بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25182
متن پرسش
سلام پدر عزیز و بزرگوار و عزیزتر از پدر: استاد ذهن بنده چند وقت یه بار درگیر دولت و رئیس دولت یعنی جناب روحانی میشه و از عملکردهای ایشون دچار بهت و شگفتی، حرف و حدیث پیرامون تحلیل عملکرد و نیات ایشون زیاده، عده ای میگن ایشون منافق هستن و عده ای میگن نه اینجوری نیست و ایشون فقط جاهل هستن یا علم اداره دولت و کشور رو نداره ولی نیات بدی هم نداره، می خواستم ببینم نظر شما استاد در مورد ایشون و نیاتشون چی هستش؟ نظر شما برای بنده مهمه، ان شاءالله نظر رحمت خداوند و دعای خیر اهل بیت همراه همیشگیتون باشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که در ابتدایِ آمدن این دولت عرض شد این دولت از جنس انقلاب اسلامی نیست تا بتواند اهداف اصیل انقلاب اسلامی را دنبال کند. به نظر می‌آید همان روش برخورد رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» با این دولت، بهترین روش باشد تا إن‌شاءاللّه مردم متوجه شوند این جریان فکری برای ادامه‌ی زندگی در بستر انقلاب اسلامی شایستگیِ لازم را ندارد؛ هرچند که باید به روش مقام معظم رهبری، آنان را تحمل کرد. موفق باشید

25179
متن پرسش
با سلام و تشکر: مسوولین سایت لب المیزان لطفا توجه بفرمایید: بخش شرح نهج البلاغه سایت در بسیاری از اوقات باز نمی شود. لطفا اشکال آن را برطرف کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به تعدد وحجم بالای فایل های صوتی لطفا دوستان مراجعه کننده، فایل های مشکل دار را مشخص بفرمایند تا بررسی شده و اشکال برطرف گردد.

25178
متن پرسش
سلام و رحمت: استاد با توجه به مباحثی که فرمودید حالا اگر بنده بعنوان انسان فطری به دنبال برنامه و راهی برای پاسخ دادن به جان و حفظ نسبتهای اصیل خود داشته باشم برای پیدا کردن برنامه ای که حضرت رب العالمین ارایه داده است و اطمینان به صدق نبوت این برنامه برنامه ای برای مطالعات و نحوه مطالعه در زمینه ادیان و مکاتب ارایه می فرمایید؟ یا منابع و افرادی را معرفی می فرمایید؟ و همچنین برای افزایش طلب و ظرفیتمان باید چکار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم بعد از فهم و تدبّر در قرآن، رجوع به سایر ادیان مفید باشد. موفق باشید

25176
متن پرسش
سلام: در جایی دیدم که قوای انسانی را به چهار قسم قوای عقلیه، شهویه، غضبیه و وهمیه دسته بندی کردند. آیا قوه غضبیه زیرمجموعه قوه وهمیه نیست؟ چه تفاوتی دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! می‌شود از جهتی قوه‌ی غضبیه را در زمره‌ی وهمیه قرار داد، ولی از آن جهت که وجهی معرفتی حتی معرفتی ناصواب در آن است؛ می‌توان آن را جدا نیز در نظر گرفت. به هر صورت این تقسیم‌بندی‌ها، تقسیم‌بندی‌های مطلق نیست. موفق باشید

25175
متن پرسش
سلام: شما به خواندن مثنوی و حافظ تأکید می کنید. چرا در سیره اهل بیت (ع) چیزی شبیه این نیست؟ حدیثی در خصوص قوه خیال داریم؟ به شعر تأکیدی شده؟ چرا ائمه به شعر نپرداختند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً ملاحظه کرده‌اید که اولیاء الهی بعضاً به شعر شعراء حتی شعرای جاهلیت استناد می‌کنند و تازه، این غیر از آن است که رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به حسان بن ثابت آن‌گاه که در مورد غدیر آن اشعار را سرود، فرمودند: جبرائیل به کمکت آمده است. موفق باشید.

25174
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: وقت بخیر در پاسخ به سوال ۲۵۱۶۰، از مولانا طرفداری کردید و به فتوای آیت الله مکارم در خصوص ساخت فیلم مولانا خرده گرفته اید. شخصیت های برجسته بسیاری در طول تاریخ به مولانا ایراد گرفته اند. از جمله شیخ رجبعلی خیاط، آیت الله بروجردی (ره). حتی ملا احمد نراقی هم در شعری، از ایشان انتقاد کرده است: عقل، این است ای رفیق معنوی هین بگو این با جناب مولوی مولوی، گیرم که فهمد نیک و زشت راه دوزخ داند و راه بهشت چون کند؟ بیچاره نفسش سرکش است افکند خود را، اگر چه آتش است این روا، آن ناروا، داند درست لیک پایش در عمل لنگ است و سست فقه و حکمت خواند، جهلش کم نشد عالم و دانا شد و آدم نشد! علم چِبوَد؟ فهم راه نیک و بد عقل چِبوَد؟ اختیار نفس خود چون نداری نفس خود در اختیار ز امتیاز نیک و بد، او را چه کار؟ کِی کند دانستن سِر کنگبین دفع صفرا،رای نگار نازنین؟! گر شناسی خوب، حلوایِ شِکر کِی شود کام تو شیرین، ای پسر؟! در کتاب کیمیای محبت که در مورد احوالات و زندگی نامه شیخ رجبعلی خیاط هست، اینطور اومده که: «جناب شیخ خیاط، در مورد مولوی حرف داشت و می فرمود: «او در برزخ گرفتار است.» یکی از شاگردان شیخ از او نقل می کند که فرمود: خواستم کتاب مثنوی را بخوانم، در عالم معنا شخصی را در جلو و دیگری را در پشت سر خود دیدم که یکی به دیگری می گفت: «نگذارید بخوابد» باشنیدن این سخن پیش خود فکر کردم که چرا هنگام قرائت قرآن نمی گویند: نگذارید بخوابد؟! شبیه این مکاشفه برای حضرت آیت الله بروجردی (ره) اتفاق افتاده است. حضرت آیت الله صافی گلپایگانی، یکی از مراجع تقلید معاصر، در دیداری که در بهمن ماه سال ۱۳۷۷ هجری شمسی از مرکز تحقیقات موسسه ی فرهنگی دارالحدیث در قم داشتند، فرمودند: از آیت الله بروجردی شنیدم که فرمودند: «در ایامی که در بروجرد بودم، گاه الهاماتی از غیب داشتم، یک وقت مشغول مطالعه ی کتاب مثنوی (مولوی) بودم که ناگاه صدایی شنیدم که: این شخص راه را گم کرده است، به محض شنیدن این سخن، کتاب را بستم و زمین گذاشتم و پس از آن دیگر مطالعه نکردم، همان وقت کتاب«عدّه الداعی» کنارم بود مشغول مطالعه ی آن شدم.» (این مکاشفه را حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی نیز از قول افراد بسیاری از آیت الله بروجردی، برای نگارنده نقل کرده اند.) نگارنده از آیت الله صافی پرسید: بعضی از ایشان نقل کرده اند که فرموده: «پس از شنیدن آن صدا، برای اطمینان خاطر از این که الهام غیبی است، از خانه بیرون آمدم و به کوچه نگاه کردم هیچ کس در کوچه نبود.» حال برای من جای تعجبه که چطور با وجود اینکه چندین شخصیت برجسته بواسطه مکاشفه، این چنین بر مولانا خرده گیری می کنند، شما اصرار دارید که از مولانا دفاع کنید. آقای طاهرزاده! از شما که اهل علم و مطالعه هستید، بعیده! به نظر من، اینکه شما از اشعار مولوی در آثارتون استفاده کنید، هیچ اشکالی نداره، ولی اینکه از شخصیت عرفانی ایشون دفاع می کنید، واقعا تعجب کردم. با توجه به نظرات رجبعلی خیاط، آیت الله بروجردی و ملا احمد نراقی، آیا باز هم جای دفاع از مولانا باقی می ماند؟ اگر پاسختون مثبته، خواهشا بیان کنید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان آن‌چه فرموده‌اید هستم. ولی امثال آیت اللّه قاضی را در شناخت عرفان و عرفا صاحب‌نظر می‌دانم. موفق باشید

25172
متن پرسش
سلام ۳ سوال در مورد قرآن دارم: ۱. علت تفاوت ادبیات قرآن با ادبیات احادیث قدسی یا ادبیات ادعیه ای مثل مناجات شعبانیه، مناجات خمس عشر و... چیست؟ شاید اگر ادبیات قرآن سرشار از عشق و شور بود (مثل ادعیه) این همه مخالفت با دین نمی شد و همینطور گروههای سلفی وهابی به وجود نمی آمد؟ ۲. قرآن می گوید: هیچ اختلاف و پراکندگی در قرآن نیست اما در بسیاری موضوعات که در نقد قرآن مطالعه کرده ام تناقض هست و توجیهات عالمان هم قانع کننده نیست. ۳. قرآن کتاب مبین است پس چرا هر گروهی تفسیری خاص از آن دارند و بسیاری از متن‌ها هم مبهم است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه، ادبیاتِ فاخر قرآن حکایت از تجلیات عشق خدا به بنده‌اش دارد. خود خداوند می‌فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ ۖ» همانا ما به سوی شما کتابی فرستادیم، که در آن به یاد شما بودیم. ۲. نه این‌طور نیست. تجربه‌ی بنده چیز دیگری را می گوید. فوق‌العاده فضای سوره‌ها یگانه است. ۳. وسعت قرآن به جهت وجوه ملکوتی‌اش آن‌چنان زیاد است که اگر انسان‌ها با رویکرد طلب حقیقت به آن رجوع کنند، هرکس مناسب وسعتی که دارد از آن بهره می‌گیرد. موفق باشید  

25171
متن پرسش
با عرض سلام و احترام خدمت استاد گرامی: بنده با یک دختر خانمی عقد کردم که ایشون قبل از بنده با یک نفر دیگر ازدواج کرده بودند، دلیل جدایی ایشان نفرت و سردرد هایی بوده ک این دختر در دوران عقد از این پسر داشته و طی دو سال هر کار کردند درست نشده از دکتر گرفته تا دعا نویسا، که دعا نویسها بر این عقیده هستند که دعا شده این دختر که ازواج نکنه حالا که با بنده عقد کرده بعد از حدود یه هفته دوباره اون نفرت رو از من داره و اصلا گاهی وقتا نمی خواهد منو ببینه و گاهی اوقات خوب میشه به نظر حضرتعالی باید چکار کرد؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مورد از مواردی است که باید با مشاوری در میان گذاشته شود که روحیه‌ی هر دوی شما را می‌شناسد. موفق باشید

25170
متن پرسش
سلام: من در سال آخر دبیرستان هستم و تصمیم من این است که به دانشگاه نروم و احساس می کنم از راهی به غیر از دانشگاه موفقیت بیشتری کسب می کنم و بیشتر می توانم به مردم کمک کنم. من باور دارم که تنها چیزی که زندگی را از روزمرگی خارج می کند عشق است. دنیا و دین بر مدار عشق است. یکی از درس های نماز را هم همین میدونم که با اینکه در نماز هر بار یک ذکر تکراری و حرکات تکراری انجام می شود اما وقتی بنده عاشق پرودگارش باشد اصلا متوجه تکراری بودن نماز نمی شود مگر عاشق از ابراز عشق به معشوقش خسته می شود؟ خیر چون با تمام وجود می گوید دوستش دارد و چیزی که از وجود برخواسته باشد حتی اگر صد بار هم تکرار شود تکراری نمی شود و من دوست دارم اگر راهی را انتخاب می کنم با تمام وجود و عشق انتخاب کنم تا متوجه روزمرگی زندگی نشوم. اما مادر و پدرم نظر متفاوتی دارن من به آن ها گفتم موفقیت من در این دنیا وابسته به شغل من نیست و تنها چیزی که من را موفق می کند بنده بودن است آن ها می گویند اگر بنده هستی نباید رو حرف مادر و پدر حرف بزنی و باید راه دانشگاه را بروی بدون اینکه حتی بخوای ما را قانع کنی در صورتی که من می دانم اگر این کار را کنم حال خودم خوب نیست و وقتی حالم خوب نباشد نمی توانم بنده خوبی باشم و به مردمم خدمت کنم و سر راه کمالم قرار می گیرد من چه باید بکنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که ما در این جهان باید زندگی کنیم و در همین جهان باید عشق را تجربه  نماییم. لذا حاضرشدن در مجامع علمی به خودی خود مانع سیر به سوی عشق نمی‌شود، عشقی که همان‌طور که متوجه‌اید، همه‌ی زندگی است. موفق باشید

25169
متن پرسش
استاد عزیز با سلام: با توجه به جواب سوال ۲۵۱۵۷، بنده شک کردم که نکند خود استاد جواب سوال ها را نمی‌دهد که بی حوصله پاسخ می دهند و صبورانه وقت نمی گذارند، به غیر از هنر تند خوانی حتی اگر پاراگراف آخر یعنی ۱۲ را هم می‌خواندند لب مطلب مد نظر نویسنده مشخص می شد، و در کل می‌توانستند نظرشان را بفرمایند، از اینکه وقت جنابعالی با این سوالها گرفته می شود شرمنده و پوزش می‌طلبم. موفق باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که به هر صورت وقتی مقاله‌ای آن‌چنان طولانی در معرض دید بنده قرار بدهید بالاخره بنده باید همه‌ی آن را می‌خواندم تا به گفته‌ی خودتان به آخرِ آن که لبّ مطلب است می‌رسیدم؛ چرا سؤال خود را به صورت مشخص و با لُبّ مطلب مطرح نمی‌فرمایید. موفق باشید

25168
متن پرسش
مختصر: از آنجایی که می دانیم، خلیفه الله شدن یعنی همان مظهر صفات و افعال خداوندی است، سوال اینجاست که آیا راه مظهریت این است که به دنبال کسب صفات برویم و آن را با اعمال، در خود بروز بدهیم (مثلا صفت شجاعت را تمرین بکنیم تا شجاع شویم) یا فقط باید دل و ظرف را پاک کنیم و بعد صفات، خود به خود در دل ظهور می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم راه دوم نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود، منتهی به شرطی که مقدماتِ معرفتی فراموش نشود. موفق باشید

25167
متن پرسش
سلام: عقل سالم در بدن سالم است. متاسفانه چند ماهی است بیمار شدم (دیسک گردن (عمل کردم) و کمر دارم و دست و پاهایم گزگز شدید و بی حسی دارند). از خواندن دعاها خسته شدم. چون تاثیری نداشتند. از خدا ناامید نیستم ولی دنبال انسان پاک دلی هستم که دعا کند تا شفا بگیرم. آیا حرف غیر منطقی زدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف غیر منطقی نمی‌زنید. ولی فراموش نکنید که دعا و دوا هر دو باید در صحنه باشد. موفق باشید

25165
متن پرسش
با سلام: اینجانب متولد اصفهان و جزء اتباع خارجه عراقی می باشم و اکثر بستگانم طرفدار فرقه شیرازی (شیعه انگلیسی) می باشند. وظیفه اینجانب چیست و چگونه اطلاعات جامعی درباره این فرقه کسب کنم؟ موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در سایت‌ها مطالب خوبی در نقد جریان شیرازی‌ها هست. منتها نظر بنده آن است که خیلی نباید وقت‌مان را صرف مشاجره با این جریان‌ها کرد. تاریخِ آن‌ها گذشته است، خود به خود در حالِ به حاشیه‌رفتن و بی‌رنگ‌شدن‌اند. به همین جهت روز به روز جسارت های خود را برای بیشتر ماندن، شدت می‌بخشند. موفق باشید

25164
متن پرسش
با سلام: چگونه توسط معرفت نفس می توان شمه ای از جمله «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» را وجدان کرد. لطفا تفسیر انفسی برای «و اوحینا الیهم فعل الخیرات» مرقوم فرمایید. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. موضوع جبر و اختیار چیزی است که هرکس در جان خود حسّ می‌کند که از چه جهات در تکوین او حضرت ربّ العالمین حاضرند و او را در این موارد اختیاری نیست و از چه جهت اوست که باید شخصیت خود را شکل دهد. ۲. این دومی طلب‌تان، زیرا در این منزل، تنها بنده می‌توانم جواب سؤال عزیزان را بدهم منزل کلاس و درس در جای دیگر مستقر باید باشد. موفق باشید

25160
متن پرسش
با سلام استاد گرامی یکی از کارگردانان بنام این کشور تصمیم گرفته در مورد دو تن از مفاخر ایران مولوی و شمس فیلم سینمایی بسازد و دو تن از مراجع آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی فتوای حرمت ساخت فیلم در مورد ایشان را داده اند. لطفا نظرتان را در این خصوص و همچنین در مورد جریان تصوف در ایران بیان کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن فتاوی و نظرات را دیدم. ای کاش آقایانی که بیشتر در فقه ممحض شده‌اند و در عرفان و حکمت صاحب‌نظر نیستند، در چنین مواردی نظر نمی‌دادند. در این موارد بهتر است امثال رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» و مرحوم شهید مطهری که در کنار فقه و فقاهت، در حکمت و عرفان نیز قدم زده‌اند، نظر بدهند. به قول آيت‏ الله انصارى همدانى «رحمةالله‏ عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه‏ الله‏ تعالى» در جلسه‏ اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى‏گويد:

«هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. موفق باشید

 


[1] ( 1)- مقام معظم رهبرى« حفظه‏ الله ‏تعالى» در ديدار با شعراء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

25159
متن پرسش
سلام: سوال آیا این شعر از ملای رومی که میگند (تو آینه جمال اویی و آینه تو همه جهان است) به این برداشت میشه که در درون ما همان دنیای بیرون هست با همان دشمن ها و دوستان و تمام احادیث و روایات برای جهان درون هم صدق می کنند و رفتار با دوست و دشمن در درون؟ آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا و اونجایی که می فرمایند استغفار کنید و شیطان را لعن نکنید؟ و قرآن هم وقتی برای خود می خوانیم و مثلا می فرمایند قوم لوط را عذابی بزگ فرستادیم می شود به این منظور برداشت که حضرت رب العالمین می خواهند بعد شهوت درون و قوم لوط درون ما را عذاب کنند و ما را هدایت کنند؟ و سوال بعدی آیا الان هر کس تفکر کند بدست ولایت حضرت حجت به مقاماتی می رسد همانطور که فرمودند در زمان ظهور علم به درجات بالایی می رسد. و اینکه روایت شده است امام زمان (عج) در میان مردم است و مردم نمی شناسند می شود این برداشت را در درون انسان کرد و امام زمان (عج) را در درون یافت؟ بسیار سپاسگزارم بابت راهنمایی بنده سوال کننده که بسیار کمک می کنید اگر جوابگو باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. چرا که نه؟! ۲. در هر حال نباید از حضور متعیّنِ حضرت صاحب الزمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در عالَم غفلت کرد. آن امام عزیزی که هم‌اکنون نیز عالَم را مدیریت می فرمایند. «روحی و ارحنا لمقدمه فناء». موفق باشید

25157
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیز: نظرتان در مورد این متن چیست؟ انسجام درونی حکمت صدرائی این مقال درصدد آن است كه ابتدا به بررسی امکان یا عدم امکان جمع میان پذیرش حکمت متعالیه با پذیرش نظر عارف در باب هستی (وحدت شخصی وجود) بپردازد و قهراً به بررسی درصد هماهنگی داخلی حکمت متعالیه با توجه به پذیرش صدرا نظر عرفان را نيز خواهد پرداخت. سپس ـ و در پایان ـ توصیه ای دارد به حکیمان امروز ما که حکمت متعالیه را به عنوان یک سیستم فلسفی کارآمد پذیرفته‌اند. هدف این نوشتار تذکر این نکته بایسته است که این مقاله در پی اثبات نظر عارف یا رأی حکیم در باب هستی نیست. مطالب را در شمارگان و با ترتيبی منطقی می‌نگاريم كه فهم و حفظش آسان‌تر باشد. ۱. فلسفه و حکمت را به «علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است به اندازه طاقت بشر» تعریف کرده‌اند و از همین رو مکتبهای مختلف فلسفی را جهانبینی های گوناگون دانسته‌اند. فیلسوف درصدد کشف واقعیت است و می خواهد جهان را آنچنان که هست در فاهمه خود بیابد، و به همین جهت گاه فلسفه به «صیروره الانسان عالماً عقلیا مضاهیا للعالم العینی» نیز تعریف شده است. ۲. رمز موفقیت یک سیستم فلسفی رهین دارا بودن ویژگیهای متعددی است که از اهم آنها دو ویژگی زیر است: الف: واقع را بهتر بیابد و در کشف واقع یعنی موجود بماهو موجود و خواص آن پیروزتر باشد. ب: اجزاء و قسمتهای مختلف آن با هم هماهنگی کامل داشته و از تناقضات داخلی مبرا باشد. ۳. فلسفه در مشرق زمین و به خصوص در عهد اسلام تطوراتی را پشت سر گذاشته است، لیکن با ظهور صدرالمتالهین [متوفی، ص ۱۰۵۰هـ.ق] در عرصه فلسفه اسلامی و پی‌ریزی مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» اندک اندک تمامی نحله های فلسفی پیشین رنگ باخت و غالب آراء اساسی موجود در آنها ابطال شد و یا دست‌کم تفسیر نوینی پذیرفت. پس از صدرا، همه بر سر خوانی که او گسترد نشستند به نحوی که سفره های دیگران از میهمان تهی شد. به گمان، علت این مقبول افتادن چیزی جز اذعان به اشتمال نظام فلسفه صدرائی بر دو ویژگی فوق نبود. مکتب فلسفی صدرا آنقدر بر مغزها تاثیر گذاشت و در دلها نشست که حتی در عصر ما که مکتبهای مختلف فلسفی غرب به این سرزمین منتقل شد، هیچ یک از آنها از طرف متعمقین در حکمت صدرایی مورد استقبال قرار نگرفت، تا آنجا که برخی تصریح کردند «غرب فلسفه ندارد». ۴. حکمت متعالیه بر اصولی استوار است که صدر المتالهین با استفاده به جای از آنها به مکتب فلسفی خویش انسجام بخشیده است ـ بگذریم از اینکه به قول شهید مطهری: «صدرا آنگونه که باید از مبانی و اصول تاسیس شده توسط خود استفاده نکرده است». تغییر یا ابطال هر یک از این اصول از انسجام داخلی این مکتب فلسفی می کاهد. ۵. از میان تمامی اصول مکتب فلسفی حکمت متعالیه، دو اصل اصالت وجود و تشکیک وجود بالاترین جایگاه را از جهت اهمیت دارا هستند. به نحوی که اگر ما حکمت متعالیه را به برج بلندی تشبیه کنیم این دو در حکم دو رکن رکین آن هستند و اگر آن را به عنقای بلند آشیانی تشبیه کنیم این دو در حکم دو بال آنند. شهید مطهری می گوید: دو مسأله اصالت وجود و تشکیک وجود فوق العاده با اهمیت است و از نظر دخالتی که در سرنوشت فلسفه دارند هیچ مسأله‌ای به پایه آنها نمی رسد. و نیز می گوید: فلسفه به دور این دو اصل می چرخد. آنقدر تأثیر این دو مسأله در سایر مسائل و بلکه مبانی حکمت متعالیه عمیق است که با از دست دادن این دو، حکمت متعالیه از دست می رود و خدشه در آنها به منزله مناقشه در تمامی حکمت متعالیه است. ۶. اساس عرفان وحدت شخصی وجود است و عارف وجود را واحد شخصی می داند. وجود در عرفان با وجوب ذاتی (= ازلی) همراه و قهراً اختصاص به واجب دارد. ما سوی الله همه شئون و ظهورات و تطورات اویند. در عرفان اسناد وجود به ما سوی الله مجاز عقلی و اسناد الی غیرماهوله است. ۷. با پذیرش وحدت شخصی وجود، هر دو اصل اصالت و تشکیک وجود از میان رخت برمی‌بندد. اما کنار رفتن «اصالت وجود» بدین جهت است که: ما چه ـ همچون حاجی سبزواری ـ قاعده کل ممکن زوج ترکیبی را به عنوان مقدمه و مبدء تصدیقی بحث اصالت وجود بپذیریم و قهرا موضوع بحث را از اول ممکن بدانیم و چه ـ همچون شهید مطهری ـ نپذیریم و بحث را بر روی «واقعیت فی الجمله» متمرکز کنیم. بالاخره به شناخت ماهیت به عنوان یکی از مبادی تصوری بحث نیازمندیم و با شناخت ماهیت می فهمیم که امکان لازم لاینفک اوست و از او می جوشد. پس چیزی که ممکن نیست و واجب است ماهیت به معنای اخص (نه به معنای اعم که از بحث خارج است) ندارد. و بنابراین واجب از تحت بحث اصالت وجود تخصصا خارج است پس بحث اصالت وجود اختصاص یافت به «ممکن الوجود»، و بنابر نظریه وحدت شخصی وجود ما چیزی به اسم «ممکن الوجود» نداریم. عارف وجود ممکن را مجازی و ماهیتش را مجاز اندر مجاز ـ نظیر سبک مجاز از مجاز ـ می داند. بنابراین آنچه که در حاشیه اسفار، ج ۶ از استاد علامه طباطبائی نقل شد: «والعرفاء جلهم قائلون باصاله الوجود» تمام نيست و نیز آنچه در شرح حکمت متعالیه ج ۱، ص ۵۹ آمده است. چنانچه سخن برخی معاصرین كه پنداشته‌اند «ظواهر کلمات عرفاء دلالت بر اصالت ماهیت دارد» نیز ناتمام است. و اما رخت بر بستن تشکیک وجود نیز بدین جهت است که: بنابر تشکیک خاصی، وجود دارای مراتبی است که مرتبه اعلای آن مرتبه واجبی و سایر مراتب، مراتب امکانی است. این مراتب همه وجودند، نهایت تفاوتشان به شدت و ضعف است و هر مرتبه بالاتر برای مرتبه پایین تر ـ گرچه علیت را به معنای علت ناقصه و مجرای فیض بدانیم ـ علت است، در حالی که در عرفان قائل شدن به وجودی غیر از واجب ـ گرچه آن وجود معلول و عین ربط و محدود باشد ـ عین شرک است و سخن عارف اینست: لیس فی الدار غیره دیار. و بر همین اساس عارف حتی از تلفظ به علیت تحاشی دارد و در سخن او جز تشأن و تطور به چشم نمی خورد. او به یک وجود قائل است که دارای ظهوراتی (و نه مراتبي) است و این ظهورات چیزی جز تطورات آن واحد نیستند. ۸. ارجاع هر یک از «وحدت شخصی وجود» و «تشکیک خاصی» به دیگری ممکن نیست و آن کس که در این راه پررنج گام بگذارد سر از ناكجا آباد در می آورد. یکی از معاصران در این زمینه می گوید: «کسی که بخواهد این دو قول را به قول واحد برگرداند خودش را خسته می کند.» پس این احتمال: «شاید هر دو نظر را بتوان به یک نظر برگرداند» به هیچ وجه صحیح نخواهد بود. چنانچه، اعتقاد به عدم منافات بین این دو نظر و حق دانستن هر دو ـ به این بهانه که یکی دقیق است و دیگری ادق ـ صحیح نمی باشد. زیرا نسبیت حقایق بهرحال باطل است و در نفس الامر، وجود یا دارای مراتب تشکیکی هست و یا نیست. یا دارای وحدت شخصی هست و یا نیست. و نمی شود که هم دارای مراتب تشکیکی باشد و هم متصف به وحدت شخصی. اصولاً، در گزاره های مختلف علمی پیرامون یک موضوع، حق یکی است و تعدد حق معنا ندارد. البته این بحث را تفصیل بیشتری است که به نوشتاری دیگر موکول می شود. ۹. از آنچه تاکنون گفته شد چند مطلب دانسته می شود: الف: اگر در برخی عبارات عرفا ـ همانند عبارات قیصری در فصل اول از مقدمه فصوص ـ ذکری از «مراتب» برای وجود به میان آمده است ـ به قرینه اصل مبنا و نیز به شهادت صدر و ساقه سخن ـ مقصود همان ظهورات است. ب: آنچه شهید مطهری به عرفا نسبت داده است که: «خود عرفا یک نظر دیگری دارند... و آن اینست که حقیقت وجود واحد است ولی وحدتی در عین کثرت و کثرتی در عین وحدت، یعنی واحدی است صاحب مراتب.» نارواست. این نسبت علاوه بر اینکه با اصل مبنای عرفا (وحدت شخصی وجود) منافات دارد، مستند هم نیست. یعنی ایشان مدرکی به دست نداده‌اند و ما هم تاکنون حتی به یک عارف که چنین بگوید از گذشته تا کنون برخورد نکرده‌ایم. و نیز: آنچه را که حکیم بارع علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی به عرفا نسبت داده است که: «فظهر من جمیع ما ذکرنا ان الحق ما علیه الحکماء المتالهون و العرفاء الشامخون من ان الوحده و الکثره کلیتهما حقیقيان بنحو الوحده فی الکثره و الکثره فی الوحده» صحیح نیست. چنانچه مذيّل محترم فرموده‌اند: «... باید از ایشان پرسید که: این مطلب را که به حکماء متالهون و عرفاء شامخون نسبت داده‌اند، از عرفاء شامخون یک نفر را که بدین مطلب قائل باشند، خوب بود نام می بردند. مطلب حقیقی بودن وحدت و اعتباری بودن کثرت از مسائل ضروریه دارجه بین عرفاء بالله است و جزء اصول مسلمه آنهاست که در نثر و نظم، کتابهای خود را پر کرده اند» ج. اینکه بعضی گفته‌اند: «عرفا به عمق تشکیک خاصی پی نبرده‌اند و بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند و تشکیک مورد انکار آنها تشکیک عامی است» صحیح نیست زیرا: اولاً: وحدت شخصی وجود از تشکیک خاصی ـ به اعتراف خود گوینده ـ مشکل تر است و عرفا به عمق آن پی برده اند و ثانیاً: این ادعا اگر در مورد عرفا قبل از صدرا تام باشد در مورد عارفان پس از صدرا تام نیست. چه اینکه آنان از هر کسی بهتر تشکیک خاصی را نقل و نقد کرده‌اند. پس عرفا نه از دسترسی به عمق تشکیک خاصی ناتوان بوده‌اند و نه بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند. ۱۰. صدرالمتالهین که مؤسس حکمت متعالیه است گرچه در برخی از آثارش نظر عارف را در باب هستی نقد کرده است و لیکن در بسیاری از کتابهایش عموماً، و در اسفار خصوصاً، و در بخش علت و معلول اسفار بالاخص، نظر عارف را (وحدت شخصی وجود) پذیرفته است و همین نیز نظر نهایی او محسوب می شود. بسیاری از بزرگان ـ از گذشته تاکنون ـ به این تحول فکری صدرا از تشکیک خاصی به وحدت شخصی وجود تصریح کرده‌اند. جامع ترین سخن صدرا در این زمینه، عبارت او در فصل ۲۵ از مرحله ششم (بحث علت و معلول) تحت عنوان: فی تتمه الکلام فی العله و المعلول و اظهار شئ من الخبایا فی هذا المقام است. نیز، از عبارات صریح صدرالمتألهین در این زمینه عبارتی است که در فصل پس از فصل مذکور آمده است. از این عبارات صدرالمتالهین نکاتی به دست می آید که بسیار قابل توجه است و ما به برخی اشاره می کنیم: یکم: وحدت شخصی وجود «اصل» است. اصل یعنی قانون و قاعده کلی و مبنا که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. دوم: وحدت شخصی وجود اصلی است برهانی. و بلکه برهانش نیر و عرشی است. سیم: وحدت شخصی وجود همان صراط مستقیم است که صدرا او را با هدایت خاصه و توفیق مخصوص حق یافته است. چهارم: وحدت شخصی وجود مطلبی بس عالی و شریف است که صرف نقد عمر برای به دست آوردن آن سزاوار است. پنجم: فهم وحدت شخصی وجود به غایت مشکل است و به همین جهت در توبه فراموشی قرار گرفته است. ششم: دست نیافتن حکماء به وحدت شخصی وجود موجب لغزش بسیاری از بزرگان آنها شده است. هفتم: قول به وحدت شخصی وجود محض توحید و اقوال دیگر ـ هر چه باشند و گرچه تشکیک خاصی ـ ثنویت است. هشتم: مقتضای «حکمت متعالیه» قول به وحدت شخصی وجود است و «حکمت متعالیه» لفظی است که با این مبنا می سازد و بر این نظر می برازد نهم: با اثبات وحدت شخصی وجود فلسفه کامل و حکمت تام می‌گردد و صدرا بدین منظور بدان پرداخته است. دهم: با سلوک عرفانی می توان به مطالبی رسید که برهان آنها را همراهی کند و می توان آنها را اصل قرار داد. یازدهم: وحدت شخصی وجود مطلبی است معقول، نهایت معقول عقل متنّور به نور هدایت و توفیق. دوازدهم: اعتقاد به وجود داشتن کثرت، امری وهمی و از اغلاط وهم است. ۱۱. از آنچه تاکنون گفته شد استنتاج می شود که: صدرالمتألهین نظر عارف یعنی وحدت شخصی وجود را در باب «هستی شناسی» به عنوان رأی نهایی پذیرفته است و چون وحدت شخصی وجود با دو مسأله اصالت و تشکیک وجود در تعارض است و غالب مباحث حکمت متعالیه بر این دو مسأله استوار است، با پذیرش نظریه وحدت شخص وجود، انسجام حکمت متعالیه از دست می رود و برای حل این مشکل و رفع این نقیصه باید راهی یافت که در پايان اين مقال به آن می پردازیم. رمز نپرداختن صدرا به پی ریزی مکتبی فلسفی براساس وحدت شخصی وجود چرا صدرالمتألهین مکتب فلسفی خود را بر «وحدت شخصی وجود» که همان نظريه عرفا و مختار خود اوست پی ریزی نکرده است؟ از لابلای برخی گفتارها، پاسخهایی ـ هر چند احتمالی ـ برای این پرسش می توان به‌دست آورد كه به بعضی از آنها اشاره می شود و صحت و سقم هر یک مورد بررسی قرار می گیرد. پاسخ اول: قصور صدرا صدرا وحدت شخصی وجود را ابتدا خوب تعقل نکرده است و آنگاه که توانسته است تعقل کند نتوانسته آنرا شهود کند و آنچه را که در بحث علت و معلول اسفار گفته است از «ضیق خناق» است. عارف بارع مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی در نامه چهارمش به حکیم علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی می نویسد: و اما مرحوم آخون ملاصدرا طاب ثراه در اول اگر چه توحید خواص را تعقل نفرموده، ولی در بحث علت و معلول که در ضیق خناق افتاده، اعتراف به مطلب قوم فی الحقیقه نموده که علیت نیست فی الحقیقه مگر تنزل علت به مرتبه نازله و الان حصحص الحق را به زبان آورده اگر چه مطالب کتابش با آن غالبا سازش ندارد و گویا سرش آن است که برهان او را به اعتراف داشته، نه بصیرت شهودی. والله العالم. این پاسخ قابل پذیرش نیست زیرا: اولا: صدرا در تعدادی از آثارش و به خصوص در جای جای اسفار و حتی در اوایل کتاب این مطلب را تصریحاً و تلویحاً بیان کرده است. چنانچه گذشت. از باب نمونه بنگرید به: سفار ج ۱، ص ۲۶۰ ثانیاً: خود صدرا از وحدت شخصی وجود تعبیر به اصل کرده است، آن هم اصلی عالی و شریف که می تواند فلسفه را تکمیل کند. اینگونه از تعبیرات با مطلبی را در گوشه ای از روی ضیق خناق گفتن جور در نمی آید. اصل، یعنی قاعده عمومی و قانون کلی که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. ثالثا: خود صدرا می گوید من با سلوک عرفانی به وحدت شخصی وجود راه یافتم. پس چگونه می توان گفت: «برهان او را به اعتراف واداشته نه بصیرت شهودی». مگر اینکه گفته شود مراد صدرا از سلوک عرفانی سلوک عقلی عرفانی است! و یا اینکه خیال کرده است به شهود رسیده است و واقعاً به آن مقام منیع راه نیافته بوده است. رابعاً: مگر برای اصل قرار دادن یک مطلب برهانی شهود لازم است؟! مگر صدرا تمامی اصول حکمت متعالیه را به شهود یافته بوده است؟ اصولی که به نظر عارف غلط است (مانند تشکیک خاصی) چگونه مشهود صدرا بوده است؟ مگر آنکه گفته شود همه آنها مشهود او بوده است نهایت شهودهای او خطا و متاثر از ذهنیات او بوده است. پاسخ دوم: ضرورت تسهیل در امر تعلیم صدرا مکتب فلسفی خود را از آن جهت بر روی تشکیک پی نهاده است که در مقام تعلیم و تعلم سهل است. برخلاف وحدت شخصی وجود که فهم آن (و به تبع فهم سیستم فلسفی مبتنی بر آن) به غایت مشکل است و چنانچه گذشت ـ خود صدرا به این مشکل بودن ـ تا آنجا که صرف نقد عمر را می طلبد ـ تصریح کرده است. استاد اساتید ما مرحوم علامه طباطبایی «رض» در دو جا به این مطلب تصریح کرده اند. اول در حاشیه ج ۶ اسفار آنجا که صدرا در مقام بیان آثار برهان صدیقین می‌گوید: ... و لا تعدد یتصور فی لا تناهیه.... ایشان می نویسد: المراد بلا تناهیه عدم محدودیته بحد اذ حد الشی غیره و کل غیر مفروض لحقیقه الوجود باطل الذات، فالوجود الحق لاحد له فهو مطلق غیرمتناه، کل ما فرض ثانیا له عاد اولا لعدم حد یوجب التمیز. و هذا اللاتناهی بحب الدقه سلب تحصیلی لکنه رحمه الله یستعمله ایجابا عدولیا و هو نظر متوسط بنی علیه ابحاثه تسهیلاً للتعلیم کما صرح به فی مباحث العله و المعلول، فافهم ذالک. و دوم در رساله التوحید ـ مقاله ملحقه به رساله التوحید فصل ۲ ـ می نویسد: «... و هو الذی شرحه الاعاظم من فلاسفه الاسلام مثل المعلم الثانی ابی نصر، و رئیس العقلاء الشیخ ابی علی، و بنی علیه صدرالمتالهین فی کتبه، و ان ذکر فی اواخر مرحله العله و المعلول من کتاب الاسفار ان هناک طور آخر من التوحید ورآء هذا الطور لکنه معذلک بنی تعلیمه علی هذا النحو تسهیلاً، واسس ان الوجود حقیقه واحده مشککه ذات مراتب مختلفه فی الشده و الضعف...» این پاسخ نیز قابل پذیرش نمی باشد زیرا: اولاً: نظریه تشکیک از دو حال خارج نیست یا حق است یا باطل (زیرا چنانچه گذشت و می آید حق بودن یا ارجاع یکی به دیگری ممکن نیست). اگر باطل باشد، صرف تسهیل تعلیم و تعلم مصحح مبنا قرار دادن یک نظریه باطل و غلط برای یک سیستم فلسفی نمی شود و اگر صحیح باشد، رأی عارف (وحدت شخصی وجود) باطل خواهد بود و این خلاف فرض است. ثانیاً: معلوم نیست فهم تشکیک خاصی با آن ظرافتها و دقائق از فهم وحدت شخصی وجود (که به گمان خود علامه به فطرت اقرب و با مطالب شرع سازگارتر است) چندان مشکل تر باشد. و بر فرض کمی مشکلتر بودن، به سلامت مبنا و بنا می ارزد. ثالثاً: وحدت شخصی وجود یا اصلاً قابل تعلیم و تعلم نیست، که این خلاف فرض است (لذا خود علامه تعبیر به تسهیل تعلیم کرده اند نه «امکان» تعلیم). و یا قابل تعلیم و تعلم هست ولی تعلم آن مشکل و تعلیم آن سخت است که در این صورت باید گفت: «هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد». رابعاً: ضربه وحدت شخصی به تشکیک منحصر نمی شود بلکه بسیاری از مباحث و از آن جمله اصالت وجود ضربه مي‌بيند. خامساً: اگر علت، فقط تسهیل تعلیم بود شایسته بود صدرا در جایی به این مطلب ـ به نحو خصوص و نه عموم ـ تصریح کند. نتیجه اینکه: این پاسخ، بناءًا و مبناءًا قابل پذیرش نمی باشد. پاسخ سیم: عدم تعارض بین وحدت شخصی و تشکیک صدرالمتالهین بین این دو نظر (وحدت شخصی وجود و تشکیک وجود) منافاتی نمی دیده است. حال، یا به اینکه یکی را به دیگری ارجاع می داده است. (و قهراً نظر حکیم را به نظر عارف ارجاع می داده است و نه برعکس چنانچه شهید مطهری احتمال داده است) و یا به اینکه هر دو را حق می دانسته است. نهایت یکی را دقیق و دیگری را ادق. این پاسخ را عده ای از بزرگان احتمال داده‌اند. ضعف این پاسخ از آنچه در گذشته گفته شد، روشن است. و در اینجا به عنوان تأیید به یک عبارت از مرحوم علامه طباطبایی بسنده می کنیم: «... اقول: و علیهذا المبنی و ان کانت الموجودات الممکنه ساقطه عن الاستقلال و التحقق فی قبال الواجب تعالی و تقدس من کل وجه؛ لکن معذلک یثبت علیه وجود ما للممکن قبال الواجب. کیف و اساسه التشکیک و ثبوت المراتب: و انما قصر الوجود علی الواجب باعتبار استهلاک الممکن و اختفائه لا بنحو ؟؟ و فنائه...» پاسخ چهارم: ثبات مطالب حکمت متعالیه با پذیرش وحدت شخصی وجود با پذیرش وحدت شخصی وجود، هیچ یک از مطالب حکمت (و به ویژه حکمت متعالیه) تغییر نمی کند زیرا با پذیرش این نظر، جهان امکان از بود به نمود و از حقیقت بودن به اعتباری بودن تنزل (یا ترقی) پیدا می کند. اما چیزی از احکام و لوازم ثابت شده در فلسفه یا علوم برای آنرا، از آن نمی کاهد. استاد جوادی آملی در این زمینه می نویسد: اعتباری بودن جهان امکان چیزی از آن نمی کاهد زیرا تمام احکام و لوازمی که فلسفه برای آنها ثابت نموده و یا علوم جزیی برای آنها اثبات می کنند مورد پذیرش عرفان می باشد لیکن همه آن احکام مانند صاحبان آنها و نیز حاکمان آنها اموری اعتباری بوده و در آیینه هستی نما می تابند که اصل حکم حق است، لکن صاحب اصلی آن خداست، نه غیر او. این پاسخ نیز ناتمام است زیرا چنانچه گفته شد ـ با قول به وحدت شخصی وجود اصالت وجود و تشکیک وجود که دو رکن حکمت متعالیه اند فرو می ریزند و با فرو ریختن آندو، اغلب مباحث آن دستخوش تغییر می شوند. عجبا! مگر می شود وحدت شخصی وجود را پذیرفت و مواد ثلاث را به همان گونه که هست نگه داشت و یا در علم باری پای اعیان ثابته را به میان نیاورد و یا علیت را به همان گونه که هست تفسیر کرد و یا جعل و خلق و ا بداع و تکوین را به همان کیفیت فهمید و یا قانون الواحد را به گونه ای دیگر تفسیر نکرد. خود استاد جوادی آملی در زمینه قاعده الواحد از دو منظر حکیم و عارف می نویسد: «... قهراً معنای قاعده «الواحد» در این دو رشته عقلی و شهودی متفاوت می باشد و در نتیجه صادر اول در فرهنگ حکیم با ظاهر اول در مشهد عارف فرق می کند، همانطوری که معانی عناصر محوری در قاعده مزبور در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه فرق وافر دارند.» از همه اینها بالاتر، خدای مورد پذیرش عارف غیر از خدای مورد پذیرش فیلسوف است و به همین جهت «احدیت» در فلسفه و عرفان دوگونه تفسیر می پذیرد. عارف کامل، مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی، پس از دست کشیدن از بحث نوشتاری با حکیم و اصولی بارع مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و در پاسخ اعتراض به اطاله بحث فرموده بودند: «اینها در ذهن خود از روی قواعد ذهنی (فورمول) خدایی تراشیده و ساخته و پرداخته اند و آن را می پرستند و سجده می کنند. آن خدا خدای حقیقی نیست. خدای خارجی نیست، خدای تخیلی است، من خواستم شاید بتوانم این خدا را از ذهنشان بیرون بکشم». پاسخ پنجم: توجیه ناپذیری فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود وحدت شخصی وجود قابل تبیین فلسفی نیست، قهرا صدرا نمی توانسته است سیستم فلسفی خود را بر روی آن پایه نهد. مرحوم شهید مطهری پس از نقل نظر عرفا در این زمینه می گوید: «این نظر به این معنا و به این شکل قابل توجیه فلسفی نیست». یکی از معاصرین می نویسد: «الاقوال فی حقیقه الوجود اربعه: الاول ان الوجود واحد شخصی هو الله تبارک و تعالی و لا موجود سواه و انما یتصف غیره بالموجود علی سبیل المجاز، و هو ظاهر کلام الصوفیه... و هو مردود لانه خلاف ما نجده بالضروره من الکثره، و انکارها خروج عن طور العقل و نوع من السفسطه و انکار للبدیهیات». معاصر دیگر می نویسد: «... در وحدت وجود هم می توان گفت که یک وحدت خام داریم که به هیچ وجه در آن تجزیه و تحلیل انجام نشده و این وحدت، یک وحدت فلسفی نیست و اصلاً با فرض الغاء و حذف اصول و قواعد فلسفی چنین وحدت وجودی را فرض کرده اند و حتی می توان گفت که متعمداً و علی رغم محاذیر فلسفی و منطقی، وحدت وجود را بدین گونه مطلق فرض کرده اند. وحدت وجودی هم که محیی الدین عربی می گوید از همین قبیل است... از مشخصات این وحدت است که با هیچ کثرتی سازگار نیست. وحدت وجود دیگری هم هست که صدرالمتالهین ترسیم کرده و این وحدت وجود انتقادی است یعنی صدرا از روی تجزیه و تحلیل و انتقادات منطقی و با نظارت بر مشکلات و انتقادات فلسفی چنین وحدت وجودی را ترسیم کرده است تا بتواند در همه جا از آن دفاع کند. این پاسخ نیز برای پرسش مذکور صحیح نیست. زیرا این پاسخ به اجتهاد در مقابل نص اشبه است. خود صدرا وحدت شخصی وجود را نه تنها داخل در طور عقل که برهانی آن هم برهان نیر و عرشی می داند و روشن است که هر چه برهان فلسفی بپذیرد قابل تبیین فلسفی نیز خواهد بود. و بل صدرا به خود می بالد که با اثبات آن فلسفه را تکمیل و حکمت را تتميم کرده است. از همه جالب تر اینکه صدرا وحدت شخصی وجود را «اصل» می داند. اصل یعنی مبنا و قانون کلی که زیربنای مسائل مختلفی است و یا می تواند باشد. از این بیان روشن شد که خام نامیدن نظریه عرشی وحدت شخصی وجود، از دیدگاه صدرا، از «خامی» است و به تعبیر استاد جوادی آملی: «وحدت شخصی وجود محصول ریاضت های مجاهدان نستوه صحنه جهاد اکبر است که نه تنها پخته اند بلکه سوخته و گداخته اند... بنابراین نمی توان وحدت شخصی وجود را وحدت خام پنداشت و وحدت تشکیکی را که سر پل وحدت شخصی است وحدت پخته تلقی نمود... کسی که خود را مجذوب نظر صدرالمتالهین می داند... شایسته است ژرفای رأی صدرالمتالهین در تحول از تشکیک به وحدت شخصی وجود را از نظر دور ندارد». پاسخ ششم: قصورآگاهي و غفلت صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود شاید صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود آگاه نبوده است و نمی دانسته است که با پذیرش آن انسجام داخلی سیستم فلسفی خود را از دست می دهد. این پاسخ نیز ناتمام است. زیرا صدرا خود وحدت شخصی وجود را اصلی برهانی که توان تکمیل فلسفه را (یعنی توان پی ریزی یک فلسفه کامل براساس آن نه فقط سرپل بودن) دارد، می داند و آن را حکمت متعالیه واقعی اعلام می کند. پس چگونه می توان گفت از لوازم آن غافل بوده است؟! پاسخ هفتم: حکمت متعالیه سرپلی برای عرفان حکمت متعالیه پلی است برای عرفان (که فوق فلسفه است) و نردبانی برای رسیدن به مشهود عارف در لباس استدلال، نهایت، پلی مستحکم و نردبانی رسا. مباحث طرح شده در حکمت متعالیه همچون اصالت وجود و تشکیک آن برای رسیدن به وحدت شخصی وجود پایه اند و نه پای بند. بر این نظر، استاد جوادی آملی تاکید فراوان دارند و در تحریر تمهید القواعد به تفصیل این مطلب را تشریح، و به شدت تأیید کرده اند. این پاسخ نیز تام نیست. زیرا سؤال اینست که چرا صدرا آخرین پله نردبان قبل را اولین پله نردبان جدید قرار نداد؟ چرا براساس وحدت شخصی وجود سیستم فلسفی نوینی پی ریزی نکرد؟ علاوه بر اینکه منظور از پای بند نبودن اصالت و تشکیک وجود و پایه بودن آن دو چیست؟ استاد می گوید: «معنای پای بند بودن یک اندیشه این است که انسان اندیشمند تا آخرین لحظه بر مدار همان اندیشه بماند و معنای پایه بودن آن است که از این اندیشه دقیق تر نیز هست و می توان از آن سفر نمود و به آن اندیشه دقیق تر رسید.» می پرسیم: بالاخره با رسیدن به نظر «دقیق تر» نظر «دقیق» ابطال می شود یا حق می ماند؟! قهراً ـ چنانچه گذشت ـ ابطال می شود و نباید یک سیستم فلسفی را بر روی نظریات ابطال شده بنا نهاد و باید نظر دقیق تر مبنا قرار گیرد و بر روی او یک سیستم فلسفی پی ریزی شود. پاسخ هشتم: كمبود فرصت به نظر می رسد که رسیدن به قله بلند عرفان برای صدرا در پایان سیر علمی عملی او حاصل شده است از این رو فرصتی برای پی ریزی فلسفه نوینی براساس تفکر جدید نیافته است و پیمودن این راه را به پویندگان سخت کوش مسیر حکمت سپرده است. پرداختن صدرا به نظر عارف در باب هستی ـ به نحو مستوفی ـ در ذیل بحث علیت مؤید این پاسخ است. و موید دیگر اینکه صدرا خود به تاثرش تا مدتها از نحله های مختلف فلسفی پیش از خود تصریح می کند. يک توصیه ۱۲-) از آنچه تاکنون گذشت به دست آمد که: با پذیرش رأی عارف در باب هستی یعنی وحدت شخصی وجود انسجام داخلی حکمت متعالیه از دست می رود. بنابراین حکیمان امروز ما که «حکمت متعالیه» را به عنوان یک سیستم قوی و منسجم فلسفی پذیرفته اند می بایست یکی از دو راه را انتخاب کنند. یا باید در باب هستی، وحدت شخصی وجود را ابطال کنند و در مقابل، اصالت وجود را در ممکن الوجود و تشکیک وجود را بر کرسی بنشانند تا حکمت متعالیه ای منسجم داشته باشند و یا باید وحدت شخصی وجود را بپذیرند و تا گاو و ماهی پیش بروند یعنی آن را زیرمبنای مکتب فلسفی نوینی قرار دهند و سیستمی فلسفی براساس آن پی نهند. البته برخی از معاصران راه اول را برگزیده و خود را راحت کرده اند. حال تا چه اندازه به نقد مستدل رأی عارف پرداخته و یا نقدهایشان تا چه اندازه موفق بوده است، بماند. روی سخن با آن بعض دیگر است که رأی عارف (وحدت شخصی وجود) را پذیرفته اند و در عین حال هنوز درصدد حفظ حکمت متعالیه صدرائی اند. غافل از آنکه نقش ایوان با ویرانی بنیان سودی نمی‌بخشد. به دیگر سخن: همانگونه که اصاله الوجودی ـ مثلاً ـ پس از اثبات اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، موضوع فلسفه را که «موجود بماهو موجود» است همان وجود می داند ـ و جز این نمی تواند بداند ـ و تا آخر فلسفه با همین دید به پیش می رود. آن‌کس نیز که وجود را واحد شخصي دانست نمی تواند مثلا برای ممکن اصالتی در وجود و برای وجود تشکیکی در مراتب قائل باشد و قهراً باید تا انتهای فلسفه با دید وحدت شخصی پیش برود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در شرایطی نیستم که فرصت مطالعه‌ی چنین متون بلندی را در رابطه با جواب‌دادن به کاربرانِ عزیز که دارای سؤالاتِ متعددند؛ داشته باشم. لطفاً در یک یا دو سطر سؤالتان را بفرمایید تا بنده بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید

25156
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: خداوند و فرشتگان و روح انسان و حیوانات، همگی مجرد بوده و همگی معتقد هستیم که به مجردات فقط با چشم دل می توان نظر کرد، نه با چشم سر. حال سوال من اینه که اگه در گوگل عبارت «لحظه خروج روح از بدن» را سرچ کنید، ویدیوهایی میاد که لحظه خروج روح از بدن افراد مختلف را نشون میده. به عنوان مثال یک نمونه از این ویدیوها را از طریق لینک yon.ir/smKvG ببینید. این ویدیو ظاهرا توسط دوربین مدار بسته ضبط شده. از این دست ویدیوها در اینترنت زیاد دیدم. حالا با توجه به آنچه که از روح می دانیم (روح مجرد از مکان است، و همه اش همه جا هست، نه اینکه در تن انسان حاضر باشد)، پس این چیزی که در ویدیو از بدن فرد خارج می شود، چیست؟ اگر روح باشد، مجرد بودنش زیر سوال می رود! تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت این نوع ابزارها از موجود مجرد تنها همین انعکاس‌هایی که در عالم ماده ظهور می‌کند را می‌توانند ثبت کنند. مثل این‌که ما آثار روح مجرد انسان‌ها را در حدّ حرکات و سکنات‌شان با چشم خود حسّ می‌کنیم. موفق باشید

25154
متن پرسش
عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز: استاد بنده به نکته هشتم ده نکته رسیده ام و در پوست خودم نمی گنجم وقتی به آیات قرآن نهج البلاغه و دیگر روایات نگاه می کنم و متوجه این نوع نگاه می شوم و چقدر این مباحث حضور می آورد. استاد چند سوال داشتم از محضرتون: ۱. با توجه به حضور مجردات در عالم، مخاطب ما در دعا کردن خدا باید باشد یا امام زمان (عج)، اگر هنگام گناه باید امام را در خانه خدا واسطه کنیم چرا فرعون وقتی از حضرت موسی (ع) درخواست کرد پاسخی داده نشد؟ ۲. بعد از فهم مباحثتان حضور خوبی در نماز احساس می کنم اما شبهاتی در رابطه با ذات خداوند اذیتم می کند آیا این دسته از شبهات از طرف شیطان است یا خداوند می خواهد آزاد شویم از این شبهات و با حضور بیشتری در نماز حاضر شویم؟ ۳. متوجه این سخن پیامبر (ص) نشدم که می فرمایند «الان قیامتی قائم» آیا صرف دیدن آینده مد نظر است یا اینکه قیامت افراد برپاست الان؟ در پناه خدا باشید استاد عزیز تر از جان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر با نظر به حضرت حق از امام به عنوان واسطه‌ی فیض بخواهیم و یا از حضرت حق با نظر به واسطه‌بودنِ امام بخواهیم، هر دو ممکن است. به آن روایتی که اشاره کردید چندان نمی‌توان اعتماد کرد. ۲. هرچه هست چیز خوبی است و نمی‌گذارند شما در باورهای اولیه‌ی خود متوقف شوید. ۳. این مطلب را إن‌شاءاللّه بعداً و بعد از دنبال‌کردنِ مباحث «برهان صدیقین» در کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتن باورها» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید

25153
متن پرسش
با سلام: ما در حال انجام پژوهشی در موضوع سقط جنین عمدی در بازه زمانی تشکیل نطفه تا قبل از دمیده شدن روح هستیم. سوال ما از استاد این است که به غیر حکم شرعی، چه دلایلی در رد مجوز اینگونه از سقط ها وجود دارد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: تا قبل از دمیدن روح، آن موجود زنده، انسان نیست هرچند بعداً می‌تواند انسان شود. ولی سقط چنین موجودی، کشتن انسان به حساب نمی‌آید هرچند که به هر حال موجود زنده‌ای را سقط کرده‌ایم. آری! اگر حیات مادر، به عنوان انسانِ بالفعل در خطر است ترجیح در آن است که جنین سقط شود. موفق باشید

25152
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: با توجه به تاثیری که پرخوری روی روح انسان داره و تیرگی می آره، مادرم برای من غذا زیاد می کشه و تاکید اش اینه که غذا زیاد بخورم، حالا اگه برای اطاعت والدین زیاد بخورم و خودم راضی نباشم آیا باز اون اثر سوء خودش را دارد؟ به نظرتون من چکار کنم؟ از یک طرف نافرمانی والدین که باعث آزار و اذیت آنها شود حرام است از یک طرف پر خوری طبق روایت دل را می‌میراند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال نباید بیش از نیاز غذا بخورید. موفق باشید

25150
متن پرسش
سلام: در کتب سلوکی و عرفان عملی، گه‌گاه به مطالبی به صورت قاعده ارجاع می‌دهند، و تمسک می‌کنند. مثلاً بر اساس قاعده‌ی «اقبال» می‌گویند «اگر با تمام جان، طالب سلوک باشید، استاد و مطالب مورد نیاز برای سلوک، خود به خود سر راه شما قرار می‌گیرد»‌. یا مثلاً سید بحر العلوم در لزوم ثبات در هر مرحله از سلوک، و عمل متناسب با آن مرحله، می‌فرمایند اگر از عملی که به آن پرداختیم، تخلف کنیم «خوف خطر است، چه حقیقت عمل بعد از ترک آن، به مخاصمت برخیزد». اگر درست فهمیده باشم، این قواعد، نه تنها قواعد سلوک فردی، بلکه سلوک جمعی هم هستند، چه این که متناظر با این قاعده‌ای که از سید بحر العلوم نقل شد، مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر راه امام را گم، یا فراموش کنیم، یا خدای ناکرده عمداً کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد.» این قواعد سلوکی را، از چه منبعی می‌توان دریافت؟ آیا کتبی در این باره نوشته شده است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تأمل در سلوک است که انسان متوجه‌ی این قواعد و حقّانیت آن‌ها می‌شود. زیرا وقتی در آن مسیر، حضرت حق به انسان یا به یک ملت رُخ نمود و بعد آن انسان یا آن ملت به حضرت حق پشت کرد، معلوم است که خداوند نیز او را به خودش وامی‌گذارد و این یعنی سیلی‌خوردن. موفق باشید

25148
متن پرسش
سلام علیکم: استاد جان در مورد پاسخ سوال ۲۵۱۳۶ از کجا مطمئنید؟ منبعی موجود هست؟ الان مقالاتی هست با این محتوا که سالانه میلیونها دلار پول از ایران خارج می شود برای جایی که حقیقتا مزار امام حسین علیه السلام نیست. خواستم ببینم جواب مستدل تری نیست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شیعیان با تمام وجود حساس بودند تا جای دفن حضرت اباعبداللّه «علیه‌السلام» محفوظ بماند و مهم‌تر از آن، آن دریافت و احساسی است که انسان در آن مضجع شریف می‌یابد که قابل مقایسه با هیچ‌جای دیگر دنیا نیست. عموماً کسانی گرفتار این نوع شبهات‌اند که مزه‌ی زیارت حضرت اباعبداللّه «علیه‌السلام» را نچشیده‌اند. موفق باشید

25147
متن پرسش
سلام: نظرتون راجع به کتاب خرد و توسعه دکتر رضا داوری چی هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابی است که نمی‌توان نسبت به فهم و تأمل در آن بی‌تفاوت بود. موفق باشید

25146
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید فراوان خدمت حضرت استاد. سوالاتی داشتم که برایم شبهه است و حل نمی شود: ۱. در احادیث زیادی داریم که پیامبر ختمی مرتبت و اهل بیت ایشان افضل ترین انسانها خلق شده اند و شیعه های ایشان و افراد دیگر نیز مرتبه وجودی پست تری دارند. آیا این قضیه جبر نیست؟ ۲. اولین مخلوق خداوند متعال جل جلاله نور حضرت ختمی مرتبت است. (و ایشان به روایاتی برگزیده اند) حال این سوال باقیست که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر و اولین مخلوق است ولی بقیه انسانها اینگونه نیستند و پست ترند. والسلام علیکم و هو الله الرحمن الرحیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد نکاتی در مقدمه‌ی کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده است که شاید کمک کند. موفق باشید

عنايت داشته باشيد که كمك‌ها و مددهايي كه به پيامبر مي‌شود تا در مأموريتش موفق شود، رحمتي است به مردم زيرا مردم از طريق همين كمك‌ها است كه متوجه حقانيت نبي مي‌شوند و از هدايت الهي بهره‌مند مي‌گردند. در همين راستا مددهايي را که به رسول خدا (ص) مي‌شود مي‌توان به مددهاي قبل از بعثت و مددهاي بعد از بعثت تقسيم کرد.

الف- مددهاي قبل از بعثت: مددهاي قبل از بعثت موجب مي‌شود تا اولاً: با حفظ رسول خدا - از هرگونه لغزشي که عرف جامعه از پيامبر خدا انتظار ندارند - در قبل از بعثت، كارنامه‌ي نبي جهت انجام مأموريتش از هرگونه ضعفي پاك باشد و در مأموريتي كه بناست به عهده‌ي آن حضرت گذاشته شود به بهترين نحو موفق شود. و چون خدا مي‌داند اين شخص با پاي خود و با انتخاب خود - در عين اين که مسير ولايت را طي مي‌كند - شايسته‌ي ابلاغ دين مي‌گردد، مواظبت‌هايي را قبل از بعثت نسبت به او اِعمال مي‌کند تا در تحقق نبوتش به كارش آيد و موانع راه از قبل برطرف شده باشد. ثانياً: از طريق آن مددها که قبل از بعثت به پيامبر خدا مي‌شود، نفس آن حضرت ظرفيت پذيرش حقايق عظيم موجود در وَحي را پيدا مي‌كند تا وَحي را كامل بگيرد و کامل برساند. در همين رابطه حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ»[1] از همان لحظه‌اي كه پيامبر (ص) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشته‌ي خود را مأمور تربيت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راه‌هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.

پس نتيجه مي‌گيريم خداوند با علم به شايستگي‌هاي پيامبر (ص) از ابتدا پيامبر خود را پرورانده تا مستعد دريافت بزرگترين پيام براي بندگانش بشود و از طريق نفس مقدس آن حضرت ما بتوانيم به دين خدا دست يابيم.

ب- مددهاي بعد از نبوت: مددهاي بعد از نبوت عبارت است از كمك‌هاي خاصي که به پيامبر مي‌شود جهت حفظ او و موفقيت او تا مردم از پيامبري پيامبر محروم نشوند. اگر این مددها نبود هدايت بشر مختل يا منقطع مي‌گشت و در همين راستا خداوند جان پيامبر (ص) را از خطرات حفظ مي‌كند و يا توطئه‌ها را خنثي و يا شايعات را به آن حضرت خبر مي‌دهد ولي در همه‌ي اين احوالات وظيفه‌اي را که به عهده‌ي مسلمانان و يا شخص پيامبر است به خود آن‌ها واگذار مي‌کند.

بر اساس همان مبنايي که خداوند براي انسان‌ها پيامبر مي‌فرستد، جهت تبيين و ادامه‌ي دين، امامان را مأمور مي‌کند، در اين حالت هم فقط کسي را که به مقام قرب الهي رسيده است براي امامت تجهيز مي‌نمايد.


[1]- نهج البلاغه، خطبه‌ي ۱۹۳ (خطبه قاصعه - ۲۳۴)

نمایش چاپی