بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25070
متن پرسش
سلام علیکم: عزاداری هاتون قبول درگاه حق. استاد عزیز متاسفانه بنده مدتی قبل مرتکب خطایی شدم که به شدت از کرده خود پشیمانم، و بعد از توبه در صدد جبران خطا و حق الناسی که بر گردن بنده بود برآمدم. اما متاسفانه ناخواسته فردی از گناه و خطای من مطلع شده و مدام تهدید به اینکه آبروی من را خواهد برد، و هرجایی هستند حرف از رفتار من است. استاد من به اندازه کافی شرمنده خدا و اهل بیتش هستم، با رفتار و زخم زبان این افراد چه کنم؟ چرا خدا که ستار العیوب است باید بنده هایش با ما چنین کنند؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز نگران نباشید. به طرفی که می‌خواهد آبروی شما را ببرد هم باج ندهید. خداوند مدافع مؤمن است. موفق باشید

25069
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: ۱. پسری هستم ۲۷ ساله. چند بار فرصت ازدواج برایم پیش آمده اما هر بار به طریقی به مشکل بر می خورم. بسیار دلتنگ و دلگیر شده ام. چند شب پیش شهید حججی را در تلویویزیون دیدم که خطاب به پسرش می گفت من از تو و مادرت گذشتم به خاطر رضای خدا. با خودم فکر کردم که اصلاً ازدواج برای چه؟ که وابستگی جدید به این دنیا پیدا کنم؟ به جای این که از این دنیا دل بکنم وابسته تر بشم؟ تصور می کنم دچار تناقض شده ام. ازدواج در اسلام مستحب است و این قدر بهش تأکید شده، اما خود عامل دل بستگی بیشتر به دنیا است. آیا فقط به خاطر جلوگیری از گناهش است که این قدر به آن تأکید شده؟ یعنی اگر کسی خوف گناه نداشت، آیا ازدواج می تواند در راستای سیر الی الله و ارتباط با حقایق هستی به او کمک کند؟ اگر می تواند چگونه؟ ۲. این ایام مشغول مطالعه کتاب ادب خیال، عقل و قلب هستم. با توجه به این که در ازدواج از نظر مسائل عاطفی و خیالی انسان دچار شعف می شود، آیا می توان این شعف را طوری به کار گرفت که به سوی محبوب واقعی منتقل شویم؟ آیا واقعا می توان عشق به یک انسان را -که قسمت عمده آن به خاطر ظاهر دلنشین طرف مقابل است - در طول عشق به خدا در خیال و عاطفه پروراند؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در هر حال، ازدواج نوعی تعادل به بار می‌آورد چیزی که در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در قسمت «ازدواج؛ تولدی دیگر» عرض شد. ۲. در این مورد بد نیست به جواب سؤال شماره‌ی ۲۵۰۶۲ سری بزنید. موفق باشید

25068
متن پرسش
سلام: مگر رابطه خویشاوندی با پیامبر (ص) به تنهایی چه اندازه برتری است که امام حسین (ع) و پس از آن حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) از این رابطه برای نشان دادن برتری خود نسبت به یزید استفاده می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رابطه‌ی خویشاوندی به تنهایی مهم نیست، ولی چون اهل سنت نیز این روایت را از پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قبول دارند که احترام به یک فرد با احترام به خانواده‌ی او محقق می‌شود؛ حضرت می‌خواستند از این جهت آن‌ها را متذکرِ انحراف‌شان بنمایند. موفق باشید

25067
متن پرسش
سلام استاد عزیز: یه جوونی ازم پرسید که قبل از این آدمایی که از نسل حضرت آدم هستن آیا دنیا و انسانی نبوده؟ منم گفتم طبق اون روایت از مولا که فرمودن قبل این عالم عالم هایی مثل این عالم بوده. در ادامش گفت آیا تو اون عالم همین پیامبر و اهل بیت بودن یا نه؟ که من نتونستم جوابشو بدم. به نظر شما جواب این سوال چیه؟ یه سوال دیگه اینکه چند وقت پیش امام جمعه شهر ما تو خطبه هاش گفته بود که چیزی به اسم طب اسلامی نداریم و طب سنتی داریم که اون هم باید با مدرک باشن. بعد از نماز جلو رفتم و بهشون گفتم حضرت آقا سالها پیش فرمودن دغدغه من طب اسلامی ایرانیه. .مراجعی مثل علوی گرگانی و نوری همدانی هم علنا حمایت کردن از طب اسلامی. شما چرا تو خطبه این حرف رو زدین. ایشون اول گفتن ما طب سنتی داریم که همون حرف پیامبر و اهل بیته که من گفتم اگه همون حرف پیامبر و اهل بیته پس میشه همون اسلامی ولی شما گفتین طب اسلامی نداریم و این تناقضه. در ادامه گفتن تو نمیدونی و طفره رفتن. به نظر شما اینکه رفتم پیش ایشون و تذکر دادم کار درستی بوده یا نه به این حرفا بی تفاوت باشم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت داریم: «الف الف آدم قبل از آدمی که پدر ما باشد در عالَم خلق شده» و سیر بشری همچنان با پیامبران و تا ختم پیامبران ادامه یافته. ۲. به نظر بنده تذکر بی‌اشکال بود. آری! شاید بتوان بگوییم طب اسلامی از آن جهت که مطابق سنت طبیعیِ عالم به درمانِ انسان‌ها می‌پردازد، طب سنتی به حساب می‌آید و از آن جهت که مبتنی بر روایات اسلامی است، طب اسلامی گفته می‌شود. می‌ماند که آیا از روایات، درست استفاده می‌شود تا به پایِ اسلام بگذاریم؟ واللّه اعلم! موفق باشید

25066
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و ادب: ببخشید استاد بنده پارسال کتاب «ادب خیال، عقل و قلب» را خواندم و در آن نوشته بودید که باید این قدر برنامه ریزی کرد تا برنامه شد. ولی بنده هر چه قدر برنامه ریزی انجام می دهم نمی توانم به آن عمل کنم. مثلا برنامه ریزی کرده ام در این ساعت مطالعه کنم ولی وقتی به آن ساعت می رسم اصلا توانایی مطالعه ندارم و می خواهم مثلا کار هنری انجام دهم یا آن نوع کتاب را آن زمان نمی توانم بخوانم و اگر آن کار برنامه ریزی شده را انجام دهم احساس می کنم روحم را در زنجیر کرده ام و خسته می شوم. به همین دلیل از برنامه ریزی کردن خسته شده ام. آیا باید خود را ملزم کنم که در آن ساعت کار برنامه ریزی شده را انجام بدهم و به مرور عادت کنم یا روشی دیگری هم هست برای برنامه ریزی کردن؟ آیا برنامه ریزی به این روش درست است مثلا مشخص کنم در این روز این سه کار را انجام دهم بدون تعیین وقت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن کتاب عرض شد که بعد از مدتی تجربه‌ی درست‌برنامه‌ریزی‌کردن را به دست می‌آورید و بدون آن‌که خود را از برکات برنامه‌ریزی محروم کنید، برنامه‌ریزی شما مطابق واقعیات زندگی و احوالات‌تان می‌شود. موفق باشید

25065
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: پیرو سوال ۲۴۶۲۸ که از محضر شما شده بود و خاطره ای منصوب به دکتر حسین زرکوب و رابطه عاشورا با غزل شماره ۹۴ دیوان حافظ «زان یار دلنوازم شکریست بی شکایت» را بیان داشته بود. بنده این متن و پاسخ شما را در وبلاگ شخصی خودم قرار دادم. اما کامنتهای زیادی دریافت کردم که صحت این اتفاق را زیر سوال برده بودند بنده متن مهمترین انتقاد را خدمتتان ارسال می کنم و از آنجایی که شما شرح غزلیات حافظ را انجام می دهید و اینکه نظر این کاربر کاملا متفاوت با نظر شماست خواستم جواب این نقد را از زبان شما بشنوم چون برای خودم هم سوال شده: ۱. این مطلبِ ناراست از آنجا راست جلوه می کند که در ارتباط با سه شخصیت بزرگ است (امام حسین، حافظ و دکتر زرین‌کوب) و از همه مهمتر، برانگیزاننده‌ی احساسات مذهبی! و چه هدفی بزرگتر از تعظیم شعائر عاشورا که بتوان به خاطر آن چنین مطالب کذبی نوشت و منتشر کرد؟! مگر هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند!؟ (از نگاه این افراد) 2⃣ هر پژوهنده یا خواننده‌‌ی تاریخ و ادب پارسی که حداقل یک کتاب به قلم استاد بزرگِ تاریخ و ادبیات، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، خوانده باشد به این حقیقت معترف است که ادبیات این نوشتار، خیلی جدید است و به طرز بیان و نگارش‌ ِ استاد نمی‌ماند چنان که مثلا گفته باشد: "برای لحظه‌ای کُپ کردم و مردد در گرفتن فال" یا مثلاً " بَنِر " 3⃣ نه سلوک و آیین زندگی دکتر زرین‌کوب این بود که مثلاً بر منبر رود و روضه بخواند و نه وسواس علمی استاد اجازه می‌داد که چنین قاطعانه راجع به غزلی اظهار نظر کند و با وجود قرائن نزدیک، آن را قطعاً منتسب به واقعه‌ی کربلا بداند که هنوز حافظ‌پژوهان به خود چنان جرأت و جسارتی نداده‌اند. ❌ با همه ارادت و محبتی که به امام حسین داریم متاسفانه باید بگوییم که به امام حسین قسم که این خاطره، ساختگی است! ✅ دکتر عبدالحسین جلالیان که در مورد دلایل تاریخی غزلهای حافظ تحقیق کرده است؛ در کتاب "شرح حافظ جلالی" در مورد این غزل می‌گوید: ❇️ اوحدی‌مراغه‌یی: بد می‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت وآنگه رسیده ما را دل دوستی به غایت با اندکی دقت در مفاد ابیات این غزل و تشابه وزن و قافیه و معانی گله‌آمیز بعضی از ابیات آن با غزل اوحدی مراغه‌یی به این نتیجه‌ می‌رسیم که حافظ از غزل اوحدی متأثر بوده و زمانی به سرودن آن دست زده که از شاه‌شجاع بی‌اعتنایی دیده و از پایان کارخویش بیمناک و در کار خویش سرگردان و حیران بوده است. شاعر در بیت اول و دوم زیر نام (آن یار دلنواز) از شاه شجاع یاد کرده و ضمن تصدیق مساعدتهای قبلی او درحق خود، گله‌مند رفتار و بی‌عنایتیهای فعلی اوست. ❇️ در این غزل دو موضوع به ظاهر از هم جدا و در واقع پیوسته به هم مطرح است. موضوع نخست گله‌مندی از شاه‌شجاع و موضوع دوم مطرح ساختن چند نظر عرفانی دارای ایهام نگرانی و تشویش از دنباله‌روی خط مشی گذشته خود است. شاعر در دوراهه تردید و تصمیم، تردید از صحت راهی که در گذشته پوئیده و تصمیم به ادامه آن دستخوش نگرانی است. در بیت نهم «این راه را نهایت صورت کجا توان بست / کش صد هزار منزل بیش است در بدایت» صراحتاً خود را طرفدار و ادامه دهنده راه دوستی با شاه شجاع قلمداد می‌کند اما بلافاصله در بیت مقطع «هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت» از اینکه موفقیت نصیب او شود دچار تردید می‌شود و به خود می‌گوید با همه اقدامات و کوششهای تو شرط موفقیت در آن است که تو با کمک عشق بر این مشکل خود به پیروزی دست یابی. استاد آیا واقعا منظور حافظ از «زان یار دلنواز» شاه شجاع است و این غزل هیچ ارتباطی با عاشورا ندارد؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این‌که ممکن است این واقعه بر ساخته باشد و ربطی به آقای زرین‌کوب نداشته باشد؛ حرفی نیست. هرچه هست برساخته‌ای زیبا و ابتکاری هوشیارانه‌ای می‌باشد 2- مشکل اصلی در تفسیر غزل مذکور است و تطبیق آن غزل با معارف عالیه، که متأسفانه بعضی از افراد نادان که بویی از عرفان نبرده‌اند و فقط استادِ ادبیات‌اند که مبتدا را با خبر جابجا نکنند؛ این کوتاه‌فکران آن غزلیات را آن‌چنان تقلیل می‌دهند که ملاحظه می‌کنید و در نهایت حماقت به دنبال آن‌ هستند که یارِ دلنواز حضرت حافظ را با شاه‌شجاع تطبیق کنند و این بلایی است که ریشه در ظلمِ مستشرقین دارد. زیرا آنان به خوبی متوجه‌اند چنان‌چه ملتی با شورِ عشقی که جناب حافظ بنا دارد به جامعه‌ی بشری برگرداند، جایی برای این کوتوله‌ها نمی‌ماند و بنده به جهت دفع این خطر تصمیم گرفتم متذکر روح کلی غزلیات حضرت لسان‌الغیب شوم، وگرنه هزاران فاصله بین معارف عالیه‌ی موجود در آن غزلیات با آن‌چه که بنده عرض می‌کنم هست. آری! «آب دریا را اگر نتوان کشید / پس به قدر تشنگی باید چشید». موفق باشید    

25064
متن پرسش
سلام استاد: یک اتفاقی برای بنده داره میفته که حقیقتا جالبه و من رو متحیر می کنه. چند روزی هست یک سری کارهایی انجام می دهم که از کنترلم خارج میشه، و واقعا نمیدونم چرا انجام دادم، مثلا یک حرفی می زنم و نمی توانم کنترلش کنم باور کنین می توانستم حتی ۱۰ روز حرف نزنم یا یک کاری می کنم که نمی خواهم و من رو متحیر کرده. همشونم گناه هست. باور کنین تک تک کار هام تحت کنترلم بود و وهمم رو هم پدرم دراومد تا بگیرم و نگذارم جایی بره و الان این اتفاق. هر چه قدر فکر می کنم نمی فهممشون چیزیه که نبوده قبلا و الان داره اذیتم میکنه جالبه از روزی ۲ یا ۳ تا هم بیشتر نشده عمدتا. بسیار درگیرم کرده و واقعا‌ نمی خواهم گناه بکنم و می نشینم تعجب می کنم و گریه می کنم و نمی فهمم چیه. لطفا کمکم کنین و اگر نیاز بود حضوری هم بفرمایین میام خدمتتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در این مورد بتوان گفت ملکات انسان بر انسان سیطره پیدا می‌کند، چیزی که در برزخ و قیامت پیش می‌آید. فکر می‌کنم چیز زودگذری باشد زیرا به هر صورت «الیوم، یوم العمل و غداً یوم الحساب». موفق باشید

25063
متن پرسش
سلام علیکم: وقتتون بخیر. در جواب سوالی فرموده اید مرحله‌ی قبض از دنیا و شروع حساب، مراحلی است که تنها برای کسانی پیش می‌آید که به‌کلّی از دنیا باید منقطع گردند و نقش جناب عزرائیل در این مرحله به ظهور می‌آید، در حالی که در کتاب در آن سوی مرگ که تجربه سه نفر از کسانی که مرگ را تجربه کرده اند و دوباره برگشته اند گفته شده که واقعا به برزخ می روند و یکی از آنها در یکی از مراتبی که باید عبور می کرده به وادی حق الناس می رسد که خودش حق الناس به گردن داشته و بسیار هم بهش سخت گذشته و زمانی که در آن وادی بوده خودش می گفته صد و خرده ای هزار سال در حالی که فقط پنجاه ثانیه تجربه مرگ داشته. این تجربه حساب محسوب نمی شود؟ کلا گفتار کتاب با مطالب ملاصدرا هم جور در می آید. یا کلیپی دیدم از خانمی که زناکار بوده و تجربه مرگ داشته و بعد از زندگی دوباره به خاطر عذابهایی که شده از این کار توبه کرده. اینها به نظر همان مراحل حساب به شمار می آید. نظرتون چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد آن جواب، مواردی مدّ نظر بود که می‌گویند اصلاً در آن نوع مردن‌شان حساب و کتابی را تجربه نکرده‌اند؛ عرض شد این افراد به مرحله‌ی برزخ و شروع حساب نرسیده‌اند بلکه تنها تجرد خود را تجربه نموده‌اند. موفق باشید

25062
متن پرسش
سلام: حکمت آفرینش عشقهای زمینی (عشق پدر و مادر به فرزند یا عشق دو غیرهمجنس) چیست؟ بطور کلی فلسفه عشق زمینی چیست؟ چرا خدا فقط عشق خود را قرار نداد تا به راحتی به سمت او سیر کنیم و دل به او بدهیم؟ اینکه عرفا می‌گویند عشق مجازی پلی ست به سمت عشق خدا چرا بسیاری از عرفای شیعه (مثل علامه قاضی، آیت الله بهجت و...) حرفی از عشق زمینی نزده اند و ممکن است خود نیز تا آخر عمر عاشق غیر همجنس نشده باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عشق، روح و روحانیتی است که به سوی کمال نظر دارد. لذا در هر آن‌چه انسان وجهِ کمالی در آن بیابد، آن را از آن وجه، محبوب خود قرار می‌دهد. آری! اگر کسی عشق را در محبوب مجازی هم تجربه کرد و سپس متوجه شد همه‌ی آن کمالات در حضرت حق است؛ با تجربه‌ای که نسبت به آن عشق مجازی داشت به سوی محبوب حقیقی سیر می‌کند.

اگر کسانی از ابتدا بتوانند کمالات متعالی را به صورت وجودی و با تجربه‌ی حضوری در خدا بیابند، چه نیاز دارند که از طریق تجربه‌ی عشق زمینی به حضرت محبوب دل ببندند؟ موفق باشید

25061
متن پرسش
سلام: آیا روح، خودش جسم خودش را می سازد؟ اگر آری، چرا بعضی ارواح بدن خود را ناقص می سازند؟ به عبارت دیگر چرا بعضی جنین ها ناقص الخلقه هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مطلب در شرح کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و کتاب «خویشتن پنهان» روشن شد که اگر روح در شرایطِ مناسبی در دوره‌ی جنینی قرار نداشته باشد به طور کامل نمی‌تواند بدنِ مناسب خود را بسازد و لذا نقش روحیه‌ی مادر و غذای مناسبی که باید به جنین برسد مهم است. موفق باشید

25060
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: می خواستم نظرتون رو درباره حضور مقتدی صدر در حسینیه امام خمینی در کنار رهبر انقلاب بدونم و ایکه تحلیلتون چیه؟ ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نام «مقتدی صدر» همیشه با حاشیه‌هایی همراه بوده که چه بسا بعضا، به مذاق برخی از ما هم خوش نیامده باشد. دیدار وی با مقامات سعودی و برخی موضع‌گیری‌های او پس از این دیدار، شاید یکی از جدی‌ترین حاشیه‌هایی بود که «صدر» را در صدر خبر‌ها قرار داد و شاید در میان مردم عراق حتی، به جایگاه او ضربه هم زد.

نمی‌دانم می‌توان گفت آقای مقتدی صدر از بعضی از حرکاتِ افراطی‌اش متنبه شده یا نه؟! ولی می‌توانم بگویم این قدرتِ نرمِ انقلاب اسلامی و رهبری آن است که امثال اقای مقتدی صدرها هم نمی‌توانند برای حفظ هویت خود، خود را در بیرون از آن قرار دهند. این نوع حضورها حکایت از آن دارد که ذات انقلاب اسلامی جدا از ناشی‌گری‌های داخلی، سختْ در منطقه قدرتمند است.

بعضی‌ها گفته‌اند مقتدی صدر به جهت ارادتی که به سید حسن نصراللّه دارد، در این حضور وارد شده است. هرچه هست در این صحنه‌ها باید قدرت نرم نظام اسلامی را مشاهد نمود. موفق باشید 

25059
متن پرسش
با سلام: با توجه به سوال ۲۵۰۴۳ متن مربوط به سوال را بنده در یک فایل صوتی در مورد معرفت نفس که توسط جنابعالی ایراد شده عیناً در سوال نوشتم ام، خود شما در آن فایل صوتی فرمودید که موقعیت روح با تن، همان تن است، مثال برهان صدیقین را خودتان زدید، این جمله که آوردم که: این کسی که الان اینجا ظاهر شده و نشسته همان روح است که به صورت تن آمده اینجا، گفته خودتان است، حتی شما در آن فایل صوتی فرمودید اینکه می گویند روح مثل روغن است در کنجد را قبول نداریم چون نوعی دوگانگی است، خود شما گفتید رها کنید که در فکر یه روح داریم و یه تن، ما واقعا در خارج روح و جسم نداریم، یک شخص داریم که همه اش خودش است و...، به گونه ای در آن فایل سخن گفتید که این برداشت می شود که نوعی یگانگی بین روح و بدن است که درک می‌کنیم روح همان تن است. شما در فرمایشتان نگفتید تن ابزار روح است، که اگر هم می گفتید این هم نوعی دوگانگی است که یک روح دارم و یک تن که روح آز آن تن به عنوان ابزار استفاده می کند. در متن سوال ۲۵۰۴۳ بنده هرچه نوشتم گفته های خودتان در آن فایل صوتی بود، حال چرا خلاف آن را می گویید نمی دانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مبنای آن‌که «جسم، همان روح است» غیر از آن است که «روح، علتِ جسم باشد». فلاسفه در تعريف نفس ناطقه مى‏ گويند: «النفس كمال الأول لجسم طبيعي آلي ذي حيوة»[1] يعنى نفس، كمال اول براى جسمِ زنده‏ اى است كه با آلات و ابزار- مثل دست و چشم- فعاليت مى‏ كند. در اين تعريف نظر به جسم دارند از آن جهت كه داراى حيات است، يعنى نفس را بايد در همين جسمِ زنده ملاحظه كرد وگرنه در يك انتزاع ذهنى با مفهوم نفس سر و كار داريم و نه با وجود آن. يعنى همين بدنِ زنده‏ ى شما نفس است، اشكال مرحوم شهيد مطهرى به افلاطون اشكال به جايى است. چون افلاطون مى‏ گويد حضور نفس در بدن مثل حضور روغن در كنجد است. اشكال مرحوم مطهرى اين است كه سخن افلاطون يك نوع دوگانگى بين نفس و بدن را در عالم خارج القاء مى‏ كند در حالى ‏كه چنين نيست، همين‏طور كه بين حضرت حق و مخلوقات، جدايى و دوگانگى نيست، مگر در انتزاع ذهنى. نفس ناطقه همان جسم‏ آلى‏ ذى حياتى است كه شما با آن روبه‏ روئيد. جسم‏ آلى‏ يعنى دست من كه شما مى‏ بينيد در حركت است، اين جسم‏ آلى‏، «نفس است در اين موطن». درست است كه در تحليل ذهنى مى‏ گوئيد كه نفس است كه اين دست را به حركت مى‏ آورد، اما اين در تحليل ذهن است، در خارج اين‏طور نيست. همين‏طور كه در خارج اين‏طور نيست كه يك خدا داشته باشيم و يك مجموعه آيات الهى در كنار خدا. خداوند در اين موطن به اين آيات ظهور مى ‏كند هرچند خداوند محدود به موطن عالم ماده نيست. اميرالمؤمنين (ع) مى‏ فرمايند: «مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ»[2] هركس بگويد خدا در كجاست، خدا را در ضمنِ مخلوق قرار داده و اگر كسى بگويد خدا بر كجاست، درون آن شيئ را خالى از خدا پنداشته است. در حالى كه خداى بى ‏نهايت نه در ضمن مخلوقات است و نه درون مخلوقات از حضور خداوند خالى است. حضرت حق وجود مطلقى است كه تمام اين عالم، مظاهر او است. مواظب باشيد افلاطونى فكر نكنيد. متوجه باشيد عالَم مظاهر و آيات خدا است به اين معنا كه حق با اسماءاش به جمال مخلوقات در صحنه است، نه اين‏كه كنار مخلوقات باشد، به تعبير حضرت امام خمينى «رضوان‏ الله تعالى‏ عليه»: نفس تمام منازل وجود را سير نموده و در مرتبه‏ ى ادنى با دانى است و در مرتبه‏ ى فوق و غيب با آنچه غيب است، غيب است و در نهايت دنائت و در نهايت اعلائيت است؛ چون نمونه‏ اى از توحيد «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ كُلَّهَا» است و متعلم به تمام اسماء حق؛ اعم از تنزيهيه و تشبيهيه است. پس چنان‏كه او عالم غيب الغيوب است، هكذا نفس هم چنين است و چنانكه او «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْيُنِ»،[3] هكذا نفس چنين است و چنانكه او به مخلوقاتش عالم بالرضاست، هكذا نفس چنين است و چنان‏كه لا يعزب عنه شى‏ء، نفس نيز چنين است و چنان‏كه يكى از اسماء حق اين است كه: «يا مَن عَلا في دُنوّه و يا مَن دنا في عُلوّه» هكذا النفس عالٍ في دُنوّه و دانٍ في عُلوّه‏، و اصل محفوظ در سير اين سلسله قوا و عمود جميع مراتب وجود، نفس است.[4] موفق باشید

 


[1] ( 1)- محمد على التهانو، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 2، ص 1716.

[2] ( 2)- نهج البلاغه، خطبه‏ ى 1.

[3] ( 1)- سوره‏ ى غافر، آيه‏ ى 19.

[4] ( 2)- ر. ك: تقريرات فلسفه، ج 1، صص 291- 292.

25058
متن پرسش
سلام حاج :قا ان شاء الله مثل همیشه سلامت باشید. الحمدلله خدا توفیق داد جلسات تدریس خیال را گوش می دادم و تا الان جلسه چهارم رسیدم. و هنوز زود است از چشیدن این بحث، اما یاد شعر زیر افتادم که بی زحمت ممنون میشم توضیحی اندک در موردش بنویسید. با تشکر من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد که نه اندازۀ توست این بگذر هیچ مگو گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت می‌باش چنین، زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو در این خانۀ پرنقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو غزلیات شمس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح این غزلیات، خودش یک کاری است جدا از جواب‌دادن به سؤالات کاربران. و بنده چنین فرصتی برایم نیست که بر اساس نظر کاربرانِ محترم وارد این نوع کارها شوم، مگر همان تعریفی که در مورد شرح غزلیات حافظ برای خود وظیفه کرده‌ام. موفق باشید

25057
متن پرسش
سلام من وقت ملاقات میخوام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: غیر از ارتباط از طریق سایت، برایم مقدور نیست که در خدمت عزیزان باشم. موفق باشید

25055
متن پرسش
سلام: اگر کسی فکرش به امور بیهوده گذشته باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در آن کتاب عرض شد آمدنِ خیالات در اختیار ما نیست، ولی دنبال‌کردنِ آن در اختیار ما است. و اگر دنبال نشود، پس از مدتی قدرت خود را از دست می‌دهد و در نهایت از تأثیر می‌افتد. موفق باشید

25054
متن پرسش
سلام استاد: قبلا هم سوالم رو پرسیدم اما چون در ایمیلم جوابی نیومد و دیدم گفتید که بعضی ایمیلا پیام نمیره تصمیم گرفتم باز هم بپرسم. و شامل چند پرسش مرتبطه و سوالام رو از تعدادی پرسیدم حقیقتا هر کسی حرفی زد و گفتم سراغ شما بیام. میدونم وقت ندارید اما خیلی برام مهمه و میخوام بتونم محکم ازعقیده م دفاع کنم. سوره مائده آیه ۵ و سوره نسا از دوستی با جنس مخالف نهی کرده اما نوشته زناکار و رفیق گیر پنهانی که در تفسیر نوشته بود منظور زنای پنهانه. حال سوالم اینه اگر با جنس مخالف دوستی بدون ارتباط نامشروع باشه چجور اسلام گفته گناهه؟ و چجور میشه اثبات کرد منظور قرآن همون ارتباط دوستی ساده هست. آیا شوخی با نامحرم حرامه؟ نگاه به نامحرم فقط اگر همراه با شهوت باشه حرامه؟ توی دانشگاه با نامحرم حرف زدن ساده اشکال داره؟ و باگروه مختلط کلاس مثلا ۶ نفری بیرون رفتن تفریح؟ و اگر دو نفر برای ازدواج با هم صحبت کنند بدون اینکه والدین بدونند آیا اشکال داره؟ اگر والدین روشنفکر باشن و کار نداشته باشن و اینا تصمیم داشته باشند دو سال با هم صحبت کنند آیا اشکال داره؟ پس برای شناخت قبل از ازدواج درصورتی که رسم نباشه زیر نظرخانواده ها آشنایی صورت بگیره باید چجوری به شناخت رسید؟ و اگر زیر نظر خانواده با هم صحبت بشه شما چه مدت رو پیشنهاد می کنید؟ سوال آخرم بهترین و پاکترین شیوه برای ازدواج که واقعا به همون احساسی که خداوند در سوره روم اگر اشتباه نکنم وعده داده چه نوع ازدواج و آشنایی هست؟ و چه مدت زمان آشنایی هست و چه جور صحبت کردنی؟ و یعنی دیگران بدون این شیوه چه در خارج چه در داخل که گاها رفیق بودن یا گاها فقط با هم شوخی کردن و یا دست هم رو گرفتن و به ازدواج انجامید همچین حسی رو بدست نیاوردند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای جواب‌دادن به این سؤالات باید مطالعات طولانی مربوط به خانواده دنبال شود. آن‌چه می‌توان مختصر عرض کرد: ۱. آیه‌ی ۵ سوره‌ی مائده می‌فرماید زنان اهل کتاب برای شما حلال است به شرطی که به صورت زنا و یا رفیق‌بازی نباشد. ۲. به هر حال مکرراً در روایات تأکید شده است که ارتباط با نامحرم بدون دلیل، موجب حضور شیطان در آن ارتباط می‌شود. موفق باشید

25053
متن پرسش
سلام: در مورد شخصیت یزید برخی مورخین می‌گویند فردی مهربان و صلح طلب بوده و جز در موارد نیاز دست به خشونت نمی زده. آیا فرهنگ یزیدی فقط مخالف احکام شریعت و یا اسلامی ست که رنگ و لعاب سکولاریته و یا تزویر و ریا گرفته ست می باشد یا یزید از لحاظ بدنی و مالی هم به مردم ظلم می کرده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در خشونت آن فاسقِ لعین همان بس که دستور به واقعه‌ی «حرّه» داد. آری! آن فاسق لعین خشونت خود را در زیر پرده‌ی ریاکاری حفظ کرده بود. موفق باشید

25052
متن پرسش
سلام: بنده در سیر مطالعاتی ام آثار شما رو پیگیری می کنم. چندی پیش در خصوص مسأله وسواس ازتون سیر مطالعاتی خواستم که کتاب «ادب خیال ، عقل و قلب» رو معرفی کردین که خیلی خوب بود. بهترین چیز همینه که بین سیر مطالعاتی اصلی و ایضا مشکلات خاصی که برامون پیش بیاد بتونیم هماهنگی ایجاد کنیم و در واقع با یک تیر هزاران نشان بزنیم. با توجه به این که در شرف انتخاب همسر هستم و بنا به گفته مشاورین و البته تجربه خودم هوش هیجانی و اجتماعی ضعیفی دارم، آیا سیر مطالعاتی خاصی که این نقیصه رو جبران کنه و بتونه در راستای ارتباط با حقایق هستی، رفتارهای اجتماعی و خانوادگی من رو تنظیم کنه پیشنهاد می کنید؟ خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نیاز نباشد خیلی وسواس به خود راه دهید. بالاخره طرف اگر از خانواده‌ی محترمی می‌باشد و ظاهرش نیز رویهمرفته برایتان جذب‌کننده است کافی است. موفق باشید

25051
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید فراوان خدمت حضرت استاد: سوالی داشتم به این صورت که طبق آیه «لکم فی رسول الله اسوه حسنه» آیا رسیدن به مقام پیامبر اکرم و ائمه معصومین «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک» امکان پذیر هست یا خیر؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر عبودیت، آن عزیزان افقی هستند برای آن‌که انسان‌ها راهِ عبودیت را پیدا کنند. مقام‌های موهبتی آن‌ها مخصوص خودشان است برای هدایت بشر. در این مورد عرایضی در صفحات اول کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. موفق باشید

25050
متن پرسش
سلام علیکم: دانش آموز ۱۷ ساله ای را که با نمرات بد و درس نخواندن او مواجه هستیم و کار مفیدی انجام نمی دهد و وقتش را تلف می کند، چطور باید اصلاح کرد؟ چه رفتاری باید با او کرد؟ آیا تحت فشار مالی قرار دادن او به نحوی که فکر کند نداریم که به او بدهیم و نه اینکه نمی خواهیم به او پول بدهیم و از طرفی دیگر تشویق به درس خواندن جهت رسیدن به پول و خواسته هایی که برایشان به او پول نمی دهیم می تواند رویکرد مناسبی باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آن‌که نباید به او سخت‌گیری کرد زیرا ممکن است استعداد لازم را در آن امور نداشته باشد و سرخورده شود؛ روشی که پیشنهاد می‌کنیدممکن است نتیجه‌بخش باشد. در هر حال، رفاقت‌تان را حفظ کنید. موفق باشید

25049
متن پرسش
با سلام و حمد بر نعم بیکران او و امید برترین تجلیات برای جنابعالی خداوند صدرا و صدراییان از جمله شما رو مورد رحمت خاص خودش قرار بده. برای بار دوم است که مجموعه آثارتان را به لطف خدا شروع به مطالعه کردم. این ایام کربلا مبارزه با پوچی ها را به لطف خدا مطالعه می کنم. استاد بزرگوار! آنقدر کنار پاراگرافها کلمه احسنت را نوشتم و آنقدر در این صد صفحه پایانی به وجد می آیم که خواستم ویژه تشکر کنم از خدمت شما! خدا شما و همه محققین از عرفای عصر اخیر رو حفظ کنه. ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید ان شاءالله. در پناه امام عصر باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه به نور حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» راهی بس متعالی در مقابل‌مان گشوده شود تا قطره‌ای از اقیانوس اسرار کربلا برایمان پیش آید. موفق باشید

25048
متن پرسش
سلام استاد عزیز: ایام سوگواری حضرت اباعبدالله (ع) را به شما تسلیت عرض می کنم. استاد امسال روز عید غدیر برای عرض ارادت و دیدار درب منزل آمدیم که متاسفانه با درب بسته مواجه شدیم و دکتر قدوسی گفتند امسال برنامه دیدار نداشتید خلاصه سلب توفیق شدیم. استاد دو تا سوال داشتم ببخشید خیلی عمیق نیست و وقت گرانبهایتان را می گیرم. چند وقت پیش ها با جمعی خانوادگی رفته بودیم نزدیکهای باغبهادران و کنار زاینده رود سکویی گرفته بودیم و نشسته بودیم که دو تا دختر آمدند سمت سکوی ما و شروع کردند به عکس گرفتن. هر دو بد حجاب بودند اما یکی از آنها کلا روسری اش را انداخته بود و با موی کاملا باز با خیال راحت داشت عکس می گرفت. من مدام خودم را به تغافل زدم ببینم از اینجا می رود یا خودش را جمع و جور می کنه یا نه، دیدم عین خیالش نیست. دیگر تاب نیاوردم و رفتم طرفش و فقط گفتم «خانم اینجا مکان عمومیه یک چیز سرتان کنید، اینجا خانه خودتان نیست ها» البته با تحکم گفتم. آن هم خودش را جمع کرد (البته با کمی تاخیر) و بعد دو تا متلک هم گفت و رفت. بعد دوستم که اتفاقا درجه دار سپاه هم بود گفت این کارت باعث میشه بدتر کنند و اثر ندارد و نیاز نبود بروی تذکر بدی. خواستم نظر شما را بدانم. چون واقعا احساس می کنم اگر چیزی نگوییم چند صباح دیگر، جایی برای تفریح مذهبی ها باقی نمی ماند و همه فضا دست آنها می افتد و ما بدهکارشان می شویم. سوال دوم اینکه توی دهه محرم دو شب بعد از مراسم، حدودهای ساعت دوازده شب که داشتم می رفتم خانه با منظره دختر خانمهای تنهایی کنار خیابان مواجهه شدم که منتظرند یکی سوارشان کند! این جور مواقع باید چکار کرد؟ (موردهایش هم جوری نبود که بشود حمل بر صحت کرد. خیلی تابلو بود از سر و وضع و حرکات و رفتارهایشان.) باید از کنارش گذشت؟ زنگ زد به پلیس؟ باز هم حمل بر صحت کنیم؟ به آن دختر تذکر بدهیم؟ با آن پسر یا مرد برخورد کنیم؟ وظیفه شرعی ما چیه؟ ممنونم از پاسخگویی تان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده در مورد صحنه‌ی اول، کار خوبی کردید که به او تذکر دادید. ولی شاید نیاز به تندی نبود، از سر دلسوزی باید این امور انجام شود. اما در مورد دوم اگر بتوانیم از پلیس کمک بگیریم تا محیط برای این افراد امن نباشد، کار خوبی است و پلیس هم باید وظیفه‌ی خود بداند که محیط را برای چنین اعمالی سختْ نماید. موفق باشید

25047
متن پرسش
با عرض سلام و تسلیت ایام خدمت جنابعالی: این متن از دکتر حکمت است از بس زیبا بود دوست داشتم خدمت شما بفرستم: ⭕️ تفسیر عاشورا ▪️۹ . کربلا و غربت السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک ایهاالامام الغریب السلام علیک ایهاالامام المظلوم روح کربلا روح غربت است و دردش درد غربت. انسان بزرگ، در همیشهٔ تاریخ بشری غریب بوده است و در کربلا غریب‌تر از همیشه، و از کربلا به بعد غریب و غایب. ما اگر معنای این غربت را نفهمیم و شکوهش را درنیابیم، خودمان را یا فریب داده‌ایم و یا در مسیر فریب خوردن انداخته‌ایم. چراکه انسان - و در واقع انسان بزرگ - در این عالم غریب است. همهٔ رخدادهای تراژیک و مصیبت‌بار تاریخ، نمایشگاه غربت انسان است؛ و کربلا در قلهٔ مصیبت و تراژدی قرار دارد. غربت و مظلومیت امام، غربت و مظلومیت حقیقت است. باید بدانیم و هرگز فراموش نکنیم که اگر در طلب حقیقتیم، این طلب، امری سهل و ساده و بی‌دردسر، و خالی از رنج و محنت و مصیبت نیست. حقیقت‌جویان باید همواره و به خصوص در روزگار کنونی - که عصر انسان کوچک است و طلب حقیقت، ارتجاع شمرده می‌شود و ضد روشنی و روشنفکری به شمار می‌رود - متذکر باشند که حقیقت غریب است و هر که شوق حقیقت دارد و در طلب آن است، چاره‌ای ندارد جز این که طعم غربت و مظلومیت و محرومیت را بچشد و درد و رنج پیمودن این راه را تحمل کند و صبور باشد. بندهٔ حقیر، حال خودم را می‌گویم. در این دوران که دوران غیبت حقیقت، و غربت انسان و انسانیت است، هموراه در حال ترس و وحشت به‌سر می‌برم؛ ترس و وحشت از این که مبادا گم شوم و بدتر از آن این که با زیستن در جهان لانه‌های رنگارنگ و تودرتوئی که برایمان ساخته‌اند، مسخ گردم. روزگاری بود که گم‌شدن و مسخ‌گشتن دشوار بود و کسی به‌ سادگی مبتلا به «گم‌شدگی» و «مسخ‌شدگی» نمی‌شد؛ امروز اما این دو آفت، بیخ گوش ما است. آری «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود» . تصور بنده این است که یکی از آثار و برکات ذکر کربلا و یاد غربت و مظلومیت حسین این است که می‌تواند ما را از این دو آسیب جدی و فراگیر، محافظت کند. باید هر روز یاد کربلا باشیم و زیارت عاشورا بخوانیم و بر همهٔ آنان که در راه حقیقت و تقرب به آن، به اندازهٔ همهٔ مظلومان و غربا و ستمدیدگان تاریخ مورد بی‌مهری و جفا و ظلم و بیداد، واقع شدند و به خاک و خون افتادند، و به ظاهر قلع و قمع و قتل عام گشتند، و زیر سم اسبانی که نعل نو و تازه داشتند سمکوب گردیدند و به همهٔ زنان و دختران و کودکانی که همراهان و حامیان حقیقت و پاکی بودند و رنج اسارت را تحمل کردند، سلام و درود بفرستیم و متقابلاً از همهٔ آنان که به هر شکل در این قتل و غارت و ظلم و بیداد، سهیم و شریک بودند و راه این جنایت‌ها و نامردمی‌ها و رفتارهای ضد انسانی را هموار کردند، بیزاری و برائت بجوئیم تا مگر بتوانیم در این دوران به گونه‌ای زیست کنیم که در صف کسانی نباشیم که به انسان و انسانیت، جفا می‌کنند و حقوق آدمیان را تضییع و لگدمال می‌نمایند. #تفسیر_عاشورا @nasrollahhekmat
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که آقای دکتر نصراللّه حکمت می‌فرمایند حقیقتاً روزگار ما، روزگارِ گمشدگی و مسخ‌شدگی است و کسی که از این خطر وحشت نکند انسان غافلی است و آن کس که به وحشت افتاد دست به دامان حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» می‌زند و عملاً راه خود را برای نجات از آن خطرات در بستر انقلاب اسلامی می‌گشاید. موفق باشید

25045
متن پرسش
سلام علیکم: بنده ۳ سال پیش زیر قبه امام حسین (ع) که میگن دعا مستجابه دعا کردم اما هیچ یک از دعاهام مستجاب نشده. لطفا حقیر را راهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئنید که آن دعاها مفید بوده و اجابت نشده؟ و مطمئنید دعاهای مفیدتان اجابت نگشته؟

گفتم رخت نديدم گفتا نديده باشي

گفتم ز غم خميدم گفتا خميده باشي

گفتم ز گلستانت گفتا که بوي بردي

گفتم گلي نچيدم گفتا نچيده باشي

گفتم ز خود بريدم آن باده تا چشيدم

گفتا چه زان چشيدي از خود بريده باشي

گفتم لباس تقوي در عشق خود بريدم

گفتا به نيک نامي جامه دريده باشي

گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم

گفتا که سهل باشد جورم کشيده باشي

گفتم جفات تا کي گفتا هميشه باشد

از ما وفا نيايد شايد شنيده باشي

گفتم شراب لطفت آيا چه طعم دارد

گفتا گهي ز قهرم شايد مزيده باشي

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چه آيد شايد چشيده باشي

گفتم بکام وصلت خواهم رسيد روزي

گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي

خود را اگر نه بيني از وصل گل بچيني

کار تو (فيض) اينست خود را نديده باشي

موفق باشید

25044
متن پرسش
سلام استاد عزیز: سوالی که می خواهم مطرح کنم نزدیک به ۱۴ سال است که آزارم می دهد یعنی دقیقا بعد از وفات پدر بزرگوارم. بعد از وفات ایشان من از انسانی شاد به انسانی محزون و گوشه گیر مبدل شدم و برای درمان مشکلاتی که به سراغم آمد کلی کتاب های روانشناسی غربی خواندم و تا الان حدود ۸۰۰ جلد کتاب روانشناسی برای درمان احساس پوچی و بی معنایی و بی هدفی زندگی که هر از چند گاهی گریبان مرا می گیرد مطالعه نمودم حتی رشته ام روانشناسی است و امسال دانشجوی ارشد روانشناسی اسلامی هستم برای درمان بی معنایی زندگی ام تمام کتابهایی که پدر معنا درمانگر جهان یعنی ویکتور فرانکل به فارسی ترجمه شده بود مطالعه کردم و بقیه روانشناسانی که فکر می کردم می تواند کمکم کند را مطالعه نمودم ولی از شما چه پنهان که نمی توانستم کاملا به آنها اعتماد کنم. مثلا مکتب ویکتور فرانکل را جزء اگزیستانسیالیست ها تقسیم بندی کردند. یادم رفت بگویم من بعد از فوت پدرم دچار اختلال دوقطبی شده ام و ریشه درمان این اختلال روحی روانی را به عقیده ناتانیل براندن روانشناس آمریکایی پدر جنبش عزت نفس کمبود عزت نفس می دانند و به نظرم در اسلام دلیل اصلی کاهش عزت نفس را نا فرمانی از خدا و انجام گناه می دانند. حدود ۲ سالی است که برای افزایش عزت نفسم با گرفتن روزه پشت سر هم تصمیم به ترک گناه گرفتم اوائل اصلا موفق نبودم ولی به مرور موفق تر شدم در ترک گناه. نتیجه مثبتش را دیدم تصمیم گرفتم کمی بیشتر راجع به روزه تحقیق کنم و مطالب اندک ولی قوی ای از کتاب معراج السعاده پیدا کردم و در کتاب احیاء العلوم مطالب بیشتری را پیدا کردم و در کتاب کشف المحجوب هم دلایل خوبی پیدا کردم و در سایر کتابهای عرفانی گذشته مطالبی پیدا کردم ولی در نویسنده های معاصر نویسنده یا سخنرانی که در زمینه روزه تحقیق فراوان کرده باشد پیدا نکردم تا اینکه کتاب روزه دریچه ای به عالم معنا ی شما را خواندم شما احادیثی که قبلا خوانده بودم را طوری دقیق شرح دادین که آدمی را به عمق مطلب پی می برد. با یک سرچ کوچک به لیست سخنرانی های شما که راجع به روزه بود دست یافتم و حدود ۴۰ جلسه از سخرانی های شما که راجع به روزه بود را گوش دادم و هم زمان روزه می گرفتم و خیلی راضی و خوشحال بودم تا اینکه تمام ۴۰ جلسه را استماع نمودم و بعد از چند روز دوباره آن پوچی سابق به سراغم آمد منی که راه نجاتم را روزه می پنداشتم ولی انگار این روش نیز برایم مناسب نبود. نمی دانم ایرادم از کجاست و چه کار کنم؟ تمام باورهای مذهبی ام انگار در حال فرو ریختن است. استاد صبور عزیز شما چه راه حلی ریشه ای را پیشنهاد می کنید برای درمان این احساس پوچی و بی معنایی زندگی که احساس رخوت و تنبلی و سستی را برایم به ارمغان می آورد؟ با تشکر فراوان از شما و عذر خواهی بابت اینکه متنم طولانی شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم تا حال خوب جلو رفته‌اید، ولی بنا نیست که از سعه‌ی بیشتر در عالم غفلت نمایید و از معارفی که می‌تواند پشتیبان عبادات باشد، غفلت نمایید. پیشنهاد بنده دنبال‌کردنِ مباحث «معرفت نفس» و «معاد» است همراه با شرح صوتی آن‌ها، تا خود را در وسعتی بیشتر احساس کنید و در اگزیستانسِ اصیل‌تری وارد شوید. موفق باشید 

نمایش چاپی