بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27134
متن پرسش
با سلام و احترام: در یکی از سوالات ۲۷۱۱۱ در خصوص اجل صحبت فرموده اید، به نظر می رسد اینجور تصور در خصوص اجل هر چند در کتاب های مختلف ذکر شده است نگاه کاملی به اجل انسان نباشد. ما اگر یک اجل قطعی داریم که زمان آن را خداوند متعال دقیق اطلاع دارد اینکه بگوییم این زمان عقب و جلو می شود این یعنی اینکه خداوند که عالم و قادر متعال است نمی دانسته است که مثلا بنده یک کار خوب یا صدقه می دهم و عمرم طولانی می شود. به نظر می رسد باید پذیرفت که ما یک زمان قطعی برای مرگمان داریم که اون زمان قطعی همان است که برای همگان به وقوع می پیوندد. به این معنی که خداوند قادر متعال خود علم دارد که بنده اش با تمام اختیارات و اعمالش در تاریخ مشخص شده از این دنیا می رود و زمان از آنچه که خداوند متعال تعیین کرده است عقب و جلوتر نخواهد شد. با این نگاه باید گفت اینکه فرموده اند مثلا صدقه عمر را طولانی می کند نیز چنین تعبیر می شود که بله صدقه عمر را طولانی می کند و خداوند هم آن را می دانست که مثلا بنده صدقه می دهم و این مدت طولانی شدن را هم در تعیین اجل در نظر گرفته است. بنابراین ما یک اجل بیشتر نمی توانیم تصور کنیم که بر بنده زمانش مشخص نیست اما نزد خداوند متعال این کاملا مشخص است و در همان زمان عمر انسان به پایان می رسد. خداوند متعال می داند مثلا بنده در رانندگی بی احتیاطی می کنم و خلاف عقل همزمان با موبایل صحبت می کنم و همین منجر به مرگ بنده می شود و اینجور نیست که خداوند تعیین کرده باشد عمر مرا ده سال دیگر بعد یکدفعه بنده بی احتیاطی کنم و تصادف کنم و امروز از دنیا بروم. خداوند علم داشت که بنده با اختیار و بر خلاف عقل این بی احتیاطی را می کنم و عمرم همین لحظه به پایان می رسد. در مجموع آنچه که به نظر می رسد هر فرد یک زمان قطعی مرگ دارند که به وقوع می پیوندد و خداوند این تاریخ را با توجه به همه اشرافی که به بنده اش دارد و می داند این بنده با اختیار چه کارهایی می کند و چه کارهای نمی کند تعیین نموده است. در غیر این صورت باید پذیرفت که خداوند از یک چیزهای بنده بی اطلاع بوده است و اجازه داده است که کارهایی بکند و یا نکند و عمرش کم و زیاد شود. مگر می شود خداوند اطلاع نداشته باشد از تمام اعمال اختیاری خوب و بد انسان و نتوانسته باشد زمان قطعی مرگ را تعیین کند. در چنین نگاهی بله اعمال خوب کمک به ایتام، صدقه، انفاق، قرض و ... همگی منجر به طولانی تر شدن عمر انسان می شود و این از منظر خداوند متعال هم دیده شده است منتهی زمانش نزد ما مشخص نیست. نکته دیگر اینکه با این نگاه دو اجل مسمی و معلق باید پذیرفت که وقتی انسان از دنیا می رود این زمان مرگش بر اساس آنچه خداوند متعال تقدیر کرده است نبوده است و می توانست بیشتر از این زندگی کند. در حالی که زمان مرگ همان است که اتفاق می افتد و این از دید خداوند قادر متعال پوشیده و پنهان نبوده و نیست. به نظر می رسد این نگاه دو اجلی وقتی بوجود آمده است که روایات متعدد بر طولانی یا کوتاه شدن عمر انسان در اثر یکسری اعمال تاکید داشته اند و چون جمع بین این دو ممکن نبوده است این نگاه شکل گرفته است و اگر بپذیریم که بله این روایات کاملا دقیق هستند و خداوند هم با علم به اینکه بنده چه اعمال اختیاری خیر و شری انجام می دهد دقیقاً همان زمان را برای مرگش تعیین کرده است هم قطعی بودن زمان مرگ زیر سوال نمی رود (اینکه پرسیده شود مگر خدا نمی دانست که بنده این کار خوب را می کند و عمر را تعیین کرد؟) هم اینکه تاثیر اعمال انسان در زمان مرگ مورد توجه و دقت قرار گرفته است و واقعیت خواهد داشت. اگر این استدلال اشتباه می باشد لطفا نکته مشکل در نگاه به اجل را از منظر این نوشته راهنمایی فرمایید تا اصلاح شود. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا می‌رسد. ولی وقتی به آیه‌ی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه می‌شود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر می‌کنیم که می‌فرمایند: ««مَوْتُ‏ الْإِنْسَانِ‏ بِالذُّنُوبِ‏ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطه‌ی اَجَل است، و ادامه‌ی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطه‌ی عمر طبیعی است.

علامه‌ی طباطبایی این‌طور می‌فرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.

و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.

مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى  زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.

پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.

همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.

با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10

به‌گفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را می‌داند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و به‌معنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر می‌پذیرد. به‌باور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنی‌اش، مثلاً می‌تواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید   

27133
متن پرسش
سلام علیکم: آیا آیات دوم و سوم سوره عصر، اشاره به این مطلب و بحث نمی تواند داشته باشد که اگر توجه شما به خود دانی تان و مراتب پایین نفس و وجودتان باشد، در خسران هستید ولی اگر در وادی عبودیت وارد شوید می توانید خود دانی تان را به استخدام خود عالی درآورید و آزادی انسانی و حریت حقیقی از موانع اسارت و توقف تان در مراحل دانی پیدا کنید، از مقام خسران به مقام ایمان و دوری از تباهی و فهم حق و صبر در راه آن و هم چنین تذکر به دیگران می شوید و از این جهت انفسی و انسان شناسی هم در این دو آیه به آن نظر کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نه؟ مگر سوگند اول سوره با جمله‌ی «والعصر» ما را متوجه‌ی بستر تاریخی که با اسلام در آن قرار می‌گیریم؛ نمی‌کند تا بدانیم اگر زمانه‌ی خود را پاس نداریم گرفتار روزمرّگی می‌شویم مگر آن‌که متوجه‌ی اراده‌ی حضرت حق گشته که در دل این تاریخ به ظهور آمده و انسان‌ها در مواجهه‌ی یکدیگر در چنین فضایی به شکوفایی می‌رسند. موفق باشید 

27132
متن پرسش
سلام علیکم: آیا این دیدگاه دیدگاه متقن و درستی است که برخی معتقدند ابزارها و تکنولوژی فی نفسه خنثی و بدون بار و ارزش فرهنگی است و مانند چاقویی است که می تواند در دست انسان صالح بیفتد و در مصارف خیر بکار برود و می تواند در دست انسان شرور، آلت قتاله شود لذا عناصر و ابزار امروز هم ویژه فضای مجازی و تکنولوژی امروز مهم است در دست صالحین باشد و گرنه به خودی خود یک ابزار و تکنیک، حامل و پرچمدار فرهنگی نیست و باید خود را صالح کنیم تا آن ابزار موجب فساد نشود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصّل است. آقای دکتر رضا داوری دلایلی دارند که هر ابزاری در فرهنگِ خاصی به ظهور آمده و ناخودآگاه همان فرهنگ را وارد زندگی‌ها می‌کند و تنها به گفته‌ی شهید آوینی با خودآگاهی از این مطلب می‌توان از ابزارها در راستای اهداف خود استفاده کرد و آن‌ها را از آن خود کرد. کاری که شهید آوینی در «روایت فتح» با دوربین و با قاب تلویزیون انجام داد. موفق باشید

27131
متن پرسش
سلام استاد عزیز: با توجه به تکنیک تمرکز بر (روی عدد یک یا الله) علامه طباطبایی در رساله الولایه ۱) در حالت خوابیده باشد یا نشسته؟ چند دقیقه در روز؟ ۲) موسیقی های الفا ذهنی هم در این زمینه کمک می کند؟ موسیقی در این زمینه سراغ دارید؟ ۳) عدد یک را چطوری باید در ذهن تجسم کرد چون سخته بعضا تصورش کرد؟ ممنون میشم کمی شرح داید. و کمی از جزئیات در تمرکز را بیان کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد، ورودی نداشته‌ام و تجربه‌ای ندارم. موفق باشید

27130
متن پرسش
سلام علیکم: بخشی از کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» را مطالعه کردم و واقعا بعنوان کسی که در آموزش و پروش است و فعالیت های فرهنگی دارد، یک دغدغه ملموس و واقعا عظیم بشمار می رود. به نظرم، اصلی ترین مشکل فعالیتهای فرهنگی مان ویژه در آموزش و پرورش، این است که به دانش آموز به چشم خلیفه الله و برترین آفریده و شخصی که می تواند خود یک امت باشد و در مسیر تمدن سازی حاضر شود نگاه نمی کند. اصلا در برنامه های آموزشی ما، گویی جایی این فرد برترین آفریده الهی ویژه در این تاریخ نیست و سعی نمی شود با وجود متعالی او صحبت شود و اصلا توجه ندارند او امروز نیازمند توحید تمدن ساز و باید اندیشه و شریعت را به نحوی برای او تبیین کرد که وجودش را در آن حاضر و به عظمت ابدیتی ببیند که باید در آن حاضر شود و در این مسیر با اندیشه و شریعت توحیدی، تاریخ سازی و تمدن سازی کند و انسان امروز تمدنی باید فکر کند و نگاه کلان و همه جانبه به مباحث دارد. مباحث دین و زندگی که واقعا اسف بار است و بجای اینکه هر چه بیشتر انس با شریعت و بودن در تاریخ انقلاب اسلامی را به ارمغان بیاورد، آشنایی با یکسری مفاهیم کلی است که معلوم نیست چگونه می شود با آنها مانوس شد و حتی استدلال و برهان و معارفی هم که می خواهند ارائه دهند، نارسا است. واقعا عجیب است ما در بستر انقلابی هستیم و در تاریخی هستیم که دو رهبر و زعیم انقلابمان، می خواهند انسان این تاریخ را در بستر انقلاب که رجوع به آزادی حقیقی او و تعالی خود عالی بشرست و حضور او در شان خلیفه الله می باشد، حاضر کنند و شخص رهبر انقلاب ۳۰ جلسه در ماه رمضان ۵۳ مباحث طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که امروز یک کتاب شده را مطرح می کنند و دقیقا نگاه تمدنی و جامعه سازانه و نظر به ظرفیت عظیم نفس انسان و مقام متعالی بشریت دارند و خودشان اصرار بر توحید تمدن ساز و انقلاب ساز دارند آنوقت امروز رسما آموزش و فرهنگی را ببینیم که رنگ و بوی آن معارف زلال و ناب در آن نیست و اصلا با وجود متعالی دانش آموز صحبت نمی شود و قصد ندارند مقابلش افقی را باز کنند که با انقلاب اسلامی متناسب این زمانه در طرح کلان توحیدی حاضر شود و رسما دیدگاه و نگاهی حداقلی و پراکنده با دیانت و سیره معصومین دارند و آنوقت توقع ما هم تربیت حججی ها و سلیمانی ها و آوینی ها و شهریاری ها از دل چنین بستری است و فکر می کنیم آموزش و پرورش محل انسان سازی در تراز انقلاب و افقی است که به آن نظر داریم و حتی این دانش آموز را آشنا نمی کنیم که او کیست و اصل او و خود اصیل و عالی او چه معنایی دارد و چگونه می تواند به آزادی بندگی بعنوان هدف بعثت انبیا برسد و این درد سنگینی است که ان شاء الله از آن با خودآگاهی و ثبات قدم امیدوارم در گام دوم، عبور کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین‌طور است که می‌فرمایید. ما در آموزش و پرورش خود به دلایل مختلفی در مواردی متفاوت، زمین‌گیر هستیم. زیرا روحی که بر آن حاکم است بیشتر برای ساختن انسان‌هایی است تا کارمندِ اداراتی شوند که نهادهای شهریِ مناسب فرهنگ غربی را ادامه دهند و هر اندازه وارد اهدافی شویم که از نهادهای دولت‌شهرِ غربی فاصله داشته باشد، بیشتر امکانِ تجدید نظر نسبت به ساختار آموزش و پرورش در ما پیش می‌آید که بحث آن مفصل است. عمده آن است که آرام‌آرام روشن شود از کجا باید شروع کرد و این مربوط به هدفی است که باید مدّ نظر قرار دهیم، هدفی که در آن بنا نیست کارمندهایی بسازیم برای چنین اداراتی. موفق باشید 

27129
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: «کل یوم هو فی شان» آیا هر روز یک شان و خلق جدیدی است و هر روز متفاوت است؟ و یا اینکه ممکن است خلقتی استمرار داشته باشد و برای اون خلقت هر روز شان جدیدی باشد؟ مثلا انقلاب‌ اسلامی آیا می‌توان گفت تجلی خداوند امروز در انقلاب اسلامی می باشد؟ اگر هست با چه مبنایی می‌توان اثبات کرد؟ و اینکه دائما عالم خلق از عالم امر نازل می‌شود و این نزول به نحو تجلی است و نه به نحو تجافی یعنی این انقلاب در دست خداست و ما باید دست به دامن این انقلاب بشویم تا سلوک الی الله داشته باشیم؟ و سلوک های فردی پس از مدتی متوقف می‌شود؟ پس به همین دلیل است که شهید سلیمانی فرمودند: یکی از شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.» اگر این سوالات درست می باشد وظیفه ی عموم مردم نسبت به انقلاب اسلامی چه می باشد؟ وظیفه بنده به عنوان طلبه در عصر این انقلاب چه می باشد؟ با تشکر فراوان از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به رابطه‌ی وجودی که بین خدا و مخلوق هست، فکر کنیم تنها رابطه‌ها به صورت تجلی ممکن است و از طرفی شأنی از شئون خودِ تاریخی‌اش را می‌سازد و در دل آن شئونات مختلفی به ظهور می‌آورد. مثل آن‌که در آخرالزمان اسلام را به میان آورد و در دل آن غدیر را و در دل غدیر، کربلا را و در دل کربلا، انقلاب اسلامی را، و همه‌ی آن‌ها در تاریخی به ظهور آمد که بستر آن، اسلام بود. موفق باشید

27128
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات: استاد در روابط اجتماعی اینگونه باب شده که مثلا مرد و زن نامحرم بعنوان روابط کاری پیامهای مناسبتی برای تبریک اعیاد و غیره برای هم ارسال می کنند و پاسخ ندادن هم برایشان نوعی بی ادبی محسوب می شود. حال چگونه می شود بین کلام حضرت امام (ره) که به دخترشان که برای احوالپرسی داماد خانواده چادر سر می کنند بایشان می فرمایند فکر می کنی لزومی دارد؟ و شونات امروز ارتباط برقرار کرد؟ اصلا شرعااین نحوه ارتباط درست است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آن‌جا که احترام به طرف مقابل است، جا دارد. ولی اگر شائبه‌ی ارتباط بیشتر در میان آید و توهّماتی شکل بگیرد، باید نسبت به این امور جدّی بود. موفق باشید

27127
متن پرسش
سلام و خدا قوت و برکت کوتاه سخن: گویا از روزی که‌دست سردار را قطع کردند خدا بناگذاشت دست دادن ممنوع شود. حسی خاصی دارم‌ یعنی آرام نیستم از روزی که‌ علمدار ما را زدند انگار آسمان و زمین از یک هیاهوی خاصی خبر می‌دهد و گویا رخدادی در حال وقوع هست‌، ‌یک نحوه غضب خاصی در درونم شعله‌ور است و با آن مراوده می‌کنم اسمش را غضب مقدس گذاشتم و گویا می گویم‌ این حس منحصر به شخص شخیص نیست یک روح‌ انتقام مقدس است که‌ در عالم است که در حال تنزل است. از نظری بحث ویروسک بی ارتباط با شهادت آن علمدار مقاومت نیست ما با مقاومت‌ مان جدارهای انانیت غرب را فرو ریختیم‌. بحث ویروسک عصای مدبر عالم است که ندای «اناربکم اعلی» فراعنه را به چالش کشیده. لطفا این نگاه‌ حقیر را تصحیح و ارائه طریق بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! گویا خبری در پیش است. «و بشّر الصّابرین» آن‌هایی که متوجه‌ی حضور حضرت ربّ العالمین هستند در چنین صحنه‌هایی خود را بیشتر در مأوای الهی حسّ می‌کنند و در دل آن مأوا وظایف خود را انجام می‌دهند، زیرا:

 من چه غم دارم که ویرانی بود

زیر ویران گنج سلطانی بود

غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر

همچو موج بحر جان زیر و زبر

زیر دریا خوشتر آید یا زبر

تیر او دلکش‌تر آید یا سپر

پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا

گر طرب را باز دانی از بلا

موفق باشید

27126
متن پرسش
سلام استاد گرامی: ببخشید آیا برای شرایط الان در مورد آیه ۱۸ سوره نمل و عبارت «ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ» ، و #در_خانه_می مانیم و stay_home# میشه تعبیری داشت؟ خیلی ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن جمله پیشنهاد رئیس مورچه‌ها بود برای این‌که از لگدمال‌شدن لشکر حضرت سلیمان در امان باشند. نمی‌دانم این‌جا هم مصداق دارد یا نه؟! موفق باشید

27124
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: در مسیر خودسازی و ارتباط دلی با خداوند، خداوند را مخاطب قرار می دهیم ناخواسته ما در دل خود تصویرسازی می کنیم راه گریزی هست؟ در شناخت خداوند کتب خداشناسی که مطالعه می کنیم به کمال مطلق می رسیم ولی چه کنیم در دل ما این مفهوم مستقر و ثابت باشد و با خطوات و مخاطرات ذهنی خللی در مسیر ایجاد نشود، چگونه آنگونه که شایسته و بایسته هست خدا را با کمال مطلق و سبحان بودنش به یقین برسیم، دعاگوی شما خواهم بود. متشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت از حضرت صادق «علیه‌السلام» هست: «وَ انْوِ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ذِكْرَ اللَّهِ وَ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ اجْعَلْ وَاحِداً مِنَ الْأَئِمَّةِ نُصْبَ عَيْنَيْك»‏ یعنی در هنگام شروع نماز یاد خدا و یاد رسول خدا باش و یکی از ائمه علیهم السلام را مد نظر قرار بده. ۲. همین‌که در منظر خود نظر به حقیقت وحدانی دارید که در مظاهر خود، خود را می‌نمایاند، به مرور که جلو می‌روید، بیشتر متوجه‌ی حضور همه‌جانبه‌ی او در مناسبات و زندگی و عالم می‌شوید. موفق باشید

27123
متن پرسش
سلام و ادب: در مورد فطرس ملک از شما زیاد سوال شده و شما با استدلال آیت الله جوادی آملی و آیه: «لایعصون ما امر الله» پاسخ فرمودید اما در دعای روز سوم شعبان که از امام صادق (ع) روایت شده و در مفاتیح الجنان هم نقل شده است بر آن مورد خود حضرت استناد می فرمایند اگر جواب دیگری مد نظر جنابتان هست بفرمایید تا بهره مند گردیم. متن دعا (ترجمه استاد حسین انصاریان): اللّٰهُمَّ وَهَبْ لَنا فِى هٰذَا الْيَوْمِ خَيْرَ مَوْهِبَةٍ ، وَأَنْجِحْ لَنا فِيهِ كُلَّ طَلِبَةٍ ، كَما وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لُِمحَمَّدٍ جَدِّهِ ، وَعاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ ، فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَنَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ. خدایا! ببخش بر ما در این روز بهترین بخشش را و برآور برای ما هر خواسته‌ای را، چنان‌که حسین را به محمّد جدّش بخشیدی و فطرس به گهواره‌اش پناهنده شد و ما پناهنده به مزار اوییم پس از شهادتش، بر تربتش حاضر می‌شویم و بازگشتش را انتظار می‌کشیم، آمین ای پروردگار جهانیان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بپذیریم که به حکم آیه‌ی قرآن برای فرشتگان اختیاری نیست تا گناه کنند؛ مجبوریم در مورد دعای مذکور، یا بگوییم آن دعا منسوب به حضرت است بدون آن‌که از حضرت صادر شده باشد، یا بگوییم راوی روایت، این قسمت را بنا به باور خود اضافه کرده است. زیرا به هرحال برای فرشتگان چند بُعد نیست تا بعدی را بر بعدی ترجیح دهند. زیرا در قرآن از قول ملائکة‌اللّه داریم که می‌فرمایند: «وَمَا مِنَّا إِلا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ» برای ما مقامی نیست إلاّ مقامی معلوم، یعنی مقامی محدود. موفق باشید

27122
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید استاد آقای قرائتی میگفتن علامه طباطبایی فرمودن که تفسیر قرآن هر دو سال باید جدید بشه. من معنی این حرف رو نمی فهمم. یعنی بعد المیزان چرا دیگه تفسیری نوشته نشده ظاهرا؟ و آیا رجوع به المیزان با این حرف جور درمیاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر قیّمِ المیزان، اصول کلّیِ تفکر در قرآن را در مقابل ما قرار می‌دهد تا راه رجوع به قرآن در مقابل‌مان گشوده شود. تازه با درکِ روحی که تفسیر المیزان مقابل ما می‌گذارد، اگر با قرآن مرتبط شویم می‌یابیم که آری! این کتاب هر روز برای ما حرف‌های تازه دارد. زبان قرآن، زبانی است که انسان می‌تواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند و این، وقتی صورت می‌گیرد که با تدبّر در قرآن، به لایه‌ها‌ی زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمده‌است و از آن گزارش می‌دهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها می‌کند.

زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و می‌توانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آن‌چه قرآن در مقابل ما می‌گشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوه‌ای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان می‌گردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم می‌شود و در آن صورت نحوه‌ی زیست ما را شکل می‌دهد. موفق باشید 

27121
متن پرسش
سلام علیکم: یادداشت پروفسور رفیع‌پور در تحلیل کرونا و وقایع اخیر: «نمی‌بینم نشاط عیش در کس نه درمان دلی نه درد دینی درون‌ها تیره شد باشد که از غیب چراغی بر کند خلوت نشینی این ابیات حافظ گرچه برای بیشتر افراد وصف حال کنونی است. اما این شرایط در عین حال برکاتی نیز دارد. اولین برکت فهم آیه زیر است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (۷۳) ضعف تمام قدرتمندان جهان و درک قدرت خالق که: ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (۷۴) (حج) دومین برکت فهم و تجسم برخی از علایم یوم الدین است: يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً...، يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ «۳۴» وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ «۳۵» وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ «۳۶» از برکات دیگر، در کنار درک اهمیت کارکرد جامعه و نیاز به همکاری متقابل، تشخیص و تمایز چرخهای کارکردی (functional) و غیرکارکردی (dysfunctional) و برخی عناصر شیطانی جامعه که نبودشان به ز بودشان است. اتفاقی که روی داده و در جریان است انقلابی است عجیب که تمام ساختارهای ریز و درشت را در سطوح: فرد، خانواده، اجتماعات، جامعه و از همه مهمتر در سطح جهان کم و بیش دگرگون کرده و توزیع نامتوازن قدرت‌ها و امتیازات را مورد تهدید قرار داده است. برای ایران این فرصتی می‌بود که ساختارها و ریل‌های عقب‌نگهدارنده را اصلاح نماید.» فروردین ۱۳۹۹
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نیز قضیه همان‌طور است که استاد رفیع‌پور متذکر شده‌اند. و در همین راستا رهبر معظم انقلاب فرمودند می‌توان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد و این، در صورتی ممکن است که ما اصرار نداشته باشیم به همان نوع زندگی که به آن در تاریخ گذشته عادت کرده بودیم، برگردیم. باید فکر کرد چه نوع از زندگی را در این زمانه باید پیشه کنیم که ماورای این نوع زندگی است که منجر به چنین تهدیدهایی توسط یک ویروس می‌شود. نیاز به فکر دارد تا خداوند آنچه صلاح است را الهام کند. موفق باشید  

27118
متن پرسش
سلام علیکم: می بخشید استاد وابستگی به دیگران ممدوح است یا مذموم؟ منظورم وابستگی عاطفی نیست، وابستگی که انسان با وابسته شدن به دیگران به خود باوری برسه، یعنی یکی قبولش داشته باشه، باورش داشته باشه، تا به به خود باوری برسه!؟ اگه مذموم است درمانش چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان باید در فضای اعتماد با خدا با بقیه مرتبط باشد و خود را وسعت دهد از آن جهت که انسان‌ها با انسان‌ها انسان می‌شوند. ولی آن نوع وابستگی که انسان در رابطه با آن، هویت الهی خود را فراموش کند، چیز خوبی نیست و آن مشکل با معرفتِ به حق و تدبّر در آیات الهی رفع می‌شود. موفق باشید

27117
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: اگر می شود یک مثال برای هر کدام از کشف های حدسی و ذوقی بزنید. اگر بشود از داستان بزرگان عرفا باشد برای درک بهتر که چه خوب می شود. چون هم در کتاب خیلی به آن پرداخته نشده و هم در شرح آن. ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید در این مورد خوب است به جلد اول کتاب «مقالات» از آیت اللّه شجاعی رجوع فرمایید تا با طیّ مقدمات، این مسائل برایتان حل شود و اگر اصل کتاب را نتوانستید به دست آورید، با صوت شرح آن، مطلب را دنبال فرمایید. موفق باشید

27116
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت امام در ابتدای کتاب شرح چهل حدیث می فرمایند: «مقام وهم، زیرا که وهم سلطان قواى ظاهره و باطنه نفس است. پس اگر وهم حکومت نـمـود در آنـهـا بـه تـصرف خود یا شیطان، این قوا جنود شیطان گردند و مملکت در تحت سـلطـنـت شـیـطــان واقــع شــود، و لشـکـر رحـمـان و جـنـود عـقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشئه ملک و دنیـاى انسان درکشند و هجرت نمایند، و مـمـلکـت خــاص بــه شـیـطــان گــردد.» به چه علت امام، مقام وهم را سلطان قوا می دانند و آن مقامی می دانند که اگر به گوهر عبودیت آراسته بشود، می تواند مقام قرب الهی و تعالی الی الله پیدا کند و اگر مغلوب اسارتها و جنود جهل و شیطان گردد، به اسفل السافلین سقوط می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قوه‌ی واهمه اگر به عنوان یکی از قوای انسانی که متوجه‌ی حقایق وجود می‌شود، نظر به عاَم مثال کند، صورت‌های مثالیِ متعالی را در انسان شکل می‌دهد و این بهترین حالت برای اُنس با خداست از آن جهت که عبادات انسان، متوقفِ مفهومات و ذهنیات نشده. ولی اگر قوه‌ی واهمه تحت تأثیر صورت‌های عالَم ماده و عالم کثرات شد، بستر تأثیر شیطان می‌شود و انسان را از سیر به سوی حقیقت محروم می‌نماید. در این مورد می‌توانید به مباحث «جهان گمشده در عالم خیال» که در کانال «تشکل اشارت» به آدرس @esharat می‌باشد، رجوع فرمایید.  موفق باشید   

27115
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر: مگر لازمه اشک و تضرع و مناجات به درگاه خداوند «معرفت» نیست که به وسیله آن، این حالت تضرع به انسان دست می دهد. پس چگونه می توان تضرع افرادی مثل خوارج در گذشته که رنج عبادت را بر خود هموار می کردند یا تکفیری ها که در زمان حال با اخلاص انتحار می کنند را توجیه کرد؟ اینها با اعتقاد راسخ قلبی و از سر معرفت «هرچند معرفتی غلط» و متعاقب آن با «اخلاص» اعمال احمقانه شان را انجام می دهند. اولا خواهشمندم این تناقض را رفع بفرمایید دوما چرا خداوند اینها را که توان و ظرفیت الهی شدن را داشته اند هدایت نکرده است؟ سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نقش شیطانی که ۶ هزارسال عبادت داشته است را نباید در این موارد ساده گرفت که برای این بیچاره‌ها که در تنگ‌نظری‌شان نسبت به دینداری غرق‌اند؛ چه دام‌های خطرناکی پهن کرده است. اگر از این تنگ‌نظری دست بردارند، خداوند آن‌ها را هدایت می‌کند. بد نیست به سؤال و جواب شماره‌ی ۲۷۱۰۵ رجوع شود. موفق باشید

27113
متن پرسش
سلام: در خصوص ارتباط علم اعصاب و آناتومی مغز با علوم معرفت نفس سؤال داشتم. مغز انسان دو نیمکره مغزی چپ و راست دارد. هر نیمکره تا حد زیادی به اعمال بدنی مخالف آن مرتبط است. نیمکره چپ دست و پای راست و سمت راست میدان دید و غیره و نیمکره راست دست و پای چپ و سمت چپ میدان دید و غیره را اداره می کند. در اغلب مردم توانایی تکلم اصولاً در نیمکره چپ است. ارتباط بین دو نیمکره مغز انسان، توسط ماده ای به اسم جسم پینه ای برقرار می شود. در برخی موارد مثل بیماری صرع، این ارتباط با جراحی برداشته می شود. گفته شده که در اثر این کار، اختلالاتی رخ می دهد. مثلاً اگر یک جسم را به چشم چپش نشان دهیم (چشم راستش نبیند) نمی‌تواند اسمش را تلفظ کند، چون تکلم در نیمکره چپ است ولی چیزی که دیده در نیمکره راستش قرار گرفته. به نظر می‌رسد این مسأله با وجود فقط یک درک کننده در بدن تناقض دارد، و این گونه تصور می شود که آن چیزی که خود واحد تصور می کنیم، منوط به اتصال سالم دو نیمکره و در نتیجه امری مادی است. این تناقض ظاهری چگونه توجیه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «معرفت نفس» در این ساحت، حضور دارد که می‌یابد آن کسی که خود را و بدن خود را احساس می‌کند، امری است که در فلسفه به آن نفس ناطقه می‌گویند و می‌یابد که بدن او با تمام ابعادش، ابزارهای نفس ناطقه است. موفق باشید

27112
متن پرسش
سلام استاد خدا قوت: ببخشید یکی از دوستان سوالاتی در مورد رهبری پرسیدن. اگه امکان داره لطفا جواب بدید. ممنون میشم. یکی دو تا سوالی که در مورد رهبری پیش اومده و نتونستم جواب بدم، این بوده که چرا ایشون با توجه به جایگاه و علمشون و... قبلنا برای روز درختکاری، درخت کاج می کاشتند! و سوال دیگه در مورد بوسیدن دست ایشون بود، شنیدم فقط امام معصوم را اجازه دادن دستشون را بوسید! (که معصومین بنده خدا هم همیشه زجر و شکنجه و دشنام و زندان بوده براشون و فکر نکنم کسی دست معصومین را هم....) اصلا این بوسیدن برای چیه! چرا باید چفیه بندازند رو دستشون و خانمها دست ایشون را ببوسند! چه خاصیت و فایده یا هر چیزی در این کار هست که زن نا محرم از رو چفیه دست ایشون را ببوسه! که چی بشه؟ نبوسند چی میشه؟ دلیل این کار چیه؟ چه فرق و تاثیری و خاصیتی در انجام دادن و ندادن اینکار هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. رهبر معظم انقلاب به کاشتن درخت کاج بر اساس نظر کارشناسان، علناً سال گذشته اشکال گرفتند زیرا آن درخت در منطقه‌ی اقلیمیِ ایران مفید نیست. ۲. اولیاء الهی متوجه‌اند که خداوند از طریق وجود آن‌ها برکاتی را به خلق می‌رسانند و به حکم وظیفه نمی‌توانند مانع شوند و بخل بورزند. از این جهت است که حضرت امام و رهبر معظم انقلاب مانع دست‌بوسی‌شان نمی‌شوند وگرنه مسلّماً خودشان نسبت به این امور راحت نیستند. موفق باشید

27111
متن پرسش
سلام: اینکه می فرمایید مرگ هر کس از قبل تعیین شده است پس آن روایت که می فرماید حسنات مرگ رو عقب می اندازد چگونه تطبیق می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تقدیر مرگ، حکایت از آن دارد که در علم خدا معلوم است که مرگ هرکس در چه زمانی و در چه مکانی است. حال یا با اجل مسمّی که مثلاً ۸۰ سالگی است، و یا به اجل معلّق که به جهت غفلت‌ها، مثلاً ۷۰ سالگی است. موفق باشید

27110
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید از اینکه مکرر مزاحم شدم. استاد اگر فلسفه تلقین به میت این است که این حقایق را به شخص تلقین کنیم چرا از الفاظ عربی استفاده می شود که اکثر میت ها در وقتی که زنده بودن هم متوجه معنای آن نمی شدند و آیا نباید به لفظ فارسی آنها گفته شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: میّت با روحِ تلقین‌کننده مرتبط می‌شود که آن الفاظ را اداء می‌کند وگرنه گوشش که دیگر نمی‌شنود. و اساساً متوجه‌ی سنتی است که این الفاظ از آن صادر شده و لذا به خود می‌آید. موفق باشید

27109
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم: استاد اگر انسان عزم استفاده از معارف را داشته باشد ولی مرگ به او این اجازه را ندهد سیر او در برزخ و قیامت چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایات ما خبر از آن می‌دهند که همه‌ی آنچه را که آگاهانه اراده کرده است، برایش محقق می‌شود. موفق باشید

27108
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم. سوالی در مورد حرکت جوهری داشتم اینکه ما ریشه حرکت در اعراض را در تغییر جوهر می دانیم در صورتی که حرکت در اعراض عالم ماده در اثر فعل و انفعالات عالم ماده روی همدیگر هستند و جایی را نمی توان تصور کرد که موجودی از لحاظ مادی باشد و ماده دیگر بر آن اثر نداشته باشد پس ظاهرا باید دلایل دیگر حرکت جوهری را بررسی کرد نظر حضرتعالی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دلایل دیگر اثبات حرکت جوهری، جای خود دارد ولی به هر حال همین‌که اعراض به هر دلیلی پذیرنده‌ی تغییر و انفعال هستند، باید علت آن را به چیزی که اساس آن عرایض است، دانست. موفق باشید

27107
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: با عرض تبریک اعیاد شعبانیه. استاد علت تفاوت در ظهورات مختلفه در عالم را در عرفان، به اعیان ثابته شان ربط می دهند حال علت تفاوت اعیان ثابته از کجا نشات می گیرد که عین ثابت یکی سنگیت است و دیگری چوبیت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این دیگر به خود افراد برمی‌گردد. زیرا آغازِ آغازهای هرکس «عین ثابته»ی اوست و به جای دیگری انتخاب‌های او ربط ندارد که بخواهیم علت آن انتخاب‌ها را در آن‌جا جستجو کنیم. بد نیست در قسمت یادداشت ویژه‌ی سایت به بحث «رجوع به اصلِ اصل‌ها» نظری بیندازید. موفق باشید

27105
متن پرسش
سلام و عرض ادب: از دوستان خودی، شکایتی دارم و از شما می خواهم ما را نصیحت بفرمایید، چرا که در این مباحث خودم را بسیار هم زبان می بینم با مرحوم سلمان طاهرزاده. آخر چرا مدعیان انقلابی باید عوض اینکه فکر خودسازی و رشد انقلاب خویش باشند روز و شب به دنبال حرف و حرف بازی‌ و ایراد تراشیهای بیخود برای هم هستند؟! برخی از مذهبی ها خود را خلاصه کرده اند در نقد دیگران! علم خود را در نقد بقیه می دانند! منظور بنده نقد نکردن نیست، مقصودم افراط است. آن قدر که از این دست رفتار ها آسیب دیده اند جوانان و جذب انقلاب و اسلام ندشه اند که انسان می سوزد و می سازد! یک بنده خدایی به من می گفت میدانی چرا با مذهبی ها حرف نمی زنم؟ گفتم چرا؟ گفت بخاطر نیس زبانشان. تا دهانم را باز می کنم یا نقد می کنند یا در دهانم می زنند، یا میلیونها حرف برای نفی حرف من می آورند! می گفت من می دانم حرف من درست نیست، ولی نمی دانم چرا اینها اینگونه رفتار می کنند! نمی دانم چرا برخی مذهبیون ما وقتی وارد مثلا دینداری عمیق تر می شوند ، عُجب می شود جزو لاینفک روحشان. و اصلا بقول آن روایت: گناهی که سر عبد را پایین نگه دارد بهتر از ثوابی است که عجب بیاورد. متاسفانه گرفتار عجب بسیار بزرگی هستیم در بعض مذهبی هایمان. ریشه این رفتارها کجاست ؟ برای در مان چه باید کرد؟ ولله انسان هرقدر خود را میابد از خود و حرف خود و اسم خود بیزار می شود، چطور می شود که شخص غوطه ور در معرفت النفس هم که هست، باز درگیر من است و منیت! می خواستم کمی از ریشه این موضوع از شما بپرسم. ریشه های رذیله ای آن که ازکجا شروع می شود و به چه چیزها آسیب می زند و چگونه رفعش کنیم؟ بخصوص که برخی مطالعات عمیق تر می کنند، دیگر خدا را بندگی نمی کنند!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته همین‌طور است که می‌فرمایید و به همین جهت کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» تدوین شد. عرایض نسبتاً مفصلی در شرح آیات ۱۱ سوره‌ی جاثیه برای توجه به این ضعف شده است که صوت آن را در جلسات ۴ و ۵ آن سوره می‌توانید دنبال بفرمایید. راهِ حل همان است که قرآن در آن آیه به ما متذکر شده است. در ضمن خوب است به توصیه‌ی امام سجاد «علیه‌السلام» به یکی از یاران‌شان که ذیلاً خدمتتان می‌آورم توجه بفرمایید که چگونه حضرت آن بنده‌ی مؤمن را که گویا گرفتار همین سخت‌گیری‌ها بوده است؛ متذکر راه دیگری می‌شوند که آن، گشودگی نسبت به خلق خدا است. موفق باشید  

 «دَخَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِيُ‏ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ «عليه السّلام» وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقَالَ لَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ«عليه السّلام» مَا بَالُكَ مَغْمُوماً؟ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوَالَى عَلَيَّ لِمَا امْتُحِنْتُ بِهِ مِنْ جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمِي وَ الطَّامِعِينَ فِيَّ وَ مِمَّنْ أَرْجُو وَ مِمَّنْ أَحْسَنْتُ إِلَيْهِ فَيُخْلِفُ ظَنِّي فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ قَالَ الزُّهْرِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُحْسِنُ إِلَيْهِمْ بِمَا يَبْدُرُ مِنْ كَلَامِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ وَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ اعْتِذَارُهُ فَلَيْسَ كُلُّ مَنْ تُسْمِعَهُ شَرّاً يُمْكِنُكَ أَنْ تُوَسِّعَهُ عُذْراً ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ وَ تَجْعَلَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِكَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَكَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَخِيكَ؟ فَأَيَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَيْهِ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِكَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ كَانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِي بِالْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ تِرْبَكَ فَقُلْ أَنَا عَلَى يَقِينٍ مِنْ ذَنْبِي وَ فِي شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِي أَدَعُ يَقِينِي لِشَكِّي وَ إِنْ رَأَيْتَ الْمُسْلِمِينَ يُعَظِّمُونَكَ وَ يُوَقِّرُونَكَ وَ يُبَجِّلُونَكَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَيْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ سَهَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ عَيْشَكَ وَ كَثُرَ أَصْدِقَاؤُك وَ فَرِحْتَ بِمَا يَكُونُ مِنْ بِرِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْ جَفَائِهِمْ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ النَّاسِ عَلَى النَّاسِ مَنْ كَانَ خَيْرُهُ عَلَيْهِمْ فَائِضاً- وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِياً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمَ النَّاسِ بَعْدَهُ عَلَيْهِمْ مَنْ كَانَ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَيْهِمْ مُحْتَاجاً فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْيَا يَتَعَقَّبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيمَا يَتَعَقَّبُونَهُ كَرُمَ عَلَيْهِمْ وَ مَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ‏  ( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏۲، ص: ۳۲۰)

امام باقر «علیه السلام» می فرمایند: ابن شهاب زهرىّ بر امام سجّاد «عليه السّلام» وارد شد در حالى كه بسيار محزون و غمبار بود، پدرم بدو فرمود: تو را چه شده كه اين چنين محزونى؟! گفت: اى زاده رسول خدا، غمها و غصّه ‏هايى است كه پيوسته از جهت حسودان بر نعمت و طمعكاران در موقعيّتم بر من وارد مى‏ شود، تا جايى كه ديگر به هيچ كس اعتماد ندارم.

حضرت سجّاد عليه السّلام فرمودند: زبانت را حفظ كن تا دوستانت را بدست آورى.

زهرىّ گفت: اى زاده رسول خدا، من در كمال خوش زبانى با اينان رفتار مى‏ كنم.

حضرت فرمود: هيهات هيهات! مبادا مبتلا به عجب شوى، و نكند كلامى گويى كه مخالف دلشان باشد، هر چند عذر آن نزد تو باشد، چون تو قادر نخواهى بود به تمام مخالفين خود عذرت را بنمايى و حرف را روشن كنى.

سپس فرمود: اى زهرىّ، كسى كه از نظر عقل به كمال نرسيده، زودتر به وادى هلاكت مى ‏افتد.

زهرىّ! چرا أهل اسلام را همچو أهل و خانواده خود نمى ‏بينى؛ كه بزرگشان را همچون پدر، و كوچكشان را همچون فرزند، و همسانشان را همچون برادر در نظر بگيرى، در اين صورت بكداميك از ايشان حاضرى ستم كنى، يا نفرين نموده يا آبرويش را ببرى؟!!.

اگر مبتلا به وسوسه ابليس شدى كه تو از ديگران برترى، ببين اگر آن بزرگتر از تو بود بگو: او پيش از من أهل ايمان شده و كردار صالحش بيشتر از من است. و اگر كوچكتر از تو بود بگو: من بيش از او مرتكب معصيت شده‏ام پس او بهتر از من است. و اگر همسان تو بود بگو: من به گناه خود يقين دارم ولى در باره او شكّ دارم، چرا يقين خود را با شكّ عوض كنم.

اگر ديدى أهل اسلام تو را تعظيم مى‏ كنند و مورد احترام خود قرار مى ‏دهند بگو:

اين فضل را آنان قائلند، و اگر از اينان ستم و ناراحتى به تو رسيد بگو: اين بخاطر گناهى است كه مرتكب شده‏ ام. كه اگر تو اين گونه رفتار كنى خداوند زندگى را بر تو آسان گرفته و دوستانت را بسيار مى ‏نمايد، و از اعمال نيك اينان خوشحال شده و به هيچ وجه از ستم اينان تأسّف نخواهى خورد. و بدان كه كريم ترين فرد بر مردم كسى است كه خيرش بسيار و از اينان بى ‏نياز بوده و عفيف باشد، و پس از او كسى است كه عفيف باشد هر چند بديشان نيازمند باشد، زيرا أهل دنيا به اموال خود عشق مى‏ ورزند، پس هر كه مزاحم معشوقه اينان نشود بر ايشان كرم كرده، و هر كه علاوه بر عدم مزاحمت چيزى به اموالشان نيز اضافه كند عزيزتر و كريمتر بر ايشان مى ‏باشد.

نمایش چاپی