باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا میرسد. ولی وقتی به آیهی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه میشود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر میکنیم که میفرمایند: ««مَوْتُ الْإِنْسَانِ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطهی اَجَل است، و ادامهی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطهی عمر طبیعی است.
علامهی طباطبایی اینطور میفرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.
و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.
مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.
پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.
همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.
با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10
بهگفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را میداند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و بهمعنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر میپذیرد. بهباور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنیاش، مثلاً میتواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا نه؟ مگر سوگند اول سوره با جملهی «والعصر» ما را متوجهی بستر تاریخی که با اسلام در آن قرار میگیریم؛ نمیکند تا بدانیم اگر زمانهی خود را پاس نداریم گرفتار روزمرّگی میشویم مگر آنکه متوجهی ارادهی حضرت حق گشته که در دل این تاریخ به ظهور آمده و انسانها در مواجههی یکدیگر در چنین فضایی به شکوفایی میرسند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصّل است. آقای دکتر رضا داوری دلایلی دارند که هر ابزاری در فرهنگِ خاصی به ظهور آمده و ناخودآگاه همان فرهنگ را وارد زندگیها میکند و تنها به گفتهی شهید آوینی با خودآگاهی از این مطلب میتوان از ابزارها در راستای اهداف خود استفاده کرد و آنها را از آن خود کرد. کاری که شهید آوینی در «روایت فتح» با دوربین و با قاب تلویزیون انجام داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد، ورودی نداشتهام و تجربهای ندارم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همینطور است که میفرمایید. ما در آموزش و پرورش خود به دلایل مختلفی در مواردی متفاوت، زمینگیر هستیم. زیرا روحی که بر آن حاکم است بیشتر برای ساختن انسانهایی است تا کارمندِ اداراتی شوند که نهادهای شهریِ مناسب فرهنگ غربی را ادامه دهند و هر اندازه وارد اهدافی شویم که از نهادهای دولتشهرِ غربی فاصله داشته باشد، بیشتر امکانِ تجدید نظر نسبت به ساختار آموزش و پرورش در ما پیش میآید که بحث آن مفصل است. عمده آن است که آرامآرام روشن شود از کجا باید شروع کرد و این مربوط به هدفی است که باید مدّ نظر قرار دهیم، هدفی که در آن بنا نیست کارمندهایی بسازیم برای چنین اداراتی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به رابطهی وجودی که بین خدا و مخلوق هست، فکر کنیم تنها رابطهها به صورت تجلی ممکن است و از طرفی شأنی از شئون خودِ تاریخیاش را میسازد و در دل آن شئونات مختلفی به ظهور میآورد. مثل آنکه در آخرالزمان اسلام را به میان آورد و در دل آن غدیر را و در دل غدیر، کربلا را و در دل کربلا، انقلاب اسلامی را، و همهی آنها در تاریخی به ظهور آمد که بستر آن، اسلام بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آنجا که احترام به طرف مقابل است، جا دارد. ولی اگر شائبهی ارتباط بیشتر در میان آید و توهّماتی شکل بگیرد، باید نسبت به این امور جدّی بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! گویا خبری در پیش است. «و بشّر الصّابرین» آنهایی که متوجهی حضور حضرت ربّ العالمین هستند در چنین صحنههایی خود را بیشتر در مأوای الهی حسّ میکنند و در دل آن مأوا وظایف خود را انجام میدهند، زیرا:
من چه غم دارم که ویرانی بود
زیر ویران گنج سلطانی بود
غرق حق خواهد که باشد غرقتر
همچو موج بحر جان زیر و زبر
زیر دریا خوشتر آید یا زبر
تیر او دلکشتر آید یا سپر
پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا
گر طرب را باز دانی از بلا
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن جمله پیشنهاد رئیس مورچهها بود برای اینکه از لگدمالشدن لشکر حضرت سلیمان در امان باشند. نمیدانم اینجا هم مصداق دارد یا نه؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت از حضرت صادق «علیهالسلام» هست: «وَ انْوِ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ذِكْرَ اللَّهِ وَ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ اجْعَلْ وَاحِداً مِنَ الْأَئِمَّةِ نُصْبَ عَيْنَيْك» یعنی در هنگام شروع نماز یاد خدا و یاد رسول خدا باش و یکی از ائمه علیهم السلام را مد نظر قرار بده. ۲. همینکه در منظر خود نظر به حقیقت وحدانی دارید که در مظاهر خود، خود را مینمایاند، به مرور که جلو میروید، بیشتر متوجهی حضور همهجانبهی او در مناسبات و زندگی و عالم میشوید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بپذیریم که به حکم آیهی قرآن برای فرشتگان اختیاری نیست تا گناه کنند؛ مجبوریم در مورد دعای مذکور، یا بگوییم آن دعا منسوب به حضرت است بدون آنکه از حضرت صادر شده باشد، یا بگوییم راوی روایت، این قسمت را بنا به باور خود اضافه کرده است. زیرا به هرحال برای فرشتگان چند بُعد نیست تا بعدی را بر بعدی ترجیح دهند. زیرا در قرآن از قول ملائکةاللّه داریم که میفرمایند: «وَمَا مِنَّا إِلا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ» برای ما مقامی نیست إلاّ مقامی معلوم، یعنی مقامی محدود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر قیّمِ المیزان، اصول کلّیِ تفکر در قرآن را در مقابل ما قرار میدهد تا راه رجوع به قرآن در مقابلمان گشوده شود. تازه با درکِ روحی که تفسیر المیزان مقابل ما میگذارد، اگر با قرآن مرتبط شویم مییابیم که آری! این کتاب هر روز برای ما حرفهای تازه دارد. زبان قرآن، زبانی است که انسان میتواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند و این، وقتی صورت میگیرد که با تدبّر در قرآن، به لایههای زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمدهاست و از آن گزارش میدهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها میکند.
زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و میتوانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آنچه قرآن در مقابل ما میگشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوهای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان میگردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم میشود و در آن صورت نحوهی زیست ما را شکل میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نیز قضیه همانطور است که استاد رفیعپور متذکر شدهاند. و در همین راستا رهبر معظم انقلاب فرمودند میتوان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد و این، در صورتی ممکن است که ما اصرار نداشته باشیم به همان نوع زندگی که به آن در تاریخ گذشته عادت کرده بودیم، برگردیم. باید فکر کرد چه نوع از زندگی را در این زمانه باید پیشه کنیم که ماورای این نوع زندگی است که منجر به چنین تهدیدهایی توسط یک ویروس میشود. نیاز به فکر دارد تا خداوند آنچه صلاح است را الهام کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان باید در فضای اعتماد با خدا با بقیه مرتبط باشد و خود را وسعت دهد از آن جهت که انسانها با انسانها انسان میشوند. ولی آن نوع وابستگی که انسان در رابطه با آن، هویت الهی خود را فراموش کند، چیز خوبی نیست و آن مشکل با معرفتِ به حق و تدبّر در آیات الهی رفع میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید در این مورد خوب است به جلد اول کتاب «مقالات» از آیت اللّه شجاعی رجوع فرمایید تا با طیّ مقدمات، این مسائل برایتان حل شود و اگر اصل کتاب را نتوانستید به دست آورید، با صوت شرح آن، مطلب را دنبال فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قوهی واهمه اگر به عنوان یکی از قوای انسانی که متوجهی حقایق وجود میشود، نظر به عاَم مثال کند، صورتهای مثالیِ متعالی را در انسان شکل میدهد و این بهترین حالت برای اُنس با خداست از آن جهت که عبادات انسان، متوقفِ مفهومات و ذهنیات نشده. ولی اگر قوهی واهمه تحت تأثیر صورتهای عالَم ماده و عالم کثرات شد، بستر تأثیر شیطان میشود و انسان را از سیر به سوی حقیقت محروم مینماید. در این مورد میتوانید به مباحث «جهان گمشده در عالم خیال» که در کانال «تشکل اشارت» به آدرس @esharat میباشد، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نقش شیطانی که ۶ هزارسال عبادت داشته است را نباید در این موارد ساده گرفت که برای این بیچارهها که در تنگنظریشان نسبت به دینداری غرقاند؛ چه دامهای خطرناکی پهن کرده است. اگر از این تنگنظری دست بردارند، خداوند آنها را هدایت میکند. بد نیست به سؤال و جواب شمارهی ۲۷۱۰۵ رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «معرفت نفس» در این ساحت، حضور دارد که مییابد آن کسی که خود را و بدن خود را احساس میکند، امری است که در فلسفه به آن نفس ناطقه میگویند و مییابد که بدن او با تمام ابعادش، ابزارهای نفس ناطقه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. رهبر معظم انقلاب به کاشتن درخت کاج بر اساس نظر کارشناسان، علناً سال گذشته اشکال گرفتند زیرا آن درخت در منطقهی اقلیمیِ ایران مفید نیست. ۲. اولیاء الهی متوجهاند که خداوند از طریق وجود آنها برکاتی را به خلق میرسانند و به حکم وظیفه نمیتوانند مانع شوند و بخل بورزند. از این جهت است که حضرت امام و رهبر معظم انقلاب مانع دستبوسیشان نمیشوند وگرنه مسلّماً خودشان نسبت به این امور راحت نیستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تقدیر مرگ، حکایت از آن دارد که در علم خدا معلوم است که مرگ هرکس در چه زمانی و در چه مکانی است. حال یا با اجل مسمّی که مثلاً ۸۰ سالگی است، و یا به اجل معلّق که به جهت غفلتها، مثلاً ۷۰ سالگی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: میّت با روحِ تلقینکننده مرتبط میشود که آن الفاظ را اداء میکند وگرنه گوشش که دیگر نمیشنود. و اساساً متوجهی سنتی است که این الفاظ از آن صادر شده و لذا به خود میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روایات ما خبر از آن میدهند که همهی آنچه را که آگاهانه اراده کرده است، برایش محقق میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلایل دیگر اثبات حرکت جوهری، جای خود دارد ولی به هر حال همینکه اعراض به هر دلیلی پذیرندهی تغییر و انفعال هستند، باید علت آن را به چیزی که اساس آن عرایض است، دانست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این دیگر به خود افراد برمیگردد. زیرا آغازِ آغازهای هرکس «عین ثابته»ی اوست و به جای دیگری انتخابهای او ربط ندارد که بخواهیم علت آن انتخابها را در آنجا جستجو کنیم. بد نیست در قسمت یادداشت ویژهی سایت به بحث «رجوع به اصلِ اصلها» نظری بیندازید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته همینطور است که میفرمایید و به همین جهت کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» تدوین شد. عرایض نسبتاً مفصلی در شرح آیات ۱۱ سورهی جاثیه برای توجه به این ضعف شده است که صوت آن را در جلسات ۴ و ۵ آن سوره میتوانید دنبال بفرمایید. راهِ حل همان است که قرآن در آن آیه به ما متذکر شده است. در ضمن خوب است به توصیهی امام سجاد «علیهالسلام» به یکی از یارانشان که ذیلاً خدمتتان میآورم توجه بفرمایید که چگونه حضرت آن بندهی مؤمن را که گویا گرفتار همین سختگیریها بوده است؛ متذکر راه دیگری میشوند که آن، گشودگی نسبت به خلق خدا است. موفق باشید
«دَخَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِيُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ «عليه السّلام» وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقَالَ لَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ«عليه السّلام» مَا بَالُكَ مَغْمُوماً؟ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوَالَى عَلَيَّ لِمَا امْتُحِنْتُ بِهِ مِنْ جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمِي وَ الطَّامِعِينَ فِيَّ وَ مِمَّنْ أَرْجُو وَ مِمَّنْ أَحْسَنْتُ إِلَيْهِ فَيُخْلِفُ ظَنِّي فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ قَالَ الزُّهْرِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُحْسِنُ إِلَيْهِمْ بِمَا يَبْدُرُ مِنْ كَلَامِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ وَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ اعْتِذَارُهُ فَلَيْسَ كُلُّ مَنْ تُسْمِعَهُ شَرّاً يُمْكِنُكَ أَنْ تُوَسِّعَهُ عُذْراً ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ وَ تَجْعَلَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِكَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَكَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَخِيكَ؟ فَأَيَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَيْهِ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِكَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ كَانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِي بِالْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ تِرْبَكَ فَقُلْ أَنَا عَلَى يَقِينٍ مِنْ ذَنْبِي وَ فِي شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِي أَدَعُ يَقِينِي لِشَكِّي وَ إِنْ رَأَيْتَ الْمُسْلِمِينَ يُعَظِّمُونَكَ وَ يُوَقِّرُونَكَ وَ يُبَجِّلُونَكَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَيْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ سَهَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ عَيْشَكَ وَ كَثُرَ أَصْدِقَاؤُك وَ فَرِحْتَ بِمَا يَكُونُ مِنْ بِرِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْ جَفَائِهِمْ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ النَّاسِ عَلَى النَّاسِ مَنْ كَانَ خَيْرُهُ عَلَيْهِمْ فَائِضاً- وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِياً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمَ النَّاسِ بَعْدَهُ عَلَيْهِمْ مَنْ كَانَ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَيْهِمْ مُحْتَاجاً فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْيَا يَتَعَقَّبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيمَا يَتَعَقَّبُونَهُ كَرُمَ عَلَيْهِمْ وَ مَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ ( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۲، ص: ۳۲۰)
امام باقر «علیه السلام» می فرمایند: ابن شهاب زهرىّ بر امام سجّاد «عليه السّلام» وارد شد در حالى كه بسيار محزون و غمبار بود، پدرم بدو فرمود: تو را چه شده كه اين چنين محزونى؟! گفت: اى زاده رسول خدا، غمها و غصّه هايى است كه پيوسته از جهت حسودان بر نعمت و طمعكاران در موقعيّتم بر من وارد مى شود، تا جايى كه ديگر به هيچ كس اعتماد ندارم.
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمودند: زبانت را حفظ كن تا دوستانت را بدست آورى.
زهرىّ گفت: اى زاده رسول خدا، من در كمال خوش زبانى با اينان رفتار مى كنم.
حضرت فرمود: هيهات هيهات! مبادا مبتلا به عجب شوى، و نكند كلامى گويى كه مخالف دلشان باشد، هر چند عذر آن نزد تو باشد، چون تو قادر نخواهى بود به تمام مخالفين خود عذرت را بنمايى و حرف را روشن كنى.
سپس فرمود: اى زهرىّ، كسى كه از نظر عقل به كمال نرسيده، زودتر به وادى هلاكت مى افتد.
زهرىّ! چرا أهل اسلام را همچو أهل و خانواده خود نمى بينى؛ كه بزرگشان را همچون پدر، و كوچكشان را همچون فرزند، و همسانشان را همچون برادر در نظر بگيرى، در اين صورت بكداميك از ايشان حاضرى ستم كنى، يا نفرين نموده يا آبرويش را ببرى؟!!.
اگر مبتلا به وسوسه ابليس شدى كه تو از ديگران برترى، ببين اگر آن بزرگتر از تو بود بگو: او پيش از من أهل ايمان شده و كردار صالحش بيشتر از من است. و اگر كوچكتر از تو بود بگو: من بيش از او مرتكب معصيت شدهام پس او بهتر از من است. و اگر همسان تو بود بگو: من به گناه خود يقين دارم ولى در باره او شكّ دارم، چرا يقين خود را با شكّ عوض كنم.
اگر ديدى أهل اسلام تو را تعظيم مى كنند و مورد احترام خود قرار مى دهند بگو:
اين فضل را آنان قائلند، و اگر از اينان ستم و ناراحتى به تو رسيد بگو: اين بخاطر گناهى است كه مرتكب شده ام. كه اگر تو اين گونه رفتار كنى خداوند زندگى را بر تو آسان گرفته و دوستانت را بسيار مى نمايد، و از اعمال نيك اينان خوشحال شده و به هيچ وجه از ستم اينان تأسّف نخواهى خورد. و بدان كه كريم ترين فرد بر مردم كسى است كه خيرش بسيار و از اينان بى نياز بوده و عفيف باشد، و پس از او كسى است كه عفيف باشد هر چند بديشان نيازمند باشد، زيرا أهل دنيا به اموال خود عشق مى ورزند، پس هر كه مزاحم معشوقه اينان نشود بر ايشان كرم كرده، و هر كه علاوه بر عدم مزاحمت چيزى به اموالشان نيز اضافه كند عزيزتر و كريمتر بر ايشان مى باشد.