باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم اگر با نظر به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، شروع کنید «خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». هرگز از رحمت خدا مایوس نباشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت، اگر بتوانیم کار مؤمنین را حمل بر صحت کنیم، کار خوبی است. میماند که باید مواظب بود که خدای ناکرده منکری، معروف جلوه نکند. شاید از آن جهت که آقای هاشمی روحیهی سادهزیستی را در مسئولیت خود به حاشیه برد؛ موجب شد تا برای نظام اسلامی مشکلات وابستگی به غرب تشدید شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم مشکلی باشد. عمده ستر و پوششی است که موجب تبرّج و خودنماییِ خانمها بگردد و منجر به انحراف روح آنها از وحدت به سوی کثرت گردد و جلب نظر نامحرم در میان آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش آن مرحوم، آن بود که تا آنجا که میتواند جلوی فساد در نظام شاهنشاهی را بگیرد. و این غیر روش حضرت امام است که تلاش کردند نظام دیگری را به میان آورند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است عین سخن آقای روحانی که روزنامهی کیهان آوردهاند را با هم نگاه کنیم و به آن تفکر نماییم. آقای روحانی میگوید: «همه باید انتقاد بشوند استثنا نداریم، تمام مسئولین در کشور قابل نقد هستند، ما در کشور معصوم نداریم، اگر یک وقتی امام زمان ظهور کرد آنوقت هم میشود نقد کرد. پیامبر(ص) هم اجازه نقد میداد. دیگر بالاتر از پیامبر(ص) که در تاریخ نداریم. وقتی پیامبر(ص) یک صحبتی میکرد، طرف بلند میشد روبروی پیامبر(ص) و میگفت: «حرفی که داری میزنی نظر خودت است یا وحی است؟» اگر پیامبر(ص) میگفت: «نظر من است» انتقاد میکرد و میگفت: «من قبول ندارم». ما در زمان حکومت معصوم هم نقد داریم»!
ملاحظه میفرمایید که با کمی تفکر میتوان متوجه شد که از سخن آقای روحانی نفی عصمت امام زمان «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» و رسول خدا «صلواتاللّهعلیهواله» بر نمیآید، حتی آنجایی که میگوید طرف به سخن پیامبر انتقاد کرد، به معنای آن است که آن طرف رسول خدا را معصوم نمیدانسته است و تنها وَحی الهی را بیخطا میپذیرفته. و از این جمله بر نمیآید که آقای روحانی مثل او فکر میکرده، بلکه تأکید آقای روحانی آن است که ببینید رسول خدا چه فضایی را فراهم کردهاند که افراد میتوانستند نظر خود را و نقد خود را اظهار کنند. گلهی بنده آن است که چرا امثال آقای شریعتمداری در کیهان، امکان تفکر را به چنین جملاتی از خود و مخاطبان خود میگیرد؟ و اینجاست که میتوان گفت اگر تفکر در جامعه به حاشیه رود، چه کدورتهای بیجایی ظهور میکند. در ضمن آنچه که بعضی فقها در مورد «سهوالنبی» مطرح میکنند در رابطه با امور فردی است، مثل آنچه که آن فرد همراه حضرت موسی «علیهالسلام» در مسیر ملاقات حضرت خضر، فراموش کرد که به حضرت جریان آن ماهی را بگوید و گفت شیطان مرا به فراموشی کشاند. علامه طباطبایی میفرمایند با فرض آنکه آن شخص همراه حضرت موسی، جناب یوشعبننون باشد که پیامبر است و معصوم، چنین اموری با عصمت آن پیامبر منافات ندارد. بنابراین «سهوالنبی» مربوط به امور عادی زندگی است، نه آنکه کسی که معتقد به «سهوالنبی» باشد معتقد باشد به روایات غیر از قرآن نباید اعتماد کرد و از این جهت عصمت پیامبر برایش سؤال باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این شرایط در هر حال نمیتوان عقل تکنیکی را نادیده گرفت، ولی در بستر حیات دینی باید آن را به کار گرفت.
عقل تکنیکی مثل آزادی، روحیهای است که بشر امروز را فرا گرفته، عقلی که در هر سنتی میتواند خود را به ظهور برساند و معنا کند، هرچند مثل آزادی در سنت غربی به ظهور آمده است ولی عقلی است جدای سنت غربی و با جدیتساختن جهان به همراه است. ساختن جهان در سنت غربی آن شد که ما در روبهرو داریم. عمده نظر به تاریخی است که بشر در آن عزم ساختن جهان را دارد و ساختن جهان تنها منحصر در سنت غربی نیست، مهم عزم ساختن است که نمیتوان نسبت به آن فکر نکرد. حاصل این فکرنکردن خرد جهان توسعهنیافته است و عزم ساختن در سنت انقلاب اسلامی ما را از خرد توسعهنیافتگی نجات میدهد بدون آنکه بخواهیم عقل تکنیکی خود را در سنت غربی جستجو کنیم، که این غیر ممکن است و محرومیت دویستساله را به دنبال دارد، در حالیکه سنت انقلاب اسلامی ظرفیت بهظهورآمدنِ عقل تکنیکی را دارا است، و این حرکتی است ماوراء اصلاحطلبی آروزمند به غرب و اصولگرایی فراری از عقل تکنیکی و بیتفاوت نسبت به آن.
عقل تکنیکی، عقل روزگار ما است چه در سنت غرب باشیم و چه در سنت انقلاب اسلامی، و هر متفکری باید از نو به آن بیندیشد، وگرنه متفکر نیست و در تاریخ خود زندگی نمیکند و از آنچه فراروی او نهاده شده چشم خود را بسته است و از آگاهی جانش به آن گسیخته غفلت کرده.
با نظر به دوپهلویی عقل تکنیکی نباید ما را به فکر بیندازد که یا برای نزدیکی به آن باید غربی شد و یا هرگز به آن دست نمییابیم.
عقل تکنیکی آزادی ما را از ما نمیگیرد، ولی میتواند در عین حضور تاریخی خودمان با انقلاب اسلامی، به ما مربوط شود و ما را با اقتصاد مقاومتی از اسارت عقل تکنیکی غربی برهاند و بدین لحاظ نه اصلاحطلبی و نه اصولگرایی هیچکدام نمیتواند اقتصاد مقاومتی که با عقل تکنیکی انقلاب اسلامی میتواند ظهور کند را درک کنند، فتوت نیاز است.
باید در نسبت عقل تکنیکی و انقلاب اسلامی و فهمی که میتواند این دو را درک کند، فکر کنیم و آن عقل را بگذاریم در بستر انقلاب اسلامی به ظهور آید - این است ندای امروزین انقلاب اسلامی و رخصتدادن به انقلاب اسلامی که به اشارات خود نسبت به آینده ادامه دهد - . موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست نمیتوان آن مودّتی را که خداوند بین زن و شوهر ایجاد میکند را، صرفاً شهوانی دانست. قرآن میفرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (21)/روم) و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه مکرر عرض شده مردم ما از بعضی جهات هنوز از حالاتی که یک کشور استعمارزده گرفتار آن است، در نیامده. ولی بنیاد روحانی مردم چیز دیگری است و لذا در آینده با نسلی روبهرو هستیم که همطراز اهداف انقلاب خواهند بود. گمان میکردیم در سیطرهی فرهنگ سکولاریتهی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالیکه با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما میآید و همین گمان را ممکن در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از اینکه انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعیتر از ایدهی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالیکه ایدهی آن انقلاب بدون آنکه مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بیتاریخی حفظ میکند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی میبیند، متعلق به گونهای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث در آن آیات در مورد سیری است که از نطفه شروع میشود و به یک بدنِ کامل منتهی میشود تا بفهمانند این سیر با نبوت الهی باید ادامه یابد تا تکامل روحانی در کنار تکامل جسمانی شکل بگیرد. در واقع این آیات نظر به ربوبیت حق را در ما ایجاد میکند 2- ملاحظه میکنید که میفرماید: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (14)/مؤمنون) پس از آنکه سیرِ کمالِ جسمانی تمام شد، نوعِ خلقتِ دیگری را إنشاء و ایجاد کردیم و سپس بحث «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» را میآورد تا بفهماند بهترین خلقت، بیشتر به وجهِ روحانی انسانی نظر دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر کتاب «ادب خیال و عقل و قلب»، جزوهی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» در این مورد خوب است. سعی کنید با تمرکز بر روی متون معرفتی و دینی کار را جلو ببرید. اساساً وقتی که انسان حرکت سلوکی خود را شروع کند با انواع خیالات روبهرو میشود و به گفتهی مولوی: «آب گل خواهد که در دریا رود / گل گرفته پای او را میکشد» اگر کسی قصد عبور از کثرت به دریای وحدت نداشته باشد که متوجهی اینهمه خیالات که در درون او بود نمیشود! به گفتهی مولوی باید رنجها و بلاها کشید و خون دلها خورد تا روح، از این کثرات آزاد شود. گفت: «بس بلا و رنج بایست و وقوف / تا رهد این روحِ صافی زین حروف. این حروف واسطه ای یارِ غار / پیش سالک خار باشد خارِ خار» . عمده آن است که متوجه باشید هر وقت که انسان اتفاقاً پای در راه گذارد، مشکلاتش که پنهان بود، آشکار میشود و این خود، نشانهی در راهبودن است. باید با صبر و پشتکار از این مشکلات عبور کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده آن سخنرانی آقای حقیقت را مطالعه کردم. به نظر میاید یک نوع تقسیمبندیِ انتزاعی است که برای راحتکردنِ فکر و درستفکرنکردن خوب است، وگرنه این نوع تقسیمبندیها با واقعیتِ پدیدارهایی که ایشان مدّ نظر مخاطب خود قرار میدهند؛ فاصلهی بسیار دارد که بحث آن در اینجا نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این همتت پناه ببر که میخواهی در این ظلمات آخرالزمانی پاک باشی! و اگر به گناه آلوده شدی، به ادامهی آن راضی نیستی! زیرا: گمان میکردیم در سیطرهی فرهنگ سکولاریتهی مدرن که در حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ما گسترش یافته بود، اسلامیت ما در حال رفتن خواهد بود. در حالیکه با حضور انقلاب اسلامی معلوم شد اسلام به سوی ما میآید و همین گمان را ممکن است در مورد انقلاب اسلامی داشته باشیم غافل از اینکه انقلاب اسلامی سنت تاریخ ما است و به ما سپرده شده و ما، إحاله به آن هستیم. ممکن است گمان کنیم ماشین ما واقعیتر از ایدهی انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالیکه ایدهی آن انقلاب بدون آنکه مستقیماً با ما سخن بگوید، ما را در سنت خود فرا گرفته و از بیتاریخی حفظ میکند. دیدگاهی که رخدادهای تاریخی را امور تاریخی میبیند، متعلق به گونهای خودفریبی است تا وقتی به راستی تفکر به میان نیامده است.
یعنی ما بخواهیم و نخواهیم دیگر، در سنت تاریخی انقلاب اسلامی قرار داریم و آن، همواره به سوی ما میآید. و اگر تفکر، تفکر نسبت به سنتی است که ما را در بر گرفته است، هرمنوتیکِ فلسفی به گفتآوردنِ همان سنت است و این یعنی تفکرِ دوران. خوشحال باشید که تفکر دوران شما را فراگرفته است و این به همان معنا است که در روایت داریم حبّ علی«علیهالسلام» آنچنان جهت انسان را نورانی میکند که ظلمتهای دوران و گناهان جاری در زمانهی دوران، شخصیت کلی او را از او نمیگیرد و فیالفور توبه میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اشاره به آیهی «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79)/واقعه) است که میفرماید مطهرون حقیقت قرآن را مییابند و جان امام معصوم است که عین طهارت است و با حقیقت قرآن مرتبط میباشد 2- در شب قدر فرشتگان بر مستعدترین قلب به صورت کامل نازل میشوند که آن قلب، قلب امام زمان «عجلاللّهتعالیفرجه» است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر از دعای «مکارم الاخلاق» غفلت کردهاید که در این موارد شما باید وظایف خود را انجام دهید و انتظاری هم از جبران آنها هم نداشته باشید. جزوهی «مکارم الاخلاق» بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه قرآن اشاراتی دارد که روحِ مبتنی بر فطرت و نه انسانِ معاند، متوجهی حقانیت آن اشارات میشوند، قرآن باب تحدّی را گشوده است و بر این مبنا میتوان گفت:
قرآن مى فرمايد: «وَ انْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[1] اگر در معجزه بودن آنچه بر بنده ى ما نازل شده شك داريد، سوره اى مانند آن بياوريد. مبناى برهان اين است كه او يا به واقع پيامبر است و اين آيات از طرف خدا بر او نازل شده، و يا پيامبر نيست و با استعدادهاى بشرى اش اين آيات را تنظيم كرده است. در حالت دوم از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همه ى شما جمع شويد مى توانيد يك سوره مثل سوره هاى اين قرآن بياوريد و اگر نمى توانيد، معلوم مى شود كه او از جنبه ى بشرى اش به چنين توانايى نرسيده، پس او پيامبر خدا است. در رابطه با معجزه بودن قرآن نمونه هايى در ذيل؛ مورد اشاره قرار مى گيرد:
1- از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه ى كلمات و نظم خاصى كه كلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طورى كه نه تا آن زمان بشريت با اين تركيب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسانها توانستند از آن تقليد كنند و با آن نظم و هندسه سخن بگويند. قرآن داراى آهنگ خاصى است كه در عين دارا بودن مفاهيم معنوى، بدون تكلف و تصنع، عالىترين معانى را در عالىترين قالبهاى لفظى اظهار مى كند به طورى كه معلوم نيست الفاظ تابع معانى اند و يا معانى تابع الفاظ.
قرآن در زمانى به صحنه آمد و مبارز طلبيد كه اوج تكامل فصاحت عرب بود. از آن عجيب تر بعد از آمدن قرآن نيز سخن رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) در عين فصاحت زيادى كه دارد، اصلًا شكل و هندسه ى قرآن را ندارد. و اين مبارزه طلبى هنوز هم به قوت خود باقى است، مضافاً اينكه تا حال كسى نيامده بگويد قبل از قرآن چنين كلماتى به اين شكل در فلان كتاب بوده است. همچنانكه كسى نيامده بگويد من مثل آن را آورده ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصيح تر باشد بيشتر متوجه مى شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنانكه جادوگران متوجه شدند كار حضرت موسى (ع) از نوع سحر نيست.
2- از نظر عُلوّ معنى و محتوى: بى گمان مطمئن ترين راه براى شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيف ها و تعبيرهاى آن در بارهى خود مى باشد، توصيف هايى از قبيل «هُدى للنّاس»، «هُدى للمتّقين»، «تبياناً لكلّ شَيئ»، «حكيم» و «فرقان» كه همه حكايت از آن دارد كه وقتى مى فرمايد: اگر مى توانيد مثل آن را بياوريد، يعنى آن چيز مثل قرآن از حيث هدايتگرى و آوردن معارف هدايتگر و از حيث مطالب حكمت آميز، همسنگ دانش هاى قرآن باشد و از اين زاويه بشر را به آوردن چنين انديشه هايى در حد قرآن دعوت مى كند. جامعيت و كمال قرآن بدين معنى است كه قرآن مجيد تمامى مواد و مصالح علمى جهت رسيدن انسان به سعادت فردى و اجتماعى را دارا است و با معارف خود رابطه ى انسان با «خدا»، «خود»، «انسانهاى ديگر» و با «جهان» را تبيين مى كند و همه ى اين معارف داراى سطوح و لايه هاى متكثر هستند و در آن براى هرموضوعى بطنها وجود دارد. در پايين ترين سطح با مردم عادى صحبت مى كند و هرچه مخاطب خود را دقيق بيابد، بطنى از بطون خود را براى او مى گشايد و آوردن سوره هايى با اين حدّ از علوّ در معانى به هيچ وجه در حدّ بشر نيست.
انسانى كه قرآن طرح مى كند وسعتى از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه ى ابعاد اين انسان را با همه ى دقايق روحى اش فرا گرفته است، در حالى كه انسان معرفى شده از راه حس و انديشه ى بشرى در ميان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.
در قرآن همه ى اصولِ معارف قرآن از توحيد استنتاج شده و سپس گسترش يافته و به صورت اخلاق و عقايد و احكام در آمده به اين معنى كه هر حكمِ فرعى آن اگر تحليل شود به «توحيد» باز مى گردد و توحيد نيز اگر تفريع و باز شود، همان احكام و مقررات فرعى را تشكيل مى دهد.
مىفرمايد: «كِتابٌ احْكِمَتْ اياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[2] قرآن كتابى است با آيات محكم كه سپس به صورت تفصيل درآمده، يعنى اين كتاب با آيات متعدد داراى غرض واحدى است كه وقتى به تفصيل در آيد، در يك مورد به صورت «اصول دين» و در مورد ديگر به صورت موضوعات «اخلاقى» در مىآيد و در جاى خود به صورت احكام شرعى ظاهر مىشود، به اين معنى كه هرچه نزول كند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلى خارج نمىشود و از مسير توحيدى خود عدول نمىكند. به عنوان مثال: توحيد خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنى» و «صفات علياى» الهى و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق كريمه مثل رضا، شجاعت و دورى از رذايل و همان توحيد در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شايسته و پرهيز از محرمات و رعايت حلال و حرام. همهى اينها به توحيد برمىگردد و انسان را به توحيد مىرساند زيرا آيات قرآن يك جهت وحدت دارند و يك جهت كثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوى بشر، سيرى از وحدت به سوى كثرت را دارا مىباشند ولى از جهت سير از طرف انسان به سوى خدا، سير از كثرت به وحدت را دارا هستند.
قرآن كتاب انسان شناسى است، اما آنگونه كه خدا انسان را آفريده و در همان راستا انسان را تفسير مى كند تا انسان از خود بيگانه نشود، به طورى كه در تمام فرهنگ بشر و نه در فرهنگ انبياء انسان در حدّ سوره ى والعصر مطرح نيست، و انديشه ى بشر نسبت به انسان به اندازه ى تبيينى كه يك سوره ى كوچك قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پيوند با خدا را در همه ى شئون زندگى جريان مى دهد و انسان را در حد يك باور تئوريك متوقف نمى كند، بلكه خداى حاضر و محبوب را معرفى مى نمايد كه مى توان به او نزديك شد و با او انس گرفت. مرز ايمان و شرك در آن است كه انسانِ موحّد توانسته است حقيقت وَحدانى عالم را در هر مخلوقى بيابد و انسان مشرك پديده هاى عالم را مستقل از حقيقت وحدانى مى نگرد.
3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پيامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرايط اجتماعى و روحى متفاوتى كه براى رسول خدا (ص) پيش مى آمد، بدون آن كه رسول خدا پيشنويسى داشته باشد و يا پس از نزول آن به و حكّ و اصلاح آن بپردازند با اين همه هيچگونه تناقض و اختلافى در ميان مطالب آن نيست. هرگز كسى نديد كه مثلًا پيامبر (ص) يادداشتى داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند و يا طورى آيات را بخوانند كه بعداً معلوم شود يك كلمه را اشتباه گفته اند و بخواهند آن را تصحيح كنند، آن هم آياتى كه قبلًا هيچكس چنين كلماتى در هيچ كتابى نگفته بود و بعداً هم كسى نيامد بگويد شبيه آن كلمات در كتابهاى رومى ها و يا ايرانى هاى متمدن آن زمان ديده شده است.
قرآن طورى است كه آيه اى مفسّر آيه اى ديگر و مجموعه ى آن شاهد بر مجموع آن است و در عين تنوع - حتى در يك موضوع وحدت نگاه كاملًا درآن حاكم است. مثلًا در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته ى متنوع دارد ولى همه با يك بينش و يك جهت و يك نگاه. خودِ قرآن مى فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[3] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمى كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى يافتند زيرا: اولًا: فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افكار انسان در طول زندگى تحت تأثير حالات متفاوت روحى اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسى كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى افتد، در حالى كه هيچ كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگى و وحدت كاملى بر آن حاكم است.
4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفى معنى حيات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مى راند كه انسان به هيچ وجه آن را از جان خود جدا نمى بيند و به خوبى جذب آن مى شود. قرآن انسان را بر عقده هاى درونى اش پيروز مى كند، مرگ را برايش معنى مى نمايد، او را دعوت به تدبر در آياتش مى كند، مى گويد:
«افَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ امْ عَلي قُلُوبٍ اقْفالُها»
آيا تدبّر در قرآن نمى كنند و يا بر قلبهاشان قفل زده شده است كه حقايق آن را نمى فهمند؟ به همين جهت عقل انسان در حين تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانيت آن را تصديق مى كند و خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آيا تا حال ديده شده كسى در قرآن تدبّرِ لازم را كرده باشد و براى او در حقانيت آن ذره اى شك باقى بماند؟ و يا بيشتر كسانى گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مى دهند؟
5- اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبى: آن واقعه هايى كه در حين نزول قرآن با فكر بشرى درستى و نادرستى آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طورى كه بشر پس از سالها به درستى آن پى برده است مثل: پيش بينى غلبه ى روم بر ايران در شرايطى كه در آن زمان چنين غلبه اى به ذهنها هم خطور نمى كرد.[4] حفريات باستانشناسان، كه پس از سالها داستان حضرت يوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأييد كرد. و يا اينكه قرآن براى فلك، مدار قائل است، برعكسِ پيشينيان كه فلك را جسم مدورى مى دانستند كه ستارگان در آن ميخكوب شده اند ولى بعدها معلوم شد كه ستاره ها داراى مدار هستند و در مدار خود در گردش اند.
6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناورى مطلب: از طريق كسى كه برترى فوق العاده اى از نظر اطلاعات نسبت به ديگران نداشت و در محيطى آنچنان محدود زندگى مى كرد كه مثال زدنى است و از آن طرف ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دين بود، چنين قرآنى با اين وسعتِ علمى و دقت روحى مطرح شود حكايت از آن دارد كه از طرف خداى حكيم و عليم بر او نازل شده است.
دكتر واگليرى مى گويد: «كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد ... چطور ممكن است اين كتابِ اعجاز آميز كار محمد باشد؟ در صورتى كه او يك نفر عرب درس ناخوانده بوده است ... ما در اين كتاب مخزنها و ذخايرى از دانش مى بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت با هوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوىترين رجال سياست است».[5] موفق باشید
[1] ( 1)- سورهى بقره، آيهى 23.
[2] ( 1)- سورهى هود، آيهى 1.
[3] ( 1)- سورهى نساء، آيهى 82.
[4] ( 1)- در سال 617 ميلادى يعنى هفتمين سال بعثت پيامبر اكرم ( ص) ايران بر روم پيروز شد و تا نزديك پايتخت روم پيشروى كرد، در همان سال قرآن پيشبينى پيروزى روم را در كمتر از ده سال نمود. (به آيات اوليهى سوره ى روم رجوع شود).
[5] ( 1)- استاد دانشگاه ناپل، كتاب «پيشرفت سريع اسلام»، ترجمه ى سعيدى، ص 49.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر شخصیت مورد نظر خود را امام معصوم قرار دهیم، خود به خود گناهان در جان ما به عنوان اعمالی که دوستداشته باشیم، جای نمیگیرد. وقتى عشق به انسان كامل به ميان آمد همه ى اين عيبها مى رود. و در همين راستا رسول خدا (ص) مى فرمايند: «حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1] دوستى على حسنه اى است كه با داشتن آن، سيئه زيانى نمى رساند و دشمنى على سيئه اى است كه با وجود آن، حسنه سودى ندارد. و امروز با ایمان و علاقه به ولایت فقیه، خطاهای ما جایگاهی برای ابدیت ما نخواهد داشت. موفق باشید
[1] ( 2)- نهج الحق و كشف الصدق، ص 259. كنوز الحقائق، طبع بولاق مصر، ص 53، 57، 67، ينابيع المودة، ص 19.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد باید آثار اصلی هایدگر مثل «هستی و زمان» را دنبال کرد و یا لااقل کتاب «حقیقت انسان» از آقای دکتر اصغر مصلح را به میان آورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت رسول «صلواتاللّهعلیهوآله» در حدیث غدیر که مورد اعتماد اکثر علمای اهل سنت است ما را در کنار کتاب خدا به عترت خود ارجاع میدهند و وقتی قرآن طهارت خاص را برای اهلالبیت «علیهمالسلام» قائل است و آیهی «مودت ذی القربی» میخواهد ما به اهلالبیت رجوع کنیم، چگونه میتوان گفت روایات شیعه از قرآن و پیامبر جدا است؟ مضافاً آنکه اولین کتاب روایی اهل سنت در زمان منصور دوانقی و به دستور او توسط احمد حنبل تحت عنوان «مواطات» در رقابت با کتب شیعه که در آن زمان مطرح بود، نوشته شده و از این جهت کتب شیعه در جمعآوریِ روایات پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» تقدم دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: من نشیندهام، ولی آیهی مذکور بحث تقوا را به میان آورده که رویهمرفته نمیتوان گفت غرب در تقوا وضع خوبی دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- برادران ایمانی یعنی انسانهایی که در بستر شریعت قدم گذاشتهاند و آرزوهای دنیایی آنها را بازی نداده. اولاً: چنین انسانهایی نیازهای منطقی دارند که رفع آنها چندان مشکل نیست و برکات خاص خود را دارد ثانیاً: چنین افرادی چندان هم زیاد نیستند 2- ما فکر میکنیم رزقمان از طریق برنامههایمان به ما میرسد! چرا به این فکر نباشیم که خدا از طریق رزق ما را مقرر کرده و اگر در جای دیگری بودیم باز به نحوی آن را تأمین میکرد. یعنی بر اساس حسابهای ما نیست، بر اساس رزّاقیت اوست 3- سنتهای خوب را جاریکردن، غیر از ادعاکردن و بعد زیر آن زدن است 4- وقتی حبّ الهی آمد، دیگر جایی برای مال و فرزند نمیماند، نه آنکه مال و فرزند انسان از بین برود. گفت: «دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی / دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند؟». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عذاب کافر ابدی است زیرا شخصیت خود را تماماً در مقابل فطرت خود شکل داده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که به خوبی متوجه شدهاید غیر از حق در عالم نیست، ولی حضرت حق با اسماء خود اعیانِ اشیاء را وجود میدهد و این کثرات مربوط به اعیانِ موجودات است که با نور اسماء الهی به صحنه آمدهاند و از این جهت این کثرات، گزافه نیست و در نگاه وحدت شخصیه ظهوراتِ اسماء الهی هستند و بدین معنا تشکیکِ در ظهور که در واقع، ظهور اسماء است در محدودیتِ اعیان معنا میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب 21186 عرض شد در برزخ و قیامت همان روح است که مبتنی بر عقاید و اخلاق، صورت پیدا میکند پس دوگانگی بین روح و بدن نیست و عقاید ما به معاد جسمانی بر همین اساس است که عقاید و اخلاق صورت پیدا میکنند حال چه با بدن و چه با اطراف بدن که باز از درون انسان یعنی از عقاید و اخلاقش اطراف هرکس را احاطه میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ناری که در قیامت بدن را میسوزاند از جنس عقاید فاسد و اخلاق رذیله است. لذا وقتی بدن و جان در قیامت یکی باشد همان ناری که جان را میسوزاند یعنی عقاید فاسد و اخلاق رذیله؛ اطراف انسان گناهکار را نیز در بر میگیرد و بدن او را نیز میسوزاند. زیرا در قیامت دوگانگیِ بین جسم و روح مطرح نیست، همان روح است که صورتِ بدن پیدا کرده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ماده در ذات خود محدودیت دارد مثل عدد که عدد 1 غیر از عدد 2 میباشد ولی اینطور نیست که عدد در یکجایی به انتها برسد، بلکه هرچقدر جلو بروید باز امکان جلورفتن هست، برعکسز عالَم مجردات که در ذات خود چنین نیستند و به این معنا، کثرت در آنجا راه ندارد. موفق باشید