بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24743
متن پرسش
سلام: استاد، بعد از پرسش و پاسخ هایی که برخی دوستان در مورد سرنوشت داشتند این سوال برای بنده پیش آمد که چرا برخی افراد سرنوشت تلخ و ناراحت کننده ای دارند؟ منظور من افرادی هست که اموری بر آنها تحمیل می شود که در مدت عمر خود دچار مشکلات، ناکامی ها و محرومیت های مختلف می شوند و تلاش های آنها برای نجات خودشان از آن وضعیت نامطلوب به نتیجه نمی رسد، از منظر عرفانی چه حکمتی در چنین مواردی هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در این وادی فکر کرد که انسان‌ها در دنیا به جهت روحیه‌ی مختلف‌شان در شرایط متفاوت، امتحان می‌شوند و اگر مسیر درستی را انتخاب کنند همان محرومیت‌ها برایشان معراجی خواهد شد. موفق باشید

24742
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ببخشید ما عقد هستیم و میخوایم عروسی کنیم. ولی نمیخوایم مراسم گناه برپا کنیم برای همین فقط قصد دادن ولیمه در عید غدیر داریم. اما همه از جمله مادرم با من دعوا میکنن که این چه وضعشه؟ و گفتن ازت راضی نیستم. من بنظرتون چیکار کنم؟ خیلی ناراحتم که درگیر این مساله به این بیخودی شدم. شوهرم میگن اصلا ولیمه هم ندیم که یه موقع از دستمون مجلس در بره و رقص و اختلاط پیش بیاد. لطفا منو نجات بدین و راهنمایی کنید ممنون. من اگه این کارای مرسوم رو انجام ندم پشیمون میشم؟ مردم وسوسم میکنن که اگه نکنی حسرت میخوری.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ولیمه‌دادن جهت شروع زندگی کار خوبی است و اگر در کنار آن شادی هم بشود، بد نیست به شرطی که اختلاط زن و مرد نباشد. موفق باشید

24741
متن پرسش
سلام: استاد اگر بخواهید برای سیر و سلوک، آثار یک عارف وارسته (چه آنهایی که در قید حیات دنیوی هستند و چه آنهایی که نیستند) را معرفی کنید تا از قلمش بهره مند شویم کدام بزرگوار را توصیه می فرمایید؟ لطفا فقط یک نفر معرفی شود تا با اثارش مانوس شویم و سلوک مان را طبق بیانات گهربارش پیش ببریم. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر باید مطابق ذوق خود یا به ابن‌عربی و یا به خواجه عبداللّه انصاری رجوع کنید. موفق باشید

24740
متن پرسش
سلام و خسته نباشید خدمت شما: تکنیک از چه جهت و دیدی راهگشا می شود و با عقل جمع می شود و به عقل تکنیک تبدیل می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در همین رابطه بر روی سایت هست. به مباحث صوتی و جزوه‌ی مربوطه‌ی آن رجوع فرمایید. موفق باشید

24739
متن پرسش
سلام و درود خدمت شما: نحوه رجوع به قرآن که محکم ترین و استوار ترین راه را برای گشایش پیچ و خم های هر تاریخ است، چیست؟ یا به عبارتی در این زمان به چه روشی باید با قرآن ارتباط داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این روایت فکر کنید که رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) می‌فرمایند:‏ «أَيُّهَا الناس ... فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ...». (الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 599) هر گاه شرایط چون شب تار شما را فرا گرفت به قرآن رو آوريد (و بدان چنگ زنيد) زيرا آن است شفيعى كه شفاعتش پذيرفته است (در باره كسى كه بدان عمل كند) و گزارش دهنده است از بديها كه گفته‏ اش (در باره آن كس كه بدان عمل نكرده) تصديق شده است، هر كه آن را پيشواى خود كرد به بهشتش رهبرى كند و هر كه (از آن پيش افتد) و آن را پشت سر خود قرار دهد به دوزخش كشاند، و قرآن راهنمائى است كه به بهترين راهها راهنمائى كند.

پس باید بتوانیم مشکلات خود را و مسائل‌مان را بشناسیم و با تدبّر در قرآن راهِ عبور از آن مشکلات را بیابیم. موفق باشید

24738
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جلسه‌ی شنبه‌ی گذشته در شرح آیه‌ی ۱۰۵ سوره‌ی مائده بحثی را در رابطه با معرفت نفس مطرح کردید که نسبت به بحث‌های گذشته، بحث جدیدی بود. لطفاً اگر ممکن است نکاتی را که یادداشت فرموده بودید را در اختیار ئاین حقیر قرار دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این که بنده مطالب را به صورتی دقیق‌تر تنظیم کردم، همان مطالب را خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید.

برکات شناخت ذاتِ گشوده‌ی انسان نسبت به حقیقت

باسمه تعالی

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده/ 105)

۱. هویت انسان، تعلقی است یعنی وجود او عین ربط به حضرت حق است و بدین لحاظ در ذات و وجودش نسبت به حق گشوده است.

۲. از آن جهت که ذات انسان نسبت به خداوند گشوده است، هر لحظه با نور اسماء الهی و تجلیّات جدیدی با خداوند روبه‌رو است.

۳. با توجه به آن‌که انسان نسبت به حق و حقیقت موجودِ بسته‌ای نیست، با تفکری ایستا از خداوند و با ذات خود، عملاً از حقیقت دور می‌افتد.

۴. انسان در ذات خود می‌تواند خدا را بیابد و به ایمانی برسد که همواره آن ایمان، زنده است و نوری است علی نور. این ایمان هر اندازه با بقیه‌ی افراد و افکار مواجه شود، با ظهور ابعاد عمیق‌تری از خود زنده و زنده‌تر می‌گردد و به ایمانی بت‌شکن نایل می‌شود زیرا به‌خوبی متوجه‌ی حجاب‌های به حاشیه‌برنده‌ی حقیقت می‌باشد.

۵. ذات انسان با هویت تعلقی‌اش ذاتی است پویا و همواره امکان تجربه‌ی تجلیّات انوار الهی را به صورتی جدید و جدیدتر دارد. و در همین رابطه باید گفت انسان نسبت به حقیقت، باز و گشوده است.

۶. وقتی انسان توجه خود را به سوی خدا باز و گشوده نگه دارد، ذات خود را عین ربط به حضرت حق و انوار و اسماء الهی احساس می‌کند. در مقابلِ این حالت، نگاهی است که توجه ما را از تجلیّات انوار الهی باز دارد و این خیانت بزرگی است به بشریت توسط مقدسان احمق که نه آزادی را می‌فهمند و نه حقوق انسانی را، و با خودمطلق‌انگاریِ خویش هیچ حقی برای دیگر اندیشه‌ها حتی در بستر اسلامیت قائل نیستند. گویا هر اندیشه‌ای جز فهم آن‌ها باید در خاکروبه‌ها ریخته شود.

۷. بشر موجودی است که «سو» دارد به سوی حقیقت، و اگر خود را پاس دارد - به همان معنای عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم‏- وارد سلسله‌مراتبی می‌شود که تا ابدیت مقابل خود را گشوده می‌یابد. خودش به سوی قیامت می‌رود نه آن‌که او را ببرند.

۸. انسانی که خودش به سوی قیامت و ابدیت خود سیر کند، انسانی است که در مسیر هدایت قرار دارد. انحراف و گمراهیِ سایر انسان‌ها ضرری به او نمی‌زند، یعنی «لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ».

۹. با توجه به آیه‌ی فوق، باید به ملکوت رازآمیزِ درون خود نظر کنیم تا معلوم شود چه اندازه نسبت به حقیقتی که سراسر عالم را پر کرده است یگانه و درهم تنیده‌ایم. جایگاه مباحث «معرفت نفس» و «فعلیت‌یافتن باورهای دینی»، در این‌جا است تا معلوم شود چرا حضرت حق می‌فرمایند: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم» زیرا ملکوت خدا در شما است و شما به آن خوانده شده‌اید. از این طریق است که نه سکولاریته و نه ارتجاع و نه بی‌خردی می‌تواند میدان‌دارِ زندگی‌ها شود.

۱۰. وقتی انسان خود را ملکوتی دید، جایگاه اخلاق و رابطه‌ی اخلاقی با بقیه معنی می‌یابد و انگیزه‌ی اخلاقی با طراوت و شادابیِ تمام به میان خواهد آمد. در این حالت توصیه‌های اخلاقی باری بر دوش ما نخواهد بود، بلکه چشم‌اندازی است برای هرچه بیشتر گشوده‌شدن و نیوشایِ تجلیّات انوارِ الهی‌گشتن.

۱۱. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(حشر/۱۹) همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و در نتیجه‌ی فراموشیِ غایت خود که همان خدا است، راه به سوی خدا را که خود آن‌ها باشند؛ فراموش نمودند. و این نشان می‌دهد که نفسِ انسان همان راهی است که انسان باید از طریق آن به سوی خدا سیر کند و فراموش‌کردنِ غایت به معنای فراموش‌کردنِ راه است و طریق انسان به سوی خدا همان نفس اوست یعنی طریق انسان، خودِ انسان است مثل همان تحولات گوناگونی که از جنین تا پیری در انسان محقق می‌شود و همچنان ادامه می‌یابد تا برزخ و قیامت.

۱۲. وقتی انسان به جهت ذات مجردی که دارد می‌تواند در همه‌ی عالم و عوالم حاضر باشد، چرا باید گرفتار سوبژه‌کردنِ عالم گردد و قابلیتِ بشری خود را گم کند و از حضوری که برای او در حدّ «اَلآن قیامتی قائم» تعیین کرده‌اند، محروم گردد.

۱۳. از آن‌چه گذشت برمی‌آید که دین خدا به ما «درون» می‌دهد و راهِ ما را به ما می‌نمایاند و آن راه، جز خودمان به سوی حضرت معبود نیستیم.

24737
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد گرامی: خیلی خدا را شکر می کنم که این امکان برای ما هست که به پاسخ های سوالات خود برسیم بوسیله شما. دائما از سوالات سایت برای رسیدن به برخی مطالب استفاده می کنم، الحمدلله ببخشید استاد به یک تناقض رسیده ام. نمی دانم آنچه فهمیدم درست است یا نه؟ طبق آیات قرآن خداوند انسان را آفرید برای عبادت و بندگی که در عالم ماده برای هر شخصی این بندگی به نوعی است برای زن به گونه ای و برای مرد به گونه ای و هر شخصی در هر شغلی به گونه ای، و این امکان برای هر شخصی فراهم است که با بالا بردن علم و آگاهی خود یا با تجربه یا با کسب علم یا تفکر و عمل به دستورات وجود خود را به کمال برساند. خودم هر وقت چنین سیر را در نظر می گیرم و همواره با کسب علم و مطالعه در جهت رشد خود قدمی برمی دارم الحمدلله موفق می شوم و در طول این مدت هم سخن گفتن من کنترل شده و هم حین توجه به فهمیدن مطالب و پیگیری آنها غدا خوردن و خوابیدن من هم کنترل می شود و اهل عمل هم به لطف پروردگار به آنچه می آموزم هستم تا حدودی و در این حالت آرامش خود را دارم و از عبادت هم لذت می برم. اما همین که اسم مراقبه را می شنوم و در صدد بر می آیم که مراقبه بر خوراک و خواب کنم، انگار تمام عالم با هم جمع می شوند که نتوانم در طول روز به اندازه بخوابم و به اندازه غذا بخورم و دچار آشوب درونی می شوم که اینگونه ضعیف هستم و دایم در نماز به بیچارگی خودم گریه می کنم و بعد نتیجه می گیرم، شاید حالت انکساری که علما می گویند همین است این چه سری است، آیا راه های انسان شدن فرق دارد یعنی افرادی با طلب علم و افرادی با تزکیه؟ چرا این نفس وقتی به او توجه می کنی چنان رم می کند که انسان را از ادامه حیات ساقط می کند؟ الان من چه کنم، همان توجه را به کسب علم جلب کنم کافی است؟ و یا نکند خدای نکرده از نفس خود به بهانه کسب علم عامل شده ام و در آخر عمر نفسانیت بر من غلبه کند؟ ببخشید سوال های سایت را که می بینم خجالت می کشم که مشکلات وجودی خود را مطرح می کنم. ولی به عنوان استاد راهنما از شما کمک می گیرم ولی نمی دانم می توانم این کار را بکنم و یا این سایت فقط برای سوالات عقیدتی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سر به سرِ خودتان نگذارید. بعضی نفس‌ها خراباتی و بعضی نفس‌ها مناجاتی‌اند. آن عزیزی که کتاب «المراقبات» را نوشت یعنی آیت اللّه ملکی تبریزی، مناجاتی بود، ولی امثال حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بیشتر خراباتی بودند و رزمندگان عزیز ما در عین احترام به سلوک مناجاتی، بیشتر به حضرت روح اللّه تأسی کردند. موفق باشید

24736
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: شما فرموده اید که یاد خدا به صورت حضوری با برکت تر از یاد خدا به صورت حصولی است حال می شود تفاوت علم حضوری با علم حصولی را توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرض این است که رفقا مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و یا آن‌چه در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» را مطالعه کرده باشند. موفق باشید

24735
متن پرسش
استاد گرامی سلام علیکم: نقد هیوم توسط علامه طباطبایی در مورد منشأ تصورات که می‌فرماید: منشأ اين علم آن است که هر علم حصولی مسبوق است به يک علم حضوري؛ يعني قبل از آنکه نفس تصوري از شيء حاصل کند، بايد واقعيت آن شيء را به علم حضوري دريابد. سوال اینجانب این است که: علامه می‌فرماید (قبل از آنکه نفس تصوري از شيء حاصل کند، بايد واقعيت آن شيء را به علم حضوري دريابد)، منظور از واقعیت شیء چیست، و واقعیت شئ به چه معناست و چگونه بدست می آید؟ یعنی نفس واقعیت شئ را در خود میابد و حاضر می شود؟ نفس مگر به افعال خود و شئون و مراتب خود علم حضوری ندارد؟ شی خارجی که خارج از نفس است چگونه به آن علم حضوری پیدا کند؟ مگر می شود؟ پس تکلیف علم حصولی که یک ادراک بدیهی است چه می شود؟ مگر علم به خارج حصولی نیست؟ که البته هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید بر روی «مُعدّبودن» شیئ خارجی و ابداعِ نفس، صورتی مطابق شیئ خارجی فکر کنید. احتمالاً در آرشیو سایت در قسمت «معرفت نفس» بتوانید مطالب را دنبال فرمایید. بهتر از آن‌جا، کتاب «معرفتِ نفس و حشر» است. موفق باشید

24734
متن پرسش
با سلام: با توجه به جواب سوال ۲۴۷۱۷ بنده وقتی نگاه می کنم به جامعه خودمان می بینم ما هم همچون غرب بدجور گرفتار مدرنیته و فرهنگ مدرنیته هستیم، و با توجه به اینکه مدرنیته در ذات خود ظلم و استبداد و سرکشی را هم دارد و با توجه به اینکه در آخرالزمان ظلم و استبداد بیداد می کند، امام زمان با قیام خود ظلم و استبداد را از بین می برد و حکومت عدل و داد را برقرار می کند، به نظر بنده امام زمان در مقابل فرهنگ مدرنیته قیام می کند که ظلمات محض است و با برقراری حکومت عدل و داد خود که در اصل عدل و داد رجوع به حقیقت وجود در روی زمین می باشد زیرا مدرنیته که ظلم و استبداد است در اصل قطع ارتباط با حقیقت وجود می باشد، بشر آخرالزمان را دوباره احیا می کند و روح فرهنگ اهل البیت در سراسر عالم تنین انداز می شود و اینگونه است که با توجه به تعامل انسان با طبیعت، طبیعت استعدادهای خود را برای انسان نمایان می کند و گونه جدید علم که با رجوع به حقیقت وجود است رخ می نماید. لطفا نظرتان را در مورد نظر بنده بفرمایید و اگر اصلاح نیاز دارد اصلاح کنید. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید از آن جهت که مدرنیته بر اومانیسم و انسان‌محوری تأکید دارد و ملاکِ هست و نیست و باید و نباید را فهمِ انسان می‌داند و این غیر از موضوع عقل تکنیکی است که باید بر روی آن فکر کرد و عرایضی در این رابطه شده است می‌توانید به سایت رجوع فرمایید. موفق باشید

24732
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: خواستم در مورد علم اسماء یه منبع خوب معرفی کنید. چون چند سالی هست (بخاطر اسمی که متناسب با من نیست) در زندگیم مرتب بد بیاری دارم. ممنوم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بد بیاری یا خوش بیاریِ انسان‌ها ربطی به اسم‌شان ندارد. در این مورد عرایضی در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» شده است. موفق باشید

24730
متن پرسش
استاد گرانقدر سلام علیکم: نظر شما در مورد آیت الله محمود امجد چیست؟ آیا این خبر را که در مورد ایشان است قبول دارید و واقعا ایشان اینگونه سخن گفته؟ (ایشان در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) دربارهٔ احمدی‌نژاد گفت: «اگر امام بود این شخص را عزل می‌کرد.» او دربارهٔ میرحسین موسوی گفت: «من به صداقت آقای موسوی یقین پیدا کرده‌ام و اگر همه کره زمین غیر این را بگوید من از یقین خود دست برنخواهم داشت». وی همچنین در مورد مهدی کروبی اظهار داشت: «ایشان هم شجاع است و هم صداقت دارد.»[۶] محمود امجد پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) در اعتراض به سرکوب مردم معترض، درس اخلاق خود را در تهران تعطیل کرد و در نیمه تیرماه ۱۳۹۰ از ایران خارج و در مالزی ساکن شد. وی همچنین سفرهایی به مسکو داشت. برخی از سایت‌ها دربارهٔ خروجش از ایران از قول وی نقل کرده‌اند که وی گفته: «من به نشانه اعتراض به وضع موجود از ایران خارج شده‌ام و تا زمانی که ظلم در ایران پابرجاست به ایران بازنخواهم گشت.»[۷] وی سپس به ایران بازگشت و در رمضان/مرداد ۱۳۹۲ در تهران مراسم ایام رمضان را برقرار داشت.[۸] همچنین در رمضان (تیر) سال ۹۴ برنامه شبهای قدر با سخنرانی ایشان در مدرسه روشنگر واقع در شهرک غرب و با حضور محمد هاشمی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار گردید.) ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با وجود ضعف‌هایی که ایشان در تحلیل شرایط دارند، باید ایشان را تحمل کرد. موفق باشید

24727
متن پرسش
با سلام: شبهه کسی که می گوید در مساجد نمی توان نماز خواند زیرا پول برق و آب از بیت المال پرداخت می شود و حداقل من یک نفر راضی نیستم چگونه باید جواب داد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد نظر ولیّ امر که از طریق شورای نگهبان إعمال می‌شود، ملاک است و نه نظر افراد. موفق باشید

24726
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز بفرمایید بعد از گذراندن چه مراحلی باید سراغ فلسفه غرب رفت، یعنی شخصی که می خواهد فلسفه غرب را مطالعه کند باید چه چیزهایی را گذرانده باشد؟ قطعا هر کسی بدون مقدمه نباید سراغ فلسفه غرب برود چون احتمال گمراهی هست. متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا فلسفه‌ی گرانقدر حکمت متعالیه چشیده نشود، فلسفه‌ی غرب درست در جایگاه خود برای ما قرار نمی‌گیرد. موفق باشید

24724
متن پرسش
بسم رب المهدی (ع) و علی آبائه و علی امنا فاطمه الزهرا (س) سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی، جناب آقای استاد طاهرزاده. چندی است که پس از انتشار جزوه «نظر به ماهیت تکنیک» تفکر به آن ما را در برگرفته است و گوش سپردن به شرح آن هرچه بیشتر ما را در توجه به تاریخ خود متذکر می‌کند. تاریخی که به‌راستی تاریخ انقلاب اسلامی است و تفکر نسبت به آن رجعت به حقیقت را امکان‌پذیر می‌کند. ما تیمی از «دانشجویان دختر حاضر در فضای فنی-مهندسی» هستیم و احساس می‌کنیم حضور در این فضا مسئله‌های جدیدی را پیش روی ما قرار داده است که تفکر پیرامون آن‌ها، فاصله ما را با جواب دور و دورتر می‌کند و اکنون تلاش داریم تا با طرح پرسش‌هایی مسئله را روشن کنیم. ۱. (عقل تکنیکی مثل آزادی، روحیه‌ای است که بشر امروز را فراگرفته) اگر به‌راستی چنین است، چرا ما خود و دیگر زنان جامعه را در این تاریخ نمی‌یابیم؟ آیا می‌توان منتظر پدیدار شدن روح زنانه‌ای در نسبت با مسئله تکنولوژی بود؟ ۲. شما در شرح این روح تاریخی اشارات مختلفی به نسبت تاریخ و زن داشتید و فرمودید، در تاریخی که آزادی روح حاکم بود، زنان غربی در فهم آن پیشگام بودند، اما تاریخ غرب این فهم را به انحراف کشاند. امام خمینی (ره) نیز در پیش‌قدمی بانوان در انقلاب مکرراً از این جنس فرمایشات داشته‌اند (شما بانوان اثبات كرديد كه در صف جلو هستيد. شما اثبات كرديد كه مقدم بر مردها هستيد. مردها از شما الهام گرفتند). اگر درست فهم کرده باشیم که زنان به سبب حس حضور بیشتری که با تاریخ‌دارند، در فهم زمانه‌ی خود حساس‌تر هستند، نشانه‌های آن در تاریخی که عقل تکنیک آن را فراگرفته، چیست؟ ۳. در مسئله زن تعبیر رایج این است که پس از گذشتن از سال‌های اولیه انقلاب و دفاع مقدس، زنان جامعه ظهور متناسبی نداشتند، چه نسبتی بین این تعبیر و این گزاره شما در باب عقل تکنیک است (بر خلاف ابتدای انقلاب و برخلاف دوران دفاع مقدس، عقل تکنیکی در حالِ حاضر ظهوری مناسب ندارد)؟ ۴. (بنیاد عقل تکنیکی ریاضیات است) (عقلی که در هر سنتی می‌تواند خود را به ظهور برساند و معنا کند و با جدیت‌ِ ساختن جهان به همراه است) با این توصیف آیا می‌توان این برداشت را داشت که عقل تکنیک در نسبتی با رشته‌های مهندسی معنا می‌یابد؟ و اگر این‌چنین است دانشجویان فنی-مهندسی باید بیشتر خود را در تاریخ تکنیک بیابند؟ پس چرا در این میان ما شاهد آن هستیم که دختران فنی-مهندسی در این فضا نه‌تنها به‌راحتی نمی‌توانند جایگاه خود را بیابند و عقلانیتی را به صحنه آورند که عزم ساختن جهان در آن باشد، بلکه چونان دچار "سرگردانی" اند که پاسخی برای چرایی و چگونگی حضور خود در این فضا ندارند. ۵. در فضای فنی-مهندسی به‌ظاهر تضادها و تناقضات فراوانی به لحاظ خلقیات و روحیات با جنس زن وجود دارد که سبب می‌گردد تا او نتواند خود را در آن تعریف کند چه برسد به آنکه زنان جایگاهی برای خود در ساختن کشور و آینده‌ی آن و مباحثی مانند اقتصاد مقاومتی، رونق تولید، تولید علم، علوم دانش‌بنیان و ... متصور شوند. ۶. (باید از خود بپرسیم چه می‌شود که مردمی در زمانی نسبت به آینده، چشم‌انداز دارند و مقصد را که گاهی دوردست است هم می‌بینند و گاهی همان مردم نمی‌توانند به آینده‌ی خاص خود فکر کنند) آنچه اکنون مسئله‌ی ماست این است که دعوت به چه آینده‌ای می‌تواند راهگشای زنان جامعه برای به ظهور رساندن عقل تکنیک متناسب با حقیقت انقلاب اسلامی باشد؟ در پایان امیدواریم با نظر به اشارات حضرت‌عالی امکانِ حضوری متناسب با آینده‌ای برآمده از فهمِ تاریخی انقلاب اسلامی شکل گیرد. که قطعاً توجه به آن کمی از غبار این مسیر را می‌کاهد. ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. طلب آزادی ریشه در همین روح تاریخی دارد و باید به آن جوابی درست داد. ۲. نظم خاصی است که ما را وارد ساختن جهانی نو می‌کند. ۳. همان‌طور که شیفتگی به تکنیک، جای عقلِ تکنیکی را گرفت؛ لیبرالیته و إباهه‌گری جای حضور حقیقی زن در این تاریخ را گرفته است و با درک این موضوع، زنان می‌توانند راه درستی را جلو ببرند. ۴. عقل تکنیکی یک روح و روحیه است و هرجا ظهور کند در ساختن جهان کمک می‌کند و این روح و روحیه بیشتر باید در علوم انسانی شکل بگیرد تا راهنمای بقیه باشد. ۵. مهم، روحِ نظمی است که تحت عنون عقل تکنیکی جهان جدید را می‌سازد و نه آن‌که حتماً باید آن روح و روحیه در صنعت حاکم باشد. ۶. این‌که آینده، آینده‌ی روحی است که در مواجهه با غرب، جهانی مناسب این تاریخ ولی با رویکرد قدسی می‌سازد، بحثی نیست، بحث در زمان‌شناسی است و این‌که انسان از زمان خود بیرون نباشد تا گرفتار پوچی نگردد.

البته این مباحث ادامه دارد به‌خصوص در کتابی که تحت عنوان «گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی» در دست تهیه است، مطالبی را متذکر می‌شود. موفق باشید

24723
متن پرسش
با عرض سلام: در کتاب مبانی حب اهل بیت فرموده اید که عشق به خدا بی واسطه ممکن نیست. اولا علت این امر چیست؟ ثانیا پس کسانی از دیگر فرق اسلامی که چنین جایگاهی برای اهل بیت قائل نیستند ولی خداوند را دوست دارند چگونه است؟ ثالثا آیاتی در قرآن که امر به محبت خداوند می کند یا ادعیه ای از ائمه که ما را مستقیماً در جریان گفتگو و مناجات و عشقبازی با خداوند قرار می دهد مثل ابوحمزه چه می شود؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دوست‌داشتنِ فکری خدا غیر از دوست‌داشتِ قلبی است. در دوست‌داشتِ فکری برای خداوند مظهری در میان نیست و به همین جهت آن نوع محبتی که انسان بتواند از آن تغذیه‌ی لازم بکند پیش نمی‌آید. در همین رابطه روایات زیادی در شیعه و سنی از پیامبر در مورد محبت به علی «علیه‌السلام» مطرح است. موفق باشید

24721
متن پرسش
سلام استاد: فرمودید که هرکس انتخابش به وسعت ابدیت باشد دچار یاس و افسردگی نمی شود. پس چرا برای بنده که شریعت را اتخاذ کرده ام و با بیشتر توان خود سعی در انجام وظایف و بلکه مستحبات می کنم بسیاری از روز ها بی دلیل دلم می گیرد و افسرده هستم. و احساساتی بنده را به شدت تحت فشار می گذارند که مانند گذشته سرگرم دوستان گذشته و فیلم های داستانی و حتی دخانیات بشوم. با اینکه می دانم در آن مسیر خبری نیست و هرچه هست اینجاست همیشه دلم گرفته است تو رو به خداکمک کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال بنا بر این است که خود را وارد حیاتی بکنید که احساس ابدیت‌تان شما را در بر بگیرد. پیشنهاد می‌شود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن دنبال فرمایید. موفق باشید

24719
متن پرسش
استاد گرانقدر سلام: در جواب سوال ۲۴۷۱۲ آیا متن زیر می تواند توضیح مناسبی باشد که موضوع را روشن می کند؟ لطفا نظرتان را بفرمایید در تفکر غرب آنچه که از علم مورد نظر است همان علم حصولی است و کمتر به علم حضوری توجه شده است؛ با علم بعنوان يک امر مفهومی برخورد مي‌گردد. کانت آنجا که پديدار را در نظر مي‌گيرد بدنبال تعيين کردن مفهوم است. اگر بخواهيم از منظر صدرايی به وقايع غرب بخصوص از دکارت ببعد نگاه کنيم, بايد عرض کنيم که علم در غرب دارای حقيقتی عرضی است در حاليکه در تفکر صدرايی علم حقيقتی طولی دارد و حقيقت علم طولی است, علم در تفکر غرب راه تسلط را برطبيعت باز مي‌کند اما علم در صدرا شما را عالمی مي‌کند مضاهی عالم عينی, علم در صدرا وجودی است اما در کانت مفهومی, برای صدرا مابين اين دو تفاوت بسيار زياد است. تفکر کانت اوج دوآليسم دکارتی است که بدنبال راه حل اين دوآليسم فلسفه خود را به وجود مي‌آورد. جهان خارج کاملاً جدای از فاعل شناساست. ذهن در يک طرف است و عين در طرف ديگر و بين اين دو, ديوار بلندی از تمايز و تفاوت کشيده شده است که هيچکدام را راهی بسوی ديگری نيست. ملاصدرا با توجه به اينکه وجود را طليعه هر تصوری مي‌داند و بدون شناخت وجود امکان شناخت هيچ چيز را نمي‌داند, خودشناسی، خداشناسی، علم شناسی و عالم شناسی را در يکجا جمع مي‌آورد و وحدت مي‌بخشد. والحق أن الجهل بمسألة الوجود للانسان يوجب له الجهل بجميع أصول المعارف و الارکان؛ لان بالوجود يُعرف کلّ شیء, و هو أول کلّ تصور و أعرف من کل متصوّر غيره. فاذا جهل, جهل کل ماعداه؛ و عرفانه لايحصل إلاّ بالکشف و الشهود.([1]) و همانطور که از اين عبارت پيداست جهل به وجود جهل به همة معارف و علوم است و اين علم نيز بدست نمي‌آيد مگر با علم حضوری. جايي که به اتحاد عاقل و معقول مي‌رسد و چون مدرِک و مدرَک را متحد مي‌داند و اين اتحاد نتيجه‌اش همان علم مي‌باشد (يعنی چه در مرتبة حس که حاس و محسوس با يکديگر متحدند، چه در مرتبة خيال و چه در مرتبه عقل) و موقعي که حقيقت علم را بخواهيد نزد صدرا بررسی نماييد، مي‌بينيد که در همة مراتب ادراک، نفس منفعل صرف نيست و در واقع معلوم از افعال نفس است و به نفس قيام صدوری دارد. يعنی در امر محسوس، محسوس با توجه به آن محسوس خارجی، محسوس صادر از نفس است و در مرتبة خيال, تصور خيالی را نفس با توجه به مرتبة محسوس مي‌سازد و تا برسد به مرتبة عقل, مرتبة عقلی مرتبه‌اي والاتر مي‌باشد, و از حقيقت بيشتری برخوردار است, وجودی شديدتر دارد و هرچه اين وجود شديدتر باشد از آميختن خود با عدم و فقدان, کمتر بهره مي‌برد و اين مراتب که از وجود علمی نشئت مي‌گيرد نشان از اين مي‌دهد که شما اگر دارای معرفت نباشيد و نفس شما اگر در اين عالم دارای صدور و دارای افاضه نسبت به صورتهای عقلانی نباشد, معلوماتی که در يک اضافه اشراقيه نسبت به نفس وجود دارند (اين اضافه اشراقيه بسيار نزديک و شبيه به بحث پديدارشناسی ماهوی شخص هوسرل مي‌باشد آنجا که ذهن را نسبت به عين مي‌سنجد که عين بدون ذهن عين نيست و ذهن موقعی ذهن مي‌باشد که عين باشد و بجای الله نور السموات بايد گفت الانسان نور السموات و الارض نه اينکه انسان نعوذ بالله مثل خدا خالق آسمان باشد بلکه بدون انسان آسمان و زمين شناخته نمي‌شد و نور انسان به آنها تابيده که آنها را ظاهر ساخته) هيچ جايی برای صعود پيدا نخواهند کرد. در اين مراتب معرفت شما هرچه با حقيقت متعالي تری وحدت پيدا کنيد به بساطت نزديکتر مي‌شويد و از فقدان کمتری برخوردار مي‌شويد و اين ترکيب فقدان و وجدان مرتب از آن کاسته مي‌گردد و اين است سِر تقرب و کمال؛ که چرا در هر تقربی کمالی برای عارف موجود است. در نظر صدرا شما در هيچ مرتبه‌اي نمي‌توانيد وجود را ناديده بگيريد چرا که غفلت از وجود تاوان سختی دارد. انسان مرتبة انسانيتش به همين توجه به وجود نهفته است «آنکه معرفت نفس ندارد, نفسش وجود ندارد»([2]) آنچه که در بحث علم در نظر ملاصدرا واجد اهميت است اين است که علم, عين معلوم است, نه چيزی غير معلوم و اين امر با توجه به اتحاد بين عالم و معلوم انجام مي‌پذيرد, در نظر کانت وقتی شما همه چيز را از طريق مفهوم يا پديدار نگاه کنيد, آنچه که شما داريد با آنچه که معلوم ما بايد واقع شود متفاوت است, از ابتدا فنومن در برابر نومن قرار مي‌گيرد, و اهميت در همين ماهيت و مفهوم است نه در وجود. در اينجا يک تفاوت ماهوی و ذاتی را بين حقيقت علم از نظر صدرا و کانت مشاهده مي‌کنيد. از نظر صدرا حقيقت علم يک حقيقت طولی است و ماندن آن در مرتبة حس و ادراک و ديگر مراتب پايين وجود, نشان دهندة نقص وجودی فاعل شناساست و از طرف ديگر اين عالم ماده, عالم نقص و تاريکی است, هرکدام از اجزاء ماده از جزء ديگر خود غافل است پس صورت عقلی همان صورت و مرتبه کمال يافته است. بهمين جهت ماندن در مرتبه ماده عين نقص است. مواجهه اينچنين با معرفت کمتر مي‌تواند معرفت را از جهت عرضی و در سطح ماده مطرح نمايد و پيشرفتهای تکنولوژيکی علم را در سطح عالم ماده ايجاد کند. می توان عبارتی را که در مشاعر چاپ قديم, صفحات ۸۱ و ۷۹ در ارتباط با حقيقت علم و اينکه تصور و ادراک بشری با ماده (که چيزی غير از تفرقه و بيگانگی نمي‌باشد) متفاوت است مشاهده نمود و اينکه با برهان تضايف صدرا اتحاد ميان عاقل و معقول را مطرح نموده (که در اين مقاله به محتوای آن جهت ضرورت اشارت رفته است.) و اينکه اگر علم از سنخ وجود باشد, ديگر نمي‌توان آن را تعريف نمود تنها از طريق علم حضوری مي‌توان عوارض ذاتی آن را بر شمرد. صدرا با اين نوع نگاه به معرفت جايی را برای تعارضات عقل نظری باقی نمي‌گذارد و از رهگذر فلسفه کانت و بحث تعارضات اوست که ما شاهد پوزيتيويسم منطقی و ديگر مکاتب مثل فلسفه تحليلی و زبانی اصالت و مصلحت عمل و ... هستيم و در بيشتر اين مکاتب نقش تعالی فلسفه در مورد انسان يا کنار گذارده مي‌شود يا در حاشيه قرار مي‌گيرد و کم کم انسان به فراموشی سپرده مي‌شود. و مي‌توان بزبان هايدگر گفت که اشکال همة اين فلسفه‌ها غفلت از حقيقت وجود است وگرنه در شهود نور وجود تعارضات مفهومی کنار خواهد رفت و جايی برای قضايای جدلی‌الطرفين باقی نمي‌نماند. در فلسفه کانت شما تنها در عرض مفاهيم مي‌توانيد عبور کنيد و قبض و بسط در همين دايره است. اما در فلسفه صدرا مفاهيم از آنجاييکه از جهت وجودی بحث مي‌شوند امکان گذر از يک مرتبه وجودی به مرتبه ديگر, وجود دارد. در اينجا مفهوم چيز جدايی از انسان نيست, مفهوم در دايرة انسان معنا مي‌گردد و اين چيزی نيست مگر ظهور وجود. فلسفه کانت در معرفت شناسی تنها ظاهر شناسی و نمود شناسی است و بهيچوجه از ظاهر فراتر نخواهد رفت. اما صدرا بحسب بحث وجودی خود از علم, مي‌تواند از اين ظاهر فراتر رفته و به مراتب عاليتری نايل گردد ظاهر حد معرفت بحساب نمي‌آيد و حد معرفت انسان محدود به «شرايط استعلائی»([3]) کانت جهت معرفت نمي‌شود. شايد در مرتبه‌اي که نازلترين سطح معرفت باشد, کاربرد داشته باشد. اما در همه سطوح معنا و مفهوم نخواهد داشت.در فلسفه کانت بررسی همة گونه‌های معرفت به صورت عرضی است و متأثرين از او هم راهی جز اين نخواهند داشت. آيا مفاهيم مي‌توانند نشان از مرتبة وجودی خاصی بدهند؟ آيا مراتب وجود مي‌تواند در مفهوم تجلی يابد؟ در صدرا بحث از مفاهيم و احکام اوست و بحث از وجود و احوال اوست. و چنين تمايزی که کليد حل تعارضات را بدست مي‌دهد, بدون اينکه خود را گرفتار در فلسفه کانت ببيند, در فلسفة کانت راه نيافته است همانطور که صدرا در کتاب المشاعر سخن در باب هستی را با اين جمله آغاز مي‌کند «فی تحقيق مفهوم الوجود و احکامه و اثبات حقيقته و احواله».([4]) حال با اين توصيف آيا مي‌توان به دو نوع معرفت شناسی وجودی و مفهومی قائل گرديد؟ اگر چنين است کدام يک اصل و کدام يک فرع بر ديگری است؟ ما در عالم خارج چيزی به نام ماهيت يا مفهوم نداريم, روابط نداريم, اين انسان است که مي‌تواند روابطی برقرار کند, مفاهيمی بسازد, اين مفاهيم در فلسفه صدرا براساس حقيقتی است که در نزد انسان به علم حضوری کشف مي‌گردد و ساخته مي‌شود. اعتبار آنها به اصيلترين حقيقت يعنی وجود است. اما نزد کانت مفاهيمی که برای اطلاق به کثرات ادراکات حسی بکار مي‌رود «مفاهيمی پيشينی‌اند» اصالت آنها مشخص نيست, و در نسبت بين آنها و واقعيت, تنها آنها عينکی هستند که از ورای آنها شما جهان را مي‌بينيد, اما تنها ديدن نيست, اين ديدن همان تفسير کردن و معنا کردن جهان است, در اين رهگذر کانت در علوم طبيعی دارای نوعی «علم‌شناسی فلسفی‌ پيشينی است»([5]) چرا که بايد ماده و عالم را بگونه‌اي تعريف نمايد که در دستگاه رياضی و هندسی قابل اندازه‌گيری مي‌شود و اين امر بگونه‌اي انجام مي‌گيرد که ما را به نتايجی نايل گرداند طوري که به اثبات فيزيک نيوتن بينجامد و به اين طريق است که شما مي‌توانيد وارد فلسفه اصالت مصلحت عملی يا اصالت عمل (پراگماتيسم) شويد. در بحث تحليلات استعلائيِ کانت, خصوصاً در تحليل جاييکه شما را به احکام سه گانه کانت برساند, مي‌تواند اثبات کنندة گزاره‌ها و هم معانی آنها گردد و اينگونه شما در پوزيتيويسم منطقی قرار خواهيد گرفت. و اگر بخواهيد حدود اين تفکر را بشناسيد (کاری که هدف فلسفه کانت مي‌باشد) از آنجاييکه تفکر بدون زبان امکان انتقال و تجلی ندارد, پس بايد حدود زبان و نطق را نيز شناخت و در اينجاست که شما به فلسفه‌های زبانی مي‌رسيد. هوسرل بدنبال کانت مي‌خواهد حل اين مسئله را (بن بست رئاليسم و ايده‌آليسم و همچنين دوآليسم) از ابتدای شروع اين مسئله, يعنی دکارت آغاز کند و با شناخت علم و ذهن بعنوان ذاتهای اضافه, مشکل ارتباط ذهن و جهان مادی را برطرف نمايد و خود نقطة عطفی در تاريخ فلسفه مي‌گردد و بدنبال راهی مي‌گردد که بدون تحميل نظريات بر واقعيات, واقعيات را پديدارشناسی کند, هوسرل محل آگاهی همة فيلسوفان بعد از خود, به غفلت فلاسفه بعد از سقراط است. جاييکه هايدگر ظهور مي‌کند و غفلت از حقيقت وجود را منشأ همه مصائب در فلسفه مي‌داند. و راه را برای بسياری از ادعاهای اگزيستانسياليسم باز مي‌کند, فيلسوفانی که نظر به تجربه‌های اصيل وجودی مي‌کنند و جهان غرب را مغرب خورشيد حقيقت مي‌دانند, و تکنولوژی را خدای جديدی معرفی مي‌کنند که مي‌رود تا بشريت را مطيع بيچون و چرای خود سازد. صدرا بيش از همه اينها, علم را در وحدت اضافه دانست. اضافه‌اي که معلوم و عالم و علم را در وحدت خود جمع دارد اينجا منظور اضافه بودن بمعنای نسبت نيست برهان تضايف او (تضايف برابری و در يک مرتبه بودن دو طرف اضافه را اقتضا مي‌کند) و اضافه اشراقيه او و قيام صدوری در بحث معرفت مانع از آن است که معرفت در نزد او با مشکلی همچون دوآليسم دکارت يا بن بست رئاليسم و ايده‌آليسم روبرو مي‌شود. صورتگری نفس در نزد کانت, فاعليت نفس است در کثرات ادراک که ماده مي‌باشد تا مفاهيم پيشينی با اطلاق بر آنها صورتی باشند که آن مادة ادراک, متقوم به آن است؛ در اينجا شباهت بسيار زيادی با فاعليت نفس در ادراکات را نزد صدرا دارد اما صورتگری کانت اعتباری و غير اصيل است و فاعل معرفت را در برابر متعلقی قرار مي‌دهد که در مورد او نمي‌توان به يقين رسيد. چون هر چيز از ورای اطلاق مفاهيم که از من است معنا پيدا مي‌کند. اما نزد صدرا اين صورتگری امری نيست که از حقيقت دور باشد, درست است که همة معلومات نزد ما به قيام صدوری است و هرگونه ادراک نفسانی چيزی جز فعلی از افعال نفس ناطقه نمي‌باشد و مرحله‌اي از شئون ذهن, اما اين ادراک بنا بر سعة وجودی فاعل است؛ چرا که هر فعلی را بايد جلوه‌اي از فاعل دانست که فاعل از طريق فعل خود متجلی مي‌گردد و اين در واقع همان اتحاد عاقل و معقول است در نتيجه از نظر صدرا حقيقت علم همان حضور صور اشياء نزد نفس ما بعنوان نحوه‌اي از وجود مي‌باشد. .... ان کل صورة ادراکية ولتکن عقليه فوجودها فی نفسها و معقوليتها و وجودها لعاقلها شیء واحد بلاتغاير بمعنی انه لا يمکن ان يفرض لصورة عقلية نحو آخر من‌الوجود لم کن هی بحسبه معقولة لذلک العاقل و الا لم يکن هی هی ...([6]) ملاصدرا در اين عبارت «وجود صورت ادراکی را چيزی جز معلوم بودن آن نمي‌داند, در عين حال وجود صورت ادراکی را که چيزی جز معلوم بودن بشمار نمي‌آيد, با وجود عالم که همان نفس ناطقه است متحد مي‌داند, وی معتقد است برای صورت ادراکی, که همان معلوم بالذات است, نمي‌توان نحوه‌اي ديگر از وجود غير از معلوم بالذات بودن, فرض نمود. معنی اين سخن آن است که وجود صورت ادراکی عين ماهيت آن بشمار مي‌آيد. اين مسئله نيز روشن است که ماهيت و انيت يک چيز بشمار مي‌آيد.»([7]) آن نوع علمی که غرب از آن غفلت داشته و صدرا همة اين موارد را در پرتو آن نوع علم توضيح مي‌دهد که همان علم حضوری است, در علم حضوری است که شما با سوبژه و ابژه روبرو نيستيد. «در مقام علم حضوری تفرقه ميان موجودات زايل مي‌شود و همه آنها در پرتو نور علم مجتمع شده و از غياب به حضور در مي‌آيند علم چيزی جز حضور وجود بدون پرده نيست و‌العلم ليس الاّ حضور الوجود بلاغشاوه.([8]) در مسئله علم است که عالم و معلوم در آن مقام اتحاد مي‌يابند, فنای تفرقه را در جمع مشاهده مي‌کنند آدمی که از شناخت خود در عرصة حضور به حق مي‌رسد, فانی در حق مي‌شود از اين فنا حضور حق را خواهد يافت و اين همان خودی است که او بدنبالش مي‌گشت و از اين حضور همه حقايق بر او مکشوف مي‌شود. در اينجا ديگر از آن تفرقه و اختلافی که در غرب از دکارت ببعد موجود مي‌شود خبری نيست, در مقام اين علم حضوری هيچ تفرقه‌اي وجود ندارد, همه چيز بر اساس اين علم حضوری است که از غيبت به درآمده, در حضور مي‌آيد و از نظر صدرا همانطور که در المشاعر گفته «علم چيزی جز حضور وجود بدون پرده نيست».([9]) در صفحات قبل به معلوم بالذات و معلوم بالعرض اشاره نموديم و گفتيم که معلوم بالذات برای صور ادراکی به اين معناست که برای اين صور نحوه‌اي ديگر از وجود نمي‌توان متصور شده و وجود صورت ادراکی عين ماهيت آن بشمار مي‌رود و تنها در وجود است که ماهيت و انيت يکی مي‌شود, و اين نسبت ذاتی ميان علم و وجود است که صدرا در مقام علم حضوری و معلوم بالذات نشان مي‌دهد. صدرا در مورد حقيقت علم مي‌گويد: «يشبه ان يکون العلم من الحقائق التی انيتها عين ماهيتها»([10]) علم از نظر صدرا ظاهر بالذات است؛ هرچيز از طريق علم نزد انسان و عقل او ظهور مي‌يابد و شناخته مي‌شود و حال آنکه چون علم از جنس وجود است نمي‌تواند به چيز ديگر ظاهر شود, همه چيز در پرتو نور وجود ظهور مي‌يابد, اگر غير از اين بود جدای از اشکال تسلسل, مسئله کثرت بدون در نظر گرفتن چنين مبانی در علم, لاينحل باقی مي‌ماند. کلَّ شیء, يظهر عند العقل بالعلم به, فکيف يظهر العلم بشیء غير العلم؟!([11]) هر چيز در نزد عقل بوسيله علم ظاهر مي‌شود پس چگونه علم به چيزی غير از علم ظاهر شود. در فلسفه صدرا همان قاعده‌اي که اختلاف معنا را در هر مرتبه‌اي از وجود سبب مي‌شود همان قاعده نيز به آن معنا در يک واحد طولی وحدت مي‌بخشد, منظور من از واحد طولی يک واحد رياضی نيست چرا که مرتبه وجود را با واحد رياضی نمي‌توان سنجيد. و اين از آن جهت است که معنا در فلسفه صدرا نيز خود وجودی است و دارای وجود است که براساس قيام صدوری به وجود عائن آن بستگی دارد يعنی همان فاعل وجودی که در هر مرتبه بمعنای خود وجود مي‌بخشد. همة معلومات در فلسفه صدرا نسبت به نفس قيام صدوری دارند و از آنجا که وجود مقول به تشکيک است در نتيجه واقعيت زادة نفس انسان است اما نه بمعنای کانتی در اينجا صدرا شیء فی نفسه را در مقابل خود ندارد در اين مرتبه در نزد صدرا حقيقت و واقعيت جدا نيست در فلسفه صدرا شیء مادی اخس مراتب وجود است و کمترين بهره را از واقعيت برده است در فلسفه صدرا هرچه بر مراتب وجود انسان افزوده شود از کثرت بسوی وحدت رهسپار است و ما در بحث بسيط‌الحقيقه با اين بحث روبرو هستيم که: بدترين ترکيب وجدان و فقدان است و موجودی که اين ترکيب را هم نداشته باشد واجد همه حقايق است, در واقع حقيقت و واقعيت در فلسفه صدرا تابع وجود است و از آنجا که معرفت وجودی مورد بحث قرار مي‌گيرد و هيچگاه شما نمي‌توانيد معرفت را بدون وجود در نظر بگيريد, خود بخود با مشکل دوآليسم دکارتی روبرو نخواهيد شد و حقيقت و واقعيت به اينگونه نيز مقول به تشکيک خواهد شد. اگر معرفت شناسی براساس بحث در وجودشناسی در فلسفه صدرا توجيه مي‌گردد چگونه مي‌توان از معرفتی که دارای قيام صدوری به وجود شناسا هست به معرفتهای علم نظری و تجربی دست يافت؟ معرفت شناسی که در عرض حرکت مي‌کند به علوم تجربی دست خواهد يافت, معرفت‌شناسی که در طول حرکت مي‌کند به معرفت الهی دست خواهد يافت و انسانشناسی اصيل را به شما هديه خواهد کرد. تمايز در معرفت شناسی صدرا بسيار مهم است, تصرف در وجود نتيجه هر دو علم است اما يکی در عوارض ماهوی تصرف پيدا کرده و ديگری در اصل وجود, تغيير عوارض ماهوی بنابر اصل حرکت جوهری از وجود نشئت مي‌گيرد, که در هر مرتبة خود مي‌تواند سبب اين تغيير و حرکت باشد ولی برای بشر راه دوم با تغيير عوارض ماهوی راحتتر مي‌باشد, بهمين جهت است که در اصل وجود کمتر خواهان تصرف خواهند بود. توجه به تغيير عوارض ماهوی مستلزم غفلت از وجود و اصل وجود است, اما اين غفلت لازمة تاريخ بشری است, بشری که در عرض معرفت شناسی خود حرکت مي‌کند بدنبال راحتی در عالم امکان, اين همه تلاش در عرصة وجود انجام مي‌دهد. در طی مراتب اگر توجه به مرتبة بالا مورد غفلت واقع شود, ديگر جايی برای سلوک باقی نمي‌ماند. ملاصدرا در اسفار به نکته‌اي اشاره مي‌کند که شما مي‌توانيد اين نکات را در آراء هوسرل, هايدگر و بعضی از اگزيستانسياليستها بيابيد و آن اينکه علم خود جزو مسائل وجود است: العلم ليس امراً سلبياً کالتجرد عن المادة، و لا اضافياً بل وجوداً, و لا کل وجود بل وجوداً بالفعل لابالقوة, و لا کلّ وجود بالفعل بل وجوداً خالصاً غير مشوب بالعدم, و بقدر خلوصه عن شوب العدم يکون شدة کونه علماً.([12]) عالم با علم و معلوم در نظر گرفته مي‌شود و در واقع شما در يک تضايف و در يک ذات اضافه قرار مي‌گيريد و در اتحاد علم و عالم و معلوم که هيچگاه بمانند دکارت در يک کپسول در بسته به نام ذهن گرفتار نخواهيد شد تا بخواهيد کوشش کنيد که بيرون بياييد و هيچ راهی را برای بيرون آمدن خود نداشته باشيد. در غرب با ظهور کانت شما تماماً مي‌توانيد احکام معرفتی را از احکام وجودشناسی جدا کنيد و يکی را عرصه عقل نظری بدانيد و ديگری را عرصه عقل عملی, ولی در فلسفه صدرا تنها از دريچة وجود است که مي‌توانيد به معرفت نگاه کنيد و شما دارای احکام معرفتی جدای از احکام وجودشناختی نخواهيد بود. ملاصدرا در عبارت ذکر شده بحث علم را مطرح مي‌نمايد که علم امری سلبی مانند تجرد از ماده نيست و نه امری اضافی, بلکه وجودی, در اين مرتبه هرچه شما به مراتب خالصتر علم دست پيدا کنيد براساس آن ترکيب وجدان و فقدان در بحث بسيط‌الحقيقه, شما به بساطت بيشتر و در نتيجه به حقيقت بيشتری نايل مي‌گرديد. و علم شدت بيشتری پيدا کرده و کمتر با فقدان و عدم آميخته مي‌گردد و اين حرکت چيزی به غير از سلوک بطرف بسيط‌الحقيقه نيست. در اين بحث حقيقت علم که يک امر طولی است اگر متوقف شود حجاب مي‌گردد. در عرفان و بحث ملاصدرا ما هم دارای حجابهای ظلمانی هستيم و هم نورانی. نظريات صدرا درباب معرفت و علم چنانکه گذشت تأثير عمدة خود را بر روی مفسرين, فقها, متکلمين و طالبان حکمت بعد از او گذاشته است تا جاييکه شما مي‌بينيد در بحثهای مستقلات عقليه ملاصدرا مراتب حکم را به مراتب وجود مي‌داند, در تفسير علامه طباطبايی بسياری از آيات را در آينه اصالت وجود صدرا مشاهده مي‌کند, و هم او تفسيری فلسفی به بعضی آيات اضافه مي‌نمايد. مثل اينکه مدتها مسلمين در فهم صحيح آيات به آنچه که صدرا ذکر مي‌کرد, نرسيده بودند و افقهای جديدی از معانی آيات بر روی مفسرين اينگونه گشوده مي‌شود که صدرا در اين مسير جهت اينکه انسان نه در دام هلاکت خيالات باطل گرفتار شود و نه بدون بنيان محکم اين سخنان را بدست دهد شيوه‌اي را که قبل از او سهروردی به او پايبند بود بحد اعلای خود رساند ملاصدرا مانند سهروردی به ارتباط متقابل ميان تجربة عرفانی و تفکر منطقی کاملاً ملزم بود. هرگونه فلسفه پردازی که به عاليترين تحقق روحانی رهنمون نشود جز سرگرمی عبث و بيهوده‌اي نيست. درست همانطور که هر گونه تجربه عرفانی که ورزش و پرورش نظری و فکری دقيق در فلسفه پشتوانة آن نباشد جز طريقی برای توهمات و انحرافات و گمراهی نيست.([13]) چنين بود عقيده استواری که وی از طريق تجربه شخصی خويش حاصل نمود. در اين تجربه, فقط تلاقی عرفان و فلسفه بوسيلة تحقق اشراق ناگهانی وحدت نهايی عاقل و معقول _ بيننده و ديده شده _ و خود عقل انجام مي‌يافت.([14]) آنچه که صدرا در جهت حقيقت علم عنوان کرده برای آنچه که مخصوص مشرقيان بوده تحولی عظيم ايجاد نموده است. نگاه امروزين به دين با توجه بنظر صدرا يک نگاه وجودی مي‌شود, نگاه به خداوند بعنوان يک حقيقتی که حقيقت انسانی را در مشهد حضور او قرار مي‌دهد تا از اين طريق با شناخت اين نفس که آينه حقيقت اوست به همان اندازه در همان مرتبه اتحاد پيدا نمايد و از طريق اين فنا در هر مرتبه به آن بسيط الحقيقه نزديک شود و از فقدانهای کمالی خود يا عدمهای خود بکاهد. تأثير عميق ملاصدرا بر تمامی علوم عقلی و حتی علوم وابسته به نقل, بعد از خود آشکار است. بسياری از اخبار نقلی بعد از صدراست که تفسير مورد قبولی پيدا کرده و برای صاحبان خرد فهم مي‌گردد و مورد قبول واقع مي‌شود, حتی شناخت ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين در معرفت شناسی وجودی صدرا معنايی بس عميق پيدا مي‌کند و «قرآن ناطق و شناخت حق به خود او» که از فرمايشات مولای متقيان علی(ع) است در بحث تشکيک وجود و اشتراک معنوی وجود قابل تفسير مي‌گردد و ملاحظه افعال و گفتار ائمه در آينه حکمت متعاليه ابعاد الهي خود را بر روی شيفتگان ولايت مي‌گشايد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاهی اجمالی که بنده به مطالب فوق داشتم به نظرم مطلب همان است که جنابعالی در مقایسه‌ی بین اصالت وجود صدرا با مفاهیمِ استعلاییِ کانت به میان آورده‌اید که عملاً به گفته‌ی شهید مطهری ما در نگاه کانتی به واقعیت، خواسته یا ناخواسته گرفتار نوعی شکاکیت می‌شویم و عملاً روح تصرف در عالم، جایِ هماهنگی با عالم را در ما پدید می‌آورد. با این‌همه نباید از تفکر کانتی به جهت ارجحیت حکمت گرانسنگ صدرایی غفلت کرد. زیزا شناخت دنیای جدید بدون کانت ممکن نیست. موفق باشید

24718
متن پرسش
سلام: راه تشخیص حق میان وحدت وجودی ها و تفکیکی ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفکر و تنها تفکر. پیشنهاد می‌شود مباحث مربوط به «برهان صدیقین» را دنبال فرمایید. موفق باشید

24717
متن پرسش
استاد عزیز سلام: شما در جواب سوال ۲۴۷۱۲ نظرتان این است که دکارت با این اصل فلسفی که پیش روی خود گشود و آن شد معیار مدرنیته، در اصل راه معرفت النفس و رسیدن به معرفت حقیقی وجود خود و موجودات عالم را بروی خود و لاجرم انسانهای گرفتار در مدرنیته بست؟ ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. زیرا اساس مدرنیته، سوبژه‌کردنِ همه‌چیز است برای تصرف در آن‌ها. موفق باشید

24714
متن پرسش
سلام: در مورد این جمله سوالی داشتم و می خواستم بدانم این جمله در کل درست هست و اگر بتوانید تفسیری بفرمایید از برداشت خودتان ممنون می شوم. همه مَنیم مَنیم همه یک جا خواب یک جا خواب آلود یک جا بیدار یک جا... لاجرم تو خواهی بیداری باید جمله جان شوی تا جانان شوی آری این جانان است که چنین در تکاپوست
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک کلمه می‌خواهد بفرماید باید وجهِ تجرد خود را در وجهِ مادی و دنیایی غلبه دهیم. کتاب‌های «جوان و انتخاب بزرگ» و «ده نکته در معرفت نفس» می‌تواند راهنمای خوبی در این موضوع باشد. دن‌شاءاللّه. موفق باشید

24713
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: با توجه به اینکه در چند جای کتاب هایتان به کتاب سیاحت غرب ارجاع داده اید، آیا این کتاب سندیت دارد؟ و آیا مکاشفات خود آقا ی قوچانی می باشد؟ تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مکاشفات محکم و قابل اعتمادی است. عرایضی در جزوه‌ی «انکشافات صور برزخی در کتاب سياحت غرب» در این مورد شده است. جزوه بر روی سایت هست. موفق باشید

24712
متن پرسش
استاد عزیز سلام: شما در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم نظرتان این است که تفکر و فلسفه دکارت باعث شروع مدرنیته به معنای حقیقی آن شده که در آن کتاب واقعا گرانمایه در مورد آن بحث شده، حال سوال من این است که چه خصوصیتی در تفکر دکارت هست که نتیجه آن مدرنیته هست؟ آیا چون دکارت در تفکر خود با توجه به اینکه به جوهر سه گانه یقینی که نفس و خدا و جهان خارج یا همان اجسام هست رسیده اما در این تفکر جایی برای عالم دینی و انبیا و عالم مجردات و خدای غیر فلسفی که در مورد مشخصه آن خدا در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم هم جنابعالی صحبت کرده اید، نیست، می فرمایید تفکر دکارت باعث مدرنیته که با اسلام و طبیعت در تعارض است شده؟ لطفاً بنده را روشن کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. دکارت منشأ سوبژه‌شدنِ عالَم شد از آن جهت که گفت من فکر می‌کنم پس هستم. یعنی بودن انسان را محدود به فکرکردن نمود و عملاً انسان را از اگزیستانسِ خود محروم کرد. موفق باشید

24709
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به جامعیت رساله حقوق امام سجاد (ع) می خواستم بدانم چرا شما این رساله را شرح نداده اید؟ آیا شرح این رساله امروز برای جامعه مهم نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بسیار مهم است و نیاز روز ما است. دعا کنید خداوند توفیق آن را به ما بدهد. موفق باشید

24708
متن پرسش
سلام بزرگوار، خسته نباشید: خواستگاری داشتم از طریق یک واسطه، که بار اول ایشون رو ملاقات کردم بلافاصله جواب رد دادم، چون فکر کردم از لحاظ چهره و تیپ مناسب نیستند ولی بعد از مدتی یکم فکر کردم شاید عجولانه تصمیم گرفتم چون دیگر شرایط تقریبا مساعدی داشت، و من باب همین دو دل شدم و به سرم زد که به واسطه بگم که از جانب خودش دوباره آشنایی رو پیش بکشه ولی خیلی دو دل بودم و اصلا نمیتونستم تصمیم درست بگیرم که کار درستی هست یا خیر، برای همین تصمیم به استخاره گرفتم و استخاره ای به نیت اینکه این ازدواج خیر و بصلاح هست یا خیر تا اقدام کنم و به واسطه بگم، که زدم و جواب استخاره خوب اومد (آیه ۱۴ سوره توبه) و برای همین با دل قرص از واسطه تقاضا کردم. همه چی خوب پیش رفت، آقا هم تمایل نشون داد و به مدت چند روز با هم صحبت کردیم و تقریبا و تا حدودی شرایط همدیگر رو قبول کردیم. برای آشنایی بیشتر قرار شد همراه خانواده خودشون به شهر ما بیان (اولین بار بود که قرار بود خانواده ها همدیگر رو ببینن) ولی گویا خانواده ایشون تمایل نشون ندادن و همه چی منتفی شد. حال بزرگوار سوالم اینه که حکمت این استخاره و جواب خوبش چی بوده؟ خب اگر قرار بود این وصلت سر نگیره، چه طور جواب استخاره خوب آمد؟! لطفا راهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد مواردی نیست که امثال بنده بتوانم راهنمایی مفیدی داشته باشم. زیرا مواردی است هرکس باید با عقل خود و با مشاوره با اطرافیان صاحب‌نظر کار را جلو ببرند. موفق باشید

نمایش چاپی