باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مطمئن باشیم که در مسیر حقی قدم میگذاریم؛ «تو پای به راه در نِهْ و هیچ مپرس». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این موارد چیزی نیست که بتوان در یک سؤال و جواب سایت به آن ورود پیدا کرد. عرایضی در سخنرانیهایی که شده است، داشتهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همینطور است. ۲. بعد از دفن، مگر آنکه امیدی به دفن در میان نباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. قاعدهی «اولُ ما خلق اللّه من روحی» که مقام قدسیِ پیامبر میباشد، غیر از موضوع «النفس جسمانیت الحدوث» است که مربوط به شخص پیامبر است که سعی میکنند با عبادات خود، نفسِ خود را به حقیقت نوری خود متصل نگه دارند. ۲. همهی این موارد به هر صورت باید با موضوع رفعِ حجاب حل کرد تا با قاعدهی «الیوم، یوم العمل و غداً یوم الحساب» به تنافی نیفتیم. ۳. ظاهراً به جای تغییر مکان، تغییرِ منظر وسط است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد تاریخی در عصر حاضر، حکایت از آن دارد که مردم رویهمرفته امیدشان از برآوردهشدنِ وعدههای فرهنگ مدرنیته قطع شده است و به همین جهت رسانههای مدرن دست و پا میزنند تا چهرههای خود را برجسته کنند. ولی فکر میکنم اگر در یک شرایط آزاد بدون فریب رسانهای مردم در انتخابات شرکت کنند، حتماً انتخاب آنها انتخاب سالمی است با رجوع به دیندارانِ متفکر و آزاده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه علم امام ذاتی نیست، بحثی نمیباشد. برای روشنشدن مطلب، قسمتی از کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را خدمتتان ارسال میکنم، إنشاءاللّه مطلب روشن میشود: موفق باشید
علم امام
طبق آيهي «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»[1] که ميفرمايد برخي پيامبران، را بر برخي ديگر برتري داديم. از آن جایی که ولايت آنها باطن نبوتشان است[2] پس ولایتشان متفاوت ميباشد و ريشـهي اين تفاوت در «مراتب معرفت و علم» و «قدرت روحي» آنهاست. به طوري كه عاصفبنبَرْخِيا كه مقداري از «علم كتاب» برخوردار بود بر اساس ولايت تکويني که داشت توانست قبل از اينكه حضرت سليمان چشمشان را برهم زنند یا چشمشان را برگردانند، تخت بلقيس را از يَمَن به اورشليم بياورد. قرآن در اين باره ميفرمايد: «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[3] آنكس كه مقداري از علم كتاب را ميدانست گفت: من آن را در كمتر از چشم بههمزدني نزد تو حاضر ميكنم. در مقابل اين علم كه مربوط به عاصفبنبرخيا است در قرآن داريم كه: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»[4] وكافران برتو اعتراض ميكنند كه تو رسول خدا نيستي، بگو: تنها گواه بين من و شما خداست و آنكه علمِ به كتاب نزد وي است. اين آيه ميفرمايد: علاوه بر معجزهبودن قرآن كه گواه است بر اينكه تو پيامبر و فرستادهي خدا هستي، آنكس كه همهي «علمِ كتاب» در نزد اوست نيز گواه است براينكه تو فرستادهي خدايي .
طبق آيهي اخير روشن ميشود كسي در زمانِ نزول آيه بوده كه «علمِ كتاب» در نزدش بوده و شهادت ميداده که پيامبر (ص) فرستادهي خداست. و چون آيه در مكه نازل شده، بنا به بسياري از روايات شيعه و سني، مصداق آيه به طور مستقيم علي (ع) و به تبع آن اهلالبيت (ع) اند كه داراي علمي ميباشند كه مانند عاصف بن برخيا، موجب تصرف در مبادي عالم ميشود، منتها مقداري از آن علم در نزد عاصف بن برخيا بود، و آن علم مربوط به مقام «امر» است كه مقام ماوراء عالم ماده و عالم تدريج و زمان است. چون قرآن ميفرمايد: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[5] حال با توجه به اينكه عاصفبنبرخيا جزئي از اين علم را داراست و توانست آنچنان در عالم تصرف كند كه تخت بلقيس را قبل از بههمخوردن چشم به محضر حضرت سليمان بياورد، وسعت ولايت تكويني علي (ع) را ملاحظه فرمائيد كه حضرت از همهي «علم كتاب» برخورداراند، همچنانكه امام صادق (ع) فرمودند: آنچه عاصف داشت قطرهاي از اقيانوسي بود كه همهي آن نزد ما است.[6]
در روايت هست که سدير نقل ميکند: «من و ابوبصير و يحيي بزّاز و ... در مجلس حضرت صادق (ع) بوديم، ناگهان آن حضرت با حال غضب در مجلس وارد شدند و چون در جاي خود قرار گرفتند، گفتند: «يا عَجباً لِاَقوامٍ يَزْعَمُون اِنّا نَعْلَمُ الْغَيْب، لا يَعْلَمُ الْغَيْبَ اِلاَّ الله عَزّوجل» جاي تعجب است که عدهاي گمان ميکنند ما علم غيب داريم، جز خدا كسي عالم به غيب نيست، من قصد داشتم كه كنيز خود را با زدن ادب كنم، از دست من فرار كرد و من ندانستم در كدام یك از اطاقهاي خانه مخفي شده است! سدير ميگويد: چون حضرت برخاستند و به طرف منزل رفتند من و ابوبصير و ميسّر به منزل آن حضرت رفتيم و عرض كرديم: فدايت شوم ما امروز در بارهي آن كنيز از شما شنيديم كه چنين و چنان فرموديد و ما نميخواهيم به شما نسبت علم غيب دهيم وليكن ما ميدانيم كه حقاً شما علوم بسيار فراواني داريد! حضرت فرمودند: اي سدير آيا قرآن ميخواني؟ عرض كردم بلي. فرمودند: هيچ اين آيه را خواندهاي كه ميفرمايد: «قال الَّذي عِنْدَهُ علمٌ مِنَ الْكِتاب اَنا اتيكَ بِه قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفك» عرض كردم؛ آري كه حضرت سليمان به اطرافيان خود فرمود: كدام یك تخت بلقيس را براي من ميآوريد؟ «قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنّ اَنَا آتيك بِه قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ اِنّي عليه لِقَويٌ اَمينٌ» عفريتي كه از طايفهي جن بود گفت: قبل از اينكه از جايت بلند شوي ميآورم ولي «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[7] آن کسي که مقداري از علم کتاب نزد او بود گفت: من آن را نزد تو ميآورم قبل از آن که چشم خود را به طرف ديگر بگرداني، زيرا جناب آصفبن برخيا برعکس عفريت جن از مبادي ديگري عمل ميكرد که فوق زمان و مکان بود.
حضرت فرمودند: آيا دانستي كه او [آصف] چقدر از كتاب الهي علم دارد؟ عرض كردم شما براي من بيان بفرماييد. حضرت فرمودند: به اندازهي يك قطره نسبت به اقيانوس، به اين مقدار عاصفبنبرخيا از كتاب الهي علم داشت... اي سدير آيا در كتاب خدا اين آيه را يافتهاي كه ميفرمايد: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»[8] اي پيامبر! بگو کافي است اينکه خدا شهادت ميدهد به رسالت من و آن کسي که «علمِ کتاب» نزد اوست. سدير گفت: بلي اين آيه را هم خواندهام. حضرت فرمودند: آيا کسي که تمام کتاب را ميداند با فهمتر است يا کسي که بعضي از آن را ميداند؟ عرض کردم؛ بلکه کسي که تمام علم کتاب را ميداند. آنگاه حضرت با دست خود اشاره به سينهشان نمودند و فرمودند: به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست، به خدا سوگند «علم کتاب» نزد ماست. [9] ملاحظه فرمائيد که چگونه امام (ع) از طريق اين آيه ما را متوجه مقام خود نمودند.
ائمه (ع) از آن جهت كه در مقام تکوينِ خود واسطهي فيض هستند، مقامشان فوق جبرائيل و میكائيل است ولي از آن جهت كه ميخواهند به صورت عادي زندگي كنند علمي از خدا طلب نميكنند و موضوع پنهانبودن محل كنيز براي آن حضرت از اين نوع است. متوجه باشيد که حضرت (ع) با طرح موضوع کنيز و پنهان شدن او ميخواهند علم ذاتي را از خود نفي کنند و روشن کنند علم ذاتي مربوط به خدا است ولي اين بدين معني نيست كه هر علمي را امام بخواهد خداوند به او ارزاني ننمايد.
[1] - سورهي بقره، آيهي ۲۵۳.
[2] - در رابطه با این که ولایت، باطن نبوت است فرموده اند: چون «وَلي» مخاطب به خطاب «اقْبل» است و نبي مخاطب به خطاب «ادبر» بعد از «اقْبل» است، پس نبوت بدون ولايت صورت نبندد، ولي ولايت بينبوت ممكن است و از اين جهت ولايت تکويني منحصر به پيامبر نيست.
[3] - سورهي نمل، آيهي ۴۰.
[4] - سورهي رعد، آيهي ۴۳.
[5] - سورهي يس، آيهي ۸۲.
[6] - الکافی، ج۱، ص ۲۵۷. حضرت فرمودند: آنچه نزد جناب عاصف بود «قَدرُ قَطرَةٍ مِن الماء فی البَحر الاَخضر» به اندازه قطره آبی بود از دریای سبز یا بحر محیط.
[7] - سورهي نمل، آيهي ۴۰.
[8]- سورهي رعد، آيهي ۴۳.
[9]- اصول کافي، ج ۱، ص ۲۵۷.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اظهار نظر در این موارد در صورتی باید انجام بگیرد که سند سخنان را بتوان در سایت مقام معظم رهبری پیدا کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به قول خواجه عبداللّه انصاری این جفا به خداوند است که در حین مناجات با خدا، گناهان گذشته را که تقاضای غفرانش را کردهایم، باز به میان آوریم. ۲. استماع غیبت که حرام است، غیر از آن است که غیبت به گوش ما بخورد. ۳. ذکر خیر آن کسی که غیبت شده است و طلب استغفار برای او جبرانکننده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه جامعهی ما به آنچنان بلوغی رسیده است که از دورهی «فراروایت» عبور کرده است. به این معنا که افراد، چراغ خرد خاموش کنند و بدون فکر از کسی تقلید نمایند. آری! بسترِ گشودهای است به نام اسلام و انقلاب، که خود به خود میدانِ تفکر است و تفاوتِ فهمها نسبت به اسلام و انقلاب، نشانهی سعهی ملکوتیِ اسلام و انقلاب است و ما را از انجمادِ فکری نجات میدهد. از سخنان شما چنین برداشت کردم که نمیخواهید در انجمادِ فکری، خود را متوقف و راضی کنید و همین امر موجبِ ارادت بنده به امثال شماست. حقیقتاً در این تاریخ، باید در بسیاری از برداشتها و فهمهای خود تجدید نظر کنیم و آنها را بازخوانی نماییم، هرچند که در بعضی نکات به نظر خودم عجله کردهاید. مثل آنکه گمان فرمودهاید علت مخالفت بنده با آقای احمدینژاد مربوط به سال ۹۶ و عدول ایشان از مشورتی است که با مقام معظم رهبری داشت. چنین نیست؛ ولی فعلاً هم مهم نیست. مهم آن است که شما در موضوعات فکر میکنید و حتی برای مقام معظم رهبری، جایگاهِ عصمت قائل نیستید. از آن طرف انتظار بنده آن است که اهل تفکر به سخن متفکران از جمله متفکری مثل آقای خامنهای فکر کند و در مقایسه با سخن مخالفانِ ایشان آنچه بهترین است را دنبال نماید. بنده به هیچوجه نگاهِ شخصیتهایی امثال شما را، نهتنها نگاهِ مغرضانه نمیدانم، بلکه چشماندازی میبینم برای آیندهای که سختْ بدان امیدوارم. همانطور که اشاره دارید بحث در حکمِ حکومتی رهبری است که در آنجا نه به اعتبار آنکه آن سخن و آن حکم، بیعیب است بلکه از آن جهت که باید بالاخره به گفتهی افلاطون، یک کسی حرف آخر را بر مبنایِ معارف تعریفشده بزند تا امورِ شهر و کشور جلو برود.
اجازه بدهید به تکتکِ اشکالاتی که فرمودید پرداخته نشود؛ ولی در جمعبندی معتقدم «عقل» و «حکمت» اقتضاء میکند نظام ما آنچنان بیهویت و بیاصالت نشده است که به براندازی نسبت به آن فکر کنیم؛ بلکه برعکس، شاید بگویم از بینظیر نظامهایی است که اگر دلسوزانه و بیسر و صدا در رفع مشکلات آن قدم برداریم، حتماً به نتیجه خواهیم رسید. بنده بر اساسِ تجربیات گذشتهی خود در این وادی قدم برمیدارم و سختْ امید به رحمتِ الهی دارم و سخنان مقام معظم رهبری را نه از آن جهت که «باب اللّه» است بلکه به اعتبار اینکه گویا خدا بنا دارد از طریق سخنان ایشان، هدایتی به این ملت عطا کند؛ ارج مینهم در آن حدّ که گاهی به این فکر میافتم چقدر خوب است این سخنان را مثل یک متن ارزشمند در جمع دوستان مورد بحث و بررسی قرار دهیم، به نظر بنده ارزش این کار را دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست به بحث «حضور اربعینی و اصیلترین بودن» که بر روی بنرِ سایت هست فکر کنید تا چشماندازی بس متعالی در مقابل ما گشوده شود و در دلِ آن وظایفمان را انجام دهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس خودش با خودش باید نوع زندگیاش در بستر همین دنیا و با شرایطی که برایش پیش میآید، معلوم کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اعراف، شرایطِ روشنشدنِ شخصیت هرکس است تا بالاخره معلوم شود در چه جایگاهی است. که البته این اعراف غیر از اعرافی است که در قرآن داریم: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ» که آن مربوط به اولیاء معصوم میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم کتابهایی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی؟» آنها را در حالتی از احساسِ حضوری قرار دهد که بتوانند ماورای باورهای عقلی و استدلالی با خود زندگی کنند. آری! بعداً اگر شبههای برایشان پیش آمد، بد نیست به استدلالهای کلامی رجوع نمایند. ولی هیچکس با دلایل عقلی و کلامی مؤمن نشد. ولی برای دفاع از ایمانش، استدلالهای کلامی بهکارش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیاد متوجهی موضوع نشدم. به این فکر کنید که اگر در این زمان، مرحوم آیت اللّه قاضی طباطبایی هم بودند؛ حسرت راهی که خداوند در مقابل شهید چمرانها و شهید خرازیها گذاشتند، میخوردند به جهت راهی که حضرت امام در مقابل ما گشودند که شهیدان ما «ره صدساله را یکشبه طی کردند». سری به جزوهی «شهید حججی، وجدانِ تاریخی ما» بزنید. آیا «بودنی» که ما به دنبال آن هستیم، در این زمانه آن «بودن» نیست؟ چرا هنوز به نحوهی بودنی مشغولیم که دورهی آن گذشته است؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم بعد از مطالعهی کتاب «خویشتن پنهان» و مطالعهی کتاب «معاد» همراه با ۷۵ جلسهی صوتی آن در این مورد آنچه باید بدانید، را یافتهاید. خواستید هم سری به کتاب «معرفتِ نفس و حشر» بزنید، ولی بیش از این وسواس به خود راه ندهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به توحید فکر کنید که جامع همهی اسماء است در عینِ یگانگی. هر اندازه انسان توجه توحیدی خود را با عبور از تعلقات دنیایی رشد دهد، کاری او را از کاری باز نمیدارد زیرا همهی کارها را در وَجهِ توحیدی خود میبیند یعنی دستش در کار، و دلش با یار است. کافی است شما در عین مثلاً ظرفشویی دلتان را در بستر توحید محفوظ بدارید، آنوقت میتوانید به آن صوتها هم گوش فرا دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجه» واسطهی فیض باشند، برای همهی موجودات واسطهی فیض الهی هستند و مناسب ظرفیت هر موجودی، آن موجود را از الطاف الهی برخوردار میکنند به همان جهت آن آهو به محضر مولایمان که مولای آن آهو نیز هست، به سراغ حضرت رضا «علیهالسلام» میرود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم چرا شما با این سطحینگری و شخصپرستیهایتان به اندازهی یک انسان عادی هم تفکر را از دست دادهاید و به جوابی که بنده بر مبنایِ نگاه مفسرین بزرگ با مخاطب در میان گذاشتهام، و تازه آدرس هم جهت بحثِ مفصلتر دادهام؛ نمیتوانید بیندیشید. مگر نمیبینید در جواب گفته شده است: «تمام پیامبرانِ نسل حضرت ابراهیم «علیهالسلام»، امام هستند»، یعنی پس آنهایی که ظالماند را، شامل نمیشود. به جوابی که داده شده بیشتر دقت کنید و از نقصِ فهمِ اندیشههای دیگران، خود را برهانید که البته هیچوقت امیدی به نجات چنین فرقههایی نبوده و نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بدن اخروی دارای شدتِ وجودی بیشتری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم اشکال داشته باشد، به این امید که با آمادگی بیشتر با قرآن مأنوس باشید مطلب را دنبال کنید. ولی بالاخره قرائت روزی یک صفحه با صوتی حزین در عین آنکه به گوشتان نیز آهنگ معجزهآسای قرآن برسد؛ خوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به ذات برمیگردد. ۲. ارتباط حضرت حق با ما، تنها از طریق اسماء است، یعنی ذات به صفتِ خاص که مناسب شرایط ما باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن زمان که آن را دنبال میکردم، رویهمرفته مرحوم سلحشور نکات بسیار خوبی را به میان آورده بود. در حال حاضر چیزی به یادم نیست که به عنوان ضعف بوده باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شرح آقای صمدی کفایت میکند. ۲. همچنان که قبلاً نیز عرض شد بعضی روایات اشاره به تاریخ خاص خود دارد. نکاتی را در متن اخیری که تحت عنوان «زن دیندار در نسبتی جدید با عالَم» عرض شده است در ذیل خدمتتان ارسال میدارم: موفق باشید
آنچه بنده میتوانم ادعا کنم آن است که تاریخ برای ظهور اندیشه های بزرگ در زنان بهوجود آمده است، مشروط بر آنکه آنها به میدان بیایند و از خطاهایی که در ابتدای امر ممکن است پیش آید نگران نباشند. البته که اگر یک استاد نجّار به شاگردش فقط بگوید مغازه را آب و جارو کن و بعد از ۱۰ سال به او بگوید چرا نمیتوانی یک صندلی بسازی؟ جواب شاگرد آن است مرا وارد میدان نکردی! آیا انصاف است که استاد نجار ضعف شاگرد خود را به رُخ او بکشد؟ مشکلی که ما امروز داریم «مرد بودن»ِ تاریخ است. تاریخ را مردانه تعریف کردهایم و جایی برای زنان نگذاشتهایم، بعد میگوییم آنها بیایند تا پا به پای مردان امور را بهدست بگیرند. بزرگی حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» این بود که زنان را وارد تاریخ کردند، آنجایی هم که زنان وارد تاریخ شدند به گفتهی حضرت امام جلوتر از مردان عمل کردند.
عرض بنده آن است که اگر ملاحظه کردید در جایی میدان فعالیت ندارید، اول سؤال کنید در مقایسه با مردان حضور زنان در این میدان چقدر بوده است؟ چقدر به زنان جرأت دادند بیایند تا با حفظ حیا و عفاف، سخنرانی کنند و مردها پای سخنرانی آنها بنشینند؟ چه اشکال داشت اگر این کار را میکردیم، تا معلوم شود زنان هم برای مردان حرف دارند؟ میپرسند آیا ضرورت دارد زنان برای مردان صحبت کنند؟ ضرورتش به این است که فکرها باید مبادله شود، همین بحث ضرورت را با کدام دید نگاه میکنید؟ بیایید همین ضرورت را در تاریخی که امام و رهبری مطرح میکنند، معنا کنید.
اگر صد سال پیش یک زن به جای آنکه در خانه باشد وارد کوچه و بازار میشد معنا نداشت زیرا همه نیازهای زندگی او در همان خانه قرار داشتید، گاو و گوسفند و تنور نان در خانه بود. بنده به دختر خودم وقتی در دوره راهنمایی بود، گفتم میخواستی در این دوره به دنیا نیایی، در این دوره بسیاری از نیازهایت در خیابان و بازار و اداره است و خودت باید وارد این میدانها بگردی و برای رفتن به مدرسه سوار اتوبوس شوی. قبلاً خانم ها خودشان شیر میدوشیدند و ماست تهیه میکردند و مردها هم به دنبال کارهای خودشان بودند، ولی در حال حاضر آن شیر و ماست و نان در خارج از خانههاست، آیا باید خرید این اقلام به کارهای مردان اضافه شود، یا باید زنان تهیهی چنین خریدهایی را به عهده بگیرند؟
پیامبر خدا (ص) در ابتدای زندگی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) تقسیم کار کردند. آسیابکردن و نانپختن را به عهدهی حضرت زهرای مرضیه (س) قرار دادند و حضرت علی (ع) اگر فرصت میکردند کمک میکردند ولی حضرت علی (ع) کارهای خودشان را داشتند. مرحوم شهید مطهری در کتاب «تعلیم و تربیت» می فرمایند یکی از مشکلاتی که ما تحت تأثیر زندگی مدرن پیدا کردیم این است که زنانِ ما در خانه کارهای جدّی ندارند، مشکل غیبت و کارهای تجمّلی به همین جهت زیاد شده است. یکی از شهردارهای شهرهای کانادا برای حل این مشکل مقداری کاموا به طور مجانی در اختیار زنان گذاشت و بعد کالاهایشان را که بافته بودند خریداری کرد و بعضی از آن مشکلات مرتفع گردید. ما باید بر روی شرایط جدیدی که پیش آمده است فکر کنیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر نمیکنم با دقت بر روی مباحث آقای صمدی در مورد «معرفت نفس» نیاز به مطالب دیگری در این مورد باشد. ۲. به هر صورت بهتر است انسان بدون دلیل ترک همسر نکند ولی اگر تقدیر او طوری بود که رجوع مناسبی برایش پیش نیامد، قصهی تقدیرِ دیگری است که آن نیز در جای خود نوعی زندگی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا به سخنان خوب آن مرحومِ دلسوخته نپردازیم؟ مگر ایشان ادعا کرده بودند همهی حقیقت پیش ایشان است که بخواهیم با نقد ایشان، بگوییم چرا حقیقت را نگفتهاند؟ آری! اگر به نظرتان میرسد که نکتهی لازمی از قلم انداخته. باید متذکر شوید ولی هیچوقت نباید سعی کرد شخصیت سرمایههای فکری خود را که صدها جوان و بلکه بیشتر، توانستهاند از طریق آنها راهجویی کنند؛ در منظر افراد، کدر نمود. موفق باشید