بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1762
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده 1-برای خواندن یک دوره تاریخ تمدن ،به غیر از تاریخ تمدن ویل دورانت، چه کتابی مناسب می باشد که هم معتبر و هم جامع و در عین حال خلاصه تر و مختصر از تاریخ دورانت باشد چرا که تاریخ دورانت قدری پر حجم می باشد؟ 2-برای آشنایی کامل با امهات آراء افلاطون و ارسطو و بیکن و دکارت خواندن چه کتاب هایی از این فیلسوفان را توصیه می نمایید؟(کتاب های خود این فیلسوفان نه کتاب هایی که درباره اینان نوشته شده)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- به نظرم این سؤال را باید با آقای موسی حقانی و یا آقای حجت‌الاسلام رهدار در میان بگذارید. 2- تاریخ فلسفه‌ی فردریک کاپلستون خوب است زیرا کاپلستون متون خود فیلسوفان را جمع‌آوری کرده، بیش از این را از اساتید فلسفه‌ی غرب بپرسید. موفق باشید
1761
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم.سلام علیکم استاد معظم:مدت زیادی است نسبت به انجام وظایف دینی و اجتماعی ام دچار ادبار شدید قلب شده ام. مثلا در نماز ، درس خواندن که از وظایف اصلی ما طلاب است ، دعا و مناجات.حتی حوصله انجام مستحبات کوتاه را هم ندارم ، واجبات را هم خیلی با اکراه و تنبلی انجام می دهم. و این خیلی روحم را اذیت می کند و سبب شده گاهی اوقات برای چند لحظه در حالتی مه و مات قرار گیرم. از لحاظ تحصیلی هم دچار مشکل شده ام با این که خدا را شکر هوش خوبی دارم. این سبب سستی و تنبلی و کسالت و فشلی در زندگی ام شده. هرچقدر کتاب هایی در مورد اصول برنامه ریزی و تقویت اراده از جمله روش مطالعه حضرتعالی و کتاب برنامه ریزی و تقویت اراده آقای آقاتهرانی و غیره را مطالعه می کنم ، در تئوری قبول دارم و معتقدم اما در عمل کم می آورم و برای اینکه آن مطالب ارزنده از جمله در جزوه عالم طلبگی را در خودم حضوری و ملکه کنم ، دچار مشکل هستم.علاقه به مطالعه هم دارم اما در عمل ... امیدوارم مثل همیشه از راهنمایی های ارزشمندتان بهره مند گردم.سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام سعی بفرمایید پرحرفی نکنید، فیلم و سریال‌های خیالی را دنبال نکنید، آرزوهای بلند دنیایی را دنبال نفرمایید، خیلی وقتتان را صرف اینترنت نکنید، تا وحدتتان به شما برگردد و کار جلو رود. موفق باشید
1760
متن پرسش
با سلام از نظر فلسفه ماده یا جماد چیست؟ادراک واگاهی چیست؟چرا ماده اگاهی و ادراک ندارد؟ ایا قبل از انفجار بزرگ ماده وجود داشته است؟چرا ماده اولیه جهان نمیتواند بدون خالق باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام جنابعالی در این سؤال از بنده خواسته‌اید یک دوره فلسفه برایتان بگویم که حق بدهید چنین امکانی در این‌جا نیست. پیشنهاد می‌کنم ابتدا کتاب «ده نکته از معرفت نفس» با سی‌دی‌های مربوطه را کار کنید تا تصور صحیحی نسبت به ماده و مجرد برایتان پیدا شود. در مورد تئوری انفجار بزرگ نباید جدّی باشید چون صرفاً یک تئوری است، اما این‌که چرا ماده‌ی اولیه نمی‌تواند بدون خالق باشد بحثی است که در برهان صدیقین باید دنبال کنید و این‌که در آن صورت لازم می‌آید ماده‌ی اولیه عین هستی باشد و عین هستی خصوصیاتی دارد که ماده‌ی اولیه به جهت محدودیت‌هایش نمی‌تواند عین هستی باشد. موفق باشید
1758
متن پرسش
سلام.طبق اصل اعیان ثابته که در سوال 1364 به آن اشاره کرده اید،فقط 14 معصوم امکان این را داشتند که در این دنیا انسان کامل بشوند،نه هیچ انسان دیگری،درست است؟لطفا جواب واضح و صریح بدهید و ارجاع ندهید!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام اولاً: عرض کنم که اگر سؤالات را ارجاع ندهم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. ثانیاً: در موضوع «اعیان ثابته» بحث بر سر آن است که انسان در مقام امکان ذاتی خود، خود را انتخاب می‌کند حال هرکس هرطور خود را انتخاب کرد خداوند خلقت او را بر همان اساس به او می‌دهد.« قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏». از بحث «اعیان ثابته» بر می‌آید که عین ثابته‌ی چهارده معصوم ظرفیت تجلی همه‌ی اسماء الهی را داشته و آن‌ها مظهر نمایش همه‌ی اسماء الهی شدند. موفق باشید
1756
متن پرسش
باسلام. استاد گرانمایه شما در سخنرانیهاتان با استناد به آیه تطهیر ائمه معصومین علیهم السلام را عین پاکی و دارای خاصیت پاک کنندگی می دانید. حال آنکه ظاهر آیه تنها نشانگر این است که خدا اراده کرده فقط و فقط ایشان را پاک کند. پس پاک کنندگی را از کجا می توان استنباط کرذد.. سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌که می‌فرمایید آیه‌ی تطهیر به ما خبر می‌دهد انسان‌هایی از اهل‌البیت پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» هستند که عین پاکی و طهارت‌اند و علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در تفسیر این آیه ما را متوجه طهارت تکوینی اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌کند. ولی طبق آیه‌ی «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏» که می‌فرماید علاوه بر اطاعت از خدا و رسول، اطاعت از اولی‌الأمر نیز واجب است و مسلّم خداوند ما را دعوت به اطاعت کسی نمی‌کند که ما را گمراه کند؛ می‌فهمیم باید از اهل بیت اطاعت و پیروی کرد تا ما را از زشتی‌ها پاک کنند. در همین رابطه امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در رابطه با پیروی مسلمانان از امام اشاره به آیه‌ی فوق می‌کنند و می‌فرمایند: امامان همان کسانی‌اند که «قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ رَسُولِهِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ طَاعَتِهِم‏» خداوند او را در کنار خودش و پیامبرش قرار داد و اطاعت آن‌ها را بر بندگان واجب کرد. موفق باشید
1755
متن پرسش
با سلام جناب استاد متنی را مطالعه کردم که شبهه ای برایم ایجاد کرد "به تعبیر دیگر، اگر «امام» عبارت باشد از «انسان تمام» که شایستگی امام بودن برای همه‌ی مردم را به‌گونه‌ای مطلق داشته باشد، نمی‌تواند حضوری عینی و مادی داشته باشد. زیرا از نگاه دینی هر انسانی هنگامی که به تمامیت و کمال رسیده باشد، زمان رجعت او هم به سوی خداوند فرا می‌رسد و آنچه از او برای مردمان به‌جای می‌ماند تصویری ایده‌ال و کمال یافته است که همین تصویر به عنوان «امام» مطرح می‌شود." امام را ما به عنوان انسان کامل میشناسیم، از طرفی وقتی نفس به تمامیت رسید از دنیا میرود. حال آیا امام(ع) در امام تمامیت ندارد و پیشرفت میکند؟ و یا این مسئله برای امام مستثناست؟چرا؟ از طرفی هم تمام ائمه شهید شده اند. این پیشرفت امام تا به تمامیت رسیدن و کمال کنونی را نمی تونم حل کنم. ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام این بحث در موضوع کلام در قسمت «امامت» بحث شده. آنچه به طور خلاصه می‌توانم عرض کنم آن است که توجه بفرمایید همه‌ی انسان‌ها دارای جسم و نفس ناطقه‌اند که از طریق به‌کارگیری جسم در دنیا مابالقوه‌های نفس ناطقه را به فعلیت می‌رسانند ولی امام علاوه بر جسم و نفس ناطقه به جهت مأموریتی که دارند به تعبیر امام صادق«علیه‌السلام» دارای نور عظمت هستند که مقامی است فوق جبرائیل و میکائیل، و امام بر اساس نور عظمت امامت می‌کنند و به هدایت خلق مشغول‌اند و با حفظ نفس ناطقه‌ی خود در مقام عصمت به کمال لازم می‌رسند، به این معنا که ما با هدایت پیامبر و امام به تدریج به کمال خود می‌رسیم ولی خداوند امام و پیامبر را به اراده‌ی خود در مقام کمال و عصمت قرار می‌دهد و آن‌ها وظیفه دارند آن عصمت را حفظ کنند و کمال آن‌ها حفظ عصمت است ولی کمال ما رسیدن به عصمت است. (مفصل این بحث را در مباحث امامت دنبال کنید). موفق باشید
1754
متن پرسش
سلام و درود بر شما. آقای طاهر زاده عزیز و دوست داشتنی،بنده شما را از چند سال قبل می شناختم و این اواخر توجه بیشتری به شما و آثارتان داشته ام.تفکر و احساسم این است که باید چند نکته را بیان کنم.می دانید،هر چه نگاه ها به یک فرد بیشتر باشد میزان الگو پذیری(آگاهانه یا نا آگاهانه،از سر تفکر و منطق یا هیجان و عواطف) از فرد(تفکر او،شخصیت او،و یا چیزی که از فرد برای خود ساخته اند)افزایش خواهد یافت،به تبع این امر مسئولیت آن فرد سنگین تر خواهد شد،حتی برای گفتن یه کلمه،حتی برای یک اظهار نظر،حتی برای یک سلام!شما نیز،آقای طاهر زاده،در چنین وضعیتی قر ا ر دارید(حداقل،فعلا، برای عده ای).راستش از شما انتظار نمی رود که پاسخ های پرسش های پرسش کننده را این گونه رسمی،سرد،کوتاه،گاهی کاملا بی ربط و گاهی اشتباه پاسخ گویید.خیلی مواقع خیلی حرف ها،گفته نشود،خیلی خوشایند تر است تا حرف های سرد و مرده و بی جان و تشریفاتی.یک بار از اصغر طاهر زاده بیرون بیایید و به اصغر طاهر زاده نگاه کنید،نگاهتان(حداقل در این پرسش و پاسخ ها)بیشتر نگاه عاقل اندر سفیه است تا چیز دیگر.قطعا فردی که همنشین خداست(با یاد او)در زبان نیز شیوا و گرم و خوشایند و دلچسب است.گاهی در می مانم در افراد،در می مانم در تناقضات.در مواردی پرسش ها از منظر روان شناختی ارائه شده است و جواب های شما غلط و گمراه کننده بوده است(و نیز مسایل روان شناختی در ارتباط با خانواده،ازدواج،زن و مرد و...).انتظار ها از شما بیشتر بود.بسیاری نقاط مبهم نیز در بیانات شما وجود دارد که کاملا واضح است نه شما خوب درکشان کرده اید نه قابل انتقال هستند،نوعی دیدگاه افراطی به مسایل و نادیدن خیلی چیزها.برای الگو بودن باید جامع بود چون فرد الگو بردار گزینشی عمل نمی کند(خصوصا وقتی از عینک عواطف و گاهی هیجانات به الگو می نگرد).بنده را به خاطر جسارت و بی ادبی ام به محضرتان عفو کنید.امیدوارم که همه اینها خیالاتی بیش نباشد و من در اشتباه باشم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ضمن تشکر از توصیه‌هایی که فرمودید. حقیقت این است که سؤالی که از ما می‌شود اگر جواب آن سؤال را بدانیم باید بدهیم و این‌که می‌فرمایید چرا مختصر یا مبهم جواب می‌دهم، خودتان را جای بنده قرار دهید که توان بنده همین اندازه است حال یا از جهت اطلاعات و یا از جهت فرصتی که در اختیار دارم، گمانم آن است که سؤال‌کننده آن‌چه را باید بگیرد می‌گیرد. در مورد این‌که می‌فرمایید بعضی جواب‌ها از منظر روان‌شناختی غلط و گمراه‌کننده است؛ ای کاش موارد را می‌فرمودید تا بهتر بتوانم بر آن تأمل کنم. البته بنده جواب سؤالات را تا آن‌جا که بتوانم مبتنی بر مبانی دینی می‌دهم و شدیداً تلاش می‌کنم که از دستگاه روان‌شناسی فاصله بگیرم چون انسانی که روان‌شناسی می‌شناسد و برای آن دستورالعمل می‌دهد تماماً با انسانی که اسلام مدّ نظر دارد فرق می‌کند. پس اجازه دهید از این جهت نظرم با شما متفاوت باشد و باز تأکید می‌کنم در فضای آزاداندیشی بسیار مسرور می‌شوم که به جواب‌هایی که می‌دهم – با ذکر مورد – اشکال کنید و بنده حتما اشکال شما را مدّ نظر قرار می دهم. موفق باشید
1753
متن پرسش
باسلام /آقای طاهرزاذه/ بسیارلطف می کنید اگر مرا راهنمایی کنید که بتوانم هم خودم را از دست خودم نجات بدهم هم بقیه را نمی دانم چطور از شر زبانم خودم ودیگران را نجات دهم چون نگرانم که مبادا با زبانم خودم را از عاقبت به خیری محروم کنم یا ازالطاف الهی و... آزار دادن دیگران چه با زبان یا هرچه برایم کوله بار سنگین حق الناس میگذارد که من اگربتوانم خودم راپیش ببرم خیلی خیلی هنر کرده ام چه رسدبخواهم حق الناس با خودم حمل کنم متاسفانه زیاد هم در اموری که مربوط به من نیست دخالت میکنم واصلا دلم نمیخواهد موجب لطمه به دیگران وزندگیشان باشم ولی متاسفانه بعضی وقتها هستم من آراسته به اخلاق پسندیده اصلا نیستم ولی به این وضعیت هم راضی و قانع نیستم /تحمل مثل خودم برایم بسیاردشوار یا ناممکن است اما نمیدانم چه کنم هیچ راه درستی را تابه حال یکسره پی گیری نکرده ام/ گاهی میبینم درعالم چه مسائل مهمی هست ومن خودم راتاچه حدگرفتارکرده ام وآگاهانه یا غافلانه خودم را بازی میدهم یا بازیچه کرده ام /من یک نفرم وکسی هم مثل ایت الله جوادی یک نفربنده ی خدا/اما من تاچه حد خوابم وبی خبر وایشان تاچه حد آگاه و آماده/مگر هردو در یک دنیا زندگی نکردیم... ایشان ذنیا را وسیله دیدند وبازیچه ومن وسیله وبازیچه ی دنیا شدم /من به فکرم غذایم وخوابم و...چه میشود و مردمانی به فکر دینشان وابدیتشان/ من سالها دردنیا ماندم اما فقط الطاف و نعمات و فرصتهایم را تباه کردم /کاش میشد یکسره این خودم درهم شکسته شود استاد شرمنده ام که حقیقتا شماراهم ازسرخودخواهی یا غفلت یاجهل اذیت میکنم میدانم که جز افسوس وشرمندگی چیزی در پیشگاه حضرت حق ندارم اما باهمه ی نداری هایم آرزوهای بسی بزرگ دارم ازخدامیخواهم شهادت نصیبم کند شهادتی که پشتوانه اش شرافت باشدشهادتی که نتیجه ی ایمان و آگاهی واستواری برای حضرت حق باشد/ چه کنم؟(محتاج دعای همه ی حق جویان و حق پویان هستم) ازنظرمن هم تاسرحدعصمت زیستن افسانه نیست -اما خودم چگونه اینگونه شوم؟ نمی دانم با این کارهایم روزی چگونه می خواهم جوابگوی ایثار وخدمات و زحمات بزرگوارانی چون حضرت عمار وسلمان وابوذر گرفته تاامام خمینی وشهدای عزیز ورهبری و...وازآن طرف انبیا وائمه و...باشم دغدغه هاوغصه های من کجاودغدغه هاوغصه های پیامبر وامام حسین وحضرت زینب و...کجا باسپاس از اینکه وقتتان رابرای ما میگذارید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام پیشنهاد می‌کنم دستورالعمل رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به اباذر«رحمة‌الله‌علیه» را دنبال کنید. سی‌دی آن تحت عنوان «ای اباذر» در اختیار گروه فرهنگی المیزان است. موفق باشید
1752
متن پرسش
باسمه تعالی،باسلام خدمت استاد گرانقدر: 1. حدود 2 سال است که در رابطه با کار فرهنگی در مسجد ، نسبت به یکی از مسئولین احساس می کردم که با کارها و برنامه های بنده مشکل دارد و بصورت مداوم در خصوص آن موضوع که احساس می کردم ایشان مشکل دارد به صورت مستقیم نظرشان را می پرسیدم که ایشان در همان لحظه می گفتند نه ، کار خوبی دارید انجام می دهید و ادامه دهید. ولی پس از مدتی از رفتار و حرکات و نظراتی که از ایشان می شنیدم بر عکس و مخالف کاری بود که انجام می دادم. اکنون بعد از 2سال حقیقتا از ایشان کدورتی در دلم پدید آمده که حتما یکی از موانع پیشرفت روحی و فکری من شده است ، با یکی از دوستان که کاملا از اوضاع مطلع بودند مشورت کردم ، ایشان گفتند چنین نظر و فکری که من در مورد ایشان دارم کاملا اشتباه است و ایشان چنین قصدی نداشته. حال میخواستم ببینم به حرکات و سکنات و قول و فعل 2ساله ایشان نگاه کنم و یا به حرف دوستی که گفتند دارم اشتباه می کنم؟شرایط را چگونه بسنجم که از حد اعتدال و انصاف خارج نشوم؟ برای رفع این کدورت قلبی و فکری چه کاری انجام دهم؟ چون ایشان یکی از مسئولین مسجد است ، رابطه خود را با ایشان و با مسجد با توجه به کدورتی که از ایشان دارم چگونه ادامه دهم؟ 2. طبق شرایط خاصی که در مسجد و کانون فرهنگیمان پیش آمده،کار فرهنگی در آن به عنوان حجاب بزرگی برایم شده است و دائما از نظر روحی و فکری ، حقیر را آزار می دهد،ادامه کار فرهنگی مسجد را با توجه به مشکل بالا چگونه تشخیص می دهید؟درصورتی که قرار است حتما در کار فرهنگی شرکت داشته باشم ، نحوه جلوگیری از مشکل پیش آمده چیست؟ درشرایط فرهنگی و اعتقادی جامعه که نیاز به کارفرهنگی دارد و با توجه به مشکلی که در مسجد ما پیش آمده ، آیا لازم است با توجه به وظیفه خود در قبال کار فرهنگی و توانایی انجام آن ، در مسجد و کانون دیگری مشغول به کار شوم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین طور که می‌فرمایید اگر کسی بتواند فعالیت فرهنگی داشته باشد نباید از انجام آن کوتاهی کند و اگر احساس می‌کند در جایی زمینه‌ی لازم برای فعالیتش نیست بهتر است به جای دیگری ‌رود که زمینه هست. در ضمن تا آن‌جا که می‌توانید سعی کنید به مؤمنین بدبین نباشید و کار آن‌ها را حمل بر صحت کنید. هرچند لازم باشد بدون سر و صدا محل فعالیت خود را تغییر دهید. موفق باشید
1751
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله ... جناب استاد ببخشید که این سوال رو مطرح می کنم اما هرچی فکر کردم به نتیجه نرسیدم و عاقبت به شما پناه آوردم. چند وقتیه که یک فایل صوتی از حجت الاسلام صمدی املی در فضای اینترنت پخش شده که ایشان در ان اظهار میدارند: "آقای حسن زاده اعتقاد دارند که ماهیت هم تشکیکی است . که منشا این سخن اسفار ملاصدرا است . اگر این قضیه که می فرماید عین ثابت را می شود عوض کرد ثابت باشد ، آنوقت می بینیم قبل از اینکه ما برویم بهشت ، یزید و یارانش رفته اند. حتی آیه قرآنی که با این معنا در تضاد است با تفسیر انفسی حل می شود . مردم بیچاره دارند آنها را لعنت می کنند. همه می خواهند شمر و قاتلین را دور کنند ولی امام حسین علیه السلام می گوید بیا! ای عزادار این لعنت کردن ، کمال برای خودت است. با لعن کردن ، خودت به کمال می رسی. آنها(شمر و یزید و…) که دین و ناموس خدا را نابود نکردند . آنها در روز قیامت برهان اقامه میکنند! و می گویند: اگر من نبودم شما عزاداری نمیکردید.الان ما چقدر باید متشکر شمر باشیم . اگر شمر قتال با سید الشهدا (علیه السلام) را رها می کرد چه میشد؟ حالا حضرت (علیه السلام) چند سال بیشتر عمر میکرد! جناب نوح ۹۰۰ سال زحمت کشید ۷۰ نفر و امام حسین ۷۲ نفر ولی شمر با این کارش این همه خیل عزادران را جذب کرد!حالا می بینید حق شمر هم هست اینهمه بالا بیاید. استعدادهایی در آنها (شمر و یزید و…) دیده میشود که معلوم میکند آنها هم چیزهایی دارند! بله بله؛ منتها آن که در ذهن ما هست که جهنم آنها، این حرفی نیست؛ آری این عین ثابتش تا عوض بشود جان را به لب می آورد؛ …" آیا واقعا چنین تفاسیری جایی در تفکر شیعی دارند؟ . ممنون از لطف شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده هم آن فایل را گوش دادم و به رسم آزاداندیشی که باید هر سخنی نقد و بررسی شود تا جای خود را بیابد، عرض می‌کنم که ظاهراً در آن سخنان بین «ماهیت» به معنای «عین ثابته» با «ماهیت» به معنای چیستی شیئ که در مقابل وجود قرار دارد، خلط شده. ماهیت به عنوان عین ثابته همان وجودِ علمی هرکس است نزد خدا با اختیار ذاتی که انسان در مقام امکان ذاتیِ خود دارد و از آن‌جایی که هر انسانی در ذات خود مختار است می‌تواند هر نوع شخصیتی را که خواست انتخاب کند و در ادامه در زندگیِ دنیایی، آن انتخاب را شدت ببخشد و ماهیت به این معنا می‌تواند تشکیکی باشد ولی این معنا برای ماهیت هیچ ربطی با ماهیت به معنای چیستی شیئ ندارد که جنبه‌ی عدمی شیئی است و عدم، چیزی نیست که تشکیک‌بردار باشد. عین همین خلط بین وجود تکوینی و تشریعی شیطان و شمر شده است. آری وجود شیطان از نشانه‌های حکمت الهی است تا انسان‌ها از یک طرف در معرض وسوسه‌های شیطان قرار گیرند و از طرف دیگر در معرض الهامات الهی فرشتگان باشند و در این مسیر آنچه را خواستند انتخاب کنند و گوهر خود را بنمایانند. در این رابطه باید از خدا تشکر کرد که چنین نظامی را به‌وجود آورده که شیطان در آن قرار دارد، نه این‌که از شیطان تشکر کنیم. اتفاقاً همواره باید از شیطان به عنوان «عَدُوٌّ مبین» متنفر بود زیرا همه‌ی زشتی‌ها از اوست به قول شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» اشاعره به جای آن‌که خدا را تنزیه کنند، جبّاران و ظالمان را تنزیه کردند. چون اشاعره از توحید افعالی این‌طور نتیجه می‌گرفتند که همه‌ی فعل‌ها، فعل خدا است و در نتیجه فعل جباران نیز فعل خدا است، غافل از این‌که فعل خدا در انسان، اختیار انسان است که اقتضای انجام فعل و ترک فعل را دارد و در نتیجه اگر انسان به میخانه رفت چون می توانسته‌ است به مسجد هم برود، آن فعل، فعل انسان است. در مورد شمر و عمر سعد نیز قضیه از همین قرار است. آری این طور نیست که آن دو ملعون مقابل اراده‌ی تکوینی الهی عملی انجام داده باشند خداوند تکویناً آن‌ها را مختار آفرید و تکویناً خواست تا هرطور خواستند بتوانند عمل کنند هرچند به اراده‌ی تشریعی از طریق شریعت الهی بهترین عمل را به آن‌ها تذکر داد. و این از حکمت الهی است که آن‌ها به اراده‌ی تکوینیِ الهی آنچه می‌توانند بکنند و خداوند با این کار با نمایش ایمانِ امام حسین«علیه‌السلام» زیباترین صحنه را به‌وجود آورد و امام حسین«علیه‌السلام» با علم به این مسئله با اختیار خود به صحنه آمدند و به بهترین شکل دین خدا را نمایاندند ولی کار شمر و عمر سعد تماماً مطرود است و با شهادت ولیّ خدا برای همیشه در اسفل درکات جهنم قرار دارند زیرا مقابل فطرت خود عمل کردند و شخصیت خود را در دنیا در مسیر پشت‌کردن به فطرت خود شکل دادند و در قیامت که حجاب‌های نفس امّاره به کنار می‌رود حالت تقابل با فطرتشان برایشان ظهور می‌کند و برای همیشه عذابِ زیر پاگذاردن فطرت گریبان آن‌ها را می‌گیرد که صورت بیرونی آن عذاب همان آتشی است که آن‌ها را«فی‏ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ » احاطه کرده. در روایت داریم که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در ابتدای نهضت کربلا در مدینه رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را در خواب دیدند که به حضرت فرمودند: « یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا» ای حسین حرکت کن، خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند. مرحوم شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند این سخن هیچ تضادی با اختیار امام حسین«علیه‌السلام» ندارد زیرا رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرموده‌اند خداوند تشریعاً می‌خواهد تو شهادت را انتخاب کنی همان‌طور که خداوند می‌خواهد ما به کسی ظلم نکنیم. در هر حال امام حسین«علیه‌السلام» با انتخاب خود سعی کردند آنچه را خدا می‌خواهد عمل کنند و روایت را به اراده‌ی تشریعی خداوند ربط می‌دهند، ولی عده‌ای آن روایت را به اراده‌ی تکوینی خداوند ربط می‌دهند و نتیجه می‌گیرند که امام حسین«علیه‌السلام» مجبور بودند شهید شوند چون خدا اراده کرده بود و این نیز یکی از مواردی است که بین اراده‌ی تکوینی و تشریعی خلط شده. فکر می کنم جواب شماره‌ی 1364در موضوع «عین ثابته» به فهم بحث کمک ‌کند. موفق باشید
1750
متن پرسش
سلام علیکم .استاد عزیز اینکه بسیاری از مردم جهان با اصول تشیع آشنا نیستند و در اکثر نقاط کره زمین مردم دعوت اسلام را حداقل بصورت مفصل و اصولی نشنیده اند و تنها قلیلی از مردم جهان شیعه هستند چطور با رحمت خداوند متعال سازگار است چگونه با هدایت خدا مطابقت دارد چرا باید فقط کمی از مردم و آدم های خلق شده به چنن وری دسترسی داشته باشند حال آنکه خود بیتقصیرند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از آن‌جایی که خداوند هادی است محال است شرایط هدایت انسان‌ها را فراهم نکند و هرکس را در معرض امتحان نسبت به نور هدایت قرار ندهد. ما شیعیان در معرض هدایت الهی باید امتحان بدهیم و آن‌کس که با نور هدایت الهی درست برخورد کرد او را به مراحل بعدی نور هدایت خود راهنمایی می‌کند و این در همه‌ی دنیا به شکلی انجام می‌شود. نه همه‌ی شیعیان توانستند امام خمینی شوند و نه همه‌ی غیر شیعیان از مسیر رسیدن به تشیع محرومند. ملاحظه کنید که وقتی کسی نسبت به هدایت اولیه‌ی الهی درست برخورد کرد اگر فیلم‌ساز هالیوود یعنی شان استون باشد چطور به‌دست آیت‌الله ناصری شیعه می‌شود. موفق باشید
1749
متن پرسش
سلام وخدا قوت .ببخشید استاد سوالی داشتم بعدازدواج از لحاظ معنوی خیلی افت کردم آیا طبیعیه؟ واینکه چقدر طول میکشه؟ چی کار کنم که دوباره از این افت معنوی بیرون بیا م؟ التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام توحید به معنی جمع‌کردن اضداد است، باید در شرایط جدید سعی کنید موضوعات پیش‌آمده در این شرایط را در روح توحیدی خود جای دهید و مثل دریایی که با ورود چند رودخانه‌ی گل‌آلود تغییری در رنگ آن داده نمی‌شود، موحدِ دریادل حادثه‌های جدید را در نور توحید خود مستغرق می‌کند و ثبات توحیدی خود را محفوظ می‌دارد، بر عکس عده‌ای که می‌خواهند در همان توحید محدود اولیه‌ی خود بمانند و لذا گوشه‌نشینی را پیشه می‌کنند. موفق باشید
1747
متن پرسش
سلام علیکم جناب آقای طاهر زاده طبق آیه ی (ربنا الذی اعطی کل ... ) و مقام وصل و مقام جمع الجمعی ، آیا خدا ما را ناقص بد آفرید و ما را از مقام وصل (انسانیت) جدا کرد تا ما به کمال برتر دست یابیم. در صورتی که خدای متعال هیچ چیز و عمل او ناقص نیست ، ما را از روح خود آفرید. سوالات 1. خطاب آیه ی مبارکه (انتم الفقرا ...) در کجاست ؟ در مقام وصل یا در مقام فراق(ناسوت) ؟ 2. چرا خدا مارا ناقص بد آفرید تا به وسیله ی بندگی و ... به کمال برتر دست یابیم؟ 3. چرا وجود (هست) ما ناقص است؟ هست ما از خداست چرا باید خدای متعال این کار را کند؟ 4. کسی که جهنمی شده ، اعتراض نماید خدایا تو که می دانستی من توانایی بندگی را ندارم چرا در این دنیا آوردی؟ من به همان مقدار در مقام وصل (نیستان) راضی بودم ، چرا این کار را کردی ؟ مرا از مقام وصل جدا کردی؟ از این که راهنمایی ام می کنید سپاسگذارم و در حق تان دعا می کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از آن‌جایی که امکان ،ذاتی انسان است و هر ممکن‌الوجودی، ممکنِ بالذات است و امکانش از خودش است، پس خداوند آن امکان رابه او می‌دهد و آن موجود می‌شود «واجب بالغیر» و آیه‌ی مورد بحث ما را متذکر همین نکته می‌کند که خداوند خلقت هر شیئی‌ای را به او می‌دهد و پس از آن شرایط به کمال‌رسیدن آن مخلوق را فراهم می‌کند. انسان در مقام ذات عین فقر است. ذات ما عین ربط به حق است، خداوند ما را ناقص خلق نکرد، اقتضای ذاتی هر مخلوقی عین ربط به حق است، حال موجود مختاری مثل انسان اگر خواست مطابق ذات خود انتخاب کند بندگی را انتخاب می‌کند تا در تشریع مطابق تکوینش عمل کرده باشد. خداوند مطابق تقاضای ذاتی جنبه‌ی امکانی مخلوقات به مخلوقات فیض وجود می‌دهد در این حال معنا نمی‌دهد کسی به خدا اعتراض کند چون می‌دانستی من بد می‌شوم نباید مرا خلق می‌کردی. بدشدن و خوب‌شدن مربوط به انسان‌ها است که باید جنبه‌‌های بالقوه‌ی خود را فعلیت بخشند. مقام وصلی که قبل از خلقت برای هرکس پیش آمده مربوط به فطرت و جنبه‌ی بالقوه‌ی اوست و مربوط به او نیست تا برای او بماند. در ضمن جواب شماره 1364 در رابطه اعیان ثابته ممکن است برای جواب قسمت اول سوالتلن مفید باشد . موفق باشید
1746
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز سوالی دارم که فکر می کنم دغدغه ی خیلی از خانواده های مذهبی است. 1- لطفا چند معیار برای تفریح سالم به ما بدهید 2-با توجه به این که به کودکان و نوجوانان نمی توان گفت فیلم و سریال نگاه نکن بازی کامپیوتری نکن می خواستم ببینم توصیه شما در این مورد چیست و اگر فیلم و سریال یا بازی کامپیوتری می شناسید که کمتر خطر دارند به ما معرفی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌طور که می‌فرمایید ما نمی‌توانیم جوانان را به‌کلّی از این امور نهی کنیم، نهایتاً این‌که ضعف‌های سریال‌ها و بازی‌های کامپیوتری را برایشان بگویید تا شیفته‌ی آنها نشوند. در مورد معرفی فیلم و سریال و بازی‌های کامپیوتری بنده چیزی نمی‌دانم از کسانی که در این موارد صاحب‌نظرند سؤال بفرمایید. موفق باشید
1745
متن پرسش
باسلام خدمت شما استاد گرامی. لطفا نظر صریح خودتان را درباره سید حسین نصر و اندیشه های ایشان بیان کنید. ایا تفاوت اصولی و مبنایی خاصی بین تفکر ایشان و تفکر صدرایی هست و یا اینکه در اصول و مبنا یکی هستند؟ (طبق شنیده ها ایشان قائل به فلسفه اشراقی هستند) اگر تفاوتی هست کدام دو مکتب به واقعیت نزدیکتر است؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مکتب صدرایی صورت تکامل‌یافته‌ی مکتب مشاء و اشراق است و از این مهم‌تر مکتب صدرایی قدرت نظام‌سازی و تمدن‌سازی دارد و حضرت امام از این جهت به مکتب صدرایی نظر دارند. نوشته‌های جناب آقای سید حسین نصر بیشتر به جنبه‌ی فردیِ فلسفه‌ی اشراق و حکمت متعالیه نظر دارد و از این جهت خوب است. مسلّم است که فلسفه‌ای که به «وجود» نظر دارد و به وجود تشکیکی که عین خارجیت است اصالت می‌دهد در قله‌ی تفکر قرار دارد که بحث آن در مباحث سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» شده است. موفق باشید
1744
متن پرسش
سلام علیکم وخسته نباشید خدمت استاد عزیز : آیا انسان در این دنیا می تواند به مقام انسان کامل برسد یا اینکه در ادامه زندگیش در برزخ می تواند به این مقام برسد ؟ واینکه می گویند انسان قبل از آفرینشش امتحان می شود یعنی قبل از پا به دنیا گذاشتنش امتحان می شود و با اختیار خودش مسیر زندگیش را انتخاب می کند واین می شود که حضرت فاطمه (س)انسان کامل می شود ومن انسان عادی ،من این اختیار رانمی توانم درک کنم لطفا توضیح دهید . اجر کم عند الله
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام انسان در ذات خود موجود مختاری است و بر همان اساس قبل از خلقت در علم خدا موجود است و با اختیار خود آن نوع شخصیتی را که خواست برای خود انتخاب می‌کند و همواره به جهت اختیاری که دارد می‌تواند بر انتخاب خود باقی باشد و می‌تواند آن را تغییر دهد. ممکن است کسی در آن عالم انتخاب کند که انسان کاملی باشد و بعد که در عالم کثرات قرار گرفت بر انتخاب اولیه‌ی خود پایدار نماند و یا ممکن است در همان عالم شرارت را انتخاب کند و در دنیا هم بر همان انتخاب پایدار بماند. هنر زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» آن بود که در آن دنیا بهترین انتخاب را کردند که در حوادث بعد از رحلت پیامبر شکیبا و پایدار بمانند و بر آن انتخاب پایدار ماندند و خداوند نیز همین را در حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» دید و برای این کار بزرگ او را خلق کرد. در ضمن جواب شماره 1364 در رابطه اعیان ثابته ممکن است موضوع را روشن کندموفق باشید
1741
متن پرسش
سلام.نظر شما در مورد آقایان ابراهیمی دینانی و حسن عباسی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام جناب آقای دکتر دینانی از شاگردان علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» هستند و در فلسفه و عرفان زحمات ارزشمندی کشیده‌اند و در مورد آقای عباسی نظر خود را در جواب سؤال شماره‌ی 1739 عرض کرده‌ام. موفق باشید
1740
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم. . . استاد عزیز،با توجه به اینکه ایام فاطمیه است،ما تمام کتب و جزوات شما را در مورد حضرت مطالعه کرده ایم،اگر منبع مطالعاتی که به درد وقت گذاشتن باشد مد نظر شریفتان هست،با کمال میل مشتاقیم بشنویم. . .یا تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام علاوه بر سی‌دیِ مخصوصی که صرفاً در رابطه با حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» عرایضی داشته‌ام، در آخر کتاب‌ها منابعی عرض شده، إن‌شاءالله مفید خواهند بود. موفق باشید
1739
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهر زاده لطفا نظرات خودتان را در خصوص مطالب آقای عباسی که در اصفهان پیرامون نقش فلسفه صدرایی در اسلام و نقد ایشان را بیان فرمائید . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام پس از سلام و آرزوی توفیق هرچه بیشتر برای حضرتعالی جهت نزدیکی به معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به عرض می‌رسانم که موضوع سؤال جنابعالی بحث عریضی است که در بین اندیشمندان سال‌های سال مطرح بوده است، از جمله کتاب‌هایی که در این رابطه بحث کرده کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» از آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» است. راستی مگر نه این‌که قرآن و روایات به ما دستور داده‌ است در دین تدبّر کنیم، حال اگر با تدبّر در دین متوجه توحیدی شدیم که برای ما روشن می‌کند «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن» یعنی چه و حاصل آن تدبّر را تحت عنوان «برهان صدیقین» مطرح کردیم، باید بگوییم این فلسفه است و از دین جدا است؟ مگر نه این‌که تفکر فلسفی یک نوع تفکر است و باید با همه‌ی ابعادِ تفکر وارد قرآن و حدیث شد؟ مگر تفکر ریاضی یک تفکر نیست که فقهای عظام برای فهم آیات ارث شدیداً از آن استفاده می‌کنند؟ آیا می‌شود گفت چون ریاضیات قرآنی نیست نباید با تفکر ریاضی وارد قرآن شد. به فرمایش آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» در کتاب مذکور مگر مباحث مربوط به علم اصولِ فقه در روایات و آیات هست؟ یا آن‌ها حاصل تدبّر و تفکر علماء عظام در متون دینی است، آیا می‌توان گفت اصول فقه باید از فقه جدا باشد. ائمه معصومین«علیهم‌السلام» در عینی که می‌فرمایند؛ «طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا»، می‌فرمایند: عَلَیْنا بالقاء الاصول و علیکم بالتّفریع، یعنی ما اصول تفکر را می‌گوییم و شما باید با تدبّر در آن اصول آن‌ها را کاربردی کنید، و به تعبیر حضرت امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» در کتاب چهل حدیث( حدیث 12). سخنان امثال ابن‌سینا و ملاصدرا تبیین سخن انبیاء است، یا به تعبیر آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» کسانی که به منزلت عقل در درون معرفت دینی توجه نمی‌کنند پژوهش محدود را پایان مراحل وصول به فهم حجت و معتبر از دین می‌دانند و گمان می‌برند به صرف مراجعه به ادله‌ی نقلی، یعنی کتاب و سنت، فهم از دین حاصل شده، حال آن‌که اگر به شأن عقل در بعد معرفت‌شناختی دین توجه شود باید سهم عقل در شکل‌دهی فهم از دین مورد اعتنا قرار گیرد... پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجت و معتبر از دین زمانی کامل می‌شود که هر دو منبع دین، یعنی عقل و نقل را به‌طور کامل بررسی کنیم... قرآن به تنهایی تمام اسلام نیست مگر نزد کسانی که «حَسبنا کتاب الله» را معتقدند، چنان‌که روایات نیز تمام اسلام نیستند، بلکه ثقل اصغرند، مجموع قرآن و روایات و عقل می‌توانند معرف احکام اسلام بوده و حجت شرعی در باب فهم دین را به‌دست دهند».[1] فلسفة تأثیرگذارِ حکمت متعالیه، همراه با سیاست تأثیرگذار «ولایت فقیه» در شخصیتی که حامل شایسته هر دوی آن‌ها بود یعنی امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» شروع شد و باید به همین صورت نیز ادامه یابد و لذا چالش اساسی ظهور تمدن شیعی مبتلا‌شدن آن است به مسئولانی که از حکمت متعالیه و فهم ولایت فقیه جدا باشند. فردای روشن و حتمی؛ فردای ظهور تمدنی است که عقل به قله‌ای می‌رسد که به راحتی وَحیْ آن را مورد خطاب قرار می‌دهد، و آن تفکر نیز وسعت فهم وَحی را یافته است، و جامعه را بر اساس رهنمودهای عمیقِ وَحی شکل می‌دهد، جامعه‌ای با شاخصة اتصال زمین به آسمان شکل می‌گیرد و در آن جامعه همه چیز قدسی است. پس از آن‌که در صدر اسلام، به اسلام حضوری - که حامل آن امام معصوم ‌بود که علمش لَدّنی بود - پشت کردند و زمینة ظهور دیکتاتوری و لیبرالیسم و سوسیالیسم و فاشیسم را فراهم کردند. اینک نوبت اسلام است که با نحوة روح حضوری خود، تمدن آیندة جهان را بسازد و زمین را با عالَم قدس توسط امامی که سبب متصل بین ارض و سماء است مرتبط سازد و حکمت متعالیه با توانایی‌هایی که در خود دارد، در حوزة تفکر عقلی به راحتی ‌توان پشتیبانی چنین حضوری را دارد. به عنوان نمونه نظرات مقام معظم رهبری«مدّ‌ظله‌العالی» را که همواره نظر به تحقق تمدن اسلامی دارند عرض می‌کنم تا عنایت داشته باشید جایگاه فلسفة اسلامی در به فعلیت‌رساندن تمدن اسلامی جایگاه مهمی است. ایشان می‌فرمایند: «فلسفة اسلامی فقه اکبر است، مبنای معارف دینی در ذهن و عمل انسان است و باید گسترش و استحکام یابد».[2] و نیز در رابطه با حکمت متعالیه می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفة اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشة انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت ...».[3] می‌فرمایند: «فلسفة صدرایی - که خود او به حق آن را حکمت متعالیه نامیده- در هنگام پیدایش خود نقطة اوج فلسفة اسلامی تا زمان او، و ضربه‌ای قاطع بر حملات تخریبی‌مسلکان و فلسفه‌ستیزانِ دوران‌های میانة اسلامی بوده است، ... در فلسفه او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وَحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی، ذوق و مکاشفة عرفانی و تعبد و تدین و اُنس با کتاب و سنت با هم دخیل گشته ...».[4] رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» راه ارتباط میان فلسفه و معنویت را تقویت فلسفة ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» می‌دانند[5] و می‌فرمایند: «... من به آقایان جوادی و مصباح و برخی آقایان معروف فلسفه‌دان قم مکرر در بارة این‌که نگذارید درس فلسفه و فضای فلسفی در حوزه متروک و ضعیف شود، سفارش کرده‌ام...».[6] پس چنانچه ملاحظه می‌فرمایید فلسفة اسلامی در منظری که می‌خواهد تمدن اسلامی را پایه‌ریزی کند، نقش اساسی دارد. تمدن شناسان معاصر گفته‌اند: دنیای جدید که فعلاً ما با آن روبه‌رو هستیم حاصل لیبرالیسم و سوسیالیسم و فاشیسم است ولی آنچه فعلا وارد اردوگاه تمدن‌سازی شده، انقلاب دینی است، و هرکس از این به بعد بخواهد جهان جدید را بشناسد، بدون توجه به انقلاب دینی نمی‌تواند ارزیابی درستی از جهان جدید داشته باشد، انقلابی که در تفکر فلسفی به کمال خود رسیده و توان جواب‌گویی به همة سؤالات بشر را دارد، و در تفکر سیاسیِ معتقد به حاکمیت مستقیم و یا غیر مستقیم حکم خدا از طریق امام معصوم است. تمدن اسلامی حامل اتحاد عالَم کثرت با عالم وحدت است، مثل رابطة بدن با روح، تا جامعة بشری گرفتار بحران در بین کثرت‌ها نباشد. بی‌آیندگی از آن تمدن‌هایی است که دو شاخصة «خرد ناب» و «سیاست ناب» را نداشته باشند، و به همین دلیل انقلاب مشروطه نمی‌توانست از خطر بی‌آیندگی مصون باشد، چرا که در آن نهضت نه «تفکر حکمت متعالیه» در میدان بود و نه تفکر «ولایت فقیه»، و هنوز شاه در سرنوشت جامعه نقش داشت. پس ما إن‌شاء‌الله از یک طرف به کمک فرهنگ اهل‌البیتh که با قلب خود با وجود قرآن در تماس هستند، وارد صحنه دینداری می‌شویم و عالم را از منظر نگاه به اسماء الهی می‌نگریم و در این راستا سلوک می‌کنیم، از طرف دیگر به کمک حکمت متعالیه دین اسلام و تشیع را برای جهانیان تبیین می‌نماییم و زمینه تحقق تمدن اسلامی را فراهم می‌آوریم. در آخر بنده معتقدم وظیفه‌ همه‌ی ما تدبّر در قرآن و روایات است و همچنان که فلسفه و عرفان اسلامی چیزی جز حاصل تدبّر اندیشمندان اسلامی در متون دینی نیست، با ارتباط با فلسفه و عرفان می‌توان امکان تدبّر در متون دینی را برای خود فراهم نمود. [1] - کتاب «منزلت عقل در هندسه‌ معرفت دینی»، از آیت‌الله‌‌جوادی«حفظه‌الله»، ص 73 [2] - دیدار با اساتید فلسفه و کلام حوزه علمیه قم 29/10/82. [3] - پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین 1/3/78. [4] - پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین 1/3/78. [5] - دیدار با اساتید فلسفه و کلام حوزه علمیه قم 29/10/82. [6] - دیدار با اعضای شورای عالی کنگرة بزرگداشت صدرالمتألهین 18/9/80.
1738
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم. . . میدانید استاد،هر چی زیارت مربوط به حضرت مهدی علیه آلاف تحیه والثناء میشود،از جمله زیارت آل یاسین،دعای ندبه،جامعه. . .اینها شیرین است،اما وقتی می آیم دعای کمیل و مناجات شعبانیه را بخوانم سخت وصل میشوم،و حتما باید یک نظر به حضرت بکنم تا بتوانم این زیارت را بخوانم، ولی در غیر این صورت سختم است که بخوانم، چی شده استاد؟ به نظرتون نگاهم به این 2 دعا اشتباه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام راه اصلی همان است که قلب با نظر به امام عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه»، زندگی خود را جلو ببرد. سعی کنید با تدبّر در معارف دعای کمیل و مناجات شعبانیه از جهت معرفتی نیز به مقام امام عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نزدیک شوید و به لطف الهی از این جهت نیز بهتر رابطه برقرار کنید. موفق باشید
1737
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم شما در جزوات شیعه و تمدن زایی داستان برخورد خود با یکی از روحانیون را که مسئولیتی داشته اند را ذکر کردید که ان حاج اقا میز را کنار گذاشته بود تا احساس برتری نسبت به ارباب رجوع برای خودش و ارباب رجوع به وجود نیاید و شما به ایشان گفتید که این کار را نکند و این را شما یک جور برهم زدن تقارن می دانستید هر چند این تقارن شیطانی باشد اما برهم زدن تقارن در نظر شما بدتر از وجود تقارن شیطانی است این کمی برای بنده نامفهوم است و از شما درخواست دارم که مقداری مطلب را باز کنید ایا رجوعی که امروز به طب سنتی دارد صورت می گیرد را شما از جنس همین بر هم زدن تقارن می دانید و اگر این گونه است پس تکلیف ما با پزشکی صنعتی چیست
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام منظورم از به‌هم‌خوردن هماهنگی اداری در آن موضوع بود که مردم وقتی به آن آقا رجوع می‌کردند به مشکل می‌افتادند وگرنه وظیفه‌ی ما است که در بستر صحیح هرچه زودتر از بستری که مدرنیته برای ما فراهم کرده است فاصله بگیریم. موفق باشید
1735
متن پرسش
با عرض سلام- خداوند که حکیم است و کار عبث نمی کند هدفش از آفرینش انسان به عنوان اشرف مخوقات چیزی ورای خور و خواب و خشم و شهوت بوده،بفرمایید از دیدگاه شما هدف خدا از آفرینش انسان چه بوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده درمقالات اول در کتاب «آشتی با خدا» نظر خود را عرض کرده‌ام. موفق باشید
1733
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی در ایه 29سوره بقره می فرماید ابتدا زمین را خلق کردیم و بعد به اسمان پرداختیم در فلسفه می خوانیم ابتدا عالم عقل بعد مثال و بعد طبیعت شکل میگیرد یعنی دنیا نازله عالم مثال است حال اگر در این ایه اسمانهای هفت گانه را همان عالم معنی بدانیم چطور عالم زمین و دنیا قبل از عالم معن بوجود امده است؟التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از آیه‌ی 29 سوره‌ی بقره که می فرماید« هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ » تقدم خلقت زمینی نسبت به آسمان بر نمی‌آید، بلکه می‌فرماید: خداوند آن‌چه در زمین هست، همه را برای شما خلق کرد و سپس در همین راستا هرآنچه در آسمان است برای شما خلق کرد به این معنا که ابتدا نیازهای مادی شما را برآورده کرد و سپس نیازهای معنوی‌تان را. به همین جهت در آخر آیه ما را متوجه اسم علیم خداوند نمود که به نیازهای ما عالم است. موفق باشید
1732
متن پرسش
سلام علیکم 1-ایا عقل انسان یکی از جلوات قلب اوست و ایا بحث از عقل غربی یا عقل دینی یا عقل قدسی به همین مسئله بر می گردد یعنی با توجه به این که انسان دل در گرو چه چیزی دارد نحوه تعقلش و میزان درکش تغییر می کند 2-مگر تقوا نور نمی اورد پس چرا در قرون اخیر زهاد عالمی را می بینیم که در بعضی ابعاد کاملا خالی هستند صرفا برای وضوح مطلب این را عرض می کنم یکی از زهاد و مجتهدین که از مشاهیر اصفهان است حاج اقا رحیم ارباب است که تقوای ایشان معروف هم هست یکی از دوستان می گفت که ایشان در زمان حکومت شاهنشاهی در نامه ای به شاه او را با چندین لقب مورد خطاب قرار می دهد به طوری که خاطر او مکدر نشود مثال هایی از این دست کم نداریم ایا مشکل عمیق نبودن اعتقادات این بزرگان است یا در عملشان یا در تقوایشان یا ...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- حرف خوب و دقیقی است و لذا امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: چه بسیار عقلی که اسیر هوسی است که بر او حاکم است 2- تقوا به معنی کنترل امیال در راستای رسیدن به اهداف بلند توحیدی است و در همین راستا علمایی مثل حاج‌آقارحیم ارباب که در آن زمان متوجه بودندشرایط تاریخی ما شرایطی نیست که بتوان به جای نظام شاهنشاهی به دموکراسی غربی رو آورد، سعی می‌کردند شاه را در مسیر اصلاح امور مردم تشویق کنند که به نفع جامعه‌ی مسلمین کارکند و در همین راستا القابی را به شاه می‌دادند. از شرایط تاریخی علماء نباید غفلت کنیم. موفق باشید
1731
متن پرسش
استاد عزیز سلام علیکم چرا رهبری معظم در بعد فردی تربیت دست روی کتاب های شهید مطهری گذاشتند که بسیاری از این کتاب ها مربوط به فضای دینی 40 یا 50 سال پیش است همچنین غرب این گونه که امروز برای ما مطرح است برای جامعه ی ان زمان و شهید مطهری مطرح نبوده در حالی که چگونگی برخورد با غرب از مهم ترین مسائل امروز جامعه ی ماست و جوانان ما دچار نوعی دو گانگی شده اند می دانیم که کتاب های حضرت امام مثل جنود عقل و جهل یا اداب الصلاه یا چهل حدیث خیلی انسان سازتر از کتاب های شهید مطهری هستند و راهی برای رهایی از کتاب های دینی که هر چه انسان ان ها را می خواند تغییری در خود احساس نمی کند البته بنده منکر جامعیت مطالب تحقیقاتی شهید مطهری نیستم اما به نظر کتاب های امام خیلی راه گشاتر می ایند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام آنچه در کتاب‌های شهید مطهری هست، اندیشه‌ی عمیق و زلال آن شهید است که با اُنس طولانی با آن کتاب‌ها اندیشه‌ی جنابعالی تقویت می‌شود. مقام معظم رهبری در عین تأکید بر روی کتب شهید مطهری فرمودند: در آن متوقف نشوید. موفق باشید
نمایش چاپی