باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحمداللّه متوجه اصل مطلب شدهاید 2- چرا نتوانید، صادقانه بگویید این حرفها را از علامه فهمیدهام و برای شما ارائه میدهم 3- فکر میکنم آن بندههای خدا میگویند ولی فضای کلاس طوری است که کسی گوشش بدهکار این حرفها نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم:
در هر دورانی انسان باید مطابق آن دوران که خداوند اهداف بشر را بر قلباش اشراق میکند تکلیف دینی خود را بیابد و بنا به قول امام صاد (ع): «وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس» کسی که به زمانهی خود عالم است مسائل مبهم به او حمله نمیکند که نداند چه کار کند. زنان نیز باید خود را در این دوران بازتعریف کنند و وظیفهی حضور تاریخی خود را در این دوران بیابند.
با ظهور سلسلهی صفویه و حضور شیعه به عنوان یک دولت، زنان شیعه نیز توانستند مطابق تاریخی که پیش آمده خود را در آن تاریخ معنا کنند، رسالتی را که باید به عهده میگرفتند، شناختند و به صحنه آمدند که حاصل آن تربیت نسلهای متمادی از متدینین بود با حضوری چهارصدساله تا اینکه رضاخان برای تحقق فرهنگ غرب پا به میدان گذاشت و همان نسل بهخوبی در مقابل تهاجم فرهنگی رضاخانی ایستادگی کردند و از آنجایی که کارگزاران رضاخانی هستهی مقاومت را در مادران آن نسل دیدند، به صورتی ناشیانه و احمقانه به جنگ چادر زنان رفتند تا به گمان خود با رفع آن بستر، امکان سریان فرهنگ مدرنیته را در کشور ایران فراهم کنند، هرچند آن کار ناشیانه و احمقانه بود ولی در هر حال با حضور فرهنگ مدرنیته در این منطقه از طریق آتاتورک و رضاخان، تاریخ جدیدی شروع شده بود که زنان این دوران باید مثل زنان دوران صفویه در این تاریخ جایگاه خود و رسالت تاریخی خود را بیابند زیرا زمانه محتاج به تأمل تاریخی جدیدی بود.
سراسر دوران قاجار و پهلوی دوران قبض و بسط زنان متدین است که نه هنوز آمادگی حضور در تاریخ جدید با هویت دینی را یافتهاند و نه امکان ادامهی هویتی بود که در دورهی صفویه برای خود تعریف کرده بودند و تاریخ جدید همچنان با شدت بیشتر شرایط باقیماندن در گذشته را تنگتر میکرد و همهچیز با نگاه فرهنگ غربی دیده میشد در آن حدّ که بعضی گمان کردند گویا یک راه بیشتر جلوی زنان ما نمانده و آن تندادن به هویتی است که فرهنگ غربی در جلو ما قرار داده، و متأسفانه بعضی زنان ما از این طریق قربانی چنین تحلیلی شدند در حالیکه ماوراء عقل غربی که به دنبال اهداف زندگی غربی است، باید به دنبال عقل دیگری بود که نه عین عقل زنِ دوران صفویه است و نه عین عقل زنِ فرهنگ مدرنیته؛ و این یعنی تولدی دیگر برای نظر به افقی که در جلو ما قرار گرفته.
زنان نباید مثل مردان بشوند - اشتباهی که غرب مرتکب شد- ولی نباید برای فرار از مردشدن مثل گذشتهای زندگی کرد که دیگر گذشته است و شرایطی پیش آمده که از حضور زن در جامعه گریزی نیست. شرایط جدید نشان داد زن برای ادامهی زندگی دینی گرفتار خللی شده که نه باید در مقابل فرهنگ غربی تسلیم شود و نه امکان ادامهی آن نوع زندگی که در دوران صفویه آغاز کرد، فراهم است. باید زنی متولد شود که بفهمد در این دوران چه تحولی در درون انسانها پدید آمده و اسلام در این فضا چه نوع زندگی را توصیه میکند.
اگر یک روز در جامعهی دینی با حذف عوامل فسادانگیز، مسیر دینداری جلو زنان و مردان جامعه قرار میگرفت و عملاً شرایط طوری جریان داشت که جز راه دینداری بقیهی راهها چندان هموار نبود و لذا زنان به راحتی عالَم عفاف خود را نگه میداشتند و به مسئولیتی که میشناختند مشغول بودند، امروز عوامل فسادانگیز در همهجا هست و از طرفی بنا به شرایط پیشآمده زنان نمیتوانند همواره در خانه بمانند و اینجا است که باید «عفت» با معنایی بسیار عمیقتر به کمک معارفی متعالی به صحنه آید تا زنان در چنین شرایطی بتوانند مثل همیشهی تاریخ، مظهر «عفاف» و «عفت» باشند و در متن آن عفت و عفاف به انجام مسئولیتی که میشناسند بپردازند.
اگر تا دیروز با حذف فساد در جامعه، زنان با شرایطی روبهرو نمیشدند که برای حفظ عفاف خود باید سخت محتاج معارف عمیق و بلند باشند؛ ولی امروز تکتک زنان اگر به معارفی عمیق منوّر نباشند و با نور شهودی و حضوری، برهان و نورِ پروردگارشان را در نهی سوء نبینند امکان مقاومت در این شرایط بسیار کم خواهد بود.
زنان ما باید بدانند برای تحقق رسالت تاریخی خود، نیاز به معارفی دارند که در حفظ عفاف و حفظ حریم خانواده و تربیت فرزندان در این دوران به آنها مدد برساند و این اصلیترین انتخابی است که آنها باید در این تاریخ بدان دست یابند تا اصلیترین شخصیت خود را که «عفاف» است به صحنه آورند و در زیر سایهی «عفاف»، حضور آنها جهت تحقق سایر مسئولیتها در جامعه مفید خواهد بود و در عین اینکه لازم نیست منبع اقتصادی خانواده باشند ولی مثل زنان دوران صفویه میتوانند در امور اقتصادی هم مکمل اقتصاد خانواده باشند، نه آنکه حقوق آنها موجب برهمزدنِ اقتصاد جامعه گردد.
موظفیم از خود بپرسیم آن معارفی که ما را در این ظلمات به نور وارد میکند کداماند؟ خداوند در راستای نجات حضرت یوسف (ع) از فضایی که همسر عزیز مصر در آن صحنه ایجاد کرده بود، سخن از «نور و برهانی» به میان آورد که موجب شد از آن مهلکه رها شود. قرآن میفرماید: «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه»(یوسف/24) اگر یوسف نور پروردگارش را نمیدید گرفتار میشد. و سپس در ادامه میفرماید: «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاء» اینگونه زشتی و فحشاء را از او برگرداندیم. و امروز نیز باید با رؤیت پروردگار خود از فضایی که شبیه فضایی است که حضرت یوسف (ع) با آن روبهرو شدند رهایی بیابیم و اینجا است که ضرورت نظر به معارف «وجودی» و «حضوری» به جای معارف «حصولی» به صحنه میآید تا ذیل تاریخی که به نور شخصیت اشراقی حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» تجلی کرده است، بهترین زیست نصیب ما شود و از این جهت جمع بین حضور در خانه و حضور در دانشگاه ممکن است. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عدم تحصیلات دانشگاهی به خودی خود چیزی نیست که موجب شود خواستگار شما کفو شما حساب نشود! ولی تنگنظری و اینکه طرف با کار خانمها و رانندگی آنها مخالف باشد نهتنها یک نوع عقببودن از مسائل مهم زندگی است، بلکه برای یک فرد مذهبی فاجعه است و هرگز پشیمان نباشید از اینکه آن آقا را ردّ کردهاید ولی نباید نتیجه بگیرید هرکس که دیپلم داشته باشد کفو شما نیست! باید با او صحبت کنید و نتیجه بگیرید، اگر به اسم مذهبیبودن در عهد قاجار زندگی میکند برود از عهد قاجار هم همسر انتخاب کند و نه در عهد امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به دنبال همسر مذهبی باشد! زنان عهد امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در اوج عفاف در این تاریخ زندگی میکنند، نه گرفتار تجدداند و نه اسیر گذشتهای که گذشته است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث علت و معلول در حوزهی علت حقیقی مورد بحث است و نه در مورد علت مُعِدِّه. مثلاً معلول نازلهی وجود عالیه است و معلول از این جهت پرتو علت است و یا حیات مادون، پرتو و معلولِ حیات عالیه میباشد و معلوم است که حیات مادون از سنخ حیات عالی است. سنخیت در علت و معلول از این نوع است نه اینکه فکر کنیم بنّا علت ساختمان است و در این مورد باید سنخیت بین علت و معلول باشد. زیرا بنّا علت مُعِدِّهی ساختمان است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً علم موجب قدرت میشود ولی بیکن به دنبال علمی است که قدرت تصرف در طبیعت را به او بدهد ولی ما به دنبال علمی هستیم که راهکار تعامل با طبیعت را بیابیم و از آن مهمتر بتوانیم به عوالم فوق عالم طبیعت سیر کنیم که قرآن در آیهی 33 سورهی الرّحمن تحت عنوان «أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» نام برده و می فرماید نمیتوانید به آن عوامل نفوذ کنید مگر با سلطان و توانایی لازم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. در معنای مختصر میتوان گفت نگاه ایدئولوژیک یعنی نگاهی که بر مبنای فرضهای ذهنی به موضوعات نگاهکنیم بدون آنکه به آن موضوع فکر نمائیم. مثلاً یک برداشت از اسلام داریم و همهی اسلام را آن بدانیم و به نگاههای دیگران که آنها هم از اسلام گرفتهاند توجه نکنیم و در مورد آن نگاهها قدرت فکرکردن را از دست بدهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خراباتی کسی است که جذبهی الهیه بر او غلبه دارد و مناجاتی سعی میکند به آن جذبه برسد. خواجه عبداللّه انصاری در کتاب منازل السائرین پس از مقدمهای عرفانی میفرماید: کتاب منازل السائرین را در صد مقام تنظیم کردم که در ده بخش جای میگیرد.[1] و متذکر میشود هرچند سالکان در این مقامات مختلفاند و بعضی «محبوبِ مراد»اند و بعضی «محبّ مُرید»[2] ولی در هر صورت با اینهمه در این نوشتار حال محبی در نظر گرفته شده که استعدادی متوسط دارد.
عرفا به طور کلی متفقاند که نهایات تصحیح نمیشود مگر با تصحیح بدایات و تصحیح بدایات عبارت است از 1- امتثال امر الهی 2- مشاهده اخلاص و اینکه انسان در خود ببیند برای خدا خواسته 3- رعایت سنت 4- تعظیم نهی در عین مشاهده خوف از عقاب الهی 5- شفقت بر عالم با بذل خیرخواهی و این که بار خود را بر روی دوش مردم نیندازد 6- دوری از همنشینی که وقت را تباه میکند 7- دوری از هر سببی که دل را مفتون و شیفته مینماید.
میفرماید: مردم در این بیان و شأن سه دستهاند: آنکه بین خوف و رجاء عمل میکند، با توجه به محبت و همراه با حیاء، که چنین کسی را «مرید» گویند.[3] و آنکه از وادی تفرقه و پراکندگی به وادی جمع ربوده شده که او را «مراد» نامند[4] و غیر از این دو هرکه هست مدعی و نیرنگباز است.
میتوان گفت: همهی مقامات در سه مرتبه جمع میشوند. رتبهی نخست که مساوی است با آغاز کار سالک در سیر سلوک. رتبهی دوم با داخلشدن سالک در غربت شروع میشود و رتبهی سوم دستیابی سالک به مشاهدهای است که او را به سوی عین توحید در طریق فنا میکشاند و جذب میکند.
در معنای رتبهی نخست که آغازکردن کار سالک در سیر و سلوک بود، در روایت از رسول خدا (ص) داریم: «سیروُا سَبَقَ الْمُفْرِدون» سیر کنید که مُفْرِدون پیشی گرفتند. مردم سؤال کردند ای رسول خدا مفردون چه کسانی هستند؟ فرمودند: «المهترّون، الذين يهترّون في ذكر الله عزّ و جلّ، يضع الذّكر عنهم أثقالهم فيأتون يوم القيامة خفافا» متحیرون آنهایی که در یاد خدا سرگشتهاند و یاد خدا بارهای گران را از ایشان برمیدارد، از این روی در قیامت سبک بال خواهند آمد. (ترمذی، کتابالدعویات، باب 129)
در رابطه با مرتبهی دوم که واردشدن در غربت است از رسول خدا (ص) داریم «طَلَبُ الْحَقِّ غُرَبةٌ»[5] طلبکردن و خواستن حق، غربت است. و در رابطه با مرتبهی سوم که دستیابی به مشاهده است در روایت داریم که جبرائیل از رسول خدا (ص) پرسید: «مَا الإحْسان؟» احسان چیست؟ حضرت فرمودند: «اَنْ تَعْبُدَ الله کَاَنَّکَ تَراه فَاِن لَمْ تَکُن تَراه فَاِنَّه یَراک»[6] احسان آن است که خدا را به گونهای عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر او را نمیبینی پس بدان او تو را میبیند. که این حدیث اشاره جامعی است به مذهب عرفا و متصوفه.
خواجه عبداللّه انصاری میفرماید: من درجات هر مقام را به تفصیل برایت باز میگویم تا درجهی عامه و سالک و محقق را در هر مقام بشناسی زیرا برای هر یک نشانی است که به سوی آن برانگیخته میشود. موفق باشید
[1] - آن ده بخش عبارتاند از: 1- بدایات 2- ابواب 3- معاملات 4- اخلاق 5- اصول 6- اودیه 7- احوال 8- ولایات 9- حقایق 10- نهایات.
[2] - «محبوبِ مراد» پیش از آن که قدم در راه سلوک گذارد با جذبه ربوده میشود و در نتیجه نهایات او پیش از بدایات او خواهد بود، برعکس «مُحب مرید» که باید قدمقدم منازل را طی کند.
[3] - مرید همان سالک مجذوب است که جز خدا را اراده نکرده و مراد همان مجذوب سالک است که خداوند او را اراده و جذب کرده.
[4] - حافظ در رابطه با عبور از تفرقه میگوید: «از فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع» که عبور از خلق به حق است و به حق اشتغالیافتن.
[5] - تاریخ دمشق، ج 51، ص 832- کنز العمال، ج 1، ص 239
[6] - صحیح مسلم، کتابالإیمان، ج 1، ص 37.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کریشنامورتی به هیچ حقیقتی باور ندارد ولی از نظر روش، تحت تأثیر بودا است و لذا در روش میتوان از او استفاده کرد ولی نسبت به ملحدبودن او نباید غفلت کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار بنده نیست، در هر صورت یا باید به کتابهای لغت رجوع فرمایید و یا به استاد ادبیات عرب. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از توجه به جواب سؤال 11650، راضی باشید به تدبیر الهی. موفق باشید