سلام و عرض ادب: اینطور احساس میکنم که در حال حاضر مسائل ماورایی از طریق دشمنان جنی و انسی نسبت به شیعیان زیاد شده ابتدا خواستم نظر شما را در این مورد بدونم. بعد از آن هم چون این حملات متعدد گاهی اثرگذار بوده خواستم ببینم چطور در حد عالی میتونم علیه این مسائل اقدام کنم طوری که حتی برای نظام اسلامی مفید واقع شوم؟ چند کتاب مفید هم اگر در این زمینه و علوم غریبه معرفی بفرمایید. ممنون میشم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه همینطور بوده است که وقتی صراط مستقیم بیش از پیش به میان آید، تلاش شیطان نیز بیشتر به صحنه میآید به همان معنا که به خداوند گفت: «فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» و معلوم است که با حضور انقلاب اسلامی در تاریخ، بسیاری از حیلههای چهارصدساله شیطان که میخواست جهان مدرن را مقصد انسانها بگرداند، در حال خنثیشدن است. راه حل عبور از حیله شیطان، توحیدی است که اصالت را به انسانهای موحدی همچون شهدای عزیز میدهد که نمونه آن را شما در «دعای سحر» که حضرت باقر «علیهالسلام» به میان آوردهاند، مییابید. توحیدی بسی بزرگتر از آن نوع ایمانی که افراد معمولی دارند. ایمانی که در این طوفان یعنی طوفان جهان مدرن پیش آمده است، قوتِ کامل را ندارد و بدین لحاظ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که متوجه بودند برای حضوری بزرگ نیاز به توحیدی بزرگ دارند؛ کتاب شریف «شرح دعای سحر» را تدوین نمودند که خداوند تأمّل در آن کتاب را رزق همگان گرداند. در این راستا خوب است به کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C رجوع فرمایید. به امید نظر به توحیدی عمیق به وسعت مقابله با ظلمات آخرالزمان. موفق باشید
۱ـ ما کجا تعلق پیدا میکنیم ؟ و در این تعلق دوست میداریم و غم و اندوه و شادی و سرنوشت چیزی یا کسی را به عهده میگیریم؟ بی تابش میشویم و بی قرار از دست رفتن اش؟ عشق می ورزیم و عاشقانه دوستیِ مان را به رخ هم میکشیم؟ گاه تعلق ها از صورت و ظاهر و موقعیت و شرایط و جایگاه و سود و منفعت ماست و گاه تعلق ها از اتفاقیست و در پی حادثه ای ما کسی یا چیزی را میابیم و تعلق پیدا میکنیم، و در برش پناه میجویم و متعلق لحظه های اضطرار و نا بسمانی ما میشود. گاه تعلق ها فطری است و یگانه با وجود ما در آمیخته اند همچون مادری به فرزندی یا که هم حب و عشق ما به معبودی ازلی که قدرت لایزال دارد و معلول علت های ماست. گاه تعلق ما نشأت در وابستگی و عادت ما دارد و فقر وجودی ما و طلب آسودگی و راحتی ما مانند تعلق ما به تکنیک و تکنولوژی و لوازم جهان ما. اما گاه تعلق به آینده داریم آینده ای که نیست و هیچش پیدا نیست روشن نیست و آمدنش حتمی نیست مبهم است و گنگ غریب است و نا آشنا اجمال است و ناگفتنی و... تعلق ما به آینده آینده ای غیر از آنچه که هست و بوده است شاید تعلق ما به جهان آرمانی و مطلوب ما. ما مردمان بی تعلقیم و بریده از هر تعلقِ فطری و وجودی به چیزی و کسی تنها تعلقمان ظاهر و صورت بیرونی ماست که از بین نرود و نکند حرف و سخنی یا که هم تکانهٔ مرگ خانه عنکبوتی بیرون ما را ویران کند. ما متعلق به کدام آینده ایم و کجا رنگ روشن آینده را به بوم نقاشی خیال می آوریم و در تعلق به آن میجنگیم و میسازیم و صبوری میکنیم و فکر میکنیم و شعر و هنر و ادبیات و فلسفه را در تعلق به این آینده می آزماییم؟ ما بی تعلق و بی نسبت فرو افتادیم در این جهان و هر روز وجود خود را به تعلق های رنگارنگ می آزماییم و از هرشکست، تعلق دوباره میجوییم و بازی به راه می اندازیم. ما بی تعلق به گذشته و راه چند هزار ساله فرهنگ و هنر و تفکر دینی خویشیم و هرچه داشتیم و نداشتیم را نمیجوییم و نخواهیم جست که چشم یافتنش را هم نداریم. اما گاه ما هم، رنگ و پی تعلق میجوییم به یکدیگر و به وضع و حال و هوای زمانه مان، و در این تعلق وجود هم را پاس میداریم و در آیینه همدیگر متعلق به آرمان آینده مان امید میابیم و وجود دل کندن و رفتن به آنچه باید باشیم و میخواهیم باشیم میابیم، و از خود و یکدیگر به پرسش می افتیم که کجا بودیم؟ و کجا هستیم؟ و آیا به کجا میرویم؟ و ریشه خود را میجوییم و غربال میکنیم داشته و نداشته مان را و عزم و همت هایمان را رنگ آینده می دهیم. نگاهی بیندازیم و ببینیم کجا ما طعم این تعلق را یافتیم؟ کدامین ایام و در کدامین روز یا کدامین نیمه شب؟ خون کدامین شهید و شهادتش به راهی که باید در پیش بگیریم؟ عید و عزا و شهادت چه کس؟ و در آخر در آیینه کدامین سخن و وجودِ پیری راهبر و رهبر؟ آری آیا چه وقت و زمان ما خود را به یاد آوردیم؟ ۲. شاید انقلاب اسلامی ما یاد آور تعلق ما و توبه مردمی ما به تاریخ چند ده هزار ساله انبیا است و هر کس این تعلق را یافت چشم مرگ اندیش یافت و کوره راهی به راهِ بنایِ عالم دینی در جهان امروز و در این تعلق عقل و قلب و خیال انسان جدیدی را به چشمان بشر جدید ظاهر کرد. ما همه در پی تعلق و یگانگی به حقیقتیم و در این راه آزمایش و مبتلا میشویم و راستی چگونه راه تعلق و یگانگی با حقیقت نا پیدا آینده انقلاب را بجوییم؟ این آینده چیست و چگونه قلب و خیال و عقل ما تعلق به آن می یابد؟ و در تعلق به این آینده عزمِ اصلاح و تغییر و تحول وضع نابسامانمان را میابیم ؟ ۳. هنر و هنرمندان در هر عصر و تاریخ گواه و پرتو آیینهٔ آیندهٔ هر زمانه اند. هنر در عصر ما محجوب در تکنیک و روش، پوشیده و محجوب است و جز با تفکر و پرسش و جانی دردمند و متعلق به جهان دیگر از این حجاب عبور نخواهد کرد و فرم و صورت جدید به قالب ها و روش های مرسوم هنر امروز نمیدهد و نوید و بشارت هیچ آینده و عالم دیگر را بر ما نمی دهد. راه هنرمندی که امروز خود را متعلق و درد مند به حضور در تاریخ انقلاب میداند توأمان با شناخت و معرفتی قلبی و حضوری و فلسفی از جهان امروز است و اگر خود از پیچ و خم و زرق برق دنیای خویش وا ننهاده باشد و وارسته نباشد چگونه چون آیینه، قلب و خیال خویش را آیینه آینده جهان خود کند و بشارت دهد؟ جهان ما هر آنقدر که با انقلاب اسلامی راه جدید خویش را آغاز و نوید انسان جدیدی را داده باشد، هر چه باشد پر از آشفتگی و پریشانی و نا بسامانی است و انسان هایی که در بی راهه های جهان جدید راه خویش گم کرده و در بازی خاموش ناشدنی این جهان اسیر و در بند اند. و اگر هنرمند از مکر و حیله پیچ و تاب های این جهان آگاه نباشد و وارسته از این جهان به سر نبرد و خود متعلق به جهان آینده نباشد چگونه وجود خویش را همچون وجودِ آیینه کند و عهده دار تذکر و معرفت و بشارت و آینده حضور این انسان مغفول کند؟ هر آنکس که بدین راه تعلق بسته خود را مهیای غربت و تفکر و دشواری کرده که این راه، راهِ نامرسوم و نا مشهور انسان های جهان ماست به قول درویش و شاعر پیر ما به دیوانه ها بیشتر ماند تا عاقلان و معیشت اندیشان پیرامونمان. بشر امروز عوام زده و همچون فرد واحدی در نقش های مختلف جهان تکنیک و سازمان و مدیریت و مهندسی و...منتشر شده و تنها تفاوت اش علاقه و استعداد و خلق و خوی گاه تند و گاه آرام روانشناسی اش است و گویی وجود این بشر به یکسان توزیع و تقسیم شده است و این انسان در وجود فرد واحدیست که تنها تعلق ها و وابستگی های گوناگون تکنولوژیک دارد. آیا انقلاب اسلامی ما صراط مستقیم حضور دینی ما در بستر تاریخ ایرانی اسلامی ما نیست تا انسان هنرمندِ متعهد و درد مند این تاریخ عهده دار تذکر و آیینگی رفتن و دل کندن از مناسبات و عادات و رسوم اکنون زده ما برای حضور در آینده ای دیگر برای ساختن و بنا نهادن جهان دیگر باشد؟ این امید دور دست نخواهد یافت جز ظهور هنرمندان و متفکران این راه سترگ و دشوار که طلیعه آینده را آزاد از آداب و رسوم اسارات های هنر امروز برای ما به پرده سینما و شعر و رمان و معماری و ادبیات گرافیک.... کشند و جان ها را آماده و منتظر متعلق به آینده کنند. ما و انقلاب اسلامی ما و هنر انقلاب اسلامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید این سؤال برای ما پیش آمده که انسانها در کجای تاریخ این اندازه به همدیگر متعلق میشوند! کدام راه است راهی که انساها تا این اندازه هرکدام پارهای از وجود دیگری میشوند! جز این است که این ذیل تاریخی به وقوع میپیوندد که ظرفیت عزم شهادت را با انسانها در میان گذارده؟!! انقلاب اسلامی در واقع عهدی است که هر انسانی نسبت به دیگر انسان تعلّق جانانه دارد و حال ماییم و فردایی که حضور در عالمی است با این همه یگانگی و تعلّق نسبت به همدیگر، عالمی که در آن مصرفزدگیِ بیهنری سیطره ندارد. آیا اندیشهانگیزترین امر در این زمانه همین نیست که مردم جهان به خوبی نسبت به ظلمی که بر مردم غزه میشود حساسیت نشان میدهند؟!! به حادثه خودسوزیِ آقای آرون بوشنل فکر کنید. حادثهای که ما را به اندیشهای بزرگ نسبت به وسعت انسانیت فرا میخواند و تعلّقی که ما در دلِ انقلاب اسلامی نسبت به انسانیتِ انسانها یافتهایم. تا متوجه شویم جهان ما چه اندازه در انسانیت انسانها گشوده شده است.
تعلّق آدمیان نسبت به همدیگر در پناه امر قدسی، «بودنی» است با دیگران و «حضوری» است ماورای شبکه رسانهای جهانی، و بازتعریفی است از خود، و احساسی است قدسی و معنوی در مقابل خودبنیادیِ انسان تمدن غربی. باید در این زمانه به انسان از آن جهت که خودش مسئله خودش شده است، اندیشه کرد و به آیندهای که توحید در مقابل ما گشوده است نظر نمود، از آن جهت که به گفته جناب هایدگر ذات انسان، سکنیگزیدن است و این، زیر سایه زیباترین تعلّقها به ظهور میآید، چه تعلّق به زمین و چه تعلّق به آسمان و چه تعلّق به انسانها و چه تعلّق به خدا. به جای آنکه با عادات دینی سرپوشهایی بر ظرف تهی انسان معاصر بگذاریم، میتوانیم با حضور در دینداری خود، خود را بیش از پیش احساس کنیم و شدنهایمان را تجربه نماییم. و این اصیلترین تعلّقی است که میتوان در نزد خود با آن بهسر برد. بحران معنای انسان و نگرانی نسبت به راهی که با مدرنیته پیش آمد، موجب شد تا انسان نتواند علم و معرفتی را مدّ نظر داشته باشد که برایش قابل اعتماد باشد و بدان تعلّق پیدا کند. خودآگاهی نسبت به این امر، راهی است که آینده را معنا میبخشد. موفق باشید
سلام: نمی دونم چرا هر روزم احساس شکستی بزرگ میکنم. آمده ام درد دل و آه کنم. پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر، صبح تا شب دارم سعی میکنم این قفس سالم تر باشه. مگه من همون پرستویی نیستم که قصدم پرواز بود پس چرا از ویرانی لانه ام می هراسم. رویای من ققنوس بی بال در اوج آسمان بود و اکنون شده ام کفتری که پرهایم سنگینی میکند. هر روز داره این یه تیکه گوشت، قلب حکایتش میشه دلی که به یاد حسین به جوش نیاد که دل نیست سنگ خاراست. رَها باید شد! / از هستی خویشتن رها باید شُد / از دیو خودیِّ خود جُدا باید شُد / آن کس که به شیطان دَرون سرگرم است / کی راهیِ راه انبیا خواهد شُد / باید از غزه پرسید؟ غزه، کربلا چه شد. به عقب که برگردم میبینم چقدر عاشق بودم. و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد. راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است. اگر خون؛ یعنی همه ی حیات و از ترک این وابستگی دشوار تر هیچ نسیت! پس بیشترین از آن کسی است که دست به دشوار ترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی می بخشد که این راز را در یابد. کربلا مستقر عشاق است. لَنْ تَرانی / تا جلوه او جبال را دَک نکند / تا صَعْق تو را ز خویش مُنْدَک نکند / پیوسته خطاب لَنْ تَرانی شنوی / فانی شو تا خود از تو مُنْفکّ نکند / من با شناختی که از خودم دارم شمر این زمانه حداقل برا خودم، خودم هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این مائیم و هزاران دیوار و قفس و پیشنهاد جناب مولوی که فرمود:
اَلصّلا ! ای عاشقان روی دوست الصلا ای رهروان کوی دوست
الصلا ! ای بلبلان باغ عشق الصلا ای تشنگان داغ عشق
این قفس را بشکنید ای طوطیان بال بگشائید تا هندوستان
فاش گویم یار مشتاق شماست طاقت او بیگمان، طاق شماست
و این است معنای حضور در تاریخی که به افقهای بلند توحیدی مینگرد و در عین حال از قبض و بسطی که پیش میآید، ما را گریزی نیست. پس نه، باید در قبض مأیوس شد و نه، در بسطْ مغرور. زیرا که «ای برادر عقلْ یک دَم با خود آر / دَم به دَم در تو خَزان است و بهار». باید جلو رفت و باز به جلو، زیرا آنچه مقابل ما قرار دارد صراطی است که حضور در آن و ادامه آن، معنای «بودنِ» ما است. و عبور از شِمری که در درون ما نعره میکشد. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام: استاد عزیز مطلبی در کانال نوسته ام، اگر زحمتی نیست نظر شریفتان را مرقوم کنید. یا عادل گفت: ظلم و فساد همه جا را فرا گرفته است. گفتم: تکنولوژی و تمدن تکنولوژیک، بزرگترین فسادی است که تاکنون بر روی کره زمین به وجود آمده است. گفت: توضیح دهید. گفتم: فساد از ریشه فسد به معنای «خروج شیء از اعتدال» است. با این تعریف تکنولوژی و تمدن تکنولوژیک بزرگترین مفسد و خارج کننده اشیاء از اعتدال است. با سموم کشاورزی و کود شیمیایی، تمام محصولات کشاورزی و به تبع آن بدن انسانها و حیوانات را از اعتدال خارج کرده است. با مواد غذایی صنعتی بدن ها را دچار فساد کرده است. با کارهای سخت و طاقت فرسا و خصوصا شیفت شب، بدن انسانها را از اعتدال خارج کرده است. با پزشکی مدرن که حالت تخصصی پیدا کرده است، کل بدن را از اعتدال خارج کرده است. با دود اتومبیل ها و کارخانهجات، هوا و در نتیجه ابرها را از اعتدال خارج کرده است و آب مصرفی انسان و حیوان و گیاه را از اعتدال خارج کرده است. بشر جدید با تکنولوژی جدید نظم بیشتری را خواست و همه چیز را از اعتدال خارج کرد و به فساد کشید. تکنولوژی و تمدن تکنولوژیک هر چه بیشتر پیشرفت کرد، سرعت تکنولوژی را بیشتر کرد و در نتیجه اشیاء را بیشتر از اعتدال خارج کرد و فساد گسترده ایی را در کل کره زمین تحمیل کرد. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» https://eitaa.com/tabeensade
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده سخن درستی است. عرایضی در این رابطه در کتابهای «تمدن زایی شیعه» و «گزینش تکنولوژی» و «عقل تکنیکی» شده است. موفق باشید
با عرض سلام و وقت به خیر خدمت استاد عزیز: عرضی داشتم: خادمین خدمتگزاری که از وجود شما به نحوی استفاده کردهاند؛ چه در کلاسهای حضوری و چه در بستر مجازی و کلاسهای غیر حضوری، مطالب کلاس را هم جمعآوری کرده و در فضای مجازی مانند پیج اینستاگرام و گروههای ایتا با عنوان صراط رسانه در نشر آثار و تولید محتوا، قدمی برداشتهاند. سرخطِ مطالب گروههایی هم که ایجاد شده همان مطالب سیرهی شهدا، سیرهای مطالعاتی کتب امام، مباحث توحیدی و... است افراد حاضر در این گروهها هم، با این موضوعات غریبه نیستند و همگی، از علاقهمندان و دنبال کننده های این مباحث هستند. اما سوال ما اینجاست که، در حال حاضر، که جوانان و نوجوانان ما از این روش فاصله گرفته اند و میل و علاقهای به شرکت در کلاسها نشان نمیدهند، چگونه میتوانیم آنها را با پیج صراط رسانه serat_rasaneh@ آشنا کنیم تا لااقل این مباحث را به صورت کلیپهای کوتاه و عکس نوشته ها دنبال کنند؟! در این اوضاع نگران کنندهی جامعه که بچههای ما هر کدام به نحوی مورد آماج این تفکرات و فرهنگ غربی قرار گرفتهاند و در اینستاگرام اسیر امواج متلاطم بی هدف شده اند شاید تبلیغ پیج صراط رسانه وجذب آن راهی برای رهایی از این بیقراری وسردرگمی های بی هدف باشد. در پایان: از شما استاد گرانقدر خواهشمندم با رهنمودهای ارزشمند خود جهت پیشبرد اهداف افراد دغه دغه مندآنان را یاری و کمک بفرمائید صراط رسانه در اینستا گرام👇👇👇👇 🍃 https://instagram.com/serat_rasaneh?igshid=OGQ5ZDc2ODk2ZA==
باسمه تعالی: سلام علیکم: یحمد الله کار های خوبی را در پیش گرفته اید. در عین حال در حال حاضر مهم توجه دادن جوانان است به روح تاریخی که در آن هستند و شور و شعفی که در این بستر برایشان با نظر به روحیه مردم غزه بخصوص برای جوانان آن خطه پیش آمده. از این جهت در آینه غزه باید حقیقت تاریخی خود را درک کنند و به نظر میآید خوب است در این رابطه موضوعاتی را با آنها در میان گذاشت به همان معنایی که سید مقاومت فرمودند: «طوفان الاقصی مرحله تاریخی جدیدی را در نبرد با دشمن صهیونیستی ایجاد کرد.» حقیقتاً روح جوانان ما نیازمند درک تاریخی خود هستند و هر آنچه بتوانیم متوجه روح تاریخیِشان بکنیم، مثل توجه به حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و نحوه درک شخصیت خود در آینه حاج قاسم سلیمانی؛ بهتر بودنِ خود را درک خواهند کرد. موفق باشید
سلام جناب طاهر زاده: با توجه به آموزه های دینی، همیشه خطر منافقین از کفار برای مسلمانان بیشتر بوده. بزرگترین منافق تاریخ در صدر اسلام باعث شده ما هر ساله چندین نوبت بخاطر مصائب حضرت زهرا و حضرت علی عزادار باشیم. در بعد فردی نیز نفاق درون عامل مهلکی است که شما خود به آن بهتر از ما واقف هستید. یادم هست زمان آقای خمینی نیز چندین بار این موضوع مطرح شد و در نهایت ایشان به این جمله که منافقین از کفار بدترند صحه گذاشتند. سئوال من از شما این است که در سی سال اخیر مدام بر دشمن بیرون تاکید شده و دشمنی آمریکا و اسرائیل برای مردم مهمترین و بزرگترین خطر جلوه داده شده، در صورتیکه پر واضح است دشمن بیرون ما را راهی جهنم نمی تواند بکند اعمال ماست که در نهایت ما را رستگار یا جهنمی خواهد کرد، هیچگاه یک سرباز امریکایی و یا اسرائیلی نمی تواند من را راهی جهنم کند اما نفاقی که چه در درون جامعه اسلامی است بخاطر رواج بدعت ها مانند انچه در صدر اسلام رخ داد و چه در نفس ماست بسیار مهلک می تواند باشد. با اینکه بد اخلاقی ، اختلاس ، دروغ و فریب و خصوصا تهمت بسیار در جامعه رواج یافته اما این گناهان خطری انگاشته نمی شود و برعکس دائم بر جنایات اسرائیل و آمریکا برای مردم تاکید می گردد. امکان ندارد در یکی از محیط هایی که عزیزان طرفدار حکومت هستند، حاضر شویم و کوچکترین نقدی کنیم و با انواع تهمت های وهابی، حرامزاده، غربگدا، جاسوس ، نفوذی و..... روبرو نشویم. حتی از طرف افرادی که خود را استاد میدانند و گرداننده این گروهها هستند. هر کسی کوچکترین زاویه فکری دارد با انواع برچسب و تهمت ها مواجه می گردد. خیلی کنجکاوم شما که هم در زمینه عرفان و اخلاق صاحب نظر هستید و هم بسیار طرفدار حکومت ولایت فقیه و انقلاب اسلامی این انحراف بزرگ را چگونه توجیه می کنید. می بخشید من را چون مطمئن هستم جواب جنابعالی توجیهی بیشتر نخواهد بود اما واقعا درک نمی کنم فردی که به خطر یک دروغ و یا تهمت و یا ظلم و بدعت کاملا آگاه است چگونه اینهمه ظلم و بداخلاقی را که نتیجه آدرس غلط بابت دشمن است توجیه می کند. چگونه بر خلاف گفته حضرت رسول که بزرگترین دشمنتان نفس شماست که در بین سینه شماست را به دشمنی آمریکا و اسرائیل تغییر می دهید و انرا توجیه می کنید؟ به فرض با این جماعت، شما موفق به نابودی اسرائیل و فتح آمریکا شدید ، پس از آن چه کار خواهید کرد؟ پس از چهل سال، تمام اختلاس های آمریکا را به اصلاح طلب ها مرتبط می کنید؟ با باطل که نمی توان به حق رسید!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که میفرمایید. ما متأسفانه آنطور که شایسته نظام اسلامی بود نسبت به رشد فضائل اخلاقی و انسانیت انسانها تلاش نکردهایم و فضای دنیازدگی و خودبینی و عدم انصاف و عدم عشق به عدالت، در بین آنانی که تنها به ظاهرِ مذهب متوقف هستند وجوددارد و آن طورکه باید فضائل رشد نکرده است. و این وظیفه ما میباشد که متذکر چنین اموری باشیم و در آموزههای دینی متذکر مکارم اخلاقی شویم که پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» برای آن مبعوث شده اند. آنچه بنده و امثال بنده را نسبت به انقلاب اسلامی امیدوار میکند، آن است که تنها در بستر همین انقلاب میتوانیم از این نوع تنگناهای تاریخی عبور کنیم. موفق باشید
سلام استاد: اصلا حالم خوب نیست. از لحاظ مادی اوضاع ام خرابه شرمنده زن و بچه ام شدم از لحاظ روحی هم حالم خوب نیست. چند ساله دعا می کنم از خدا و ائمه جوابی نیامد مدام از خدا و ائمه گله دارم رفتارم با خانواده هم تعریفی نداره ذکر یا چله که برمیدارم نصفه نیمه رها میکنم خلاصه که همه بدیها در این حقیر جمع هس.ت خدا خودش شاهده که بنده ی بدی هستم یک کار درست برای خدا انجام ندادم حالم از خودم بهم میخوره میخام تغییر کنم کمکم کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار تعمق روی معارف الهی مانند «معرفت نفس» از مباحث اخلاقی مانند «شرح حدیث جنود عقل و جهل» غفلت نکنید. https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87 و https://lobolmizan.ir/sound/660?mark=%D8%B4%D8%B1%D8%AD
موفق باشید
سلام: سوالی در مورد تجربیات نزدیک به مرگ داشتم. واضحه که معرفت و اندیشه ورزی و پژوهش فکری (در فلسفه و ادیان و خلاصه کلیه علوم) بسیار مهمه اما تا جایی که اطلاع دارم از مجموع تجربیات نزدیک به مرگ (چه خارجی چه داخلی) در همه یا اکثرشون تشویق و تنبیهی برای اندیشه ها و مکتبها و ایدئولوژی ها گزارش نشده (مثلا به فلانی بگند تو چرا طرفدار فلان ایسم بودی و نباید میبودی) یا حتی کمتر دیدم که در مورد شدت و ضعف ایمانشون به خدا و معاد و دین شون پرسیده بشه.... و افراد تنها بر اساس نیک و بد در اعمال و افعال شون تشویق یا تنبیه میشن گویی که تنها اخلاق و حکمت عملی مهم است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در تجربیات نزدیک به مرگ، انسان تنها، با روح خودش و خواطر درونی خودش مرتبط است بدون اینکه در مسیر سکرات و قبض روح و مقابله با نکیر و منکر برایش پیش آید و معلوم شود نسبت به شریعت الهی چه جایگاهی خواهد داشت. موفق باشید
با سلام: در مورد مسائلی که امروزه در جامعه با آن سروکار داریم گاها سوالاتی در مورد درست بودن یا نبودن آنها پیش می آید که با سوال از دفتر مراجع می گویند که طبق قانون مراجع رسمی و مجلس و باقی ارگانها باید عمل شود. یا اینکه مثلا می گویند اگر اینطور عمل شود درست است، ولی شخص توانایی بررسی کامل آن را ندارد که بداند چگونه انجام می شود. حال اگر در شرایطی انسان می بیند که خود قانون انطباق درستی با آنچه که درست وعقلانی است ندارد در آن شرایط چه باید کرد؟ بطور مثال مسائل بانک و اقتصاد و... با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید در مورد بانک و مسائل اقتصادی، ما گرفتار مافیای نئولیبرالیسم و نزولخواریِ پنهان هستیم و درک درست آن هنوز نه در مسئولان و نه در جریانهای مذهبی پیش نیامده. آنچه مایه امیدواری است نوعی به خودآمدن است که حکایت از بازخوانیِ کلّی در این مورد میکند و امثال آیت الله جوادی تذکراتی را شروع کردهاند هرچند هنوز گوش شنوایی به طور جدّی به میان نیامده است. ولی این انقلاب اسلامی است که بالاخره در ذات خود توان عبور از این معضل را دارا میباشد. موفق باشید
به نام خدا: چند سال پیش یک نونهال ازم پرسید چرا خدا ما را خلق کرد؟ خب این سئوال من هم بود و پیش از این بشر شاید به ندرت به این شکل سوال مطرح میشده چون این سوال از روی دردِ، عرض کردم منم نمیدونم اما خودت برو پیش خدا و از خودش بپرس چون تنها حالتی که میتونه این همه رنج بشر امروز رو تسکین بده اینه که خوده خدا معنی زندگی رو بهش بده. اما امروز در این مورد یک جراتی برای جواب نسبی وجود داره: در احادیث هست بعضی پیامبران این سئوال رو از خدا پرسیدند «یا رَبّ لِماذا خَلَقْتَ الخَلْق؟ قال: کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» یعنی: پروردگارا! برای چه مخلوقات را آفریدی؟ خدای تعالی فرمود: گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند. ما هیچ وقت زندگی نکردیم و بشر از اعماق متلاشی شد و رنجی رو کشید که خدا در قرآن صداش می کنند جهنم. کما اینکه هر وقت چنین اتفاقی افتاد خدا رسولی فرستادند تا این مشکل حل بشه و آدمیزاد آینه ظهور و حضور خدا بشه تا از زندگی لذت ببره چون هیچ کسی بلد نیست زندگی کنه اِلا فقط خدا. جنگ و انقلاب ما یک جنگ سیاسی به معنای دعوای قدرت چند کشور نیست بلکه غرب دشمن خوده منه که خلق شدم زندگی کنم اما تو خونه خودم و پیش خودم هم نمیتونم چون خدا را از پیش زیستنمان مُرداندند. هیچ سیاست مدار نیستم و امام و رهبری تبلور خواسته اصیل مخلوقات که زندگیست هستند اما زندگی رو هم میشناسند که خداست در آنها زندگی میکند. آقای طاهرزاده بنده میتوانم زندگی کنم یا از زندگی خود برای زندگی بگذرم اما غیر از این دو نمیتوانم باشم چون حق هیچ کس نیست که هیچ جا نباشد و هیچ معنی ندهد هرچند چنین هم که نمیتوانستم، بودم. پس من از خدا حق دارم دوباره بپرسم خدایا چرا مرا خلق کردی؟ خدایا یک بار برای همیشه جواب این سئوال را حد اقل به صورت اجمالی بده تا من بتونم با خودی نسبی، نسبی زندگی کنم وگرنه چه کنم تو بفرما تویی که من جز زندگی از تو درخواستی ندارم؛ فقط زندگی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مباحث فلسفی بحث امکان ذاتیِ موجودات را داریم که بحث بسیار مهمی است و خداوند به اعتبار امکان ذاتیِ هر موجودی، وجودِ مخصوص آن مخلوق را به آن مخلوق میدهد از آن جهت که صفت ذاتی خداوند «جواد» بودن است و بخشش به هر مخلوقی که امکان بودن دارد، ذاتیِ اوست. پس در واقع جواب خداوند به آن مخلوق آن است که چون تو طالب «وجود» بودهای خداوند تو را خلق کرده است به همان معنایی که در قرآن از قول حضرت موسی و حضرت هارون «علیهماالسلام» داریم که در جواب فرعون که پرسید خدای شما کیست؟ فرمودند: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ملاحظه میکنید که به هر موجودی خلقتِ خودش را دادهاند. موفق باشید
با سلام و احترام: با توجه به محدودیت منابع پژوهش و اهمیت سوال زیر لطفا در صورت امکان بفرمایید: در آیه شریفه: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» این شاکله با توجه به دانش نفس شناسی دقیقا چیست؟ آیا چیزی در روح انسان است؟ آیا همان جوهر مادی است؟ اصلا ساختار آن مجرد است یا مادی است؟ نیت در بیان روایاتی که این شاکله را به نیت معنا کرده اند چه تفاوتی با فهم رایج ما از نیت و نیز نیت در فقه اصغر دارد؟ با توجه به منحصر به فرد بودن شاکله در هر فرد چه راه هایی برای شناخت شاکله افراد وجود دارد؟ شاکله انسان از چه چیزهایی متاثر می شود و چه عواملی در شکل گیری آن اثرگذار است؟ شیطان چگونه در شاکله انسان اثر می گذارد و چگونه می توان این نفوذ را محدود کرد؟ اگر همه اعمال انسان توسط شاکله او مدیریت می شود چگونه می توانیم شاکله خود را شکل دهیم تا اعمال ما الهی شود؟ امیدوارم توضیحات جنابعالی راهگشای مسیر این تحقیق باشد. با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر علامه طباطبایی خوب است نظر کنید که میفرمایند عمل انسان هرچه باشد مناسب با اخلاق آدمی است یعنی از «کوزه همان برون تراود که در اوست». و «شاکله» نسبت به عمل انسان، نظیر روحِ جاری در بدن است که بدن با اعضاء و اعمال خود آن را مجسم نموده و معنویاتِ روح را نشان میدهد. لذا بُنیه انسانی و صفات درونی او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضاء و نه به نحو علت تامّه، یعنی خُلق و خوی هرکس او را مجبور نمیکند که حتماً فقط اعمال مناسب آن خُلق و خوی را انجام دهد و ترک آن برای او محال باشد هرچند که ترک عمل، مناسب با اخلاق در پارهای از موارد در غایت دشواری است وگرنه دعوت به فطرت معنا نداشت و عملاً منجر به جبر میشد. با توجه به این امر علامه طباطبایی میفرمایند در اینجا شاکله، همان بُنیه اولیهای است قبل از آن که دست تربیت بر سر انسان قرار گیرد و استعدادهای نهفته او را به مرحله بروز برساند و چون این انسانِ رشد یافته را در عالم طبیعت به حال خود واگذارند. با توجه به آیه: «وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوسًا» و مأیوس میگردد و چنانچه او را تربیت کنند و راه را به او نشان دهند از این مراحل ضعف عبور نموده و به مقام عزّ انسانیت میرسد و انسان گرچه به ظاهر، همان انسان مأیوس و کفور است لیکن در نهاد او دریایی از نور حقیقت موج میزند که آنها نیز از سرشت او خارج نیست منتها با ریاضت ظهور میکند و حضرت صادق «علیهالسلام» در رابطه با این آیه فرمودند: «اصلاً نیت، عمل است». این است نگاه علامه طباطبایی به آیه مذکور که به نظر میآید نکات دقیقی را مدّ نظر خواننده آوردهاند. موفق باشید
با عرض سلام و احترام: ضمن تشکر از زحمات شما از اینکه با حوصله جواب میدهید. کتاب جایگاه رزق در جهان هستی همچنان که خوندان آن آرامش خاصی به قلب آدم میده، ولی انگار یه جورایی دچار انفعال هم میکند علتش چه میتواند باشد؟ با سپاس فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به تذکرات روایی و آیات مربوط به رزق، انسان متوجه میشود در حدّ وظیفه نسبت به رزق به طور منطقی تلاش خود را داشته باشد ولی کار را به خدا واگذارد و از این جهت نباید در امور دنیا حرص بزند که موجب تضییغ حقوق دیگران گردد. موفق باشید
استاد عزیز سلام: اینکه میفرمایید فعل شخص را بد بدانیم نه خود شخص را منظور چیست؟ مگر در قرآن نیامده «کل یعمل علی شاکله» یعنی شاکله بد هم بد است. با کمال تشکر لطفا توضیح دهید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی اکثراً گرفتار فضا و محیط هستند و اینان غیر از کسانی میباشند که بنا دارند خود را در بدیها و گناهان معنا کنند. موفق باشید
سلام: استادعزیز بنده خیلی مواقع دچار ناراحتی و قبض و نگرانی هستم. دلیل این ناراحتی برایم کاملا مشخص نیست. اما کمی که تأمل میکنم دلیلش را این طور حس میکنم که با خود می گویم: (عمر و زندگی به سرعت میگذرد و من به آنچه برایش آفریده شده ام، نمی پردازم و دچار روزمرگی شده ام و معرفت الهی بدست نیاورده و عمرم عبث و بیهوده میگذرد و دیگران را هم اینگونه می بینم و برایشان ناراحت می شوم.) این نوع افکار خیلی خیلی مرا آزرده می کند واحساس افسردگی می کنم. درحالیکه سعی در انجام واجبات و ترک محرمات دارم اما دلم می خواهد به بالاترین درجات سعادت و معرفت برسم. این افکار الهی است یا شیطانی؟ چگونه مقابله کنم؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره انسان بعضا در قبض و بعضاً در بسط قرار دارد و این طبیعی است که در حالت قبض باید صبر و شکیبایی داشت و در حالت بسط، باید شکر کرد. موفق باشید
با سلام و عرض احترام: طاعاتتون قبول، استاد گرامی این درست است که معتقد باشیم، عقیده افراد قابل نقد است اما خود افراد محترم هستند؟ مگه انسان همان اندیشه اش نیست؟ ممنون و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسانها همیشه در یک باور و عقیده نیستند لذا نباید طوری با آنها برخورد کرد که وقتی در عقاید خود تجدید نظر کردند، تصور کنند ما هنوز آنها را در عقیده و باور قبلی میبینیم و از این جهت باید نسبت به افراد حتیالإمکان گشوده بود. موفق باشید
سلام استاد: برای مجالس حضرت زهرا (س) ازم خواستند در مورد سیره حضرت زهرا (س) آنهم در منزل صحبت کنم. مجلس ۳ روز برگزار میشه ما بین مباحثتون پیشنهادتون چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: عرایضی در رابطه با جایگاه خطبۀ حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» و اعتراض آن حضرت به جریان انحرافی که پیش آمده؛ شده است که خوب است بدان نظری بیندازید https://lobolmizan.ir/get-file/5327/?item=0 . ثانیاً: از خطبۀ آن حضرت و نکات دقیقی که در آن خطبه مطرح است غفلت نفرمایید. در این رابطه خوب است به کتاب «بصیرت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)» نظر شود. نکاتی در رابطه با شخصیت آن حضرت در سایت هست که میتوانید بدان رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/search?search=%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7&tab=sounds موفق باشید
سلام وقت بخیر: من از برنامه قرآن حب المتین استفاده میکنم و همراه با قاری از روی قرآن همخوانی میکنم یعنی بصورتی که هم تلفظ درست رو متوجه بشم هم خودم رو خوانی میکنم ولی نه فقط از روی گوشی، به این صورت که صوت قاری مدنظر رو پخش میکنم بعد از روی قرآن فیزیکی همراه با قاری شروع به خواندن میکنم و پا به پای قاری قرآن میخوانم میخواستم بدونم چه حکمی دارد؟ آیا در ثوابش فرقی میکند چون برخی علما گفتن که هر شب سوره واقعه بخوانیم میخواستم بدونم با این روش به خواندن ادامه بدم مشکلی در ثواب ختم سوره واقعه پیش نمیاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کار خوبی است تا اولاً: فضای آهنگین آیات حفظ شود و ثانیاً: فرصت تدبّر در آیات نیز برای ما بهتر فراهم گردد. موفق باشید
با سلام و خدا قوت و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز و فرزانه: لطفا در مورد روش و منش استاد حمیدرضا مروجی سبزواری راهنمایی بفرمایید، اینکه آیا اساسا ایشون مور تایید شما هستن؟ چرا که هستن افرادی در کسوت روحانیت که ایشان را نه تنها تایید نمی کنند بلکه نهی هم می کنند و بخاطر قرابت ایشان به صوفی گری و درویشی و... حتی تا جایی پیش رفتن که به ایشان نسبت هایی ناشایسته را هم می دهند. این نسبت ها و قضاوت ها اگه نادرست باشد تاثیری خیلی سوء بر روی افرادی می گذارد که معارف و معنویات را از ایشان دریافت می کنند. متاسفانه در میان مردم ما چه عموم و چه حتی عالمان ما نوعی قضاوت صفر و صدی حاکم شده. ممنون میشم شما استاد بزرگوار در این زمینه روشنگری نموده و نظر خود را در مورد آقای مروجی سبزواری بفرمایید. آرزوی سلامتی و موفقیت داریم برای شما استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت اش اطلاعاتی در آن حد که بتوانم نظر بدهم ندارم. موفق باشید
سلام خدا قوت: استاد پیرو سوال 38892 چند مطلب نمونه از کتاب حضرت حجت (مجموعه بیانات آیتالله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه میدهم، انشاءالله که وقت داشته باشید و یک نگاه اجمالی کنید و نظر بدهید؛ استاد ببخشید خیلی مُصرم به پاسخ، چون دیدم خیلی در کانال ها و ناشران تبلیغ وسیعی میشه «خود را درست کن ما به سراغت می آییم شخصی در فکر دیدار امام زمان بود؛ فهمید که آن حضرت با قفل سازی مراوده و ارتباط دارند. نزد یکی از قفل سازها رفت و دید پیرزنی برای ساختن قفل به او مراجعه کرد و پرسید: اجرت آن چقدر میشود؟ قفل ساز پاسخ داد یک عباسی می سازم و بعد از ساختن آن را به سیصد دینار یا یک سنار مبلغی که خیلی کمتر از آنچه می ساخت میخرم سپس با قفل ساز دیگری برخورد نمود که به یک سنار می ساخت و به یک عباسی می خرید از اینجا فهمید که این قفل ساز است که با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه میتوان به خدمت شما رسید؟ قفل ساز گفت: فلان وقت برای گرفتن جواب بیا در وقت مقرر به وی مراجعه کرد و جواب حضرت با را خواست. قفل ساز گفت حضرت فرمود: بگو تو در فکر این نباش که مرا ببینی خودت را درست کن ما به سراغت می آییم از کسانی نباش که قفل را به یک عباسی درست میکنند و سیصد دینار با یک سنار میخرند مثل کسانی باش که به یک سنار درست میکنند و به یک عباسی می خرند آری ترک واجبات و ارتکاب محرمات حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است دعا کنید بداء نشود! آیا نباید در فکر این باشیم که از کسی که خداوند برای اصلاح جامعه قرار داده، بخواهیم که بیاید؟! خود او در مسجد سهله و جمکران در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون این که او را ببینند فرموده است: فرج من نزدیک است، دعا کنید؛ یا به نقلی فرموده: «فرجم نزدیک شده دعا کنید بداء (تغییر) حاصل نشود! کرامات مسجد سهله این شبهای چهارشنبه نجفی ها به طرف مسجد سهله سرازیر میشدند و خدا می داند که شبهای چهارشنبه و روزهایش و.... چه کرامتهایی و چه چیزهایی دیده شده است عجایب و غرایب مسجد جمکران ملجاً پاکان عده ای از پاکان و نیکان با حضرت صاحب السؤال و جواب میکنند و حاجت می طلبند و جواب میگیرند و در مسجد جمکران صدای آن حضرت را می شنوند. دیدار امام عصر در مسجد جمکران
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته اساتید بزرگ آن اندازه که حضرت صاحب الامر «عجلاللهتعالیفرجه» طالب ظهور هستند، بقیه طالب آن حضور نیستند. میماند که به گفته حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» ملتی که به دنیال مُصلح هست، خود باید صالح باشد. آری! باید به لطف الهی بیش از پیش تلاش کنیم تا در همه ابعاد انسانی به انسانیت برسیم تا انسان کامل احساس بفرمایند که میدان حضورشان قلبهایی است که انسانیت انسانها را درک میکنند و این غیر از تحجرهایی است که به بهانه انتظار، بقیه انسانها نفی میشوند. موفق باشید
سلام علیکم استاد بزرگوار: درمورد مسیر خودشناسی تا خدا شناسی تا به حال تصور ما این بود از درون خود شناخت را شروع می کنیم تا به خدا شناسی برسیم و اگر بنا باشد به علوم انسانی راهی در سیر انسان ارائه شود باید از خود، فارغ از دین و... شروع کند تا با این شناخت و نگاه متفاوتی که می یابد باب ورود به شناخت رب هم برایش لاجرم باز می گردد اما در این مقاله گویی تفاوت نگاه هست: با عنوان معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى، سال ششم، شماره سوم، بهار 1388، 77ـ 117 و مولفان : مصطفى عزیزى علویجه صادق لاریجانى "در حکمت متعالیه، قاعده اى را مطرح کرده اند که عبارت است از: «ذوات الأسباب لاتُعرف اِلّا بأسبابها»؛ یعنى دست یابى به شناخت حقیقى نسبت به معلول، در گرو شناخت اسباب و علل آن است. بنابراین، علم به هر شىء، اگر از راه علم به علل و أسباب آن شىء به دست نیاید، در معرض نابودى و دگرگونى قرار خواهد گرفت. در مقابل، علمى که از راه شناخت اسباب به دست آید، ثابت و خلل ناپذیر خواهد بود و با دگرگونى معلول، دستخوش تحوّل نخواهد شد. در باب «معرفت نفس»، مى توان از همین قاعده و اصل کلّى کمک گرفت: معرفت حقیقى نفس، هنگامى جامه عمل مى پوشد که ما کار را با شناخت علل و اسباب نفس آغاز کنیم. علّة العلل نفس انسان، همانا، خداوند متعال است. انسان از راه شناخت و معرفت شهودى به حق تعالى، مى تواند به حقیقت و گوهر وجودى خود باریابد. صدرالمتألّهین در تعبیرى دقیق مى گوید: «المنطوى شهودها (نفس) لذواتها فى شهودها لِلحقّ الاوّل.» بنابراین، انسان هرچه به خداوند نزدیک شود، در واقع به حقیقت خویش نزدیک شده است؛ و به هر میزان که از خداوند دور شود، از حقیقت و گوهر خویشتن دور شده است. از این رو، فراموشى خداوند سبب فراموشى «خود» مى شود: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» (حشر: ۱۹). به بیان دیگر، خود واقعى انسان، خداست و تنها از راه ارتباط با خداست که انسان خود واقعى خویش را بازمى یابد. محال است که انسان بتواند خویش را جدا از علّت و آفریننده خود، به درستى بشناسد. علّت واقعى هر موجود مقدّم بر وجود آن موجود به حساب مى آید و از خودش به خودش نزدیک تر است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: ۱۶)؛ «وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال: ۲۴). به نظر مى رسد که تفاوت روش اهل معرفت در باب «معرفت نفس» (که برگرفته از قرآن مى باشد) با روش یوگاى هندى در همین امر است که اهل معرفت، کشف خود واقعى و تقویت و تکامل آن را برایند ذکر خدا و اخلاص و عبادت مخلصانه مى دانند و به دنبال آن، مراقبت و نوعى ریاضت نفسانى را تجویز مى نمایند؛ ولى در روش یوگا، از آغاز، به تمرکز ذهنى و ریاضت هاى دیگر پرداخته مى شود.» سوال اینست اگر بخواهیم برای انسان نسخه ای در روانشناسی و سیر کردن بدهیم از خود او شروع می شود یا از ابتدا بحث الله و رب العالمین باید طرح شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً در جریان هستید که در این مورد بحثهای مفصلی مطرح شده بخصوص در رابطه با روایتهای مشهور «معرفت نفس» که علامه طباطبایی در کتاب «رسالۀ الولایه» آن روایت را به میان آوردند حاکی از آنکه شناخت خداوند در انسان، منوط به شناخت نفس ناطقۀ خود او است در خودش. و آیه ۱۹ سوره حشر را عکسِ نقیص آن روایات باید دانست که فراموشی نفس را منوط به فراموشی خدا میداند به این معنا که پس هرکس خود را فراموش کرده، خدا را فراموش کرده. حاصل کلام علامه در «رسالۀ الولایه» آن است که روشن میکنند هر اندازه انسان در «بودن» و هستِ خود که عین ربط به وجود مطلق است؛ حاضر شود، نسبت خود با خدا را مییابد. گویا این نوع حضور که در مکتب جناب صدرا در راستای طرح «اصالت وجود» پیش میآید در نسبت انسان با خدا نهاییترین حضور باشد. موفق باشید
زمانه در حال عوض شدن است و شواهد، گویای ورق خوردن تاریخ جدیدی در سراسر دنیاست، جریان حق که امروز از آن به جبهه مقاومت یاد میشود اگر بنا دارد نقش کلیدی و اصلی را در این تورق تاریخ بازی کند نیاز به بودنی ماورای بودن های معمولی دارد لذاست که مردان الهی وقتی مشاهده میکنند که در این تنگنای مادی بدن، توانایی هایشان محدود شده است به سمت مرگ پرواز میکنند و آن را در آغوش میکشند و جسم خود را به او میسپارند و در عوض حیاتی برتر و فراتر از حیات طبیعی را به دست می آورند تا بتوانند در گستره ای وسیع بدون هیچ محدودیتی نقش اثرگذار و تاریخی خود را انجام داده و تاریخ را به نفع جریان حق ورق بزنند. لذا اگر از دریچه ی مبانی معرفتی به مسئله شهادت نگاه کنیم خواهیم دید که این دشمن نیست که مردان الهی را از بین میبرد بلکه این دست خداست که در آستین مردان الهی به پاکسازی تاریخ از جریان باطل دست زده است. ما نباید صرفا اسیر تحلیل های مادی امنیتی، سیاسی و نظامی بشویم، بلکه باید به ندای بی صدای حق گوش فرا دهیم که میفرماید باطل به حتم رفتنی است. قطعا و یقینا شهید هنیه از اسماعیل هنیه برای دشمن احمق خطرناک تر است و آنها این را نمیفهمند و خدا را باید شکر گفت که نمیفهمند که با دست خود، خود را به هلاکت می اندازند هماگونه که شمر و ابن سعد و ابن زیاد و خولی و حرمله و سنان و ... خود را هلاک کردند. باور دارم که اکنون ارواح متعالی و مطهر شهدای جبهه مقاومت کنار هم گردآمده اند تا با امدادهایی ماورای کمک های نظامی، شر صهیونیست خبیث را از سر دنیا کم کنند ان شاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً همینطور است که شهادتِ مردان الهی همیشه عامل پاکسازی تاریخ از جریانهای باطل بوده است. به این فکر کنید که شهادت آقای اسماعیل هنیه در ایران و نمازی که حضرت آقا بر پیکر مبارک ایشان اقامه کردند و تشییعی که پس از آن انجام شد؛ چه استعداد پنهانی بزرگی را در نسبت ما با جریان اهل سنت پیش آورد و چگونه تبلیغات دشمنان اسلام و منافقان را که سعی بر تقابل شیعه و سنی داشتند، خنثی نمود. چه کسی باور میکرد که عالِمی از علمای شیعه بر پیکر عالِمی از علمای اهل سنت نماز بخواند؟!!! راستی! اگر این شهادت، در ایران انجام نشده بود، چنین انعکاسی در جهان و بخصوص در جهان اسلام در رابطه با یگانگیِ شیعه و سنی پیش میآمد؟ و آیا آن نماز و آن تشییع، افقی نورانی و گشودهای را برای عبور از همه جبهه استکبار در جهان اسلام به ظهور نیاورد؟ چه اندازه باید در شخصیت شهید اسماعیل هنیه خلوص در میان باشد که شهادت او تا این اندازه برکات به همراه داشته باشد. در حالیکه بنا به گفته قرآن که میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» مرگ هرکس از قبل تعیین شده است، ولی خوبمردن و تا این اندازه مؤثربودن، مربوط به خلوص خود انسان میباشد. البته حرف در این مورد بسیار است باید به معنای حضور تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده، بیش از آن فکر کرد، و از حماقت دشمنانمان نیز باید حیرت نمود. موفق باشید
سلام و عرض ادب: در خصوص سوال ۳۷۹۹۰ خواستم چند مطلب رو به سوال کننده عرض کنم. گرچه شما مطالبی رو اشاره فرمودید. برادر گرامی ضمن عرض سلام و احترام کاش قبل از ایراد سوال اینچنینی فقط یه سرچ کوچک میکردید که مقام معظم رهبری اصلا نهج البلاغه خواندن با نه!؛ ضمنا نامزد مقابل آقای پزشکیان حافظ کل قرآن بودن که ذره ای هم ابراز نکردن و اگر مناظرات را دیده باشید جایی که جناب پزشکیان مطلبی رو از نهج البلاغه فراموش کردن آقای جلیلی یادآوری میکند که نشان میده ایشان هم نهج البلاغه رو خواندن. برادر گرامی کمترین کار در خصوص ابهام شما فقط مراجعه به سایت رهبری بود. برادر گرامی شما خود رو جوری معرفی کردی که به نهج البلاغه عمل میکنید و آن را میخوانید این سهل انگاری شما و تهمت به رهبر ایران بویی از نهجالبلاغه ندارد. نکته آخر به نظر بنده اینکه خوف ما از فتنه آینده همین باشد که فردی که حافظ نهج البلاغه و حاضر در روضه های اباعبدالله هستن در حالت خوش بینانه گرفتار گروهی شوند و از سادگی ایشان سو استفاده کنند و مردمی همچون شما گمراه بشوید و انقلاب و کشور و رهبری رو دچار چالش جدیدی کنند که تنها راه دوباره شهید دادن است و بس.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! خوب است آن کاربر محترم که سؤال شماره 37990 را مطرح کردند؛ کمی بیشتر در جریان شخصیت مقام معظم رهبری قرار میگرفتند تا گمان نشود افرادی که به آقای پزشکیان گرایش دارند تا این اندازه از زمانه و تاریخ خود غافلند. کاربر سوال شماره 38014 هم متذکر نکات خوبی شدند. موفق باشید
با سلام: دو سوال دارم. سوال اول: آیا انسان پس از اینکه میمیرد وارد عالم مثال منفصل میشود؟ سوال دوم : اگر پس از مرگ برای انسان باز مثال منفصل و مثال متصل وجود دارد، صورت هایی که توسط ملکه های نفسانی ایجاد میشود، در مثال منفصل رخ میدهد یا مثال متصل؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در عالم برزخ میهمان سفره خود است و منقطع از نسبت دنیایی خود با بیرون از خود تنها با صورتهایی که از قبل در خود نهادینه کرده است به سر می برد. موفق باشید
سلام و احترام خدمت استاد عزیز جناب طاهرزاده: من جوانی ٢٣ ساله هستم اهل اصفهان، من زمانی که نوجوان بودم چند سال در اروپا زندگی کردم و بعد از تنفس در فضای غرب، پوچی غرب را از عمق وجود احساس کردم و سوالات زیادی برایم در مورد معنای زندگی و پوچی و هدف انسان به وجود آمد. پس از بازگشت به ایران به واسطه رفقای عزیزم در مجمع شهید اژه ای با کتابهای شما و به خصوص با کتاب آشتی با خدا آشنا شدم و مانند تشنه ای که به آب رسیده باشد، از این کتاب و مطالب استفاده کردم و تحولی درون من ایجاد شد. انگار که تک تک کلمات آن را با تمام وجودم درک میکردم سالها از این تحول گذشت و من با سرلوحه قرار دادن احکام دین و معارف دینی وارد زندگی ای حقیقتا سرشار آرامش و اطمینان شدم اما باز بعد از گذشتن زمان و درگیر شدن با چالش هایی مانند تمام کردن دانشگاه، کار، سربازی و ارتباط جدی ای که به واسطه شغلم، با انسانهای پوچ و بی هدف پیدا کردم، باز وارد فضای اضطراب درونی شدم و حال با وجود اینکه همان مطالب قبلی را میخوانم و با وجود اینکه علی الظاهر حتی کلمه به کلمه آن را حفظ هستم اما اثری در جانم نمیگذارد و نمیتوانم خود را در فضا و حضوری خدایی بیابم و اینکه در کانالی که در تلگرام دارید (اشارت) فرموده بودید انسان امروز میتواند با بهره گیری از سخنان حضرت علی (ص) و با یافتن ایشان میتوانیم طلب بزرگ خود را بیابیم و از بحران بزرگی که در مقابل بشریت هست نجات بیابیم سوال بنده این است که با توجه به شرایطی که عرض شد این نجات چگونه میتواند حاصل شود؟ با تشکر و دعای خیر برای شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: حداقل میتوانید مدتی با خطبههای توحیدی آن حضرت مأنوس باشد و بنگرید آن حضرت چه نوع حضوری را برای ما مدّ نظر میآورند. در این رابطه میتوانید به قسمت سیر مطالعاتی سایت بخش مربوط به خطبههای نهج البلاغه رجوع فرمایید. و البته از «برهان صدیقین» و شرح مربوط به آن که روی سایت هست؛ غفلت نشود. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد خدا رو شکر الحمدلله هفته پیش قسمت شد برم دیدار رهبری برای رای اولی ها. همون موقع دو سه تا چیز تو ذهنم بود و الانم به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم به نوشتن. اول از همه واقعا انگار قسمت بود. واژه قسمت رو ما بیشتر برای زیارت ائمه به کار میبریم و خب واقعا هم همینه ولی برای من این دیدار هم واقعا یه قسمت بود چون تو اون شرایط واقعا نیاز داشتم و به همه عزیزان دیگه ای که اومده بودن از یک هفته قبلش هماهنگ کرده بودند ولی من فقط یک روز قبلش بود که باهام تماس گرفتن و گفتن برای فردا آماده باش بری دیدار رهبری و واقعا خیلی خوشحال شدم اون لحظه و انگار که در طلبش بودم و انتظارش رو ته دلم میکشیدم. اونجا که رفتیم مهم تر از همه برنامه ها و صحبت هایی که خود آقا فرمودند برای من انگار یه عالمی داشت. من تا آقا رو دیدم با اینکه فاصلمون زیاد بود ولی انگار دلم آروم گرفت، حال اومدم و واقعا شارژ شدم. چیزی که قبلا توی جلسات تفسیر آقای طاهرزاده تجربه میکردم. یعنی من هر هفته شنبه ها میرفتم این جلسه و واقعا شارژ میشدم و تا دوشنبه حالم خوب بود ولی بعدش دوباره از دست میرفت و تو انتظار بودم تا شنبه بعدی. شاید حتی اون اوایل اصلا کامل هم متوجه نمیشدم آقای طاهرزاده از لحاظ مفهومی چی میگن ولی حالم خوب میشد. یا اوایل امسال خیلی درگیر کنکور بودم و هر روز صبح تا شب کتابخونه بودم، یه روزایی خیلی خسته میشدم و دلم میگرفت انگار. گلستان و این چیزا هم راستش رو بگم خیلی جوابگو نبود. ولی خیلی ناخودآگاه یهو یه سر میومدم سها و میرفتم تو حسینیه دو دقیقه مینشستم پای صحبت های آقای نجات بخش انگار دلم حال میومد. کلا حالی که توی حسینیه سها دارم گاهی وقتا هم هیچ جا دیگه نیست. نمیدونم واقعا چیه و چرا اینطوریه ولی میدونم یه چیزی هست. حالا نمیخواستم رهبری رو با آقای طاهرزاده یا آقای نجات بخش مقایسه کنم ولی تجربه های قبلیم رو میخواستم بگم که یه همچین حسی داشتم. گفتم اون موقعی هم که ما پای صحبت های آقا نشسته بودیم خیلی خوب بود و یه همچین حسی انگار داشتم با اینکه به قول بعضیای دیگه اصلا آقا خیلی هم صحبت نکرد و سریع تمومش کردن ولی از این جهت برای من خیلی خوب بود. یه نکته دیگه هم که بود من یه لحظه توی صحبت های آقا احساس کردم دارن برای ما قصه میگن. انگار پیش پدربزرگم نشسته بودم و داشت برام قصه میگفت از اون روزایی که این مردم و امام انقلاب کردن و جنگیدن و این انقلاب رو رسوندنش به ما تا به اینجا. انگار میگفت وقتشه تو نقش خودت رو پیدا کنی تو این انقلاب و حضور خودت رو تجربه کنی. قصه گوی انقلاب ما همین آقاست . شاید صحبت هاش تکراری باشه (به قول خودشون) ولی قصه ایه که هر دفعه باید بازخوانیش کنیم تا نقش خودمون رو فراموش نکنیم، پس تکراری نمیشه. این روزها ذهنم درگیر حال خودم بود بیشتر که کاش میشد اون حال و هوای معنوی قبل برگرده، ولی انگار در طلب یه چیز اشتباه بودم. ماها بغیر از اون حضور معنوی و فردی خودمون با خدا یکی از مهم ترین حضورهایی که نیاز داریم حضور جهانی یا چیزیه که الان با این انقلابه. یه تیکه از خود ماست انگار این انقلاب که ما دقیقا همین رو گم کردیم و حالمون بده و بدنبال نماز شب های بیشتر هستیم در صورتی که نماز شب وقتی برای ما نماز شب شد که در دل این انقلاب و برای این انقلاب داشتیم میجنگیدیم و در حضور در این انقلاب اون حضر معنوی هم بود. بنظر من اینی که حاج قاسم میگفت والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ارتباط قلبی و دلی با این حکیم بزرگ است فقط منظورشون این نبود که آخر کار رستگار میشین، نه همین الان میتونی توی حضور خودت مستقر بشی و حضور داشته باشی. ولی یکی از سوال هایی که هنوز درگیرم باهاش که از جهتی هم احساس میکنم اصلا شایدد غلط باشه اینه که خب نقش من توی این انقلاب بالاخره چیه؟ میدونم یه نقشی باید داشته باشم ولی هنوز دقیق نمیدونم؟ توقع دارم یه کار دقیق و معین برام تعریف بشه یا خودم تعریف کنم تا بتونم برای این انقلاب کار بکنم ولی از جهتی احساس میکنم این هم اشتباست. نمیدونم چرا. ولی احساس میکنم یه جوریه. یعنی از اون روزی هم که برگشتم قبلش واقعا هیچ افق و امیدی دیگه نداشتم ولی بعدش هم که اومدم گفتم خب من الان باید چیکار کنم و هیچ چیزی نبود و دوباره اون حال هم داره میره ... چون از طرفی اصلا از این درس و بحثام خوشم نمیاد و نمیتونم توی این مسیر مدرسه و دانشگاه برم یا حتی حوزه و از طرفی هم نمیدونم خب نقشم رو چجوری ایفا کنم؟ نمیدونم شاید دوست دارم یه نقشی مثل این قهرمان های داستان های جدید داشته باشم بخاطر همین دنبال اینم. در صورتی که این یه صراطه که تو وقتی توش باشی هر کاری هم بکنی تو صراطی هر کاری هم بکنی تو قصه ای مهم این نیست که یه کار غول پیکر دهن پر کن بکنی مهم اینه تو صراط باشی. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. البته دیگه خب اون دغدغه های قبلی ام رو هم ندارم مثل اینکه بخوام بقیه رو هدایت کنم یا اینکه علوم انسانی اسلامی بسازیم و فلان و بهمان. قبلا برای خودم همینطوری یه دو دوتا چهار تا میکردیم و میگفتیم خب اول باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم پس بریم درستش کنیم ولی بعد که اومدیم دیدیم انگار پوچ بود و به این سادگی نیست و الان هم خیلی از اون حال و هوای علمی کلا فاصله گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا هیچ درد و دغدغه ای ندارم در حال حاضر و همین بزرگترین دردمه. فقط میدونم باید یه نسبتی با این انقلاب بگیرم. نمیدونم انگار خیلی زیاد نوشتم ببخشید. خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش / و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید راهی در مقابلمان گشوده شده است که هم هست و هم نیست و محبوب دلها که بنا بر آن دارد ما را به سوی خود هدایت کند، بدون ناز نیست، همان نازی که در غزل شماره ۱۳۱ از آن خبرها یافتیم. و باز مائیم و «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». و این زیباترین ایمان است، از آن جهت که همواره باید رفت و در عین «ثبات»، «شدن» نیز در میان است به همان معنایی که «وجود» یعنی بودنیترین بودن، دارای شدت و ضعف است و شدنی را بعد از شدن به میان میآورد. و در این فضا ملاحظه میکنید که چه اندازه رهبر معظم انقلاب، فهمیدنی است و این مسئله بسیار مهمی است اگر متوجه نسبت بودنِ خود با او شویم و سریانی که میتوان در شخصیت او احساس کرد. موفق باشید
