باسمه تعالی. استاد طاهرزاده سلام علیکم: چند سال پیش یکی از شاگردان شما چند عدد CD مربوط به بحث معاد و چند ورق A4 خط کشی شده به بنده دادند که طبق آن برگه ها بحث های معاد را خلاصه کنم ولی متاسفانه من نتوانستم طبق قولی که داده بودم عمل کنم. به آقای توکلی گفتم ایشان گفتند که موارد فوق را تحویل همان کسی بده که تحویل گرفته ای ولی با عرض معذرت بنده آن شخص را دیگر نمی شناسم. الآن بابت سه عدد CD و چند برگ کاغذ چه کار کنم که جبران شود متشکرم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال جز اینکه ردّ مظالمی برای او بدهید و از خداوند برایش بخشش طلب کنید، راهی نمانده است. إن شاءالله جنابعالی نیز به ثواب نیّتی که داشتهاید خواهید رسید. موفق باشید
یا محبوب! به اسم خدایی که حسین «علیهالسلام» را کشتی نجات قرار داد! از اسم و نام که نگذریم که همه جلوه یار است؛ باید بگویم گاه ترس آنچنان چیره میشود که دیگر صحبتهای قبلی را نمیپذیرد و مرحم نمیشود! بله درست است که ایمان دیروزینِ ما برای حضور امروزین کافی نیست! استاد: باور کنید خودم هم خسته شدهام از سوالهایی که ریخت و قیافهشان فرق میکند اما همه دنبال اویند! اما وقتی طناب شیطان انسان را گرفتار خود میکند، دیگر اوضاع عجیب میشود حتی حسی از درک اسم جلالش نمیماند، حال این حس بیگانگی را چه میشود کرد؟! میدانم گناه از خود من است و باید از نفس شکایت کرد و نماز توبهای خواند و بعد هم آدم خوبی شد! اما این «هنوز نه» هایی که انگار نتیجهی طولانی شدنش من هستم، عجیب مرا فرا میگیرد! به خدایِ آقا روح اللّه خمینی بگویید دوریاش دارد دیوانهام میکند! بگویید دارد دوباره میرود و او را برگردانید! اجرتان با حضرت معشوق.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه هست قضیه، قضیه آتش شوقی است که باید تجربه شود و از این جهت میتوان گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». در این رابطه میتوان گفت اگر حضرت محبوب از جهتی به ظاهر، ما را رها کرده است و در بیابانِ سرگردانیمان، تنها گذاشته، از جهت دیگر گویا میخواهد جهان گشودهای را بر جانمان بگشاید تا غم همه عالمیان غم ما باشد و به حکم سوره «الضحی» نه یتیمی به چشم حقارت دیده شود، و نه سائلی طرد گردد. خوب است توصیف جناب عمّان سامانی در رابطه با پریشانیِ خاندان نبوت در میدان کربلا را ذیلاً با هم تکرار کنیم که راز این به ظاهرپریشانیها را از حضرت محبوب بپرسیم. موفق باشید
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
دوست میدارد دل پر دردشان
اشکهای سرخ و روی زردشان
چهره و موی غبار آلودشان
مغز پر آتش، دل پردودشان
دل پریشانشان کند چون زلف خویش
زآنکه عاشق را دلی باید پریش
خم کند شان قامت مانند تیر
روی چون گلشان کند همچون زریر
یعنی این قامت کمانی خوشترست
رنگ عاشق زعفرانی خوشترست
جمعیتشان در پریشانی خوشست
قوت، جوع و جامه، عریانی خوشست
خود کند ویران، دهد خود تمشیت
خودکشد شان باز خود گردد دیت
تا گریزد هر که او نالایقست
درد را منکر، طرب را شایقست
تا گریزد هرکه او ناقابلست
عشق را مکره هوس را مایلست
و آنکه را ثابت قدم بیند براه
از شفقت میکند بروی نگاه
اندک اندک می کشاند سوی خویش
میدهد راهش بسوی کوی خویش
بدهدش ره در شبستان وصال
بخشد او را هر صفات و هر خصال
متحد گردند با هم این و آن
هر دو را مویی نگنجد در میان
مینیارد کس به وحدتشان شکی
عاشق و معشوق میگردد یکی. (و این همان یگانگی بین «عبد» و «ربّ» است در آن حدّ که اگر او یعنی «عبد» نیزه بیندازد، همان حضرت ربّ العالمین است که در میدان آمده.
بسم الله. سلام علیکم استاد عزیز و بزرگوارم: قبول باشه ان شاءالله اعتکاف رمضانتون، فایل ها را گوش کردم، مثل همیشه عالی، ان شاءالله که راهگشا باشه برای قلب عقب مانده ی من، نظر کردم یه بار دیدم چقدر فاصله زیادی دارم تا شما، به وسعت یه اقیانوس... وقتی همه چیز فشار میاره فقط لطف خدا بخاطر نعمت شماست که آرامم میکنه و شکر میکنم، حالا حالاها باشید و سایه تون از سر ما کم نشه ان شاءالله، صرف دلتنگی بود که گفتم پیامتون بدم، و نیاز به یه صحبتی، پندی، راهی که قلبم را در هستی و در بیکرانگی مستقر کنه، همیشه دعام کنید، همیشه محتاج دعاتون هستم. درگیر نوجوان های مسجد شدم که تقریبا همشون فضاهای درب و داغونی دارن، یسری هستن که از تحجر خانواده هاشون از دین زده شدن و متاسفانه توی فضاهای دوست پسری و فیلمهای ناجور افتادن، یسریشون هم که خانواده هاشون اهل ماهواره و سگ توی خونه نگه داشتن و فیلمای ماهواره ایَن که دیگه مشخصه حالشون، یکسالی هست که باهاشون هستم و برعکس مسجدی ها یکبار هم به هیچکدوم از کاراشون گیر ندادم و حتی در مقابل تشرهای مسجدی ها که یه چیزی سرت کن و نماز بخون و ........ بهم پناه میارن که فلانی اینو به ما گفت. همش سعی داشتم بهشون دل بدم و کنارشون باشم و فقط دوستشون داشته باشم تا باهام همراه بشن، الان یکم قلبهاشون گرم شده، حالا با فایل های آقای نجات بخش که خدا حفظشون کنه سعی کردم این چند وقته جلو برم در مواجه با اینها، ایشون میگن خیلی کارهایی که خیلی از اهالی کار فرهنگی میکنن به درد نمیخوره و تهش همون پوچیه و از این حرف ها، حالا میخام ببینم میشه اوایل تابستان به حاج آقای موسویان بگم که بیان و توی یه فضای صمیمی و گفت و گویی با بچه ها باب ده نکته را باز کنن. خود شما هم تاکید زیادی به صدرا دارین، همین اعتکاف میگفتین «جوانان ما امروز نمی توانند بی صدرا جواب خودشان را بدهند» همش به خدا میگم خودت بیا، من ناخدا و تو همه کاره، بیا و یه کاری بکن. این شب و روزها به حال این بچه ها زار میزدم و همش فکر میکردم کسی مثل شما یا حاج آقا موسویان برای توی راه اومدن دلها زار زدین حتما... امید بخدا، دلم میخواست یکم باهاتون حرف بزنم، اگر میتونید راهنمائیم کنید که منت میگذارین، اگر نه که همین که برای خودم یک حرف کوچک هم بزنید ممنونتون میشم. بچه های حقیر را هم دعا بفرمائید یاعلی
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله راهِ ارزشمندی در راستای اُنس با جوانان که جوانانی دریادل هستند را، خداوند در مقابل شما گشوده، و آن عبارت است از بازاندیشیِ جوانان ما نسبت به معنای خود، و اتفاقاً مباحث معرفت نفس در این مورد شروع خوبی است. مهم آن است که به هر بهانهای باب آن را با آنها باز کنید، حتی از طریق همان مباحثی که در کتاب «جوان و انتخاب یزرگ» پیش آمده است. موفق باشید
با سلام و احترام استاد عزیز: یه سوال داشتم ازتون ما یه خانواده مذهبی هستیم. معمولا توی خونه نمازمونو به جماعت میخونیم ولی یه خواهر ۱۹ ساله دارم که روزه میگیره ولی توی نماز خوندن کاهلی میکنه به طوری که روزه بی سحری میگیره و نمازاش قضا میشه نظرتون چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین صحبت با او و بازنگهداشتنِ مسیر گفتگو، سختگیری به او نکنید تا خودش انتخاب کند. موفق باشید
سلام: این نقل تاریخی چقدر به دیدگاه شما ارتباط دارد که گفتید: وقتی دین ابراهیم محور ادیان است اسلام نیز اصراری ندارد که آنها مسلمان شوند. "انوش نصرانی در گفتگو با امام حسن عسگری ایشان را حق می داند و از اینکه از ایشان می شنود که فرزندش مسلمان و اهل ولایت خواهد شد خوشحال می شود. اینجاست که برخی کشیش های حاضر در محفل، با شنیدن این گفتگو می گویند چرا مسلمان نمی شوی؟! انوش می گوید مسلمانم و مولایم این را می داند. امام هم سخنش را تصدیق می کند. فقال أنوش: و اللّه يا سيّدي إن قولك الحقّ و لقد سهل على موت ابني هذا لما عرّفتني أنّ الآخر يسلم و يتولّاكم أهل البيت فقال له بعض القسّيسين: مالك لا تسلم؟ فقال له أنوش: أنا مسلم و مولانا يعلم ذلك، فقال مولانا: صدق (حلية الأبرار، ج6، ص112). اما سوال این است که انوش چگونه مسلمانی است که نه حکومت و نه نصرانی ها از اسلام او خبر ندارند و فقط امام آن را می داند؟ آیا می توان او را نصرانی مسلمان دانست؟ او با انجیل در سینه به امام متوسل می شود چون ایشان را عارف تر به انجیل از خودشان می داند: أتوسّل إليك بهذا الكتاب الّذي أنت أعرف به منا."
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید همینطور باشد که او نصرانیِ مسلمان است زیرا خود اسلام اجازه داده تا اهل کتاب به دین خود باشند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: ببخشید حقیقتا در حال حاضر انسان با توجه به نیاتی که دارد برای بهتر و بیشتر حاضر شدن در جهان، نیازمند این است که با نیات سنتی خویش، کارهایی در جهان مدرن انجام دهد. (به عنوان مثال در فضای مجازی فعالیت کند و نیتش این باشد که کارش موجب ارتقای نظام اسلامی و در نتیجه رضای الهی می شود.) و ظاهرا بشر امروز دارد بر روی یک تیغه بس نازک حرکت میکند و این کاری است دشوار! تیغه ای که هر روز نوآوری میشود و روی جدیدی از خود را به ما به نمایش می گذارد. چه کنیم تا حالا که در ابتدای سالهای جوانی هستیم از لبه این تیغ منحرف نشویم و میزان و ملاک برای معرفت برای این حرکت را چگونه و در کجا کشف کنیم تا حکایت عطار (ره) نشویم که فرمود: «چون توانستم ندانستم، چه سود چون بدانستم، توانستم نبود» با تشکر🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متوجه هستید شرایط، شرایطِ بسیار حساسی است و شناخت این زمانه و ظرفیتها و لغزشهای آن نیاز به زمانشناسی دقیقی دارد. عرایضی در خدمت حوزه «جامعة المهدی «عجلاللهتعالیفرجه» شد که ممکن است در این رابطه مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/13194 موفق باشید
یا مُنقِذَ الغرقی وَ یا منجِیَ الهَلکی. سلام و عرض ادب: در قرآن می فرماید: «اِنَّ في ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْب» (ق/۳۷) در این قرآن، ذکر و هوشیاری و بیدارباشی است برای کسی که او را قلب است. استاد، مگر نه این است که انسان به قرآن مراجعه می کند تا قلبش زنده شود؟ پس با توجه به این آیه، عملاً کسی نمی تواند از طریق قرآن دارای قلبی زنده شود! چون خودش می فرماید «اگر قلب داشته باشی» این قرآن برایت ذکر و بیدارباش خواهد بود. و الا فلا. این مسأله را چگونه حل کنیم؟ شبیه همین مسأله در آیه ی شریفه «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» هم هست. بالاخره ما به قرآن رجوع می کنیم تا انواع ظلم ها و ظلمات وجودی ما را برطرف کند. چرا باید خسارت در پی داشته باشد؟ عذرخواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همانطور که قرآن میفرماید: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» منتها پس از آن تقوای اولیه که همان طالب حقیقتبودن است، بنا بر آن است که همانطور که میفرمایید اگر قلبها آماده باشد، این قرآن سخنها با آنها دارد وگرنه اگر کسی خواست ایراد بگیرد «لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً». موفق باشید
سلام استاد طاهرزاده گرامی: میخواستم نظرتون رو در مورد این سخنان استاد هادی پناهیان بدونم؛ لطفا کمک کنید ممنونم خوب دیگه دوستان «نکته آخر» رو هم عرض کنم در مورد «انتخابات» که دیگه زیاده روی نشه و زیادی «عمیق» نشیم! آخه «آقا» هم فرمودن «لجن پراکنی» نشه، میترسم زیادی «عمیق» بشیم و بریم تو عُمق و برسیم به «لجن های ته نشین شده» و چوبمون بهش بخوره و پراکنده بشه... ضمن اینکه «سیاست» تمام زندگی و دین نیست بلکه جزیی از «دین و زندگی» هست مثل نماز، مثل روزه، مثل ورزش، مثل مطالعه، نبایستی همه امور رو تحت الشعاع قرار بده! وگرنه «غُصه و پریشانی» میاد در «روح» دیگه با مقداری «اندیشه» میشه فهمید کی «اصلح» هست و کیا خوبند اما اصلح نه! یا اگر بیشتر خواستید «مبنا» دار بشید رجوع کنید به سه متن؛ «اگر شهید حاج قاسم در انتخابات دوم اسفند بود»، «رجوعِ معقول» و «برادر حسین» که سالها قبل نوشته شده و در قسمت «مکتوبات» سایت «خلوتی فلسفی» قابل دسترس هست. اما نکته آخر اینکه؛ راستی دقت کردید از چه سالی «اختلاف» بین مذهبی ها و متدینین شروع شد؟ دو دستگی رخ داد و روبروی هم قرار گرفتن؟ و دیگه بعد از اون در تمام انتخابات ها این «رویارویی» رخ داده تا حال؟ آفرین، «دقیقا از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲» (رجوع به برادر حسین) دقیقا با آمدن «جبهه پایداری و آقای جلیلی»... میگم طرفداران محترم جلیلی چرا همیشه ناراحتید؟ چرا انقدر همیشه از اون سال تا بحال عصبانی هستید؟ چرا انقدر به همه و همه چیز اعتراض دارید؟ چرا همه رو حتی خودتون، خودتون رو قبول ندارید؟ بابا «نورانی ها» یه کم آروم تر، والا ما «خاکستری ها» یا به قول جدید شما «صورتی ها» نازک نارنجی هستیما! میشکنیم، پرپر میشیم، لِه میشیم من از سال ۹۲ دارم میگم بهتون؛ کلا ما «ایرونی ها» به «اختلاف بینداز و حکومت کن» مشکوکیم! پدرِ پدر سوخته «انگلیس» بسوزه با این نقشه هاش چرا انقدر ۱۱ سال هست به اختلاف و وحدت شکن بودن مایلید! آرام باشید اگر «تقدیرتون» باشه به آرزوتون می رسید، بیخیال، برید آماده «عرفه» بشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ما بحمدالله زیر سایه رهبر فرزانهای زندگی میکنیم که روح و سینه او به وسعت حضور انسانیت همه انسانها میباشد و در این رابطه به دانشجویان دانشگاههای آمریکا نامه مینویسند و به آنها میفرمایند در جایگاه درستی از تاریخ ایستادهاند. یعنی آنان نیز از آنِ ما هستند. در این فضا همه باید همدیگر را درک کنیم و شخصاً با ارتباطی که با جناب آقای دکتر جلیلی داشتهام، ایشان را حقیقتاً نمونه خوبی از انسانیتی میدانم با وسعتی که یک انسان فرهیخته و تراز انقلاب دارا است و امید است طرفداران ایشان با چنین وسعتی در کنار ایشان باشند تا ذهنها متوجه سبکی از تبلیغات شود که شایسته انقلاب است. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک و ریحانه
«فاقد البصر فاسد النّظر» كسي كه بصيرت و بينايي ندارد فكر و انديشه اش فاسد است. سخن از فکر حصولی و تفکر ریاضی که از دل اندیشه های بشر برای ساخت معنای زندگی و زیست در عالمی که انسان ها برای ارتباط و فراهم کردن بستری برای ساختن آرمان شهر خود بدان محتاجاند نیست. این علم و این نوع فکر و نظر محصول مدرنیته است که در ساحت زیست انسانی رخ نموده است و انسان را در فرآیند تجربه و فیزیک و ترابط های آن با علوم مرتبط با انسان به خود دچار کرده است. و اما سخن این کلام عرشی فراتر از آن است که در افق علم حصولی در بماند و گشودگی باطنی اش را از دست بدهد و از آن عمق و ژرفای ملکوتی اش چیزی بکاهد. بصیرت در آن لایه های باطنی انسان نهفته است که اگر انسان از جان مایه درونی برای فهم زیست عالم زمینی اش بهره نگیرد، عملا از ابعاد متعالی زندگی اش چشم پوشیده است و در افق عرضی عالم انسانی اش صرفا بهره ای خواهد برد آن هم توأمان با رنج و درد و برای فروکاستن از درد، تن به لذتهایی خواهد سپرد که همچون مسکن از درد میکاهد اما رنج را به شادکامی مبدل نمی کند و ألم را به لذت مبدل نخواهد کرد. این داستان زندگی روزمره ای است که مولود بشر عالم غربی است که با علم به سراغ فهم زیست انسان شروع به تعریف و نظریه پردازی برای انسان کرد و حاصل آن دست رنج علمی تاریخ مدرن را ساخت که منجر به نهیلیسم شد و انسان همواره برای فروکاستن از رنج ها به سراغ نظریه های علمی پناه بردند و متفکرین برای تسکین درد آدمی او را هر روز در آغوش پناه نظری و حاصل تئوری های خود بنیاد سپردند و حاصل این همآغوشی انسان در این تاریخ چیزی جز دلزدگی و رنج بیشتر و پوچی نبود. امروز اگر می خواهید بن بست نظریه های علمی تاریخ مدرن را بشنوید به صدای فریادهای خاموش انسان ها گوش بسپارید تا آن را درک کنید! شاید یقظه ای تاریخی حاصل شد و بازگشتی از ادامه ی فردایی بس تاریک و سرد و خاموش اگر چه بعید میدانم سُکر این غفلت به این راحتی و بی هزینه به هوشیاری بینجامد و انسان بدون درد خماری حیات تاریخ خود بنیادی اش حیات جدید عالم قدس را بیابد و از اعتیاد به آن دست بکشد و راهی که ادامه دیروز معنوی اش بود را به فردای روشن قدسی اش متصل کند و حقیقت آن است که انسان را چاره ای جز بازگشت به عهد ازلی اش نیست. چه آنکه با یقظه و توبه خود، قدم در راه بازگشت تاریخ قدسی بگذارد و یا آنکه به درد زایمان غیرطبیعی تاریخ به این مسیر بازگردد. به هر حال تاریخ در شأن توحیدیاش به انسان رجوع کرده است و آدمی ناگزیر از مواجهه ی با آن! راهی جز رویارویی نیست و این مائیم و فردای پیش رویی که غیر از دیروز بشر است و نسبتی که باید با این فردا تعریف کنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم، و جایگاه ما دقیقا در همین مواجهه و نسبتی است که با فردا داریم در امتداد رسالت انبیاء اولوالعزم که بایست هدایت تاریخی را به عهده بگیرند و دارای عزم عبور انسان ها از ساحت فروبسته تاریخ دیروز به فردای گشوده ی پیش روی انسان باشند و اگر این انسان ها صاحبان عزم نباشند نخواهند توانست دست آدمی را بگیرند و آنها را در این چرخش تاریخی عالم حاضر کنند. جنس رسالت تاریخی از این دست کاری است بس عظیم که انسان های با عظمت در قدم های راسخ و ایمان های حق الیقینی را می طلبد و این همان جنسی است که با انقلاب جناب حضرت روح الله سلام الله علیه به جمهوریت کشیده شد و دست آدمی را به ساحت تاریخی دیگر از جمهوریت رساند که نه دیروز جمهوریهای معمول است و نه امروز بلکه جمهوری اسلامی است که طلب فردای بشر این تاریخ است. آری، هنوز سخت و دشواری است فهم آنچه با امام برای صحنه ی آدم و عالم آخرالزمانی رخ داده است و اگر چه در این سالهای نزدیک تر فهم های متعالیتری به میان آمده است و جان ها طلب دیگری را از تاریخ به میان آورده است، آنچنان که از جنس شهدای مان هم میتوان فهمید خصوصا بعد از حاج قاسم که ظهور طلب آخرالزمانی بشر در تاریخ انسان است. عبور از پوچی ها و دزدی ها و رانت و فساد جز با حضور در تاریخ قدسی فردایی انقلاب اسلامی میسر نخواهد شد و صحنه حضور انتخابات در برابر تاریخ سراسر بسته جبهه استکبار از جنس حاضرشدن در فردایی است که بشر بر خلاف دیروز غربیاش در عالم قدس شرقی اش حاضر است و دیگر فساد و تباهی را بر نخواهد تافت و جنس مطالبهاش جنس دیگری است فراتر از زمین و ورای آرمان شهر غرب که همه را برای خود بخواهد. بلکه لُب اش از پی تعالی و جستن خودی برین همچون شهدا و حاج قاسم هاست. آری باید بگویم که این حرکت و حضور و حرکت بی درد و رنج نخواهد بود آنچنان که ریزش هایی هم در پی خواهد داشت و آنچنان که درگیریهایی را بر سر راه خود ایجاد خواهد کرد و همراه با نزاع، اما نزاع بر سر میدان داری فردای آدمی است و پیروز میدان جمهوری است اما نه جمهوری خود ساخته و خودخواه و خود محور عالم غرب که جمهوری اربعین حسینی و حرم جمهوری اسلامی ایران. سبحان الله عما یصفون و سلام علی عبادالله المرسلین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه با نکاتی که میفرمایید احساس یگانگی و امیدواری دارم. از بصیرت گفتید که در لایههای باطنی انسان نهفته است. بصیرتی که متذکر آن است تا ما خود را به لذتهای زودگذر دنیایی از ترس دردهایی که قصه قدمهای بلند حضور در تاریخِ قدسی ما است؛ نفروشیم و بتوانیم به فریادهای خاموش انسانهای گرفتارِ چمبره تاریخ مدرن گوش فرا دهیم، و این مشروط بر آن است که متوجه فردایی شویم که بسی از تنگناهای تاریخ مدرن آزاد است.
چه اندازه دقیق از جمهوریتی سخن گفتید که بسی متعالیتر از جمهوریت بینمک و سرد جهان غرب است. جمهوریتی که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بر آن تأکید داشت تا انسان حضور تاریخی خود را در خود احساس کند. جمهوریتی که انسانْ بودنی را تجربه کند که به وسعت حضور در آخرین دوران برای آخرین انسان است. همانطور که فرمودید: «این جز با حضور در تاریخ قدسی فردایی انقلاب اسلامی میسر نخواهد شد و صحنه حضور انتخابات در برابر تاریخ سراسر بسته جبهه استکبار از جنس حاضر شدن در فردایی است که بشر بر خلاف دیروز غربی اش در عالم قدس شرقیاش حاضر است». حال با توجه به این امر آیا میتوان در راستای بودن و شدنِ خود در «وجود»، به نمادهایی از انسانیت نظر کرد که هستی ما در آینه وجود آنها در حرکت است؟ این در صورتی است که از یک طرف در وجود خود، در عین شدن، حاضر شویم و از طرف دیگر جهتی را در شدنِ خود مدّ نظر داشته باشیم تا همچنان در آینده خود، علاوه بر آنکه در نزد خود هستیم، در آیندهای حاضر باشیم که جدا از ما نیست، بلکه انعکاسی است از وضعیت امروزین ما. امروزینی که ذیل تذکرات رهبر قدسی انقلاب در صحنهصحنههای این تاریخ، حاضر و حاضرتر خواهیم شد. چه اندازه معنای جمهوریت در این دستگاه معنای اصیل و انسانی است، به همان معنایی که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند: «جمهوری اسلامی - نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر-». موفق باشید
سلام استاد: از اینکه مصدع اوقات شما بزرگوار می شوم عذر می خواهم مدتی است که می خواهم برایتان بنویسم ولی نه روی نوشتن داشتم و نه کلمه ای که بتوانم به زبان جاری کنم، ولی اکنون ناامید و دل شکسته تر از هر لحظه ای به شما پناه آوردم تا مرحمی برایم باشید. چند سالی است که چادری شده ام در شب قدر همه چیز را رها کردم و رو به سوی خدا آوردم از همه دست کشیدم و عادت ها را کنار گذاشتم تنها دختر چادری در خانواده بودم تمام حرف ها و خنده ها را به جان خریدم و محکم تر ایستادم چه لحظه های نابی با خدای خودم داشتم چنان عاشقی می کردم که هیچ چیز مانع رسیدن من نبود هر چه بود فقط برایم او بود. ولی عمر این لحظاتم کوتاه بود بعد از ازدواجم هجوم سنت ها و رسم ها عقایدی که باید حتما قبولشان می کردم تمام بال پروازم را از من گرفت. سال ها فقط در پی این بودم که از من راضی باشن و هر کاری برای خشنودی اطرافیان انجام دادم. در برابر حرف ها و تحقیرها سکوت کردم و گذشتم. بارها با مطالب کتاب جلو رفتم و خودم را سرپا نگه داشتم راه های پر پیچ و خمی را گذراندم ولی باز به بن بست خوردم و باز در پی اطرافیان دویدم. بدون اینکه بدانم چرا، چنان آبرویی از من برده شده که بعد از آن توانی برایم نمانده است. نه دل ماندن دارم و نه پای رفتن. ایستاده ام در میانه ای که زمان در حال گذر است و همه در تکاپو ولی توان حرکتم نیست، به اهل بیت و شهدا متوسل می شوم ولی چیزی دریافت نمیکنم. انگار این دل منجمد شده باشد. با خدای خودم راز و نیاز میکنم ولی ساعتی بعد همه چیز فراموش می شود. میدانم اشتباه رفتم نباید معشوق را میانه راه رها می کردم و در پی رضای بنده ها و... میرفتم همین ها وجدانم را به قدری به درد می آورد که فقط آه حسرت می کشم و پشیمانی و پشیمانی. تمامم شده یاس و ناامیدی. عباداتم رنگی ندارد و هیچ ارتباطی نمی توانم بگیرم. مانده ام سرگردان ساعاتی با ذکر آرامم و ساعاتی وجودم پر از خشم و نفرت و حسرت می شود. حس می کنم به بن بست رسیده ام. استاد شما بگویید این دل را چطور آرام کنم؟ دلم برای آن روزها تنگ است. با وجود این همه راه اشتباه و زخم های برجا مانده از دیگران چطور باید ادامه داد، ندید و رفت و دل کند؟ آیا آغوش خدا مثل سالهای قبل به رویم باز است؟ چرا هیچ نور و نشانه ای برایم نیست؟ تمام امیدم ماه رجب بود ولی ماه از نیمه گذشته و حال دل همچنان در گذشته دست و پا میزند. می ترسم رجب تمام شود و همچنان این بمانم. استاد میدانم حق شاگردی ادا نکرده ام ولی به حق صاحب این ماه، این بنده روسیاه خطاکار را راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه میفرمایید بیشتر قصه حضوری است که باید با عبور در دل سنگلاخی پیش آید و آنچه حکایت میکنید قصه زمستانی است برای بهاری دیگر که بهاری است غیر از بهار گذشته، نوعی به خودآمدن است و تجربهای برای مقابله با طوفان. آنجا است که باید به حضوری نظر کرد که در اکنونِ خود بسی بیکرانه و جاودانه است، امری که در کتاب سوره مرسلات و شرح صوتی آن میتوان به سراغ آن رفتhttps://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA و https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA. موفق باشید
با سلام و وقت بخیر: استاد عزیز اینکه از شروع خلقت انسان هر چه جلو تر می آییم در تاریخ به مرور، شریعت مطرح می شود و موارد بیشتری با بشر در میان گذاشته می شود تا آخرالزمان که ظرفیت پذیرش بشر زیاد شده را باید با چه بیانی مطرح کرد؟ از جهتی نمی توان گفت بشر الان بزرگتر از بشر قبل است چون سابقون و مقربون در قبل بیشتر از الان بودند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فرمودهاند مصداق «السابقون» در آیه مذکور، حضرت علی«علیهالسلام» و به یک معنا ائمه «علیهمالسلام» میباشند، انسانهایی فراتاریخی. و لذا اگر از همه زودتر حقیقت را یافتهاند، نمادِ حقیقت برای همه بشریت هستند که البته از «اصحاب یمین» با همه خوبیهایی که دارند، متفاوتند. ۲. خود روایات به ما خبر از مؤمنین آخرالزمان میدهد که بسی از مؤمنین صدر اسلام برتر و بالاترند در این راستا رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در جواب ابوعبیده که از یاران حضرت بود و پرسید: آیا شما بهتر از ما را میشناسید که اولاً: اسلام را اختیار کردیم و به شما ایمان آوردیم و ثانیاً: در کنار شما به جهاد پرداختیم؟ حضرت فرمودند: «بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی» آری! قومی از امت من که پس از شما میآیند و به من ایمان دارند. به همان معنایی که آن حضرت فرمودند آنها «فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلي بَياضٍ» به سیاهی بر روی سپیدی ایمان دارند، حاکی از خبرهایی که آنها از وجود مقدس رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در نوشتهها خواندهاند، و به تعبیر حضرت سجاد «علیهالسلام»: مردم زمان غیبتِ حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» که به امامت آن حضرت پای بندند و نیز «الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِکرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ» همواره در حال انتظار بهسر میبرند، از مردم همه زمانها برترند، زیرا خداوند چنان درک و فهم و نیروی تشخیص آنان را قوت بخشیده که غیبت نزد آنان همانند ظهور است (بحارالانوار، ج 52، ص 122). موفق باشید
سلام استاد: به حول و قوه ی الهی فصوص و منازل رو تا یکی دو ماه دیگه تمام میکنم و خیلی دوست دارم کتاب طلب و اراده ی امام خمینی رو مطالعه کنم. میخواستم ببینم از چه شرحی و چه استادی میتونم کار کنم ؟ توی اینترنت چیزی پیدا نکردم. خیلی ممنونم که کمکم میکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به مقدماتی که طی فرمودهاید به نظر میآید بتوانید با خود آن کتاب رابطه برقرار کنید. نهایتاً میتوانید با شرح صوتی کتاب «مصباح الهدایه» کار را وسعت دهید. موفق باشید
سلام استاد: بنده یه موضوعی خیلی درگیرم کرده. مدت چهل روزه از مرگ مادر شوهرم میگذره. ما با هم بشدت اختلاف عقیده و فرهنگ داشتیم. بطوریکه مادر شوهرم جواب سلام منو کم و بیش نمیداد. ولی با این حال من باز تا آخر تا اعصابم کشش داشت به ایشان سر میزدم. این آخریا یکم حرف و حدیثها بالا گرفت و من خواستم ایشان را مجاب کنم و قصد و نیتم فقط و فقط این بود، که ایشان مجاب شوند که کمتر حرص بخورند و از من راضی تر باشند. تو همین گیر و دار بحثهای من و او مادر شوهرم حالش بد شد و سکته کرد و فوت کرد. حالا گذاشتند تقصیر من که تو او را کشتی! در حالیکه من اصلا نیت و قصد کشت او را نداشتم. حال خوبی ندارم. آیا اینجور مرگها واقعا تقصیر طرف مقابل و الان تقصیر منه؟ برادر شوهرم میگه اگه بخاطر بچه ی کوچکت نبود زندگیت رو بهم میریختم ولی رحم بهت کردیم و اینا... خواهر شوهرام که کلا جواب تلفن ام رو نمیدن. کلا به من تهمت قتل زدن. دارم خودمم سکته میکنم از این غم. فکر نکنم تا آخر عمرم اینم از روی سینم برداشته بشه. چه کنم؟ من چون بیمارم و ترس مردنم را داشتم. نیتم این بود که حلالیت بطلبم از او. چون میترسیدم حلالم نکند سر موضوعاتی و از دنیا بروم و دستم از دنیا کوتاه شود. ولی اینگونه پیش رفت!!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ» (۶۰)/ واقعه) مرگ، از قبل برای هرکس مشخص شده است و با نظر به آیهی ۲۲ سورهی حدید که میفرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ» هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براى خدا آسان است. بهتر است با توجه به این امر، مسئله را طور دیگر تحلیل کرد و مرگ افراد را به خودمان نسبت ندهیم. سعی کنید ذهن خود را از این موضوع آزاد کنید و به زندگی خود ادامه دهید. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون بخیر. یک سوالی داشتم ازتون. آیا ما خودمون انتخاب میکنیم که توی چه خانواده ای به دنیا بیایم و اینکه چه ظاهری داشته باشیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به معنایی که جناب ابن عربی در بحث اعیان ثابته مطرح میکند، آری! خود انسان است که حتی رحمی که باید در آن متولد شود را انتخاب میکند. موفق باشید
با سلام و ادب: کتاب علل تزلزل تمدن غرب را مطالعه کردم. هزاران بار از خدا تشکر کردم که این کتاب را خواندم. گم بودم و پیدا شدم. عاقبت بخیری را براتون ارزومندم. برای ما هم دعا بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به امید آنکه متوجه شویم چرا رهبر معظم انقلاب این اندازه نسبت به امید، سخن میگویند. از آن جهت که ایشان بحمدلله به خوبی متوجه هستند که تمدن غرب نتوانست جوابگوی نیازهای گسترده و متعالی بشر جدید و انسانِ آخرالزمانی بشود. موفق باشید
بسمه تعالی.سلام علیکم . به جهت سفر به راهیان نور چند روزی از جوابگویی به سوالات کاربران محترم معذور هستیم
بسمه تعالی.سلام علیکم . به جهت سفر به راهیان نور چند روزی از جوابگویی به سوالات کاربران محترم معذور هستیم
سلام استاد: نظرتون در باره این مطلب چیه؟ ابتذال دین: چرا قرآن میفرماید وای به حال نمازگزاران؟ خداوند در قرآن هیچگاه نفرموده است وای به حال بیحجابان، وای به حال بینمازان، وای به حال روزهخواران، وای به حال به حج نرفتگان. اما فرموده وای به حال نمازگزاران: «واى بر نمازگزاران، کسانی که روز جزا را انكار مىكنند، واى بر نمازگزاران، کسانی که یتیمنوازی نمیکنند، واى بر نمازگزاران، کسانی که از فقرا دستگیری نمیکنند، واى بر نمازگزاران، کسانی که ریا میکنند» (ماعون / 1-6). فکر میکنید چرا خداوند این چنین نمازگزاران را نهیب زده است؟ مگر میشود کسی نماز بخواند اما مورد عتاب خداوند قرار بگیرد؟ مگر میشود کسی نماز بخواند اما روز جزا را انکار کند؟ قاعدتاً نمازگزار کسی است که روز جزا را پذیرفته است زیرا لازمۀ نماز خواندن، پذیرش دین اسلام و لازمۀ مسلمانی باور داشتن به زندگیِ پس از مرگ است؛ و لازمه باور داشتن به زندگیِ پس از مرگ اجتناب از زشتیها و رذائل اخلاقی و التزام به خوبیها و فضائل اخلاقی است. به همین خاطر خداوند میفرماید: «نماز انسان را از کار زشت و ناپسند بازميدارد» (عنکبوت / 45). حال در نظر بگیرید کسانی نماز بخوانند و در عین حال مرتکب دروغ، دغل، ظلم، ستم، اتهام ناروا، ریا، دورویی، قضاوت ناعادلانه، بیرحمی، بیعدالتی و تبعیض گردند؛ نماز بخوانند و عامل رواج فقر در جامعه باشند؛ نماز بخوانند و به مخالفان خود تهمت بزنند؛ نماز بخوانند و به زندانی خود ظلم کنند؛ نماز بخوانند و حقوق اولیه مردم را زیر پا بگذارند؛ نماز بخوانند و مکرر دروغ بگویند؛ نماز بخوانند و مسئولیتی را قبول کنند که تخصص و شایستگی آن را ندارند؛ نماز بخوانند و اصول اخلاقی را به نفع حفظ وضعیت موجود زیر پا بگذارند؛ نماز بخوانند و فقر مردم را که خود مسبب آن هستند به بیحجابی دختران حواله دهند؛ نماز بخوانند و ظالمانه بازجویی کنند؛ نماز بخوانند و مانع شکنجه نشوند؛ نماز بخوانند و کمسوادان و غیرمتخصصان را بر باسوادان و متخصصان اولویت دهند. چنین نمازگزارانی حتی اگر به زبان روز جزا را انکار نکنند در عمل منکر آن هستند. آنها نه تنها اعتقادی به روز جزا ندارند بلکه دین خدا را به ابتذال کشاندهاند زیرا با نمازخواندن خود مدعی دینداری هستند و نماد دینداری به شمار میروند اما با عملکرد خود دیگران را از دینداری بیزار میکنند. زشتی کار اینها بسیار بیشتر از کسانی است که مرتکب همین اعمال میشوند ولی نماز نمیخوانند زیرا آنها ادعای دینداری ندارند و نماد دین به شمار نمیروند. پس واى بر نمازگزاری که نمازش او را از بیعدالتی، دروغگویی، فریب و قساوت باز نمیدارد؛ وای بر نمازگزاری که عملکردش نافی روز جزاست؛ واى بر نمازگزاری که ظلم میکند؛ وای بر نمازگزاری که در مواجهه با همنوع رحم ندارد؛ وای بر نمازگزاری که تهمت بر مخالفان خود را روا میداند؛ وای بر نمازگزاری که ریاکارانه نماز میخواند؛ وای بر نمازگزاری که در جایگاهی مینشیند که شایستگی آن را ندارد؛ و در یک کلام وای بر نمازگزاری که دین خدا را به ابتذال کشانده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سخن درستی است. آری! شأن انسانی که مفتخر به نیایش با پروردگار عالم شده، آن است که نمونهای باشد برای سایر انسانها، نه آنکه نماز او و عباداتش عاملی گردد مثل تنگنظریها و دنیاپرستیها. به گفته جناب مولوی: «گر تو قرآن بدین نمط خوانی/ ببرى رونق مسلمانى» ۲. البته اگر فرمود: «ویلٌ للمصلّین» چون موضوع، موضوع مصلّین و نمازگزاران بوده، نه اینکه بخواهد مثلاً روزهخواران را تبرئه کند. موفق باشید
با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار! یک سوال دارم، امیدوارم با سعه صدرتان پاسخ بفرمایید. سوال اول: در فلسفه طبق ضرورت علی و معلولی، علت و معلول هیچ گاه از هم جدا نمیشوند. خدا هم علت عالم است. نتیجه آنکه خدا و عالم هر دو قدیم هستند. در حالیکه در احادیث در حد توا ترمی گوید که عالم خلق لا من شی است. لطفا بفرمایید که این تناقص بین وحی و عقل را چگونه حل می فرمایید. با سپاس!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نسبت وجودی که بین علت و معلول هست، یک بحث است که البته همانطور که میفرمایید معلول چیزی نیست جز ظهور و تجلیِ علت. ولی در عالَم حرکت، همانطور که جناب صدرا در بحث «حرکت جوهری» میفرماید ذات حرکت طوری است که مرحله قبل آن مقدمه مرحله بعد آن میشود و بدین لحاظ خلقت، به عنوان امری زمانی و حادث معنا میدهد و به همین جهت بحث خلقت مربوط به عالم ماده است. در حالیکه در عالم غیر ماده یعنی عالمِ «امر» بحث خلقت و تدریج معنا ندارد. موفق باشید
یا محبوب. درود حضرت پروردگار بر شما باد. استاد من یک دانش آموز هستم برای پیشرفت درسی و انجام رسالتم مجبورم با استادانی که خوب درس میدن کلاس بگیرم متاسفانه در این کلاس ها عقاید و بعضا روضه و مداحی و نام امامان طوری به کار گرفته میشه که تمسخر میکنن، از طرفی من هزینه کلاس رو پرداخت کردم نمیدونم چکار باید بکنم اگر میشه لطف کنید راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند به ما فرموده است: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» اینجا است که شما با بیمحلی و بیتوجهی به چنین افرادی فعلاً خوب درستان را میخوانید تا به وقتش خداوند میدان دفاع از عقاید اصیل را برای شما فراهم میکند و مییابید که چگونه آنها با افسردگی و بیثمریِ کار خود، پوچی زندگی خود را در جان خود احساس میکنند. موفق باشید
سلام: در بحث های یکی از فضلا گویا این بود که طبق دیدگاه صدرا کل بدن از ابتدا تا انتها در قیامت حضور می یابد چون آن عالم فرازمان است. سوالی که دارم الی الابد باید این بدن عنصری را تحمل نمود؟ گفتیم بدن را در قبر می گذاریم و از تنگنایش رهایی می یابیم ولی گویا تا ابد ما را رها نخواهد کرد. سوال بعد دو بدن دیگر داریم بدن مثالی و بدن عقلی صحیح است؟ آیا آدمی الا و لابد باید بدن داشته باشد؟ راهی نیست که از شر تمام بدن ها رهایی یافت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بدنِ برزخی و بدنِ قیامتی مطابق نشئه قیامت و برزخ است. ۲. بدن برزخی و قیامتی عین نفس است با اتحاد کامل و مثل بدن دنیایی که ابزاری است در اختیار نفس؛ نمیباشد. در این مورد خوب است به جزوه «چگونگی حیات بدن اخروی» رجوع فرماییدhttps://lobolmizan.ir/leaflet/171?mark=%D8%A8%D8%AF%D9%86%20%D8%A7%D8%AE%D8%B1%D9%88%DB%8C . موفق باشید
سلام: افق انقلاب اسلامی برای زندگی بشر در سایر کرات مثل مریخ چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت هر انسانی در هر کجایی که به بودن خود نظر داشته باشد، میتواند با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی آن بودن را در وسعت حضور بیکرانۀ اکنونِ جاودانهاش درک نماید. موفق باشید
سلام علیکم استاد: آیا میتوان اتفاقات الان سوریه و جهان را بر نشانه های حتمی ظهور مثل خروج سفیانی و... انطباق داد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تطبیق، کار آسانی نیست. عمده آن است که همانطور که در برنامه «به افق فلسطین» آقای خوشچشم فرمودند جنگ، جنگ است و بدون پیروزی و شکست نمیشود و همانطور که در جواب سؤالهای شماره 39111 و 39114 عرض شد وقتی طلوع جبهه مقاومت به معنای طلوع تاریخی است ماورای شکست و پیروزی به آن معنایی که جبهه استکبار تعریف کرده؛ جبههای در آینده این تاریخ حاضر است که خود را در میدان تقابل حق در مقابل باطل معنا کرده است آن هم به صورتی که حالت تحجّر و ارتجاعی نداشته باشد، بلکه به همان صورتی که انقلاب اسلامی وارد این تاریخ شده است. موفق باشید
لینک مصاحبه آقای خوشچشم در برنامه «به افق فلسطین»:https://eitaa.com/matalebevijeh/18234
بسم الله الرحمن الرحیم. سلامی دوباره بر استاد گرامی. استاد همانطور که مستحضرید در خصوص واقعه عاشورا همیشه یک سوالی مطرح بوده که چطور شد که جبهه باطل به این درجه از شقاوت، قساوت و بی رحمی رسیدند. در این رابطه در سخنان شما میشنویم که همیشه نهایت باطل در مقابل نهایت حق ظهور پیدا میکند. حال سوال بنده این است که آیا این به نهایت باطل رسیدن در انسانها به صورت ناگهانی رخ میدهد یا به صورت پلکانی و تدریجی؟ چراکه با نظر به وقایع سالهای اخیر و به دنبال فهم تاریخی از این وقایع شاهد این هستیم که چگونه برخی از درجه ناراضی بودن از وضع موجود (که همه ما به گونه ای ناراضی هستیم و در برخی موارد باید هم باشیم) رسیدند به درجه مخالفت با کل نظام جمهوری اسلامی و پشیمانی از انقلاب اسلامی و سفید نمایی دوره شاهنشاهی و از این درجه باز هم نزول پیدا کردند به دشمنی با کل نظام و براندازی، از درجه دشمنی با کل نظام و براندازی سقوطی سهمگین به درجه همکاری با دشمنان ایران و ملت ایران و از این درجه باز هم سقوطی دوباره به درجه همراه شدن با دشمنان انسانیت. به طوری که واقعه تروریستی اخیر در کرمان باعث رسوایی برخی از این افراد به ظاهر دلسوز مردم میشود. تا آنجا که یک فوتبالیست حقیر که حتی ارزش اسم بردن هم ندارد و ظاهراً به جز لگد به توپ زدن سر سوزنی در این عالم معرفتی کسب نکرده است از دشمنی با نظام تا بدانجا سقوط میکند که به خود اجازه توهین و بی حرمتی به شهدا را میدهد و زائران آن شهید بزرگوار را مورد تمسخر قرار داده، هیچ ابراز همدردی و دلسوزی با هموطنان به خاک و خون کشیده شده خود نمیکند که هیچ، به درجه ای از قساوت قلب و وقاحت و پستی میرسد که گویی با آن تروریست های جنایتکار خبیث همسو میشود! نکته دیگری که در این خصوص تأمل برانگیز است، انگار اینطور به نظر میرسد که از بین مخالفان نظام آنهایی که با شهادت حاج قاسم توانستند نیمچه نسبتی برقرار کنند هنوز دچار این سقوط اخلاقی قهقرایی نشده اند ولی آنهایی که در جبهه نفرت از حاج قاسم قرار گرفته اند به اوج رذالت و پستی و قسی القلب بودن خود هر روز نزدیکتر میشوند. گویی برقرار کردن نسبت انسانها با شهادت حاج قاسم در این تاریخ سنگ محکی شده که بوسیله آن جبهه حق را از جبهه باطل میتوان به وضوح تشخیص داد!
باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر از جنابعالی. بحث در نظر به کلیّت هر تاریخی است که به سویی نظر دارد اعم از تاریخی که در جهان مدرن شروع شده و تاریخی که در مواجهه با جهان مدرن و با نظر به بشر جدید به میان آمده، یعنی انقلاب اسلامی. حال وقتی عدهای متوجه کلیّت حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی نباشند، هرجا که باشند ملاحظه میکنید که در ظلماتاند و خود را بر اساس همان ظلماتی که در آن قرار دارند، به مرور نشان میدهند. در این رابطه عرایضی در بحث «حاج قاسم سلیمانی، آشنای جانها» پیش آمد که به عرض میرسد. موفق باشید
یکی از شاخصههای حاج قاسم در فهم تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، آن است که او متوجه میشود از این به بعد این تاریخ، همراه ما است و همه فعالیتهای آن شهید بزرگوار را میتوان در این راستا تحلیل کرد، هرچند او بهخوبی میداند ایران در واقع دو کشور است؛ کشورِ زیباکلامها و کشور آقای رئیسیها. و هنر حاج قاسم سلیمانی آن است که اتفاقاً میداند در همین کشور، به جهت ظرفیتهایی که انقلاب اسلامی پیش آورده میتوان با صبر و امید، به اهداف اصیل انقلاب فکر کرد. با تأمّل نسبت به ظرفیتهای تاریخیِ انقلاب اسلامی و با رعایت چنان مقاومت و صبری که ذیل آن، نه جریان استکبارِ دیروز توانست در سوریه پیروز شود و نه کودتای هفتاد روزه «زن، زندگی، آزادی» توانست در ایران چیزی به دست آورد و نه امروز اسرائیل بر مبارزان فلسطینی در غزه پیروز میشود.
باید از خود پرسید ما در کدام تاریخ هستیم؟ با نظر به شخصیت حاج قاسم سلیمانی و برخوردی که آمریکا با او انجام داد، ما باید متوجه باشیم تنها بیش از دو تاریخ در مقابلمان نیست و با توجه به اینکه انسان موجودی است تاریخی و «تفکر» نیز امری است تاریخی؛ ما میتوانیم خود را در کلیّت یکی از این دو تاریخ معنا کنیم و اینجا است که اگر در تاریخی غیر از تاریخی که حاج قاسم به آن تعلّق دارد قرار گیریم، خواسته یا ناخواسته اسرائیل را مانند روشنفکران غربزده، به نحوی به رسمیت میشناسیم، از این جهت است که با نظر به شخصیت حاج قاسم سلیمانی، ابتدا و به صورت کلّی باید در نزد خود مشخص کنیم به کدام تاریخ در این زمانه تعلّق داریم، وگرنه با اکنونزدگی و بیتاریخی، آنچنان دچار پوچی و سرخوردگی میشویم که نمیتوانیم «خود» را ادامه دهیم.
سلام و عرض ادب: جلساتی را در باشگاه دانشجویی فرصت شروع کردیم با مسئله «بازخوانی مسئله دانشجو و دانشگاه» با محوریت گفت و گوی دانشجویی امیدواریم مورد توجه تان قرار بگیرد و نشستی داشته باشیم بزودی متن زیر برای جلسه نوشته شده «بسم رب الزهرا» اگر در انتظار شنیدن حرفی پر طمطراق که تکلیف مسئله دانشجو و دانشگاه را با شما روشن کند هستید راه را اشتباه آمده اید قصه دانشجو امروز، همین نا هم سخنی و هم قصه نبودنش با دانشگاه و هم افق نبودن با دیگر دانشجویان است. قصه دانشجو امروز شکست ایست که پیوند دارد با ناپیوندی یافتن آنات علم و کشف و نوآوری با آموزش همگانی دانشگاهی، شکستِ یافتن راهِ وحدت علم و عمل. شکستِ طلب و مسئله دانشجو برای راه یافتن به مسائل زمان و زمانه اش؛ و نیافتن حضور دانشجویی در حل مسائل و مشکلات زمانش که نتوانسته معنای واقعی دانشجو بودن را تجربه کند سرآغاز هر آینده و راه نو روبرو شدن با این شکست هست تا طلب گشایش راه آینده پیش بیاید. هر چند که این طلب غریب و تنها و روی زمین میماند و هم سخنی برای این درد یافت نمیشود اما تنها کوره راه ما برای شدن، انقلاب اسلامی و مجال بازخوانی آن در راه تقلید و تکرار از گذشته راه جهان جدید است، و دوباره اندیشیدن به مناسبت و مناسبات و نسبت های ما با جهان جدید و یافتن دوباره راه توحید در جهان امروز. امروز اگر در شکست و نیست انگاری و بی امیدی بسر میبریم باید دوباره به بازخوانی آنچه در نسبت دیروزی و بمعنایی طاغوتی با پدیده های مدرن داریم و داشتیم بیندیشیم و نسبت مناسبات نو در اندازیم تاریخ اسلام گواه همین درد است با حضرت محمد صلواتاللهعلیهوآله تاریخی شروع شد و در پسش راه دراز ائمه برای شکل دادن و تغییر جامعه و مناسبات طاغوتی اش به بشارت و اجمال محمدی صلواتاللهعلیهوآله ولی قصه انقلاب نیز قصه کشاکش ظهور بشارت و اجمال اسلام محمدی در مکه ای که خانه بت های رنگارنگ بت پرستان مشرکان مکه است هست. قصه توحید و اجمال محمدی صلواتاللهعلیهوآله در قلب امام برای دوباره به تفصیل و صحنه آمدن این اجمال در مناسبات خود بنیادانه و نفسانی جهان جدید. آری روضه فاطمیه نیز روضه نیافتن باطن تاریخمان در وجود حضرت زهرا و مقام لیلة القدری ایشان است. حضرت زهرا مقام مادری است و مادر بودن در مقام غربت و حضور. نبودنش، بودن است و بودنش، نبودن. درک مقام حضرت زهرا و روضه حضرت شاید کوره راه ما برای راه یافتن و به باطن تاریخ و آینده نا پیدا انقلاب اسلامی است. امید که هم ایام بودن فاطمیه و هفته دانشجو کوره راه ما باشد برای تفکر و تذکر به تاریخی که با رجوع دوباره امام به باطن اسلام، به قلب ایشان اشراق و با رهبر انقلاب در راه تفصیل آن قرار داریم باشد و ما نیز در این راه خود را بجوییم.
#بازخوانی_دانشجو_دانشگاه #باشگاه_دانشجویی_فرصت @forsat_soha
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم چرا میخواهم با شما غزلی از جناب مولوی را در میان بگذارم که مدتها با آن بهسر میبردم. گویا جناب مولانا در این غزل قصه «دولتیافتنِ جانش» را با ما در میان میگذارد. ولی بنا شد از همه چیز، خود را آزاد کند. اینطور میگوید:
مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
گفت كه ديوانه، نهاي، لايق اين خانـه نهاي رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفتكهسرمست نهاي، روكه ازاين دست نهاي رفتم وسرمست شدم وزطرب آكنده شدم
گفت كه توزيرككي، مست خيالي و شكي گولشدم، هول شدم وزهمه بركندهشدم
گفت كه تو شمع شدي، قبلة اينجمعشدي جمع نِيَم، شمع نِيَم، دود پراكنده شدم
تابش جان يافت دلم، واشد و بشكافت دلم اطلس نو يافت دلم، دشمن اين ژنده شدم
زهره بدم، ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم يوسف بودم، زكنون يوسفزاينده شدم
از توام ايشهرهقمر، در من و در خود بنگر كز اثــر خنــدة تو، گلشـن خندنده شدم
آیا سرآغازی که مطرح کردید که روبهروشدن با آیندهای نو میباشد؛ در دلِ چنین حضوری نیست که جناب مولانا را در برگرفته؟ که حقیقتاً بیش از یک کوره راه نیست؟ چه اندازه این امر مهم است که اگر بنا میباشد به میدان درخشش خورشید در گستره میان جنگل انبوه رسید، باید به کوره راهی که مقابل ما گشوده شده، فکر کرد. کوره راهی بس امیدبخش. وگرنه هرچه هست نیستانگاری میباشد. حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در زمان خود برای عبور از آنچه باید عبور میکرد به خوبی متوجه آن کورهراه شد. و حال ما نیز با نظر به افقی که هیچچیز نیست، ولی همه چیز هست؛ باید از کوره راهی که توحید ربوبی مقابلمان گشوده است، غفلت نکنیم. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما و استاد گرانقدر: شرح صوتي كتاب «شرح فصوص» استاد طاهرزاده انجام شده است؟ در كدام بخش از سايت قابل دسترسي است؟ ممنون از پاسخگويي و تشكر التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه ارتباط با کتاب «فصوص الحکم» نیاز به مقدماتی دارد، وگرنه منظور جناب ابن عربی، درست فهم نمیشود و موجب بدآموزی میگردد؛ خوب است با جناب حاج آقا نظری به شماره 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید
