بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
33460

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام: این شبهه در ذهن من است که اگر بگوییم وجود در جایی پایان می‌پذیرد یعنی محدود می‌شود اشکال منطقی ندارد. اگر اشکال بگیریم که وقتی وجود محدود باشد این حد، وجود را از ماورای خود تفکیک می‌کند پس ماورایی وجود دارد پس آن نیز وجود است و ایراد بگیریم که نخیر بعد از آن حد ماورایی نیست و وجود در آن حد پایان می‌پذیرد چه اشکال عقلانی پیش می آید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این صورت لازم می‌اید بعد از «وجود» عدم باشد. در حالی‌که عدم، عدم است و این یعنی نوعی تناقض که گمان کنیم می‌شود در ادامه وجود، عدم در میان باشد. موفق باشید

33348

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در قرآن بسیار حمد را با تسبیح آورده است. مثلا «فسبح به حمد ربک» سوال این است که چگونه با تسبیح گفتن خدا به حمد او نیز پرداخت؟ آیا این کار زبانی است و با گفتن تسبیحات اربعه انجام می شود یا موضوعی است قلبی و نیازمندیهایی برای ادای آن دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! می‌فرماید با نظر به کمالات او که همان حمد حضرت ربّ می‌باشد، او را منزه از هر نقصی بدان و این امری است که انسان در نسبت با پروردگارش می‌تواند برقرار کند که بهترین نسبت است. موفق باشید

33226

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: آن جایی که اهداف خلقت را ذکر می کنند و می گویند: رسیدن به رحمت عبودیت احسن عمل اگر عبودیت را به یک معنا انجام تمام واجبات و محرمات _ اعتقادی اخلاقی فقهی.. _ بدانیم بعد بنا باشد هر عملی را یعنی هر واجبی را _ یا هر مستحبی را... _ به طور احسن انجام دهیم یعنی فرض کنید ما واجبات و تکالیف رساله عملیه را داریم واجبات اعمال اخلاقی را داریم _ مثلا مثل آن ها که در گناهان کبیره ذکر شده یا در مسائل اخلاقی رساله آیه الله مظاهری هست - بعد واجبات اخلاقی را داریم - همان صفات اخلاقی مثل کبر، ریا، کفر، حسد. مثل آنهایی که در کتاب الاخلاق آیه الله مظاهری هست - به اضافه ی واجبات اعتقادی. سوال من این است که احسن عملا یعنی چه جور عملی؟ بعضی جواب می دهند کاری کا عقلانیت بیشتری خروجش کرده باشیم. ولی شاید زیاد واضح نباشد مثلا در تفسیر نور ذیل آیه ی ۲ سوره نور می خوانیم: "كار «حسن» و نيك چه شرايطى دارد؟ كار نيك، كارى است كه از نظر هدف، زمان، مكان، ضرورت، تداوم، ابزار مورد استفاده، همكاران، بهره گيران، استقامت در كار، استحكام، نظم، آينده‌نگرى در عمل، اولويت‌هاى مورد نياز، نشاط، اعتدال، دقّت، سرعت و سلامت كار، مورد سنجش و برنامه ريزى قرار گرفته باشد و به دور از آفت‌هاى عجب، حبط، ريا و سمعه انجام پذيرد.» به نظر شما برای این که ما عمل مان احسن باشد یک شرطش داشتن اجتهاد نیست؟ چون واقعا اگر کسی اهل عمل باشد و بخواهد در هر عمل و هر لحظه هر کاری _ حداقل واجبات _ انجام می دهد این شرایط را درش لحاظ کند خیلی مشکل است شاید غیر ممکن. من حتی در یک عمل _ مثلا شغل و کار و کسب ام _ هنوز یک شرطش را هم ندارم؟! تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً اجتهاد در این موارد بسیار راه‌گشاست. ولی عنایت داشته باشید که با تأمّل مداوم در امور سلوکی و معنوی خود به خود انسان متوجه ظرفیت‌های خودش نسبت به احسن عمل خواهد شد. موفق باشید

33107

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: استاد از دست من ناراحت هستید؟ من کم کاری می‌کنم ولی از من انتظار نداشته باشید، برای جواب گرفتن سراغ کس دیگه ایی برم😔، بهم نصیحت کنید، اون ضعفی که دارم و باید رفع کنم بهم بگید، به جان خودم اگر این دفعه بگید صاحب نظر نیستم....😩😭

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده کاربران را نمی‌شناسم. از کاربران محترم انتظار هست که در حدّ آگاهی بنده و مباحثی که مربوط به کتاب‌ها می‌باشد، سؤال بفرمایند. موفق باشید

32529

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و تبریک سال نو. طاعاتتون قبول. خدا خیرتون بده. استاد گرامی بنده حدود چهل سال دارم، مجردم و با پدر و مادر عزیزم زندگی می‌کنم، گاهی تصمیماتی که می‌گیرم با نظر آنها موافق نیست، مثلا در مسائل عبادی مثل اینکه روزه بگیرم یا نه؟ بنده با توجه به شرایطم، کارهام و توانم برنامه ریزی می‌کنم و شرایط خانه و پدر و مادرم را هم معمولا مدنظر می‌گیرم و مثلا یک روزی را روزه می‌گیرم. سوالم این است که اگر پدر و مادرم بنا به نظر و تشخیص خودشون موافق روزه داری بنده نباشند و بهم بگن که روزه نگیرم یا حس کنم که اگر روزه نگیرم راضی تر هستند تکلیف بنده چیست؟ من به دنبال کسب رضایت الهی هستم واقعا نمیدونم در اینطور موارد وظیفه ام چیست؟ اشتیاق به روزه دارم و از طرفی مثل هر انسان دیگری استقلال در رای و اندیشه دارم و در اینطور موارد واقعا مستاصل میشم. لطفا راهنمایی بفرمایید. ممنونم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که جنابعالی در این شرایط و در این سن و سال که هستید خودتان بهتر می‌توانید برنامه زندگی خود را شکل دهید. آری! باید سعی کرد آن‌ها را راضی نگه داشت، ولی نه به معنای این‌که زندگی خود را کلاً در اختیار آن‌ها قرار دهید. موفق باشید

36178
متن پرسش

سلام استاد گرانقدرم: جهت ارائه مباحث معرفت نفس به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان چه کتبی را معرفی می‌کنید که می‌دانید اثر خواهد داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر کسی بتواند کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را به نحوی شرح بدهد، خوب است. کانال‌های  @man_video  و @honarevojud  نکات خوبی را در رابطه با معرفت نفس برای جوانان تنظیم کرده‌اند. موفق باشید                 

35609
متن پرسش

بیابان رازی است که هنوز دست فکر بشر به آن راه نیافته؛ رازی که خودش؛ هم راز است هم محل کشف و شهود رازها، بیابان جنس برهنگی است، خالی بودن، جنس فقر، نمی دانم خدا چه قراری با بیابان دارد که برای هرکسی آغوش باز کرده در بیابان بوده گویا انگار فطرت انسانی هم بیابان را می شناسد که هرآنگاه که کسی از دنیا می بُرد دوست دارد سر به بیابان بگذارد نه به جنگل های سبز و دشتهای رنگارنگ، زیرا که دلش هیچ نمی خواهد و بیابان پر از هیچ هاست همچنانکه پر از هست هاست، آری فطرت، از جنس بیابان خوب خبر دارد هرچند درک آدمی آن را حس نکند؛ راستی چه تفاوتی میان فطرت است با درک؟ یعنی چه که بعضی چیزها را به اصطلاح عموم، فطرتاً، ذاتاً یا قلباً می فهمیم ولی درک نمی کنیم؟ مگر ما خودمان، خودمان نیستیم؟ چه شده و چگونه است که خودمان خبر از خودمان نداریم! یعنی چه که ما نزد خودمان حاضر نیستیم؟ چطور است که ما یک موجودیم ولی چند تا خودیم؟ بیابان جای عجیبی است؛ در و پیکر ندارد اما برای فریاد زدن جای امنی است، و برای دیده نشدن، و برای دیدن، برای گریستن، برای خلوت کردن! بیابان نه غذایی دارد و نه آبی ولی رفع عطش می کند، رفع گرسنگی؛ بیابان قانونش شاید با قانون آفرینش فرق می کند؛ برای خودش گویا یک آفرینش جداست؛ که به عاریت در زمین جا داده شده که هرگاه تاب بشر بی تاب شد به او پناه ببرد؛ نکند بیابان، خانه ای از خداست که در زمین پهنش کرده و از فقر الی الله فرشش کرده؟ بگذار بگویند دیوانه ام اما دلم می خواهد عاشقانه در بیابان قدم بزنم، و خدا را در آنجا بو بکشم، دلم می خواهد تا آخرین رمق در بیابان قدم بزنم و عطر نفس انبیا را تنفس کنم، دلم هوس گرسنگی کرده، هوس فقر، هوس عطش کرده، همان عطشی که خبر از تشنگی حسین برای خدایش را داد، هیچ می دانید خدای حسین با خدای من دو تا بودند، نکند بگویید مشرکم، نه، نمی دانم خدا چطوری هم واحد است و هم اینقدر متکثر؛ نه که تجلی اش و صفاتش متکثر باشد نه؛ گویا این خودش است که در عین اینکه واحد است ولی برای بعضی ها خدای جداگانه ای است؛ خب خود ما هم انگار به یک نحوی همینطوریم؛ یک نفریم ولی چند تا خود داریم! خوش بحال آدم های بیخود! نمی دانم چرا آدم های بد را بیخود می گویند؛ این یک اشتباه ادبی بزرگ است؛ هر آدمی که بیخود بشود چقدر خوشبخت است، بیابان حرف هم می زند؛ هیچ شنیده اید؟! به خدا من دیوانه نیستم؛ باورم کنید، من فقط از بیابان رانده شدم و در دنیای رنگارنگ خودم را تبعید کردم! ببینید حتی خیلی از همین شهدای گمنام هم برای ما گمنام اند ولی همصحبت بیابان اند، مسکنشان است، محل تسکین شان! مردم خیال می کنند در شهرها زندگی جریان دارد و بیابان جای سختی است! و ما دلمان به اشتباه برای مردم سختی دیده ی بیابان می سوزد، چقدر بی خبریم! به خیال باطل ما بیابان ها جای نبرد است و شهر جای زندگی! خدایا گذرنامه ی سکنی در بیابان چیست؟ همین پیاده روی اربعین شاید یک جذبه اش رفتن در بیابان است؛ آنقدر که من طبیعت را دوست دارم ولی نای اینقدر راه رفتن در طبیعت را ندارم؛ پایم می بُرد، ولی در اربعین اصلا دلم دنبال درد می گردد و خدا زندگی را در چند جا خیلی جاری کرده؛ بیابان، مسجد، حرم، چشمه، روضه، خلوت، و لابلای رفقای ایمانی. کاش از بیابان هم می نوشتید؛ نگذارید از این همه راز بی بهره بمانیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌توان گفت وقتی انسان به «حضور بیکرانه اکنون جاودانه» خود نظر ‌کند، گویا در بیابان وجود خود با بیکرانگیِ همراه با سکوتی عمیق همراه شده است. آیا این حضور، همان حضوری نیست که ما خود می‌توانیم به رازهای تنهایی‌مان آگاه شویم؟ آن نوع تنهایی و سکوتی که هزاران راز در آن نهفته است. مانند انسانی که در مسیر خود با پیری و کهنسالی‌اش روبرو می‌شود که در عین کهنسالی چه اندازه ریشه‌های وجودش در عمیق‌ترین معانی حاضر است بدون آن‌که گفتنی از گفتن‌های انسان‌های معمولی بر زبان داشته باشد. به قول جناب مولوی: « یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه؟» در غزلی که این‌طور شروع می‌شود:
در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هریک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبتِ جانانه؟
هر گوشه یکی مستی دستی زبرِ دستی
و آن ساقیِ هر هستی با ساغرِ شاهانه
تو وقفِ خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
ای لولیِ بربط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیشِ چو تو مستی افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
موفق باشید

 

34948

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد طاعات و عبادات قبول، التماس دعا دارم. هرچقدر خواستم مزاحمتون نشم دیدم دیگه چاره ای ندارم. استاد دارم از دست خودم دیوانه میشم. از بچگی تخیلات بد و باطل داشتم که به لطف حق دو سه سالی می‌شد که برطرف شده بود ولی بیشتر از دو ماهه که دوباره گرفتارش شدم، گاهی از خدا از اعماق وجودم خواهش می کنم نجاتم بده و بعد از اون یک روز به طور عجیبی تخیلی نیست ولی از فرداش دوباره میاد، و من انگار گم شده ام رو پیدا کردم، یاد حرف شما می افتم که طرف میوفته دنبال شیطان که بدون تو نمی تونم زندگی کنم. از خدا و امام زمان شرمنده ام، استاد نور بیداری در من خاموش شده، حس می کنم دیگه عاشق خدا نیستم  فکر و ذکرم دیگه فقط خدا نیست، اسم علی (ع) رو که میارم دیگه دهنم شیرین نمیشه، احساس اینکه عمر داره می گذره و من دست خالیم ندارم، شرح نهج البلاغه تون رو گوش می دم اثر نداره، شرح مقالاتتون رو که گوش می کردم دست و پام از شوق می لرزید ولی الان انگار حرف عادی می شنوم. نزدیک سی سالگی میشم و به جای اینکه دست و پام رو جمع تر کنم هی تو دلم می گم همش مشغول بچه دنیا آوردن و بچه داری بودی داره عمرت می گذره و لذتی نبردی!!! انگار که فقط برای لذت های دنیایی آفریده شده باشم! انگار که تو مملکت آقام سید علی بچه شیعه دنیا آوردن و بزرگ کردن لذت نداره! استاد پارسال ماه رجب، عجب حالی داشتم شب آخر رجب سر سجاده بودم که شخص نورانی رو دیدم که اومد و گفت من ماه رجب هستم و با صوت زیبایی برام دعا و استغفار کرد و بعد از هر دعا جمعیت فراوانی که پشت سرم بودن آمین می گفتن بعد من رو به شخص دیگه ای سپرد که اون ماه شعبان بود، وقتی می خواستم وارد ماه رمضان بشم انگار از شوق روحم داشت از بدنم خارج می شد و برای اولین بار به وضوح بسته بودن شیطان رو حس کردم. چقدر منتظر این رجب و شعبان و رمضان بودم اما افسوس که یکی از یکی خاموش تر شد. اینکه اگر خدا نخواد حتی توفیق نماز واجبمم نخواهم داشت و این از لطف رب هست، و اینکه توان جذب هیچ خیر و دفع هیچ شری رو ندارم، و چقدر ضعیف و ناچیز و ناتوان هستم رو در این مدت با اعماق وجودم حس می کنم. استاد غم غربت ندارم، چیکار کنم با این بی غمی؟ چیکار کنم با این خاموشی و وهمی که امانمو بریده؟ ببخشید طولانی شد، لطفاً راهنمایی ام کنید. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه می‌کنید که این تنها داستان و قصه شما نیست. در جواب سؤال شماره 34944 در این رابطه عرایضی شد که خوب است به آن سؤال و جواب رجوع شود. در مورد خودتان نیز بدانیدبناست در ساحتی بس گشوده‌تر حاضر شوید. سؤالات اخیر کاربران شما را متوجه این امر می‌کند مثل سؤال شماره 34880. موفق باشید

34918
متن پرسش

سلام علیک و جمیع مغفرته و غفرانه و رضوانه: با عرض پوزش و عذر و زحمت دوباره‌ی این کمترین، خدمت شما و دوستان سایت. باز پیشاپیش از اطاله ی کلام و تضییع وقت جنابعالی و دوستان عذرخواهم و طلب عفو و حلالیت دارم. نوشته‌ای را خدمت شما با کمال خاکساری و فروتنی تقدیم می‌کنم از باب گفتگوی با دوستانِ جانی.

بسم الله الرّحمن الرّحیم: «دعای افتتاح» و آینده‌ی قدسی پیشِ روی ما. تاریخ، تجلی زیست انسان‌هایی است که با اندیشه و رفتارشان آن را تعیّن می‌بخشند و صحنه‌های تاریخ، مشحون از فراز و نشیب داستان‌هایی از انسان است که به تاریخ رنگ و تعیّن بخشیده است و انسان برای حضورش در تاریخ، ناچار فکر و رفتاری است تا زندگی اش را سامان بدهد و این فکر و رفتار تاریخی که او در آن زندگی می‌کند را در آن نوع از سلوک و اندیشه قالب می‌زند و تعیّن می‌بخشد و در این میان ارتباط انسان با تاریخ و تعامل آن دو با یکدیگر طرفیتی خواهد بود از سویی انسان است که به تاریخ خودش معنا بخشیده است و از سوی دیگر این تعینی که تاریخ به خود گرفته است فضای بشر آن عصر را در بر می‌گیرد و در آن قالب و تعیّن می پروراند. البته این لایه‌ای از تحلیلی بود که شاید دچار اشتباه یا مشکلاتی باشد، اما آنچه فهم بنده از فضای تاریخی برایم مکشوف بود این بود که تاریخ، دارای اطواری است گوناگون و انسان نیز در این اطوار، گوناگون است و هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب به سراغ فهم و درک او از خود و عالم بود.

تاریخ غرب، بنیادش و سرمایه‌ی زیستی انسان‌اش بر مکتبی نهاده شده است که قالب و تعیّن فرهنگ آن را تشکیل می‌دهد، این بنیاد همان لیبرالیسم است که در درون خود بنیادهایی از انسان‌محوری و سرمایه داری و پوچ‌گرایی زاییده و مولد شده است و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه می‌کند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسان این تاریخ نایل شویم و با او سخنی نو را در میان گم‌گشتگی و حیرانی تاریخی که نتوانست جواب جان او را بدهد در میان بگذاریم و او را از بن‌بستِ نیهیلیسم تاریخ اش، به اشراقی که با تاریخ دیگر در عالم انسانی دیگر رخ نموده است معنا ببخشیم. انسانی که در مقابل تاریخ خود صورتی کامل از انسان را انتظار می کشد و تاریخی که منتظر است تا انسان او را در طلب نهایی خودش به تعیّن عصرش بیاورد، و این محتاج انتظار یعنی امید به گشودگی آن افقِ پیش رو است از یک سو و از یک طرف نیازمند گفتگو و به میان آوردن باب سخن از آن طلوع و آن افق با بشری است که چیزی پیش رویِ آینده ی خود نمی‌یابد تا بتوان با این گفتگو او را متوجه ی تاریخی از انسان کرد که تعیّن و تجلی انسانی است که صورت قدسی این تاریخ خواهد بود و طلب متعالی فطرت انسان هایی است که در این بی‌معنایی تاریخ به دنبال دل آرامی می‌گردند، اما افقی را پیش روی خود برای دلگرمی امید به آن طلوع تاریخی ندارند. و درست انقلاب اسلامی همین جاست «محل و بستر طلوع امیدِ نا امید تاریخ نیهیلیسم و سرگشتگی و حیرانی بشر امروز.»

 این سخن بنده حرفی نیست که با این بیان تمام شود، بلکه نیاز به گفتگویی دارد با نظر به حضوری که باید پیش روی انسان امروز قرار گیرد، تا برای نجات خود از تاریخ امروزینش در دل اشراقی جدید که با انقلاب اسلامی طلوع کرده است حاضر شود و سلوک کند در افق آن غایت و آن اصلُ الانسان را بیابد و در آن صورت است که ما می توانیم صورتی جدید را از تاریخ با بشر بچشیم، و این همان غایتِ رسالت و نبوت انبیا و همان مآل و آمال قدسیِ تاریخی بود که با انبیاء آغاز شد، اما در میانه  افکار و اندیشه های مادی و الحادی تاریخ کم فروغ و گاهی در پس پرده ی حجاب قرار گرفت تا انسان ها برای فهم و درک آن حقیقت با افقی نو و حضوری دیگر به سراغ آن بیایند، و کم نبوده است اشراق آن حقیقت در صفحات تاریخ و نوید به آینده ی قدسی انسان، تا مبادا انسان را یأس تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه ی قدسی ببرد.

همیشه تاریخ در نبردِ حقیت با باطل، در فراز و فرود بوده است و اینگونه نبوده که انسان از دستیابی به حقیقت محروم باشد. آری! از حقیقت محروم بوده اما از دستیابی به آن نه، هرگاه در تاریخ انسان رجوع به حقیقت کرده است تاریخ در عالی‌ترین وجه از زیست انسان قرار گرفته و انسان ها در بهترین صورت از تعامل با یکدیگر قرار داشتند و آنگاه که بشر از حقیقت رخ بر تابید با جلوه ای از تاریخ روبرو شدیم که حتی مورخان از ثبت وقایع آن شرم دارند.

حضور انسان صنعتی بعد از رنسانس و تاریخ قهر انسان با معنویت و شروع و آغاز جگ های جهانی اول و دوم از این قبیل است. حال سخن و کلام در این است که سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است این صدا، صدایی است آشنا که برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه‌ی آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن.

حضور در فردایی از تاریخ با افقی قدسی و حقیقی در نظر به انسانیت انسان ها و آن صورت کامل و کمال انسان که وجه حقیقت انسان هاست و آن طلب گمشده‌ای‌ است که در درون جان آدمی هست که نه دیروز ماست و نه امروزمان، بلکه افقی است فردایی و غایتی است سخت معنوی، از آنجهت که انسان دیگر به این آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمی‌باشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دل‌آرامِ اوست و نه دل‌آزار و موجب دل‌مردگی او. انسانِ امروز در اوج دسترسی اما با هزاران مانع و دل‌مردگی و محدویت و سرگشتگی و نا آرامی و اضطراب و سرگردانی در میان انتخاب‌های عالم ماده محصور شده است و نمی‌داند که تمام این سرگردانی و سر گشتگی‌اش ریشه در تاریخ و اندیشه‌ای دارد که او ار در برگرفته است و ای کاش که با او با «زبانِ فهم او» که «زبان گشودگی و در آغوش گرفتگی» او در طلبی است که او در پی آن است با او سخن بگوییم. زبانی که اشارت است به خودش در طلب کمالی که در خود بایست به دنبال آن باشد. زبانی که عبارت ها، در عین کلمه‌بودن‌شان همان کلمات گمشده ی او هستند برای طلبی که دارد. اگر این زبان گفتگو و این تعامل قلوب صورت بگیرد راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، جانِ یکدیگر می‌شوند و نه رقیب.

باید به این اندیشید که کافی است فقط این افق نورانی و این تلألوءِ اشراقی امروزین را که در نهاد درونی انسان نهفته شده است را کنار بزنیم، تا او حقیقت را در مقابل به نظاره بنشیند.

بی‌دلی در همه احوال خدا با او بود          او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود       طلب ازگمشدگان لب دریا می‌کرد

انسان، ساحت قدسی‌اش بسیار شدیدتر و عمیق‌تر و زنده‌تر است و اگر او را به آن ساحت و لایه ی درونی وجودش رهنمون کنیم عطش حضور در آن لایه ها برایش آتشین خواهد بود و او برای نیل به آن تاریخی جدید و حضوری جدّی از زندگی را خواهد یافت، و فقط سخن در این است که متأسفانه این حقیقت در تاریخ اومانیسم گم شد و بشر، خود را در خودبنیادیِ خودش محصور تخیّلات و توهّمات عالم مدرن کرد، و این حیرانی و سرگردانیِ این عصر، ثمره‌ی تاریخ عالم مدرن است. و خرق این حجاب تاریخی که انسان را فراگرفته است جز با حیات تاریخ قدسی که مطلوبِ جان انسان است و جانان را در مقابل انسان قرار می‌دهد امکان پذیر نخواهد بود. و اگر این صورت از تاریخ در پیش روی انسان قرار بگیرد و رخ بنماید این انسان فریاد خواهد زد که:

آن‌که عمری در پی او می‌دویدم کو به کو        ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو

این همان حقیقت فقری و عین‌الربطی انسان است که کافی است با این حقیقت فقری و هویت تعلّقی خویش که فصل ممیز اوست و هویت معنایی او نیل به این حقیقت است آگاه شود، بعد از آن در دامن پر مهر حقیقت از شیر جان ملکوت تغذیه خواهد کرد. انسان بر خلاف اندیشه‌ی اومانیسمی و خود بنیادین هویتی مستقل و بریده‌ای ندارد که سیرش فقط عرضی باشد و محدوده ی حرکتش ارض قرار بگیرد. انسان، هویتی غیر مستقل دارد که عین اتصال و پیوند با خداست و این پیوند هم در محدوده ی تن آدمی نیست که انسان به چشمِ سر به آن نایل شود، بلکه سخن از محدوه‌ی جان و روح آدمی است و بدن در تدبیر و تسخیر آن حقیقت مقدس است. بنابراین انسان، گسیخته نیست، بلکه آویخته به ملکوت عالم است که حرکتش نیز طولی است و نه عرضی، و اینچنین انسانی نه فقط در محدوده ی ارض توانِ سیر دارد، بلکه حضوری در فراتر از زمین و حدود ماده در انتظار اینچنین انسانی است که امروز در وجه بی‌قرارترین تاریخ دارد زندگی می‌کند. مولوی چه خوش می گوید:

جمله‌ی بی‌قراریت از طلبِ قرار توست      طالبِ بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

 انسان با خودش قهر نیست، بلکه از «ناخودش» که آن را «خود» پنداشته، فراری است و از وحشتِ این کابوسی که طبیعت برایش ساخته مجبور است و نه آزاد، بر خلاف آنچه که طلب می کند و در پی آزادی می گردد هر روز دارد خود را گرفتار سرگرمی‌هایی می کند که از «خودش» او را دورتر و دورتر می کنند. آری! ذات عالم مدرن، بی‌قراری است و ثمره ی زندگی در این تاریخی که تعیّن‌اش را از این عالم گرفته است، بی‌قراری و پریشانی و اضطراب و افسردگی است.

«در زمین دیگران خانه مکن /کار خود کن کار بیگانه مکن.» مولوی خوب اشاره می کند که انسان امروز دارد در زمین بیگانه ای که از آنِ خودش و از آنِ تاریخی که متعلّق به او نیست، خانه می‌کند و آشیانه می‌سازد و با آن انس می‌گیرد و به آن دل می‌بندد و با آن زندگی می‌کند. خطری و جهالتی بدتر از این سراغ داری!!!؟؟؟؟ جهالتی تاریخی که حیات بشر را در مخاطره‌ای جدّی در آینده روبرو می‌کند. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) این آیه شریفه سوره‌ی انعام به خوبی خطر تاریخِ دنیازدگی را به انسان گوشزد می کند و راه گذر و گذار از این بی‌معناییِ تاریخ و دنیازدگی و پوچ‌انگار را، «تعقّل» می‌داند، عقل و خرد قدسی که انسان را با فهمی دیگر از انسان و تعامل با دنیا در بستر شکوفایی در فطرت‌اش صورت می گیرد، نه آن عقل معاشی که امروز صورت مکر و دغل‌بازی و فریب انسان‌ها شده است.

خوب است تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایات‌مان رجوع کنیم و بازگردیم و با انسان سخن بگوییم. باید سخن بگوییم از اینکه ما در ظاهری از عالَم دنیا با دنیا در ارتباط قرار گرفته‌ایم، ولی عالَم‌هایی پیش روی ماست که پشت به آنها در ظاهری از آنچه در آن هستیم مشغولیم، و این کلافگی و سردرگمی ما از این جهت است که افق هایی در پیش داریم اما نمی‌دانیم چه باید بکنیم! نمیدانیم چه می خواهیم و یا چه بایست بکنیم ؟ این جاست که دقیقاً آیه‌ی شریف سخن از خرد و فهمی دیگر را به انسان گوشزد می کند که ای انسان! هوشیار باش که آن خیرِ برتر و لذتِ برقرار و عیشِ دائمی که در پی آنی، اینی نیست که در آن قرار داری، متذکر خودت باش تا از درونت پنجره های ورود به تعالی را باز کنی و با خودبودن و با برتر بودنی دیگر، عالم را تجربه کنی، آنچنان که پیامبران و اصحاب‌شان به آن «بودن» و به آن «حضور» تن دادند و خود را در آن حاضر کردند.

 اگر سخن از «دعای افتتاح» به میان می‌آید از آن روست که این دعا در بنیاد خود سخن از حضوری گوناگون از انسانی دیگر در غایت تاریخ بشر دارد. سخن از تعالی و تقدس انسانی که سال‌ها در نکبت تاریخ های ساختگی و جعلی، خلاف فطرت بشر بر جان او تحمیل کرده‌اند و حال، در این «دعا» نوید طلوعی تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان را به آن زیست حقیقی و اصالت انسانی‌شان رهنمون کنند، دعایی که با ثنا و دلال و ناز توحیدی آغاز می‌شود و با تجلی قهر و جلالت حق، نکبت و نحوست استکبار را درهم می‌شکند و در پایان، به شکوه عزّت و سلطنت توحید و عظمت غلبه‌ی سلطان، به انسان نوید شروع تازه‌ای از تاریخ را بشارت می‌دهد.

آری! به خدا قسم اگر «دعای افتتاح» را در تجلی زنده  توحیدی اش که فتح و فتوح آِینده ی قدسی انسان فردایی است نخوانیم و با آن انس نگیریم، چیزی بیش از لقله‌ی لسان و فشار روان، عایدی نخواهد داشت. آری! البته که از ثوابش محروم نمی‌شویم، اما باید به این فکر کنیم که چیست آن بشارت‌ها و اشارت‌ها و نظرگاه‌هایی که انسان را به آن متذکر می‌کند و هر شب این سفره گسترده را پهن کرده است؟ آیا نه این است که حق، با زبان «انس» و «دعا» با انسان به سخن در آمده است تا او را در تاریخ فردای خودش در بر بگیرد و از رنج پوچی دوران و سردرگمی کوران معنویت و صفا رهایی ببخشد؟ به جان دوست قسم که این دعای مشحون از معارف و مدارج، سخنی است آخرالزمانی با بشری که به دنبال راهِ رهایی می‌گردد و می‌خواهد بند تاریخ ظلم و جور را بگسلد و به دنبال راه نجات‌بخشِ تمدنی می‌باشد.

«اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِکَ وَ اَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِکَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّکَ اَنْتَ» خدایا من ستایش را به وسیله حمد تو مى‌گشایم و تویى که به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و یقین دارم که براستى تو «اَرْحَمُ الرّاحِمینَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبینَ فى» مهربانترین مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سخت‌ترین کیفرکننده‌اى در «مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَهِ وَ اَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرینَ فى مَوْضِعِ الْکِبْریآءِ» جاى شکنجه و انتقام و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و «وَالْعَظَمَهِ اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى فى دُعآئِکَ وَ مَسْئَلَتِکَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ» عظمت. خدایا! تو به من اجازه دادى در این که بخوانمت و از تو درخواست کنم پس اى خداى شنوا «مِدْحَتى وَ اَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتى فَکَمْ» یا مدح و ثنایم را بشنو و پاسخ ده، اى مهربان خواسته ام را، و نادیده‌گیر اى آمرزنده، لغزشم را. اى «اِلهى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها وَ عَثْرَهٍ قَدْ اَقَلْتَها» معبود من چه بسیار گرفتارى که برطرف کردى و چه بسیار اندوه که زدودى و لغزشها که چشم پوشیدى «وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَهِ بَلاَّءٍ قَدْ فَکَکْتَها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ» و مهر و رحمت که گستردى و زنجیر بلا که از هم باز کردى ستایش خاص خدایى است که نگیرد «صاحِبَهً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ» همسرى و نه فرزندى و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى «مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.»

 این سطوری از اوایل و آغاز دعا می‌باشد شما نگاه کنید چگونه در میانه لطف و قهر با نظر به جامعیت به حق شروع به حمد و ثنا می کند و در یگانگی توحیدش در همان ابتدایِ دعا خود را غرق در این حضور حق می کند و دعا را از زبان حق می‌خواند و خود را در برابر عظمت او هیچ می‌یابد و همه را از او و به او می بیند، تا ادامه‌ فرازهایی دیگر خصوصا فرازهای پایانی این دعای عظیم که خدا در تعیّن قدسی انسان‌های معصوم در تاریخ به نظاره می نشیند و به حضور حق در دل تاریخ انسان ها و ذلّت تاریخ مستکبران و گردنکشان گواهی می دهد و در نهایت به ظهور آخرین جلوه‌ی تاریخی حق در قامت نهایی‌ترین انسان و اصیل‌ترین صورت از انسان به طلب می نشیند، و از خداوند همراهی و همدمی و همرازی با آن صورت و تعیّن کامل و اصل الانسان را می‌خواهد.

خدا می‌داند که اگر زبان درازی نبود یا از اطاله‌ی کلام و طولانی‌شدن کلمه‌ها نمی‌هراسیدم، تک تک فرازهای «دعای افتتاح» را می‌آوردم و ذیل آن، اشارت‌های طلوع فتوحات آینده ی تاریخ بشر را نشان می دادم. اما نه خود را در این قامت می‌بینم و نه این نوشته را تاب بیش از این می‌آید. رسالت این نوشته، اشارتی است به فتوحات تاریخی آینده‌ی انسانی که انسان‌ترین انسان‌ها را در پیش روی خود حاضر می‌بیند و می‌شناسد و این آینده را در تاریخ جز بر جبین و پیشانی بلند انقلاب اسلامی تشیع ایرانی نمی‌شناسیم. خدا نکند کسی «دعای افتتاح» را بخواند اما اشارت‌های توحیدی آن را در تاریخ انقلاب اسلامی نیابد، یا به انقلاب اسلامی پیوند نداشته باشد. (البته این نظر ناقص و قاصر بنده است) چیزی جز قساوت عایدش نمی‌شود .(البته قساوت به معنای ندیدن تعیّن حق در صورت‌های تاریخ و گم‌کردن راهی که رسیدن به آن غایت و دعوت این دعا می‌باشد).

سخن در این منظر بسیار و این حقیر ناتوان‌تر از گفتن‌اش و خلق، از شنیدنش... التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می فرمایید: هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخِ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب، به سراغ فهم و درک او از خود و عالَم بود. و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه می‌کند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسانِ این تاریخ نایل شویم.

در کلام فوق جایگاه انقلاب را به خوبی تعیین کرده اید که چگونه می توان با بشرِ گرفتار نیهیلیسم باب گفتگو را باز کرد تا به گفته شما مبادا انسان به یأسِ تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه قدسی مأیوس شود. زیرا سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است، این صدا، صدایی است که برای فطرت ها آشنا است و برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن. و بنده سخت بدان معتقد هستم و در جواب گِله‌های کار بر محترمِ  سؤال شماره 34919 ؛ که او به خوبی از تنگناهایی سخن به میان آورد که حکایت از آن داشت که ما هنوز، نه انقلاب اسلامی و نه تاریخ خود را درست شناخته‌ایم و نه این نسل را؛ عرض شد. بنده هم در همراهی با ایشان همچنان عرض کردم: تصور بنده آن است راه عبور از این مشکل که البته مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانم‌های به اصطلاح بی‌حجاب؛ به این راحتی‌ها نمی‌باشد و خونِ دلی که به نظر می‌آید رهبر معظم انقلاب می‌خورند، از ماها می باشد. پیشنهاد می شود رفقا به گله های آن کار بر محترم نیز رجوع فرمایند.

 و به گفته جنابعالی هم  انسان آخرالزمانی انسان دیگری است و به آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمی‌باشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دل‌آرامِ اوست و نه دل‌آزار و موجب دل‌مردگی او؛ در این رابطه عرایضی در بحثی که نسبت به سوره مرسلات به میان آمد؛ همان طور که فرموده اید زبانی باید به صحنه آید که همدیگر را بفهمیم، در آن صورت به گفته جنابعالی: اگر زبان گفتگو و در راستای آن، تعامل قلوب صورت بگیرد، راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، آینه یکدیگر می‌شوند و نه رقیب یکدیگر. واقعا باید به حقیقت فقری و عین‌الربطی انسان فکر کرد، اگر باید به ریشه‌ها برگردیم، آیا جز این است که اصیل‌ترین بنیان و ریشه هر انسانی همان «وجود» است که انسان در آن سکونت دارد و سُکنی می‌گزیند؟ امری که جناب صدرالمتألّهین در نگاه حکمت متعالیه خود متذکر آن شد و حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با شخصیت او فرمودند: «ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟» و یا رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: به گمان ما فلسفه اسلامی در اسلوب و محتوای صدرایی جای خالی خویش را در اندیشه انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت.

با چنین بازگشتی به خود یا به «وجود» می‌توان جایگاه دستورات شریعت الهی را که راه ارتباطِ وجودی ما است با وجود مطلق ـ که همان کمال مطلق است - درک کرد. به همان معنایی که قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»  هرچند ما هنوز نسبت به این گستردگی که در نسبت ما با «وجود» و با تاریخ پیش می‌آید، تأمّل کافی و دقیقی نکرده‌ایم تا معلوم شود اگر انسان‌ها در این آخرین دوران، در اصیل‌ترین بنیان خود حاضر نشوند، با مشغول‌شدن به توهّماتِ بسی گسترده، سهمگین‌ترین تلاش‌ها را در نفی خود به کار می‌برند.

توجه به امر فوق به گفته شما منجر می شود تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایات‌مان رجوع کنیم.

بنده کاملا با سخن شما در رابطه با دعای افتتاح موافق هستم که می فرمایید: آن دعا، نوید طلوع تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان به زیست حقیقی و اصالت انسانی‌شان رهنمون شود. دعایی که فتح و فتوح آینده  قدسی انسان فردایی است. انشاء الله سخنان شما وسیله ای شود تا همه ما با نسبت به حضوری که در فردای تاریخی خود باید داشته باشیم با دعای شریف افتتاح روبرو شویم. موفق باشید.

 

34710

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: در فص یعقوبی محی الدین چنین فرموده اند که «اگر نسبت به آن قوانینی که مطمئن هستیم باعث تقربمان به حضرت حق می‌شود کوتاهی کنیم فاسق هستیم» حال می‌خواستم بیشتر توضیح بفرمائید. زیرا من در این خصوص تنبلی می‌کنم یا خودم را توجیه می‌کنم. استاد آیا این فسق با آن فسقی که عرق خورها و زناکاران انجام می‌دهند یکی است؟ لطفا کمی توضیح بفرمائید. ان شاءالله زیر سایه ی امام زمان (عج) باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! یکی نیست. عنایت داشته باشید معارفی که در مباحثی چون کتاب «فصوص‌الحکم» پیش می‌آید باید بر اساس مقدماتی خاص، تجزیه و تحلیل شود، به همین جهت تأکید می‌شود کسانی وارد مباحث مطرح در کتاب «فصوص‌الحکم» شوند که آن مقدمات را گذرانده باشند وگرنه همین‌طور که ملاحظه می کنید با سؤالاتی روبرو می‌شوند که آن‌ها را متوقف می‌کند. موفق باشید

34703

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و خسته نباشید: درود بر شما: می‌خواستیم بدانیم که آیا واقعا، جناب مرحوم ابن عربی، مبشره ای که مشاهده نمودند حقیقت دارد؟ یعنی آیا حقیقتا خود شخص پیامبر مهربانی به ایشان کتاب شریف فصوص را داده و تصمیم بر نشر آن داشتند؟  تشکر. اجرکم عندالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از عمق معارفی که در «فصوص الحکم» نهفته است می‌توان احتمال داد آن مبشّره، صادق باشد بخصوص که علمایی همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی «رحمت‌الله‌علیه» نیز توجه خاصی به ابن عربی دارند. موفق باشید

34575
متن پرسش

سلام: تحلیل شما از اعتراضات مردمی فرانسه و انگلیس و دولت غاصب صهیونیست چیست؟ ممنونم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بحث بسیار زیاد است و جوانب مختلفی دارد. اصل قضیه آن است که فرهنگ مدرنیته، آرزوهای دست‌نایافتنی و زندگی‌های توهّمی‌ را در مقابل انسان‌ها قرار می‌دهد که برآوردنی نیست. و این همان نقطه سقوط آن‌ها خواهد بود که البته با احساس پوچی شروع می‌شود. و این‌جا است که می‌توان متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی شد که چگونه بنا دارد بشر جدید را از آن نوع زندگی عبور دهد تا زمین او را به آسمان معنویت متصل گرداند تا بشر بتواند جواب آرمان‌های خود را در حیات معنوی‌اش بیابد. موفق باشید

34512

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد بزرگوار: نظرتان راجع به این برداشت را مرحمت بفرمایید. خداوند متعال در سوره مائده یکی از مهمترین سنت های خود را به مذهبی ها متذکر می شود، اینکه جایگاهی را که می‌خواهند باید ببینند که آیا تقوای کافی را برای آن جایگاه دارند یا نه! داستان از این قرار است که قابیل و هابیل (علیه السلام) برای مشخص شدن جایگاه خلافت خداوند، قربانی هایی به درگاه او بردند، نشانه قبولی قربانی آتش گرفتن هدیه بود، و هدیه قابیل پذیرفته نشد مشخص شد که خلیفه خدا در روی زمین هابیل علیه السلام است، قابیل از این موضوع ناراحت شده و به هابیل گفت تو را خواهم کشت برای به دست آوردن این جایگاه. هابیل گفت من برای قتل تو برنامه ریزی نمی‌کنم ولی طوری برنامه ریزی می کنم که گناه تو در جامعه و در تاریخ بماند و تو نتوانی خود را ادامه دهی، قابیل هابیل را کشت و در جایگاه او نشست فکر می کرد آن جایگاه را صاحب شده است، خداوند به خاطر اینکه جامعه از هدایت محروم نماند هدیه به حضرت آدم داد بنام شیث (علیه السلام) «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف سواة اخیه قال یا ویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاواری سواة اخی فاصبح من النادمین» خداوند؛ غرابی یعنی یک تمدن ساز و یا بانگ زننده را مبعوث کرد تا جایگاه خالی برادر را پرکند وقتی قابیل این جانشین بحق را دید فهمید که جانشین خوبی به جای برادر خود نبوده است و نتوانسته جایگاه او را بگیرد واز نادمین شد، چون تلاش خود را بیهوده یافت، این درس عبرتی برای تمام مذهبی های دوران هست. اینکه وقتی توان بزرگان را ندارند اقدام به گرفتن جایگاه آنها نکنند. بهمین خاطر حضرت امام رحمت الله علیه فرمودند: ولی فقیه باید کشف شود، ببینید چه کسی را خدا برای این کار برگزیده است و بقیه به او تمکین کنند. در جایگاه های دیگر هم باید توجه شود که خداوند چه کسی را برای این زمانه تربیت کرده است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. آری! انسان باید متوجه عنایات الهی به دیگر انسان‌ها شود و بپذیرد خداوند هرکسی را برای کاری و وظیفه‌ای می‌پروراند و هنر ما آن می‌باشد که توفیقات هرکس را درک کنیم به جای آن‌که آن را انکار نماییم و یا نسبت به آن توفیقات، حسادت بورزیم و چنانچه از توفیقاتی محروم شده‌ایم، ریشه آن را در خودمان جستجو کنیم و نه آن‌که در انکار و نفیِ توفیقات دیگران بخواهیم خود را تثبیت نماییم. تازه مگر جز این است که هرکس توفیقاتش بیشتر است، مسئولیت‌اش بیشتر می‌باشد؟ موفق باشید

34444

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: جوان ۳۰ ساله بیکاردارم و همسر بازنشسته با ناراحتی اعصاب وروان، بحت و دعوا می‌کنند، برای بیکاری پسرم چکار کنم؟ ۲. برای اینکه همسرم اعصاب ما رو خورد نکنه چکار کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این سایت شرایط جواب‌دادن به موارد شخصی افراد را ندارد بخصوص که جنابعالی حتی ایمیل خود را هم نداده‌اید تا به صورت شخصی جواب داده شود. با این‌همه بدانید در چنین موقعیت‌هایی بهترین راه آن است با تواضع و با قوت ایمان در این ماه رجب زمینه گشایش رحمت الهی را برای خود فراهم کنید. بالاخره آن جوان سی ساله باید بداند اگر تواضع به خرج دهد و سخت‌گیری در کار نکند، خداوند وسیله مشغول‌شدن به کار را برای او فراهم می کند. موفق باشید

34254
متن پرسش

سلام علیکم وقتتون بخیر: چند سالیست مباحث شما را دنبال می‌کنم متاسفانه خیلی احساس پوچی می‌کنم. نه می‌توانم از دنیا دل برگیرم نه از نظر اخروی به وظایفم عمل کرده ام، خیلی احساس بدی دارم، به نظرتون چه کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید این امر را طبیعی قلمداد کرد از آن جهت که به گفته جناب مولوی: «ای برادر عقل یک دم با خود آر / دَم به دَم در تو خزان است و بهار». امیدوار باشید که با حضور هرچه بیشتر در تاریخی که انقلاب اسلامی به نور توحید به ظهور آمده است، شعف و شوری سراغ‌تان آید که آن را در شخصیت رهبر معظم انقلاب و امیدواری ایشان به مدد الهی می‌یابید. هنر ما در شکیبائی و صبری است که در متن دینداری باید پیشه کنیم، زیرا «پرده‌های دیده را داروی صبر / هم بسوزد هم نماید شرح صدر». موفق باشید     

33360

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

ببخشید بزرگوار: بنده مالامال از کینه و نفرت هستم اگر کوچکترین مشکلی در خانواده ام پیش بیاد اونقدر قضیه رو برای خودم بزرگ می کنم و هر روز نشخوار می کنم که دلم سیاه سیاه میشه حتی اینجور مواقع خوابهای جرم و جنایت و خون آلود بیشتر می بینم. اصلا نمی دونم چکار کنم. کلی کتاب خوندم، حتی کتابهایی که خودتون معرفی کردید ولی اصلا فایده ای نداره هر روز دارم بدتر از قبل میشم. اصلا نمی تونم اینجور چیزها رو فراموش کنم خصوصا اگر از طرف اعضای نزدیک خانواده در حقم بدی صورت بگیره. بعد چون من یه آدم درونگرا و کم حرفم کمتر مسائل رو بروز می دم و بیشتر به خودم فشار میارم. همه فکر می کنن من چه آدم خوب و زلال و پاکی هستم که پر از آرامشم ولی از درونم خبر ندارن. در آستانه چهل سالگی هستم دیگه به خودم امیدی ندارم. بدتر از همه اینه که نسبت به پدر و مادرم از همه بیشتر کینه دارم. نمی خوام بگم همیشه از کاه کوه می سازم ولی دوست دارم اهل گذشت و بخشش باشم دوست دارم دلم اونقدر بزرگ بشه که خطای اطرافیان اصلا برام مهم نباشه. شما رو بخدا اگر راهی دارید غیر از پیشنهاداتی که تابحال دادید کمکم کنید. من معلم دین هستم گاهی اوقات اخلاق می گم ولی احساس می کنم من آدمش نیستم چون مصداق «لم تقولون ما لا تفعلون» هستم. هر چی بیشتر می فهمم عزم کمتری در عمل در وجودم ایجاد میشه. اصلا نمی دونم با خود ناخودم چه کنم. اعصابم به هم ریخته خیلی در برابر نفس اماره ضعیفم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ۴۰ سالگی زمان عبور از گردنه سختی است و معلوم است که شیطان در این مرحله تلاش می‌کند با وسوسه‌های درونی‌اش انسان را از ادامه کار مأیوس کند. تلاش باید کرد نسبت به معنویات و درک جهانِ گسترده عالم معنا، همت کرد تا به لطف الهی وسعت لازم پدید آید. سیر مطالعاتی سایت بخصوص مباحث «معرفت نفس» و سپس دنبال کردن مباحث مربوط به سوره «والتین» و سوره «دهر» إن‌شاءالله مؤثر خواهد بود. موفق باشید

33243

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: در قسمتهای آخر فص شیثی فرمودید بعد از آنکه آن خواهر و برادر از نسل حجت خدا به دنیا میان و بعدش از دنیا میرن دیگه حجتی بر روی زمین نمی ماند و آنوقت مردم رذائل حیوانی پیدا می‌کنند و دیگر کسی متولد نمی‌شود و... ولی قبلا جای دیگری فرموده بودید اگر زمین از از حجت خدا خالی شود اصلا زمین یا عالم ارض باقی نمی‌ماند که کسی روی آن باشد و فرزندی متولد نشود. لطفا توضیح فرمایید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور ابن عربی همان است که آثار نابودی زمین در چنین شرایطی فراهم می شود و از بین‌رفتن زمین به جهت عدم حضور حجت خدا به همین معنا است. موفق باشید

37124

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: الان حدود ۱۷ سال هست که با شما آشنا شده ام و تمام مباحث را پیگیری می‌کنم ابتدای امر هر سوالی برایم پیش می آمد و می‌خواستم خدمت تان برسم بلافاصله در جلسه بعدی از زبان شما جوابش را می‌شنیدم به این نتیجه رسیدم که نباید سوال کنم الان می‌ترسم که این نتیجه‌گیری ام اشتباه باشد البته سوال. هم ندارم آیا خود اینکه سوال ندارم دلیل می‌شود که به عمق مطالب پی نبرده ام یا دغدغه و مسئله اصلی من دینداری نیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به لطف الهی مهم، حضور در راهی است که انقلاب اسلامی مقابل ما قرار داده تا همچنان این حضور تاریخی ذیل اسلام و ولایت الهی شدت یابد، إن شاءالله. موفق باشید

36888

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: استاد راستش من کنکوریم و بخاطر اعمال البیض شب بیدار میموندم درس میخوندم و روز می‌خوابیدم و الانم عادت کردم. آیا ماه رجب و شعبان هم شب بیداری ثواب داره؟ یا فقط ماه رمضانه که برکت داره یا اینکه جدا از این سه ماه هم سیستم عادت کنه اشکالی داره؟ ممنون میشم توضیحی بدین بهم راجع به این ماه ها و اینکه راجع مهم بودن احترام والدین و ضرر کردن از اینکه حرفشون رو گوش ندیم یه پیشنهادی بهم بدین ممنونتون میشم. التماس دعا یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تا می‌شود از خواب شب، غفلت نگردد مگر زمانی از آن ۲. احسان به والدین یعنی نظر به مسیری که خداوند از آن مسیر وجود ما را به ما داده است. بنابراین آن‌ها یکی از راه‌های ارتباط ما با خداوند هستند و می‌توان در آینه وجود آن‌ها میدان انس با حضرت حق را تجربه کرد. موفق باشید

36330
متن پرسش

باسمه تعالی: سلام بر استاد گرامی: شب گذشته در شبکه افق در برنامه «به افق فلسطین» خانم معصومه ابتکار را دعوت کردند تا نظر خود را نسبت به جنایتکاری رژیم صهیونیستی بگویند. و ایشان نیز در مورد جنایتکاری رژیم صهیونیستی سخنی گذرا به میان آوردند. ولی در توجیه عدم موضع‌گیریِ جریان‌های داخلی، همه حرفشان آن بود علت سکوت آن جریان‌ها نسبت به کودک‌کشیِ آن رژیم، آن بوده است که اگر سخنی می‌گفتند نظام جمهوری اسلامی آن را به نفع خود برداشت می‌کرد و چون نظام اسلامی آن‌ها را از جمله آقای خاتمی را به حاشیه رانده است، آنها در این موارد سکوت کرده‌اند. به نظر شما آیا این سخن و این توجیه صحیح است؟ با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که به گفته رهبر معظم انقلاب بعضاً کوتاهی‌هایی شده است، بحثی نیست و در این‌که ممکن است بعضی برخوردها با جریان‌های سیاسی موجود با وسعت نظر لازم همراه نبوده است، هم بحثی نیست. ولی جای دو سؤال در میان است. یکی آن‌که آیا اگر سخنی در تقبیح جنایات رژیم کودک‌کشِ صهیونیستی گفته شود و بر فرض هم نظام اسلامی از آن بهره‌برداری کند، مگربهره‌برداری همانند بهره‌برداری است که نظام استکباریِ آمریکا پیشه کرده است؟! و از آن مهم‌تر آیا جریانی که خانم ابتکار از آن دفاع می‌کنند، جریانی نیست که به گفته امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» آنچنان شیفته غرب‌اند که اگر انقلاب در اختیار آن ها قرار بگیرد، یک‌شبه آن را تقدیم آمریکا می‌کنند؟!! فراموش کرده‌ایم که حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در وصیت‌نامه خود تذکر دادند: «باید هوشیار و بیدار و مراقب باشید كه سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه های شیطانی شما را به سوی این چپاولگران بین المللی نكشند؛ و با اراده مصمم و فعالیت و پشتكار خود به رفع وابستگی‌ها قیام كنید.» موفق باشید

35744
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام استاد گرامی، در پرسش ها جستجو کردم، دو مورد پیرامون مساله کشف حجاب، که سوال بنده است، یافتم، مطالبتون را خواندم و سوالم این است که وظیفه ما در این مساله چیست؟ بنده وقتی به این موضوع، فضای کشور، صحبت‌های رهبر معظم فکر می‌کنم به یک تشخیص شفاف نمی‌رسم، از جهتی، حدود الهی هتک شده و برهنگی به عنوان نماد فرهنگ غرب در حال جولان دادن است و ما نسبت به حفظ حدود الهی در حد توان مسئولیم و از طرف دیگر حس می‌کنم، مجالی برای حتی تذکر لسانی نیست چون به نوعی اثر معکوس خواهد داشت، نمی‌دانم حسم چقدر درست است اما عمیقا حس می‌کنم، جز حضور عفیفانه در جامعه با یک صلابت درونی و اعتقاد عمیق به حجاب و سایر ارزش‌های انسانی و البته تقویت حس نوع دوستی و طلب مغفرت برای فریب خوردگان و بی اثر شدن، کید دشمنان، راهی ندارم، به نظر شما چقدر درست تشخیص داده ام، آیا در مقابل خدای متعال، معذور هستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هیچ حرفی بنده زیباتر از همین سخنان جنابعالی در نسبت ما با بی‌حجابی‌های پیش‌آمده، ندارم جز همین‌که می‌فرمایید: «حضور عفیفانه در جامعه با یک صلابت درونی و اعتقاد عمیق به حجاب و سایر ارزش‌های انسانی و البته تقویت حس نوع دوستی و طلب مغفرت برای فریب خوردگان و بی اثرشدن کید دشمنان». این می‌تواند وظیفه فرهنگی ما نسبت به آن امر باشد. البته مسئله رعایت قانون، خارج از بحث شرعیِ آن به عهده دولتمردان است و قوانینی که باید با دقت و حکمت تصویب کنند. سخنان جناب حاج آقا فرهاد فتحی در این مورد قابل توجه است. https://eitaa.com/sheikh_farhad_fathi/12405 موفق باشید    

34484

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد گرامی، استاد چطوری برسیم به صمت، بنده یک جاهایی واقعا دوست دارم سکوت کنم ولی متاسفانه تا الان موفق نشدم، به خاطر اینکه آنقدر همیشه حرف زدم یک جاها هم که حرف نمی‌زنم بقیه در مورد من اشتباه برداشت می‌کنند، از یک طرفم دوست ندارم تسبیح به دست باشم که بقیه بفهمن دارم ذکر میگم، اومدم ذکر لا اله الا الله رو گفتم یک مدت چون کسی متوجه تکان خوردن زبان نمیشه، ولی متاسفانه همین فکر دیگران من رو اذیت میکنه، کنار خواهر، خواهرشوهر، پدرشوهر، مادرشوهر نشستن و سکوت طولانی داشتن یک طوری نیست استاد؟ لطفا توضیحات زیاد در این باره میخوام. استاد طوری که برسم به صمت، چون تا سکوت همراه با تفکر انسان فعال نشه، حکمتی هم داده نمیشه به انسان. چکار کنیم استاد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! کثرت کلام و زیاد حرف‌زدن، موجب مشغولیت قلب می‌شود. حضرت امام در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» در این مورد گفتنی‌ها دارند. همچنان‌که آیت الله شجاعی در سه کتاب «مقالات» شان ظرایفی در این امر به میان آورده‌اند که اگر بتوانید صوت «مقالات» را دنبال کنید، مؤثر خواهد بود. می‌ماند که به لطف الهی انسان به جایی می‌رسد که جان او از آن به بعد گرفتار گفتن و باز گفتن نیست، هرچند به حکم وظیفه با اطرافیان گفتگوهایی دارد و در دل آن گفتگوها صفای همدیگر را درک می‌کنند به جای گفتگوهای لغو و بی‌ثمر. موفق باشید

34281

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض خسته نباشید: علمای عرفان در مکتب نجف و معرفت نفس، آن نیم ساعت را به چه چیزی فکر می‌کردند؟ خوشحالم که تفصیلا توضیح دهید تا به فضل الهی خود را به آن عادت دهیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با طی مقدمات لازم، افراد به جایی می‌رسند که تنها با حضور در هستی خود، خود را در آغوش خدا و هستی بیکرانه او احساس می‌کنند و هر اندازه در انجام واجبات و ترک محرمات بیشتر حاضر شوند، حجاب آن‌ها با حضرت محبوبِ مقصود کم‌تر و کم‌تر می‌شود. موفق باشید

34061

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: سوالی که دارم این هست که بنده با توجه به علاقه و تصمیم به ورود به دروس دینی و اسلامی خواستم بدونم به نظر شما در چه رشته دانشگاهی بهتر میتونم این علوم رو کسب کنم؟ آیا فلسفه اسلامی به تنهایی کمکی میکنه؟ (و نیاز هست؟) و اگر رشته های دیگری برای کسب این علوم و معارف می دانید معرفی بفرمایید. لطفا به خودم واگذار نکنید و بگید خودتان باید ببینید در چه رشته ای بروید. ممنون عذر خواهم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفه اسلامی برای درک موقعیت خود و ارتباط عقلانی با دیگران کمک می‌کند. و از طرف دیگر رشته‌هایی همچون علوم قرآنی و حدیث، انسان را با منابع قدسی عالم وجود آشنا می‌کند. باید به ذوق خودتان رجوع کنید که در کدام موارد بیشتر احساس حضور می‌کنید. در حالی‌که هر دو مورد، موارد ارزشمندی است. موفق باشید

33993

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: آیا می توان گفت که چون عالم ماده عین حرکت است، بنابراین ما ابتدای زمانی نداریم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد به خوبی جناب ملاصدرا روشن‌کرده‌اند که وقتی «زمان» از حرکت انتزاع می‌شود و حرکت، ذاتیِ عالَم ماده است؛ بنابراین عالم ماده، حدوث زمانی ندارد که گمان کنیم عالم ماده در زمانی به‌وجود آمده است، بلکه زمان، با حضورِ عالم ماده به میان می‌آید. موفق باشید

نمایش چاپی