بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34707
متن پرسش

سلام استاد: شرمنده از مزاحمت مجدد. آموزش پرورش برای آموزگار ابتدایی پذیرش جدید دارد و چون فرصت کم بود از طریق سایت مزاحمتان شدم‌. حقیقتش من عطشی برای معلمی ندارم مخصوصا با آموزش های مجازی و محتواهای جدید آموزشی و رنگ و لعاب دادنهای زیاد به آموزش و... معلمی را شغل شریف و یک مسوولیت می دانم و حتی یک رسالت می‌دانم هرچند انگار یک رسالت فراموش شده شده برای خیلی ها. درواقع اگر شغلی برایم فراهم بود دوست نداشتم سراغ معلمی بروم ولی الان شغل ثابت و قطعی ندارم و اطرافیان اصرار می کنند که ثبت نام کنم و خودم هم نمی دانم که آیا باید به این میدان بروم یا نباید بروم. راستش در شرایط فعلی اگر بخواهم وارد این شغل شوم بیشتر برای رفع بیکاری است نه عشق معلمی، ولی می ترسم که این کار را هم دنبال نکنم و همچنان درسردرگمی و تسویف بمانم. ممنون میشوم راهنمایی ام کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تجربه بنده حکایت از آن دارد که معلمی موجب نوعی پیشوایی در شخصیت معلم برای دانش‌آموزان می‌شود و عملاً در این مسیر، خودِ انسان است که وسعت می‌یابد. پیشنهاد می‌شود به صوت و متن https://eitaa.com/matalebevijeh/10999 تحت عنوان «معلمی و پیشوایی» رجوع شود. موفق باشید

34391
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیک و رضوانُه خدمت استاد طاهرزاده عزیز: و باز دوباره با زحمت خواندن وجیزه این کمترین مواجه شدید جداً پیشا پیش از اینکه این نوشته باعث زحمت و وقت شما می‌شود عذرخواهم و امیدوارم مطلبی را که جایی نداشتم یا گوشی نیافتم و یا دلی ندیدم برای حضورِ آن، این جا را اختیار کردم؛ برای آنکه مفتاحی باشد برای دیگر فتوحات.

 «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه»: ما با انسانِ امروز از وجوهِ محدود و دست و پا گیرِ دین سخن گفته‌ایم و هیچگاه فراخنای وسعت و سعه‌ زندگی در بستر تقوا را با او در میان نگذاشته‌ایم و یا در سخن، از آزادی وسیع انسان در جهان و عوالم وجودی درونی‌اش سخنی با او نزدیم. انسانِ امروز گستره‌اش و محدوده‌اش و کرانه‌اش در رسانه‌ای است که او را به تمام نقاط دنیا متصل کرده است آن‌هم اتصال عرضی و نه طولی، آن‌هم محدود و نه وسیع، و همچنین پنهان و نه پیدا. این‌جا آن نقطه شروعی است که اگر خوب بتوانیم وجهی از جهان‌بودگی و یا زیست جهانِ گشوده متعالی او را در برابر او بگشاییم و با او مفاهمه کنیم انسان در کرانه ابدی خود که همه خود اوست و همه در جهان پنهان اوست و اوست که مرتبط با عالم‌هاست، دیگر تلاش نمی‌کند تا خود را از رنج عالم مدرن که بر اساس خیالات و توهّمات بنا شده است جستجو کند و در آخر هم دست به خودکشی یا افسردگی یا پوچی بزند. به نظر می‌رسد مسیر پوچی انسانِ این تاریخ، نه از سر انتخابِ آزاد او بلکه از سر گسیختگی او از عالم معنا صورت گرفت و او در این انتخاب مخیر در میان این یا آن نبود بلکه ناگزیر خود را در توهمات سراسر پوچ عالمی یافت که وجهی از معنا که مأمن اُنس یا ملجأ آرامش او در دنیا باشد نبود و حال انسانی مانده است و یک دنیا پوچی و تاریکی و سرگردانی در عرض و افقی به میان آمده است دقیقا در طول زندگی او که از جنس دیگری است و در ساحت نهان و پنهان خود اوست که برای درک آن نیازمند تنبه و اشارتی است تا خود را از شر تاریخ نهیلیسم نجات دهد و درست در مقابل این گسیختگی دست شهدا را می توان به این نسل نشان داد که از افق مقدس تاریخ حیات معنوی آویخته شده است تا این گسیختگیِ انسا ن را درمان کند و اگر ما او را در این حیات به وسعت انتخاب آزادی که دارد و سال‌هاست که این آزادی را در ذیل جبر زمانه عالم و مناسبات تاریخ غرب یا گم کرده است و یا بدان راه ندارد، به او نشان ندهیم؛ بدانیم هزاران کار فرهنگی هم رنگی به او نخواهد بخشید و دستی از او نخواهد گرفت. آیا وقت آن نرسیده است تا در هنگامه ندای جهاد تبیین بر کرانه این دستور الهی آن افق بی‌کرانگی انسان را به روی او بگشاییم تا انسان از ضیق تنگ و معیشت ضنک امروزین خود بیرون بیایید و دست به انتخابی فوق رسم زمانه بزند؟ کاری که در هر برهه از تاریخ اسلام با جلوه های ناب و متعالی از آن رویرو بودیم!! آیا وقتش نشده تا فکری کنیم که چرا بشرِ امروز، از سخنان مذهبی و دین خسته است و گوشش بدهکار این سخنان نیست؟ شاید بازگشت جواب این سخن به همان وجه متعالی انسان این عصر است که در طلب ساحتی دیگراز سخن و زبان و انسان است و دیگر سخنان دینی و مفاهیم مذهبی نیوشای وجود او نمی‌باشد و او خود را در طلب کمالی دیگر و سخنانی از جنس سخنان اولیا و انبیا جستجو می‌کند! در این عصر انسان سخن زیاد شنیده است و مفاهیم زیادی می‌داند و انباری از اطلاعاتی است که دهکده جهانی با او در میان گذاشته است اما آنچه این انسان گم کرده است و طلب امروزین اوست و نیاز فردایی اوست، همان مطلوب متعالی و حقیقت قدسی و ندای فطری اوست که نه در ارتباط عرضی که در سیر طولی انسان نهان شده است و هر از چند گاهی در بروزات تاریخی همانند تشییع شهدا و یا مقابله با استکبار ظهور می‌کند. مگر در تشییع شهید حاج قاسم این را ندیدیم؟ یا در تشییع شهید حججی؟ یا در تشییع شهدای امنیت یا مدافعان حرم یا در شب‌های قدر یا در اعتکاف‌ها یا در پیاده‌روی اربعین؟ پس زبانی دیگر باید به میان آید و آوینی‌ها بایست به سخن درآيند که تاریخ، گوشی است برای سخنانی از این جنس و از این نسل، آنگاه خواهید دید که دیگر در این جهان، قدرتِ نظام مدرن و جهانِ استکبارْ قدرت نخواهد بود. بلکه قدرت، زبان ملتی خواهد شد که سخنش مطلوب و مطبوع گوشِ فردایِ انسان و بشر آخرالزمانی است و این زبان از آنِ امت محمّدی است که طلب جمع انسانی را در اوج دارد - البته در این وجه سخنان زیادی است که در این وجیزه حقیر نمی‌گنجد- خلاصه سخن آن‌که دین هیچ‌گاه از بدو تولدش صِرف اعمال دست و پا گیر نبوده است و رسالت پیامبران، تعلیم اعمال عبادیِ صِرف در پیشگاه خدای غایب نبوده است. دین یک گستره طولی و لایه‌های تو در تو و به هم پیوسته‌ای است که امم در قله و عمیق‌ترین لایه آن قرار دارد که انسان را از ظاهر به ابعاد درونی دین رهنمون می‌شود. یعنی هم راه را نشان می‌دهد و ارائه طریق می‌کند و هموست که دست بشر را می‌گیرد و به تاریخ مدد می‌رساند و او را ایصال به مطلوب نهایی‌اش می‌کند.

 ما متاسفانه با جوان امروز و بشر این تاریخ سخن از لایه‌هایی از دین گفته‌ایم که او را قانع نکرده است، بلکه موجب درگیری او با دین و دیانت شده است. باید پرسید چرا؟ مگر نه این است که دین، طلب و نهاد فطری بشر فردای و امروز ماست و سخن انبیا سخن گوش جان بشر است و مطلوب نهایی و آزادی بخش اسنان در گرو گوش سپردن به این سخنان است؟ پس چرا این مطلوبِ حقیقی بشر در تضاد با طلب انسان این تاریخ قرار گرفته است؟ باید بگوییم ما در یک خلل‌ و نارسایی‌های تاریخی قرار گرفته‌ایم و نتوانستیم با وجه تاریخیِ انسان امروز ارتباط برقرار کنیم تا در طلب لذت‌ها و زیبایی‌پسندیِ او، دین را قادر به رفع طلب او نشان دهیم و انبیا را کمال نهایی و وجه غیبی خویشتن انسا ن بیابیم و آنان را وجهه رجوع انسان به خود اصیل و متعالی و در «خودبودگی‌اش» نشان دهیم تا انسان در این عصر کاملاً فردایی زندگی کند، فردایی متعالی و پیوسته در غیبِ دین و در افق عالم معنایی که از دین برای زندگی‌اش پسندیده است. کاری که انبیا در زیستِ تاریخی خود انجام دادند انسان را در بودنِ جاودانه خود که اصیل‌ترین و حقیقی‌ترین بودن‌هاست، حاضر کردند و نه قانع، و انسان‌ها نیز تصدیق کردند و نه تأیید. ما با انسان در وسعت ابدی و بیکرانگی «وجود» برخورد نکرده‌ایم و برای رفع این نقص به دنبال هزاران کار (دام) افتاده ایم. انسان در ساحت ورود به عالم حقیقتِ وجود، حقیقت را در تمام مراتب آن از صدر تا ذیل تصدیق می‌کند و آنگاه است که فراتر از وَهم و خیالِ زمانه زندگی خواهد کرد. بنابراین به عنوان مثال وقتی سخن از تقوا می‌شود باید در افق آزادی متعالی انسانِ حاضر در عالم‌ها، «تقوا» را معنا کنیم تا انسان، تقوا را وجه آزادی و رهایی از اسارتِ تاریخِ پوچ‌انگاری بیاید و تصدیق کند، نه آن را معیشت ضیق تنگ در رسم و رسومات مذهبی! «تقوا» وجه مطلوب آزادیِ انسان است که در قالب مفاهیم و الفاظ دینی به حجاب رفته است و به همین خاطر است تا سخن از تقوا می‌شود افراد احساس بیگانگی می‌کنند در حالی‌که از آن چیزی می‌گریزند که مطلوب و گمشده جان‌شان است .«تقوا»، همان گستره عالمی از آزادی و آزادگی است که نیاز امروز و فردای بشر این تاریخ است که باید در همان ساحت و همان زبان با او در میان بگذاریم. آنگاه خواهیم دید که چگونه انسان به سوی او اشتیاق نشان خواهد داد! و باز باید بگویم سخن در این مطلب زیاد است و ترس از ملال خاطر عزیزان دارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله درست در همین جا است که جهان مدرن، عوالم طولی را با سیطره پوزیتیویسم و حسّ‌گرایی در حجاب برد و زبانی ماند که همین زبان عرفی است بدون اشاره به جهان‌های بیکرانه دیگر که پیامبران خدا متذکر آن شدند. در جلسه اخیر مربوط به سوره شمس با نظر به آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) که بعد از آیه «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» آمده، این‌طور عرض شد:

تعارضِ بین «تقوا» و «فجور» در درون و بیرون

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (9) [1]

۱. حضرت محمّد «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از بالای کوه حِرا،  پس از خلوت نشینی های طولانی با آن سوابق پاک، به عنوان پیامبر خدا، از انسان سخن می‌گوید و ‌پس از آن  اشارات عجیب که در آیات ۱ تا ۷ سوره شمس با ما در میان گذارد که حکایت از جهانی می‌کند که برای آن حضرت گشوده شده و  پس از آن‌که فرمود: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»  و نظر به نفسِ انسان نمود و تعادلی که خداوند در آن شکل داد تا انسان را به عالی‌ترین شکل وصف کند. حال می‌فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.»

از عظمت انسان سخن می‌گوید که در درون خود باید فجور و تقوایِ خود را احساس کند، زیرا فجور و تقوا را  در خودش به او الهام کرد تا انسان  به خود آید،  که چه هست  و چه نیست. آری ای انسان! در تنهایی خود هرچه هستی،  خودت همان می‌باشی.

۲. هان! ای جوانی که احساس می‌کنی نسبت به بیرون، هیچ نسبتی با هیچ ‌چیز نمی‌توانی برقرار کنی - حتی با خودت و دینت-  همچنان با   خودت  همراه باش و در این حال بنگر آیا می‌توانی در خود احساس کنی، هرگاه  که وارستگی پیشه می‌کنی، احساس بالیدن و پرورش‌یافتن داری؟ این همان تقوایی است که از درون‌ات به تو الهام شده خود را دنبال نماید و از طریق تذکرات تقوای درونی خود را پاک نگه دارد تا بالیدن خود را احساس کند. 

فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»: حقیقت این است که آن‌کسی بالیدن خود را درک می‌کند و احساس نتیجه‌مندی می‌کند، که با تقوایی که می‌شناسد و به او الهام شده (که قصه تقوا چیست) خود را پاک نگه دارد.

۳. وقتی می‌فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» حکایت از آن دارد که تعارضی در درون انسان هست، که باید نسبت به آن انتخابی داشته باشد، حال یا خود را با تقوایی که می‌شناسد، از فجور، پاک نگه می‌دارد و یا در حالت دوم با  فرورفتن در آلودگی‌ها زندگی را می‌بازد.

۴. پیامبران و والدین دلسوز و حکیم متذکر همان الهام از فجور و تقوایی هستند که هرکس در درون خود آن را می‌شناسد. پس ما نباید با جوانان از امری سخن بگوییم که نسبت به آن بیگانه‌اند،  باید با خودشان و از  پیش خودشان، با خودشان آشنای‌شان کنیم.

۵. نا امیدی و غفلت، هر دو موجب می‌شود تا انسان در اکنونِ تکراری خود بماند و خود را متعلّق به آینده‌ای که به کمک  تقوایِ جان،  ظهور می‌کند و او را در  نزد خود بسط می‌دهد؛ نیابد و این همان احساس پوچی است که بشر مدرن گرفتار آن شده است.

۶. زندگی و انتخاب‌های ما اگر با جان ما اتصال پیدا نکند، با اصل اصل‌ها که اتصال جان ماست با خداوند، ارتباط پیدا نمی‌کند و عملاً از حضور خود در آغوش گسترده خداوند محروم می‌شویم و این یعنی: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».

۷. خطر سقوط انسان‌ها و جامعه از موقعی پیش می‌آید که انسان از مواجهه با «خود» صرف نظر کند، و در  روبه‌رویی با هرچیزی و هرکسی،  این مواجهه را  در نظر نگیرد.  در حالی‌که باید در میدان انتخابِ فجور و تقوا با هرکس و هرچیز مواجه شد، تا از اتصالِ با خود باز نمانیم.

۸.  فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»: آیا این آیه، حکایت از ابعاد میدانی انسان در هستی نمی‌کند که چگونه باید با خود کنار بیاید؟ رازِ اشارات آیات قبل از این آیه و آیات  بعد از این آیه را،  می‌توان در همین آیه جستجو کرد که می‌فرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». یعنی وقتی در خود حاضر شدی و تعارض بین فجور و تقوای خود را درک کردی، می‌یابی چگونه در جهان محمّدی می‌توان حاضر شد. در این مورد خوب است شهید حاج قاسم سلیمانی را مدّ نظر آورید، که چگونه در این زمانه، فجور و تقوایِ نفس خود را شناخت و تا کجاها در این جهان و این تاریخ پیش رفت، جهانی که به تعبیر مقام معظم رهبری در  یک «پیچ تاریخی» است و باید جای خود را در آن مشخص کنیم.

۹. با ظهور انقلاب اسلامی، رویهمرفته انسانی در حال طلوع است که متوجه فجور و تقوای خود و دیگران است. برعکسِ انسان غربی و جهان استکباری که متوجه ابعاد متفاوت انسان نیست و لذا اگر در قضایای اخیر، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، دشمنان نقشه جامع می‌کشند ولی محاسبه‌های آن‌ها‌، برای پیاده‌کردن آن نقشه‌ها غلط در می‌آید - مانند نقشه‌های قبلی‌شان- به جهت نشناختن انسان و تعارض درونی است که دارد.

  ۱۰. انسانِ انقلاب اسلامی، بهتر و بهتر متوجه می‌شود در میدان تعارضِ فجور و تقوای درونی، باید و باید در جهان بیرونی انتخابی را به عهده بگیرد که میدان تقابل فجور و تقوا است حتی اگر به قیمت همه سختی‌هایی باشد که برای انسان‌های بزرگ پیش آمد، مثل زندانی‌شدن حضرت یوسف «علیه‌السلام» و یا مانند سال‌های تبعید حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در عراق.

۱۱. با نظر به آیه مورد بحث، جنگی در میان است که  چون در درون، از آن گریزی نیست، در بیرون نیز نمی‌توان جبهه خود را مشخص نکرد. یا با تن‌دادن به فجور در جبهه‌ای خواهیم بود که  مریم رجوی را برای ما به عنوان رئیس جمهور انتخاب می‌کنند، و یا با حضور در تقوای درونی در جبهه‌ای حاضر می‌شویم که رهبر معظم انقلاب آن را فرماندهی می‌کنند و اسلام و شریعت محمّدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» با امثال آیه «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» به ما کمک می‌کند تا در مبارزه درونی و بیرونی موفق شویم و در زمره متقین قرار گیریم.»

باید به زبانی اندیشید که قرآن را برای ما بگشاید که این البته، اول بحث است. موفق باشید  

[1] - سوره شمس

33780

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: ممنون که با سخنان پر گوهرتان ما را کمک می‌کنید. استاد من همیشه عاشق میهمان بودم و به خیر و برکتی که مهمان با خودش می آورده ایمان داشتم. چند وقتی است که جلساتی در منزلمون برقرار است و با حضور استادی کتاب معرفت نفس شما را پیش می‌بریم و گاها میهمانی های دور همی و دعوت کردن اقوام هم داریم. راستش من اخیرا چیزی شنیدم که یکم از این دورهمی های خانگی ترسیده ام. اینکه بعضی می‌گویند کسانی که به خانه آدم می‌آیند ممکنه اهل سحر جادو باشن و یا حسادت کنند و یا... و روی زندگی اون صاحب خانه اثر منفی بذارن. آیا این صحبت ها درسته؟ و ما باید میهمانی های کم با افراد کم و افراد شناخته شده بگیریم؟ لطفا کمکم کنید. تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این‌طور نیست. برکات کاری که می‌کنید آن‌قدر زیاد است که حتی اگر بر فرض هم سحری در میان باشد به کلّی باطل می‌شود. موفق باشید

33689

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد بزگوار: از آنجایی که مقام معظم رهبری می فرمایند: (تفکر فلسفی اسلامی) و (فهم درست از مبانی اسلامی) کاری می‌کند که انسان در هر لحظه احساس می کند به سمت کدام هدف حرکت می‌کند و قدرت تحلیل حوادث را می یابد. سپس اشاره می‌کنند که جوانان امروز باید اینگونه باشند. و نیز علاقه بسیار شدید خودم به منطق و فلسفه با در نظر گرفتن محدودیت های شغلی علاوه بر رشته تخصصی جهت کسب نظام فکری توصیه حضرتعالی در باب مطالعه چه کتب و یا سیر مطالعاتی و یا استادی است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد ما این است که ابتدا سیر مطالعاتی سایت را از «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» همراه با شرح صوتی آن‌ها شروع بفرمایید و سپس به بحثی که در کتاب «معاد» شده است، همراه با شرح صوتی آن بپردازید. موفق باشید

33658

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: آیا درست است که بگوییم انسان ذاتا شنوا و بیناست؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نفس ناطقه، همان ذات انسان است و قوه بینایی و شنوایی مربوط به نفس ناطقه است، آری! می‌توان گفت که انسان در ذات خود شنوا و بینا است و به همین جهت حتی اگر چشم یا گوش او از بین برود با پیوند چشم و گوش دیگر باز آن قوه‌ها به صحنه می‌ایند و در همان گوش و چشم جدید عمل می‌کنند. موفق باشید

33198

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی. باعرض سلام و آرزوی قبولی عزاداریها: استاد در یکی ازجلسات فرمودید که ابوعلی سینا خود را ملزم کرده بود که داستان نخواند اگر امکان دارد منبع آن را بیان کنید. سوال دوم: برخی پژوهش های علوم حدیثی اخیر مثل آقای امامی فر حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک» را غلو معرفی کرده اند. لطفا توضیحی راجع به این جریان حدیث پژوهی که کلی از تراث شیعه را به کنار می‌فرستد بفرمایید. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در ذهنم نیست که در کدام کتاب‌های او این مطلب را دیدم. ۲. حتی اگر آن روایت هم نبود، مگر جز این است که انگیزه و فلسفه خلقت خداوند، ظهور اسماء حسنای اوست به صورت کامل در مظهری که نمایانگر همه آن اسماء باشد؟ جناب ابن عربی در «فصّ آدمی» در این مورد نکات خوبی دارند. موفق باشید

33148

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: عذررمیخوام من یه بار سوال کردم در مورد تجملات ولی جواب استاد کلی بود می‌خواستم جزیی تر بیان کنن برام. سوالم اینه اگر تجملات باعث مشغول شدن انسان به این دنیا میشه پس این هنرمندا که فرش و تابلو اینا میکشن و درست میکنن پس چه طور باید در آمد داشته باشن؟ اگر قرار باشه نگاه همه این طور ساده زیستی انتخاب کنه و هنری که خدا به این دسته داده باید صرف چی بشه؟ اگر ممکنه کمکم کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هنر واقعی آن هنری است که آینه‌ای باشد برای ارتباط با حقیقت «وجود»، وگرنه سرگرمی است. موفق باشید

33108

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و قبولی طاعات: امروز در روز عرفه با دلی ناامید مشغول دعای عشرات بودم، متعجب از اینکه چرا دیگر نمی‌توانم خدا را حمد بگویم، استاد سابقا هیچ دعایی نبود مگر اینکه آن چنان امید به استجابتش داشتم که منتظر اجابتش در انتهای دعا بودم ولی امروز دیگر حتی حمد خدا را نمی‌توانم از صدق دل کنم، از خودم و این خدایی که خودم دارم خسته ام. چرا اینطور شد؟ چرا کارمان دارد به کفر می‌کشد؟ چرا خودی نشان نمی‌دهد؟ چرا «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک» برای ما نیست؟ و چرا؟...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا از آن ایمان و باوری که بیشتر باور به مفاهیم قدسی است عبور نکنیم به ایمانی زنده‌تر و تازه‌تر نمی‌رسیم. گمان نکنید بی‌ایمان شده‌اید، به این فکر کنید که باید به ایمانی زنده‌تر و وجودی نایل شوید. موفق باشید

33004

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: اینجانب اعتقاد دارم قبل از اینکه دیر شود می بایست ضمن احترام به نیت صادقانه دولت کنونی، حداقل اشتباهات مرگ آورش را متذکر شد تا اصلاح کرده و ناخواسته ضربه به اعتماد مردم و پیکر انقلاب وارد نشود. اما نمی‌دانم چرا برخی از جمله استاد بزرگوار بلافاصله سخن رهبری با این مضمون را پیش می‌کشند که «نا امید کردن مردم خیانت است و...» ؟ آیا این کلام یعنی چشم را بر هر اشتباهی بستن و نصیحت نکردن؟ آیا اینکه طرح بسیار خوب اصلاح ارز با اجرای بسیار بد به فنا برود حیف نیست؟ وقتی قرارست مردم اقلامی که یارانه آنها حذف می شود را بوسیله کارت الکترونیکی به همان قیمت قبل بخرند چرا قبل از آماده شدن زیر ساخت ها پول نقد به دست آنها داده می شود تا اینگونه بازار وحشی و درنده شود و بجای ۴ قلم ۴۰۰۰ قلم گران شود؟ چرا وقتی در اساسی ترین بخشِ اجرا که نظارت بر بازار است ضعف جدی وجود دارد ، طرح را عملی کنیم که اینگونه اسیر سودجویان شویم؟ آیا اگر با همین فرمان یعنی روحیه انقلابی گری بدون داشتن برنامه و تیم اجرایی قوی و فشارها به مردم و نارضایتی های فعلی آنها و سکوت و عدم خیرخواهی ما از ترس عدم القای ناامیدی به جامعه پیش برویم خدای نخواسته نبايد نگران اولین دولت یک دوره ای در طول انقلاب اسلامی باشیم؟ این هشدار اینجانب است در این تاریخ که شاید جدی گرفته نشود اما شخصا برای بنده که در دل بازار و مردم هستم ایجاد نگرانی کرده است. آیا آدم خوب و مخلص و مردمی بودن همه ی معیار است و برای اداره جامعه کافیست؟ یا مدیر اجرایی و با برنامه و تیم قوی را هم نیاز دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انتقاد به دولت، نه‌تنها خیانت نیست، بلکه لازم است. می‌ماند که متوجه تنگناهای تاریخیِ دولتی باشیم که با عزم کامل به میدان آمده است تا از کوتاهی‌های دولتمردانِ قبلی کم کند حتی عده‌ای معتقدند دولت در مورد حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی باید از همان روز اول اقدام می‌کرد. حتماً در جریان هستید که شرایط از درون و بیرون بسیار حساس است و خداوند به لطف خود، دولتی را برای حفظ انقلاب به میدان آورد که رویهمرفته به جای باختنِ خود در مقابل تنگناهای دشمن، عزمِ عبور از آن‌ها را دارد و حتماً موفق می‌شود و توصیه‌های رهبر معظم انقلاب بر مبنای بصیرت و آگاهی‌های ایشان است. موفق باشید

32953

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام استاد: وقتی به دین داری صرف و رعایت موازین اسلام به طور صرف می‌پردازیم از خیلی از مباحث مادی عقب می‌مانیم وقتی هم که به طور جد مباحث مادی را دنبال می‌کنیم فکر و حضور قلبمان از بین می‌رود با توجه به توصیه اسلام به ثروت اندوزی حلال چگونه می‌توانیم دین داری و مسائل مادی را به طور جد با هم جلو ببریم جوری که به حضور قلب و تمرکزمان آسیبی نرسد. (کتاب جایگاه رزق در هستی مطالعه شده ولی جواب سوال را نگرفتم چون پس از مطالعه این کتاب شور و اشتیاق ثروت اندوزی حلال گرفته شده و نوعی جبر و حتی بی میلی در امور دنیوی برایم حاصل شد که روزی من قبلا مقرر شده است)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه هستید باید در امور زندگی نه از فعالیت‌های دنیایی به شکل صوفیان فاصله گرفت و نه تمام زندگی را صرف دنیا نمود. عمده آن است که به گفته آیت الله حسن‌زاده در فعالیت‌های خود «دست در کار، و دل با یار» باشد. موفق باشید

32899

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی آیات ۵۰ تا ۷۰ سوره نساء با مد نظر داشتن احادیثی که داریم ...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیز خاصی در این مورد به نظر بنده نمی‌رسد مگر همان عرایضی که در شرح سوره نساء شد. موفق باشید

32432
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر: برای رسیدن به شهود جمعی در فیلمنامه نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید. فیلمنامه نویسی گزارشی است که مخاطب در روحانیتش قرار می گیرد. فیلمنامه نویس باید صفات بشری (کثرتی که اصیل نیست) را دفع کند تا حقیقت را تصدیق کند و روح تزکیه بر کل فیلم حاکم باشد زیرا هر کثرتی که به وحدت نرود سایه و دروغ است. ما به جای اینکه صُوَر ذهنی خودمان را به قصه تحمیل کنیم، می خواهیم با فیلمنامه و کارگردانی صُوَری که از ذات صحنه یا رفتار و یا قصه برمی خیزد را مشاهده کنیم و از آنجایی که وزن از خود حقیقت است، صفتی که ذاتی هر صحنه است، میزانی برای فیلمنامه و کارگردانی محسوب می‌شود. در سه گام طراحی صحنه؛ انتظار تجلی، رویت تجلی و رجوع به تجلی می تواند، حس وجودی صحنه را روشن تر کند. و خروجی تقوی پیشه ایی را برای ورود به صحنه ی بعد محقق کند؛ خروجی از ظلمت به نور در تقوی پرهیز، تقوی گریز و تقوی ستیز. همچنین شروع و پایان با حقیقت است. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و اگر قرار باشد باطنی تجلی کند، در صورت ظاهر می‌شود و عبودیت صحنه جایگاه تجلی و یا به عبارتی مجلای حقیقت می‌شود. اینکه روح حاکم بر صحنه به چه اشاره می کند، چقدر عبودیت دارد و چگونه با فیلمنامه نویسی می شود بندگی کرد اهمیت دارد. و به فیلمنامه نویس در زمان انتخاب عناصر کمک می کند که از نفس اماره عبور کند و با نفس مطمئنه پیش برود. در گام های اولیه ی فیلمنامه نویسی باید روحانیتی از داستان برای جمع ایجاد شود تا جهان کثرت فیلمنامه نویسان در آن به وحدت برسد و آن فراتر از طرح کلی سفر شخصیت است. و نگاه به احوالات حاکم بر داستان است که می تواند حتی اگر حلقه های زنجیر تقدیر در داستان هنوز شکل نگرفته است زیباییِ نگاه شهود آمیزی را به تصویر بکشد. عبودیتی که در ترکیب هر صحنه، توسط شبکه ی عناصر داستانی ایجاد می‌شود، پیوندی اصیل با ربوبیت عالم داستان دارد. به همین خاطر گزارش فیلمنامه نویس از شهود حقیقت در تطبیق با نسبت حضرت محمد (ص) با حقیقت که اصل است، می تواند در نظر گرفته شود. کشف در فیلمنامه نویسی رجوع به حقیقت است و اگر در خارج واقع نباشد شیطانی است. زیرا وقتی یک سایه سنگین از افکار و افق بر روی داستان می اندازیم احساسات سنگین می شود و نمی تواند با حقیقت بالا برود. وقتی فکر می سازیم و بر اساس دستگاه فکرمی کنیم، توقف و حدود پیش می آید. در فیلمنامه، یک حقیقت وجودی است که ظرفیت های مختلف آن، در عناصر داستان به ظهور می‌رسد. و فیلمنامه نویسی و «حسِ وجودیِ نوشیدن» از حقیقت به نحوه ی رجوع به حقیقت مرتبط می‌شود. و تنها با نگاه جامع محمدی می‌تواند جمعیتی از نویسندگان را وحدت ببخشد. زیرا در برزخیت کبری که صفتی بر صفتی غلبه نکند و در تعادل باشد، چنین جامعیتی وجود دارد. ترجمه ی وجودی تک تک عناصر صحنه، رجوع وجودی فیلمنامه به حقیقت را مشخص می کند و توافق گروه را میسّر می کند. و عقل تکنیکی آهسته آهسته به ظهور می آید و شاعرانگی فرم از وجود برمی خیزد. در فیلمنامه نویسی گروهی نباید متن طرف دیگر را در متن خود ترجمه کرد. بلکه باید وجهی از قضیه که متن می خواهد به آن اشاره کند را یافت. و آن وجه را با وجوه اشاره شده توسط متنی دیگر، در صحنه به جامعیت رسانید. اشاره ی متن که ترکیب صحنه آن را ایجاد می‌کند، مهم است و ملاک ارزیابی قرار می گیرد. در هر صورت باید در نظر گرفت ذهنِ دیگری، محدوده ی ناشناخته است که از خود چیزی در آن نمی شناسیم. و با کوچکترین بحث و جدل عالم شهود از میان بر می خیزد. همین که فیلمنامه نویس و کارگردان خود دارد، نسبتش با صور خیالیه نسبت محروم شدن از حقیقت است. همین که در نفس خودش و و نسبت با نفس خودش ببیند، فیلمنامه از حقیقتش می افتد. حق و اتصال به حق همه چیز است و نگاهی که در آن فقر ذاتی هر صحنه از فیلمنامه و اتصال به غنی مطلق اصالت داشته باشد، به صحنه ها وجود می بخشد و تجلی رخ می دهد. فیلمنامه نویسی صاف کردن دل است، نباید رجوع به خلق باشد. اصلا رجوع به خلق نداریم. رجوع به خلق باید از رجوع به خالق شروع شود و در دل رجوع به حق، رجوع به خلق نهفته است. جنس نشانه ها در فیلمنامه، آدرس حقیقتی است که به آن رهنمون می شویم و معرفت در این راستا بسیار اهمیت دارد. برای فیلمنامه نویسی از درون به بیرون باید اول به محضر حقیقت داستان برویم، نه اینکه با خودمان در داستان او قدم بزنیم. باید بی خود باشیم، تا آنجا باشیم. آن وقت است که داستان حقیقت درونش را نشان می‌دهد. در فیلمنامه نویسی و حرکت دوربین نسبتی را می جوییم که خدا در میان آن نسبت حضور داشته باشد و هر آن او را شهود کنیم. به همین دلیل فیلمنامه و کارگردانی با خودش درگیر می‌شود تا از مرتبه ی مادون به مافوق برود، زیرا اگر بازاری شود دیگر نمی تواند حقیقت را تصدیق کند. فیلمنامه نویس اگر در فیلمنامه خودش را بخواهد نشان بدهد، غیر پیدا می شود، تا همه ی خودش را نفی نکند رجوعش حقیقی نیست. به اندازه ایی که الله را می شناسد خودش را نفی می‌کند. او جویی که به دریای حقیقت می‌رسد، را کشف می کند و خودش را در آن می اندازد. قدرتِ فیلمنامه به احقاق حق است. زیرا در هر صحنه حقی باید رعایت شود و ترکیب بندی بر اساس آن صورت می پذیرد تا به تعادل برسد. و رعایت حقوق در همه ی مناسباتِ صحنه در نظر گرفته می‌شود. اینجا سیاست به میدان می آید. سیاست یعنی رعایت حقوق (حق خدا، حق خلق و حق نفس). سیاست نحوه ی ارتباطات است. اینکه در فیلمنامه با چه سیاستی صحنه ها چیده می‌شود، بسیار مهم است. سیاست خودش رجوع الی الله و حرکت حق مدارانه است، موضع گیری به جا، شایسته و مناسب. سیاستِ دوربینِ فیلمنامه نویس، جاذبه و دافعه ایجاد می کند. زیبایی سیاست، زیبایی وجودی است. و عبارت «سیاست ما عین دیانت ماست» جمعیت فیلمنامه نویسان را برای تدبیر به تفکر می برد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متن جنابعالی تذکری است برای فیلمنامه نویسانِ امروزینی که بنا دارند خود را  دوباره در فیلمنامه‌های‌شان پیدا کنند و بسط دهند. آری! ما به فلیم‌نامه‌هایی نیاز داریم که می‌فرمایید. فلیم‌نامه‌هایی که ناگفتنی‌ها را در قالب فلیمنامه به زبان آورد و ابعاد متعالی انسان بدون واژه‌های به ظاهر اخلاقی مدّ نظر آورده شود، ابعادی که وجه فطرت توحیدگرایِ انسان را با او در میان می‌گذارد.

در فلیمنامه، صحنه، صحنه جاری‌بودن روحی است در تن بی‌جانِ بازیگران تا تن‌هایِ بی‌جانِ مخاطبان را جانِ دوباره بخشند. این‌جا است که بازیگران می‌توانند متوجه نقش عظیم انسانی خود باشند و در نقش خود رسالتی را احساس کنند که انبیای الهی در خود احساس کردند. دائماً باید در هر صحنه‌ای از فیلم به رسالت خود نظر داشته باشند و کار فلیم‌نامه‌نویس در این فضا، کارِ خلقِ انسانیتی است که گم شده است.

 بنده در کار خوب شما تحت عنوان «صدایی از اعماق اقیانوس» چنین رسالتی را احساس کردم به طوری که نوعی آدرس‌دادن به حقیقت بود.

چه خوب می‌فرمایید که سیاست یعنی رعایت حقوق «خدا» و «خلق» و «نفس»، و این وظیفه فلیمنامه‌نویس است که با اشاره به این حقوق در قالب تصاویر، متوجه زیبایی چنین سیاستی شود که عین دیانت است. امید است رفقایی که بنا دارند از «دوربین» و «تصویر» در این تاریخ بهره‌های انسانی و ایمانی بگیرند، از متن جنابعالی غفلت ننمایند. موفق باشید 

32205

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد این حدیث مدتی هست مرا بهم ریخته علی عليه السلام: إنّ بِشرَ المؤمنِ في وَجهِهِ ، و قُوّتَهُ في دِينِهِ ، و حُزنَهُ في قَلبِهِ. حديث امام على عليه السلام: شادى مؤمن در چهره اوست، قدرتش در دينش و اندوهش در دلش. نمی‌دانم چرا بعد از ۴ سال دنبال کردن دروس معرفت النفس تازگیها اینقدر احساس دلمردگی و غم و تاریکی دورن می‌کنم هر چه جستجو می‌کنم دلیل رو نمی یابم واقعا خسته شدم. هر چه تلاش می‌کنم شاد باشم نمیشه همه میگن چرا چهرت غم آلوده. خلاصه زوری می‌خندم حس می‌کنم انگار باید از یه چیزی عبور کنم گیر کردم. قبلا اصلا اینجوری نبودم تازگیها این حالت رو دارم. گاهی حتی زن و بچه ام هم می‌پرسن چته انگار تو فکری؟ اصلا حس عجیبی هست. انگار از زندگی لذت نمی‌برم. حس تاریک بودن داره اذیتم میکنه. خیلی تلاش می‌کنم ازش عبور کنم ولی راه و چاره رو نمی یابم. نماز اول وقت، زیارت، دعا و .... رو انجام میدم گاهی با خدا و امام زمان (عج) در تنهایی و در جمع در فکر قلب و ذهن حرف می‌زنم ولی انگار یه جای کار لنگ میزنه مشکلات و حوائج و مثل بقیه مردم سپردیم دست خدا. مثل بی خونگی، دوری از پدر و مادر و اقوام رو هم مثل دیگران بخاطر شغل می گذرونیم به قول معروف هر چه می‌گردم راه رو نمیابم چه کنم این چه حالتی هست واقعا خوشم نمیاد اونم تو میان سالی راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! تاریخی شروع شده به نام انقلاب اسلامی و باید سعی کرد خود را در آن تاریخ احساس کنیم تا در استقراری قرار گیریم فوق دنیا و آخرت. در این رابطه خوب است به سؤال و جواب شماره 32203 سری بزنید. موفق باشید

32113

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب: استاد ببخشید چرا در قرآن کریم دو نوع مواجه با زنده شدن مردگان داریم یکی در داستان حضرت ابراهیم که پرنده ها زنده میشن یکی هم داستان عزیر نبی که صد سال میمیره بعد زنده میشه. آیا تفاوتی در مقام پیامبران هست؟! با تشکر از توجهتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث این دو موضوع در آیات ۲۶۰ و ۲۵۹ سوره بقره به طور مفصل آمده است. از آن جهت که حضرت عزیر خواستند تجربه مردن را در خودشان داشته باشند ولی حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» در مقامی بس بالاتر خواستند نحوه احیای مردگان را که عملاً امریست الهی، تجربه کنند. به همین جهت عرضه داشتند: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ». موفق باشید  

31438

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: بحث حیات طیبه، همان بحث الیه راجعونی هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! بخصوص وقتی به امید قرارگرفتن در زیر سایه رحمت واسعه او به سوی او سیر کنیم. موفق باشید

31124

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر. استاد ملاصدرا در چه کتابی راجع به افلاک صحبت کرده؟ چه نظری راجع به افلاک داره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به یاد ندارم. احتمالاً در اسفار باید باشد. موفق باشید

36757
متن پرسش

سلام علیکم:
تقدس جمهوریت با نظر به تاریخ قدسی فردا
آری! شاید و چه بسا حقیقتا اگر انسان با نظر به افق برین و گشوده ای از آنچه که می تواند باشد و حاضر شود در نظر به جمهوریت ذیل انقلاب اسلامی در تجسم انسانی همچون حاج قاسم ها و یا همچون شهدا به آینده و فردای این تاریخ نگاه کند دیگر حضورش در صحنه ی انتخابات را ادامه ی دیروز تحجر و فساد و رانت امروز نمی فهمد بلکه به طلب فردایی برای حضور هر چه بیشتر از جنس حاج قاسم ها دنبال می کند و این یعنی همان (جمهوریت) آری، ما در صحنه ی حضور مردمی در انتخابات چه بسا دست به انتخابی بزنیم که در افق تاریخ فردای ما نباشد اما جنس حضور ما فردایی است گرچه انتخابمان اینگونه نشود. امید و امیدواری به فردای تاریخ درست در این نقطه است که شکل می گیرد و یأس و بازگشت از مسیر هم در این نقطه مفهوم می شود. [درست همان جایی که می توانیم باشیم اما بدون نظر به فردا و نظرگاه حضور و طلبی که می شود به آن چشم دوخت و انتظار کشید اما پا پس می کشیم]. باید یکی از محورهای جبهه ی تبیین در انتخابات پیش رو، نظرگاه فردایی باشد که جنس حاج قاسم است و نظرش به جمهور در دفاع از حرم است (حرم جمهوری اسلامی) اگر ستون این خیمه بلرزد خیمه‌ ی حرم آل الله خواهد لرزید. شاید به یک وجه با آنانی که از انتخابات دلسرد شدند وجه اشتراکی بتوان یافت اما وجه افتراق است که درست نقطه ی مقابل آن که جمهوریت را تقویت می کند. وجه اشتراک همان ادامه ی دیروزی است که با رانت و فساد و تبعیض و بی عدالتی و....سایه بر امید حضور انداخته است تا انسان پا پس بکشد و یأس در عالم اراده ی انسانی اش رخنه کند و او را از برهه ای حساس در تاریخی بس بزرگ و تقابلی به شدت معنا دار و معنا بخش محروم کند و این همان جنود ابلیس است که آدمی را ابتدا بی اراده می کند و آنگاه بر حیات سرگردانی اش افسار می زند و صحنه ی زندگی اش را میدان تفرج توهمات و خیالات می کند و سپس در یک تاریکی سرگردان و بی معنایی او را بی حاصل دچار دوران زندگی از امروز به فردا و از فردا به فردایی دیگر تا فرا رسیدن مرگ اگر قبلش منجر به خودکشی نشود می کشاند. اما وجه افتراق در همان طلب فردایی است که ظهور انسان‌هایی می‌تواند باشد از جنس حاج قاسم ها که نه حضوری ملی داشته باشند بلکه مکتبی باشند فرا روی انسان های معنویت خواه و آزادی طلب و آزاده که در پی فردایی در قامت انسانی‌اند، نه ادامه‌ی دیروز و نه رانت و فساد و اختلاس. کافی است در این افتراق و اشتراک بیندیشیم، فکر کنیم و به گفتگو بنشینیم تا انسان‌ها حضور جمهوریت را همان ادامه‌ی حضور حاج قاسمی ببینند و تصدیق کنند که اگر نبود آن حضور، جریان استکبار و صهیونیزم انسان را در سحر توهّمات و تخیلات و تمایلات نفسانی‌شان به اسارت می‌گرفتند و از انسان برده‌ای می‌ساختند در تسخیر تمایلات عالم خود. آنچنان که در پروتکل های اندیشه ورزی شان نظر به چنین انسانی در آخرالزمان برای خود ترسیم کردند. جمهوریت همان دیروز نیست تا پا پس بکشیم، بلکه ادامه‌ی فردایی است که با امروز تاریخ انقلاب اسلامی گره خورده است و درست همین جاست که باید حاضر شد، حضور از جنس فردایی برای عبور از دیروز با نظر به شهدا، اما نه با تکیه بر احساسات بدون تفکر تاریخی. و این صورت تفکر تاریخی بر عهده‌ی جبهه نخبگان انقلابی است تا افق حیات بخش فردا را و عبور از صورت گذشته را در تعین حاج قاسم ها به جمهوریت نشان دهند تا این طلب در جانشان زنده شود و در تاریخ حضور فردای خود شرکت کنند آنچنان که زیر تابوت حاج قاسم حاضر شدند.آری تابوت حاج قاسم طلب گمشده ی فردایی و پس فردایی انسان بود فلذا به صحنه آمد و در پی گمشده‌ی خود می‌گشت. به نظر می‌رسد اگر همین انسان را در فردایی از این جنس که همان طلب گمشده و حضور فراگشوده‌ی خودش باشد حاضر کنیم و یا بتواند حضورش را در آن فردا بیابد، جمهوریت شکل خواهد گرفت و مشارکت ذیل یک تاریخ قدسی از همان صورتی که در تشییع پیکر حاج قاسم بود بار دیگر صورت خواهد گرفت. آری! باید به این نحوه از مشارکت فکر کرد و در وجه و صورت های مختلف آن برای معنابخشی‌اش و صورت‌گری‌اش به انسان تفکر کرد بدون آنکه بخواهیم گرفتار جدال و مراء با او شویم بلکه او خودش را متعلق به فردای انتخابات بیابد و حضورش را حضور خود معنا کند آنچنان که در تشییع شهدا رخ می‌دهد که حضورش را حضور تشییع خود می یابد اگر چه زبان‌اش را ندارد تا این را بازگو کند اما معنایش را در خود به همراه دارد. سخن در مشارکت، سخن در نحوه‌ی حضور انسان است که طلبی بس متعالی‌تر و معنابخش‌تر از دیروز را دارد که یأس از دیروز او را از ادامه‌ی فردا باز نگه داشته است و اگر مطلوب و معنایی فراتر از امروز و دیروز را در فردایی که حقیقتاً در دل انقلاب اسلامی وجود دارد را در او زنده کنیم؛ امید را برای جمهوریت زنده کرده‌ایم. بلی، سخن در نحوه‌ی چگونگی‌ها باقی است و کلام با اجمال همراه است و برای تفصیل باید به «گفت» نشست و زبان را به صحنه آورد تا هم گوش‌ها بشنوند و هم زبان‌ها سخن بگویند تا قلب تصدیق کند.

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که بشر جدید بنا دارد در انتخاب خود، خود را حاضر کند؛ بحثی نیست. و در این‌که در این انتخاب به دنبال حضوری بس متعالی است، باید با او به گفتگو نشست تا معلوم شود اگر آن انتخاب با نظر به افق توحیدی و بستر متعالی انجام نگیرد؛ انتخاباتی انجام نگرفته است، بلکه با بازی رسانه‌ها، هوس‌های سرگردان به میان آمده است و تقابل اساسیِ بین حضور مردمی در جمهوری اسلامی با جمهوریت‌های سکولار دقیقاً در همین نکته است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی میدانی را برای انسان فراهم می‌کند تا هرکس خود را در نزد خود در میدان انتخابی که انجام می‌دهد احساس کند و شورِ بودن خود را تجربه نماید. زیرا نه انسان می‌تواند بدون انتخاب‌هایش و با تحمیل دیکتاتوران در این زمانه زندگی کند و نه می‌تواند در انتخاب‌های خود در افق تاریک سکولاریته، نیست‌انگاریِ خود را عمق ببخشد. و این‌جا است که معنای انتخابات در نظام مقدس جمهوری اسلامی معلوم می‌شود با همان نگاه دقیقی که جنابعالی بر آن تأکید دارید. یعنی انتخاب برای حضور فردایی که در پیش است و در دل همین نظام می‌توان با همه تنگناهای تاریخی که داریم به آن فردا نظر کرد. در این مورد بسیار می‌توان سخن گفت تا معنای سخن آن پیر فرزانه را «فهم» کرد که فرمود: «فقط «جمهوری اسلامی»، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.» زیرا با این جمله بدون آن‌که از حضور تاریخ جدید خارج شویم، از پوچی آراء سرگردان در جهان مدرن مبرّا خواهیم شد. چه اندازه در غفلت‌اند آنانی که جایگاه انتخابات را در نظام جمهوری اسلامی به اموری متصل می‌کنند که اتفاقاً با ادامه انتخاباتی که بر آن تأکید شده است؛ می‌توان از آن امور و از آن تنگناها عبور کرد. موفق باشید.   

 

34044
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: نظر حضرتعالی را درباره این روش در مواجهه با بن بست ها رو می خواستم "از مطالبتون یک بیت مولوی رو هم به انتهای ماجرا اضافه کردم" تصمیم‌گیری! یکی از واحدهای ارتش سوئیس در یکی از مانورها ی کوهستانی گم شده بود و ناامیدانه در کوه‌های آلپ سرگردان بود. هوا سرد و ذخیره غذای گروه کم و محدود بود. ناگهان، یکی از اعضا نقشه منطقه را در کوله خود پیدا کرد. آن‌ها نقشه را دنبال کردند و به اقامت‌گاه اولیه باز گشتند و از مرگ نجات یافتند. وقتی نقشه را به فرمانده خود نشان داند، او متعجب شد و پرسید که چگونه با چنین نقشه‌ای راه را پیدا کرده اید؟ نقشه مربوط به کوه‌های آلپ نبود، بلکه مربوط به کوه‌های پیرنه بود. آن‌ها راه خود را با پیروی از یک نقشه غلط پیدا کرده بودند. اگر آن نقشه را نمی‌یافتند، ساعت‌ها و روزها به امید این‌که گروه‌های نجات آن‌ها را خواهند یافت، در جای خود می‌ماندند. اما آن‌ها با دیدن نقشه راه افتادند. اغلب اوقات بهتر است حتی با نقشه غلط راه بیفتیم و به دنبال راه نجات بگردیم تا این‌که به امید رسیدن نیروی کمکی در جای خود متوقف شویم و از گرسنگی بمیریم. وقتی از همه‌چیز ناامید هستید، دست به کاری بزنید. آن‌ها که در رودخانه قایق سواری کرده‌اند، می‌دانند بیشترین حالت پایداری قایق، نه در سکون، بلکه در هنگام حرکت کردن و پارو زدن ایجاد می‌شود. شاید این گفته بر خلاف تصور عمومی و غریزه‌امان باشد، اما در درستی آن تردیدی نیست. چون‌که رخنه نیست در عالم پدید / خیره یوسف‌وار می‌باید دوید مولانا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در بستر حضور در آینده و با نظر به چشم‌اندازی که خالق ما در مقابل ما قرار می‌دهند، می‌توان یوسف‌گونه حرکت کرد از آن جهت که آن حضرت در بستر رعایت دستورات الهی و دوری از گناه، حرکت کردند و در نتیجه همه موانعی که به ظاهر، مانع بودند در مقابل‌شان برطرف شد. مانند دفاع مقدس و مثل ایستادگی ملت ما در مقابل دشمن استکباری که به تعبیر مقام معظم رهبری، از ته درّه شروع کرده‌ایم و بحمدلله به پیشرفت‌های خوبی رسیده‌ایم و دشمن از این نگران است که می‌داند ایرانِ اسلامی یکی از مراکز قدرت جهان آینده است با این هویت که در معنای قدسیِ انسان، حرف‌ها دارد و این نقطه ضعف جهان مدرن است که آن رابی‌آینده کرده. موفق باشید      

33882

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض احترام خدمت استاد بزرگوار: استاد سوال بنده این هست که مدتی میشه در فلسفه بدایه و در منطق، منطق مظفر را قصد شروع کردن دارم. اما واقعا تردید دارم که آیا فلسفه نقش خوب و مثبتی در عرفان و معرفت النفس دارد و یا خیر؟ ممنون میشم بنده را راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! جهت عمق‌بخشیدن به عرفان و معارف الهی، فلسفه در ذوق صدرایی نقش ارزشمندی دارد. به جمله مقام معظم رهبری فکر کنید که می‌فرمایند: «به گمان ما فلسفه‌ اسلامي در اسلوب و محتواي حکمت صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشه‌ انسان اين روزگار مي‌جويد و سرانجام آن را خواهد يافت.» موفق باشید

33554

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: شما در برهان صدیقین می‌گویید که خداوند وجود مطلق است. اگر خدا مطلق است، پس باید کمالات یک مورچه را هم داشته باشد. سوال لطفاً بفرمایید که کمالات یک مورچه مثلاً چه چیزهایی است؟ و چه چیزهایی مربوط به مورچه است که مربوط به خدا نیست (مورچه به عنوان مثال بود) با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند کمال مطلق است و هر آنچه کمال محسوب می‌شود او آن کمال را به صورت مطلق دارد. مورچه‌بودن به خودی خود کمال نیست. موفق باشید

33516

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و دعای فراوان خدمت استاد: ۱. استاد رنگین کمان کدام حقیقت است که تنزل یافته و به صورت رنگین کمان نمایان شده است؟ ۲. استاد عزیزم که قلبا شما رو دوست دارم؛ شما فرمودید وقتی بدون هیچ نسبتی وعاری از خود به حضور یک حقیقت می‌رویم به میزانی که توجه مان از خودمان دور شده باشد به محضر آن حقیقت شرف یاب می‌شویم. مثلا در مصباح الهدایه در توضیح فیض اقدس فرمودید «ببینید چقدر به محضرش می‌روید». استاد من باورم نمیشه که واقعا به محضر این حقایق بروم. لب اللباب، ده نکته در معرفت نفس، برهان صدیقین، معاد، مصباح الهدایه ،عرفان نظری فص آدمی و شیثی رو هم بارها گوش دادم. الان باب توبه منازل هستم. خداحفظ تون کنه

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر جز این است که جنس حقیقت همواره به گفته جناب حافظ این‌چنین است که:  شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو      ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

تا همواره در افق جان خود به سوی او باشیم و در عین حال در اکنون خود با او زندگی کنیم و او را بیرون از خود ندانیم؟ موفق باشید

33446
متن پرسش

سلام استاد: همیشه برام سوال است حد کمک به دیگران که می‌دانیم و مطمعنیم که کفاراند، تا کجاست؟ آیا اینکه می‌گویند اگر کسی بر تو وارد شد و کمک خواست، از دینش سوال نکن و فقط به او کمک کن! این حرف درسته؟ حالا اومدیم و کسی که اومده داعش باشه، در لباس مبدل یک شهروند محترم!! سوالم اینجاست، آیا تا وقتی کسی با ما و اسلام به جنگ برنخاسته و دست به اسلحه نشده، جا دارد که با او مهربان باشیم و کمک کنیم و بذل و بخشش کنیم؟ مثلا فرض کن من مطمئن باشم همسایه ی من یا فامیل درجه ی یک من، از پیروان محمدعلی باب است یا کلا به حضرت محمد ناسزا می‌گویند و کافراند به معاد و خدا و قرآن. آیا به فرزندان آنها اگر از ما یاری خواستند، کمک درسی و یا حتی کمک مالی خواستند کمک بکنیم؟ آیا همینکه ما و آخوند و دین ما یا رهبر انقلاب را علنا روبه روی ما، مسخره می‌کنند همین خودش اعلان نوعی جنگ، با اسلام و ما نیست؟ به نظرم وقتی یاری نشوند، بیشتر در مضیغه قرار نمی‌گیرند که به خود بیایند؟از آن طرف اگر کمک نکنیم انگار نوعی بخل است!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خداوند در آیه اول سوره ممتحنه می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» ما هرگز نباید دشمنان خود و دشمنان انسانیت را دوست بگیریم، ولی در آیه ۸ همان سوره می‌‌فرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» بدین معنا که اگر طرف کافر هم باشد ولی با شما سر جنگ نداشته باشد، او را نیکی کنید و نسبت به او عدالت ورزید. و از این جهت باید متوجه این دو امر باشیم. از آن طرف باید نشان دهیم که فرد مؤمن نسبت به انسان‌ها اهل گذشت و کرامت است به همان معنا که جناب مولوی فرمود: «مؤمن آن باشد که اندر جذر و مد / کافر از ایمان او حسرت خورد». موفق باشید

33331

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و درود خدا بر امام عصر. با سلام خدمت استاد گرامی: نکته ای در مورد سوره یوسف به ذهنم رسیده است. استدعا دارم نظرتون را در مورد آن نکته مطرح کنید. باطن داستان حضرت یوسف، قسمت اعظمی از روند غیبت و ظهور حضرت بقیه الله الاعظم می‌تواند باشد. سوره یوسف طبق آیه قران بهترین داستان‌ها است و شاید از این جهت بهترین داستانها معرفی شده است که بیشترین توضیح را در مورد علت غیبت امام عصر، نشانه‌های غیبت ایشان و علت ظهور و روند شروع ظهور و نحوه مدیریت خداوند برای غیبت و نحوه مدیریت خداوند برای اتمام غیبت را مطرح می‌کند. پیراهن سالم یوسف قبل از غیبت کبری نشانه حیات اوست. وجود نواب خاص اربعه می‌تواند این پیراهن باشد. یوسف قبل از ظهور کبرای خودش یک ظهور صغری دارد و پیراهنی می‌فرستد که بوی خودش را می‌دهد. ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و سلام اخیر کودکان به فرمانده پیراهن هایی است حضرت بقیه الله می‌فرستند. بوی پیراهن یوسف را فقط یعقوب منتظر می‌فهمد بوی پیراهن های حضرت بقیه الله را امام خمینی و شهدا و حاج قاسم حس می‌کنند. یوسف ۱۱ برادر و یک پدر و مادر دارد حضرت بقیه الله ۱۱ برادر یعنی یازده امام و یک پدر یعنی رسول الله و یک مادر یعنی حضرت زهرا را دارد. یوسف می‌دانست پدر منتظرش کجاست ولی کنعانیان و پدرش نمی دانستند حضرت بقیه الله می‌دانند منتظرانش کجایند ولی ما و منتظرانش نمی‌دانیم حضرت کجاست. کنعانیان برای گندم به مصر رفتند ولی با یوسف مواجهه شدن. و این احتمال وجود دارد که در آینده نزدیک نوعی عجز به وجود آید و مردم برای درمان یا غذا یا هر چیز عازم محل نجاتی شوند که از قضا گوهر وجود حضرت بقیه الله آنجا مخفی شده باشند. استاد لطفا دو سوال را جواب دهید این نوع نگاه چقدر صحیح است آیا این گونه برداشت، مصداق تفسیر به رای است. با تشکر التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع نگاه حکم تفسیر قرآنی ندارد ولی می‌تواند نظر به اشاراتی باشد در راستای تطبیق حضور و سیره حضرت یوسف «علیه‌السلام» با حضور و سیره حضرت مهدی «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه». این نشانه زیبایی ذوق نویسنده است و چیز خوبی است. موفق باشید

33329

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار: سوالم اینه که وجود بما هوهو که چیزی نیست که بخواهد موجود باشد بالاخره هر چه که وجود دارد یک ذاتی دارد اما صرف وجود هیچ ذاتی ندارد فقط به معنای هستی و بودن است. و اگر قائل شویم خداوند وجود بما هو وجود است دیگر نمی‌توانیم خداوند را چیزی فرض کنیم باید آن را صرف بودن بدانیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین‌طور است. می‌ماند که قرآن متذکر می‌شود «له الاسماء الحسنی» او در هر جایگاهی از مخلوقات و ممکن‌الوجودها که ظرفیت تجلی او را دارند، به نور اسمی از اسمای حسنایش ظاهر می‌شود و ما هستیم و انوار اسمای حسنای او، آیا آینه‌ای زیباتر از حسین بن علی «علیهماالسلام» در نمایش انوار اسماء الهی او می‌شناسید که به ظهور و به فعلیت آمده باشد؟ موفق باشید

33159

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: آیا منظور جناب ابن عربی از اولیا الله, انسانها ی کامل است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید همین‌طور باشد. ولی در هر حال سخن مربوط به جایی است که این واژه به‌کار برده می‌شود. تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد. موفق باشید

نمایش چاپی