باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده ظاهر دینی ولی همراه با متانت و نظمی که در لباسپوشیدن رعایت شود، قابل قبولتر است. ۲. در این مورد صاحبنظر نیستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. به نور الهی انوار حضرت ربّ العالمین که در هر مظهری در صحنه است، برای انسان ظاهر میگردد همانطور که میگوییم خرمشهر را خدا آزاد کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در قیامتشدنِ این دنیاست، وگرنه هماکنون هم برزخ هست و هم قیامت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از اهل فن و اساتید حوزه که در درس آقایان شرکت کردهاند بپرسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما لطف دارید ولی فراموش نکنید بنده در سنی نیستم که بتوانم در امور اجرایی حاضر شوم. و چون احساس کردم در امور اجرایی کار جلو نمیرود، در این حوزه کار را شروع کردم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام در جای خود خوب است و بستگی به عمق نیّت افراد دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در راستای همین مسائل عزیزان تنظیم شده است و إنشاءاللّه با عمل به راهکارهای مطرح در آن، در مسیر اصلاح مشکلات مذکور قرار خواهید گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در نگاهِ توحیدی به عالَم، ورودِ بیشتری پیدا کنید. شرح سورهی «زمر» شروع خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: یا سؤال در معرض دیدتان در قسمت سؤال و جوابهای سایت قرار گرفته است و یا اگر شخصی بوده است به ایمیلتان ارسال شده است. موفق باشید
24347- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم همینطور است. البته در صورتی که انسان در مسیر شریعت قرار داشته باشد و معارف اولیه را کسب کرده باشد. آری! در آن صورت «خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
صد نوا خیزد ز ناى نینوایت، یا حسین / نغمه هاى عشق باشد در نوایت، یا حسین میزند آتش، به قلب دوستانت دم به دم / داستان جانگداز کربلایت، یا حسین / سلام وعرض ادب خدمت استاد عزیز: ان شالله عزاداری هاتون قبول باشه. استاد من جواب سوالم رو میدونم ولی نمیدونم چرا مینویسم انگار دلم میخواد از زبون شما بشنوم تا حجت برام تمام بشه خیلی دلم مشهد و رضا میخواد. خیلی روحم اربعین میخواد. زمین و زمان انگار آماده هستند و شرایط رفتن من به لطف خدا جورشده مشکل اصلی اینه که همسر من دستش تنگه من رو بفرسته مشهد یا کربلا حقوقشون فقط کفاف زندگیمون رو میده و گاها هزینه کارهای جهادی که انجام میدیم چون لازم به این کارها هست. استاد من کمی طلا دوسه تا النگو پساندازدارم (ارث پدری) که مال خودمه! عقلم و دلم میگه مگه قراره چقدر عمر کنی بفروش و برو. منتظر چی هستی؟ کجا امن تر از اونجا؛ کجا بهتر از اونجا که میشه عاشقی کنی طعم حرم رو هم که چشیدی! پس چته؟ بفروش و برو! استاد من زندگی خیلی ساده ای دارم خیلی اهل دنیا و این حرفا نیستم که بخرم و بپوشم و... ولی نمیدونم چرا همش فکر پیری و مشکلات رو میکنم میگم خوب همین پسانداز زندگیمه قرار باشه هر دفعه بفروشم بعد چیکار کنم؟ میدونم دارم خودم رو توجیح میکنم میدونم که مگه من از آینده خبر دارم که چقدر عمر میکنم میدونم که الانم رو باید بگیرم تا با نگاه اهل بیت برم جلو. آیا منی که میگم حب دنیا ندارم چرا این وقتا تا میخوام طلا بفروشم واز خودم چیزی روجداکنم دلم و دستم میلرزه وبه این میرسم که انجام بدم یا نه؟ آیا درسته یا نه؟ آخه اطرافیانم هم میگن چند بار میری کربلا؟ ولی من تو دلم میگم اگر هزار بار هم برم بازم برام کمه. میشه راهنماییم کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه افراط و نه تفریط. بتوانیم یک بار در سال زیارت کربلا و مشهد را داشته باشیم، بسیار خوب است. اینکه رعایت همسر خود را میکنید ارزش مجاهده دارد. آری! نباید بیدلیل پساندازهایی را مدّ نظر داشت که چندان لازم نیست. از آن طرف هم نباید پشتوانهای که در موارد ضروری نیاز داریم را بهکلی از دست داد. موفق باشید
سلام بر شما: عرضه دارم که: ۱) بعضی از افراد متخصص معتقدند که در نظام تفکری شیعه، مسئله تمدن سازی مطرح نیست و اکنون بر اساس نیاز های زمان، حضرت آقا مسئله تمدن سازی را مطرح میکنند. ۲) اگر مسئله امپراتوری در نظام فکری شیعه مطرح نباشد پس الگویی مذهبی برای ایجاد تمدن نداریم. ۳) حال که الگویی مذهبی نداریم باید از تمدن های موجود به هر صورت الهام گرفت. ۴) به دلیل اینکه تمدن غرب در حال حاضر برخلاف اندیشه های شیعی عملکرد های گوناگونی در مسائل دارد، ما عملا نمیتوانیم از الگوهای غربی برای تمدن سازی استفاده کنیم. و اما سوال: حال آن الگوی ما برای تمدن سازی چیست؟ آیا بایستی از تمدن ایران باستان بهره ببریم و الگو های باستانی مان را در جامعه کنونی عملیاتی کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در بحث «انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن»https://eitaa.com/matalebevijeh/10612 شده. تصور بنده آن است که بتواند به صورت مبنایی در این موضوع، مخاطب را به اندیشیدن دعوت نماید. البته ادامه شرح آن جزوه إنشاءالله در ۱۴ و ۱۵ خرداد در شهر زنجان انجام میگیرد. موفق باشید
سلام: وقت بخیر. بنده با استدلال به این مطلب که علامت ظاهری احترام به مقام عالی و سلام گفتن و ابراز فرمانبرداری در زمان ما بالا بردن دست کنار سر است، هنگام عرض سلام خدمت صاحب الامر، به این نحو عمل میکنم ، آیا یه نظر حضرتعالی این گونه ای از توجیه شخصی است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم هرگاه که نام حضرت مهدی «عجل اللهتعالیفرجهالشریف» در مقابل حضرت رضا «علیهالسلام» میآمد، حضرت به پا میخواستند و از سر احترام دست را بر سر میگذاشتند و البته این غیر از آن است که وقتی میخواهیم سلام به حضرت بدهیم، دست برسینه میگذاریم. موفق باشید
سلام علیکم: ضمن قبولی طاعات وعبادات و تبریک سال نو و حلول ماه مبارک رمضان؛ استاد مدتی ست که میل و کششی به سمت قرآن ندارم ونمیتونم قرآن را قرائت کنم. انگار یک مانعی ایجاد شده. البته خیلی وقته که خواندن تفسیر رو شروع کردم و خیلی تشنه رجوع به تفاسیر هستم. الان هم در حال مطالعه تفسیر سوره برائت مقام معظم رهبری میباشم. با این اوصاف میخواهم بدانم برای ماه مبارک خواندن تفسیر کفایت میکند یا قرائت ارجحیت دارد که متاسفانه این توفیق از بنده سلب شده. در لحظات ناب رمضان محتاج دعای خیرتان هستیم. در پناه قرآن باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بگذارید در افق حضور در محضر حق در چنین شرایط برجسته که در ماه رمضان پیش آمده است، هر آنچه به سراغتان آمده است، کار خودش را بکند. به گفته جناب شهریار، آری! در این شرایط «هرچه پیش آید خوش آید».
هر چه در پیشم از آن زلف پریش آید خوش آید
من دلی درویش دارم هر چه پیش آید خوش آید
چشمم از ابر بهاری کم نیارد، گو ببارد
آری این باران رحمت، هر چه پیش آید خوش آید
در پریشان روزگاریهای هجران شهریارا
یار اگر پیشم بدان زلف پریش آید خوش آید
موفق باشید
بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی وملی. محضر طربناک استاد سلام علیکم: معنای دقیق این جمله چیست؟ با آمدن پیامبر مکرم اسلام، قیامت آغاز شده است. اگر بر مبنای عرفان نظری میدانیم که ناسوت ریشه در ملکوت دارد و ملکوت ریشه در لاهوت، پس چه پیش از پیامبر اسلام و چه پس از ایشان قیامت در هر لحظه حاضر است و من معنای جمله (با آمدن پیامبر مکرم اسلام، قیامت آغاز شده است) را نمیفهمم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در رابطه با جایگاه تاریخی خود که بعد از ایشان قیامت برپا میشود و ایشان پیامبر آخرالزمان هستند؛ میفرمایند: : «بُعِثْتُ و أَنَا وَ السّاعَةِ کَهاتَینِ وَ جَمَعَ بَینَ السَّبابَةِ وَ الوُسْطی.» بعثت من و قيامت مانند اين دو انگشت با هم است و دو انگشت سبّابه ومیانی خود را كنار هم گذاشتند. پس در واقع آخرین حضوری که بشر میتواند داشته باشد را میتوان دروازه حضور قیامت دانست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب هگل در موضوع روح نکات دقیقی دارد که اقلاً باید با استادی که او را فهم کرده است، مدتی بحث «روح» را دنبال کرد. پیشنهاد اولیه بنده مطالعه هگل است در جزوه «تاریخ فلسفه غرب» و پس از آن کتاب آقای بیزِر در رابطه با هگل نکتههایی را روشن میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً ظرفیت قرآن به جهت ابعاد ملکوتیاش طوری است که با هر کدام از قرائتهای پذیرفته شده با ما سخن دارد و چنانچه ملاحظه کنید علامه طباطبایی بعضاً در ارائه مقصد بعضی از آیات از قرائت مشهور استفاده نمیکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! و آری! باید با روش ارشاد و تذکر و دلیل و سکوت، کار را جلو برد زیرا اینان جاهلِ قاصرند و نه معاندِ مقصر. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: سوال شده بود:
"""سلام علیکم وقتتون بخیر استاد گرانقدرم. نظرتون راجع به این متن چیست؟ به نظرم خیلی زیبا بود. خاطره ای از دکتر زرین کوب:
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند.
همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار.
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟
گفت: سؤالی داشتم
گفتم: بفرما
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم: خب بله، صددرصد
گفت: ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟
گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟
گفت: یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.
حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید."""
و بنده در جواب سوال عرض کردم:
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم هیچ راهی جز آنچه آن پیرمرد از آن دریافت کرد، نیافتم که همان اشک ریختن است با دیدن این غزل و با توصیفی که در آن شرایط پیش آمدهاست. راستی را آیا جز این است که جناب حافظ لسان الغیب است و غیب، چیزی است که هر جا ظهور کند همهی آنچه باید به ظهور آید به میان میآورد و چه چیزی زیبا تر از قصهی حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» وقتی که لسان الغیب از ابعاد غیبیِ آن سخن بگوید؟ موفق باشید
----------------------------------------
حال عرض بنده آن است که این موارد، سند معتبر نمی خواهد بهانه ای است تا با حضور جناب حافظ به کربلا نظر شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند ایشان را رحمت کند. آثار ارزشمندی در رابطه با تعلیم و تربیت از خود باقی گذاشتند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش رهبری را مد نظر داشتهباشید که در عین نقد به افراد، ادب را نگه میدارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مرحومه به عنوان یک تفسیر خوب، نکات خوبی را در آن کتابها مطرح فرمودهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه انسان اگر توانست در آن فرآیند، آن بدن را جهت تبدیل قوههایش به فعلیت تدبیر کند، میپذیرد و آن بدن را تدبیر مینماید وگرنه از آن منصرف میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» مباحثی در رابطهی «دریچههای اعجاز» دارد. إنشاءالله میتواند مفید افتد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با این علوم رسمی و این عباداتِ عادتی، راهی گشوده نمیشود. باید از گلستان رُخ او بهرهای بیابیم و این در صورتی است که چشماندازِ حضور خود در عالَم را حقیقتی بدانیم که از آن دور دورها به ما چشمک میزند در عین حال که: «در راه عشق، مرحلهی قرب و بُعد نیست». موفق باشید