بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25869

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: شهید مطهری در کتاب انسان کامل، مطلبی رو بیان می کنند که انسان با توجه به اینکه جامع استعدادهاست و ظرفیت های گسترده ای دارد، باید به نحوی برنامه ریزی کند که تمام استعدادهایش در توازن و تعادل باشد. این جمله کمی برای من مبهمه؛ چگونه می شود با این عمر محدود همه استعدادهایمان را در تعادل نگهداریم و بجای یک زمینه خاص، در چند زمینه و استعداد دیگر هم توانایی خود را بروز دهیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود به میدانی که شریعت و تدبّر در قرآن در مقابل ما قرار می‌دهد ما را به جامعیتِ استعدادها می‌رساند و اشاراتی را در مقابل ما می‌گذارد که با پیروی از آن اشارات، استعدادهای نهفته‌ی ما نیز به فعلیتِ خود نزدیک می‌شود. موفق باشید

25551

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد ما توی یه آپارتمانیم. این هفته همسایه یه پارتی با صدای شدید برگزار کرد. من می خواستم برم بهشون تذکر بدم ولی همسرم اجازه ندادن. همین طور ناراحتم. نمیدونم چیکار کنم‌ خونه و بدن من همزمان می لرزید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قاعده‌ی زندگی در کنار همدیگر، رعایت حقوق یکدیگر می‌باشد. شاید اگر از طریق یک نامه‌ی دوستانه تذکر داده شود که رعایت حقوق دیگران شرطِ بلوغ انسانِ اجتماعی است؛ بد نباشد. موفق باشید

32999

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: ببخشید جامعه سازی طبق قاعده، قبل از تمدن سازی باید صورت بگیرد. یعنی آن جامعه تراز که شکل گرفت، تمدن را تشکیل می‌دهند؟! ولی الان در مبحث تمدن سازی شاید گفتمان داشته باشیم اما در حوزه جامعه سازی (مباحث اجتماعی)، بسیار کم کار شده! (شاید ما از این فیوضات محرومیم)! اگر ممکن هست منبعی برای گفتمان اجتماعی که در پیش رو باید داشته باشیم معرفی بفرمایید. ممنونم با تشکر🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با رجوع به کتاب « شیعه و تمدن‌‌زایی» معلوم شود چشم‌اندازی که در مقابل ما از طریق حرکت توحیدی انقلاب اسلامی پیش آمده، آرام‌آرام و طی فرآیندی تاریخی ما به جامعه هم‌طراز تمدن اسلامی نزدیک خواهیم شد. معلوم است که در این مسیر موانع تاریخی متعددی در پیش داریم. زیباییِ کار در آن است که هر اندازه همّت کنیم، نتیجه می‌گیریم به همان معنایی که فرمود: «رنج، راحت شد چو شد مطلب بزرگ/ گَردِ گَله توتیای چشم گرگ». موفق باشید

32752

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: می بخشید شما سیر مطالعاتی آثار استاد مطهری را بیشتر تاکید می فرمایید یا سایرین از جمله خود شما بزرگوار را؟ با تشکر و التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید با تأمّل در آثار عالم فرهیخته و سرزنده نسبت به مسائل اجتماع یعنی شهید مطهری بسیار جهت انضباط ذهنی و عقلی در دین مفید خواهد بود نهایتش اگر سری هم به مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» با شرح صوتی آن بزنید؛ بهتر می‌توانید با آثار آن عالم بزرگوار رابطه برقرار کنید. موفق باشید

32666

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم و خدا قوت: ۱: به نظر شما مقدمات و پیش نیاز های فهم و خواندن کتاب هایی مثل اصول و مبانی عرفان نظری آیت الله یزدان پناه و فصوص الحکم و امثالهم چیست؟ ۲. آیا بطور معمول و برای عموم افراد بدون خواندن فلسفه نمی‌توان کتب مذکور را فهمید؟ (ممنون میشم درباره مقدمات کتب مذکور راهنمایی بفرمایید)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده «حکمت متعالیه» جناب ملاصدرا بسیار در فهم کتاب‌های مذکور کمک می‌کند و به همین جهت گفته‌اند «اسفار» جناب ملاصدرا، شرح «فصوص الحکم» ابن عربی است. موفق باشید

32024

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: آیا بر اساس این دو آیه از قرآن که می فرماید «الذی خلق فسوی» و «الذی قدر فهدی» نمی‌توان نتیجه گرفت نظر جناب شیخ الرئیس که عالم، موجودی است که وجود دارد، و نه وجودی که این چنین موجودیت یافته است، صحیح می‌باشد؟ اگر طبق آیه خداوند خلق کرده و سپس هماهنگی بخشیده و یا تقدیر و اندازه گیری کرده و سپس هدایت کرده پس نظر جناب صدرا مبتنی بر نحوه وجود غلط و نظر جناب شیخ صحیح می‌باشد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در آیه «الّذی خلق فسوّی» هم نظر در حضور خداوند است که به مخلوقات «وجود» می‌دهد. و جناب شیخ‌الرئیس هم از این جهت منکر اصالت وجود نیست. آقای دکتر غلامحسین دینانی با اشاره به کلام مشهور ابن سینا که می‌فرماید: «ما جعل الله المشمشه مشمشه بل اوجدها» گوید: این کلام نشان دهنده این است که وی معتقد به اصالت وجود بوده است؛ اگرچه آن را به صراحت اعلام نکرده است. موفق باشید.

31941

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد پیرو سوال ۳۱۹۰۳ ممکنه کمی هنر گشودگی رو باز بفرمایید چاره کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض شد بنا شد در نگاه عرفان اسلامی افق حضور برایتان گشوده شود. پس باید در آن مسیر قدم بگذارید. موفق باشید

31901

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: سوال۱. در قرآن آمده که همه موجودات در آسمان و زمین تسبیح خدای مهربان می گویند. تازگی به فکر افتادم که با این وجود هوا و اکسیژنی هم که نفس می کشم ذکر خدا می گه، درسته؟ همه ذرات ریز و درشت تسبیح می گویند. درسته؟ خیلی دوست دارم دید توحیدی به همه چیز داشته باشم. راهنمایی کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام عالم از نظر وجودی و در تکوین خود متوجه خالق خود هستند و با نظر تکوینی به خالق خود، تسبیح‌گوی او می‌باشند. در این مورد خوب است بعد از مباحث «معرفت نفس» از «برهان صدیقین» کار را شروع کنید. موفق باشید

31595

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: من به یه مرحله ای رسیدم که کل اعتقادات عرفانی و معنویم برام بی معنی شدن چون تجربه هام بیشتر شدن. مثلا قبلاها راحت می‌گفتم «توکل بر خدا» و یه کاری رو انجام می‌دادم و مطمئن بودم خدا کمکم میکنه. ولی الان دیگه این کلمه برام معنی خاصی نداره و فقط تلاش رو مهم میدونم‌ میگم قرآنم گفته «لیس للانسان الا ما سعی» خیلی وقته قرآن رو نمیخونم و هر بارم میام بخونم نمیتونم ادامه بدم. عقلانیت و محاسبه گری تو همه چی برام مهمترین مساله شده. مطالعه کتب مختلف غربی رو در اولویت میدونم و می‌بینم اونا هستن که مشکلات ما رو میتونن حل کنن نه کتابایی مثل کتب شما یا علی صفایی. ببخشید که رک میگم ولی به نظر من بعد چند سال سروکله زدن با مباحثتون فهمیدم مطالعه مداوم مباحث امثال شما آدم رو میبره تو خلسه و نداشتن کنشگری فعال و در لحظه در سطح جامعه و زندگی فردی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته بنده هم سعی می‌کنم نسبت به نگاه متفکران جهان غرب بیگانه نباشم. ولی امید است به هر صورت هر تصمیمی که گرفته‌اید افقی باشد برای حضور بهتر جنابعالی در جهانی که بشر امروز در آن بسر می‌برد. موفق باشید

31545

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: بنده حرکت جوهری را خواندم‌. حال یک سوال دارم. یک بنده خدایی بخاطر مشکل انحراف بینی شدید بینی‌اش رو عمل کرده. ولی دکتر به قدری بد عملش کرده که این بنده خدا خجالت میکشه بیاد بیرون بین مردم. از طرفی عمل مجدد هم براش مقدور نیست. حالا سوالم اینه که این بنده خدا میتونه با توسل و دعا، زمینه‌ای رو فراهم کنه که در ایجاد بعدیِ جسمش، خدا بینی خوبی رو براش ایجاد کنه؟ شاید برایتان خنده دار باشه این حرف ولی انقدر ناجوره بینیش که حتی حاضر هست چله زیارت عاشورا بگیره!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جایگاه دعا در دل اقدامات ما نقش‌آفرین است. شاید بتوان گفت با دعا و انس با خدا، چنین افرادی آن‌چنان وسعت روحی پیدا می‌کنند که دیگر گرفتار چنین مشکلاتی نسبت به ظاهر خود نیستند. موفق باشید

31356

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز: می‌خواستم بدونم پسر هفده ساله ای که شرایط ازدواج برای او محیا نیست و به هر دلیل هیچ دوستی ندارد می‌تواند به کمال برسد؟ البته این شخص مریضی روحی هم دارد مثلاً کمبود عاطفه و همت بشدت ضعیف، و برای پیدا کردن یک دوستی که روح قوی و یا معنوی دارد «همسن» شما چه کار پیشنهاد می‌کنید؟ مثلاً خوبه برم چله زیارت عاشورا بگیرم تا خدا بهم یک دوست خوب بده؟ با توجه به اینکه در حال حاضر همون‌طور که میدونید ساکن زاهدان هستم و انگار پیدا کردن یک همراه خوب سخت است برام، حقیر خیلی زود می‌توانم یک رابطه دوستی برقرار کنم اما خب متاسفانه انگار آدم اش نیست که رابطه بگیرم. بعد سوال دیگرم اینکه با توجه به حرفایی که زدم آیا مرا شناختید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به مطالعه عمیق و ورزش نظر کنید. در این راستا شخصیت جنابعالی خود به خود شخصیتی می‌شود که می‌تواند نقش‌آفرین باشد. در مورد سیر مطالعاتی سایت هم خوب است که فکر کنید. موفق باشید

31123

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر. نظرتون راجع به این متن چیه؟ بدن نفس بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم تبیین عالم ذرّ (سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران) (خلاصۀ جلسۀ هفتم، 8 رمضان 1440) بدن نفس پس از تبیین ماده و صورت، رسیدیم به اینجا که ارواح دارای اجسام هستند. دانستیم که جسد مانند قشر و پوست است و جسم مانند مغز آن. همچنین دریافتیم که جسم و نفس دوتا نیستند، بلکه دو روی يک حقيقت‌اند. اکنون می‌خواهيم با ويژگی‌های بیشتری از «جسم» و «جسد» آشنا شويم؛ زيرا شأن نفس آن است که در هر عالمی، بدنی داشته باشد که با آن همراه بوده؛ متناسب با نفس باشد و بتواند خواص نفس را نشان دهد. پس بايد بفهميم که کدام بدن، همراه نفس است، جسد يا جسم؟ و اينکه آيا جسد، بی‌واسطه با نفس مرتبط است يا نياز به واسطه‌ای به نام جسم دارد؟ بدن مادی يا ظاهری یا جسد، همان بدن مجازی و اعتباری است با خصوصيات مخصوص به خود. درحالی‌که جسم، بدن حقیقی يا بدن اصلی ماست با خصوصيات خاص خودش و اين نفس يا جسم است که جسد را تدبیر می‌کند. مسلماً بدن حقيقی ما که با نفس متحد است، این بدن مادی و ظاهری نیست. چراکه بدن حقيقی ما، با من ما (نفس) آمده و با من ما هم می‌رود؛ يعنی اگر من به عنوان من، ثابت و باقی هستم که هستم، آن بدن هم باید ثابت و باقی باشد، درحالی‌که بدن مادی ما دائم در حال ‌تغییر است و مسير فنا را طی می‌کند. ديگر اينکه يکی از خصوصيات بدن مادی يا جسد ما اين است که گذرا و اعتباری است و حس حقيقی را نشان نمی‌د‌هد، درحالی‌که جسم، دارای حسی حقيقی است. عميقاً ادراک می‌کند، می‌سوزد، خوشحال می‌شود، لذت می‌برد و هرگز گذرا نیست. اين همان حقيقتی است که قرآن دربارۀ آن می‌فرمايد: "جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً"[1]؛ يعنی سخن از جلودی به میان آورده است که متعلق به جسم و حَیَوان[2] است. متأسفانه مصیبتی که ما درگیرش هستيم این است که در زندگی و روند حرکتمان، برای بدن مادی‌مان اصالت قائل شديم. بدن حقیقیِ نفس خود را نشناختیم و تمام خواص متغيير بدن ظاهری؛ يعنی داشتن و نداشتن، مریضی و سلامتی، ناراحتی و خوشحالی و... را در تناقض با حس بقا و ثباتمان يافتيم و جايش را پيدا نکرديم و با این نگاه غلط، به خدا شکايت کرديم و از اين همه فشار و سختی ناراحت و گله‌مند شديم! گله از اينکه او ميل بقا را در ما نهاده، اما پيری و فرتوتی را به سراغمان فرستاده و ما را دچار انواع بیماری‌ها کرده است! اين درحالی است ‌که ما هستیم و ما، ما هستیم و وجود، ما هستیم و بقا، ما هستیم و زیبایی، ما هستیم و سلامتی، ما هستیم و جوانی، ما هستیم و آزادی، ما هستیم و رهایی، ما هستیم و عدم پیری و مرگ، ما هستیم و عدم بالاپایین و...؛ اما اينها برایمان جا نیفتاده است، درحالی‌که حقيقت ما عين اينهاست و ما باید به دنبال شناخت بدنی برای نفس باشيم که اين خصوصيات را داشته باشد. جسم يا بدن حقیقی ما، لطیف و در ذاتِ خود، زنده و نامیراست، درحالی‌که وقایعی که بدن مادی ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند، همگی عارض و هیچ‌اند. بدن اصلی که تکویناً نامیراست، خراب نمی‌شود، هست و خواهد بود. نوری است و به‌هرحال به عالم نوری وصل خواهد شد و به فضایی خارج از فضای محدودیت‌ها خواهد رفت. البته ساختار زشت یا زیبای او به دست ما و به اختیار ماست؛ اما ایجاد، خواص و احکام آن به دست ما نیست. نکته اينجاست که در تضاد بین جسم و جسد، باید به سود و زیان جسد توجه نکرد؛ اما اغلب ما، به این بدن ظاهری تشخُص و شخصیت داده‌ایم، همه کار برایش می‌کنیم، بی‌خبر از اینکه گاهی سودی که به بدن مادی می‌دهیم به جسم ضرر می‌زند. نمونۀ اين مسأله را می‌توانيم در تربیت فرزندانمان ببینيم، آنجا که در پی سود مادی او می‌دویم و تمام وسايل راحتی‌اش را فراهم می‌کنيم تا سختی نکشد؛ درحالی‌که فراموش کرده‌ایم ممکن است اين سختی‌ها برای کمال و وسعت نفس او مفيد باشد. از جمله ويژگی‌های بدن مادی ما اين است که بسیط نیست، بلکه از جواهر ترکیب شده است؛ یعنی از جوهر آب، خاک، آتش و باد. ابعاد سه‌گانه دارد. دارای طبیعت است. در زمان است و تغییر و تحول دارد. همچنين جسد ما، در حقیقتِ انسانی ما هیچ نقشی ندارد. عاریه و عارض است. حیات، ذاتی آن نیست و لذا از آن گرفته می‌شود. ‌مثل پارچه که هر چقدر هم که خیس باشد و از آن آب چکه کند، هرگز به آن آب نمی‌گوييم و هرگز منتظر نیستيم که تا آخر عمرش خیس بماند. چون می‌دانيم آب ذاتی آن نیست. جسد خواص خاص خود را دارد و ميراست و اين جسم اصلی يا نفس ماست که لحظه‌به‌لحظه به جسد حيات می‌دهد. حال اگر ما خواص وجود را فی‌نفسه به جسد نسبت داده و به آن اصالت دهيم؛ به محض پيری و خميدگی و مریضی و...، یقۀ خدا و پیغمبر را خواهيم گرفت، که چرا جوانی را دادی و حالا گرفتی؟! آری، همۀ ما دوست داریم سالم و شاداب و زیبا باشیم، اما این جسد با ما راه نمی‌آيد! و همین، نشان‌دهندۀ اين است که جسد عاریه است و بايد دنبال بدنی باشيم که حقيقت وجود ما با آن همراه خواهد بود. با توجه به ويژگی‌هایی که برای بدن مادی و بدن حقیقی نام برديم، به اين نکته پی می‌بريم که نفس اصلاً در جسد تصرف نمی‏‌کند؛ بلکه آن را می‏‌سازد که از آن استفاده کند. مثل بدن که لباس را می‌‏دوزد تا از آن استفاده کند؛ لذا حیات انسانی را در جسد، نباید جستجو ‏کنیم. نکتۀ مهم اينکه بسياری از افراد، جسم مادی يا جسد را «ماهیت» فرض کرده‌اند، درحالی‌که این جسد، ماهیت نیست؛ بلکه عارض بر ماهیت است. درواقع نفس ماهیت است و مراتب دارد. ماهیت؛ یعنی آنچه از حق سرازیر و لبریز شده و از ازل تا ابد جریان دارد؛ اما در عين حال، غیر حق، عين ربط به او و آويزان به اوست. ماهیت با وجود، ترکیبی اتحادی و تعلقی ذاتی دارد. مثل تری، که با آب تعلق ذاتی دارد، اما با پارچه تعلق عرَضی دارد. مهمترین ويژگی‌های بدنی که با نفس اتحاد دارد و جسم يا وجود و ماهیت ما را تشکيل می‌دهد، اين است که: طبیعتی مغایر با طبیعت بدن عنصری دارد. لطیف و نوری‌ است. هرگز پیری ندارد. بالملکه درست پیش می‌رود. به سبب اتحادش با نفس، شنونده، بیننده و رونده است و نور حیات و تمام کمالات در آن ساری و جاری است. محسوس به حواس ظاهر نیست. با حقیقت یا با جسم لطیفی مثل خودش درک می‌شود. فی‌نفسه زنده است و همیشه با ماست و چنان عينيت و اتحاد با نفس دارد که می‌توان آن را همان نفس دانست؛ يعنی همان رتبه‌ای، که در عالم ذرّ، حق را با تمام جلواتش دید و ‌شناخت و «قالُوا بَلى» گفت. همان مرتبه‌ای که حضرت علی (علیه‌السلام) دربارۀ شهود حق در آن رتبه فرمود: «لَم أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»؛ یعنی من خدای زنده و حیّ را پرستش می‌کنم. این نوع پرستش، پرستشی است که هرگز بن‌بست و ناآرامی ندارد، زیرا بنده حق را به‌عينه در نفس خود به نظاره نشسته و به‌راحتی می‌تواند امور خود را به دست ربوبیت چنين ربّی بسپارد تا تدبیرش کند. خلاصه کلام اينکه جوهر نفس انسانی، دارای حرکت اشتدادی است که از پایین‌ترین مراتب هستی که همان هیولا و ماده است تا بالاترین آن امتداد می‌یابد و بدنش هم با خودش در حرکت است. حرکت نفس به خودی خود، خوب و عالی است؛ اما سالم یا ناسالم بودن آن به ما بستگی دارد. زیرا نفس در هر مرحله از سیر تکاملی‌اش، با آن مرحله متحد می‌شود. از این‌رو فرآیند تکوین شخصیت و هویت انسان، دقیقاً در ارتباط با چیزی است که انسان در پی کسب آن است، لذا بایسته و شایسته است که انسان پیوسته متوجه عالم جسم و نفس و مفارقاتش باشد تا در هردم و بازدم، به عوالم بالاتر اتصال داشته باشد. [1] - سورۀ نساء، آیۀ 56. [2] - حیوان؛ یعنی حیّ و زنده
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در این موارد باید نکته‌ای که مورد سؤال‌تان هست را مطرح بفرمایید وگرنه ما مجبور هستیم با خواندن چنین متون طولانی از جواب‌دادن به بقیه سؤال‌های کاربران محترم باز بمانیم. موفق باشید

30869
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: حضرت علامه طباطبایی «رحمة‌الله‌عليه» راجع به آیه ۲۲ سوره اعراف مي‌فرمايند: «همين كه از آن درخت چشيدند، عيب‌هايشان بر ملا شد: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءاَتُهُمَا» به علت نزديكي به طبيعت، نقص‌هاي آن‌ها پيدا مي‌شود، حالا هر چه بيشتر به آن نزديك شوند- به اميد بر طرف شدن نياز- نيازشان بيشتر مي‌شود». در کتاب شریف «هدف حیات زمینی آدم» توضیحات بسیار خوبی در این باره ایراد فرموده اید. با الهام از آن توضیحات و مطالعاتی که بنده در حال انجام آن هستم، برداشتی از این آیه شریفه داشتم که نظر جنابعالی را در این زمینه جویا هستم (اینکه آیا چنین برداشتی می تواند صحیح باشد؟): حکما و محققین در رابطه با ارتباط میان نفس و بدن بیان کرده اند که نفس با قطع نظر از تعلقی که به بدن دارد، «عقل» است و صفات عقلى، مَلكى است و به اقتضاى سرشت خود ناظر به كمال و ديار مناسب خود است كه: «العقل ما عُبد به الرحمن، و اكتسب به الجنان»... بدین سبب گرفتاری انسان به اخلاق و عاداتی که مانع از این اتصال به عالم اعلی می شود به سبب تعلقی است که بعد از کینونت عقلی خود به بدن می یابد. یعنی تا در عالم عقل و آن بهشت نزولی است غرق در تماشای جمال یار است اما به محض تعلق به بدن، گرفتار نقائص مزاجی خود می شود و تا بر اقتضائات این مزاج غلبه نکند و قوای حیوانی را تحت حاکمیت عقل به اعتدال نرساند در بند تعلقات بدنی و مادی خود گرفتار خواهد بود. حال سوال بنده این است که آیا این حالتی که برای آن موجود عقلی و مَلکی بعد از هبوط در عالم طبیعت پیدا می شود، به علت همان قاعده ای است که در این آیۀ شریفه ذکر شده؟ یعنی انسانی که در کینونت عقلی خود موجودی ربانی است، به علت نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه و کثرات عالم طبیعت، انسانی طبیعی می گردد که در طبیعت خود حائز نقص های مختلف است که همین نقائص مانع از شهود حق می گردد در حالی که در عالم قبلی این نقائص آشکار نبودند یا مزاحم وصل او به مبدآ ایجادی اش نمی شدند؟ همچنین: و آیا این تقریر صحیح است که چون هر موجودی مظهر اسمی از اسماء الهی است و این اسماء در مقایسه با اسم جامع الله دارای نقص می باشند، اگر از عالم وحدت و آن بهشت نزولی به عالم کثرت هبوط کنند، همین نقصی که در جامعیت اسمائی خود دارند در عالم طبیعت نمودار می شود و عدم اعتدال ناشی از نقص در مظهریت اسماء برای انسانی که مستعد ظهور همۀ اسماء است بصورت عدم اعتدال در مزاج و ترکیب جسمانی نمودار شده و او را به سوی عادات حیوانی و جاذبۀ مادی سوق می دهد؟ و انسان در مواجهه با این مزاج باید روشی را پیش بگیرد که نقائص مزاجی خود را با قاهریت و حاکمیت نفس بر آن به اعتدال نزدیک کند تا بدین صورت از تاثیر آن خلاصی یابد و نقص اسمائی خود را در فرصت حیات زمینی جبران نماید؟ با تشکر فراوان از شما استاد عزیز
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است و به همین جهت بعد از آن‌که فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويم» پس از آن می‌فرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين‏» حقیقتاً انسان را در بالاترین قوام خلق کردیم، سپس او را به پایین‌ترین پایین‌ها ارجاع دادیم؛ این سؤال پیش می‌آید چرا خداوند اگر قوام ما را در ابتدا آن بالا بالاها قرارداده و سپس گرفتار پایین‌ترین پایین‌ها کرده است؟ عجیب است که می‌فرماید خودمان آن‌ها را به «أَسْفَلَ سافِلين» ارجاع دادیم و پایین آوردیم. آیا این آیه خبر از آن ندارد که اگر مقام «أَحْسَنِ تَقْويم» را چشیدی، حال باید در دل یک تاریخ آشفته، «أَسْفَلَ سافِلينِ» هزار ساله را نیز تجربه کنی؟ تا ابر مردی بشوی به وسعت همه‌ی عالم و همه‌ی تاریخ. این‌که ما را در «أَسْفَلَ سافِلين» آورد، جز این است که می‌خواست ما در همه‌ی عوالم حاضر باشیم؟

حتماً درباره‌ی چهار منزل عرفانی فکر کرده‌اید. منزل اول «سیر من الخلق الی الحق» است. سپس سیر «من الحق فی الحق» می‌باشد که انسان در این منزل چه عشقی با خدا می‌کند. اصلاً کاری به کار مردم ندارد. در سیر سوم که سیر «من الحق بالحق الی الخلق» است، سالک در عین حضور در عالم انوار، بنا است در عالم سافل نیز حاضر شود تا این عالم را نیز تجربه کند و تا این‌جا سیر سالک جریان دارد تا سلوکش کامل شود و با نور خدا در جامعه‌ی بشری حاضر گردد. ولی سیر چهارم مأموریت است برای هدایت بشریت و مربوط به نبوت و نبیّ می‌باشد، پیامبر می‌آید تا رسالت خود را نسبت به مردم انجام دهد و از این جهت در واقع نوعی مأموریت است. آنچه سلوک را کامل می‌کند منزل سوم است که انسان جرأت خطرکردن داشته باشد و در این جهان حاضر شود تا بداند بر مردم  چه می‌گذرد. خداوند ما را نیافریده است تا شیخی باشیم در گوشه‌ای پنهان. اگر فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويم‏» و ما را در جایگاه خوب و خوشی آغاز کرد، مانند اوایل انقلاب و حالت خوشی که فضا را فرا گرفته بود ولی یک مرتبه در تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی قرارمان داد تا برای حضور در جهان، این سختی‌ها و تنگناها را تجربه کنیم و آن تجربه‌ی حضور خودمان در «أَسْفَلَ سافِلين» است ولی با حفظ هویت «أَحْسَنِ تَقْويم». در این حالت است که ظلمات به نور تبدیل می‌شود و انسان آتش را ابراهیم گونه برای خود گلستان می‌کند. موفق باشید  

30695

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در جلسه فرمودید روایتی داریم که اگر ذکری را می‌گویید ولی قلب با شما همراه نیست ادامه ندهید زیرا قصاوت قلب می آورد. اگر اشتباه نکنم یکی از علما گفتند مثلا اگر نماز شب هم بی حالید و حضور قلب ندارید باز هم بخوانید اثر وضعی خود را دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در هر دو حال باید انسان به خودش نظر کند که عباداتش برایش به جای حضور قلب، صرفاً عادت نشود. از آن طرف اگر در ابتدای امر چندان حضور قلب برای او نیست، این را نباید حمل بر عادت کرد. موفق باشید

30403

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد ارجمند جنای آقای طاهرزاده: بنده یکسالی هست که مطالب شما را دنبال می کنم. بنظر می آید که شما در مباحث غرب شناسی بدنبال نفی دنیایی غربی و ایجاد یک جامعه توحیدی و قدسی با استفاده از فلسفه اسلامی هستید. ما در علوم انسانی غربی علم جامعه شناسی را داریم که به نوعی فلسفه اجتماعی غرب است. و در این علم سعی می شود به نوعی مشکلات اجتماعی جوامع غربی طرح، بحث و حل و فصل شود. اما هرچه گذشتم شما درباره فلسفه اجتماعی اسلام (فلسفه اسلامی) هنوز مسئله ای را مطرح نکردید؟ با توجه به اینکه فقر، بیکاری، فساد، تبعیض، آسیب های اجتماعی و... در جامعه شبه مدرن ما دیده می شود. آیا در فلسفه اسلامی و بخصوص فلسفه صدرایی راه حلی برای این مشکلات مطرح شده است یا نه؟ غرب از دل فلسفه اش مدیریت جامعه غربی را از طریق علوم اقتصادی و اجتماعی دنبال می کند. استاد ارجمند پیشنهاد این حقیر این است با توجه به توانایی جنابعالی و آشنایی با مکاتب فلسفی غرب و اسلامی درس‌گفتارهایی را برای تبیین فلسفه اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی جامعه مسلمین ارائه بفرمایید. با تشکر. موفق و پیروز باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی خوبی اشاره می‌فرمایید. آری! در این رابطه بحث مواجهه با جهان مدرن در میان است. به نظر بنده کتاب «حوالت تاریخی عقل تکنیکی و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی» می‌تواند شروعی جهت امر فوق باشد. موفق باشید

30316

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدا قوت: می‌خواستم کتاب بخرم اما نه سایت هست که بفروشه و نه یه شماره تماس که ارتباط بگیرم. لطفا راهنمایی کنید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است با جناب حاج آقا نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس فرمایید. موفق باشید

29593

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: ضمن تشکر در خصوص سوال 29560، ظاهرا خوب سوال طرح نشده بود؟! با توجه به دروس فلسفه حضرتعالی، طراحی دستگاه فلسفی که بتوان از آن فلسفه های مضاف اقتصاد و فرهنگ و ... را بدست آورد چگونه می‌باشد؟ لطفا روش ورود به این عرصه را از لحاظ علمی راهنمایی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با ورود به فلسفه‌ی صدرایی و چشیدن آن، موارد بعدی که فلسفه‌های مضاف نامیده می‌شود، با چنین زیربنایی بهترین جواب را به ما خواهد داد. موفق باشید

29544

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خدا قوت: استاد بنده رفیقی دارم که مباحث شما را با ایشان کار می کردیم چندین ماه است به رفیقم می گویم بیا ادامه ی مباحث را کار کنیم می‌گوید دیگر نیاز به این مباحث ندارم و هر کس به اوج استعداد خودش و اوج کمال می‌رسد و دیگر نیاز به هیچ کدام این بحث ها نیست و آیه «انا لله و انا الیه راجعون» را می‌گوید که ما همانجا که بودیم می رویم و دیگر نیاز به هیچ سختی دادن و بحث گوش دادن نداریم. حتی می‌گویم عقب می افتیم یا چوب می‌خوریم چون استعدادش را داریم با خنده می‌گوید از چی؟ آیا این چنین است و ما تکوینا به حق می‌رسیم و رسیده ایم، این دانایی ما اولیه بوده و بعد از مدتی دیگر هیچ نیاز به یادگیری نداریم و هرکس چه تلاش کند چه نکند به حقیقت و اوج کمال خودش می‌رسد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده برای خودم چنین تصوری ندارم که نیاز به مطالعه و گوش‌سپردن به سخنان اهل اندیشه نداشته باشم. نمی‌دانم آن رفیق شما به چه چیز رسیده است که خود را مستغنی می‌داند! آیا برای احساس حضور خود در عالم بی کرانه هم نیاز به مذکری نداریم؟ موفق باشید

27966

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: تقریبا دو سال سیر مطالعاتی شما را دنبال کردم و تا اندازه ای خودم نیز با مطالب جلو می رفتم. الان که تصمیم به مطالعه تفسیر های قرآن روی سایت دارم نمی دانم چگونه شروع کنم که سیر باشد، کاربردی باشد و خود نیز با مطالب جلو روم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از صوت همان سوره‌هایی که در سایت پیشنهاد شده، استفاده شود تا آرام‌آرام روح انس با قرآن شکل بگیرد. موفق باشید

26804

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام استاد عزیز: اگر لطف بفرمایید ۱. وجه تمایز بین نبی و رسول را بفرمایید؟ ۲. و اینکه در سوال قبلی فرمودید که رسول سخن خدا را مستقیم یا غیر مستقیم به خدا می رساند؟ منظور از غیر مستقیم چیست؟ ۳. طبق سوال دوم آیا رسول می تواند پیامبر نباشد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت داریم که نبیّ سخن خدا را می‌گیرد، ولی مأمور ابلاغ به بقیه نیست. ولی چنانچه آن نبیّ، رسول هم باشد مأمورِ رساندن سخنان خدا به مردم نیز می‌باشد. به همین جهت قرآن در وصف بعضی از پیامبران مثل حضرت موسی «علیه‌السلام» می‌فرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا» ولی در مورد مثلاً حضرت یحیی می‌فرماید: وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ (۳۹/ آل‌عمران). ۲. منظورِ رسول، در جمله‌های عرفانی مثل آن‌که می‌گوییم فلانی که آن تذکر را به ما داد، خدا فرستاده بود. این غیر از بحثی است که در نکته‌ی قبل مطرح شد. ۳. نه. رسولی که منظور در قسمت اول مطرح شد، حتماً نبیّ است. موفق باشید

25932

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: سوال اول: آیا حدیث زیر مراحل کسب علم را بیان کرده؟ یعنی برای کسب علم مرحله اول بصیرت ، مرحله بعد فهم طی شود تا به علم برسیم. عنه عليه السلام: مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ، و من أبصَرَ فَهِم، و مَن فَهِمَ عَلِمَ (نهج البلاغة : الحكمة ۲۰۸.) سوال دوم: با توجه به اینکه بیان فرمودید علم حصولی (از طریق عقل) و علم حضوری (از طریق قلب) داریم می توانیم بگوییم که بصیرت، فهم و علم قلبی داریم که نوع اش با بصیرت، فهم، و علم عقلی متفاوت و حس دیگری است. مثل مثالی که همیشه می گویید دانستن آب کار عقل و سیراب شدن با آب مثل کار قلب است. با آنکه یک جایی فرمودید دریافتهای قلبی بعضا قابل بیان نیستند ولی با این حال می شود برای بصیرت عقلی و قلبی مثالی زد یا فهم عقلی با فهم قلبی و در نهایت علم عقلی و علم قلبی مثالی آورد. سوال سوم: در دعای حافظه «سُبْحانَ مَنْ لا یَعْتَدی عَلی اَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحانَ مَنْ لا یُاخِذُ اَهْلَ الاَرْضِ بِألْوانِ الْعَذابِ سُبْحانَ الرَّئُوفُ الرَّحیم اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فی قَلْبی نُوراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً اِنَّکَ عَلی کُلِ شَیءٍ قَدیر.» رابطه «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فی قَلْبی نُوراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً» با تقویت حافظه چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هرکس مثلاً از سرنوشت صدام عبرت بگیرد، نسبت به قواعد عالم بصیر می‌شود و چنین انسانی اهلِ فهم است و فهم، خود انسان را نسبت به قواعد عالَم، عالِم می‌کند. ۲. در هر حال آن‌چه انسان از طریق قلب احساس می‌کند را می‌تواند با اشاره برای دیگران متذکر شود. ۳. بحث حافظه این‌جا، به آن معنا است که خداوند کمک می‌کند تا به آن‌چه ایمان داریم برایمان بماند چون در این دعا می‌خواهید خداوند در قلب شما نور و بصر و فهم و علم ایجاد کند. موفق باشید

24712
متن پرسش
استاد عزیز سلام: شما در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم نظرتان این است که تفکر و فلسفه دکارت باعث شروع مدرنیته به معنای حقیقی آن شده که در آن کتاب واقعا گرانمایه در مورد آن بحث شده، حال سوال من این است که چه خصوصیتی در تفکر دکارت هست که نتیجه آن مدرنیته هست؟ آیا چون دکارت در تفکر خود با توجه به اینکه به جوهر سه گانه یقینی که نفس و خدا و جهان خارج یا همان اجسام هست رسیده اما در این تفکر جایی برای عالم دینی و انبیا و عالم مجردات و خدای غیر فلسفی که در مورد مشخصه آن خدا در کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم هم جنابعالی صحبت کرده اید، نیست، می فرمایید تفکر دکارت باعث مدرنیته که با اسلام و طبیعت در تعارض است شده؟ لطفاً بنده را روشن کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. دکارت منشأ سوبژه‌شدنِ عالَم شد از آن جهت که گفت من فکر می‌کنم پس هستم. یعنی بودن انسان را محدود به فکرکردن نمود و عملاً انسان را از اگزیستانسِ خود محروم کرد. موفق باشید

34214
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. ای که می پرسی نشان عشق چیست / عشق چیزی جز ظهور مهر نیست / عشق یعنی مشکلی آسان کنی / دردی از در مانده ای درمان کنی / در میان این همه غوغا و شر/ عشق یعنی کاهش رنج بشر / عشق یعنی گل به جای خار باش / پل به جای این همه دیوار باش / عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر/  واگذاری آب را، بر تشنه تر / عشق یعنی دشت گل کاری شده / در کویری چشمه ای جاری شده / عشق یعنی ترش را شیرین کنی / عشق یعنی نیش را نوشین کنی / هر کجا عشق آید و ساکن شود هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود. با عرض سلام خدمت استاد عزیزتر از جانم، استاد طاهرزاده. آنچه از جان بر آید و می کشاند انسان را به سمت معنا ها و زندگی ای که؛ دور است از روزمرگی ها و عادات و نیهلیسم و پوچی ها، «عشق» است. عشق حقیقی به او و اسماء او و جلوه های او، حال اینکه می‌طلبد جان، جانان را و اینکه پرشور تر و شدیدتر و متحدتر شود این عشق ... استاد به نظر شما با توجه به تاریخی که در آن قرار گرفته ایم و نسبت به اقتضاهای زمانه مان چگونه عشق به خود وجود و عشق به اسماء او همچون امام زمان (عج) و حضرت امام (ره) و حضرت آقا و دیگر آینه ها را می‌توان در یگانگی و شدیدتر احساس کرد؟ چگونه حاضر باشیم همچون حاضر بودن شهدا در دفاع مقدس و آن دیدن و به تماشا نشستن همچون آقا مهدی باکری؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در ابتدای امر متوجه مسئله خود و مسائل زمانه‌ای که در آن به‌سر می‌بریم، بشویم و آن راه و شخصی که متذکر مسیر ما نسبت به حقیقت زمانه می‌شود و عبور از ظلمات زمانه را می‌نمایاند؛ پیدا کرد تا «عشق» به معنای امروزین آن در بستر ایمان به ظهور آید. عشقی که زیر سایه ولایت الهی مقابل با استکبار را در ما آن‌چنان شورانگیز می‌کند که جنابعالی متذکر آن در شهیدی همچون شهید مهدی باکری شدید. آری! عشق در امروز یعنی مبارزه با ظلمی که به مردم مستضعف می‌شود. و این غیر از عشق‌های فانتزی است که متأسفانه نام عشق به خود گرفته است ولی هرچه هست عشق نیست. همان‌طور که نوشتید:

« عشق یعنی مشکلی آسان کنی / دردی از در مانده ای درمان کنی»

و این با روح حماسی مشکل است وگرنه یک حالت اخلاقیِ ساده می‌شود  و آن «عشق» نیست. موفق باشید

34181
متن پرسش

با سلام:جناب استاد طاهرزاده بنده از شما یک سوال مشخص دارم و آن این سوال می باشد که آیا شما یا شاید بهتر بخواهم بگویم مبنای شما موقعیتی را قابل تصور می‌داند که در آن فرض و موقعیت شما از نظام جمهوری اسلامی دل بریده باشید و آن را باطل بپندارید و حتی معارض آن شوید؟ در واقع آیا طرفداری شما از جمهوری اسلامی ابطال پذیر است؟ چه بشود یا چه پیش بیاید یا چه کسی در این نظام چه کار انجام بدهد یا چیزی بگوید شما حساب خود را نظام جدا خواهید کرد و آن را باطل خواهید پنداشت؟ ممنون

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که ذات اسلام توسط رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به نور ربوبیت به بشریت عطا شد تا انسان‌های حق‌طلب در مسیر انسانیت خود راه گشوده‌ای در مقابل خود بیابند؛ ذیل اسلام و تشیع، انقلاب اسلامی راه هدایت بشر جدید است که به نور الهی بر قلب سالک واصلی همچون حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمده است و در ذات خود تماماً راه توحید و مسیر سعادت بشریت است. و همان‌طور که اگر سقیفه‌ای خواست حجابی شود برای نور اسلام، این تشیع است که متوجه می‌شود به جای عدول از اسلام، مسیر عدالت و معنویت اسلام را با علی «علیه‌السلام» ادامه دهد؛ در این زمانه نیز تنها راه سعادت و نجات از پوچی و سرگردانی و سرخوردگی، راهی است که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تحت عنوان انقلاب اسلامی در مقابل جهان استکباری جلو راه بشر امروز گشوده است و هنر ما آن است که مواظب باشیم سقیفه‌سازانِ این انقلاب نیز ما را از اصل آن که ذیل ولایت حضرت امام خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی» است، جدا نکنند و با فریب‌های پایگاه‌های دروغ‌پراکنی جبهه کفر و استکبار، صحنه را به غلط تفسیر کنند. البته از این نباید غفلت کرد که برای حقّانیت یک جبهه همین بس که دشمنانی این اندازه فاسد و کذّاب دارد، موفق باشید    

32735
متن پرسش

سلام استاد گرامی: روز معلم و عید فطر را خدمت شما تبریک می گویم. و خیلی ممنونم از راهنمایی هاتون. در مورد حقیقت دعا و سینما لطفا بفرمایید. از آنجایی که حقیقت انسان طلب است. دعا که خود، داستانِ وجود است در قوس صعود، و حالات دعا که خود سفری است در عبور از اعتباریات و رسیدن به معرفتِ حقیقت، چگونه قصه ی انقلاب اسلامی را رقم زده است؟ دعا نحوه ی نگاه انسان را به بودنش تغییر می دهد و بودنی در عین ربط به حضرت حق تجلی می کند. و این نکته، ظرائفی را در امکان فیلمنامه نویسی ایجاد می کند تا بتواند بر بنیان دعاهای معصومین ساختاری از وجود بیابد. از طرفی فیلمنامه نویس که می خواهد بنیاد حضور انسان را در زندگی بیابد، می تواند نوع شخصیت پردازی را در نسبت با حضرت حق تعریف کند و صحنه های سینمایی را بر بنیان گام های دعا تطبیق دهد. برای مثال اینکه خطاکاران طلب بخشش دارند و اطاعت کنندگان طلب کمک و یا در مناجات های پانزده گانه، مناجات توبه کنندگان، شکرگزاران، اطاعت کنندگان، توسل کنندگان و ... هرکدام اشاره به صورتِ زندگی و بودنی دارد که به همان نحوه از حضور و مناجات منجر می شود. و تمام شخصیت های داستان در موقعیتی که هستند نحوه ایی از بودن، در نسبت با حضرت حق را در خود دارند. در هر صورت اسرار دعا و سفری که برای خواننده رقم می‌زند قصه ایی است که انسان در طلب تجربه ی آن است. وقتی دعا در انسان محقق شود، قصه ی فطرت است که شدّت می یابد و تجربه ایی از بودن رقم می‌خورد. و چقدر زیبا می توان داستان زندگی بشر عصر توبه و نیازش را در دعای توبه امام سجاد ( ع) شاهد بود؛ از طرفی در همین دعا اشاره می شود؛ حکایات لسان، لحظات نگاه و خطورات قلب، محبت الهی را در انسان می تواند زایل کند. در بیان تصویر سینمایی و نوع وجودی آن اینگونه محبت الهی جایگاه می یابد. که توجه تصویرسازان را فرا می‌خواند. و این چنین دعای همیشگی امام خمینی «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ» ، و یا دعای همیشگی شهید سلیمانی «رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا»، قصه ی بودن هایی که فراتر از بودن ست به وسعتِ «هست» را رقم می‌زند. بر طبق فرمایش امیر المومنین، خدا كليد گنجينه هاي خود را با دعا در دست بنده اش قرارداده است، و این چنین نحوه ی حضور رزمنده ها و بسیجی ها در شب های حمله و دعاهایی که تحقق وجودی می یابند تجربه می‌شود. و اگر قصه ها خالی از دعاست، خالی از شخصیت های حقیقی است و خالی از سفر، بلکه به دور خود چرخیدن است. خیلی ممنون

متن پاسخ

سمه تعالی: سلام علیکم: آری! «اگر قصه ها خالی از دعاست، خالی از شخصیت های حقیقی است». و از آن مهم‌تر امیدواریِ رزمندگان و رهبر معظم انقلاب است که این روشن‌ترین شکلِ دعا در حرکات و گفتار آن‌ها می‌باشد. زیرا به صحنه‌آمدن در عین امیدواری به مدد الهی، حکایت از روحی می‌کند که در عمل نیز در حال دعا می‌باشد و شخصیت‌های قصه با چنین روحیه‌هایی دنیایی از امید را مقابل انسان می‌گشایند، امیدی که حاصل از دعاهای آن‌ها است در تنهایی‌های‌شان؛ و به گفته شما تجربه‌های رقم‌خورده در نیایش‌ها. بی‌حساب نیست که رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیرشان با دانشجویان در رابطه با امید نسبت به آینده فرمودند: «البتّه بعضی از نسل‌های گذشته‌ شما اینجا کم آوردند، در این مورد کم آوردند و دچار خطا شدند؛ یعنی آنجایی که نبایستی مأیوس بشوند، نباید ناامید بشوند، ناامید شدند، و این ناامیدی آن‌ها را از میدان خارج کرد، و بعضی‌هایشان هم بدجوری خارج شدند! حالا بعضی‌ها فقط خارج شدند امّا بعضی‌ها علاوه بر خارج شدن از میدان مبارزه‌ انقلابی، هم‌صدای با دیگران هم شدند. خب پس این توصیه‌ اوّل من: مواظب باشید به افق پشت نکنید، به قلّه پشت نکنید، همیشه به سمت قلّه و به سمت افق روشن حرکت کنید.»

دعا، حقیقتاً داستان وجود آدمی است تا با بیکرانه وجود خود در عین فقر ذاتی‌اش، به بیکرانه حضور حضرت حق در عین غنای ذاتی‌اش متصل گردد و ما در داستان و سینما نمی‌توانیم از این امر مهم غفلت کنیم. موفق باشید

نمایش چاپی