بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10533
متن پرسش
با سلام حضور استاد: استاد، من یک خانم محجبه هستم و در جامعه بسیار پیش می آید که در جمع هایی قرار می گیرم که خانمهای غیرمحجوب در آن حضور دارند مثلا در یک مغازه که چند مشتری خانم دارد و همه با موهای رنگ کرده و آرایش غلیظ و ... من معمولا با این افراد، به خاطر اینکه معتقدم در فضای کنونی و با تهاجمات دشمن بسیاری از این افراد فریب خورده اند و معاند بالذات نیستند، خوب و با روی گشاده برخورد می کنم و مخصوصا که دلم نمی خواهد نسبت به دین و دیانت و انقلاب بدگمان شوند و فکر کنند مومنین و انقلابیون یک عده انسان اخمو و ترشروی هستند، اما یک نگرانی هم دارم و آن اینکه نکند این لبخند به گناهکار مرضی خداوند نباشد، و باید از ایشان روی گرداند تا متوجه بشوند؟ البته استاد احتجاج شخصی من این است که زمان شناسی حکم می کند در شرایطی که هجمه های دشمن، دایم انقلابیها و مومنان را سخیف و خشک و تعصبی معرفی می کند و عملا دشمن آغوش خود را برای بدحجابان - که غالبا ماحصل تبلیغات خودشان هستند - باز کرده، روبرگرداندن و اخم کردن نه تنها تاثیر مثبت ندارد بلکه نتیجه معکوس می دهد و گمان غلط این افراد فریب خورده را تقویت می کند، حال آنکه اگر اینان خوشرویی و خوش خلقی و سعه صدر مومنین را ببینند، حداقل در دلشان حقانیت این راه را تایید می کنند، استاد حضرتعالی تا چه حد این دیدگاه را قبول دارید؟ در ثانی استاد اگر ما با این نیت وارد شویم -که به هرحال نیت خیر است - ولی به هر حال اکمل عمل در شرایطی، این نوع برخورد نباشد، آیا کم کاری صورت نگرفته؟ آیا خداوند مؤاخذه نمی کند؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: من فکر می‌کنم شما با این روحیه و با این نیّت روز قیامت فقیه به معنای واقعی محشور می‌شوید و خداوند به شما اجازه می‌دهد هرکه را خواستید با خود به بهشت ببرید. موفق باشید
10474
متن پرسش
سلام: آیا در وجود حضرت علامه حسن زاده ترس وجود دارد. آیا آیه ی (کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند نه ترسی بر آنهاست و نه غم دارند) شامل حال همه ی افراد می شود و یا فردی مثل امام خمینی (ره) دراین قائده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم هرکس به اندازه‌ای که به خدا نزدیک شود به همان اندازه از ترس رها می‌شود. ولی در مباحث عرفانی بحثی هست تحت عنوان تفاوت مرید با مراد. مرید تلاش می‌کند به خدا برسد و خدا را و قرب به او را اراده می‌کند، ولی مراد کسی است که خداوند او را انتخاب کرده و او باید به حکم وظیفه آنچه را خدا از او خواسته عمل کند و کمال او در حفظ کمالاتی است که خدا به او داده، و ظاهراً حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بیشتر در موقعیت مراد بودند. موفق باشید
10401
متن پرسش
سلام علیکم: در مورد حرّ نوشتید. اما یک اما وجود دارد. حرّ زمانی از ظلمات بلوتوث و شهوت و حب جاه و مقام و زنان ساپورت‌پوش و سخن زیاد و غذای زیاد و پیشانی پینه‌بسته و ریای در عمل و تنبلی و خواب و ..... دل کند که با لقای خداوند چند ساعت بیشتر فاصله نداشت اما! ما تا کی باید این کارد بر استخوان را با عنصر صبر تحمل کنیم؟! شنیدم که فرموده‌اید دین‌داری تا آخر، تکلّف و جان‌کندن نیست و می‌رسید به جایی که دین غذای جانتان شود. به نظر می‌رسد حرّشدن و حرّیت به این راحتی نیست و کار هر بز نیست خرمن کوفتن! غرق در یادداشتتان در مورد حرّ بودم و باورم شده بود که می شود!!! و لذتی بردم نا گفتنی!! و انگار بار روی دوشم زمین افتاد و خواستم سجده‌ای بروم بدون بار روی دوش. تا آماده‌ی سجده شدم! چشمم به تمام کتاب‌هایتان بر روی قفسه افتاد!!! ناگهان ندایی آمد برو بچه؛ اگر حرّ شدن به این راحتی است، تمام این خط به خط‌ها و صفحه‌ها و نکات باریک‌تر از مو و ... برای کیست؟ و این‌ها مگر کاربردشان به این راحتی است؟! کتاب روزه با نخوردن، و آشتی با خدا و دل کندنش، و نامه‌ی 31 و سلوکش، و ادب خیال و جان کندنش، و امام شناسی و حیرت، و معاد و آماده‌نبودن، و رزق و سخت قبول کردنش و !!!! ... آمادگیم برای سجده تبدیل شد به بازگشت بار سنگین روی دوش. هیهات که کسی بتواند حرّ شود! هیهات!! فقط معجزه می‌خواد این دلِ سخت. باورم است از این سنگ قرار نیست ناقه‌ای خارج شود، قرار نیست این رود عمیق شکافته شود و لشکرِ دل عبور و لشکرِ کفر غرق. قرار نیست عصای دلمان مارهای ریز و درشت دنیای دنی را ببلعد، اما قرار است در دلِ ماهی دنیا و ظلمات دریای شهوات و نفهمیدن عقاید و معارف غرق شود و خبری از ناجی یونسِ جان نیست. مگر چند نفر می‌توانند طاهرزاده باشند و در دل شب بگویند (ان فی خلق السموات والارض) آیه‌ای است برای صاحبان لُب. شما لُب بیاور تا بعدش و فهمش طلبتان. هیهات از حرّشدن. کاربران عزیز شما کاری به این نوشتار نداشته باشید شما به حرّشدن امید داشته باشید، به دل من چکار دارید، کار خودتان را بکنید. من داستانِ بار خودم و سجده نکردن خودم را گفتم. کاملا معلوم است خدایِ دل شما با خدایِ دل من متفاوت است. سلام بر حسین و یارانش و حرّش. استاد آنگاه که محرم رفت چه کنیم با قهقه‌ی مستانه‌ی رجیم درگاهش؟ و نفس قوی‌تر از آن در نزد خودمان؟ و این داستان ناامیدی همچنان ادامه دارد. می‌ترسم آخرش هم جدّی جدّی خاک بر سر منتقل شوم. آه آه آه آه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مانند حرّ بتوانیم به امام حسین«علیه‌السلام» نگاه کنیم، آری با یک نگاه، همه‌چیز حل می‌شود. این کتاب‌ها که در جلو خود دیدی، تنها برای درست‌نگاه‌کردن است و مقاله‌ی «حرّ یعنی تجسم توبه در تاریخ پر از گناه» می‌خواهد نشان دهد چگونه از طریق حرّ به امام«علیه‌السلام» نگاه کنیم. قبول دارم برای حرّشدن معجزه نیاز است، ولی مگر این معجزه روی نداد؟ مگر نظر مبارک اباعبداللّه«علیه‌السلام»، زهیر را افلاکی نکرد؟ نگو داری شعار می‌دهی و این حرف‌ها عملی نیست، در جواب سؤال شماره‌ی 10358 عرایضی در این مورد داشته‌ام. بنا نیست همدیگر را در قاب عصمت قرار دهیم، بناست راهی را بگشاییم که با نظر به حسین«علیه‌السلام»، وجود مقدس حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» به ما نظر کنند تا از آن طریق خدا به ما نظر نماید. حرف خدا آن است که به قول مولوی: «من ز صاحب‌دل کنم در تو نظر / نی به نقش سجده و ایثار زرّ». پس عنایت ربوبی از طریق قلب مبارک حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» به ما خواهد رسید. گفت: «تو دل خود را چو دل پنداشتى / گفتگوى اهل دل بگذاشتى‏» اگر تو نظرت به قلب کل و صاحب‏دلِ مطلق نبود و خودت را دل گرفتى، از مسیر نظر حق به خودت، که همان دل صاحب‏دل است، محروم مى‏شوى، مثل ترى این لباس است که به ترى مطلق وصل نباشد چیزى از ترى آن نخواهد ماند. «صاحبِ دل، آینه شش رو بود / حق در او از شش جهت نازل بود» صاحبِ دل یعنى امام حسین و امام زمان (عج) کسى است که همه ابعاد وجودش رو به سوى خدا است و بنده محض اوست و نظر مطلق خداوند به او است. «هر که اندر شش جهت دارد مقرّ / کى کند در غیر حق یک‏دم نظر» هر کس که تمام ابعادش را خدا فرا بگیرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، یعنى معصوم است. «گر کند ردّ، از براى او کند / ور قبول آرد، همو باشد سند» اگر صاحبدل که تمام ابعادش را خدا گرفته، یعنى امام زمان (عج) اعمال ما را قبول کند، خدا قبول کرده است و اگر ردّ کند، خدا ردّ کرده است، او سند ردّ و قبول خداوند است. « چون که او حق را بود در کلّ حال / برگزیده باشد او را ذوالجلال»‏ خداوند امام زمان (عج) را به جهت آن‏که در تمام حالات در پیش خود دارد، برگزیده است و بقیه را با معیار امام زمان (عج) سنجش مى‏کند. «هیچ بى او حق به کس ندهد نوال / شمّه‏اى گفتم ز اصحاب وصال‏» بدون مسیر وجود مبارک امام زمان (عج) پروردگار به هیچ کس هیچ بهره‏اى نمى‏دهد و آن‏هایى که به مقام وصال رسیده‏اند، با همین قاعده رسیده‏اند. و با عزاداری برای امام حسین قلب مبارک امام زمان (عج)را به خود جلب می کنیم. این همان مفهوم واسطه فیض است، یعنى هر چه بخواهى از خدا بگیرى باید از امام زمان (عج) بگیرى و چون مفهوم این حقیقت را که امام واسطه فیض است همه مردم نمى‏فهمند و ممکن است کج‏فهمى و سوء تعبیر شود، تنها شمّه‏اى گفته است. این‏ها از اسرار است. بدون مقدّمه نمى‏توان گفت. «موهبت را بر کف دستش نهد / وز کف‏اش آن‏را به مرحومان دهد» خداوند به هر کس که بخواهد رحمت کند، به واسطه امام زمان (عج) او را مورد رحمت قرار مى‏دهد. «با کف‏اش دریاى کل را اتّصال / هست بى‏چون و چگونه در کمال‏» همه مخزن غیب در دست مبارک امام (عج) است، خزینه‏دار عالم غیب‏است، چراکه بى‏چون و چرا، عین کمال انسانى است. « صد جوال زر بیارى اى غنى/ حق بگوید دل بیار اى منحنى»‏ هر چه مى‏خواهى صدقه و اطعام کن، حضرت حق مى‏بیند که آیا از دل برخوردارى، دلى که به صاحب دل مطلق وصل است. اگر دل امام زمان (عج) را به دست نیاورى و جانت به قلب هستى نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازى و چراغانى کنى، سودى نمى‏بخشد. البته همه زحمات عزیزان إن‏شاءالله براى وصل‏شدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضى از مداحان اهل‏البیت مورد تأیید نیستند، امّا همین‏که صداى خوب خود را به روش صحیحى در این مسیر به کار مى‏گیرند یک توفیق است. حضرت حق مى‏فرمایند: «گر ز تو راضى است دل، من‏راضى‏ام / ور به تو مُعرِض بود، اعراضى‏ام‏» یعنى اگر آن دل مطلق از تو راضى است، من هم راضى‏ام و اگر او از تو روى‏گردان است، من هم روى‏گردانم. پس اوّلًا؛ یک دل حقیقى در عالم هست که همه دل‏ها باید توجّهشان به او باشد. ثانیاً؛ ملاک ارزیابى هر کس نزد خدا، هماهنگى با او و جلب رضایت او را نمودن است. «ننگرم در تو در آن دل بنگرم / تحفه آن را آر، اى جان در برم‏» به اندازه‏اى که به امام‏زمان (عج) نزدیک هستى، آدم هستى و دل دارى، خدا فقط به دلِ کلّ نگاه مى‏کند، هر دلى که عشق به پیامبر اکرم (ص) و امام (ع) دارد، به حق نزدیک است. یعنى تو وقتى عملًا چیزى در محضر حضرت حق برده‏اى تا بهره‏اى از رضایت حق نصیب خود کنى، تو را به دل امام‏زمان (عج) حوالت مى‏دهند که: «با تو او چون است؟ هستم‏من‏چنان / زیر پاى مادران باشد جنان‏» هر طور که امام زمان (عج) با تو هست، من هم که خداى تو هستم، همان‏طورم با تو؛ پس زیر این آسمان یک قلب کلّى هست که ملاک رضایت و غضب خدا است و هر کس باید خود را با او هماهنگ کند، همچنان‏که در روایت داریم که بهشت زیر پاى مادران است؛ پس اگر مى‏خواهى به بهشت بروى، باید مادرت از تو راضى باشد. اگر مى‏خواهى ببینى کجاى بهشت هستى، ببین کجاى قلب مادرت هستى، حالا همین را در مورد رضایت و عدم رضایت امام زمان (عج) قیاس کن. «مادر و بابا و اصل خلق، اوست / اى خنک آن‏کس که دل داند ز پوست‏» مادر حقیقى و پدر حقیقى که منشأ انسانیت ماست، اوست. خوشا به حال کسى که پدر و مادر حقیقى‏اش را از پدر و مادر پوست و بدنش مى‏تواند تفکیک کند. آن حضرت اصلِ اصل و قلبِ قلب هر انسانى است. «تو بگویى نک دل آوردم به تو / گویدت این دل نیرزد یک تِسو» اگر تو در محضر حضرت حق، دل جداى از قلب امام زمان (عج) بیاورى، یعنى دلى که به انسان کامل وصل نباشد، آورده باشى، اصلًا خداوند برایش هیچ ارزشى قائل نمى‏باشد. «آن دلى آور که قلب عالم است / جانِ جانِ جانِ جان آدم است‏» مى‏فرماید: باید دل خود را غرق دل آن حضرت کرده باشى و در واقع با رضایت قلب حضرت آمده باشى. قلبى که قلب عالم و اصل اصلِ اصل همه است. «از براى آن دلِ پر نور و بَر / هست آن سلطان دل‏ها مُنتظَر» به جهت آن دل پربرکت و نور است که امام زمان (عج) را «مُنتظَر» نام نهاده‏اند؟ یعنى دلى که خداوند هم منتظِر اوست و هر کس هر دلى را نزد خداوند بیاورد، خداوند انتظار دارد بهره‏اى از آن دلِ سلطان دل‏ها، یعنى‏ دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از براى آن‏که دل قطب عالم، فقط دل است و همه منتظِر آن دل هستند. «تو بگردى سال‏ها در سبزه‏زار / آن‏چنان دل را نیابى ز اعتبار» به این راحتى کسى به آن نمى‏رسد، ریاضت‏ها و ارادت‏ها باید پیشه کرد. «پس دل پوسیده پژمرده‏جان / بر سر تخته نهى آن سوکشان‏» بیا و این دل بدون ارتباط با امام زمان (عج) را که پوسیده و پژمرده است به طرف دل آن حضرت بکشان تا اعتبار گیرد و زنده شود. «گویدت این گور خانه است‏اى جَرى / که دل مرده به آن‏جا آورى‏» تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگى مى‏کنى. اگر خواستى این دنیا برایت قبر نباشد، باید دست را از این حالت مردگى با پیوست به سلطان دل‏ها زنده گردانى. «رو بیاور آن دلى آن شاه‏جوست / که امان سبزه‏وارِ کون از اوست‏» برو دلى را به دست بیاور که از طریق عزاداری برای امام حسین به دنبال امام زمان (عج) باشد، آن دلى که عالم کون و وجود به جهت وجود مقدّس او در امان و بقاء و طراوت هستند، چراکه در روایت داریم: در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانی: «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاکُمْ» با جلب نظر سیدالشهداء«علیه‌السلام» اگر خروارها گناه داشته باشی مثل حرّ، تماماً به نور عصمت آن حضرت رفع می‌شود و با تولدی دیگر در دنیایی دیگر وارد می‌شوی. با زیارت و اشک و روضه به حضرت نظر کن، این می‌شود زیارت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» که مانند زیارت خدا در عرش است. موفق باشید
7535
متن پرسش
با سلام میدانیم علوم غربی نگاه سوبژکتیو به طبیعت دارند.با توجه به این مسئله مثلا آب از فرمولh2oتشکیل شده یا نه؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی بخواهیم آب را تجربه کنیم به H2o می‌رسیم، ولی واقعیت آب چیز دیگری است. آب آن کیفیت خاصی است که شما با آن روبه‌روئید، نگاه سوبژکتیو ما را از روبه‌روشدن از واقعیت آب محروم می‌کند. موفق باشید
7221
متن پرسش
سلام:1نخستین پیام اصالت وجود جدا کردن حساب مفهوم وجود از دیگر مفاهیم تشخص و وحدت از نظر صدقشان بر امور و حقایق خارجی ست. لطفا پاسخ فرمائید *2 بحث اصالت وجود میان مفهوم عام وجود و حقیقت عینی به چه معناست *3معلول نسخه ضعیف از علت خوداست(دارای علم و.)مباشد آیا علم معلول بعلت یک نحوه اشرافیت بحق است *4تشخص شخص حقانی حق در مقام واحدیت تحت عنوان یک وجود واحده تعبیر به نفس رحمانی شده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چرا بی‌خودی لقمه را دور سر بچرخانید. اصالت وجود در یک کلمه می‌خواهد بگوید آنچه هست و نقش دارد ماهیت نیست و ماهیت حدّ وجود است، حال وقتی ماهیت موجود شد، وجود از آن طریق تشخص خاص پیدا می‌کند 2- وقتی وجود را تشکیکی دانستیم نظر به وجود خارجی داریم و نه مفهوم عام وجود 3- معلول به اندازه‌ای که پرتو علت است به علت علم دارد و نه به کلّ علت 4- همین‌طور است، ولی این‌ها باید در جای خودش روشن شود. موفق باشید
3096

باطن خوانیبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و احترام آیا یک مرتاض( که ممکن است به خدا هم اعتقاد نداشته باشد) یا حتی یک اولیائ خدا می توانند فکر انسان را دقیقا بخوانند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد مرتاض‌ها که ریاضت‌های غیر شرعی را تحمل می‌کنند عموماً شیاطین کمک‌شان می‌کنند، ولی اولیاء الهی اگر اذن الهی باشد در آن حدّ که آبروی طرف نرود و در جهت اصلاح او مفید باشد خداوند آن ولیّ خدا را به مکنونات آن فرد مورد نظر آشنا می‌کند ولی اصل بر ستارالعیوب‌بودن خدا است که اجازه نمی‌دهد کسی عیوب بندگانش را بداند. موفق باشید
2270
متن پرسش

بسمه تعالی . . . سلام علیکم استاد عزیز. . . بنده همون جوانم که تغییرم دادید(سوال 22 35)،استاد همه اون زمان، تغییر منو محال و معجزه دونستن ما قدر ندونستیم،الحمد لله جواب اون سوالم که فرمودید شب قدر 23 به ما رسید و برای ما ساخت و تکمیل شدیم و انشاالله منتظریم ببینیم عید فطر چی قراره بدن. . . ولی استاد یه چی هست اونکه یه غمی اومده تو دلمون از بقیه ماه رمضان که داره تموم میشه نمیدونیم بعدش چیکار کنیم،یعنی میمونه نمیمونه راستش این دعای 45 رو که فرازاش رو میخونیدیم دیدیم راسته والا. . . خلاصه استاد یه چیزی بگید ببینیم با این غم باید چه کنیم؟چه کنیم که بعدش بتونیم شکمو دست بگیریم،زبونو کنترل کنیم،تحملو زیاد کنیم و . . . از بقیه برکات ماه برامون دائمی بشه؟اگر منبع مطالعاتی هست بفرمایید؟(استاد وقتی جوابمون رو میدید این دلمون با بعضی حرفاتون صفا میشه،وقتی رو جوابتون فکر میکنیم میبینیم انگار این جواب قبلش تو دلمون بود اما توجه نداشتیم. . . استاد وقتی جامعه رو گرفتن ازمون به شدت ناراحت شدیم و با خدا درگیر شدیم،آقا رو تحدید کردیم که دیگه جامعه نخونیم خب استاد سخته بخدا بگیرن،به درو دیوار میزنید تا بخونید اما نمیشه،البته نه اینکه ایشون محتاجن،خواستیم ارواح عممون این بحر رحمت دل آقا رو به جوشش در بیاریم تا اینکه شب قدر که سخنرانی 40 حب اهل البیت رو گوش دادیم رسیدیم به اینکه و " بالمومنین رعوف رحیم" آره میدونستیم،اما اون شب با اون جواب شما و اون بخش از ابوحمزه که فرمودید و یه فراز از ابوحمزه انتخاب کردیم که در این فراز از قضا همون حرف شما بود. . . دیگه آخر شبمون ساخته شد و شرمندگی گرفت تمام وجودمون رو و سوختیم از بی غیرتی. . .خدا کنه انشاالله خداوند به حقیقت صاحب الامر علیه السلام برای تمام مسلمانان جهان بهترین تقدیر رو رقم بزنه از جمله شما استاد عزیز و بقیه علماء و بخصوص رهبر عزیزمون و انشاالله نظام اسلامی رو برای ما حفظ کنه. . . ) موفق باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حفظ روحانیّت ماه رمضان با ورع ممکن است و ورع به آن معنی است که نه تنها از گناهان فاصله‌ بگیریم، از شبهات نیز باید فاصله بگیریم. امام باقر می‌فرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ» سخت‌ترین عبادت ورع است. معلوم می‌شود «ورع» چیزی بالاتر از عمل به اعضاء و جوارح است، بلکه باید در سخت‌ترین میدان که میدان قلب است وارد شد و در آن حوزه عمل نمود و شخصیت خاصی را برای خود شکل داد. در واقع «ورع» بیش از آن که یک عمل باشد ایجاد یک «عالَمی» است برای خود که خصوصیات خاص خود را دارد. حضرت صادق برای رسیدن به عالَم «وَرع» می‌فرمایند: «الْمُتَوَرِّعُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ، الصَّفْحِ عَنْ عَثَرَاتِ الْخَلْقِ أَجْمَعَ وَ تَرْکِ خَوْضِهِ فِیهِمْ وَ اسْتِوَاءِ الْمَدْحِ وَ الذَّم» شخصی که اهل ورع است باید سه اصل اساسی را رعایت کند، از لغزش‌های مردم کاملاً چشم‌پوشی کند، در امور مردم دخالت و تجسس نمی¬کند و مدح و نکوهش مردم برایش مساوی است. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «أَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ الْمُحَاسَبَةِ وَ صِدْقُ الْمُقَاوَلَةِ وَ صَفَاءُ الْمُعَامَلَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ کُلِّ شُبْهَةٍ وَ رَفْضُ کُلِّ عَیْبَةٍ وَ رِیبَةٍ وَ مُفَارَقَةُ جَمِیعِ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرْکُ فَتْحِ أَبْوَابٍ لَا یَدْرِی کَیْفَ یُغْلِقُهَا وَ لَا یُجَالِسُ مَنْ یُشْکِلُ عَلَیْهِ الْوَاضِحُ وَ لَا یُصَاحِبُ مُسْتَخِفِّی‏الدِّینِ وَ لَا یُعَارِضَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا یَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَفَهَّمُهُ مِنْ قَائِلٍ وَ یَقْطَعَ مَنْ یَقْطَعُهُ عَنِ اللَّه‏» اصل ورع آن است که انسان همواره به حساب خود برسد و راست سخن بگوید و ارتباط خود را با مردم نیک سازد، از شبهات دورى کند، شک و شبهه و عیب‏ها را از خود جدا سازد، از هرگونه لغوی خوددارى نماید، درهائى را به روى خود باز نکند که بعد نتواند آن‌ها را ببندد، با کسى که او را خوب نمى‏شناسد هم‏نشین نگردد. با کسانى که دین را سبک مى‏شمارند رفاقت نداشته باشد، در مسائلى که تحمل آن را ندارد و دلش آن‌ها را قبول نمى‏کند معارضه نداشته باشد، اگر سخنى را از گوینده‏اى نفهمید با او مخالفت نکند و گفته‌ی کسى را که از خدا قاطعانه سخن مى‏گوید بشنود. وقتی انسان در چنین عالَمی که روایت فوق متذکر آن است قرار گرفت، در عالَم «ورع» وارد شده و نتیجه‌ای نصیب او می‌شود که همه‌ی اسلام برای تحقق آن نتیجه آمده است. رسول خدا می‌فرمایند: «مَن لَقَی اللّهَ سُبْحانَهُ وَرعاً أعْطاهُ اللّهُ ثَوابَ الإسلام کُلّه»هرکس در حالی‌که دارای ملکه‌ی «ورع» است، خدا را ملاقات کند خداوند ثواب تمامی اسلام را به او عطا می‌فرماید. به همین جهت حضرت صادق می‌فرمایند: «عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْوَرَع‏» بر شما باد که «ورع» پیشه کنید زیرا به دست نمی‌آید آنچه نزد خدا است مگر از طریق «ورع». این یک قاعده است که با «تمرکز» بر پاکی‌ها و نظر به عالم معنویت و دوری از گناه، آرام‌آرام ملکه‌ی وَرع در جان انسان ظهور می‌کند. «ورع» بالاتر از تقواست و حالتی از حذر است که اگر در انسان شکل گرفت او را بسیار محتاط می‌نماید تا آنجا که نه‌تنها از گناه که حتی از شبهه هم بیمناک و فراری است و حریمی را در اطراف خود ایجاد می‌کند که روایات در وصف آن به سپر نام برده‌اند و امیرالمؤمنین در این رابطه می‌فرمایند: «الْوَرَعُ جُنَّةٌ مِنَ السَّیِّئَات‏» ورع همچون سپر است در مقابل گناهان و زشتی‌ها. در حالی‌که برای تقوا تعبیر لباس را به کار می‌برند و می‌فرمایند: «لِباسُ التَّقْوَی» یعنی تقوا لباس است. اصل قضیه از این قرار است که ابتدا باید با تمرکز و توجه قلب بر روی وظیفه و اوامر و نواهی الهی، روحیه‌ی نگهداریِ خود از لغزش‌ها در ما ایجاد شود. اگر توجه انسان بر روی حرام الهی شدید شد و مواظب بود گرفتار گناه نشود آرام‌آرام ملکه‌ی «ورع» در او ظهور می‌کند. ورع دریچه‌ای است بسیار متعالی و آنچنان انسان را از حجاب‌های بین خود و پروردگارش آزاد می‌کند که تا ملاقات خداوند و نظر به اسماء حسنای او جلو می‌برد. تا تمرکز قلبی و روحیه‌ی نگهبانی از خود نسبت به محارم الهی در انسان پیدا نشود، «ورع» شروع نمی‌شود در همین رابطه در حدیث قدسی داریم: «ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس‏» ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام شده اجتناب کن تا با ورع ترین مردم باشى. یک وقت ممکن است ما قالب و صورت ظاهری گناهان را بشناسیم و انجام ندهیم، مثل آن که دزدی نمی‌کنیم، ولی یک وقت دل ما بر دوری از گناه تمرکز دارد و از خود طوری نگهبانی می‌کند که به گناه نزدیک نشود، در این حالت است که «وَرع» ظهور می‌کند. با توجه به مجموعه‌ی روایات می‌توان این طور نتیجه گرفت که «ورع» آن توانایی و قدرتی است که به توفیق حق، اجتناب از گناه و دوری از محرمات را در نفس انسان پدید می‌آورد تا انسان بتواند در ساحت آن ورع، مراتب ترقی و کمال را با سرعت طی کند و به کسب فضائل بیشتری نائل آید و به مقام قرب الهی برسد. موفق باشید.

501

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
12579
متن پرسش
سلام: سوال درباره جبره و اختیار را خواندم این سوال را دارم: آنجا گفتید فعل مربوط به انسان است و اوست که انتخاب می کند و خود انسان عمل می کند و عمل مربوط به انسان است حال دست توحید افعالی چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری توحید افعالی متذکر این نکته از توحید است که هر فعلی در عالم جاری شود مظهر اصلی آن فعل، حضرت حق است ولی نه به معنای اشعری‌گری و جبری آن، بلکه به آن معنا که حضرت حق شرایط آن را فراهم می‌کند تا در عین آن‌که ما می‌توانستیم مسجد رویم یا میخانه رویم، اگر مسجد رفتیم (در عین آن‌که می‌توانستیم میخانه رویم) مسجدرفتن‌مان برای ما محفوظ بماند. در حالی‌که در زمینه‌ای که حضرت حق ایجاد کرد، هیچ فعلی چه مسجدرفتن و چه میخانه‌رفتن از حیطه‌ی الهی خارج نیست. موفق باشید

11183

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: چندی پیش دوستانم سوالی پرسیدن که جوابی نداشتم و برای پاسخ دادن نیاز به توضیح مبسوط شما دارم. سوال این است: مولا علی (ع) که قرآن را درس می دادند و این آیه که اگر از قصاص بگذرید برای شما بهتر است. با توجه به اینکه ایشان خود استاد قرآن بودن چرا خودش از قاتلش نگذشت و ابن ملجم قصاص شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً در این مورد بحث یک شخص در میان نبود، بحث تفکر خوارج در میان بود که باید با آن برخورد کرد مثل برخوردی که ما امروز با داعش باید بکنیم. موفق باشید
9231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد خدا خیرتون بده از وقتی که در مسجد امیرالمومنین بحث وحدت وجود و تشکیک در ظهور رو به جای تشکیک در وجود بیان کردید شیرازه معرفتیم ریخته به هم. تا قبل از این طبق برهان صدیقین خیلی راحت مراتب عالم مثل عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده و اختلاف وجودات در عالم ماده رو با تشکیک شدت وجودشون حل می کردم و مباحث معرفت نفس و مراتب اونها مثل بدن و نفس و قلب و سر و ... برام قابل فهم بود اما الان نه. یا مثلا خیلی از کاربرانی که از شما سوال می پرسند شما ارجاعشون میدید به برهان صدیقین و بحث تشکیک در وجود و در مثالهاتون برای جواب سوال مخاطب از تشکیک در وجود صحبت می کنید. بعد تو مسجد فرمودید اینها فقط برای آموزش است و در حقیقت یک وجود بیشتر نیست و تشکیک در وجود معنا نداره! و تشکیک در ظهورات است!!!! گیج شده ام! تا اینجا رو میفهمم که طبق «لم یلد و لم یولد» یه خدا و یه مخلوق نمیتونیم داشته باشیم که یه خدا داشته باشیم یه طرف و یه طرف هم مخلوق رو داشته باشیم میفهمم که فقط خدا در صحنه است اما چرا خب می فرمایید وجود این خدا مراتب نداره؟! تا حالا اینطور برداشتم بود که یه واجب الوجود داریم که در تجرد محض است که همه جا هست بعد مرتبه نازله این واجب الوجود اشد الوجود است که این هم همه جا هست (به نازله) و بعد شدید الوجود که آن هم مرتبه نازله اشد الوجود است که آن همه همه جا هست و چون همه مجرد اند مانع حضور دیگری نمیشوند و بعد هم عالم ماده. و خدا به عنوان واجب الوجود در همه مراتب عالم (حتی عالم ماده) هست. خب حالا همه اینها با وحدت وجود میریزه به هم؟! ممنون میشم بنده رو از این حیرانی در بیارید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دقت بفرمایید همین‌که می‌فرمایید همه‌ی مراتب وجود همه‌ جا هستند و هیچ‌کدام مانع حضور دیگری نمی‌شود، عملاً متوجه هستید که همه‌ی مراتب وجود در نزد وجود مطلق هستند و این همان وحدت وجود و یا وحدت در عین کثرت است به این معنی که کثرات در زیر سایه‌ی حضور مطلق ظهور دارند. می‌ماند که علت این کثرات را تشکیک در وجود بدانیم آن‌طور که برهان صدیقین می‌گوید یا علت این کثرات را تجلیات اسماء الهی بر عین ثابته‌ی مخلوقات بدانیم از آن‌جهت که امکان، ذاتی مخلوقات است و خداوند آن‌ها را وجود می‌دهد. بنابر این دستگاهی که از قبل داشتید و بحمدلله خوب هم تنظیم کرده‌اید سر جایش است زیرا باز همان مراتب وجود حقیقت دارد منتها به اعتبار ظهوری که برای شما دارند و هر اندازه شما به توحید نزدیک‌تر شوید با مرتبه‌ی شدیدتری از حقیقت روبرو می‌شوید؛ مثل نور که مرتبه‌ی نازله‌ی آن دروغ و غیر واقعی نیست ولی مرتبه‌ی شدیدتر آن همان مرتبه‌ی نازله است با شدیّت بیشتر. این چنین نیست که علم حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به نسبت علم حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» یکی درست باشد و یکی غلط بلکه علم حضرت محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» شدیدتر است. موفق باشید
8751
متن پرسش
سلام علیکم: نزدیک یکسال و نیم است که در کلاسهای شاگردان شما مباحث معرفتی را دنبال میکنم. اگر هنوز این مباحث در عمل چندان تغییری در من ایجاد نکرده باشد و فقط از لحاظ فکری در حال یک تغییر باشم این مباحث جزء عقاید من حساب میشود یا تنها محفوظاتی است که با سکرات از بین می رود؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بحث‌های معرفتی رویهم‌رفته رویکرد انسان را به سوی حقایق معطوف می‌کند و این به خودی خود سیری برای روح هست. و از طرفی مقدمه می‌شود تا انسان جهت‌گیری‌های اخلاقی‌اش را نیز تصحیح کند، زیرا آن معارف زمینه‌ی تأثیرپذیری از احکام الهی خواهد بود. موفق باشید
8570
متن پرسش

باسمه تعالی سلام علیکم. انشاء الله به برکت اعتکاف همه ی ما مشمول هدایت خاص خداوند متعال قرارگیریم . د رفرمایش اخیر مقام معظم رهبری دامه برکاته با اعضای ستاد مرکزی اعتکاف تاکید فرمودند که اعتکاف باید آسیب شناسی گردد و همچنین فرمودند برای اعتکاف باید برنامه ریزی هوشمندانه و با توجه به معنای اعتکاف انجام گیرد و اگر برنامه ریزی نشود نیروی جمعیت جوان مشتاق هدر خواهد رفت و احیانا زیان آفرین خواهد شد لذا از حضرتعالی که قلم و بیان شیوای دارید تمنا داریم کتاب یا جزوه ای غیر از آنچه دارید بنویسید و همین قدر عرض کنیم که همه ی فضاهای اعتکاف مثل فضای اعتکاف مسجد شما که بنده یک سال توفیق شرکت در آن را داشته ام نیست و الان مسائلی در اعتکاف ها پیش آمده است که تشخیص درست یا نادرستی آن برای امثال بنده مشکل است بعنوان نمونه در اعتکاف اخیر دهها نفر پسر و دختر زیر 16، 17سال ثبت نام کردند که به سختی آرام می شدند و بعد از افطار منچ و شطرنج بازی می کردند به این امید که اینها جذب محیط های فاسد نشوند. یا جزء برنامه های روزانه مشاور تربیتی خانواده - سخنرانی جناب سرهنگ با موضوع هنجارهای اجتماعی - یادواره شهدا و خاطره گویی، بود به امید استفاده از این جمعیت محصور شده. با آرزوی توفیقات روز افزون برای جنابعالی والسلام

متن پاسخ

باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وظیفه‌ی ما است که به صورت تئوریک و عملی اعتکاف را تبیین کنیم تا مردم بدانند چه نتایجی می‌توانند به‌دست آورند. در همین رابطه جزوه‌ی «اعتکاف و چگونگی ورود به عالم آن» نوشته شد. برگزارکنندگان اعتکاف باید از اهداف آن غفلت نکنند و بستر نظر به اهداف را فراهم نمایند. موفق باشید

3447
متن پرسش
سلام علیکم من حدودیکسال است که عقدکرده ام باهمسرم اختلافی ندارم ولی خانواده ی همسرم چنان برمن فشار می آورند واذیتم می کنند که بارها آرزوی مرگ کردم وبا اینکه خودم مذهبی هستم ولی اینان اینقدرمتعصبانه بامن رفتار میکنندوزندگی من وهمسرم را تلخ کرده اند که از مذهبی ها متنفرشده ام وتصمیماتی که بدلیل دیکتاتور بودن آنها برای ما میگیرند باعث شده فکرجدایی به ذهنمان بخوردخواهشا مرا راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» عرض شده وقتی انسان متوجه کانون توحیدی خانواده شد حاضر است برای حفظ آن فداکاری کند و مزاحمت‌های بقیه او را از حفظ کانون توحیدی خانواده منصرف نمی‌کند. کار بزرگ موانع بزرگ دارد باید با خوشرویی با آن‌ها برخورد کنید. موفق باشید
1857
متن پرسش
بسمه تعالی -سلام علیکم.به کتاب شریف المیزان مراجعه کردم اما آخرش نفهمیدم منظور از اینکه روز را از دل شب انسلاخ میکنند یعنی چه و این چگونه میتواند آیت مهمی باشد "ومن ایاته اللیل نسلخ منها النهار ". چرا شب را از دل روز نفرموده در حالیکه تقدم زمانی یکسانی دارند .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام:آیه مذکور متذکر نظام الهی است که چگونه شب را از دل روز و روز را از دل شب بیرون می‌کشد تا ما را از این ظاهر متوجه سنت باطنی خود کند که چگونه در دل جاهلیت مکه نور محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» بیرون می‌آید و یا در دل نظام شاهنشاهی حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» ظهور می‌کند. موفق باشید
13164
متن پرسش
سلام علیکم: با عرض ادب و احترام استاد عزیز طرز تفکر زیر درست است؟ هر اندازه که می دانید توضیح یا راهنمایی بفرمایید. برای انتخاب همسر، خانمی که روانشناسی می خواند چون مطالب غربی است، این مطالب در او اثر گذاشته است و ممکن است که بعضی از امور تربیت فرزند و عقاید خود او که مادر بچه ها می خواهد باشد تاثیر می گذارد و فرزند نمی تواند استاندارد رشد کند؟ 1. این مطلب چقدر صحیح است؟ 2. آیا در نظر گرفتن این چنین موارد شبیه این (مثلا خانمی که پرستار است و با مردان نامحرم بخاطر کارش در ارتباط است) برای انتخاب همسر درست است یا اشتباه؟ 3. چنین ملاک های برای طلبه و غیر طلبه تفاوتی هم می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عموم خانم‌ها در موقعی که مادریِ خود را با تولد فرزند شروع کنند با فطرت الهی کار را ادامه می‌دهند. 2- به هر صورت امروز روزی نیست که زنان حضورشان در خانه کافی باشد مگر آن‌که کاری داشته باشند که در خانه مسئولیت اجتماعی خود را بتوانند انجام دهند. 3- طلبه و غیر طلبه ندارد. همسر یک طلبه هم نباید از فعالیت‌های اجتماعی بیرون باشد. موفق باشید

12381
متن پرسش
با سلام: پرسشگر شماره 12045 هستم. با استفاده از کتب عدل الهی و توحید شهید مطهری مطالبی را برای ارائه به افراد معمولی نوشته ام. اما این دلواپسی را دارم که نکند مطالب نوشته شده ناقص باشد و موجب شبهات بدتر و بیشتر شود. در صورت امکان لطف نموده و تصحیح بفرمایید: هو العلیم *چرا یکی سیاه و دیگری سفید است؟ یکی زشت و یکی زیبا؟ یکی کامل و یکی ناقص؟ و... جواب اجمالی اشخاص متدین معمولا وقتی شما این مسئله را برای یک آدم متدین طرح می کنید، او یک جواب اجمالی به آن می دهد. او در جواب این سؤالات که چرا این همه مصیبت و سختی پیدا شد؟ چرا من بیمار شدم؟ چرا چنین شد؟ چرا چنان شد...؟ می گوید: لابد مصلحتی در آن است، خدا خودش بهتر می داند، لابد مصلحتی هست در اینکه مرگ را بیافریند، فقر را بیافریند، جهل را بیافریند، بیماری را بیافریند... این جواب یک جواب اجمالی است که فقط برای افراد مؤمن قانع کننده است و برای غیرمؤمن قانع کننده نیست. مقصودم از افراد مؤمن افراد متعبد نیست، بلکه مقصود یک عده افرادی است که اعتقادشان به نظام این عالم آنقدر قوی و شدید است که وقتی با این طور مسائل مواجه می شوند خود به خود در ذهنشان جهل خودشان منعکس می شود. هر کسی که در مقابل عظمت کار یک نفر قرار گرفت و جز نظم و حکمت و عدالت در کار او ندید، وقتی در یکی دو جا برخورد کند و حکمت آن را نفهمد، اعتراض نمی کند بلکه می گوید حتما این هم سری دارد که من نمی دانم. می خواهم بگویم این حرفی هم که آنها می گویند، حرف بی منطقی نیست؛ این هم خودش یک منطقی است، اما به شرط اینکه انسان به آن حدی از ایمان رسیده باشد که اعتقادش به نظم و حکمت و عدالت عالم آنقدر قوی و نیرومند باشد که آن بدیها و بی نظمی هایی که می بیند، به نظرش کوچک و حقیر بیاید و بگوید من نمی دانم؛ مثل کسی که به کارخانه بسیار منظمی می رود و در گوشه و کنار به چیزهایی برخورد می کند که به نظرش می آید اینها دیگر زائد است و نباید باشد، ولی بعد خودش را تخطئه می کند و می گوید آن کسی که دستگاه به این عظمت را با این دقت درست کرده است نمی شود این را نفهمیده باشد، حتما یک چیزی هست که من نمی دانم. اما برای کسی که از نظر ایمان و اعتقاد به این حد نرسیده است، این جواب قانع کننده نمی باشد. در کل برای جواب به این افراد می توان به چند نکته اشاره کرد: تفاوت نه تبعیض آنچه در خلقت وجود دارد «تفاوت» است نه «تبعیض». «تبعیض» آن است که در شرایط مساوی و استحقاقهای همسان، بین اشیاء فرق گذاشته شود، ولی «تفاوت» آن است که در شرایط نامساوی، فرق گذاشته شود. به عبارت دیگر تبعیض از ناحیه دهنده است و تفاوت، مربوط به گیرنده. با یک مثال ساده مطلب روشن می شود: اگر دو ظرف را که هر کدام ظرفیت ده لیتر آب دارند در مقابل شیر آب قرار دهیم و در یکی ده لیتر آب بریزیم و در دیگری پنج لیتر، در اینجا تبعیضی صورت گرفته است؛ منشا اختلاف، نیرویی است که آب را خالی می کند؛ و اما اگر دو ظرف داشته باشیم یکی به ظرفیت ده لیتر و دیگری به ظرفیت پنج لیتر و هر دو را در دریا فرو بریم، باز هم اختلاف هست، اما منشاء اختلاف تفاوتی است که خود آن دو ظرف از نظر گنجایش و استعداد دارند، نه دریا و نیروی فشار آب. مثال دیگر: اگر یک معلم به دانش آموزانی که همه در یک درجه هستند و کار آنها یکسان است نمره های مختلفی بدهد، این تبعیض است؛ ولی اگر معلم، همه را به یک دیده بنگرد و همه را یک جور تعلیم دهد و یک جور امتحان کند و سؤالات امتحانی که طرح می کند برای همه یکسان باشد، آنگاه برخی از شاگردان او بخاطر کودنی و کم هوشی، یا به خاطر ساعی نبودن، از عهده امتحان بخوبی یا اصلا برنیایند و برخی دیگر از شاگردان به علت استعداد قوی و کار خوب، سؤالات امتحانی را کاملا جواب بدهند، و معلم به هر کدام آنها بر طبق جوابهای امتحانی نمره بدهد که قهرا مختلف خواهد بود، در اینجا تفاوت رخ داده نه تبعیض. عدالت این نیست که معلم، همه نمره ها را جمع کند و بعد بین همه دانش آموزان بطور مساوی قسمت کند؛ عدالت این است که به هر کدام آنچه را که استحقاق دارد بدهد. در اینگونه موارد، فرق گذاشتن، عین عدالت و مساوات است، و فرق نگذاشتن، عین تبعیض و ظلم. حال باید دید که اصلا چرا موجودات متفاوت هستند؟ راز تفاوت آنها با یکدیگر چیست؟ راز تفاوت ها راز تفاوت ها یک کلمه است: «تفاوت موجودات، ذاتی آنها می باشد و لازمه نظام علت و معلول جهان است». جمله سنگینی است ولی چاره ای نیست، باید توضیح داده شود. در حقیقت هر موجود و هر شیئی در «نظام علت و معلول جهان»، جای مشخص و مقام معلومی دارد، یعنی آن معلول، معلول شئ معینی است و علت شئ معین. کار خدا نظام و ترتیب دارد؛ نبودن نظام معین در بین موجودات، مستلزم این است که هر موجودی بتواند منشأ ایجاد هر چیزی بشود و نیز ممکن باشد هر چیزی از هر چیزی بوجود آید. مثلا باید ممکن باشد که از یک نیروی کوچک، یک انفجار بزرگ که متناسب با یک نیروی بزرگ است بوجود آید؛ و بر عکس، نیروی بزرگ، قدرت کمتری نشان بدهد. باید ممکن باشد که اثر یک شعله کبریت با اثر خورشید جهان تاب برابری کند. ما معمولا وقتی یکی از پدیده ها را مورد سؤال و تردید قرار می دهیم فقط به خود آن پدیده توجه می کنیم، حساب نمی کنیم که آن پدیده در نظام هستی چه جایی و چه وضعی دارد؟ درحالی که هر پدیده ای خواه نیک باشد یا بد، معلول یک سلسله علل مخصوص و وابسته به شرایط معینی است. هیچ حادثه ای در جهان، «منفرد» و «مستقل» از سایر حوادث نیست، همه قسمتهای جهان با یکدیگرمتصل و مرتبط است. این اتصال و ارتباط، همه اجزا جهان را شامل می گردد و یک پیوستگی عمومی و همه جانبه را بوجود می آورد. همه آن اشتباهات _ که فرض می شود کامل در جای ناقص بنشیند و ناقص در جای کامل _ از آنجا پیدا شده است که افراد، قطعیت و ضرورت و روابط ذاتی موجودات را درک نمی کنند و مراتب موجودات را در جهان هستی از قبیل مراتب قراردادی و اعتباری افراد در محیط اجتماع فرض می کنند؛ همه اشتباهات از مقایسه خدا به انسان و مقایسه نظام ذاتی جهان به نظام قراردادی اجتماع انسان ناشی می شود. اینگونه افراد پیش خود فکر می کنند همانطور که هیچ مانعی نیست که فلان رئیس، مرؤوس باشد و مرؤوس، رئیس، چرا نباید گوسفند به جای انسان، و انسان به جای گوسفند باشد؟ چرا آن را گوسفند و این را انسان قرار داد؟ نمی دانند که چنین چیزی محال است. * چرا بلا؟ چرا مصائب؟ چرا سختی ها؟ مصائب،عامل تکامل اند مصائب و سختی ها و شدتها عامل بزرگی هستند برای خوبی ها و تکامل های بعدی. ما سلامت، قدرت، ثروت و امنیت را می گوییم «خوبی» و خوبی هم هست ولی همین ها را اگر از نظر عوارضی که بعد به وجود می آورند نگاه کنیم می بینیم که چندان خوب نیستند. معمولا _ البته کلیت ندارد _ قدرت غرور می آورد و غرور بدبختی می آورد. ثروت فساد می آورد و فساد بدبختی می آورد. و امنیت زیاد هم که هیچ وقت انسان از طرف دشمن تهدید نشود تنبلی و تن پروری می آورد. این خصوصیت مربوط به موجودات زنده بالاخص انسان است که سختی ها و گرفتاری ها مقدمه کمالها و پیشرفت هاست. ضربه ها،جمادات را نابود می سازد و از قدرت آنها می کاهد ولی موجودات زنده را تحریک می کند و نیرومند می سازد. مصیبت ها و شدائد برای تکامل بشر ضرورت دارند. آدمی باید مشقت ها تحمل کند و سختی ها بکشد تا هستی لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلاق تکامل است. موجودات زنده با این شلاق راه خود را به سوی کمال می پیمایند. این قانون، در جهان نباتات، حیوانات و بالاخص انسان صادق است. درختان بیابانی که از مراقبت و رسیدگی مرتب باغبان محروم می باشند، چوب محکمتر و دوام بیشتری دارند و برعکس، درختان باغستانها که دائما مراقبت شده اند و باغبان به آنها رسیدگی کرده است، نازک پوست تر و بی دوام ترند. بلاها و گرفتاری ها برای کسانی که مقاومت می کنند و ایستادگی نشان می دهند، سودمند است و اثرات نیکی در آنان به وجود می آورد. بلا و نعمت نسبی است از این نکته نباید غفلت ورزید که مصائب وقتی نعمت هستند که انسان از آنها بهره برداری کند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواریهایی که مصائب تولید می کنند، روح خود را کمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختی ها فرار را انتخاب کند و ناله و شکوه سر دهد؛ در این صورت بلا برای او واقعا بلاست. حقیقت این است که نعمت های دنیا نیز مانند مصائب، ممکن است مایه سعادت باشد و ممکن است مایه بدبختی و بیچارگی گردد. نه فقر، بدبختی مطلق است و نه ثروت خوشبختی مطلق. چه یسا فقرهایی که موجب تربیت و تکمیل انسانها گردیده و چه بسا ثروت هایی که مایه بدبختی و نکبت قرار گرفته است. امنیت و ناامنی نیز چنین است. برخی از افراد یا ملتها در هنگام امنیت و رفاه، به عیاشی و تن پروری می افتند و بالنتیجه در پرتگاه خواری و ذلت سقوط می کنند و بسیاری دیگر از ملتها از شلاق بدبختی و گرسنگی، به جنبش در می آیند و به آقایی و عزت می رسند. سلامت و بیماری، عزت و ذلت و سایر مواهب و مصائب طبیعی نیز مشمول همین قانون است. نعمتها و همچنین شدائد و بلایا، هم موهبت است، زیرا از هر یک از آنها می توان بهره برداری های عالی کرد، و نیز ممکن است بلا و بدبختی شمرده شوند، زیرا ممکن است هر یک از آنها مایه بیچارگی و تنزل گردند. هم از راه فقر می توان به سعادت رسید و هم از راه ثروت، و از هر دو راه نیز ممکن است آدمی به بدبختی برسد. علی هذا نعمت بودن نعمت، بستگی دارد به نوع عکس العمل انسان در برابر آن نعمت، که شاکر باشد یا کفور؛ و همچنین نقمت بودن نقمت، بستگی دارد به نوع عکس العمل انسان در برابر آنکه صابر و خویشتندار باشد یا سست عنصر و بی اراده. از این رو یک چیز نسبت به دو شخص، وضع مختلفی می یابد، یعنی یک چیز برای یک نفر نعمت است و همان چیز برای شخص دیگر نقمت. این است که گفته می شود: «نعمت و بلا هر دو نسبی است.» رسو کتابی دارد به نام «امیل» که در فن تربیت کودک نوشته شده است؛ امیل نام کودک فرضی و افسانه ای است که وی در کتاب خود او را تحت تربیت خود قرار می دهد و به پرورش همه جنبه های جسمی و روانی او توجه می کند. در همه موارد ایده روسو این است که امیل را در حال ممارست با طبیعت و پنجه در پنجه طبیعت و در دامن سختی ها پرورش دهد. وی معتقد است که بدبخت ترین کودکان، آنهایی هستند که والدین آنها، آنها را در ناز و نعمت پرورش می دهند و نمی گذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند و پستی و بلندی جهان را لمس کنند. این گونه کودکان در مقابل سختی ها حساس می شوند و در مقابل لذتها بی تفاوت؛ همچون ساق نازک یک درخت کوچک در مقابل هر نسیمی می لرزند و کوچکترین حادثه سوئی آنان را ناراحت می کند تا جایی که یک حادثه کوچک، آنان را به فکر خودکشی می اندازد؛ و از آن طرف، هرچه موجبات لذت به آنان داده می شود به هیجان نمی آیند و نشاط پیدا نمی کنند. اینگونه انسانها هرگز طعم نعمت ها را درک نمی کنند؛ گرسنگی نچشیده اند تا مزه غذا را بفهمند، بهترین غذاها برای ایشان کم ارج تر و کم لذت تر از نان جوینی است که یک بچه دهاتی می خورد. سعدی در باب اول «گلستان »داستانی آورده، می گوید: آقایی با غلامش به کشتی نشست. غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بی قراری می نمود، بطوری که اظطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت. حکیمی در آنجا بود، گفت چاره این را من می دانم؛ دستور داد غلام را به دریا افکندند. غلام که خود را در میان امواج خروشان و بی رحم دریا مواجه با مرگ می دید سخت تلاش می کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد. پس از مقداری تلاش بی فایده، همین که نزدیک شد غرق شود، حکیم دستور داد که نجاتش دهند. غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد. رمز آن را جویا شدند، حکیم گفت: لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند. آری، شرط استفاده کردن از لذت ها آشنا شدن با رنجهاست. لذت و رفاه بیش از اندازه، انسان را بی حس کرده و به صورت یک موجود کرخ و ابله در می آورد. چنین انسانی برسر موضوعات کوچکی خودکشی می کند. «فلسفه پوچی» در دنیای غرب، از یک طرف حاصل از دست دادن ایمان است و از طرف دیگر محصول رفاه بیش از اندازه. در همین زمینه مثال خوبی ذکر می کنند؛ می گویند در این دنیا کسی پیروزمند است که قدرت شناوری در امواج بلاها و سختی ها داشته باشد و این شناوری را کسی می تواند بلد باشد که در این امواج بیفتد، والا اگر انسان صد سال کتاب بخواند و نرود در دریاچه یا حوضچه ای شنا کند، آیا ممکن است شنا را یاد بگیرد؟! انسان شنا را باید در عمل یاد بگیرد؛ یعنی باید بیفتد در آب، در حالتی که احساس خطر کند، آنوقت است که نیرو به خرج می دهد و شنا می کند. آری مصائب و بلاها نعمتهای بزرگی هستند که باید در برابر آنها سپاسگزار خدا بود، نعمت هایی هستند که در لباس قهر تجلی کرده اند؛ به هر حال باید متوجه بود که نعمت بودن نعمت، و نقمت بودن نقمت، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس العمل ما در برابر آن. ما می توانیم همه نقمتها را تبدیل به نعمت کنیم و هم می توانیم همه نعمتها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه متوجه نکات ارزشمندی شده‌اید. به امید آن‌که روزی بتوانیم آن‌چه آن مرحوم شهید آن علامه‌ی دلسوز فرموده‌اند را با تفصیل بیشتر به این نسل ارائه دهیم تا معلوم شود حضرت حق نه‌تنها عادل، بلکه رحمت او فوقِ عدل است و به هیچ‌کس نه‌تنها ظلم نکرده است بلکه به قول معروف به جایی خواهیم رسید که با تمام وجود می‌گوییم که «در بلا هم می‌چشم الطاف او / مات اویم، مات اویم، مات او». موفق باشید

10657

اصالت وجودبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد اگر ممکنه سوال بنده را کمی با تفصیل شرح دهید: در گزاره «اسان موجود است» آیا اصلا وجود می تواند بر محمول حمل شود؟ اصلا گزاره محمول دارد؟ ارکان قضیه کدام است؟ اگر ممکن است منبعی را هم برای فهم بیشتر معرفی بفرمایید. ممنون. یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر بحث اصالت وجود بدایة الحکمة را دنبال کنید این مباحث برایتان روشن می‌شود. در آن‌جا بحث می‌شود که قضیه‌ی انسان موجود است، در ذهن است و در خارج، وجود است که به صورت انسان در آمده و لذا ملاهادی سبزواری می‌گوید: «إنَّ الوجود عارضاً مَهِیّاً.... تصوراً واتحدا هویة» یعنی در ذهن و تصور وجود بر ماهیت عارض می‌شود، ولی در خارج وجود است که به صورت ماهیت در آمده. موفق باشید
9067
متن پرسش
باعرض سلام و توفیق روز افزون برای استاد: در بحث رجوع به وجود (که برای بنده کشف معرفتی که سالها بدنبال آن می باشم بتوسط جنابعلی بوده است) بعنوان افق سیر و جهت محقق شدن آن با توجه به مطالب کتاب ارزشمند سلوک ذیل شخصیت امام (رضوان الله) آنچه که من متوجه شدم حضرتعلی دو راه کار ارائه داده اید: 1) پرداختن به مباحث معرفت النفس و کتب مربوطه بعنوان بهره گیری از نفس ناطقه ملموس. 2) تزکیه نفس جهت اشراق حقیقت وجود با توجه به ظرفیت وجودی هر کس که با ترک محرمات و انجام واجبات و مستحبات حاصل می شود و به زعم بنده استفاده از دو ابزار عقل و قلب برای بحضور آوردن وجود و درک حضوری آن است بر خلاف عقیده بعضی از دوستان من که معتقدند بحث وجود درخور ما نمی باشد که بحثی پیچیده و در اختیار فلاسفه می باشد. می خواستم نظر حضرتعالی را در خصوص رجوع بوجود بدانم که آیا مطلب همان است که بنده فهمیدم یا چیز دیگری است و عقیده دوستان صحیح می باشد یا خیر؟ راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث «وجود» بدیهی‌ترین بحث است، کافی است ما درست با آن برخورد کنیم. امروز دوره‌ی متافیزیک و مفهوم‌گرایی و به حجاب‌بردنِ «وجود»، گذشته است. تاریخ دیگری شروع شده، بعضی‌ها هنوز در گذشته زندگی می‌کنند و به هیچ‌چیزی نمی‌رسند. اساساً تفکر، تفکر «وجود» است و حضور در محضر حق، خدا دیگر غائب نیست که ما با خدایی که غایب است زندگی کنیم، خداوند با نور انقلاب اسلامی ظهور کرده است. در بحث بر روی آیه‌ی 41 سوره‌ی احزاب عرایضی در این مورد داشته‌ام. موفق باشید
8782
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم شاکر خدای متعال هستم که در هر زمانی عده ای از بندگانش را استعداد و تکلیف می دهد که ارتباط قلبی با همسنخان خود برقرار کرده هدایتشان کنند. سوالی از شما داشتم شمایی که قلبم را مستعد و علاقمند به ورود به عالمتان میبینم شمایی که در تمامی ابعاد نگاهی نو به مسایل دارید در رابطه با دوستی برادران ایمانی چه میفرمایید؟ چرا در اطرافیان کسی را بسیار به خود نزدیک میبینم و با دیگری برقراری ارتباط را محال میدانم؟ چرا در بدو ورود به جمعی بعضی را محبوب دل خود میبینم؟ چرا گاهی این احساس ها دوطرفه نیست؟ چگونه می شود کسی را که دوستش دارم بی میل به خود و برعکس خود را بی میل به محبین خود می یابم؟ اصلا باید به این احساسات ترتیب عملی داد؟ دلیل نهی بعضا شدید علمای اخلاق از ایجاد چنین دوستی هایی چیست؟ در باب عقد اخوت باید چه رابطه ای بین دو نفر باشد که در فضایی که برادر از برادر فرار میکند شفیع هم باشند و یکدیگر را فراموش نکنند؟ این احادیث بسیار عجیبی که در مورد برادر دینی بیان شده چطور قابل تفسیر هستند؟ (مثلا وقتی به هم دست می دهند گناهانشان میریزد و...) و بیشمار سوال دیگر که به نظر حقیر وجود کتابی در این زمینه در بین مجموعه کتب ارزشمند شما خالیست. با تشکر از استاد گرامی
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: راه‌کار کلّیِ ما آن است که در زیر سایه‌ی اسلام و ائمه«علیهم‌السلام» و انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری، همه را دوست داشته باشیم، هرچند شیطان با ایجاد خطورات در بین ما و دیگران مانع نزدیکی ما شود ولی کید شیطان ضعیف است و اگر ما مسیر خود را درست ادامه دهیم آن دوستی‌هایی که دوستی با دوستان خدا است هرچه بیشتر ظهور می‌کند. این موضوع یک بحث سلوکی است که سعی‌شده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مطرح شود و با خودسازی باید همراه باشد. موفق باشید
7611
متن پرسش
با سلام .در سایت پژوهشی درباره ابن عربی از قول ابن عربی آمده است که حضرت نوح در دعوت امت خود دچار خطا شد....فرعون طاهر ومطهر از دنیا رفت.!تفسیر این دوجمله از نظر شما چه می باشد؟
متن پاسخ
ه‌تعالی: سلام‌علیکم: در این موارد اگر با متن خود محی‌الدین مطلب را دنبال نکنید صدها مشکل برایتان پیش می‌اید. آن‌هایی که می‌آیند یک جمله را بدون فضای آن جمله و بریدن از ما قبل و بعد آن مطرح می‌کنند خدمتی به تعالی معرفت نمی‌کنند. عنایت داشته باشید حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که متخصص فهم سخنان محی‌الدین بن عربی است به گورباچف می‌فرمایند: برای فهم سخنان محی‌الدین باید چند نفر از افراد با هوش خود را به قم بفرستید تا متوجه مطالب از مو باریک‌تر سخنان او شوید، غیر از این راهی نیست. کتاب «جدال با مدعی» از جناب آقای دکتر حسین غفاری جواب این نوع اشکالات را به طور جامع و محققانه داده‌اند. موفق باشید
6688
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی با عنایات حضرت حق بنده ی حقیر مشغول یاد گرفتن کتاب عین نضاخ آیت الله جوادی پیش یکی از شاگردان جنابعالی هستم و به طور تخصصی مباحث عرفان نظری را بحث می کنیم. گهگاهی هم به کتاب های ابن عربی و شرح قیصری بر آن و شروح دیگر رجوع می کنیم( این مطالب را برای این خاطر عرض می کنم که متناسب با فضای این کتاب ها جواب حقیر را بدهید) 1- آیا شهود یک اسم به تنهایی قبل از ظهور خلقی آن یعنی در ذات الهی امکان دارد؟ شهود این اسم در عالم خارج و ظهور خلقی آن به چه شکلی است ؟ آیا هر اسمی در خارج مظهر خاصی دارد؟ اگر عارفی مشاهده کرد در هر مرتبه ( هم ذات الهی هم عالم خارج)چه چیزی را میبیند؟ 2- اصل سوالم اینجا است که آیا "صفت "نیز به تنهایی قابل شهود است ؟ چه در ذات الهی و چه در عالم خارج؟ بنده در یکی از شروح بر فصوص دیدم که نوشته بود عارف می تواند یک صفت را شهود کند منظور چیست؟ اگر ذات الهی با اتصاف به صفتی اسم می شود پس چگونه صفت می تواند حقیقت خارجی داشته باشد و به طور مستقل شهود شود؟ آیا اسم هم حقیقت متعین خارجی دارد؟ اگر میشود بعضی از منابع جواب هایتان را هم بگویید تا من نیز به آنها رجوعی داشته باشم اگر منبعی نیز هست که می توانم در این مورد به آن رجوع کنم لطفا بفرمایید. خیلی ممنون یا حق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته من کتاب «نضاخ» را نمی‌شناسم 1- هر اسمی از طریق مظاهر ،خود را می‌نمایاند وگرنه آن اسم در صقع ربوبی می ماند. به همان معنا که خداوند اسماء خود را بر اساس طلب عین ثابته‌ی مخلوق ظهور می‌دهد حال اگر طلب عین ثابته‌ی مخلوق نبود ظهور اسم معنا نمی‌داد. عارف با نظر به مظاهر اسماء الهی منتقل به حقیقت آن اسم می‌شود و حق را با نور آن اسم می‌نگرد 2- صفت چیزی نیست جز خصوصیات اسم و اگر هم کسی می‌فرماید عارف صفت را شهود می‌کند به اعتبار ظهور اسمی است که دارای صفت خاص است. این مطالب را باید در کتاب‌های محی‌الدین و قونوی دنبال کنید. کتاب‌های استاد یزدان‌پناه جمع‌ بندی‌های خوبی در این مورد دارد. موفق باشید
4253
متن پرسش
باسلام منطورازآب مهریه حضرت زهراست یعنی جه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهریه‌ی آسمانی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» مربوط به مقام تکوینی آن حضرت است به این معنا که حقیقت آب که اسم علیم و لطیف است، با نظر مبارک حضرت صدیقه‌ی طاهره«سلام‌اللّه‌علیها» به افراد می‌رسد. همان‌طور که در یک روایت داریم که حضرت صادق«علیه‌السلام» فرمودند: «خداوند بهشت و جهنم را مهریه‌ی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» قرار داد(بحارالأنوار، ج43، ص113) یعنی هرکس با موضع‌گیری که نسبت به حضرت صدیقه‌ی طاهره«سلام‌اللّه‌علیها» دارد بهشت و جهنم خود را تعیین می‌کند. وقتی آب مهریه‌ی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» باشد و خداوندمی فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی‏» هرچیزی با آب زنده است، پس حیات یک مکتب به حضور روحانی و سیره‌ی آسمانی آن حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» خواهد بود. همین چیزی که شما امروز در مکتب زنده و زندگی‌بخش شیعه ملاحظه می‌کنید. موفق باشید
3895
متن پرسش
باسلام وعرض ادب محضر استادعزیز ،دکتر ابراهیم فیاضی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با طرح این پرسش که چرا انقلاب اسلامی ایران به سرعت به پیروزی رسید و این موضوع برای اندیشمندان علوم انسانی جای تعجب و پرسش دارد، گفته است: انقلاب اسلامی مبتنی بر فقه مردمی است و صدرایی نیست. فلسفه صدرا ضد تحول و پیشرفت است؛ درست است که حرکت جوهری در آن رخ می‌دهد اما مسئله وحدت وجود این مکتب فلسفی را به مکتب ضد پیشرفت و تحول نزدیک می‌کند.حال آنکه حضرت عالی یکی از اصلی ترین زیرساخت های شکل گیری انقلاب را همین فلسفه صدرایی می دانیدومعتقدید که امام (ره) در مشی سیاسی وانقلابی شان نگاه خاصی به شخص ملاصدرا وفلسفه وی داشته اند .استاد عزیز موضع شما در مقابل این طرز فکر چیست؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان ایشان را دیدم، برداشت درستی از وحدت وجود و حکمت صدرایی ندارند. حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مورد ریشه‌ی تحقق انقلاب چیز دیگری می‌فرمایند و در در جواب حسنین هیکل که می‌پرسد چه کتاب‌هایی جز قرآن در شما اثر گذاشته، می‌فرمایند: ««در فلسفه: ملا صدرا، از کتب اخبار: کافی، از فقه: جواهر.»»،‌‌‌‌‌0(صحیفه‌ی امام، ج 5، ص 271.) و مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت...».. . موفق باشید
5795
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک استاد عزیز سلام عرض می‌کنم. چند سؤال در باره تأثیر تصویرهای اینترنتی – اعم از عکس و فیلم – بر نفس انسان و به تبع سلوک به سوی کمال دارم که مطرح می‌کنم. فکر می‌کنم پاسخ به این سؤالات و روشنگری در این زمینه، کمک بسیار بزرگی به جوانان ما می‌کند. و حتی عرض می‌کنم شاید این کار بتواند گشودن دری باشد که دیگر کاربران و ارادتمندان حضرتعالی آن را پی گیرند و با توسعه سؤالات این بخش، زوایای مختلف آن را مطرح کنند و با پاسخ مناسبی که از شما دریافت می‌کنند، مجموعه‌ای مفید در این باب تهیه شود. در هر صورت به نظر بنده در جای جای اینترنت دامهای متعددی به سان تارهای متنوع و زیبای عنکبوت – که برای یک جوان واقعا جذاب جلوه می‌کند- وجود دارد که تا در آن گیر نکرده، مشکلی ایجاد نمی‌کند ولی به محض نزدیک شدن به آن دام، چنان طرف را جذب می‌کند که رهایی از آن – نزدیک است که بگویم – غیر ممکن است. جالب توجه اینکه لازم نیست حتما بخواهی در دام بیفتی تا به سوی آن رهسپار شده باشی؛ چه بسا این تارها تو را ناخواسته غافلگیر و صید کند. می‌دانید که در این فضا، همه نوع تصویر زننده و مستهجن که می تواند یک جوان و به طور خاص جوانان مجرد را جذب کند، وجود دارد: تصاویر و فیلمهای فردی و جمعی بین افراد هم جنس و غیرهم جنس، روابط زناشویی و غیر آن و حتی روابط جنسی با حیوانات و ... . سؤالات بنده از این قرار است: 1- در اولین وهله که چشم انسان به این صحنه‌ها می‌افتد چکار کند؟ معمولا او یک کلیک روی تصویر اولیه می‌کند تا ببیند در صفحه ای که باز می‌شود چه خبر است. کلیک کردن همان و غلطیدن در تار عنکبوت همان! 2- حال به فرض – خواسته یا ناخواسته – آن تصاویر آمد و چشم او به آنها خورد. آیا در هر مرحله‌ای که متنبه شد از تصویر منصرف شود – که قاعدتا پاسخ همین است – یا ادامه دهد. می دانید چرا این را می‌پرسم؟ چون اگر ادامه ندهد یک انقلاب و غوغایی مخصوصا در دل جوان و نوجوان ایجاد می‌شود و دائم در حال نگرانی و اضطراب و تشویش خاطر است، و اگر ادامه دهد نتیجه آن– اگر تجربه قبلی داشته باشد - العیاذ بالله خودارضایی است و اگر نداشته باشد حالتی شبیه جنون است. 3- به فرض – از روی ایمان، حیا یا ترس – ادامه نداد، با این شهوت تحریک شده چکار کند؟ البته این سؤال برای شق دوم نیز قابل پرسش است اما در این شق سؤال مهمتری مطرح می شود و آن اینکه: 4- وقتی انسان از ادامه دیدن این تصاویر منصرف نشد، پس از مدتی حساسیت خود را نسبت به آنها از دست می دهد و بدون اینکه در نگاه اول قلبش تکانی بخورد با آرامش، چشم و ذهن خود را آلوده‌تر می‌کند؛ اگر چه در نهایت بازهم نتیجه خودارضایی یا دفع شهوت از طریق حلال یا حرام است، اما با این تحریک نشدن اولیه به خودفریبی روی می‌آورد و می‌گوید این تصاویر برای من اثر سوء ندارد. چنین شخصی را چگونه باید متنبه کرد؟ 5- اگر شخص مرتکب این گناه، مؤمن نباشد که با این گناه انس می‌گیرد و از آن، همان کارکردی را متصور است که انسانهای مؤمن از یک زوج حلال و پاک انتظار دارند. ولی اگر مؤمن باشد قاعدتا از کار خود پشیمان می‌شود و به درگاه خدا روی کرده، استغفار می‌کند. چکار کند که این توبه حفظ شود و دوباره به دام تارهای نفس اماره نیفتد؟ 6- فارغ از این وجوهی که عرض شد، اساسا دیدن این تصاویر تا چه حدی مخرب ایمان به خدا و سلوک در راه او خواهد بود؟ از اینکه مصدع اوقات شریف شدم معذرت می خواهم. التماس دعا - عماد
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اول باید متوجه باشید دیدن این نوع تصاویر مستهجن به دلایل مختلف نه‌تنها انسان را از مسیر الی‌اللّه محروم می‌کند بلکه در قیامت گرفتار انواع عذاب‌ها می‌نماید و در دنیا نیز از یک زندگی سالم به‌کلی محروم می‌کند. اولاً: باید سخت مواظب باشیم وارد این نوع سایت‌ها نشوید و حتی اگر احتمال می‌دهید با کلیک‌کردن این کلید با صحنه‌ای ناجور روبه‌رو می‌شوید بهترین تصمیم آن است که از کلیک‌کردن منصرف شویم چون می‌دانید تا خیال انسان با این صحنه‌ها روبه‌رو نیست در شرایط طبیعی قرار دارد ولی اگر گرفتار این تصاویر شد باید مدت زیادی وقت صرف کند تا تأثیر آن تصاویر از ذهن او بیرون رود تا بتواند به افقی که باید در منظر خود داشته باشد برسد. از حجاب ظلمانی تصاویر مستهجن غافل نباشید تا قبل از هر تصمیمی از نگاه کردن به آن ها منصرف شوید. و اما اگر گرفتار شده‌اید اولا: بدانید از زندگی با ارزشی که با نسیم‌های معنوی همراه است محروم شده‌اید ثانیاً: اگر همت کنید و مدتی از دیدن آن تصاویر فاصله بگیرید آرام‌آرام خیال شما آن تصاویر را پشت سر می‌گذارد و باور می‌کنید توان عبور از آن مهلکه‌ها را دارید. ثالثاً: زمینه‌های ورود به این سایت‌ها را در موقعی که در شرایط طبیعی هستید از بین ببرید تا وقتی نفس امّاره تحریک شده است ابزار جواب‌گویی به نفس اماره در دسترس نباشد مثل از بین‌بردن فیلترشکن و یا از بین‌بردن سی‌دی‌هایی که حاصل چنین عکس‌ها و یا فیلم‌هایی است. گفت: «درهای گلستان ز برایت گشوده‌اند.... در خارزار چند روی ای برهنه‌پا». موفق باشید
نمایش چاپی