بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
513

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم در انتهای آیه ی 33 سوره بقره بعد از آنکه خداوند آدم را فرمان می دهد که اسما را به ملک بیاموزد می فرماید آیا به شما نگفتم که من از اسرار غیب آگاهم؟ و آنچه که پنهان می کنید یا فاش می کنید را می دانم؟ حال سوال این است که مگر ملائکه چه چیز را از خدای متعال پنهان کرده بودند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» مفصلاً بحث دنبال شده. ملائکه از نظر وجودی محل ظهور اسماء خاصی از اسماء الهی بودند و نه همه‌ی اسماء الهی، در حالی که خلیفه‌ی خدا باید همه‌ی اسماء الهی را ظهور دهد و لذا بعد از آن‌که خداوند به ملائکه فرمود می‌خواهد خلیفه‌ای در زمین قرار دهد و ملائکه گفتند: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 30) ما که تسبیح و تقدیس تو را می‌کنیم شأن خلیفه‌بودن تو را داریم. خداوند به آدم اسماء را آموخت « ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ» سپس به ملائکه هم عرضه کرد و فرمود: «أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» از این اسماء خبر دهید اگر راست می‌گویید که می‌توانید خلیفه‌ی الهی باشید. که ملائکه اظهار عجز کردند و سپس به آدم فرمود: «یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ» و در این‌جا بود که فرمود: « أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 33). موفق باشید
11183

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: چندی پیش دوستانم سوالی پرسیدن که جوابی نداشتم و برای پاسخ دادن نیاز به توضیح مبسوط شما دارم. سوال این است: مولا علی (ع) که قرآن را درس می دادند و این آیه که اگر از قصاص بگذرید برای شما بهتر است. با توجه به اینکه ایشان خود استاد قرآن بودن چرا خودش از قاتلش نگذشت و ابن ملجم قصاص شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً در این مورد بحث یک شخص در میان نبود، بحث تفکر خوارج در میان بود که باید با آن برخورد کرد مثل برخوردی که ما امروز با داعش باید بکنیم. موفق باشید
10355

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده: در مورد اثرات سازنده بلا و مصیبت مشغول تحقیق هستم. لطفا کتاب و منابعی که می تواند کمک نمایند معرفی بفرمایید. حضرتعالی هم در این مورد مطلبی و کتابی دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفهمیدم منظورتان از مصیبت چیست؟ منظور، مصیبت بر اباعبداللّه«علیه‌السلام» است؟ شاید کتاب‌هایی که در مورد کربلا داشته‌ام کمک کنند. موفق باشید
9486
متن پرسش

با نام حضرت حق با سلام خدمت استاد طاهرزاده: جناب استاد موضوعی به شدت رنجم می دهد و آن شبهه شرک است، وقتی زیارت میروم و توسل پیدا می کنم در ته قلبم این است که مبادا شرک باشد و من مشمول آن آیات شدید قرآن شوم که می گویند کسانی که غیر خدا را می خوانید الی آخر... استاد از شما نمی خواهم پاسخ دهید که اینها شرک نیست همه را می دانم کتابهای مختلفی خوانده ام از مباحث فلسفی و عرفانی صادر اول و این مسایل تا حدی آگاهم، اشعار مولوی، سخنان محی الدین، پاسخهای کلامی متکلمین آیات قرآنی که بزرگان در این حوزه آورده اند را می دانم، با کتابهای شما در این حوزه مثل مبانی نظری و عملی حب اهل البیت (ع) آشنا هستم و عقلم هم کاملا تصدیق می کند ولی وقتی زیارت می خوانم و توسل پیدا می کنم و اهل البیت (ع) را صدا می زنم و از این قیبل ته قلبم می لرزد و می گوید نکند شرک باشد؟ نکند پاسخهایی که بزرگان داده اند جائیش اشتباه باشد و این تصورات ته قلب حس مناجات و توسل را از من می گیرد. مثلا در اوج گریه در زیارت عاشورا این وسوسه ها دیگر توان ادامه را از من می گیرد، ولی وقتی دعاهایی که مستقیما با خدا صحبت و مناجات می کند را می خوانم کاملا راحت هستم و حال و گریه دارم از طرفی با توجه به مباحث واسطه فیض نگرانم نکند این تشکیک ها ارتباط مستقیم من را با خدا بی ارزش کرده است و من نمی فهمم؟ خلاصه در یک دو گانگی نکند شرک باشد از یک طرف و نکند این شک مرا در پیش خدا ساقط کرده از طرف دیگر غمی سنگین را بر دلم مستولی کرده است و حال از شما استاد عزیز که می دانم نقش اهل البیت (ع) و حضور و وجود نوری آنان همه وجودتان را پر کرده است راه حل می خواهم و البته این زمان طولانی است سراغم آمده است درست از زمانی که با شبهات و هابیت آشنا شدم با کمال تشکر از استاد عزیز.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه آماده‌اید تا یک قدم جلوتر بیایید و به اصطلاح به تلوین بعد از تمکین برسید. در تمکین انسان می‌رسد به این‌که فقط خدا در صحنه است، ولی در قدم بعدیِ توحید می‌یابید همه‌ی مخلوقات بالحق در صحنه‌اند و مظاهر کامل اسماء حسنای الهی یعنی اهل البیت«علیهم‌السلام» را از یک طرف بالحق می‌یابید و از طرف دیگر حق را در آن مظاهر جستجو میکنید و به توحید حقیقی که همان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است می‌رسید. یعنی کثرت‌ها را نیز در حق و بالحق یافته‌اید. إن‌شاءاللّه سه جلسه‌‌ی بحثی که در اعتکاف ماه رجب امسال عرض شد، کمک می‌کند. موفق باشید

452

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم باسلام خدمت استادعزیزم درزیارت اربعین خواندیم قتیل العبرات(کشته اشکها) دقیقااین عبارت به چه معنایامعانی ای هست؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در مورد حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» هست که امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در همان کودکی حضرت«علیه‌السلام» به او فرمودند: «یا عَبْرةِ کُل مؤمنٍ» ای عامل اشک هر مؤمن. معلوم است که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» مأموریتی داشتند تا از طریق اشکی خاص، که همان اشک برای آن حضرت است، جهت جهان اسلام را از حالت اسلام خشک قالبی به اسلام قلبی و معنوی تبدیل کنند و در همین راستا در زیارت اربعین عرضه می‌داریم؛ حضرت کشته‌ی اشک‌هایی هستند که موجب برگشت به معنویت قلبی می‌گردد. در کتاب شرح زیارت عاشورا با ویرایش جدید عرایضی دارم که عینا خممتتان ما آورم « قضیه‌ی کربلا یک فرهنگ فوق العاده‌ای است، انسانِ کاملی به صحنه آمده است و مأمور است در راستای ادامه‌ی نهضت خود موضوع اشک بر شهدای کربلا را جهت اصلاح بشریت به نحوی خاص جزء مأموریت خود قرار دهد به همین جهت در روایات متعدد روی گریه برای شهدای کربلا تأکید شده است. حتی از قبل مشخص است که حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» چنین مأموریتی را به عهده دارند. در روایت داریم حضرت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» به امام حسین«علیه‌السلام» فرمودند: «یَا عَبْرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا یَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ نَعَمْ یَا بُنَی‏»؛ ای عاملِ اشک هر مؤمنی! امام حسین«علیه‌السلام» سؤال کردند، مرا می‌فرمائید ای پدر؟ حضرت فرمودند: آری ای پسرم. چون این اشک، اشک جبران آن کمالی است که از آن دور افتاده‌ایم و امام حسین«علیه‌السلام» و اصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال می‌نمایند. حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر» من کشته‏ام براى اشک، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه‏اش گیرد. اشکی که در شیعه هست با ناراحتی‌های عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشک برای حسین«علیه‌السلام» عامل رابطه‌ی انسان با مقاصد قدسی است و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمی‌گیرد، بلکه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج می‌زند. ولی نباید آن را با لذت‌گرایی یکی گرفت، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی که با پرهیزگاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست که لذت‌گرایی، مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غمِ غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ «مرگ‌آگاهی» راه خود را از قهقهه‌های اهل غفلت جدا کرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین«علیه‌السلام» طلب آن فرح است و آن‌هایی که غمِ غربت در این دنیا را می‌شناسند، می‌فهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظب‌اند گرفتار لذت‌گرایی و خوش‌گذرانیِ اهل دنیا نشوند و از ارتباط با حقایق وجودی عالم محروم نگردند. از آن‌جا که همگی ما مرگ را در پیش خود می‌نگریم ممکن نیست چون غافلانِ از غیب و قیامت از زندگی لذّت مستانه ببریم و لذا فرهنگ شیعه در این «مرگ‌آگاهی» راه خود را از قهقهه‌های مستانه‌ی اهل غفلت جدا کرده است و با حزنی معنوی در فرحِ حضور است و متوجه است که ما در مقام موجوداتی معنوی با این عالم بیگانه‌ایم و یک نحوه باطن‌گرایی را دائماً مدّ نظر داریم. شیعه با پیروی از ائمه(علیهم السلام) این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقص‌تر از آن است که بتوان در آن با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد. و اگر این غم مقدس نبود عناصر شادی‌بخشِ افراطی بر زندگی شیعه غالب می‌شد و به مردمی تبدیل می‌شدند که بیشتر لذت‌گرا و خوش‌گذرانند. رسول خدا(ص) فرمودند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْن»‏؛ هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین«علیه‌السلام» گریه کند. روایت فوق خبر از عمق تأثیر اشک بر امام حسین«علیه‌السلام» در عمیق‌ترین ابعاد انسان می‌دهد که در قیامت ظاهر می‌شود. آن‌کس که عاطفه‌ی خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیه‌ی عواطف بیابد، می‌پذیرد اشک برای اباعبدالله«علیه‌السلام» موجب صیقل قلوب و گشادگی روح می‌شود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف و دوری از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر می‌گردد. اشک برای حسین «علیه‌السلام» نمونه‌ی به فعلیت ‌رسیدن ایمان است. زیرا ایمانی که به پاک‌کردن قلب و زلال‌ساختن دل و دگرگونی آن منتهی نشود، ایمانِ فعلیت‌یافته نیست و نمی‌توان به وسیله‌ی آن ، انس با خدا را از یک طرف و ایثار و فداکاری و جهاد را از طرف دیگر به ‌دست آورد و از نفاق درونی رهایی یافت. اشک برای حسین «علیه‌السلام» موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوس‌ها و غفلت‌ها است. در عین عطوف‌شدن، شجاعت به‌بار می‌آورد. و این قصه‌ی مؤمنی است که «سلاحُهُ‌‌الْبکاء» اسلحه‌ی او اشک است، پس آن اشکی که اسلحه‌ای برای مقابله با دشمن درونی و بیرونی نباشد، اشک بر حسین«علیه‌السلام» نیست. موفق باشید
190

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام یک سوال داشتم که تا به حال جواب روشن و قانع کننده ا ی برایش نیافتم ممنون می شوم که به سوالم جواب بدهید: قابل عرض این که با قبول پیشفرض "وحدت شخصیه ی وجود" این شبهه مطرح میشود با توجه به این که عین ثابته انسان صورت وجودی او در علم نامحدود خداوند قبل از ایجاد است و وجود انسان بعد از ایجاد نیز همان تجلی عین وجود در عین ثابته ی انسانی است از طرفی بنیان بحث اختیار این است که انسان اراده دارد و می تواند اراده ایجاد کند و انتخاب مختارانه کند ولی این بنیان سخت متزلزل می نماید چرا که اراده نیز وجود است و همان تجلی عین وجود در قالب اراده است و بالاتر" هویت انسانی" نیز تجلی عین وجود در عین ثابته انسانی است و این مطلبی فرای هویت تعلقی ملاصدراست پس اراده هم از عین وجود نشات میگیرد نه از انسان چرا که انسان مستقل حتی به نوع هویت تعلقی توهمی بیش نیست! وانگهی خطاب با کیست و مخاطب کدام است؟ که پاداش می دهد . به که پاداش می دهد اصلا که در میان است؟ خواستم شما را به فضای فکری شبهه ام که در معنی "اختیار انسان" بود منتقل کنم،ممنون می شوم که در فضای فکری وحدت شخصی وجود به من پاسخ بگویید و مرا به جهان بینی "تشکیک وجود" و با نظام "علی معلولی" ابن سینایی و یا مباحث "کلامی و اخلاقی و فقهی" حواله نکنید. با تشکر فراوان که در جهت اصلاح افکار قدم برمیدارید
متن پاسخ
سلام علیکم : باسمه تعالی خدا را شکر می‌کنم از توجه جنابعالی به موضوعی این‌چنین دقیق. همان‌طور که متوجه‌اید «عین ثابته‌»ی هر چیز، از جمله عین ثابته‌ی انسان به تعبیر شیخ اکبر محی‌الدین: «مَا شَمَّتْ رائِحَةُ الْوُجود» هیچ بویی از وجود به معنی مخلوقیت نبرده و سراسر حقیقتی است در علم خدا، پس موضوع هویت تعلقی در آن موطن برای عین ثابته‌ی انسان منتفی است، بلکه علم فعلی خدا -و نه علم انفعالی – نظر به جنبه‌ی امکانی این موجود در علم خود دارد و می‌یابد که آن اقتضای ظهور دارد و طلب ظهور می‌کند و لذا خدای «سمیعٌ خبیر» که آگاهی از نحوه‌های وجودی چنین معلومی در علم خود دارد، و سمیع است و طلب ظهور چنین معلومی را بی‌جواب نمی‌گذارد، همان‌طور که آن معلوم در نزد خدا اقتضای وجودی دارد ، خدا اراده می‌کند آن را در موطنی که موطن نمایش آینه‌ی علم خدا است، ظاهر کند که گفت: نظری کرد ببیند به جهان قامت خویش خیمه در مزرعه‌ی آب و گل آدم زد حال خداوند در علم خود وقتی نظر به جنبه‌ی امکانی معلومی به نام انسان کرد، همان‌طور که جنبه‌ی امکانی آن بود، آن را خلق فرمود و آن انسانی است با تمام اقتضائات انسانی. یعنی جنبه‌ی عین ثابته‌ی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» طلب ظهور کرد با تمام جنبه‌هایش، که از جمله‌ی آن جنبه‌ها اختیار او و انتخاب چیزهایی بود که او می‌خواهد انتخاب کند. پس خداوند خودِ او را به خودش داد و لذا اگر خوب انتخاب کند، خودش انتخاب کرده و به نتیجه‌ی انتخابش می‌رسد و اگر خداوند صدام را به خودش داد با همه‌ی اقتضائات صدامی‌اش، خودش صدام‌بودن را انتخاب کرده و لذا خودش را باید ملامت کند نه این‌که بگوید چرا خداوند مرا خلق کرد تا صدام شوم، بلکه خداوند می‌فرماید من خودت را به خودت دادم و باید خودت را ملامت کنی زیرا که او «سمیعٌ خبیر» است. کمی مفصل‌تر از آن را در یک نوار صحبت کرده‌ام از عزیزان گروه فرهنگی المیزان بخواهید تا در اختیارتان قرار دهند. موفق باشید
16025
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک اعیاد شعبانیه خدمت استاد عزیز و بزرگوار: سوالی که خدمت تان داشتم این است که حضرتعالی اعتقاد دارید ازدواج رزق است و فرد راه رسیدن به این رزق را فقط می پیماید و برخی از بزرگواران استناد می کنند به آیات سوره اعراف و از طرفی روایاتی در این باب مانند در کنزالعمال از پیامبر وارد شده است که «همسر تو تغییر نمی کنند حتی با دعایی من». حال با توجه به این موضوع اگر ازدواج را رزق بدانیم و همسر از قبل در عالم ذر انتخاب شده است پس جایگاه دعا و توسل در ازدواج چیست و از طرفی روایات بسیار زیادی مبنی بر انتخاب همسر وجود دارد که حتی رنگ چشم و صورت را گفته اند اینگونه انتخاب کنید اگر رزق است و مقدر جایگاه روایات چیست؟ و چگونه می توان این ها را با هم جمع کرد؟ ممنونم از راهنمایی تان و اینکه حتی الامکان درباره چگونگی انتخاب درباره عالم ذر توضیحاتی بفرمایید. همچنین ما را هم از دعایی خیرتان محروم نفرمایید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دعا در امر رزقِ مقسوم، رسیدن به رزق را تسهیل می‌کند. و تلاش ما جهت بهترظهورکردنِ آن چیزی است که برای ما رقم خورده است. و این نکته‌ی بسیار مهمی است که رزق مقسوم ما چگونه برای ما ظهور کند که نفس ما آن را مطلوب خود بداند. دعا در این راستا کمک می‌کند. موفق باشید

9231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد خدا خیرتون بده از وقتی که در مسجد امیرالمومنین بحث وحدت وجود و تشکیک در ظهور رو به جای تشکیک در وجود بیان کردید شیرازه معرفتیم ریخته به هم. تا قبل از این طبق برهان صدیقین خیلی راحت مراتب عالم مثل عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده و اختلاف وجودات در عالم ماده رو با تشکیک شدت وجودشون حل می کردم و مباحث معرفت نفس و مراتب اونها مثل بدن و نفس و قلب و سر و ... برام قابل فهم بود اما الان نه. یا مثلا خیلی از کاربرانی که از شما سوال می پرسند شما ارجاعشون میدید به برهان صدیقین و بحث تشکیک در وجود و در مثالهاتون برای جواب سوال مخاطب از تشکیک در وجود صحبت می کنید. بعد تو مسجد فرمودید اینها فقط برای آموزش است و در حقیقت یک وجود بیشتر نیست و تشکیک در وجود معنا نداره! و تشکیک در ظهورات است!!!! گیج شده ام! تا اینجا رو میفهمم که طبق «لم یلد و لم یولد» یه خدا و یه مخلوق نمیتونیم داشته باشیم که یه خدا داشته باشیم یه طرف و یه طرف هم مخلوق رو داشته باشیم میفهمم که فقط خدا در صحنه است اما چرا خب می فرمایید وجود این خدا مراتب نداره؟! تا حالا اینطور برداشتم بود که یه واجب الوجود داریم که در تجرد محض است که همه جا هست بعد مرتبه نازله این واجب الوجود اشد الوجود است که این هم همه جا هست (به نازله) و بعد شدید الوجود که آن هم مرتبه نازله اشد الوجود است که آن همه همه جا هست و چون همه مجرد اند مانع حضور دیگری نمیشوند و بعد هم عالم ماده. و خدا به عنوان واجب الوجود در همه مراتب عالم (حتی عالم ماده) هست. خب حالا همه اینها با وحدت وجود میریزه به هم؟! ممنون میشم بنده رو از این حیرانی در بیارید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دقت بفرمایید همین‌که می‌فرمایید همه‌ی مراتب وجود همه‌ جا هستند و هیچ‌کدام مانع حضور دیگری نمی‌شود، عملاً متوجه هستید که همه‌ی مراتب وجود در نزد وجود مطلق هستند و این همان وحدت وجود و یا وحدت در عین کثرت است به این معنی که کثرات در زیر سایه‌ی حضور مطلق ظهور دارند. می‌ماند که علت این کثرات را تشکیک در وجود بدانیم آن‌طور که برهان صدیقین می‌گوید یا علت این کثرات را تجلیات اسماء الهی بر عین ثابته‌ی مخلوقات بدانیم از آن‌جهت که امکان، ذاتی مخلوقات است و خداوند آن‌ها را وجود می‌دهد. بنابر این دستگاهی که از قبل داشتید و بحمدلله خوب هم تنظیم کرده‌اید سر جایش است زیرا باز همان مراتب وجود حقیقت دارد منتها به اعتبار ظهوری که برای شما دارند و هر اندازه شما به توحید نزدیک‌تر شوید با مرتبه‌ی شدیدتری از حقیقت روبرو می‌شوید؛ مثل نور که مرتبه‌ی نازله‌ی آن دروغ و غیر واقعی نیست ولی مرتبه‌ی شدیدتر آن همان مرتبه‌ی نازله است با شدیّت بیشتر. این چنین نیست که علم حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به نسبت علم حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» یکی درست باشد و یکی غلط بلکه علم حضرت محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» شدیدتر است. موفق باشید
8907
متن پرسش
سلام جناب استاد: در رابطه با سوالی که در مورد عملکرد بانک ها عرض شد، باید خدمتتان عرض کنم که مشکل بانک ها در کشور ما بسیار فراتر از تصورات حضرت عالی و اکثر مردم است. در نظام بانکی ما که مثل اکثر کشورهای دنیا بر اساس مدل «ذخیره کسری» و «ضریب فزاینده» عمل میکند، بانک ها عملا پول وام را «خلق» میکنند و به همین دلیل میزان نقدینگی همیشه چند برابر پایه پولی است. و بانک ها از طریق همین خلق اعتبار سود میکنند. بدین ترتیب بانک ها عملا کنترل پول و نقدینگی کل کشور را در دست دارند و در میان تمام انواع کسب و کار فقط بانک ها هستند که از این امتیاز برخوردارند (به این فکر کنید). و البته تاریخ ثابت کرده که بانک ها از این امتیاز عملا برای غارت جوامع استفاده میکنند. وقتی به پدیده معوقات بانکی و همدست بودن هیئت مدیره بانک ها با بدهکاران مینگریم، وقتی میبینیم چه طور با استدلال های غلط نرخ سود بالا را که منجر به تورم بیشتر میشوند توجیه میکنند، وقتی که بر اساس مشاهدات و نظرات محققین عقود اسلامی در نظام بانکی ما عملا اجرا نمی شوند، وقتی میبینیم که در سال 91 که رشد اقتصادی کشور منفی 5 درصد بوده و خیلی از کسب و کارها ورشکسته شدند یا ضرر کردند، اما بعضی از بانک ها تا بیش از 100 درصد سرمایه سود کرده اند!! وقتی میبینیم بخش عمده منابع بانک ها بر خلاف توصیه های (البته مثل همیشه آبکی) بانک مرکزی به جای حمایت از تولید به بخش بازرگانی (واردات) اختصاص می یابد و اقتصادی مصرفی وارداتی را تقویت میکند و تبعات این رویه تأمین مالی غیرتولید محور را در پدیده پول های سرگردان و هجمه آنها به دلار که باعث سقوط ارزش پول ملی شد در نظر میگیرم، و وقتی شاهد رشد قارچ گونه بانک ها در 10 سال اخیر به خاطر سودزایی این نظام فاسد هستیم آن گاه به نظر میرسد با یک مشکل بلکه بهتر است بگوییم که یک معضل و تهدید بسیار اساسی رو به رو هستیم. اصلاح این فساد ساختاری نیازمند یک عزم ملی است چرا که طبقه ذی نفع بانکدار در کشور نه نسبت به مفاسد تاریخی خود پاسخگو خواهند بود نه از چنین کسب و کار سودزایی به این راحتی دل خواهند کند. و البته این یکی از چالش های بزرگی است که انقلاب اسلامی باید آن را پشت سر بگذارد. در این زمینه چند لینک را برای مطالعه دوستان معرفی میکنم. http://farsnews.com/newstext.php?nn=13911222001152 http://www.aparat.com/v/x0Nt7 http://reba.ir/پادشاه-لخت-نظام-بانکی-کشور-و-افشاگری-بر/ http://www.tasnimnews.com/Home/Single/231072?ref=shahrekhabar
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: دقیقاً همین‌طور است که می‌فرمایید. عرض بنده فقط در رابطه با اشکال شرعی علمای عزیز نسبت به حرمت دیرکِرد بود و راه حلّ عبور از آن، وگرنه همین‌طور که فرمودید تا ما مسئله‌ی بانک‌ها را و گمرکات و مالیات را حلّ نکنیم همواره در اصلاح امور اقتصادی چند پایمان لنگ است. موفق باشید
8330
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام: سؤال بنده آن است که با توجه به در راه‌بودنِ ماه مبارک رجب چه اعمال و رویکردی داشته باشیم که بیشترین نتیجه را نصیب خود کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که ماه رجب یکی از حساس‌ترین شرایط برای صعود انسان است و حضرت حق در این رابطه می‌فرمایند: «الشهر شهری» ماه رجب ماه من است، بدین معنا که زمینه‌ی یگانه‌شدن با حضرت حق و انس بی‌حجاب در این ماه فراهم است. با توجه به این‌که بنده در کتاب‌های «ماه رجب؛ ماه یگانگی با خدا» و «روزه‌؛ دریچه‌ای به عالم معنا» روایات مربوطه نسبت به اهمیت ماه رجب و روزه ‌داری را عرض کرده‌ام، می‌خواهم خدمت عزیزان رویکرد مورد نظر را متذکر شوم. عنایت داشته باشید که نفس ناطقه‌ی انسان دارای 3 بُعد می‌باشد؛ یکی «نفس» و دیگر «قلب» و سوم «روح». نفس آن وجهی از شخصیت انسان است که نظر به بدن و وجه خاکی آن دارد و «قلب» باطن نفس است و مقامش مقام کشف اجمالیِ انوار الهی است و موجب تحقق حالات معنوی انسان می‌شود. و «روح» مقامِ مشاهده‌ی اسماء و صفات الهی به شکل تفصیلی است. به همان شکلی که در دعای منسوب به امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» دارید: «اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی‌ بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی‌ بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی‌ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی‌ بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی‌ بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ؛ یَا ذَالْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ». برای سیر از «نفس» به سوی «قلب» و رسیدن به حالِ معنوی باید با ریاضت‌های شرعی میل نفس را کنترل کرد زیرا حیات نفس به برآورده‌شدن امیال آن است و این مهم‌ترین نکته‌ای است که هرکس بخواهد به حالات معنوی دست پیدا کند باید متوجه آن باشد. و لذا هر اندازه در زیر سایه‌ی شریعت الهی از امیال نفس بکاهیم به همین اندازه بُعدِ قلبی ما ظهور خواهد کرد و قالبِ عبادات ما به حالت قلبی و معنوی سیر می‌کند. غفلت نکنید که مقام قلب هم‌اکنون در نزد همه‌ی ما هست و ما با زنده‌نگه‌داشتنِ هرچه بیشتر نفس، مقام قلب را در حجاب برده‌ایم و در ماه رجب می‌توانیم به جهت شرایط خاصی که خداوند فراهم نموده این معادله را برعکس کنیم و با دامن‌نزدنِ هرچه بیشتر به امیال نفس – مثل روزه‌داری – حیات نفس را ضعیف و حیات قلب را شدید کنیم تا با قلب خود بیشتر در صحنه باشیم و از احوالات معنوی بهره‌مند گردیم. و این اصلی‌ترین رویکردی است که باید در عموم شرایط عبادی به‌خصوص در ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان، مدّ نظر قرار دهیم. و علت این‌همه تأکید بر استغفار در این ماه به صورت‌های گوناگون به جهت آن است که آن سیرِ مذکور به بهترین شکل محقق شود. زیرا شما در استغفار از حضرت حق طلب می‌کنید که جذبه‌های امیال نفسانی را از معرض جان ما بپوشاند و رجوع به‌سوی خودش را در ما زنده نماید تا إن‌شاءاللّه با ماه رجب شخصیت خاصی نصیب‌مان گردد. فراموش نکنید که در قیامت بسیاری از این نسبت‌هایی که ما به‌وسیله‌ی آن‌ها برای خود شخصیت ساخته‌ایم از بین می‌رود. دیگر آن‌جا اسم‌ها و رسم‌ها و شهرت‌ها و... همه رفته اند. در چنین شرایطی شخصیت آن‌هایی که ماه رجب را با دقت بسیار پاس داشته‌اند به عنوان «رجبیون» در صحنه است و مَلکی از طرف خداوند در صحرای محشر ندا می‌دهد: «اَیْنَ الرَّجبیون». در این حال کسانی به پا می‌خیزند که دارای درخشش خاصی از ایمان و معنویت‌اند. حال باید به گفته‌ی عارف کامل و سالک إلی‌اللّه حضرت آیت‌اللّه حاج میرزاعلی‌آقای شیرازی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» از خود بپرسیم وقتی که در آن صحنه می‌گویند: «اَیْنَ الرَّجبیون» چه کنیم که شرمسار نباشیم و در ماه رجب چیزی برای خود ذخیره کرده باشیم که در آن صحنه و در مقابل آن خطاب شرمنده نباشیم؟! البته عزیزان اعمال این ماه را که موجب پاس‌داشتِ این ماه و حفظ قلب از روزمرّگی ها می‌شود، در مفاتیح‌الجنان دنبال می‌فرمایند. موفق باشید
7515
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله در روایاتی که در باب رضایت زن از شوهر و رضایت شوهر از زن باشد؛ روایات شدت و حدت بیشتری دارد روی این مسأله که شوهر از زن راضی باشد تا زن از شوهر. برای نمونه روایت داریم: «وَ لَا شَفِیعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا»(الخصال ج2 ص588) حال در اینجا می گوید بهترین شفیع برای زن رضایت شوهرش است؛ اما مثلاً نداریم بهترین شفیع برای مرد رضایت همسرش است. یا برا نمونه روایت داریم: «عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: مَنْ کَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا وَ لَا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّى تُعِینَهُ وَ تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صَامَتِ الدَّهْرَ وَ قَامَتْ وَ أَعْتَقَتِ الرِّقَابَ وَ أَنْفَقَتِ الْأَمْوَالَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ کَانَتْ أَوَّلَ مَنْ تَرِدُ النَّارَ ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِکَ الْوِزْر»(وسائل الشیعة ج20 ص163) خب در اینجا می گوید زنی که شوهرش را آزار دهد هیچ عملی از او قبول نمی شود حتی اگر کل دهر را روزه بگیرد و ... . اما همچین مطلبی در مورد مردی که همسرش را آزار دهد نداریم. یا روایت داریم: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا یُرْفَعُ لَهُمْ عَمَلٌ عَبْدٌ آبِقٌ وَ امْرَأَةٌ زَوْجُهَا عَلَیْهَا سَاخِطٌ وَ الْمُسْبِلُ إِزَارَهُ خُیَلَاء»(الکافی ج5 ص507) و همچنین این: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا تُقْبَلُ لَهُمْ صَلَاةٌ عَبْدٌ آبِقٌ مِنْ مَوَالِیهِ حَتَّى یَضَعَ یَدَهُ فِی أَیْدِیهِمْ وَ امْرَأَةٌ بَاتَتْ وَ زَوْجُهَا عَلَیْهَا سَاخِطٌ وَ رَجُلٌ أَمَّ قَوْماً وَ هُمْ لَهُ کَارِهُونَ.»(همان) حال عمل یکی از کسانی که بالا نمی رود عمل زنی است که شوهرش از او خشمگین است؛ اما مثلاً روایت نداریم عمل مردی که همسرش از او ناراضی و خشمگین باشد بالا نمی رود. یا روایت داریم: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَیُّمَا امْرَأَةٍ قَالَتْ لِزَوْجِهَا مَا رَأَیْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِکَ خَیْراً فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهَا.»(الفقیه ج3 ص440) حال چرا در مورد زنی که همچین حرفی به شوهرش بزند همچین روایتی داریم؛ اما نداریم اگر مردی به زنش بگوید من از تو خیری ندیده ام؛ اعمالش تباه شود!؟ در مجموع دلیل این تفاوت در بین زنان و مردان در چیست!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ فرقی نمی‌کند هر کدام از زن و مرد نسبت به همدیگر حقوقی دارند که رعایت آن واجب است و عدم رعایت آن موجب خشم خداوند می‌شود و در جاهای دیگر می‌فرماید بهترین مردان شما آن‌هایی‌اند که برای زنانشان بهترین باشند، منتها چون فضای تاریخی آن طوری بود که باید به زنان چنین تذکری را می‌دادند تا با رعایت این دستورات فضای خانه در آرامشی مطلوب باشد، این طور تأکید می‌شده مثل همین امروز که اگر زنان متوجه چنین مسئولیتی باشند مسیر زندگی شکل بسیار مطلوبی به خود می‌گیرد. موفق باشید
6986
متن پرسش
با سلام و عرض ادب استاد گرامی تنها کلاسهایی که برای ما از نظر مسافت و سایر امکانات توفیق حضور نصیبمان میکرد کتابخانه مرکزی بود لطفا این کلاسها را ادامه دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که قبلاً عرض کردم با این‌که تعطیلی آن کلاس از طرف بنده نبود، ولی با توجه به جلساتی که در قم هست شاید دیگر نتوانم خدمتتان باشم. توکل بر خدا. امیدوارم گشایشی بشود و توفیقی در این مورد برای بنده حاصل گردد. موفق باشید
4429
متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم.با تشکر از راه نمایی های شما،سوال بنده این است که 1.تعریف وعده دادن چیست؟یعنی آیا حرفی که می زنیم بدون به کار بردن واژه قول میدهم یا قرار می گزارم خودش به تنهایی قول محسوب می شود و عمل نکردن به آن خلف وعده که بسیار نهی شده محسوب می گردد؟ 2.در صورت چه شرایطی می شود انسان به قول و وعده خود عمل نکند.اگر شرایط عوض شد آیا مجاز است؟چگونه بوده است که بعضی اِئمه مثلا با نیامدن شخص سر قرار انقدر آنجا مانده اند که خلف وعده نشده باشد؟.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی سخنی به طرف مقابل بگوییم که انتظار او را برانگیزانیم در انجام عملی که باید از طرف ما صورت بگیرد، این در حکم وعده‌دادن است و انجام آن لازم است و تنها در صورتی می‌توان به آن وعده عمل نکرد که عرفاً انتظار طرف مقابل از انجام آن عمل که باید از طرف ما صورت می‌گرفت، منتفی باشد. موفق باشید
4336
متن پرسش
باسلام استاد دانشجوی فقه وحقوق ترم 3 هستم می خواستم که علاوه بررشته مطالعات حوزوی راهم داشته باشم وهدف هم این که طبق آیه چرایه عدهای نمیروند هجرت برای تفقه دردین حالا باتوجه به این که نمی توانم همراه دانشگاه حوزه بروم اما غیرحضوری می خواستم بخونم 1.منظور از تفقه وراه های آن ومطالعات آن؟(به نظرم عده ی کمی رفته اند ومهمترازنون شبه) 2.علاوه بر دروس دانشگاه از فردی مشورت گرفتم فرمود فقه شهیدثانی-اصول الموجز-عقایدآی مصباح-منطق مظفر-آموزش فلسفه آی مصباح(که گفت فعلا این مقدمه است وحداکثر2سال طول می کشد) 3.سیرحضرت عالی را هم انسان شناسی راتا اول برهان صدقین رفتم باتشکراز پیشنهاد ومشورت
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوبی است اگر آمادگی دارید با توجه به رشته‌ی دانشگاهی خود، برکات فراوانی برای خودتان و سایرین خواهد داشت. موفق باشید
4142
متن پرسش
سلام علیکم 1-با توجه به نوارهای موجود بدایه و نهایه الحمکه ، شما چه استادی را پیشنهاد می کنید؟ 2-نظرتان درباره خواندن شرح منظومه استاد مطهری ، چه زمانی است؟ 3-پیشنهادتان برای خوب خواندن بدایه و نهایه چیست؟ ممنونم التماس دعا
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در حال حاضر بهتر است در مورد استاد نهایه الحکمه از کسانی که بیشتر درگیر هستند بپرسید، بنده شرح آیت‌الله مصباح را می‌شناسم که شرح خوبی است 2- شرح منظومه‌ی شهید مطهری تألیف لطیف و ارزشمندی است 3- کتاب‌های فلسفی را باید بدون عجله و با بحث و تدبّر تعلیم گرفت. موفق باشید
2950
متن پرسش
حضور محترم استاد طاهرزاده سلام علیکم بعد از آرزوی قبولی عزاداری‌ها و سلامتی آن جناب متن ارسالی آن استاد از بیانات شهید مطهری را با دقت مطالعه و استفاده فراوان بردم. اما به گمانم در بیان مطلب، از جانب بنده سوء تفاهمی رخ داده است. بنا به آموخته‌های خود از مکتب شما، می‌دانم که هنر اساسی یک مکتب نه به درست بودن ادعاهایش که به جامعیت آن است. و غرب نیز به دلیل اصالت به شهادت و نفی و غفلت از غیب و در حقیقت عدم جامعیت محکوم به شکست است. از طرف دیگر این نکته را از استاد یادگار دارم که انسان‌ها ابتدا یافتی از حقایق دارند و سپس در پی اقامه برهان و ادله برای تببین آن یافت برمی‌آیند. به گمانم وضعیت در ما نحن فیه هم موضوع از این قبیل است. تلقی حقیر این است که سیدنا الاستاد عمدتاً‌ نظر به وجه باطنی، درازمدت و فکری و فرهنگی حرکت امام صادق علیه ‌السلام دارند. و در مقابل سیدناالقائد، نظر به وجه سیاسی و کوتاه مدت و میان مدت نهضت جعفری. به زعم حقیر، همین تفاوت این یافت‌ها ست که موجب می‌شود، سیدناالاستاد به راحتی روایت حاجب ابن ربیع را در وصف رفتار امام صادق در حضور منصور را بپذیرند و در مقابل همین روایت بر سیدناالقائد آن قدر گران آید که در پی منابع نقل این روایت برآیند و با رجوع به منابع، مدعی فسق قطعی راوی – حاجب بن ربیع- شوند. حقیر تمام گلایه و عرضم در مدت این یک سال با استاد از جان عزیزتر از جانم این بوده است که اگر قرار ما از ابتدای مباحث این بودکه به حقایق عالم، به صورت جامع بنگریم، چرا در برخی موارد این جامعیت نگاه کما هو حقه لحاظ نشده؟ و گرنه کیست که بخواهد منکر ضرورت زمانه‌شناسی شود و کدام ساده‌اندیشی می‌تواند بعد از درک تاریخی بودن عقل و علم الاسماء تاریخی، منکر ضرورت زمانه شناسی شود؟! تمام عرض بنده این بوده و هست که معصومین در مقام ملکوت و غیب، باطن زمانه را درک کرده و فریب زمانه را نمی‌خورده‌اند اما در مرتبه ظاهر، حکم ظاهر را ادا می‌کرده‌اند و حتی برای مبارزه با ظلم بیعت می‌کرده اند و ابراز موافقت جدی.(مانند همین مطلبی که شهید مطهری در بیعت امام برای مبارزه ذکر می‌کنند) چرا که حکم هر مرتبه در همان مرتبه معتبر است. و همین اصل کلیدی است که امیرالمؤمنین را ملزم می‌کند که افسار شتر خلافت را به دست بگیرد وگرنه خود می‌دانستند که دیگر روح زمانه، روح و عهد محمدی نیست. اما این دانش به باطن زمانه، مانع از عمل به تکلیف مرتبه ظاهر نیست. تمام عرض این بود که همه ابعاد سیره اهل البیت را با همان ضریبی که دارد را مد نظر قرار دهیم. اگر خواننده‌ای صرفاً‌ از دریچه مکتوبات و بیانات استاد به سیره اهل البیت علیهم السلام، بنگرد خواه ناخواه و دیر یا زود به این باور می‌رسد که گویا کانه حضرت صادق علیه السلام به تمامه مبارزه و کار سیاسی و کوتاه مدت و میان مدت را رها کرده و به دلیل زمانه‌شناسی، تنها به فردای تاریخ و پس فردای آن نظر داشته اند. حال آن که قصد بنده در تمسک به بیانات سیندالقائد، متذکر شدن این معنا بود که اهل البیت علیهم السلام برای امروز خود نیز دست به کار عملیاتی می‌زده‌اند. که ظاهراً این تفسیر با نظر استاد نیز مخالفتی ندارد. اما نکته مهم این است که ما با استاد و در مقام ثبوت تفکرشان مواجه نیستیم. ما با مقام اثبات و کتب استاد مواجهیم و در فهم کلام استاد ظهور عرفی از کلام منعکس شده ایشان در کتب معتبر است. ظهور عرفی کلام سیدناالاستاد، غفلت از جنبه‌های کوتاه مدت و سیاسی نهضت اهل البیت به پای توجه به ابعاد درازمدت و تاریخی و فرهنگی است. هر چند ممکن است که استظهار حقیر از متون تألیفی نیز، مخدوش باشد. اما در این موارد راه قضاوت رجوع به مخاطب و سنجیدن بازخوردهای کتب است. دعای گوی استاد عزیز هستم و من الله التوفیق الاحقر دهقانی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که می‌فرمایید هنر بنده باید در گفتار و نوشتار طوری باشد که اگر نظر عزیزان را به وقت‌شناسی امام صادق«علیه‌السلام» می‌اندازم طوری تلقی نشود که حضرت صادق«علیه‌السلام» ساکت و ساکن می‌نشستند تا وقت عمل فراهم شود در حالی‌که یک انسانِ منتظر بدون‌ آن‌که رنگ زمانه را به خود بگیرد سعی می‌کند به صورت نیم‌خیز زمان و زمین را آماده‌ی رسیدنِ وقت عمل نماید، همان چیزی که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در زمان معاویه«لعنة‌الله‌علیه» انجام دادند و همین موجب شد که با مرگ معاویه نتیجه‌ی آمادگی خود را به‌دست آورند و به عالی‌ترین نتیجه‌ی ممکن برسند. موفق باشید
2047
متن پرسش
سلام علیکم. استاد اینکه فرموده بودین آیت الله خامنه ای فرمودن که چون استماع موسیقی قدرت انتقال دارد شنیدن صدای گوگوش اشکالی ندارد و قرار بود شواهدی به صورت مکتوب دال بر این مورد گرداوری بشود و بصورت جزوه جمع اوری شود آیا این موضوع بصورت جزوه در آمده و چطور ممکن است چنین چیزی و حال انکه در احادیث از آن منع شده و حرام است آیا بحث احکام ثانویه است. سپاسگذارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هیچ‌وقت چنین حرفی نزده‌ام. جهت آشناشدن با نظر رهبری توجه شما را به نظر ایشان همراه با سؤالاتی که در مورد موسیقی از ایشان شده جلب می‌کنم: نظر رهبر معظم انقلاب در مورد موسیقی :موسیقی ای که انسان را به بیکارگی و ابتذال و بی حالی و واخوردگی از واقعیت های زندگی و امثال این ها بکشاند، موسیقی حلال نیست؛ موسیقی حرام است. موسیقی چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، حرام است. موسیقی ای که انسان را به گناه وشهوترانی تشویق کند، حرام است؛ از نظر اسلام این است. موسیقی اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن وقت حرام نیست. این هایی را که من گفتم، بعضی اش در موسیقی بی کلام و در سازهاست؛ بعضی هم حتی در کلمات است. یعنی ممکن است فرضا یک موسیقی ساده بی ضرری را اجرا کنند، لیکن شعری که در این موسیقی خوانده می شود، شعر گمراه کننده ای باشد؛ شعر تشویق کننده به بی نبد و باری، به ولنگاری، به شهوترانی، به غفلت و اینطور چیزها باشد؛ آن وقت حرام می شود. بنابراین، آن چیزی که شاخص حرمت و حلیت در موسیقی است و نظر شریف امام هم در اواخر حیات مبارکشان –که آن نظریه را در باب موسیقی دادند- به همین مطلب بود، این است. موسیقی لهوی داریم. ممکن است موسیقی –به اصطلاح فقهی اش- موسیقی لهوی باشد. «لهو» یعنی غفلت، یعنی دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت، دور شدن از واقعیت های زندگی، دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بی بندوباری. این موسیقی می شود حرام. اگر این با کیفیت اجرا حاصل شود، اگر با کلام حاصل شود؛ فرقی نمی کند. . سؤال: ملاک تمییز موسیقى حلال از حرام چیست؟ و آیا موسیقى کلاسیک حلال است، بسیار مناسب است که معیار آن را بیان فرمایید؟ پاسخ: هر موسیقى که به نظر عرف موسیقى لهوى و مطرب که مناسب با مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقى حرام محسوب مى‏شود و فرقى نمى‏کند که موسیقى کلاسیک باشد یا غیر کلاسیک. تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرفى مکلّف است و اگر موسیقى این گونه نباشد بخودى خود اشکال ندارد. سؤال: منظور از موسیقى مطرب ولهوى چیست؟ و راه تشخیص موسیقى مطرب و لهوى از غیر آن چیست؟ پاسخ: موسیقى مطرب و لهوى آن است که به سبب ویژگی‌هایى که دارد انسان را از خداوند متعال و فضائل اخلاقى دور کرده و به سمت بى‏بندوبارى و گناه سوق دهد و مرجع تشخیص موضوع عُرف است. پرسش: با سلام اینجانب ٢١ سال سن دارم و تمایل به یادگیری تار دارم فلذا چون نظر ایشان را مقدم و واجب الاطاعه می‌دانم نظر ایشان را در خصوص یادگیری نواختن تار و حفظ جوانب که لهوی و مطربی نشود را خواستم جویا شوم. پاسخ: بسمه تعالی - سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته بطور کلّی، ترویج موسیقی و تدریس آن و تشکیل کلاس‌های موسیقی، هر چند موسیقی حلال باشد، با اهداف عالیه‌ی نظام مقدس جمهوری اسلامی سازگار نیست و بهتر است جوانان عزیز وقت با ارزش خود را صَرف یادگیری علوم و فنون لازم و مفید نموده و اوقات فراغت خود را با ورزش و تفریحات سالم، پر نمایند. موفق باشید
501

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم گاهی پیرو تفکر یهودی, خداوند را مغلول و دست بسته می بینم و همه امور را در تصرف بلا منازع شیطان حس می کنم نشان به آن نشان که فرهنگی توهمی و شیطانی بنام مدرن در حرکتی چند صد ساله تمام دستاوردهای انبیا در طی هزاران سال را به باد داده است نشان به آن نشان که دینداری و حتی معنوی زیستن (معنوی زیستن با دینداری تفاوت اساسی دارد) هر روز مشکل تر می شود نشان به آن نشان که در طول تاریخ اگر چه هرازچندگاهی شخصی ندای توحید سرد داده است و حتی حکومت توحیدی به پا کرده است اما پس از مر گ او سقیفه های بنی صاعده برپا شده است و تحریف دین تا مرز انهدام آن پیش رفته است تا جایی که تاریخ همواره بر چهره تعالیم انبیا گرد بی رمقی و قشری کشیده است و این داستان غم انگیز در همه ادوارتاریخ تا انقلاب اسلامی به محاق رفته خودمان تکرار شده است. گویی قلب و جان مردمان از ابتدای تاریخ تا کنون بیشتر در تصرف شیاطین بوده است تا تحت ولایت الله و شاید همین معنا مورد تاکید مستمر قرآن است که (اکثرهم لا یعقلون)( اکثرهم لا یشکرون)( اکثرهم لا یومنون)( اکثرهم لا یشعرون) و حتی بالاتر کسانی را که ایمان آورده اند را نیز کافر می داند(106 یوسف) و حال جای این سوال است که اگر دامنه مومنان حقیقی تا این حد تنگ است چگونه می توان انتظار نظامی الهی (که البته اکثر مردمش الهی اند) را کشید و آیا تلاشهای گاه و بیگاه ما برای استقرار و یا حتی نزدیکی به چنین نظامی یه سرنوشتی محتوم به شکست, همانگونه که همه تاریخ موئد آن است نمی انجامد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: آری! «خُلق الإنسانُ ضعیفا» انسان را ضعیف آفریدند تا مسیر رشدیافتن برایش معنی داشته باشد. اگر شروع کار انبیاء، شروع با انواع مشرکان نبود، مسیری به سوی کمال معنی نداشت، و اگر در هر منزلی که امت‌ها در کنار انبیاء به جلو آمدند معلو شد هنوز منزل‌هایی مانده و مسلمانی را باید با پیروی از غدیر تعالی بخشید، به این معنی نیست که سیر بشر به سوی تاریخِ نور در حرکت نیست. اگر مدرنیته خواست از مسیحیتِ تحریف‌شده عبور کند و راه را اشتباه رفت، زمینه را برای رجوع فرهنگ بشری به حکمت خالده فراهم نمود. تاریخ دو طرف دارد؛ اگر یک طرف آن یزید است که با شهادت امام حسین«علیه‌السلام» احساس پیروزی می‌کند، یک طرف دیگر آن نیز امام حسین«علیه‌السلام» است که با رسواکردن روح اُموی زمینه را برای عبور از فکر معاویه در جهان اسلام فراهم می‌ نماید و طبیعی است که همچنان‌که انسان در طول حیات طبیعی خود اگر با ضعف شروع می‌شود به بلوغ طبیعی می‌رسد، حرکت معنوی انبیاء در مسیر خود به بلوغ خواهد رسید و آن‌هایی که از این دید تاریخ را می‌نگرند در تنگنای کربلا نیز شهادت را تبدیل به پیروزی می‌کنند و زینب‌وار می‌گویند: «ما رأیتُ إلاّ جمیلا» چون خواستند در هر شرایطی با حقایق زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «دعای ندبه؛ زندگی در فردایی نورانی» را مطالعه فرمایید. موفق باشید
13458
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نظر شما در مورد نقاشی و رفتن به کلاس آموزشی برای یادگیری آن برای کسی که استعدادی هم در این زمینه داره چیست؟ آیا اشکال شرعی داره؟ یا تاثیر بدی بر روح داره؟ ممنون از شما استاد گرامی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت صادق«علیه‌السلام» به آن فردی که مایل بود نقاشی بکشد، فرمودند: اگر می‌خواهی نقاشی بکشی، اشجار و مانند آن‌ها را ترسیم کن. یعنی عکس موجودات ذی‌روح را نباید بکشیم. باید کار اصلی ما درک معارف دینی و سلوک الهی باشد و نقاشی نباید جای آن‌ها را بگیرد. موفق باشید

13217
متن پرسش
سلام علیکم: استاد همانطور که فرمودید در دعای جوشن کبیر باید اهل البیت (ع) را در نظر داشته باشیم، که کاملا صحیح است. 1. در مثال اسم عظیم این درست که ما به اهل البیت (ع) به عنوان مظهر اسم عظیم نظر داریم و در دعای جوشن به خود اسم عظیم منتقل می شویم؟ یعنی وقتی می گویم یا عظیم یعنی خدایی که عظیم است؟ و لب کلام: وقتی جوشن می خوانیم داریم خدا را می خوانیم یا اهل البیت (ع) را؟ ۲. در نظر داشتن اهل بیت (ع) هنگام دعا یعنی همان جهت گیری قلب به سوی اهل البیت (ع)؟ یعنی ممکن است هنگام دعا توجه خاص به اهل بیت (ع) نباشد ولی جهت گیری باطن به سوی اهل بیت (ع) باشد همین کفایت می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در ادعیه مسلّم فقط خدا را می‌خوانیم ولی اگر در مظاهر، او را نبینیم و با او آشنا نباشیم خدای ذهنی و مفهومی در فکر و ذهن ما است 2- در نظرداشتنِ به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» باز نظر به حق داریم منتها در آینه‌ای که حقْ را می‌نمایاند همان‌طور که در مقابل آینه به آینه نظر ندارید بلکه با مظهریت آینه به آن‌چه آینه می‌نمایاند، نظر می‌کنید. باید قلب را برای چنین نگاهی تربیت و آماده کرد که البته کار می‌برد. رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «مَنْ‏ رَانِى‏ فَقَدْ رَأى الْحَق»[1] اگر كسى من را نگاه كند حق را نگاه كرده‏است. مسلماً منظور پيامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نگاه‏كردن به گوشت و پوست «خود» شان نيست. بلكه پيامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از نظر غيبى در مقامى قرار دارند كه اگر كسى به آن حضرت نگاه كند در اعمال و گفتار آن حضرت، صفات و جمال حق را مى‏بيند. موفق باشید

 


[1] ( 1)- فصوص‏الحكم، مقدمه قيصرى، ص 85- جامع‏الاسرار، ص 300.

11706
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شریف بخیر. حضرتعالی آثار اندیشمندان بزرگ جهان را از چه زمانی شروع فرمودید؟ بعد از فلسفه؟ ما چه کنیم؟ علاوه بر کنفسیوس و لائوتسه و آثار فلاسفه غرب آشنایی با چه اندیشه های دیگری را ضروری می دانید؟ 2- ابتدا مقالات آیت الله شجاعی مطالعه شود بهتر است یا جنود عقل و جهل حضرت امام(ره)؟ چه خوب می شد اگر دروس معرفت نفس علامه حسن زاده را با همان بیان بسیار شیوای حضرتعالی شرح می شد هر چند آثار استاد امکان رجوع مستقل را به ما داده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید با جدیّت و پشت‌کار «مقالات آیت الله شجاعی» را دنبال کنید یک کار اساسی کرده‌اید و بعد از آن از تفسیر المیزان هم غافل نباشید. «جنود عقل و جهل» را بعد از «مقالات» کار کنید خوب است. آرام‌آرام بعد از این‌ها سری هم به کتاب «معرفتِ نفس و حشر» بزنید تا راه ورود به عرفان نظری گشوده شود. موفق باشید

10623
متن پرسش
با توجه به تحولات به وجود آمده پس از ظهور اسلام در عربستان چگونه می توان ثابت کرد که عوامل محرک تاریخ فقط مادی نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه موضوعی موجب شده که تصور بفرمایید عوامل محرک تاریخ مادی است؟ چرا فکر نکنیم هدایت الهی و اراده‌ی حق در تاریخ بر اساس ظرفیتی است که ملت‌ها دارند؟ موفق باشید
9041
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: وقتی در مباحث آقای داوری و یا هایدگر ورود می‌کنیم ایشان سعی دارند ما را به فکر کردن دعوت کنند و از نگاه پیش فرض‌دار و یا دستگاه‌های فلسفی که یک نحوه ایدئولوژی‌زدگی در آن است خارج کنند و این منتج به روحیه‌ی نقد و پرسش‌گری و بی‌تعصبی نسبت به پیش‌فرض‌ها می‌شود. بنده سوالم این ست که آیا این نحوه پرسش‌گری در مورد اسلام و حتی انقلاب اسلامی نباید باشد؟ آیا نباید این‌ها که پیش‌فرض‌های ما هستند را مورد نقد و پرسش قرار دهیم؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با روح پرسش‌گری وارد اسلام و انقلاب اسلامی نشویم مطمئن باشید یک کلمه از اسلام و انقلاب را در نمی‌یابیم. اول باید ما مسئله‌ی خود را بشناسیم و بعد به اسلام و انقلاب رجوع کنیم ببینیم آیا جواب‌گوی مسئله‌ی ما هستند؟ بشری که مسئله ندارد چگونه می‌خواهد به اسلام و انقلاب رجوع کند؟ موفق باشید
5157
متن پرسش
سلام علیکم با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و بهره مندی کامل از برکات ماه مبارک رمضان امیدوارم پرسش مرا پاسخ بفرمائید: آیا می شود گفت حیوانات مانند یک سیستم رایانه هستند و از خود هیچ اختیاری ندارند؟ یعنی تمام غرائز و احساسات آنها و زندگی اجتماعی بسیاری از آنها برخاسته از همان برنامه ریزی دقیق و حساب شده است. به صورتی که حتی برای رویدادهای جدید هم برنامه ریزی شده اند و بی اختیار در مواجهه با آن رویداد طبق فرمولِ از قبل داده شده، عمل می کنند؟ اگر جواب مثبت باشد مواردی مانند رفتار ذوالجناح بعد از شهادت ابی عبد الله علیه السلام، هدهد سلیمان و آهوی پناهنده به امام رضا علیه السلام ، و . . . باید توجیه شود. و اگر جواب منفی باشد یعنی آنها هم مانند انسان ها دارای اختیارند و بنابراین نیاز به شریعت و . . . دارند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» در ذیل آیه‌ی «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» آیه‌ی 38 سوره‌ی انعام نکات ظریفی را مطرح می‌کنند که حاکی از یک نحوه اختیار برای حیوانات است ولی در آن حدّ از اختیار که به هدایت‌های تکوینی و غریزی خود دو شکل می‌توانند جواب دهند و لذا لازم نیست به آن نحو شریعت برای آن‌ها بیاید که در ریزترین موضوعات نیز لازم باشد انتخاب کنند. بنده نیز در شرح این آیه عرایضی داشته‌ام که شاید در جهت تبیین سؤال‌تان مفید افتد. موفق باشید
4253
متن پرسش
باسلام منطورازآب مهریه حضرت زهراست یعنی جه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهریه‌ی آسمانی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» مربوط به مقام تکوینی آن حضرت است به این معنا که حقیقت آب که اسم علیم و لطیف است، با نظر مبارک حضرت صدیقه‌ی طاهره«سلام‌اللّه‌علیها» به افراد می‌رسد. همان‌طور که در یک روایت داریم که حضرت صادق«علیه‌السلام» فرمودند: «خداوند بهشت و جهنم را مهریه‌ی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» قرار داد(بحارالأنوار، ج43، ص113) یعنی هرکس با موضع‌گیری که نسبت به حضرت صدیقه‌ی طاهره«سلام‌اللّه‌علیها» دارد بهشت و جهنم خود را تعیین می‌کند. وقتی آب مهریه‌ی حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» باشد و خداوندمی فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَی‏» هرچیزی با آب زنده است، پس حیات یک مکتب به حضور روحانی و سیره‌ی آسمانی آن حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» خواهد بود. همین چیزی که شما امروز در مکتب زنده و زندگی‌بخش شیعه ملاحظه می‌کنید. موفق باشید
نمایش چاپی