باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل کار و روش در رابطه با سلامتی را باید در این سخن رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» دنبال کرد که میفرمایند: «الْمَعِدَةُ بَيْتُ كُلِّ دَاءٍ وَ الْحِمْيَةُ رَأْسُ كُلِّ دَوَاءٍ وَ أَعْطِ كُلَّ نَفْسٍ مَا عَوَّدَتْهَا» یعنی معده خانه ی تمام دردها است و پرهیز، سرآمد هر نوع دارویی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات را باید با نظر به سنتی که بیش از آن که ظاهر باشد، در غیاب است؛ بررسی کرد. به هیچ وجه کارنامه ی خوبی نداشته ایم ولی همچنانکه در بیانیه ی گام دوم مطرح شده، در کلیت حضور تاریخی مان به لطف الهی کارنامه ی درخشانی در جمهوری اسلامی به میان آمده. آری! جوانان ما امروز با زبان دین گریزی یک اعتراض بزرگ دارند که چرا وقتی دل به ما سپردند ملکوت را به آنها عرضه نکردیم که جایگزین فضای مجازی باشد؟! به آینده ی این جوانان از این جهت امیدوارم که انقلاب اسلامی در ذات خود رو به سوی ظهور هرچه بیشتر ملکوت دارد و آنجا است که یک شبه بسیاری از آنچه باید تغییر کند، تغییر می کند. عمده اصرار ما در به ظهورآوردن ملکوت انقلاب اسلامی است که بر قلب مبارک حضرت روح الله اشراق شد و بر قلب نایب او منعکس گشت و از زبان مقام معظم رهبری، ما ناظر به ظهورآوردن ملکوت انقلاب اسلامی هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین احوالات، خود به خود در راستای تربیت انسانی از انسانها، روحانیت خود را دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به شرطی که بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را مقدمهی مطالعهی مباحث مربوط به کتاب «مقالات» قرار دهید؛ ملاحظه خواهید کرد که «مِنْ» در «من روحی» منظور، نازلهی روح است و نه جزئی از کلّ. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با ترجمه و ناشر کتابهای فوق، احاطهای ندارم. ولی فکر میکنم نباید چندان حساس بود، رویهمرفته خوبند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به جهان بزرگتری که در این تاریخ در مقابل ما گشوده شده است، فکر کرد. نگرانیِ بیجایی نیست، زیرا در جهانِ تنهایی و خلوت، طوفانهای مهیبی به سراغ انسان نمیآید، ولی راهکار اصلی، فرار از این حضور جهانی نیست. باید آماده شد که در عین حضور در این جهان، آتشِ نمرودیِ آن را با توحید ابراهیمی «علیهالسلام» به گلستان تبدیل کنیم. جزوهی «قرارگرفتن در بودنِ تاریخی خود» متذکر وجهی از این امر میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به ملاکهایی که از قرآن و روایتها و سیرهی معصومین داریم؛ باید اعمال ولیّ فقیه را ارزیابی کرد زیرا خود ولیّ فقیه هم بر مبنای آن ملاکها راهنماییِ جامعه را به عهده دارند و نه بر اساس سلیقههای خود، و به این جهت کار سختی نیست که از خبرگان برنیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصوراتِ وهمی است. در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرایضی در این مورد شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا به نظر ملاصدرا، از همان ابتدا روحِ نباتی است که جنین را تدبیر میکند ولی آن روح، همچنان شدت مییابد تا در چهار ماهگی دارای بالقوهگی روحِ انسان میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین ثابتهی هرکس مربوط به تعریفی است که از خود دارد. در مورد ائمه «علیهمالسلام» در راستای وظیفهی هدایتی که خداوند به عهدهی آنها گذاشته است، نور عظمت را به آنها عطا فرموده و از این جهت باید نگاه خاصی به آنها داشت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است. استاد واقعی، امامان معصوماند. با راهی که آنها در مقابل ما قرار میدهند مسلّم از وسوسههای شیطانی عبور خواهیم کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این سخن درست نیست. مگر اسلام دینِ نژادی است که به خون اهمیت بدهد؟ ملاک، تقوای انسانها است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که علومی موجب شدیت نفس ناطقه میگردد که علوم معرفتبخش و علوم حقیقی باشد. ولی علوم اعتباری به خودی خود موجب شدیت نفس نمیگردد مگر آنکه نیّت و قصد انسان جهت کسب آنها قربت إلی اللّه باشد که ارزش خاص خود را دارد. علوم حقیقی اگر هم به یک معنا مفهوم و تصور آن از حیطهی نفس و حافظهی انسان خارج شود به جهت شدیّت نفس و شخصیتی که برای انسان بهوجود آورده است، همواره تأثیر خود را باقی میگذارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میرسد اگر تدریس رابطه و انس شما را نسبت به فرزندانتان مختل نکند، خوب است که در آن میدان حاضر شوید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به صورتهای مختلف در این مورد عرایضی داشتهام و این موضوع، موضوعی است با عرضی عریض، از آن جهت که اولاً: ما در چهارصدسال اخیر با تمدنی روبهرو هستیم که زیرساختهای خود را شکل داده و برای هرچیزی، تعریفی دارد. منتهی به جهت آنکه به گفتهی متفکران غربی نتوانست به وعدههای خود عمل کند، فکر تمدنی دیگر به ذهن انسانهای دارای تمدنهای کهن آمد. تمدنهای دیگری مثل تمدن لائوتسهای در چین و یا تمدن هندی و تمدن ایرانی. و این به معنی مقابله با تمدن غربی نیست، بلکه به معنای به خودآمدنِ تمدنهایی است که در مواجهه با تمدن غربی نسبت به آموزههای بومی خود به خود آید و به یک معنا آن نوع معنایی از انسانیت که در تمدن غربی به حاشیه رفته است را، به میان آورند و همانطور که در بحث «جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ» عرض شد: «رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزههای دینی و فلسفهی اسلامی مجدداً فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غربشناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشتههای خود مطابق تاریخی که هستیم بهرهمند شویم. این آن راهی است که در آن قرآن و روایات و فلسفهی اسلامی از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد میشوند و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آنها خواهد شد، رجوعی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حدّ موضوعاتِ درسیِ آموختنی، تقلیل داده شده و دین و فلسفه وارد زندگی جامعهی ما به صورت حضوری تاریخی و تمدنی نشده.»
آنچه در حال ظهور است ابداً با وضع موجود ربطي ندارد. مدت مديدي است با ظهور مدرنيته زندگي حقيقي يعني آن نوع زندگي که بر مبناي يک تمدن زنده اداره شود، فراموش شده و آن فرهنگي که همچون يک موجود زنده بايد مناسبات بشريت را مديريت کند دستخوش تجزيه قرار گرفته است. هيئت دروني زندگيها از هم پاشيده شده زيرا آن نيرويي که موجب ميشود تا اعمال انسانها در يک وحدت و يگانگي نسبت به همديگر قرار داشته باشند از ميان رفته و کشش کلّي و عمومي که نحوهي فعاليت افراد را تحت تأثير خود قرار ميدهد، از ضمير وجداني افراد جامعه به حاشيه رانده شده است. مسائل اقتصادي در حدّي بزرگ گشته، که نفوذ افراد، به موضوع اقتصاد گره خورده و معناي زندگي، در ثروت و بهرهمندي از دنيا جستجو ميشود وثروت، مترادف با شرافت تلقّي شده، بدون نظر به روح زندگي. تجسم عيني اين نوع برداشت از زندگي، ظهور «شهرهاي بزرگ» و کندهشدن دهقانان از آب و خاک اجدادي و مجتمعشدن در شهرها شد.
در اين دنياي سنگي و سنگشده يعني شهرها، تودههاي انساني که بايد آن را به تودهي بيشکلِ شن شبيه دانست، به وضع هولناکي کنار هم جمع شدهاند. از اين ماده يعني تودهي شني مردم، ميتوان هرگونه ترکيب تصنعي که خيلي زود در معرض تجزيه واقع ميشوند، پديد آورد. از آنها ميتوان حزب درست کرد و آرمانهاي زودگذرِ خيالي را پيش چشمشان آورد و مشغول تشکيلات ساختگيشان کرد.
در اين شنزار انساني، ديگر آنگونه نيروي طبيعي که سبب نشو و نماي عقل و عاطفهي انساني شود، بهکلّي مرده است. در اين شنزار انساني، ديگر انسانهايي به چشم نميخورند که زندگي را براي ما به معناي واقعي آن معنا کنند و روشن کنند چرا کشش و کوشش براي ادامهي خانواده از ميان رفته و ازدياد نسل و فرزند که بارزترين نشانهي جامعهي سالم است، اسباب دردسر و تمسخر شده است.
ساکنان شهرهاي بزرگ اَتموار استقلال پيدا نمودهاند و خودخواهانه تنها به خود فکر ميکنند. با اینکه نه در تودهي اَتمها زندگي هست و نه در تودهي انسانهاي منفرد از يکديگر آن نوع زندگي به چشم ميخورد که در جمع انسانهاي وارسته در جريان بود و در ذيل اهداف قدسي، در زير سايهي همديگر زندگي ميکردند. آنچه از شهرهاي سنگي و از ريگزارهاي انساني بيرون ميآيد «مُد» روز است يعني تصورات بيپايهي روزمرّهگيها که ابداً روح و بقاء ندارند.
در مقابل آنچه در بالا گفته شد تمدن حقيقي قرار دارد که با ارتباط با عالم قدس و معنويت مانند يک موجود زنده ميرويد و قد ميکشد و داراي تقسيماتي مثل ريشه و تنه و برگ است، گل ميدهد و به ميوه مينشيند و هرکدام از اعضاء در جاي خود مطمئن و راضي هستند. هر اندازه آن تمدن واقعيتر باشد و مبتني با آموزههاي الهي شکل گرفته باشد، بيشتر قد ميکشد و يال و کوپال پيدا ميکند و اعضاي آن بهتر در جاي خود قرار ميگيرند و دقيقتر جاي ديگران را درک ميکنند و سنن و آداب تکويني و تشريعي دقيقتر در آن جاري ميباشد.
تمدن حقيقي عبارت از نظامي است که در عين مراتب مختلف که در بين اعضاي آن هست هيچکدام از اعضاء نسبت به هم احساس حقارت نميکنند زيرا آنچه عامل کرامتو شرافتميباشد تقوا است.
در تمدن حقيقي، متانت در کليهي حرکات و سکنات با تعريفي معنوي که محصول پرورشي است مطابق آداب محکم و متقن الهي، چون خون جاري است، زيرا آن حرکات و سکنات ريشه در حقايق عالم دارد و عملاً آن جامعه را با هزاران وظيفهي ناگفته و تعهدات نانوشته اداره ميکند و به جهت نظر به آن حقايق عِلوي امور جامعه سر و ساماني غير قابل تصور مييابد. جامعهاي که به حقايق عِلوي نظر دارد به صورت طبيعي داراي نوعي متانت و آداب محکم از زندگي است که همهي مردمان تحت نفوذ غير محسوس آن قرار دارند و چون با فطرت آنها هماهنگ است، آنها را در نوعي از يگانگي و حياتي واحد قرار ميدهد که افراد آن جامعه از حدود فرديت خود فراتر رفته، معناي خود را در گسترهي تمدني جستجو ميکنند که شرف و شرافت و غيرت را معناي قدسي ميبخشد و در آن حال عناوين قدسي در سراسر زندگي افراد بيشتر از عناوين اجتماعي نفوذ کرده است. شرف شخصي در چنين جامعهاي عبارت است از احساس وظيفهي هر فرد در مقابل تمدني که در آن زندگي ميکند. زيرا هر فرد در چنين فضايي حيات اجتماعي خود را احساس ميکند و با حيات آن تمدنِ قدسي زندگي را معنا کرده و لذا وجود ديگران را که در آن تمدن زندگي ميکنند، وجود شخصِ خود ميپندارد. همان چيزي که شما در صدر اسلام ملاحظه کرديد تا آنجايي که خداوند در وصف چنين روحيهاي فرمود: «يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) آنها آنچه بود را به ديگران ايثار ميکردند در عين آنکه خودشان به آن نياز داشتند.
تمدني که ما مدّ نظر داريم
در تمدني که ما در ادامهي انقلاب اسلامي مدّ نظر داريم، هر فرد پيرو انديشه و روش خود نيست، بلکه مسئول جامعهي خود است و همه مسئول روش و انديشهي واحدي هستند که آن جامعهي قدسي اقتضاي آن را دارد. اساس و جوهر چنين جامعهاي از تعهد معنوي انسانها سرچشمه ميگيرد و تعهدي که افراد نسبت به همديگر دارند. در چنين جامعهاي عدم شرافت مربوط به کساني است که تنها به خود ميانديشند. هر کسي به جهت تعلقي که به آن جامعه دارد شرافت دارد، مگر آنکسي که به شرافت ديگران توجه نميکند که خود به خود به او به عنوان انساني فرومايه نگاه ميشود. در تمدن الهي تنها چنين افرادي فرومايهاند وگرنه ثروتمندنبودن، مغايرِ شرافت نيست. انسانهاي حسودِ امروزي که در فرهنگ غربي تنفس ميکنند تصور ميکنند ناداري يک نوع عدم شرافت است، زيرا اينها به زندگي شريف حساس نيستند و کشش طبيعي آنها از شرافت واقعي منحرف شده است.
اين همان جدايي از نيستان است
ايران شيعه قبل از ورود فرهنگ غرب فارغ از آنچه در دربار شاهان ميگذشت، به عنوان يک دولت نامرئي نسبت به دولت رسمي، مناسباتي را بر اساس آموزههاي ديني بين افراد جامعهي خود ايجاد کرده بود و امروز ميتوان گفت در آن شرايط و با آن محدوديتها يک تمدن قدسي به حساب ميآمد ولي متأسفانه به جاي آنکه ادامه يابد و تمدني مقابل تمدن غرب شود، حاکمان خودباخته و تازه به دوران رسيدهي قاجار با شيفتگي نسبت به غرب، مانع ادامهي آن شدند. همين امر موجب شد امروز شما با شرايطي روبهباشيد که نهتنها هيچکس در جاي خود نباشد، بلکه ارزش و شرافت انسانها بر محور ثروت و مقام اداري و اجتماعي آنها بنا شده باشد. اين همان جدايي از نيستان است که صداي آن از گذشتهي تاريخ ما به گوش ميرسد، اين دردِ هجران از آن روح ظريفي است که زماني ما را به هم پيوند داده بود و زمينهي ريزش الطاف الهي را بر جامعهي ما فراهم ميکرد و هرکس نسبت به جايجاي آن جامعه احساس مسئوليت مينمود. با ورود فرهنگ مدرنيته و طرح آرمانهاي فرومايهي دنيايي، آن پيوند به حاشيه رفت و ما امروز در ادامهي گذشتهي توحيدي خود قرار نداريم، بايد در راهي که صدسالهي اخير طي کردهايم، تجديد نظر کنيم. زندگي آيندهي ما مديريت زمين است از طريق آسمان با نفي خودخواهيهايي که بايد آنها را زير پا گذارد. اکنون آن زمان فرا رسيده که ما به آنچه ميتوانيم باشيم نظر کنيم و تصميم نهايي را اَخذ کنيم و پاي در راهي بس طولاني گذاريم که تنها راه سعادت ما است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «عرف اللّه» یعنی معرفت به حضرت حق، و نه آگاهی به وجود خداوند. معرفت به حضرت حق یعنی گشودهشدنِ جان به انوار الهی. و این حالت، موجب میشود که انسان بهخوبی درک کند اگر مرتکب گناه شود، آن حالتِ گشودگی به هم میخورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باز آدم و باز عالَم تا الفالف آدم و عالَم. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی، در جستجوی زبان فطرت سینما و ظهور عقل تکنیکی در دوربین انقلاب اسلامی، لطفا راهنمایی بفرمایید. چنین دوربینی چه می بیند؟ و ما را به کجا دعوت می کند؟ و چگونه حضوری را برای ما رقم می زند؟ همانطور که دوربین سنتهای جاری در عالم را می بیند و ضبط می کند، وجود انسان هم ضبط کننده است. و همین ویژگی ذاتی به دوربین هویتی زنده از جنس حضور تاریخی می دهد. دوربین اگر چه ظاهری را ضبط می کند ولی با نحوه ی ضبط کردنش باطنی را نشان می دهد. دوربین در دل صحنه ها به دنبال معنا و مأوا به حرکت در می آید و از طریق حرکت و سکون در مواجهه با آنچه در برابرش قرار گرفته است، با ما صحبت می کند و با جهت گیری و زاویه ی نگاه و قاب تصویر، ارزش گذاری و حس وجودی اش را بیان می کند. دوربین حسِ بودنی را بیان میکند و نسبت به داستان در موقعیتی قرار می گیرد و تصاویری را به نمایش در می آورد که جهت گیری وی را نسبت به تجلیات حق آشکار می کند. دوربین اگر ایمان و قدرت ایمان را بشناسد میتواند حیات حقیقی را در ایمان قوی عبودیت نشان بدهد. اینکه دوربین تلاش کند چیزی را شریکِ حق نگرداند و نگاهش پیوسته وحدت وجود را بیان کند، ایمان و عرفانِ دوربین را میخواهد. عرفان نسبت ها و رابطه هایی را در میدانِ دید قرار می دهد تا هویتی از جنس تجلی آشکار شود. این نسبت ها در تکنیک سینما با داستان، حرکات دوربین، شخصیت ها و مکان ها تعریف می شود. از آنجایی که انسانیّت شاعرانگی است، در یک اثر سینمایی که می خواهد به شعر نزدیک شود، همگیِ این عناصر شعور دارند و حریم انسانیّت را نگه می دارند و البته بیشترین انسانیّت باید در نگاه دوربین باشد. قلب تپنده ی دوربین با جاذبه و دافعه زنده است. دوربین در داستان جذب زیبایی ها می شود، و چه چیزی زیباتر از قلبی که با ایمان زینت یافته است. ایمان و استقامت ورزیدن در آن به قدری جذاب است که بر طبق آیات قرآن فرشتگان را به طرف خود می کشاند. از این رو فیلم های مختلفی در سراسر جهان با استفاده از این تکنیک و به تصویر کشیدن ایمان قهرمان، مخاطبان را جذب کرده اند. زیرا فطرتاً ایمان زیباست. از طرفی زیبایی قلب مؤمن از عرش رحمان است و مقام تدبیر عالم قدس. و انسان مؤمن برای حفظ حریمِ نور مقدسی که در قلبش تابیده است تا عرصه شهادت به پیش میرود. پس برای نشان دادن این زیبایی، دوربین حفظ حریم ها را نشان می دهد. چرا که حریم نسبت ارتباط ابعاد وجودی انسان با حقیقت است، از درون تا بیرون. پس برای رسیدن به حرم امن الهی در تکنیک سینما، صحبت از شعور می شود، و شاعرانگی در حرکات دوربین و تصاویر ظهور می کند. تصویری که دوربین نشان میدهد. همان نگاهی است که کثرت را به وحدت می برد. از طرفی اگر چه نشان دادن تصویر به صورت دو بعدی به فضای نقاشی و خیال نزدیک تر است و نشان دادن آن به صورت سه بعدی، دنیای مادی و ظاهری را بیشتر تداعی می کند. ولی از آنجا که حقیقت بی نهایت بعد دارد و یا به عبارت بهتر بی نهایت وجه و در دعای جوشن کبیر حقیقت، با بی نهایت اسم خوانده می شود، فرم حقیقی می تواند از سه بعد عبور کند و ماوراء سه بُعد یعنی بی نهایت بُعد را نشان دهد. از آنجایی که باطن عالم صورت حق است، دوربین به جای اینکه گوش نشان دهد، شنیدن را نشان میدهد و در حالت خلوص مظهر «السمیع» می شود. در هر صورت حرکات دوربین حالی را منتقل می کند که در آن اسم «الباعث» به صحنه می آید و بر انگیختگی در مخاطب پدیدار می شود. «یا باعث و یا وارث» و دوربین می تواند به قدری بی گناه به عالم بنگرد، که مخاطب را وارث فضای پاک فیلم کند. دوربین جامع تر و ملکوتی تر می بیند و با جزئیات بیشتر، ظرافتی را نشان میدهد که فراتر از ادراک حضور لحظه ایی انسان در صحنه است. دوربین چشم خداست. پاک است. زیبا می بیند. و جایی که چشم گناه می کند، دوربین در چشم بازیگر قرار نمی گیرد و زاویه دید او را نشان نمی دهد. دوربین خطاپوش است و نواقص را دنبال نمی کند و فقط برای عبرت متذکر می شود. دوربین مومن است میخواهد خودش را در نور مومن دیگر ببیند و هر کجا کمالات می بیند تأمل می کند. هر جا انسانیت، بندگی و عبودیت می بیند، محو تماشا می شود و «ما رأیت الا جمیلا» می گوید. و دوربین نیروی حرکت الهی است، که در صحنه جاری است آنگاه که ظالمی را متوقف میکند. و از طرفی ظهور زیبایی حقیقی در تکنیک سینما بر حرکت استوار است؛ و حرکت معقولی است که به حس در می آید، چه حرکت وضعیِ دوربین و حرکت انتقالی بین صحنه ها و تصاویر به کمک تدوین. حرکت ریشه در حس وجودیِ موجودات دارد، که در خاصیت های مختلف به ظهور می آید. و دوربین با نوع حرکتش مخاطب را در حس وجودی مربوط به همان حرکت حاضر میکند. حس کشیده شدن، پاره شدن، در هم تنیده شدن، تحمل کردن فشار و معلق بودن در هوا. حرکت حتی میتواند حس پرستش گونه ایی را به تصویر بکشد و مانند پروانه ایی که به دور شمع میگردد به دور تجلیات حق بگردد و حس شوق و طلب آسمانی شدن را منتقل کند و مظهر اسم «الواسع» شود. از طرفی حرکت صورت فیض حق بر طبق استعداد تعینات است. و در صحنه هایی از داستان، نحوه ی حرکت دوربین میتواند صورت فیض حق باشد. و رعایت قاعده ی عمل و عکس العمل، دعا و اجابت دعا، طلب و افاضه ی فیض، نوع حرکت را تکمیل می کند و معنا را حقیقی تر منتقل می کند. و هر چقدر حرکات دوربین پیچیده تر باشد معانی متفاوت تری را منتقل می کند و حرکت ساده ی دوربین در کنار حرکات پیچیده و منحنی می تواند هندسه ی حرکتی غنی تری را در کنار معنای عمیق تر ارائه کند. حرکت و سکون دوربین میتواند معنای معیّت و تقابل را هم القا می کند و متناسب با معنای تصویر و حرکت آن، هم راستا بودن و غیر هم راستا بودن، سازگاری و ستیز، پذیرش و گریز، جاذبه و دافعه را هم مطرح کند. از طرفی چه حرکت دوربین نوع حضور فیزیکی را می تواند منتقل کند. اما حرکت دوربین شوق و نگرانی های دل هم است. در روایت آمده است که هر کجا چشم برود، دل هم می رود. بنابراین دوربین تنها حضور چشم نیست، حضور دل است. همچنین هندسه و سرعت حرکت اگر متناسب با دستگاه ادراکی انسان باشد، حس امنیت و تعادل و اگر نامتناسب با آن باشد حس عدم امنیت و عدم تعادل را منتقل کند. هر چند که دوربین باید از حرکات نمایشی و خودنمایی پرهیز کند و با تقوی باشد و خروجی از تاریکی به نور داشته باشد.
- باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات بسیار خوبی را در رابطه با «دوربین» متذکر شدید وقتی به گفته جنابعالی دوربین از حرکات نمایشی و خودنماییها پرهیز کند. آری! همچنانکه در متون دینی خود داریم حضرت عیسی«علیهالسلام» به یاران خود فرمودند: «به دندانهای سفید آن لاشه بنگرید» و افق دیدها را به سویی راهنمایی کردند که نگاه بر زیباییها است؛ میتوان جایگاه دوربین را نیز در این تاریخ و در این زمان آنطور معرفی نمود تا انسانها با چشمِ دوربینی که بر شانه سالکی چون شهید آوینی است، واقعیتها را بنگرد. و این رسالت بزرگی است که افراد میتوانند در این تاریخ از طریق دوربین به نمایش بیاورند و به یک معنا «وقت»، وقتِ دوربین در فضای مجازی است تا حقیقت در آینه همین صحنهها به نمایش آید. مهم آن است که متوجه شویم تا کجاها میتوان از دوربین متذکر اموری شد که در عین ظاهربودن، باطن هستند و این معجزه «دوربین» است وقتی در اختیار شهید آوینیها باشد. بهتر میدانم که رفقا همین متنی را که نوشتهاید، دوباره بخوانند و در باره آن فکر کنند تا معلوم شود در کجا میتوان ایستاد و در آنجا دوربین را بر دوش گذاشت که آنجا، هر جایی نیست و متفکران اصیل امروز جهان متوجه چنین امری شدهاند، هرچند شیطان نیز در فهم استعداد دوربین بیگانه نیست و راه ما راهی است که از چشم شیطانی عبور کنیم و با چشمی که در دل واقعیات، حقیقت را برجسته میکند؛ عالَم را بنگریم و این از تواناییهای امروزین دوربین در تکنیک سینما خواهد بود. پیشنهاد میشود بحث «نگاهی پدیدار شناسانه به تکنیک سینما»https://eitaa.com/matalebevijeh/9541 ملاحظه گردد. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخی: رضایت خدا نصیبتون ان شاالله، استاد ۲ تا سوال در رابطه با دعا داشتم خدمتتون در شرح نامه ۳۱ در مبحث دعا فرمودین که ما بدون هیچ واسطه ای با خدا میتونیم مرتبط باشیم و نیازی به واسطه نداریم (نقل به مضمون) اما برخی از بزرگان میفرمایند که ما نمیتونیم مستقیما با خداوند مرتبط باشیم و فقط ایمه میتونن بدون واسطه با خداوند این ارتباط رو داشته باشن، حالا چه جوری میشه بین فرمایش شما و ایشان ارتباطی برقرار کرد؟ و مطلب دوم اینکه شما در پاسخ سوالی در رابطه با دعا فرمودین که دعا حتما تاثیر داره و ما باید دعا کنیم، باز بعضی از بزرگواران اظهار میدارند به اینکه اصل و نفس دعا برای ارتباط با خداست، وگرنه خداوند هر جور که خودش صلاح بدونه عمل میکنه و دعای ما تاثیری نداره، چه اینکه خیلی از دعاهای ما برآورده نشده و کلا درصد کمی از دعاها اجابت میشه و دعای ما در تحقق خواست ما خیلی نقشی نداره. استاد ممنون میشم این ۲ ابهام رو پاسخ بفرمایید. خیر ببینین
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنجا که فرمود: «وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ ۖ أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ ..» نظر به نسبت حضرت حق با ما در میان است که بین او و ما حجابی نیست. لذا فرمود: « فَإِنّي قَريبٌ ۖ». ولی آنجایی که نسبت ما به سوی او است، اینجا است که واسطهها در میان هستند به همان معنایی که فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» که مصداق تامّ و تمام وسیلهای که ما را به سوی او میبرد و میرساند، ائمه «علیهمالسلام» هستند.
2- اما اینکه وظیفه ما دعاکردن است به همان معنا میباشد که فرمود: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ» بگو که اگر دعای شما نبود خدا به شما هیچ توجه و اعتنایی نداشت. آری! اگر مصلحت ما نبود که آن دعا مستجاب شود، فرمودند ثواب آن دعا برای ما میماند و در قیامت چیزی بهتر از آنچه به ما در این دنیا به جهت دعایمان ندادند؛ عطا میکنند. پیشنهاد بنده آن است که سری به کتاب «دعا در آغوش خدا» بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خواب، حجّت نیست. ۲. ما بیشتر مأمور به ندبّر در قرآن و روایات و از جمله روایت جلیلالقدری مثل زیارت عاشورا هستیم. آری! ما از طریق خواندن این زیارت، قصه عزاداری خود را نسبت به ظلمی که به امامی معصوم و اصحاب گرانقدرشان شد؛ تکرار میکنیم ولی نباید طوری با آن زیارت برخورد شود که جنبه تدبّر در آن زیارت و یا عزاداری مذکور مورد غفلت قرار گیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انقلاب اسلامی ناکام نیست، ولی ناتمام است. به نقصها انتقاد داریم تا از آنها بگذریم و به اهدافِ مقدسی که زمین ما را به آسمان معنویت متصل میکند، برسیم. شهدا را گُم نمیکنیم، سخنان نایب الامام در روز بعثت راهگشا بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در موضوع ولایت فقیه، موضوع را میبرند در بستر امامت. به این معنا که همانطور که بعد از نبی الله «صلواتاللهعلیهوآله» امام معصومی باید ادامهی کار نبیّ را به عهده داشته باشند، در غیبت امام معصوم، کار آن امام را ولیّ فقیه به عنوان کاشف حکم خدا و رسول و امام ادامه میدهند، به همان دلیل که کار پیامبر را امام ادامه دادند. عرایضی در این رابطه در قسمت «حکومت دینی» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده سری به سیر مطالعاتی سایت بزنید، إنشاءالله جواب خود را خواهید گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! فهم، نسبی است ولی در راستای رجوع به حقیقت و در نتیجه همواره رابطهای با حقیقت میتواند داشته باشد مثل تشکیکیبودن وجود است که در عین آنکه مرتبهی پایینِ وجود نسبت به مرتبهی بالاتر، ناقص است ولی از مسیر وجود بیرون نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل تکنیکی غیر از روحیهی تجاوز به طبیعت است و فهم عقلی است که به بشریت عطا شده تا حقیقت را در طبیعت بیابد. در این مورد میتوانید به مباحث «تذکر به عقل تکنیکی» که طیّ 9 جلسه بحث شد، به آدرس http://lobolmizan.ir/sound/1225 و به جزوهی «نظر به ماهیت تکنیک» به آدرس http://lobolmizan.ir/leaflet/1573/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9
رجوع فرمایید. موفق باشید
