بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10934
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت استاد چن وقتیه این سوال ذهنمو درگیر کرده که اگه ولایت فقیه ولایت مطلقه فقیه هست پس چرا رهبر انقلاب میگن که رهبری نمی تواند در امور اقتصادی دخالت کند هم نباید دخالت کند و هم نمی تواند دخالت کند چون در قانون اساسی اینطور نیامده ... پس اگه اینطوره دیگه نگیم ولایت مطلقه بلکه بگیم ولایت مقیده به قانون اساسی ... Hخه چرا رهبری نباید در امور اقتصادی دخالت کنه و جلوی بسیاری از بی عدالتی های اقتصادی رو بگیره پس این چه ولایتی شد؟؟ مگه حضرت علی (ع) در دوران خلافت تو بازار راه نمی افتاد و افراد گران فروش رو مجازات نمی کرد حالا ما نمیگیم رهبری راه بیفته تو بازار اما حداقل در حد صحبت هم که شده جلو بی عدالتی های بزرگ اقتصادی که کمر قشر مستضعف رو شکسته بگیرد مثل قضیه قطع نکردن یارانه ثروتمندان که متاسفانه هم این دولت و هم دولت قبل بخاطر مسائل سیاسی و جلب آرا حاضر به انجام اون نشدند و یا قضیه بی عدالتی در دریافت مالیات و عدم شناسایی افراد پردرآمد از طریق دیدن حساب بانکی اونها که اگه از این افراد مالیات گرفته بشه دیگه کمبود بودجه ای نداریم و عدم این رسیدگی به این مسائل و عدم دخالت رهبری در این موارد باعث میشه که افراد متوسط و متوسط به پایین جامعه فشار اقتصادی و کمبود بودجه رو تحمل کنن ... ممنون استاد و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در ذیل ولایت فقیه قوای سه‌گانه قرار دارند، کارِ درست آن است که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» جهت‌های کلّی نظام را در این امور ترسیم کنند و هر قوه‌ای کار خود را بکند نه آن‌که مستقیماً خود را در امور جزیی وارد کنند که در این صورت جایی برای قوای سه‌گانه نمی‌ماند. دخالت مستقیم نداشتن، غیر از دستورندادن است، ولایت مطلقه‌ی فقیه یعنی مانعی در نفوذ حکم فقیه در امور نیست ولی این غیر از دخالت مستقیم است. موفق باشید
437

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام. چرا ما شیعیان اینقدر به تفکیک شیعه و سنی تأکید می کنیم؟ این موضوع که عملاً وحدت مسلمانان اعم از شیعه و سنی را از بین می برد.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همان‌طور که یک دانشمند فیزیک نمی‌تواند از قانونی که در طبیعت کشف می‌کند دست بردارد، شیعه متوجه حقیقت حاکمیت امام معصوم بعد از رحلت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» شده و نمی‌تواند از این موضوع دست بردارد چون لازمه‌ی دست‌برداشتن از این موضوع نه‌تنها انکار آیاتی از قرآن مجید است، بلکه موجب انکار حکمت پروردگار عالم است. ولی آنچه باید مورد توجه قرار گیرد همان‌طور که یک مسئله‌ی علمی نباید موجب جار و جنجال شود، چنین عقیده‌ای که شیعه دارد نباید موجب اختلاف بین مسلمانانی شود که بعضاً سنی و بعضاً شیعه هستند. موفق باشید
12880
متن پرسش
سلام حضرت استاد خسته نباشید: 1. چرا برای علامه محمد حسن الهی برای پاسخ به شبهات‌شان کشفی مثل شیخ اشراق یعنی بدون واسطه شخص احضار ارواح اتفاق نیافتاد 2. اینکه در کشف میزان هوشیاری این قدر بالاست که سوالات پرسیده می شود و سالک قدرت سخن گفتن دارد این همان معنی جمله انسان با تمام وجود تعقل می کند نیست؟ 3. در مقام کدام یک از کشف ها انسان قدرت بر نطق دارد؟ 4. ببخشید معنای این جملات را نتوانستم درست بفهمم: الف) غیریت و کثرت بین خود انسان و بین عقل و چشم و گوش او وجود ندارد؟ ب) و نیز به هیچ وجه غیریت و کثرت بین عقل و چشم و گوش او وجود ندارد؟ 5. این یعنی در مراحل اولیه مکاشفات غیریت و کثرت وجود دارد درست است استاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هیچ‌وجه حضرت آیت اللّه محمد حسن الهی کم‌تر از مرحوم شیخ اشراق نیست! آن احضار روح یک تفریح روحانی بود وگرنه آن مرد الهی در مقامی است که قدرت جذب مرحوم قاضی از برزخ را هم در چنته دارد 2- آری! در آن صحنه، هوشیاری قلبی و قدسی، جنبه‌ی عقلانی نیز به خود می‌گیرد و از هر ساحتی که سؤال شود نفس ناطقه مطابق آن ساحت ظهور می‌کند، چه ظهور عقلی و چه ظهور قلبی. ولی هوشیار باشد که آن‌جا جای مفهوم نیست 3- هرجا اذن نطق باشد نفس ناطقه آن استعداد را ظهور می‌دهد، ربطی به کشف‌ها ندارد 4- این مسئله‌ی توحید بین عقل و چشم و گوش نکته‌ی بسیار ظریفی است که باید با حوصله در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» آن‌جایی که ملاصدرا کشفِ افلوطین را تبیین می‌کند، دنبال فرمایید 5- آری! ولی در هرصورت وقتی ما از بدن عبور کنیم و با نفس از نظر وجودی، آزاد از کثرت بدنی، مرتبط باشیم با چشم می‌شنویم و با گوش می‌بینیم و از این نوع حضورها که گفتنی نیست. امیدوارم بنده و جنابعالی توفیق چشیدنش را پیدا کنیم. موفق باشید

11750
متن پرسش
با توجه به این که شما در کتاب «خویشتن پنهان» در موضوع دیدن معصومین (ع) در خواب بیان کرده‌اید تنها در صورتی که انسان چهره‌ی حقیقی آن بزرگواران را دیده باشد احادیث در مورد این‌که دیدن آن‌ها در خواب مانند رؤیای صادقه است صحیح است؛ پس دیگر خواب‌دیدن آن‌ها در زمان ما و در زمان بعد از آن‌ها رؤیای صادقه محسوب نمی‌شود پس دیگر اعتمادی به خواب ها نیست. چرا که هیچ کس در عصر حاضر آن ها را ندیده است. آیا این موضوع صحت دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. منتها بعضاً این رؤیاها برای خود شخص یک نوع امیدواری به همراه دارد به شرطی که با شواهدی همراه باشد که معلوم کند تحت تأثیر خیالاتمان نیست. موفق باشید

10307
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: جناب طاهرزاده مدتهاست شما را می شناسم از دوره دانشجویی کلاسها را آمده ام بحث ها را کار کرده ام شما هم حقیر را می شناسید اما شرم اجازه معرفی نمی دهد. اوضاعم خراب خراب است. مدتهاست می خواهم دردم را با شما در میان بگذارم اما احساس می کردم ثمری ندارد. آنچه باید بدانم می دانم و حل مشکلم اطلاعات و نصیحت و یادآوری جدیدی نمی خواهد و خودم باید در این جنگ پیروز شوم. اما حالا که در سراشیبی سقوط مدام زمین می خورم و می بازم دیگر چاره ای نمانده جز چنگ زدن به هر چیزی که به ذهن می رسد. شهوت امانم را بریده است. مجرد که بودم دوره دبیرستان و دانشگاه هر وقت شیطان به بادمان می داد چه با اینترنت چه با فیلم و خطورات و امثالهم، وعده می دادیم که ازدواج نجاتمان می دهد. ازدواج کردیم و باز هم گرفتار. هر دو سه ماهی یک بساطی داریم. یک چند وقتی اوضاع خوب است درس و مطالعه و... اما دوباره یک اتفاقی می آفتد مثل عصبانیتی، دعوای ساده ای و من مثل خواب نماها گویی ناخودآگاه خلوتی جور می شود و می روم اینترنت و سرچ نجاست و بعد ... کلافگی و عذاب وجدان و افتضاح روحی و ... چقدر جان بکنی تا توبه کنی و ... اوایل فکر می کردم مشکل از همسرم هست که نمی تواند در فضای خلوتمان سیرابم کند و لذا کلی انتظار و خرده فرمایش بی جا و با جا داشتم تا این نفس لا مذهب آرام بگیرد اما وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم آیا همسر من هر چقدر زور بزند می تواند مثل زنانی که در این نجاستخانه اینترت در این عکس ها و فیلم ها شغلشان این است بشود و ذائقه خراب شده و زیاده خواه من را آباد کند؟ بماند که آن بنده خدا هم خیلی با ما راه آمد اما دیدم گاهی اوقات حتی میل آمیزش سیر است اما باز هم به سمت اینترنت کشیده می شوم. گفتم شاید معنویت پایینم دست نفس را باز می گذارد اما دیدم در معنوی ترین شرایط مثلا فردای عرفه یا بعد کربلا یا ... باز اوضاع به هم می ریزد، بعد کلی گریه و لابه و دعا و مثلا معنویت گفتم شاید عادت کرده ام و این گونه ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شوم و لذا قسم خوردم اصلا در تنهایی اینترنت نروم چند وقتی موثر بود ولی باز شکست خوردم بعد اصلا اینترنت را قطع کردیم یک چند ماهی اینترنت نداشتیم خب اوضاع خوب بود اما دوباره به محض به دست آمدن اینترنت در اولین خلوت کار خراب شد. اوایل خیلی عذاب وجدان بود و زود از اینترنت بیرون می آمدم اما الان دیگر گویی قبحش هم ریخته است عذاب وجدانش هم کم شده است با عرض معذرت لذتبخش هم شده است. دیگر از توبه و گریه و حرم و فحش و ناسزای به خودم بعد این ماجرا هم خسته و کلافه شده ام و اعتقاداتم هم به هم ریخته است. نمی دانم چه ایمان مسخره ای داریم که این چنین در بازار فواحش حراج می شود. همسرم هم فهمیده است. ابتدا تهدید به طلاق کرد چند وقتی موثر بود اما ... اعتقاد دارد اعتیاد است، او بود که وادار کرد مشاوره بگیرم. هر چند که گمان نمی کنم چندان با مشورت اتفاقی بیفتد. نمی دانم. گفتم اراده ام ضعیف است آری اما من فکر می کنم مشکلم بزرگتر از این حرف هاست، من الان کلنجارم این است که چرا من از این فضای آلوده متنفر نیستم، حتی آن وقت که متنفر بودم هم باعث نمی شد که به سراغش نروم. اصلا انگار وقتی این حس بالا می زند خیلی هم بدم نمی آید گناه کنم. یادم به شهید بابایی می افتد که می گویند وقتی فضای گناه فراهم می شد ورزش می کرد، می دوید تا راحت شود، ولی آخر باید از افتادن در دام شیطان بدت بیاید تا بخواهی فرار کنی نه مثل منی که انگار با شیطان فعلا رفیق شده ام و خیلی هم از منحرف شدن فرار نمی کنم. من مدتهاست گرفتارم، از دبیرستان یا شاید هم راهنمایی، خانواده مان هم خانواده خیلی با محبت و خوب و عفیفی بوده است، نمی دانم چرا ما اینگونه شدیم. خودم آدمی نبودم که سراغ این مسایل بروم اما گاهی که خودش پیش می آمد تا خرخره غرق می شدیم. البته نه اینکه کلا چنین آدم هوسرانی بوده باشم، در عموم ایام سال یک بچه حزب اللهی دو آتشه با مطالعه بحثهای تشکیلاتی ولایتی ... اما احساس می کنم منافق شده ام. دعا کنید برای نجات این شاگرد بدبختتان. و اگر حرف نجات بخشی هست مثل همیشه دریغ نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانم چه می‌گویی؛ زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی. در این رابطه احساس کردم متنی را که جهت سخنرانی امسال در ماه محرم تهیه کردم برای شما بفرستم حرف‌هایم را آن‌جا زده‌ام. موفق باشید . متن صحبت من این است: باسمه تعالی کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین) 1- کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد. کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند. اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی: در شکست پای، بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته. مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد. ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود. جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی. این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی. قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد. اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست. حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت: پند مردان به گوش دل بشنو ره چنین است مرد باش و برو مرغ را پَری می‌برد تا آشیان پَرّ مردان، همّت است این را بدان اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا و قرآن فراموش نشود. در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد. از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد. والسلام
9231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد خدا خیرتون بده از وقتی که در مسجد امیرالمومنین بحث وحدت وجود و تشکیک در ظهور رو به جای تشکیک در وجود بیان کردید شیرازه معرفتیم ریخته به هم. تا قبل از این طبق برهان صدیقین خیلی راحت مراتب عالم مثل عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده و اختلاف وجودات در عالم ماده رو با تشکیک شدت وجودشون حل می کردم و مباحث معرفت نفس و مراتب اونها مثل بدن و نفس و قلب و سر و ... برام قابل فهم بود اما الان نه. یا مثلا خیلی از کاربرانی که از شما سوال می پرسند شما ارجاعشون میدید به برهان صدیقین و بحث تشکیک در وجود و در مثالهاتون برای جواب سوال مخاطب از تشکیک در وجود صحبت می کنید. بعد تو مسجد فرمودید اینها فقط برای آموزش است و در حقیقت یک وجود بیشتر نیست و تشکیک در وجود معنا نداره! و تشکیک در ظهورات است!!!! گیج شده ام! تا اینجا رو میفهمم که طبق «لم یلد و لم یولد» یه خدا و یه مخلوق نمیتونیم داشته باشیم که یه خدا داشته باشیم یه طرف و یه طرف هم مخلوق رو داشته باشیم میفهمم که فقط خدا در صحنه است اما چرا خب می فرمایید وجود این خدا مراتب نداره؟! تا حالا اینطور برداشتم بود که یه واجب الوجود داریم که در تجرد محض است که همه جا هست بعد مرتبه نازله این واجب الوجود اشد الوجود است که این هم همه جا هست (به نازله) و بعد شدید الوجود که آن هم مرتبه نازله اشد الوجود است که آن همه همه جا هست و چون همه مجرد اند مانع حضور دیگری نمیشوند و بعد هم عالم ماده. و خدا به عنوان واجب الوجود در همه مراتب عالم (حتی عالم ماده) هست. خب حالا همه اینها با وحدت وجود میریزه به هم؟! ممنون میشم بنده رو از این حیرانی در بیارید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دقت بفرمایید همین‌که می‌فرمایید همه‌ی مراتب وجود همه‌ جا هستند و هیچ‌کدام مانع حضور دیگری نمی‌شود، عملاً متوجه هستید که همه‌ی مراتب وجود در نزد وجود مطلق هستند و این همان وحدت وجود و یا وحدت در عین کثرت است به این معنی که کثرات در زیر سایه‌ی حضور مطلق ظهور دارند. می‌ماند که علت این کثرات را تشکیک در وجود بدانیم آن‌طور که برهان صدیقین می‌گوید یا علت این کثرات را تجلیات اسماء الهی بر عین ثابته‌ی مخلوقات بدانیم از آن‌جهت که امکان، ذاتی مخلوقات است و خداوند آن‌ها را وجود می‌دهد. بنابر این دستگاهی که از قبل داشتید و بحمدلله خوب هم تنظیم کرده‌اید سر جایش است زیرا باز همان مراتب وجود حقیقت دارد منتها به اعتبار ظهوری که برای شما دارند و هر اندازه شما به توحید نزدیک‌تر شوید با مرتبه‌ی شدیدتری از حقیقت روبرو می‌شوید؛ مثل نور که مرتبه‌ی نازله‌ی آن دروغ و غیر واقعی نیست ولی مرتبه‌ی شدیدتر آن همان مرتبه‌ی نازله است با شدیّت بیشتر. این چنین نیست که علم حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به نسبت علم حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» یکی درست باشد و یکی غلط بلکه علم حضرت محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» شدیدتر است. موفق باشید
6893

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی.با سلام.استاد چرا بعضی بزرگتر ها مثل والدینم که برای پیروزی انقلاب مبارزه کرده اند میگویند ما در روند پیروزی قبل از انقلاب از مبارزات علامه مصباح یزدی چیزی به یاد نمی آوریم.و بعد به ایشان نسبت های مخالفت با مبارزات در آن زمان را میدهند و نسبت های ناروای دیگر مثل قبول انجمن حجتیه در آن زمان را.باتشکر از راه نمایی های شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه مصباح مثل بسیاری از علماء در آن زمان فعالیت‌ فرهنگی داشتند و در وقتش نیز آنچه در مقابله با شاه از ایشان برمی‌آمد انجام می‌دادند ولی مثل آیت‌اللّه طالقانی و شهید بهشتی یک چهره‌ی مبارزاتی مشهوری نبودند تا والدین شما از آن مطلع باشند ولی اگر زندگی‌نامه‌ی ایشان را مطالعه فرمایید متوجه شخصیت مبارزاتی ایشان خواهید شد.خبر گذاری فارس در مصاحبه ای با مدیر سیاسی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دارد تحت عنوان :مستندات نقش پررنگ آیت‌الله مصباح در انقلاب و راه امام‌(ره) ، شاید مفید افتد آدر سش این است http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8704040491 در ضمن مر کز اسناد کتابی دارد تحت عنوان: گفتمان مصباح (گزارشی از زندگانی علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی). موفق باشید
5743

کدام خدابازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. استاد گرامی یک تفکر هست که به خداوند به دید یک معمار می نگرد یعنی جهان را بنا کرد و خودش کنار نشسته و تفکر دوم این است که خداوند جهان را بنا کرد و یک سری سنت گذاشت و طبق همان سنتها جهان پیش می رود و تفکر سوم این که خداوند جهان را خلق کرد و هرلحظه در حال تدبیر کردن است و در هرصحنه فعالانه حاضر است. استاد کدام یک از این سه به حقیقت نزدیکتر است؟چرا؟چگونه می شود ثابت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم خداوند «وجود» مخلوقات را می‌دهد نه این‌که مثل یک بنا مصالح عالم را شکل داده، متوجه می‌شویم وقتی رابطه‌ی بین علت و معلول وجودی باشد یعنی معلول وجود نازله‌ی علت است و به عبارت دیگر معلول تجلی علت می‌باشد در این حالت جز نگاه سوم آن دو نگاه دیگر غلط خواهد بود. این‌را می‌توانید در مباحث برهان صدیقین دنبال کنید. به گفته‌ی شهید مطهری مشکل فیلسوفان غرب که عموماً دو نظر اول مربوط به آنان است، این می‌باشد که آن‌ها جز برهان نظم دلیل دیگری برای ارتباط خدا با عالم نمی‌شناسند. موفق باشید
5584
متن پرسش
بسمه تعالی.سلام علیکم.1.استاد یکی از دوستانم مطلبی که شما در باره ی ازدواج های پیغمبر نوشته بودید را خواند و شبهه ای را برایم به وجود آورد.او که معتقد است چون سیره ی امامان نیز از ابتدا چند همسری بوده است،پیغمبر به دلایلی تا مدتی بدون همسر و بعد از آن با یک همسر بوده اند.می گوید در آن زمان ها چون همه کافر بوده اند کسی نبوده که حاضر به ازدواج با ایشان شود ، و نقلی در تاریخ هست که مشرکان گفتند اگر دست از دعوتت برداری به تو زن و ثروت و مقام میدهیم.2.چگونه می شود این شبهه را رد کرد در حالی که امامان همیشه چند همسر داشتند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید عرایضی که در جواب سؤال شماره‌ی 5579 دادم تا حدّی مطلب را روشن کند. در هرحال اگر مشکل زنان بدون شوهر به عنوان یک مشکل عمده در میان نباشد می‌توان گفت؛سیره‌ی بزرگان دین تک‌همسری است. موفق باشید
2957
متن پرسش
فقط اگر بتوانید به احادیث مورد اشاره بصورت موردی پاسخ دهید ممنون می شوم. سلام علیکم! در باب رابطه با نامحرم و صحبت با نامحرم و ... دین اسلام خیلی خیلی احتیاط کرده و سخت گرفته. که البته این احتیاط کاملا بجاست و این وادی، وادی بس خطرناکی است که هر کسی حتی اولیاء الله را نیز می تواند آلوده سازد. مانند ماجرای عابد برصیصا. اما از آن طرف می بینیم احادیثی در این زمینه وجود دارد که آدم نمی داند وجهش چیست. برای نمونه حدیث داریم:«قَالَ دَاوُدُ ع لِابْنِهِ امْشِ خَلْفَ الْأَسَدِ وَ الْأُسُودِ وَ لَا تَمْشِ خَلْفَ المَرْأَة»(مستدرک الوسایل ج14 ص275) حال یعنی حتی راه رفتن پشت سر یک زن نیز می تواند خطرناک باشد؟!!! هر روزه هزاران مرد پشت سر هزاران زن در خیابان و جاهای دیگر راه می روند و از این باب نیز هیچ خطری وجود ندارد. (دقت کنید می گویم از این باب بله ممکن است خطراتی افراد را تهدید کند اما نه از این باب.) مخصوصا آنکه زن مورد نظر نیز چادری و با حجاب کامل باشد. حالا بله اگر دختر جوانی بود که بدحجاب بود لباس تنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه راه می رفت؛ بله ممکن است راه رفتن پشت سر همچین دختری خطرآفرین باشد. اما راه رفتن پشت سر یک زن چادری که معمولی راه می رود و حتی کفشش نیز صدا نمی دهد و ممکن است پا به سن گذاشته باشد این هیچ خطری ندارد. خود بنده بارها شده در خیابان پشت سر دختری راه رفته ام و هیچ خطری نداشته است. خود شما نیز قطعا تا بحال این اتفاق بارها برایتان افتاده. آیا خطری داشته؟!!! یا مثلا حضرت امیر ع در بخشی از نامه خویش به امام حسن ع می فرمایند:«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل‏» خوب یعنی حتی شناختن یک مرد نامحرم نیز ممکن است برای یک زن خطرآفرین باشد؟!!! حتی یک شناخت معمولی و به اسم. الان فرض بگیرید ائمه ع نسبت به زنان نامحرم هستند. پس اگر شوهر این زن بتواند کاری کند که این زن ائمه ع را نشناسد این کار را بکند. درست است؟! یا مثلا الان ولی فقیه نامحرم است. پس اگر مردی بتواند کاری کند که زنش ولی فقیه جامعه را نشناسد این کار را بکند. درست است!؟ مرجع تقلید زن نیز کذالک. حال این اشخاص، اشخاص شاخصی بودند که زن باید آنها را بشناسد و ممکن است شما بفرمائید نخیر این نامه شامل این موارد نمی شود. حالا بیائیم سراغ اشخاص عادی: بالاخره زن ممکن است برادرشوهر داشته باشد، ممکن است شوهرخواهر داشته باشد، شوهرخاله و شوهرعمه داشته باشد و سایر اشخاص نامحرمی که نسبت فامیلی نزدیکی با زن دارند. یعنی طبق نامه حضرت ع اگر مرد می تواند کاری کند که زن هیچیک از این اشخاص را نشناسد این کار را بکند؟!!! اگر اینگونه است چرا؟!!! چرا مثلا یک زن اگر شوهرخاله ای که ممکن است 25 30 سال بزرگرتر از خودش است را بشناسد ممکن است خطرآفرین باشد؟!!! سوال بعد اینکه برای مثال حضرت علی ع برادران متعددی داشتند؛ یعنی حضرت فاطمه س هیچیک از این برادران را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! نمی دانم شوهر حضرت زینب س برادر داشتند یا نه. اما اگر برادر داشتند یعنی حضرت زینب س حتی برادران شوهر خویش را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! یعنی فرضا اگر یکی از برادران حضرت علی ع می آمد در خانه و مثلا با حضرت کاری داشت؛ حضرت فاطمه س او را نمی شناختند؟!!! یا فرضا حضرت زینب س با جناب مسلم بن عقیل پسرعمو دخترعمو بودند. یعنی حضرت زینب س جناب مسلم را نمی شناختند؟!!! و سایر فرضها و مثالها یا مثلا حضرت علی ع می فرمایند من به دختران جوان سلام نمی کنم. خوب من واقعا نمی دانم. من خودم تا حالا باهار شده در مهمانی ها و جاهای دیگری به دختران سلام کرده ام و هیچ اتفاقی نیز نیفتاده. دوستان دیگری نیز که این را پرسیده ام آنها نیز گفته اند برای ما نیز اتفاقی نیفتاده. نمی دانم. شاید ما مریضیم. شاید شهوت جنسی ما فوق العاده پائین است. شاید ... . اما واقعا این برایم سوال است که آیا حتی یک سلام خشک و خالی نیز ممکن است موجب مفسده شود؟! یا حتی خود بنده و باز دوستان که پرسیده ام شده که مثلا در مهمانی چند کلمه ای را با دختر نامحرم حرف زده ایم اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاده. احتمال قریب به یقین تابحال برای شما نیز اتفاق افتاده که با زن یا حتی دختر نامحرمی چند کلمه ای صحبت کنید. حالا سر کلاس درس در خیابان در اداره جات یا در هر جای دیگری. حال آیا این صحبت برایتان مفسده داشته یا خیر؟!!! حتی شده باز بنده و دوستان که موقع صحبت با یک نامحرم به او نگاه نیز کرده ایم(اما نه نگاه خیره و از روی شهوت) اما حتی نگاه نیز هیچ مفسده ای نداشته است. حال واقعا این برایم سوال است که اگر این احادیث است آیا ماها مریضیم که هیچ اتفاقی برایمان نیفتاده یا نه ما مریض نیستیم بلکه این احادیث منظور دیگری دارند؟؟!! یا مثلا حدیث داریم از حضرت فاطمه س که بهترین زن زنی است که نه نامحرمی او را ببیند نه او نامحرمی را ببیند یا مثلا حتی ایشان در برابر نابینا نیز رو می گرفتن. اما در مورد همین حضرت زهرا س این حدیث را نیز داریم:«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:- خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُرِیدُ فَاطِمَةَ ع وَ أَنَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى الْبَابِ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ ادْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ عَلَیَّ قِنَاعٌ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مِلْحَفَتِکِ فَقَنِّعِی بِهِ رَأْسَکِ فَفَعَلَتْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ‏ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ وَ مَنْ مَعَکَ قَالَ جَابِرٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَخَلْتُ وَ إِذَا وَجْهُ فَاطِمَةَ ع أَصْفَرُ کَأَنَّهُ بَطْنُ جَرَادَةٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِی أَرَى وَجْهَکِ أَصْفَرَ قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْجُوعُ فَقَالَ ص اللَّهُمَّ مُشْبِعَ الْجَوْعَةِ وَ دَافِعَ الضَّیْعَةِ أَشْبِعْ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَ جَابِرٌ فَوَ اللَّهِ لَنَظَرْتُ إِلَى الدَّمِ یَنْحَدِرُ مِنْ قُصَاصِهَا حَتَّى عَادَ وَجْهُهَا أَحْمَرَ فَمَا جَاعَتْ بَعْدَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.»(کافی ج5 ص529) خوب در اینجا جناب جابر وجه حضرت فاطمه س را مشاهده کرده که گفته زرد بود. همچنین جناب جابر اینقدر با دقت به چهره حضرت نگریسته که جاری شدن خون زیر پوست را هم دیده است. پس مثلا نمی شود در توجیهش گفت که این همان نظرة الأولی است که فقها اجازه داده اند. چون با یک نگاه اتفاقی که فوری طرف سرش را پائین بیندازد این میزان جزئیات را انسان نمی تواند بفهمد. یا مثلا به این حدیث دقت فرمائید:« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ عَنْ‏ أَبِیهِ قَالَ: خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی یَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِعَشَرَةِ أَیَّامٍ... فَقَالَ ع یَا سَلْمَانُ ائْتِ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّهَا إِلَیْکَ مُشْتَاقَةٌ تُرِیدُ أَنْ تُتْحِفَکَ بِتُحْفَةٍ قَدْ أُتْحِفَتْ بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ... قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَهَرْوَلْتُ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ع بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص فَإِذَا هِیَ جَالِسَةٌ وَ عَلَیْهَا قِطْعَةُ عَبَاءٍ إِذَا خَمَّرَتْ رَأْسَهَا انْجَلَى سَاقُهَا وَ إِذَا غَطَّتْ سَاقَهَا انْکَشَفَ رَأْسُهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیَّ اعْتَجَرَتْ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنِی بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی ص‏ قُلْتُ حَبِیبَتِی أ أجفاکم [لَمْ أَجْفُکُمْ‏] قَالَتْ فَمَهْ اجْلِسْ وَ اعْقِلْ مَا أَقُولُ لَکَ... فَقَالَتْ لِی یَا سَلْمَانُ أَفْطِرْ عَلَیْهِ عَشِیَّتَکَ فَإِذَا کَانَ غَداً فَجِئْنِی بِنَوَاهُ...»(بحارالأنوار ج43 ص66) خوب طبق این حدیث اولا حضرت فاطمه س دلش برای سلمان که یک نامحرم است تنگ شده و مشتاق دیدار او بود. چرا؟!!! البته اینجا نمی خواهم عصمت آن حضرت را نعوذبالله نفی کنم. اما چرا زنی که اسوه عفت و حیا است و حتی در برابر نابینا حجاب را رعایت می کند اینجا دلتنگ و مشتاق دیدار یک نامحرم شده!؟ هر چند آن نامحرم شخصی مثل جناب سلمان باشد. ثانیا جناب سلمان اینجا می فرماید عبای حضرت هر وقت حضرت عبایش را روی سرش می کشید ساق پایش پیدا می شد و هر وقت ساق پایش را می پوشاند سرش پیدا می شد. حوب یعنی اینجا جناب سلمان هم سر حضرت را دیده هم ساق پایش را. چرا؟!!! یا مثلا در مواردی داریم که جناب سلمان از طرف پیامبر ص یا امیرالمومنین ع مأمور می شد بیاید در خانه و مطلبی را به حضرت فاطمه س بگوید. خوب آیا در این حالت نمی شد از طریق دیگری این مطلب را به حضرت منتقل کرد که تخاطب دو تا نامحرم پیش نیاید؟!!! البته هیچیک از این سوالات نعوذبالله به معنای نفی عصمت یا پائین آوردن شأن این بزرگواران نیست. اما خوب ظاهرا تعارضی وجود دارد بهمین خاطر سوال می پرسم که برایم رفع تعارض شود
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همان‌طور که می‌دانید یک مجتهد در برخورد با روایات معارض متوجه جایگاه و جهت روایات است، عین همان برخوردی که با آیات قرآن می‌کنیم و جای آیات متشابه را با آیات محکم معلوم می‌نمائیم و لذا وقتی می‌فرماید: «یدالله فوق ایدیهم» با توجه به آن‌که فرموده است: «لیس کمثله شیئ» به دنبال دست برای خدا نمی‌گردیم، می‌فهمیم می‌فرماید قدرت خداوند فوق قدرت آن‌هایی است که می‌خواهند توطئه کنند. در مورد امتناع از راه‌رفتن در پشت سر نامحرم، نظر به فضایی داشته باشید که مستقیماً در پشت سر او راه می‌روید و به او نظر دارید، همان فضایی که دختر شعیب«علیه‌السلام» آمد تا حضرت موسی«علیه‌السلام» را دعوت کند تا با پدرش دیدار داشته باشد. معلوم است که حضرت موسی«علیه‌السلام» با توجه به آن فضا توصیه می‌کنند آن دختر پشت سر آن حضرت راه برود و او حضرت را از عقب راهنمایی کند. این غیر از فضایی است که در یک خیابان شلوغ اتفاق می‌افتد، مگر آن‌که در آن خیابان شلوغ نیز چنین فضایی به‌وجود آید، در آن صورت هم شما باید برای به میدان‌نیامدن «وَهم» خود را بپائید. در مورد روایت حضرت زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» که می‌فرمایند: بهترین زن آن است که نه نامحرمی او را ببیند و نه او نامحرمی را ببیند. موضوع برمی‌گردد به جامعه‌ای که هیچ معنایی نداشته که زنان در کوچه و خیابان حاضر شوند چون در زندگی آن روز همه‌ی مایحتاج زندگی در محدوه‌ی خانه فراهم بوده ، این غیر از آن است که اگر میهمانی به خانه آمد و یا به خانه‌ای میهمانی رفتند، هیچ توجه و نگاهی به میزبان ننمایند و یا حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» طالب ملاقات با ولیّ خدا یعنی جناب سلمان نباشند. اما در مورد آن پوشش که سلمان از کوتاهی آن صحبت می‌کند می‌خواهد بگوید آن پوشش کوتاه بوده‌ نه این‌که نعوذبالله سلمان پاهای عریان حضرت را دیده. مگر در حال حاضر چادر زنان ما همان‌طور نیست که وقتی به سر می‌کنند پاهایشان معلوم است بدون آن که پا ها عریان باشد؟ همان‌طور که عرض کردم هنر ما در فهم روایات باید توجه به جهتی باشد که روایات مدّ نظر دارند. موفق باشید
2025

سود بانکبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. . . بنده با تمام وجود سعی دارم حلال و حرام زندگی را به بهترین نحو رعایت کنم،حتی اگر بشود در اداره بیشتر از چای نمیخورم چون میدانم ردیف بودجه برایش نیست،یا اگر مطالعه مذهبی غیر کاری داشتم با خودکار خودم مینویسم نه با اداره. . .خواستم با توجه به این دید بنده عرض کنم که من در موسسه مالی و اعتباری با سود 21 درصد به صورت روز شمار،حساب باز کرده ام،از دفتر مرجعم میپرسم ،میگویند اگر بر اساس عقود اسلامی هست مشکلی ندارد،من به بانک وکالت داده ام تا از این پول استفاده کنند در هر زمینه که میدانند. . . با توجه به دیدی که نسبت به بانکها وجود دارد،خود شما باشید چکار میکنید؟برام مهمه بدونم چکار میکنید،اگر بگید بردار برمیدارم هرچند رئیس بانک بابامه و ناراحتم میشن،تا الان به مبلغ دست نزدم.چکار کنم؟. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: با توجه به این‌که دفتر مرجع تقلیدتان فرموده‌اند مشکلی ندارد نباید دغدغه‌ای داشته باشید. نهایتاً سعی کنید اگر به سود آن نیاز چندانی ندارید مقداری از سود را به نیازمندان به‌خصوص نیازمندان اقوام اختصاص دهید. موفق باشید
494

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم حضرت استاد در بخش هایی از کتاب معاد سعی وافری به خرج میدهند تا اثبات کنند که معاد جسمانی است اما نه جسم مادی و اینجهانی بلکه جسمی هماهنگ با شرایط برزح که به آن جسم مثالی گویند اما باید پرسید آیه 260 سوره بقره چگونه با این نظریه قابل جمع است آنچه به نظر بنده باعث ناهماهنگی نظر جنابعالی با آیه مذکور شده است این است که 1. حضرت ابراهیم علیه السلام واقعا 4 پرنده واقعی میگیرند و همین بدن مادی آنها را کوبیده و پاره پاره می کنند و باز همین ها را بر سر کوهها می گذارند و بعد هر کدام را صدا می زنند 2. ممکن است پاسخ داده شود که در آیه هیچ نشانه ای بر اینکه پرنده ها پس از فراخوانده شدن با جسم مادی حاضر شوند نیست و ممکن است روح آنها در حالتی مکاشفه گونه برای حضرت تمثیل یافته است اما در پاسخ باید گفت که اگر منظور این گونه معاد بود پس عمل اول حضرت مبنی بر گرفتن چهار پرنده و تکه تکه کردن آنها عملی بیهوده می نماید زیرا حضرت می توانستند فی البداهه به دشتی رفته و ارواح پرندگان شکار شده را احضار کنند پس معلوم می شود آیه مذکور بر چیزی فراتر از احضار ارواح اشاره دارد 3. این آیه با نظریه جسم مثالی به ستیز برمی خیزد زیرا این عقیده ها و ایمانهای افراد است که سازنده جسم مثالی است در حالیکه برای پرندگان ایمان و عقیده امری بعید می نماید و سوال اصلی این که آیا وقت آن نرسیده است که در مواجهه با معارف قرآنی عقل بالفضول را رها کنیم و به ناتوانی آن در چنگ زدن به بعضی معارف اعتراف کنیم. آیا در این مسیر ایمان مرکبی راهوارتر نیست و آیا قران به ایمان آورندگان به غیب بشارت فلاح نداده است و چه زیبا گفت کیرکگور(فیلسوف ایمانی) به هگل(فیلسوف عقلی و مفهومی) که عقل تو هیچگاه توانایی کسف همه رازهای هستی را ندارد زیرا آن محیط است و تو محاط
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در مورد آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره عنایت بفرمایید که حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» می‌خواهند در این دنیا کیفیت احیاء مردگان توسط خدا را ببینند و خداوند هم در این دنیا احیائ مردگان را به حضرت نشان می‌دهد، و چون احیاء پرندگان در این دنیا واقع شده، با بدن این دنیایی باید واقع شود، همان‌طور که اگر در برزخ یا قیامت چنین واقعه‌ای واقع می‌شد با بدن برزخی یا قیامتی واقع می‌شد. اگر بخواهیم در معاد جسمانی بر جسم مادی تأکید کنیم جمع موضوع با آیاتی از قرآن و روایاتی از اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قابل جمع نیست. عنایت بفرمایید که روایات می‌فرماید افراد به صورت اخلاق خود محشور می‌شوند – یعنی صورت بوزینه و بعضی به صورت خوک و ...- و یا قرآن می‌فرماید: « الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ » چطور می‌شود که دهان‌ها بسته می‌شود و دست و پا سخن می‌گویند. جز این است که جسم آن‌ها صورت اخلاق و عقاید آن‌ها را به‌خود گرفته؟ آیا این نشان نمی‌دهد که آن شرایط طوری است که جسم‌ها ظرفیت ظهور اخلاق و عقاید را دارند؟ به جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» رجوع فرمایید. 2- در مورد سخن کی‌یرکگور عنایت داشته باشید که هیچ عقلی نمی‌تواند مسیحیتِ تحریف‌شده را توجیه کند، ولی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «لِکُلّ شیئٍ اساسٌ و اساس هذا الدّین العقل» هرچیزی را اساسی است و اساس این دین عقل است و قرآن نیز ما را به تدبّر در آیات دعوت می‌کند، چون اگر با عقل سالم در دین تدبّر شود بهتر به حقیقت مطالب می‌رسیم. موفق باشید
15622
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: آیا شما کتاب کابالا و پایان تاریخش را مطالعه کردید که نوشته مرتضی رضوی است در این کتاب تاریخ را به دو قسمت کابالایی و مهدوی تقسیم کرده که از اول خلقت انسان تا کنون کابالایی و با مدیریت ابلیس بوده و جریان حق جز رگه هایی در آن نبوده ولی این تارخ به پایان خود رسیده و در مرحله گذار به عصر مهدوی هستیم در این کتاب گفته شده ابلیس با وارد کردن تصوف به پرچمداری حسن بصری تصوف را وارد دین کرد و کابالا وارد اسلام شد که در شیعه هم سید حیدر آملی عرفان را مطرح کرد ملاصدرای سنی اشراف زاده به دژ شیعه نفوذ کرد و کابالیسم محی الدین و هم جنس گرایی را مطرح کرد و بهر مند شدن از حسن جمال پسران زیبا رو ستایش شیطان توسط محی الدین و ملاهادی سبزواری و کابالا با حربه عرفان در اسلام نفوذ کرد. استاد در این کتاب مطالبی است که سبب بدبینی ام به عرفان شده واگر این کتاب را نخواندید لطفا آن را مطالعه کنید سپس جواب بدهید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه نیاز است که وقت خود را صرف مطالعه‌ی چنین کتاب‌هایی بکنید که سراسر بی‌پایه است و حتی نویسنده‌ی آن زحمت خواندن یک صفحه از کتاب‌های امثال سید حیدرآملی و محی‌الدین را به خود نداده است تا متوجه شود کتاب‌های این بزرگان سراسر، همان توجه به آیات قرآن است آن‌هم با همان تأکیدی که قرآن دارد یعنی تدبّر در قرآن. موفق باشید

13833
متن پرسش
با سلام: از اینکه گاهی در سوالات به شما بی احترامی می شود بنده معذورم. از نظر شما انسان کی می تواند به این نتیجه برسد که آمادگی شهادت در او پیدا شده است؟ در ضمن من از استاد دینانی چند سال پیش پرسیدم انسان کی عاشق می شود؟ ایشان گفتند که عشق خودش می آید ... نظر شما در مورد جمع بین این دو چیست؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که استاد فرمودند تنها از طرف ما باید آمادگی باشد، آمادگی برای پذیرش عشق یا شهادت. آمادگی آن است که در این موارد خودمان در میان نباشیم فقط حضرت حق در میان باشد. موفق باشید

8790
متن پرسش
با سلام در صفحه 49 کتاب امام خمینی و خودآگاهی تاریخی از حوصله سلمان فارسی بحث کردید. خب تا اینجا درست. اما در ادامه حوصله ایشان را به ماجرای سقیفه متصل کرده و گفتید که ایشان در آن ماجرا خیلی درست و هوشمندانه عمل کرد. اما تا جاییکه بنده شنیدم جناب سلمان در ماجرای سقیفه یک لحظه کم آورده بود. و دچار اشتباه شده بود که البته به سرعت برگشت. بر خلاف مثلا جناب مقداد که ثابت قدم بود. 2- در صورت درستی ماجرای سلمان که نقل کردم، بفرمایید چطور می شود سلمان که به هر 10 درجه ایمان رسیده، در آن ماجرا کم می آورد اما مقداد که به 8 درجه رسیده نه؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی بنا به روایت امام صادق«علیه‌السلام» درجه‌ی ایمان سلمان 10 می‌باشد و وقتی او از نادر افرادی است که در دفن زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» شرکت داشته، باید بر روی آن روایت که موضع جناب سلمان را در سقیفه ضعیف جلوه داده، تأمل کرد و آن را از دسیسه‌های طرفداران خلافت دانست. موفق باشید
7702
متن پرسش
با سلام و تشکر. خواهشمندم نظرات خود را در رابطه با کتاب رازهای قطعنامه بیان فرمایید. به نظر می رسد در برخی موارد تندروی هایی در این کتاب وجود دارد. ضمنا این طور که معلوم است تقریبا بعد از فتح خرمشهر بین امام و آقای هاشمی در مورد پایان دادن به جنگ و نحوه آن اختلاف وجود داشته است. امام معتقد بودند که جنگ تا نابودی صدام ادامه یابد اما آقای هاشمی معتقد به مذاکره با صدام بوده است. چرا امام فردی همسو تر با نظرات خود را برای فرماندهی جنگ انتخاب نکردند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: یک طرف قضیه همین است که این کتاب می‌گوید. ولی طرف دیگر قضیه هم نباید فراموش شود و آن حرف آقای هاشمی و بعضی از دست اندکاران جنگ است. فکر می‌کنم باید حرف‌های این کتاب را در گوشه‌ی ذهن خود نگه داریم و تلاش‌های آقای هاشمی را نیز در یک‌سره‌کردن جنگ به نفع ایران فراموش نکنیم و بعد ببینیم چه شد که آقای هاشمی احساس کرد ادامه‌ی جنگ امکان ندارد. این بدین‌معنی نیست که آقای هاشمی را تبرئه کنم، به این معنا است که موضوع باید درست تحلیل شود. موفق باشید
2089
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز مرحوم اقای قاضی به شهید دستغیب علیه رحمه می فرماید ما و شما هیچگاه از مثنوی مولانا بی نیاز نخواهیم شد و مرحوم ایت الله انصاری می فرماید اگر کسی بگوید به جایی رسیده ام که به مثنوی نیاز ندارم بدانید دروغ می گوید استاد عزیز با عنایت به اینکه این دو بزرگوار عرفای توحیدی بزرگ می باشند و هر دو در فضای معارف شیعی رشد نموده اند علت این حرف چیست مگر چه چیزی در مثنویست که این دو بزرگوار اینطور می فرمایند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مثنوی یک‌پارچه حضور است در مقابل حقائق عالم وجود و اگر کسی درست در آن وارد شود او را میهمان حقایق می‌کند. موفق باشید
339
متن پرسش
با سلام و عرض وقت بخیر خدمت شما استاد گرامی سوال بنده در مورد کلمه انزلنا در ایه 25 سوره حدید میباشد میخواستم بدانم کلمه انزلنا در این ایه به معنی از اسمان نازل کردن است یا به معنای خلق کردن میباشد ؟ این سوال من به خاطر شباهت این ایه با یکی از نظریه های زمین شناسی میباشد که میگوید اهن موجود در زمین منشا خارج از زمین دارد وبه صورت یک شهابسنگ به زمین رسیده است لطفا من را راهنمائی بفرمائید
متن پاسخ
اسمه تعالی علیکم السلام قرآن در آیه‌ی 21 سوره‌ی حجر می‌فرماید: « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» و هیچ چیز نیست مگر آن‌که گنجینه‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏اى معین فرو نمى‏فرستیم. پس طبق آیه‌ی فوق؛ هرچیز از نزد خدا نازل‌شده منتها نزول به آن معنی نیست که چیزی مثل قطرات باران از بالا به پایین بیفتد، بلکه به معنی آن است که حقیقت غیبی آن نزول کرده تا به صورت مادی درآمده. مثل معانیِ موجود در ذهن شما که به صورت لفظ در می‌آید و به ارتعاشات هوا تبدیل می‌شود. اما در مورد آن نظریه که می‌فرمایید چون رشته‌ی من زمین‌شناسی است فکر می‌کنم نظریات زیادی بر ردّ آن نظریه مطرح است که آن نظریه را غیر قابل اعتنا می‌کند. موفق باشید
16033

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: 1. استاد در سوال قبلیم که در مورد آقای مصباح بود قسمت ۳ رو جواب نداده بودید. پرسیده بودم: ایشان کلا نظرات علامه رو قبول ندارن یا اینکه چون شیوه شون مثل شهید مطهریه بعضی جاها نظری دیگه می گویند؟ 2. اگر خداوند بر همه چیز علم داره پس چرا ما مومنین دعا کنیم تا بخواهیم نظر خدا را تغییر بدیم؟ اصلا دعا لزوم پیدا می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه مصباح مبنای فکری خود را با تفکر علامه‌ی طباطبایی شکل داده‌اند و همان تفکر را جلو می‌برند. و این بدیهی است که بعضاً برای خود، نظری داشته باشند 2- دعا؛ قواعد و سنن الهی را به نفع دعاکننده جاری می‌کند. علم خدا به همین است که ما اگر دعا کنیم شرایط بهتری پیدا خواهیم کرد. در جزوه‌ی «جبر و اختیار» در این مورد عرایضی شده است. جزوه بر روی سایت هست. موفق باشید

11367
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد محترم سلام علیکم: آیا می توان براساس قاعده لزوم سنخیت علت و معلول و اینکه هر ناقص و نازلی ناچار است معلول کامل از نوع خود باشد گفت هرانسانی در وجود خود تکوینا ناچار است که معلول کامل از نوع خود یعنی انسان کامل باشد و چون هر وجودی در عوالم بالا ظهوری در عالم ماده به اندازه ظرفیت آن دارد وجود انسان کامل در عالم تشریع نیز ضرورت دارد و اجتناب ناپذیر است و از این طریق نبوت و امامت در تکوین و تشریع به اثبات می رسد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید بین امور اعتباری با امور حقیقی تفکیک کرد. انسانیت یک امر وجودی و حقیقی است از آن جهت که تشکیک‌بردار است، ولی نبوت و امامت یک مأموریت الهی است و لذا اگر حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نبی اللّه هم نبودند ولی مطابق شریعت الهی عمل می‌کردند انسان کامل محسوب می‌شدند. از این جهت در سؤال شما بین امور حقیقی با امور اعتباری تفکیک نشده. موفق باشید

11012
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز این که فرمودید وجود مجسمه مانع ورود فرشتگان به خانه می شود آیا اسباب بازی که کودکان در خانه دارند نیز شامل می شود دیگر این که چطور می شود وجود چیزی مانع حضور فرشته در خانه شود ولی فتوای فقیهی (رهبر انقلاب) وجود مجسمه را بی اشکال بداند؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان جزوه‌ی مجسمه عرض شد که حتی آن فقیهانی که از نظر فقهی وجود مجسمه را در خانه بی‌اشکال می‌دانند، بحث کراهت آن را نفی نمی‌کنند. زیرا وقتی می‌فرمایند بی اشکال است به این معنی است که حرام نیست ولی به معنای نفی کردن کراهت و یا نهی اخلاقی نیست. در مورد اسباب بازی نیز به نظر مرجع تقلید خود مراجعه کنید؛ برخی می‌فرمایند عروسکِ اسباب بازی در حکم مجسمه نیست و برخی می‌فرمایند اگر عروسکِ اسباب بازی نیز تام الاجزاء بوده و صدق مجسمه کند همان حکم مجسّمه را دارد. موفق باشید
200

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم با عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها و عرض پوزش که وقت جنابعالی را می گیرم. بنده قریب به چهار سال است که با آثار شما آشنا شده ام ولی هنوز یک دور کامل نتوانسته ام این مجموعه را مطالعه کنم . روحیاتی دارم که عرض می کنم لطفا مرا راهنمایی نمایید در رشد معنوی : 1- بنده انسانی بذله گو و شوخ هستم به طوری که گاهی نمی توانم خود را کنترل کنم و حرافی کرده شوخی های بیش از اندازه انجام می دهم . 2- با توضیحات شما گاهی متوجه می شوم که بسیار دچار وهمیات هستم . 3- انسانی کم همت می باشم که در راه اراده هایی که گاهی اوقات به خاطر مطالعات و یا برخی جلسات ، در من نفوذ می کند ، آنچه باید باشم را ملتزم نمی شوم. 4- گاهی برنامه علمی و یا عملی برای خود می ریزم ولی آن را قصورا وتقصیرا انجام نمی دهم . 5- از طرفی علاقه زیادی یه شناخت حقیقت دارم و آن خداوند و اولیایی که شما با استفاده از معارف اهل البیت علیهم السلام بدان اشاره می کنید خیلی بیشتر از خدای قدیمی و وهمی ام دوست دارم . 6- البته مقداری هم حب علم وجود دارد چراکه گاهی اوقات می فهمم چون این مطلب را اول من نسبت به دیگران فهمیدم ، دوست دارم . 7- فردی برون گرا هستم و بسیار علاقه دارم که همواره یک دوست همدل و صادق کنارم باشد . 8- بسیار در امور حداقل دنیوی کمال خواه هستم . 9- از لحاظ ذهنی هم خداراشکر خوبم ولی تنبلی علمی دارم چون کار نکرده ام حال این هستم ولی می خواهم که عالی شوم می خواهم که آنچه باید و می توانم ، باشم . چه خوب عالمی است عالم با خدا و رسول و اولیا علیهم السلام . نمی گویم که فهمیده ام ولی لذتی که گاهی خداوند با ارتباطش عطامی کنند ، شیرین است .می دانم (علم ظاهری)که خیلی با ید متفاوت از این باشم ، مرا راهنمایی کنید. بسیار متشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: خدا را شکر کنید که راه ارتباط با خودش را به سوی شما گشوده است و به ما کمک کرده است تا از طریق رهنمودهایی که امامان معصوم«علیهم‌السلام» فرموده‌اند ضعف‌های خود را به قوت تبدیل کنیم و استعدادهای خود را در راستای کمال حقیقی مدیریت کنیم. برادر عزیز! فرموده‌اند: «خُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا» انسان را ضعیف خلق کردیم، ولی راهِ به کمال‌رساندن خودش را نیز به او نشان دادند و لذا باید بدانید، ضعیف‌بودن بد نیست، ضعیف‌ماندن بد است. در این راستا کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را که بنده هم آن را شرح داده ام، توصیه می‌کنم. موفق باشید
19168
متن پرسش
علامه حسن زاده آملی می گوید: «در قعر جهنم جرجیر می روید زیرا که نار منقطع می شود و عذاب مرتفع می گردد...». ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، صفحه ۲۱۳ ولی امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند: «بعضی از مردم چقدر احمق هستند که می گویند در وادی جهنم جرجیر می روید در حالی که خداوند فرموده است: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ، پس چگونه سبزی می روید؟!». الکافی، جلد ۶، صفحه ۳۶۸ میشود منظور علامه را توضیح دهید که صراحتا با حدیث مخالف است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه خوانده‌اید سخن علامه حسن‌زاده نیست و جناب علامه آن را ترجمه کرده‌اند و اکثر علماء با این سخن محی‌الدین مخالف‌اند از جمله آیت‌اللّه جوادی معتقدند: «مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است» البته بحث آن مفصل است. موفق باشید

17238
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: ان شاءالله که در کنف حمایت ولیعصر عج الله تعالی فرجه الشریف موید و منصور باشید. و اما بعد... مدتی است در کانالهای تلگرامی و گروه ها لینک کانالهایی می آمد که حاوی سرگذشتها و دلنوشته هایی بود که قاطبه اصلی محتوای این دلنوشته ها متضمن بحث خیانت زوجین به یکدیگر خصوصا خصوصا خیانت زنان به شوهرانشان و نیز ارتباط جنسی محارم با یکدیگر بود. این دلنوشته ها و سرگذشتها ظاهرا در جهت دریافت مشاوره و استرشاد ارائه می شد منتهی با تکرار موضوعات خیانت و زنای عنف، گویا هدف عادی سازی و قبح زدایی از این مسائل بود. باتحقیق بیشتر متوجه شدم که اتاق فکرهای صهیونیستی با محوریت تزلزل و از هم گسیختگی و تقدس زدایی نهاد خانواده در ایران، این سرگذشتهای ساختگی را برای نفوذ فساد در تار و پود خانواده ها سرهم کرده و در معرض دید عموم قرار می دهند و متاسفانه برای همه طیف سنی سهل الوصول است. و در نظر بگیرید یک نوجوان که چندین بار این سرگذشتها را بخواند چقدر برایش قبح شکنی می شود و ذهنیتش نسبت به محارمش تغییر می کند و چه فاجعه ای رخ می دهد. جدیدا متاسفانه در سایه غفلت مسئولین علافه بر دلنوشته ها، فایلهای صوتی به وفور در کانالهای مربوط به ارتباط جنسی با محارم قرارداده می شود که اشخاص به طرز چندش آوری موضوع ارتباط با محارم خود را به تصویر می کشند. مثلا پسری با آب و تاب توضیح می دهد چگونه پس از فوت پدرش، با رضایت مادر با یکدیگر رابطه جنسی دارند و چقدر هر دو خشنودند!!! یا دختری با صداهای تهوع آور و صوتهای مستهجن با شور و اشتیاق از ارتباط جنسی با برادرش یا پدرش می گوید!!!! با توجه به اینکه صوت بسیار تاثیرگذارتر از متن و نوشته است؛ فرض بفرمایید چه بر سر نوجوانان و جوانان و زنان و مردان جامعه ما خواهد آمد؟ بعد شاهد خواهیم بود در برخی از خانواده ها کم کم این موضوع ارتباط جنسی با محارم باب می شود. باور بفرمایید دور از ذهن نیست. مگر نبود روزی که در کشور ما به ندرت طلاق اتفاق می افتاد و الان آمار طلاق بیداد می کند، پس در سایه غفلت از هجمه های فرهنگی هیچ چیز نشد ندارد! بنده دلم می سوزد خدا می داند جگرم کباب است از این همه توطئه از آن سو و این همه غفلت از این سو...خواهش می کنم التماس می کنم به داد مردم برسید. چه کسی باید این کانالها را قلع و قمع کند؟ چه کسی باید گردانندگان آن را جمع کند؟ چه کسی باید مردم را آگاه کند؟ وظیفه چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که هر نهادی از جمله وزارت ارتباطات نسبت به این موضوع وظیفه‌ای دارند، بحثی نیست. ولی عنایت داشته باشید که این پروژه حدّاقل 25 سال پیش به همین شکل که می‌فرمایید کلید خورد و چیز جدیدی نیست و خروجی آن هم، آن نبود که دشمن می‌خواست. با این همه راه‌کارِ اصلی آن است که انسان‌ها با نور ایمان متوجه‌ی کثافت و زشتی این حرف‌ها و این کارها بشوند. و از این جهت دین اسلام، دین آخرالزمان است که توان رویارویی با همه‌ی فتنه‌های آخرالزمان را دارد. لذا حضرت سجاد«علیه‌السلام» می‌فرمایند:  «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[1] خداوند مى ‏دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقى مى‏ آيند كه براى آن‏ها سوره توحيد و شش آيه اول سوره حديد را نازل كرد. اين خبر نشان مى‏ دهد براى فهم سوره‏ ى توحيد و شش آيه‏ ى اول سوره‏ ى حديد نياز به روح آخرالزمانى است‏. موفق باشید  

 


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 91.

11551

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: همسر و فرزندان بنده همگی از طرفداران سید صادق شیرازی هستند، خواستم مشورت بگیرم که برای پسرم بهتر است همسری که مثل عقیده ی خودش را داشته باشد انتخاب کنیم یا همسری خوب و ولایی؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هیچ‌وجه نباید در امر باطل آن‌ها، به آن‌ها کمک کنید. موفق باشید

نمایش چاپی