باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر کردم بد نیست به این «ده نکته» فکر کنید:
نكته اول
مقدس يا نا مقدس بودن انسان
آشتى با خدا از طريق آشتى با خود راستين، نگرشى است به عالم و آدم به صورتى كه هر چيزى در اين نگرش معناى خاصى مى دهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مى نماياند. راستى انسان را چگونه ببينيم؟ مقدّس يا نامقدّس؟ آيا مى توان انسان را به طرزى نگاه كرد كه در عين واقعى بودن، پنجره اى باشد براى نظر به مقدس ترين واقعيت هستى، يعنى خدا؟ و اگر انسان بتواند از طريق آشتى با خود پنجره نظر به حق گردد، آيا هيچ جنبه اى جز مقدس بودن برايش مى ماند؟ آيا اين انسان ديگر گوشت و استخوان است يا منظرى بسيار متعالى؟ و آنهايى كه انسان را در اين راستا موجود قدسى نمى بينند، مگر نه ايناست كه بسيارى از ابعاد متعالى او را ناديده گرفته اند؟ راستى اينها از انسان چه چيزى مى بينند؟ ما آزاد نيستيم تا انسان را از سر خود مقدس بشماريم، ولى موظفيم جنبه هاى مقدس او را ناديده نينگاريم و از رمزهاى وجود او روى برنتابيم و واقعيت معنوى او را انكار نكنيم، واقعيتى كه در خود راهى به سوى خدا را دارد، واقعيتى كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در اين دنيا او را از پاى درمى آورد، چرا كه خود را از جهان خدايى محروم داشته و به كوير نامقدس تن گرفتار شده.
نكته دوم: درك غم غربت
انسان به صورتى شگفت انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى بيند، ولى راه بازگشت را نمى شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى آورد و معنا پيدا مى كند و به نمونه هايى از انسانها دل مى بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى كنند، از روزمرّگى ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى شناسد كه پروردگار انسانها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى كند و از آن پيام پروردگارش را مى شنود و جلوه روحانى او را مى بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى يابد.
نكته سوم: راه ورود به دنياى حكمت و خلوت
اول بايد متوجه بود كه غير از آن خودى هستيم كه در سطح طبيعى با خود برخورد مى كنيم، در اين حالت است كه كوشش خود را به سوى مقصدى متعالى شروع خواهيم كرد، و پاى در دنياى عظمت هاى وجود خود خواهيم گذارد، و دنياى حكمت و خلوت در مقابل ما گشوده خواهد شد و استعداد ارتباط با خود واقعى سر بر خواهد آورد، فقط كافى است متوجه باشيم غير از آنى هستيم كه در سطح طبيعى با آن روبه رو هستيم. انسان سرّ پروردگار است، و انسانى كه بتواند با خود خلوت داشته باشد راه ارتباط با سرّى ترين اسرار الهى را پيدا كرده است، خداوند اسرارى را كه در عبارت نيايد در نزد ما گذارده است تا بنگريم و بيابيم.
|
اى نسخه عالم الهى، كه تويى |
اى آينه جمال شاهى، كه تويى |
|
|
بيرون ز تو نيست هرچه در عالم هست |
از خود بطلب هرآنچه خواهى، كه تويى |
|
نكته چهارم
آشتى با خدا، آشتى با همه چيز
يقيناً آن حياتى حيات است كه مقدّس باشد، و حياتى مقدّس است كه در جهانى مقدّس و با خدايى كه مبناى همه تقدّس هاست بتوان به سر برد، و لذا مى خواهيم بگوييم: «آشتى با خدا، آشتى با همه چيزهاست، كه همه چيز به جهت بى خدايى ما، به ما پشت كرده بودند و ما نيز به آنها پشت كرده بوديم». و با چهره ظلمانى عالم روبه رو بوديم، و نه با چهره رحمانى و حياتمندش، و در اين حال در واقع با هيچ چيز آشنا نخواهيم بود، و هيچ چيز هم با ما آشنا نخواهد بود، و اين تنهايى واقعاً مرگ است و مرگ آفرين.
نكته پنجم
بى تفاوتى چرا؟
خودشناسى گشودن جاده اى است روبه روى انسان تا او با طى آن همواره به لايه هاى عميق و بىكرانه عالم دست يابد، و وارد عالمى از وحدت شود كه هرچيز آن همه چيز است، انسان مى تواند از اين طريق به شور حياتى كه مطلوب واقعى هر انسانى است، دست يابد. در اين رهگذر انسان نسبت به خود بى تفاوت نخواهد بود تا نسبت به هر چه زمانه بر سر او آورد، تسليم شود و اميدى به دستيابى به خود برين نداشته باشد.
قدم زدن در خود برتر، قدم زدن در واقعيتى است كه در طول و عرض هستى حضور دارد. هراندازه ما با خودِ واقعى خود آشنا شويم، در تمام عوالم هستى حاضر خواهيم بود.
نكته ششم
خود باش، تا زندگى باشى
راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه لاى خاكستر روزمرّگى روبه رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟
از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه كردن به عالم درون آشكار مى شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن وقت كه خود را يافتى، مى بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آنكه بيراهه مى رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ايم.
نكته هفتم
حيات است كه حيات را می نگرد
اگر قبول دارى ايده آل هاى «معنوى» حقيقى ترين واقعيات هستند، و خودت، آرى خودت واقعى تر از تن و اندازه و وزن و مدرك و خانه ات هستى، پس وقتى به خودت دست يافته اى به واقعى ترين چيزى كه در دسترس تو مى تواند باشد دست يافته اى و در اين حال از وهم رسته و به حق پيوسته اى و در اين شرايط ديگر پاى ايمان به ميان است و نه پاى فكر و انديشه، اينجا ديگر موضوع دانائى به خود نيست، بلكه دارايى خود است، خود ما نزد خود خواهد بود، يعنى ارتباط با واقعى ترين چيزى كه هر انسان دارد، اما نه ارتباط با مفهومى از خود، بلكه با نگاهى زنده به خود مى نگريم، چون در ارزيابى خود، حيات است كه حيات را مى نگرد. آرى حيات است كه حيات را مى نگرد و در آن صورت حق در منظر جان نمايان مى گردد.[1]
نكته هشتم
روبه رويى با خود، نگاه با روشنايى خود
وقتى با خود واقعى روبه رو نيستيم هزاران سؤال ناگشوده داريم كه مى خواهيم به كمك استدلال جواب دهيم، من كارى ندارم كه بالاخره جواب مى گيرم يا نه. ولى وقتى باخودمان از طريق خودمان روبه رو شويم، يعنى وقتى با قدرت حيات، «حيات مجسم» را كه همان خودمان باشد، خود را ببينيم ديگر همه آن سئوالات بى معنى خواهند شد.
وقتى در آن اطاق با دست ماليدن بر اعضاء فيل مى خواستند آن را ببينند، هركدام چيزى گفتند كه هيچ كدام درست نبود. ولى:
|
در كف هر يك اگر شمعى بدى |
اختلاف از گفتشان بيرون شدى |
|
نكته نهم
مراقبه؛ يعنى از دست ندادن خود
معنى زندگى به واقع مراقبه اى است جهت از دست ندادن خود، و برگرداندن نظر از ناخودها به سوى خود، و مرگ چيزى جز ادامه و استمرار همين خود، و آزادشدن از سلطه طبيعت نيست. در مراقبه و در اين استمرارِ خود واقعى، انسان خود را از تاريخ و طبيعت بزرگتر مى يابد، و در اين حال هرگز لقمه اى در دهان تاريخ و طبيعت نخواهد بود، بلكه سازنده خود و سازنده زندگى خود مى باشد.
گفت: «هركس چشم از حرام نگاه دارد، و تن از شهوات، و باطن را آباد گرداند به مراقبت دائم، و ظاهر را آراسته دارد به متابعت شريعت، و عادت دهد تن را به خوردن حلال، فراست وى خطا نيفتد».[2]
نكته دهم
شورش و زندگى
اگر انسان فهميد كه خداگونه است، خدا گونه زيست كردن براى او مشكل نخواهد بود، و شوريدن بر هر نارسايى كه راه جان او را به فراخناى حيات برين مى بندد براى او عين زندگى است. دعوت به قيامى كه آيه «انَّما اعِظُكُمْ بِواحِدَة، انْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»[3] به آن دعوت مى نمايد، معناى زندگى مى گردد، و نمى تواند به طور جمعى يا فردى به قيام قيّوم هستى، در سراسر زندگى قائم نباشد، چنين انسانى، انسان نشسته و فرو رفته و خاكستر شده نيست، انسان ايستاده و قيام كرده است، در همه جا و همه وقت و در مقابل همه موانع.
|
بخت جوان يار ماست، دادن جان كار ماست |
قافله سالار ما، فخر جهان مصطف است |
|
موفق باشید
[1] ( 1)- براى شرح اين نكته به كتاب «آنگاه كه فعاليتهاى فرهنگى پوچ مى شود» رجوع فرماييد.
[2] ( 1)- كشف المحجوب هجويرى، سخنان ابوالفوارس شاه بن شجاع كرمانى
[3] ( 1)- سوره سبأ، آيه 46.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد آن جواب، مواردی مدّ نظر بود که میگویند اصلاً در آن نوع مردنشان حساب و کتابی را تجربه نکردهاند؛ عرض شد این افراد به مرحلهی برزخ و شروع حساب نرسیدهاند بلکه تنها تجرد خود را تجربه نمودهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست که اگر طرف تلاشهایی در امر ریاضی کرد و نفس او متوجهی واقعهای در آینده شد، علت آن محاسبات ریاضی او باشد. بلکه شرایط از آن طریق آماده میشود که آیندههای عالَم ماده را با نفس ناطقهی خود درک کند. مثل کاری که ساحران و مرتاضان انجام می دهند که به ظاهر، حرکات مادی است ولی در حقیقت، نفسِ آنها است که آن پیشگوییها را میکند. تفاوت این حرکات با معجزات در آن است که نهایت این حرکات در حوزهی عالم ماده و آیندهی عالم ماده تحرک دارد ولی پیابران مبانیِ خود را در عوالم اعلی دارا میباشند و چیزی را به میان میآورند که از طاقت کلّی بشر بیرون است و به همین جهت به آن، معجزه میگویند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی آنچه فرمودید خوب است. ولی به نظر بنده بد نیست با سیر مطالعاتی که روی سایت هست فعلاً کنار بیایید، إنشاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن افق، ظهور نور حق به میان آمده تا حضرت موسی«علیهالسلام» را به آن وادی بکشاند و منوّر به نور نبوت کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طیّ الأرض که قانون نمیخواهد!! سلوکی است خاص که بنده علم آن را ندارم. قوانین، مربوط به حرکات طبیعی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ممکن است این افراد از این جهت به دنبال خدا بوده باشند، ولی بالاخره وقتی انسانهای وارستهای را داریم که از زبان آنها این ادعیه جاری میشود، ما در عالَم دیگری با برکات خاصِ آن عالَم حاضر میشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایرانیان با درکی که از وحی و ایزدان داشتند بهخوبی متوجهی اشارات اسلام شدند و خودشان از اسلام استقبال نمودند و صفویه هم بر اساس گرایش مردم ایران به تشیع توانستند کار را جلو ببرند، وگرنه نوادگان شیخ صفیالدین اردبیلی گرایش عرفانی- سنی داشتند.
این اقتضای روح این تاریخ است که دوران حاکمیت فرد بر جمع را برنمیتابد، مگر حاکمیت قانون، بهخصوص اگر آن قانون الهی باشد و همین امر منجر به ولایت فقه و فقیه میشود و از این جهت دوران شاهنشاهی که مبتنی بر محوریتِ فرد بود، گذشته است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قرض الحسنه همیشه قرضالحسنه باید باشد. ولی وقتی با تورم روبهرو هستیم، اگر قرضدادنها طوری باشد که تورم در آن لحاظ شود، شاید انگیزهی قرضدادنها بهتر شکل بگیرد. ولی به هر صورت آن کسی که با فرض تورم قرض میدهد، در این شرایط ثواب دو چندان میبرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نفخهی اول، همه به عالَم برزخ منتقل و در آنجا حاضر میشوند حال، چه اندازه عالم برزخ باقی است تا عالم و آدم مستعدّ تجلیات قیامتی پیدا کنند و نفخهی دوم بوزد؛ والله اعلم! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در حدّ توان بنای ما جوابدادن به سؤالات است 2- آیا واقعاً میتوان گفت کشور ما در زمرهی بدترین کشورهای دنیاست؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور شخصی به آدرسی که در ایمیل خود داده بودید اینطور جواب داده شد:
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. چرا در راستای همان رشتهی تربیت بدنی شغل خود را دنبال نمیکنید؟ چه در امور اداری و چه غیر اداری و خصوصی؟ ۲. شرطی که برای ازدواج خود گذاشتهاید، منطقی نیست. نباید سرنوشت خود را به سرنوشت بقیه گره زد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. زیرا وقتی هم که تمدنی در عین جداییِ از دین مدعی ضد دین هم نباشد، عملاً با دینی که میخواهد همهی مناسبات انسانی را در توحید معنا کند، به مقابله با آن دین میرسد و این هم یکی از تزویرهای فرهنگ مدرن است که در عین ادعایِ ظاهری غیر دینیاش، عملاً ضد دین خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به مرور با نظر به جایگاه خود کلمات متوجهی اشارات معنایی آن خواهید شد. کتاب «اسماء الحسنی، دریچهی رجوع به حق» که بر روی سایت هست إنشاءاللّه قابل استفاده خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بهترین اعمال ماه شعبان همان روزه و استغفار و دعای هنگام زوال و مناجات شعبانیه و صدقه است. ۲. فکر میکنم با آثار شهید مطهری شروع کنید به عمق بیشتری میرسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جایی که آن بزرگان، عقل ما را خطاب قرار میدهند باید به صورت عقلانی و در کلیّت سخن آنها را پذیرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بالاخره تا حدّی نفس، هنوز تصرف خود را دارد تا اینکه از آن تصرف مأیوس شده و منصرف شود. ۲. در هر حال هر مرگی یک نوع انقطاع از بدن است و درد خود را دارد ۳. همهی احساسات مربوط به نفس است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه با اینکه در ذات خود مجرد است، چنانچه به عالم ماده توجه نماید و برای عالم ماده نقش اساسی قائل شود، از وسعت خود میکاهد و شدت حضورش در عالم هستی کم میشود. مثل کاری که اهل دنیا میکنند.
دوستداشتن غیر از منشأ اثردانستن است. به هر صورت انسان باید خانواده و سایر انسانها را دوست داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید متوجهی توّاببودنِ حضرت ربّ العالمین در همهی موارد بود و اینکه میفرماید: «إنّ الحسنات یذهبنّ السّیئات» یعنی با اعمال نیکو و رعایت دستورات خداوند، سیئات و آثار بد گناه میرود. شاید منظور آن روایت این باشد که فرصتِ انجام عمل نیک از دست میرود که آن را نیز خداوند با توّاببودن آن جبران میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طرحی که آقای بیکن و یا کانت در شرایط تاریخی خود مطرح میکنند مطابق روح تاریخی خود و آمادگی مردم آن زمان است و به همین جهت بنیاد تاریخی آنها میشود. در این مورد در شرح کتاب «خرد سیاسی در جهان توسعهنیافتگی» عرایضی نسبتاً مفصل شد. اگر بخواهید فلسفهی غرب را دنبال کنید در هر صورت نمیشود از آن نگاه که آقای دکتر داوری مدّ نظر قرار میدهند، غفلت کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باز برگشتیم به اول قضیه!! که عرض شد در هر تجربهای قیاسی خفی وجود دارد. بحث در یقینیبودنِ آن قیاس است که همان «حکمالامثال فی ما یجوز و لا یجوز واحد» میباشد و نه یقینیبودنِ علوم تجربی که بر اساس «ظنون متراکمه» نوعی اطمینان برای انسان بهوجود میآورد بدون آنکه مثل قضایای استدلالی، یقینی باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خودآگاهیِ خوبی نسبت به طوفانهای آخرالزمان دارید. آری! باید گامها را با بصیرت برداشت. فکر میکنم کتاب «آشتی با خدا» که با نظر به این طوفانها بیان شده و سعی دارد ما را در آغازینِ آغازها به خودمان بنمایاند؛ در این مورد بد نباشد از آن جهت که افقی در مقابل شما میگشاید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» بهخوبی روشن میشود که خداوند عین کمال است و چون حکمت، کمال است خداوند عین حکمت است. خوب است که به آن برهان رجوع فرمایید. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: جسمانیبودن معاد یعنی همهی ابعاد انسان در معاد حاضر شود و این برای معصومین«علیهمالسلام» هم تحقق مییابد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است اگر فرصتی بود با قرائت قرآن و مناجات «خمسه عشر» و تسبیحات حضرت زهرا«سلاماللّهعلیها» مأنوس باشید. موفق باشید
