بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28376

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد لطف می فرمایید پاسخ سوال ۲۸۳۴۵ را شرح بیشتری بفرمایید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب سؤال جنابعالی که می‌فرمایید خود را در محضر کدام از اسماء الهی قرار دهیم، همان‌بود که ربّ ما «اللّه» است. در این مورد خوب است به شرح سوره‌ی حمد حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رجوع فرمایید. موفق باشید

28258

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: به‌نظر می‌رسد که در جلسه اخیر جاثیه به موضع شکاکیت رسیدید چون فقط من را لاریب و یقینی دانستید و خارج از من را با مثال خواب و بیداری از ساحت یقین خارج فرمودید عجیبست که سابق این موضع دکارتی سوبژه ابژه را مطابق نظرات هایدگر مردود می‌دانستید حال خود در آن ماوا گرفتید البته موضع حق اینست که من را نیز یقینی ندانیم فقط بپذیریم احساسات و ادراکاتی در لحظه حال وجود دارد. اصطلاحا اصالت نفس لحظه ای اگر چه همین هم برای من یقینی نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه نشدم چگونه به این نتیجه که می‌فرمایید، رسیدید. شاید اصالت رابه یقین عقلی می دهید. در صورتی که یقین حقیقی قلبی است. موفق باشید

28163
متن پرسش
سلام: دغدغه زندگی بعد از مرگ در حد «لزوم عقلی دفع ضرر محتمل» چه هدفی به من باید بدهد در زندگی ام و چه جور زندگی؟ آیا باید تمام واجبات و تمام محرمات را رعایت کنم؟ مثلا در اعتقادات تا چه اندازه. در اخلاق آیا باید همه صفات رذیله را ترک کنم و تمام فضایل را دارا باشم؟ ( مثلا آیت الله مظاهری اولا مبحث تهذیب نفس را اوجب واجب می دانند و حدود ۴۰ رذیله و ۴۰ فضیلت را بیان نمودند). در احکام متناسب با شرایط زمان و مکان همه ی آن چه که در رساله نوشته شده. یا مثلا تمام آنچه که در کتاب گناهان کبیره (حدود ۷۰ مورد) هست. یا مثلا تمام آن چه که آیت الله مظاهری در رساله ی خود در قسمت مسائل اخلاقی نوشتند. متناسب با مقتضیات. آیا تقوایی که در قرآن هست منظورش همین است (با مراتبش) هدفم باید چی باشد؟ ببینید من تحصیلات حوزوی ندارم ولی یک کم مطالعه کردم و یک مقدار شنیدم ولی بحث انگیزه چیز دیگری است آنچه باعث می شود من یک آدم متوسط الحال و متعارف صبح از خواب بلند شوم و دو رکعت نماز بخوانم حداقل برای خوم اگر بخواهم خودم را گول نزنم چیزی جز ترس از مواخذه و حساب و کتاب نیست (خوانده ام و شنیده ام کمال مطلق خواهی را، قرب به خدا را، کمال و سعادت و شدت یافتن وجودی را و بهشت و جوا ر رحمت الهی را و...) ولی نمی دانم شاید چون حد و اندازه ام این قدها نیست این حرف ها (حداقل فعلا) تکانم نمی دهد. حالا سوال بنده این است هدفم را چی قرار بدهم (از قرآن بلدم مراتب طولی اهداف رحمت، عبودیت و آزمایش را)؟ تا به قد و قواره ی یک آدم متعارف بخورد و از آن طرف چه جوری رفتار کنم؟ آیا مثلا هدف «نجات» کافی است یا باید همراه با خواستن رفتن به بهشت (یا بهشتی شدن باشد) آیا مثلا فرضا اگر تمام اعمال را انجام بدهم ولی یکی از این ۴۰ صفت رذیله (مثلا تکبر، غرور، حب دنیا عجب، حسادت...) در من فعال باشم باز معذب هستم؟ یا مثلا اگر همه واجبات را انجام دادم ولی مثلا یک بار در عمرم دروغ گفتم و توبه نکردم باز باید عکس العمل فعلم را ببینم؟ آیا تا از تمام رذایل پاک نشویم می توانیم برویم بهشت یا بهشتی شویم یا شرط بهشت چیست؟ (قلب سلیم) تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت از پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» داریم: «بُعثت علی الشریعة السمحة السهلة» من بر دینی آرام و نرم مبعوث شدم، نه دینی که در آن سخت‌گیری باشد. به همان معنایی که در جای دیگر می‌فرمایند: «لم یرسلنی اللّه بالرهبانیة ولکن بَعَثَنی بالحنیفیة السهلة السمحة» خداوند مرا برای دین رهبانی و گوشه‌نشینی و فرار از فعالیت‌های اجتماعی ارسال نکرده است، لکن مرا برای دینی که در آن سخت‌گیری نیست مبعوث کرده.

28063

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: به نظر شما، بهترین و جامع ترین شارح آثار مولانا و اشعار حافظ کیست؟ کدام نویسنده ها خوب در زمینه شرح آثار این دو بزرگ، کار کرده اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از شروح حُسنی دارند ولی هر دو بزرگوار، بزرگ‌تر از شرح‌های موجود هستند. شرح مرحوم علامه محمدتقی جعفری و آقای کریم زمانی برای مولوی می‌تواند شروع تفکر باشد، ولی برای جناب حافظ چیزِ دندان‌گیری ندیدم. بالاخره حافظ از عهدِ ازلی ما سخن می‌گوید، کیست که در عهد ازلی‌اش حاضر باشد تا با حافظ به‌سر ببرد؟!! موفق باشید

26076
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت تمام انسانها مخلوق خدا هستند و چون مخلوق خدایند در نگاه کلان به عالم هستی خیر محسوب میشه نه شر. حتی گناهکاران. زیرا هرچه موجود باشد خیر است و هرچه عدم باشد شر. اما خداوند بعضی ها را خالد در آتش دوزخ قرار می دهد. حل این مسئله به شکل فلسفی چیست؟ آیا اشتداد و تضعف در حرکت موجودات یا با حرکت جوهری ناسازگار نیست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جهنم، انسان با انتخاب‌های غلط خود روبه‌رو می‌شود که آن، نسبتی است با انسان. وگرنه وجودِ جهنم نیز از نظر وجودی، خیر است. موفق باشید

25694

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب محضر استاد محترم: بنده در رشته تفسیر اثری دانشگاه علوم قرآن ری تحصیل کرده ام. مدت ۶ سال هم خدمت آقای دکتر مرتضی زاهدی استاد تعلیم و تربیت قرآنی کسب فیض کرده ام. اما وقتی به قرآن مراجعه می کنم خود را عاجزترین میابم و حس می کنم دریافت‌های بافته های ذهنی و یا محفوظاتی است که از دیگران دارم. سوالی که برام مطرحه برای ورود به تدبر در قرآن چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟ آیا باید با موضوع خاصی و سوالات خاصی ورود کنیم؟ آیا باید به تفاسیر هم مراجعه کنیم؟ یا لازم است ابتدا یک دوره تفسیر خاصی را مطالعه کنیم بعد ورود کنیم؟ چنانچه راهنمایی خاصی مد نظر دارید بفرمایید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که با مطالعه‌ی مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن‌ها‌ که همه بر روی سایت هست؛ زمینه‌ی تفکر و تدبّر در قرآن را فراهم فرمایید و سپس به تفسیر المیزان رجوع کنید. قبل از آن بد نیست به جزوه‌ی «روش کار با المیزان» رجوع فرمایید. موفق باشید

25201
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد: در برهان صدیقین گفتید که عالم با مرتبه اشد، به عالم با مرتبه شدید جلوه می کند، و عالم با مرتبه شدید به عالم با مرتبه خفیف، جلوه می کند و لذا عوالم نازله، جلوه عوالم بالاتر خود هستند. برداشت من اینه که عوالم نازله (دنیا و برزخ و قیامت)، مخصوص موجودات مجرد هستند. و این صحبت ها در مورد موجودات غیر مجرد (مثل سنگ و کلوخ و آب و خاک و چوب و غیره) که فاقد روح هستند (موجوداتی که غیرتشکیکی هستند یا همان ماهیات)، کارایی ندارد. منظور من اینه که منِ من در عالم دنیا (عالم ماده)، باطنش در عالم برزخ است که از آنجا افاضه کرده و منِ من را در عالم دنیا ایجاد کرده (به صورت جلوه) و همین منِ من در عالم برزخ (عالم مثال)، باطنش در عالم قیامت (عالم عقل) است که از آنجا افاضه کرده و منِ من به صورت تجلی، در عالم برزخ ایجاد شده است. حال سوال من این است که پس تن من چه؟ از آنجا که تن من تشکیکی نیست، لذا نمی توان برای آن وجودی متصور بود که در عالم برزخ باشد و از آنجا جلوه کرده باشد. و چون وجودی در عالم برزخ برای تن من نیست که به عالم پایین تر خود (عالم دنیا) جلوه کند، پس در عالم قیامت هم برای تن من، باطنی وجود ندارد. از طرفی چوب و سنگ و دیوار و امثالهم مشابه تن من، غیرتشکیکی هستند. لذا اینطور نتیجه گرفته می شود که صرفا مجردات در عوالم بالاتر خود دارای باطن هستند و در نهایت به خدا (که عین وجود و کمال است) ختم می شود (از خدا صادر می شوند) ولی غیرمجرداتی که در عالم می بینیم (سنگ، خاک، کلوخ، کوه، دریا و امثالهم)، چون غیرتشکیکی هستند، به خدا ختم نمی شوند. می دانم که یک جای این تحلیلم می لنگد که کوه و دشت و صحرا و دریا و کلا غیرمجردات، به خدا ختم نشده. اشکال کارم کجاست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین ماهیت و وجود، خلط انجام نگیرد. «وجود» تشکیکی است و هرچیزی را که از زاویه‌ی وجودی‌اش مدّ نظر قرار دهید مرتبه‌ی بالاتر و باطن برایش می‌توان مدّ نظر قرار داد آن هم به اعتبار وجهِ وجودیِ آن. موفق باشید

24191
متن پرسش
سلام استاد عزیز. خدا پشت و پناهتان. ۱. لطفا بفرمایید نفس چگونه بدن خود را می سازد وقتی جسمانیه الحدوث است و بعد از چهار ماهگی جسم تازه دارای روح می شود؟ ۲. استاد بزرگوار بنده به لطف خدا با آثار شما و حضرت امام (ره) خیلی خوب ارتباط برقرار کرده و به جانم می نشیند و بهره می برم ولی همچین استفاده ای رو از آثار علامه حسن زاده عزیز کمتر می برم انگار رزقم نیست. استاد چرا حضرت امام (ره) در بین آثار گرانسنگشان معرفت النفس دیده نمی شود و به طور مفصل و مجزا مثل علامه به آن نپرداختند؟ (مباحث معرفت النفس شما را با سی دی گوش دادم و بهره بردم به نظرتون لزومی داره به صورت مبسوطی که حضرت علامه تاکید دارن این مبحث رو دنبال کنیم؟). متشکرم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نطفه‌ی انسان از همان ابتدا روح دارد ولی در ابتدا، روحِ انسان بالفعل نباتی و بالقوه انسان است و آن وجهِ نباتی‌اش بدن خود را می‌سازد و از چهارماهگی روح، به جهتِ قوه‌ی انسانی‌اش شدت می‌یابد و روح انسانی می‌شود و بدن او مسیر انسانیت‌اش را طی می‌کند. ۲. حضرت امام در تعلیقات‌شان بر اسفار، بحثِ معرفت نفس را مبسوطاً مطرح کرده‌اند و بنا بر توصیه‌ی ایشان بنده جلد ۸ و ۹ اسفار را ترجمه کردم. فکر می‌کنم اگر کتاب «معاد» را همراه با شرح صوتی آن دنبال بفرمایید نسبت به مباحث معرفت نفس کامل‌تر خواهید شد. موفق باشید

34677
متن پرسش

سلام به استاد عزیز: از رفقا شنیدم کتاب «پاییز آمد» که خاطرات خانم فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی بود را خوانده‌اید و تعریف خاصی از آن داشتید. مایل بودم چنانکه ممکن است نظر خود را برای بنده بفرمایید. با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: از نظر بنده این کتاب ظاهراً و در ابتدای امر تصور می‌شود قصه یک زندگی عاشقانه است، ولی حقیقت آن است که این زن و شوهر از همان روزهای ابتدای زندگی‌شان می‌دانستند در سوز جدایی از همدیگر در دل تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، باید خود را در اوج صفا و جدایی تجربه کنند و هنوز هم همدیگر را در سوز جدایی تجربه می‌نمایند، هرچند یک نفر در این دنیا و دیگری در حیات شهیدان حاضر است، تا زیباترین غم را در خود و در ما زنده نگه دارد. این کتاب حکایت روح تاریخی است که در این زمانه شروع شده و می‌توان آن را در این زن و شوهر احساس کرد. بازخوانی پرونده‌ای است که روح انسانی و انسانیت در آن طوری نمایان است که دل هر انسانی را آب می‌کند. راستی را! چه اندازه غم‌های بزرگ وقتی پای خدا در میان باشد، زیباست. دل را که نه، جان‌ها را آب می‌کند. «چه خوش است رنج و محنت، به رَهِ وفا کشیدن! / چه خوش است ناز جانان، همه را به جان، خریدن!» موفق باشید

32536

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در خصوص این متن چیست؟ به گزارش رجانیوز، حجت السلام دکترحسین سوزنچی ازدانش آموختگان ممتاز امام صادق ع... در این باره می نویسد: در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کرده‌ایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه می‌کنیم! در روز ۱۹ رمضان سال جاری (۱۴۳۵ ق) در مسجد دانشگاه بوعلی‌سینای همدان مطلبی درباره اینکه اسم حضرت علی علیه‌السلام صریحا در همین قرآنی که در دست ماست آمده، ارائه کردم که به نظرم رسید شاید مفید باشد مستندات آن را در اینجا بیاورم و هدیه‌ای باشد به شیعیان و محبان آن حضرت: مقدمات بحث: ۱) یادمان باشد بنی‌امیه هزار ماه بر جامعه اسلامی مسلط شد و در این ایام تمام تلاش خود را برای محو نام و یاد علی علیه‌السلام در پیش گرفت، از جعل روایات فراوان گرفته تا تحریف معنوی قرآن (قرآن کریم قطعا مصون از تحریف ظاهری بوده است؛ اما تحریف معنوی به معنای اینکه در شأن نزول آیات ادعاهای دروغین کنند یا معنای متن را واژگونه جلوه دهند، قطعا رخ داده است) ۲) کسانی که در خصوص تورات و انجیلی که امروزه در دست ماست تحقیق کرده‌اند نشان داده‌اند که در زبان اصلیِ این کتب آسمانی، نام پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، اما علمای مغرض این شرایع، به جای اینکه اسم را به همان صورتی که هست باقی بگذارند، اسم را ترجمه می‌کنند تا ادعا شود نام حضرت در این کتب نیست. مثلا به جای کلمه «محمد» در ترجمه‌ها از کلمه «پسندیده» استفاده می‌کنند و مثلا در ترجمه، به جای جمله‌ی «محمد از کوه فاران [= کوه نور] آمد» می‌نویسند: «پسندیده از کوه فاراد آمد» تا کسی نفهمد که نام حضرت محمد (ص) در کتب آسمانی آنها آمده است. ۳) در هزار ماه حکومت بنی امیه (لااقل تا زمان عمربن عبدالعزیز) بردن نام علی علیه‌السلام و ذکر فضایل او از بزرگترین جرایم بود و علمای درباری بنی‌امیه چون جرأت تغییر دادن متن قرآن و امکان حذف نام علی علیه‌السلام از قرآن کریم را نداشتند همین ترفند را در مورد نام حضرت علی علیه‌السلام در قرآن انجام دادند و علی‌رغم تلاشهای امامان شیعه و اصحاب ایشان، غلبه رسانه‌ای بنی‌امیه و فرهنگ‌سازی‌ای که توسط علمای درباری بنی‌امیه، و بعد از آن، بنی‌عباس، انجام شد، به گونه‌ای شد که کم‌کم این ترفند به عنوان تفسیر درست آیات قلمداد شد و بعدها حتی بسیاری از علمای شیعه در دام این ترفند افتادند؛ لذا الان که کسی بخواهد خلاف این فضا حرف بزند، از ابتدا ممکن است متهم شود. با توجه به این مقدمات، قبل از ارائه شواهد تاریخی در تفسیر آیات، ابتدا از مخاطب می‌خواهم خالی‌الذهن به موارد زیر توجه کنند، بعد نشان خواهم داد که در تفاسیر اهل بیت و اصحابشان، کاملا این معنا رواج داشته است. مورد اول: در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل می‌فرماید که: « وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان [امت آخرالزمان] «لسان صدق»ی [= زبانِ حقیقت] برای من قرار بده.» خداوند در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا می‌دهد و می‌فرماید: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بت‌پرستان و آنچه می‌پرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها لسان صدق را علی قرار دادیم.» متاسفانه، اغلب مفسران اهل سنت به‌تبعِ یکی از علمای درباری بنی‌امیه (به نام مجاهد) جمله « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» را به صورت «برای آنها ثنای نیکویی قرار دادیم»[۱] (مثلا در معانی القرآن، نوشته ابوزکریا الفراء (متوفی ۲۰۷)، ج۲، ص۱۶۹؛ بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۳) تفسیر کرده‌اند. اگر دقت شود در این تفسیر، «علی» به عنوان صفت برای «لسان صدق» قلمداد شده که به لحاظ دستور زبانی مشکل دارد زیرا فعل «جعلنا» (= قرار دادیم) فعلی است که دو مفعول می‌گیرد؛ یعنی مثلا جمله‌ای که به صورت مبتدا و خبر است را به عنوان دو مفعول این فعل قرار می‌دهند (مثلا جمله «این تابلو عمودی است» را به صورت «این تابلو را عمودی قرار دادم» می‌توان تعبیر کرد.) در آیه ۸۴ سوره صافات، جضرت ابراهیم (ع) از خدا می‌خواهد که «برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده»، و در این آیه خداوند می‌فرماید «برای ایشان، لسان صدق را علی قرار دادیم» اما مفسر درباری این جمله را این طور تفسیر کرده که خدا فرموده باشد: «برای ایشان ثنای خوبی قرار دادیم». (یعنی فعل «جعل» را یک مفعولی در نظر گرفته و «علی» را صفتِ «لسان صدق» قلمداد نموده است) بعدیها دیدند که این مشکل هست و گویی در تعبیر «ثناءا حسنا» کلمه «علی» کاملا حذف شده و وی فقط کلمه لسان صدق را تفسیر کرده، «علی» را به «مرتفع» تفسیر کردند تا این مشکل هم حل شود. مثلا واحدی (متوفی ۴۶۸) در «الوسیط فی تفسیر القران المجید» (بیروت: دارالکتب العلمیه) می‌گوید: « وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ» ثناء حسنا فِی الناس، «عَلِیّاً» مرتفعا سایرا فِی الناس، فکل أهل الأدیان یتولون إبراهیم وذریته، ویثنون علیهم.» جدای از این اشکال دستور زبانی، آیا واقعا معنای مورد ادعای اینها با سوال حضرت ابراهیم تطابق دارد، یا همان صریح آیه که «لسان صدق درخواستی تو در میان آیندگان، همان علی علیه‌السلام است» معنای آیه است؟ اگر این مفسر درباری تابع بنی‌امیه اصرار دارد که از ادبیات عرب تخطی کند تا اسم علی، اسم علی محسوب نشود، ما چرا از او پیروی کنیم؟ اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم اشاره می‌کنم این مطلب که اینجا «علی» اسم امیرالمومنین است، مطلبی است که بسیاری از علمای بزرگ شیعه از ائمه اطهار روایت کرده‌اند. مثلا ابوبصیر از امام صادق علیه‌السلام (بحار الانوار، ج۳۵، ص۵۹)، یونس بن عبدالرحمن از امام رضا علیه‌السلام (بحارالانوار، ج۳۶، ص۵۷) و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام حسن عسگری (بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۳) صریحا این مطلب را نقل کرده‌اند که در اینجا فقط به بیان یونس بن عبدالحمن بسنده می‌کنیم: «یونس بن عبدالرحمان به امام رضا علیه‌السلام عرض کرد: گروهی از من اسم علی در کتاب الله عزوجل را طلب کردند؛ برای آنها این آیه را خواندم که خداوند می‌فرماید: « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً». امام به من فرمود: «صدقت، هو کذا» (درست گفتی، این همان است) مورد دوم: یکی از مطالبی که اغلب ما در توضیح اینکه «چرا اسم علی علیه‌السلام در قرآن نیامده؟» توضیح می‌دهیم که «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر اسم ایشان در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خدا رسما اسم ایشان را نیاورد.» خداوند صریحا این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان می‌کنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلب به این مهمی را در قرآن نمی‌آوریم؟» اما طبق معمول، ما اسم علی (ع) را ترجمه کرده‌ایم و لذا آیه قبل و بعد آن کاملا بی‌معنا و بی‌ارتباط با این آیه شده است. خداوند در آیات ۴ و ۵ سوره زخرف می‌فرماید: « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ» معنای آیه این است: «قطعا او در ام‌الکتاب [= سوره حمد] نزد ما همان علیِ حکیم است؛ آیا اگر شما گروهی افراط‌کار هستید، [گمان می‌کنید که در نتیجه] ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری می‌کنیم؟» لازم به ذکر است که «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و در این سوره آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه با اوصافی مانند کارهای خوب و …؛ یعنی در بیان صراط، به گروهی اشاره شده: « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» یک سوالی که برای هر مسلمانی پیش می‌آید این است که مقصود از این «الذین» کیست؟ (ابتدا یادآور می‌شوم که قرآن در موارد متعددی در مورد انجام کاری، از تعبیر جمع (مانند «الذین») استفاده کرده که همه مفسران قبول دارند که فقط یک نفر آن کار را انجام داده است، مانند آیه ۸ سوره منافقون و آیه ۵۵ سوره مائده، که چرایی این گونه تعبیر بحث مفصلی دارد.) اکنون در این آیه می‌فرماید آن کسی که نزد ما در سوره حمد مورد نظر بوده، قطعا علیِ حکیم (تعبیر علی حکیم همانند تعبیر لقمان حکیم است) است؛ و شما هم گمان نکنید که چون یک عده آدم افراطی هستید، ما از بیان چنین مطلبی در قرآن خودداری می‌کنیم. البته «ام الکتاب» در قرآن به گونه‌ای هم به کار رفته که به معنای مرتبه‌ای از قرآن که در لوح محفوظ است باشد (مثلا: سوره رعد، آیه ۳۹: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) و اغلب مفسران هم چون خواسته‌اند همانند برخی از علمای بنی‌امیه (مثل مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی ۱۵۰)[۲]«علی» را به معنای «مرتفع» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط داده‌اند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد. جملات قبلی این سوره چنین است: « حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ » و با توجه به اینکه ام الکتاب را «لوح محفوظ» و علی به «مرتفع» ترجمه شود ظاهرا معنای آیات چنین می‌شود: «حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید بیندیشید، و آن [=قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما قطعا مرتفع (بلندمرتبه) و حکیم است.» اما چنین ترجمه‌ای چند اشکال دارد. مهمترین اشکال در مرجع ضمیرهاست. در این تفسیر، ابتدا می‌گوید کتاب مبین، قرآنِ عربی قرار داده شده، بعد می‌گوید همان در لوح محفوظ، بلندمرتبه و حکیم است. اکنون آیا کتاب مبین همان ام الکتاب است یا نیست؟ در هر دو صورت مشکل پیش می‌آید. اگر کسی بگوید کتاب مبین همان ام الکتاب و مرتبه آسمانی قرآن است (که از تعبیر جعلناه قرآنا عربیا) چنین برداشت می‌شود، آنگاه لازم می‌آید طبق این تفسیر از آیه ۳، ام الکتاب درون ام الکتاب باشد (انه فی ام الکتاب …)! و اگر هم بگوییم کتاب مبین، همان مرتبه قرآن عربی و چیزی پایین‌تر از لوح محفوظ (ام الکتاب) است، آنگاه آیه ۲ (که کتاب مبین را به صورت قرآن عربی درآوردیم) بی‌معنا می‌شود. (اگر کتاب مبین همان قرآن عربی باشد تبدیل آن به قرآن عربی، اصطلاحا تحصیل حاصل و لذا محال است) جالب است که عموم مفسرانی که «علیّ» در این آیه را به معنای «مرتفع و بلند مرتبه» گرفته‌اند ناخواسته به یکی از دو حالت فوق لغزیده و متوجه این پارادوکس نشده‌اند که باید بین معنای آیه ۳ و آیه ۲ با هم جمع کرد (حتی بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۸۵-۸۳؛ ابتدا به گونه‌ای بحث می‌کنند که گویی کتاب مبین همان قرآن عربی است سپس به گونه ای بحث می‌کنند که کتاب مبین همان مرتبه ام الکتاب و لوح محفوظ است) اما اگر علیّ را همان اسم حضرت علی بدانیم، چه ام‌الکتاب را نام سوره حمد بداینم و چه اشاره به لوح محفوظ، در هر دو حالت مشکلی پیش نمی‌آید. فقط قبل از فهم مطلب، باید توجه شود که طبق روایت متواتر حدیث ثقلین که شیعه و سنی آن را روایت کرده، حقیقت باطنی ثقلین، یعنی حقیقت ماواریی قرآن و اهل بیت یکی است و از هم جدایی‌ناپذیر است (انهما لن یفترقا)؛ و این آیات در مقام بیان همین حقیقت است: ترجمه آیات بر اساس تفسیر ام‌الکتاب به معنای سوره حمد: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همان [حقیقت ماورایی که] در سوره حمد [بدان اشاره شده] علیِ حکیم است.» ترجمه آیات بر اساس تفسیر ام‌الکتاب به معنای لوح محفوظ: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [جلوه دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظی که نزد ماست، همان علیِ حکیم است.» چنانکه دیده میشود بر اساس اینکه کلمه «علی» همان اسم حضرت علی باشد، هم ارتباط آیه با آیات قبل درست می‌شود و هم ارتباط آیه با آیات بعد؛ اما اگر «علی» به معنای مرتفع و بلندمرتبه باشد، اولا ارتباطی بین آیه و آیه بعد نمی‌ماند و ثانیا ارتباط آیه با آیات قبل، تکلف‌آمیز می‌شود. مجددا برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم در پایان اشاره می‌کنم که در روایات متعددی صریحا این آیه در توصیف و معرفی حضرت علی علیه‌السلام به کار رفته است (مانند روایت حماد بن عیسی از امام صادق علیه‌السلام که امام فرمود:‌صراط مستقیم در قرآن همان علی علیه‌السلام است و دلیل بر این مطلب همین آیه است که فرمود او (صراط مستقیم) در ام الکتاب (سوره حمد) همان علی حکیم است) [۳] و نیز در بسیاری از زیارات‌نامه‌های حضرت علی (ع) (مانند این زیارت‌نامه از امام صادق علیه‌السلام که در روز غدیر خوانده می‌شود: … خدایا، شهادت می‌دهم که او امام هدایتگر ارشادکننده رشدیافته است یعنی علی امیرمومنان که در کتابت این گونه از او یاد کردی که او ر ام‌الکتاب، علی حکیم است …) [۴]. *** با این اوصاف آیا نباید اذعان کرد که ما تحت فرهنگ‌سازی بنی‌امیه قرار گرفته‌ایم که باورمان شده که اسم علی در قرآن نیامده است.(لازم به ذکر است که موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که اگر خداوند توفیق داد شاید در فرصتی دیگر بدانها بپردازم. فقط اشاره می‌کنم که دست بر قضا چندی قبل یکی از دوستان از کتابی عربی نام برد که ترجمه‌ عنوانش چنین است: «چرا اسم علی (ع) این اندازه زیاد در قرآن آمده است؟» بنده هنوز فرصت مطالعه این کتاب و اینکه استدلالاتش چه اندازه محکم است پیدا نکرده‌ام، و شاید اگر مطالعه کنم دیگر نیازی به ادامه این بحث نباشد) والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی شب ۲۱ رمضان ۱۴۳۵ [۱] . عَن مُجاهد، فِی قوله: «وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ» قَالَ: ثناء حَسَنًا [۲] . تفسیر مقاتل، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳: ج۳، ص۱۸۵: «(وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ) یقول لأهل مکة: إن کذبتم بهذا القرآن، فإن نسخته فی أصل الکتاب، یعنی اللوح المحفوظ، (لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ) یقول: عندنا مرفوع، (حَکِیمٌ) یعنی محکم من الباطل.» [۳] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أُمِّ الْکِتَابِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» معانی الأخبار، ص۳۳ [۴] . …فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ‏ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‏»… تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۵

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته شواهدی که استاد سوزنچی آورده‌اند، آن‌طور نیست که نتوان آن را به صورت دیگری توجیه کرد. و در این رابطه علامه طباطبایی دلایلی در مورد عدم نام‌بردن صریح نام حضرت علی«علیه‌السلام» را نکات دیگری می‌دانند که بنده طیّ یک سؤال و جواب در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تنظیم نموده‌ام و آن سؤال و جواب ذیلاً ارسال می‌گردد. موفق باشید

سؤال: با توجه به اهميت مسئله‌ی امامت و اهميت مصداق آن يعني علي(ع)، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنين(ع)به طور صريح نيامده؟

جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:

1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحت‌الشعاع قرار داده است و با اندک بهانه‌اي اختلاف‌ها سر بر مي‌آورد.

2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را به‌دست نياورده‌اند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونه‌ي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت علي(ع) کرد ملاحظه فرموديد.

3- حضرت علي(ع) با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركرده‌هاي شركِ ديروز جنگيده‌است و چندين و چند از پدران و برادران آن‌ها را به قتل رسانده‌است و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از علي(ع) ناراحت‌اند و عظمت علي(ع) هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشته‌هاي بدر به دست علي(ع) بوده است.

4- روش سخن‌گفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی  بر روي شخصيت است نه اشخاص.

در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام علي(ع)در قرآن برده شده بود، با توجه به آن‌همه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني،‌ بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين مي‌ايستادند و در چنان شرايطي ادامه‌ي اصل اسلام به خطر مي‌افتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام علي(ع)در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.

امام صادق(ع)در جواب سؤال فوق که چرا نام علي(ع)در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چه‌چيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهده‌ي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق مي‌گيرد و پيامبر(ص) روشن كردند، همچنان كه گفت حج به‌جا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.

آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت علي(ع) به صِرف شيعه‌بودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمه‌زهرا(س)در صحراي كربلا، نشان نداد كه عده‌اي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيت(ع) نبودند؟ و لذا اگر نام علي(ع)در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله مي‌كردند و حريم قرآن را مي‌شكستند. و خداوند با عدم طرح نام علي(ع)در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.

از طرفي پيامبر خدا(ص)با تأييد علي(ع) در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبر(ص)مي‌فرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم مي‌باشم و علي دروازه‌ي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازه‌ي آن وارد شود تا به علم برسد.

روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آن‌ها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبر(ص)صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات مي‌رساند كه همه‌ي امت بايد به اميرالمؤمنين(ع) رجوع كنند و وصول به علم پيامبر(ص)از ناحيه‌ي علي(ع)ممكن است و مي‌رساند كه علي(ع) اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبر(ص) ولايت جامعه‌ي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.

با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبر(ص) به راحتي روشن مي‌شودكه عالي‌ترين مصداق بعد از رسول‌الله(ص)، براي ادامه‌ي ولايتِ ديني بر مسلمانان، علي(ع) است. مسلم با حذف علي(ع) از حاکميت جامعه‌ي اسلامي بعد از رحلت رسول خدا(ص) جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفته‌ي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت علي(ع) برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبر(ص) را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابه‌ي پيامبر(ص)از علي(ع)فاصله گرفته‌اند بعضي از صحابه که همراه علي(ع)بودند به امامت آن حضرت نماز مي‌خوانند. عمران‌بن‌حصين از صحابه‌ي پيامبر(ع)مي‌گويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسول‌الله(ص)» با علي(ع) در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسول‌خدا(ص) مي‌خوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعي‌اش از صحنه‌ي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهاب‌الدّين‌زهري از علماء اهل سنت و از تابعين مي‌گويد: «دخلتُ علي اَنَسِ‌بن‌مالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمت‌گذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه مي‌كني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسول‌خدا(ص) چيزي جز نماز نمي‌ديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده مي‌شد سنخيتي با نماز پيامبر(ص)نداشته. محمدبن‌ادريس‌شافعي از وهب‌بن‌كيسان نقل مي‌كند كه مي‌گويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسول‌الله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنت‌هاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.

آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنين(ع)در هنگام خلافت، امام حسن(ع) را مي‌فرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت مي‌خوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد مي‌كنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت علي(ع) امام حسن(ع) را مي‌خوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت علي(ع)، در حالي‌که حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.

 

[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.

[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.

[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.

[4] - الاُم، ج1، ص 208.

32323

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: در صفحه ۹۰ معرفت النفس و حشر فرمودید هرچه نفس کامل تر گردد جامعیت و وحدت و بساطت آن شدیدتر خواهد شد بدون آن که جنس آن عوض شود. در سطر بعدی می فرمایید البته اگر این تحول ذاتی در مقوله ی حرکت همچنان ادامه یابد به جنس دیگری تبدیل خواهد شد. کجا جنس عوض می شود کجا جنس عوض نمی شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور جناب ملا صدرا از تغییر جنس به همان معنای شدت حضور است از عالَم دنیا به عالم قیامت. ولی در هر حال در همین حالت هم نفس است که شدت پیدا کرده است و جنس بدن او دیگر از جنس اخلاق و عقاید او است، نه از جنس عالم ماده. موفق باشید

29158
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین. الحمدلله الذی هدانا لهذی. سلام و عرض ادب و سپاس خدمت استاد بزرگواری که خداوند منان شما را معلم ما در این دوران قرار داد و وسیله عبور از ماده به معنا. به رسم ادب فهم خود را از مباحث جنابعالی در مباحث مختلف ارائه می‌دهم و تقاضای اصلاح دارم داستان خلقت داستان عشق در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد خداوند عز و جل انسان را آفرید و بالاترین مسیر کمال و سعادت را در موجودات نصیب او کرد که بالاترین سعادت جلوه گری تام خداوند عالم بود. یعنی خلیفه اللهی و انسان پذیرفت «کان الانس ظلوما جهولا» و عهدی بست و قالوا بلی گفت اما بشر مصداق این جمله بود «که دراز است ره مقصد و من نوسفرم» سپس انبیا در بستر تاریخ دائما ظهور کردند تا انسان را متوجه این هدف و غایت کنند چرا که خاصیت عالم ماده از طرفی بستر رشد و تبدیل قوه خلیفه اللهی به فعلیت آن بود و برای این رشد عظیم انسان لازم بود جهان مسخر او شود و امکانات فراهم گردد لذا «سخرلکم السموات و الارض» و از طرفی ابلیس وظیفه یافت برای رشد دادن استعدادهای انسان او را به سمت حق هل بدهد اما خیال باطل کرد که می‌تواند مسیر خلقت را تغییر دهد و انسان را از غافلان از عهد خود بگرداند و گفت «و لا تجد اکثرهم شاکرین» مسیر دنیا شد رهایی از غفلت و ضلالت و جهالت ابلیسی با ابزار عقل که توجه و ذکر (صلات «اقم الصلاه لذکری» و کتاب «هذا ذکر مبارک» بود و انبیا معلم این امر شدند. با بعثت ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله و سلم رشد انسانی در بستر تاریخ بشر به مرحله بلوغ رسید و گذر از عالم ماده و ورود به باطن عالم که حقیقت آن است میسر گشت «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب...» در غدیر بلوغ به مرحله کمال پا گذاشت و ظهور امامت مثل جایزه ویژه به بشر بود برای سیر قوس انتهایی کمال اما نکته مهم غدیر این بود که بدون امام و ولی امکان راهیابی به سعادت و کمال نهایی در هیچ کجای زندگی از ریزترین مسیر مادی تا عالی ترین مراحل معنوی و باطنی میسر نیست ولی بشر این هدیه گرانبها و جایزه ویژه الهی را به اختفا برد تا اینکه که امام حسین علیه السلام که چشم بصیرت بین امامت داشت و تا عمق عالم نفوذ می‌کرد دریافت نه جای آرام است بلکه مردن دلهای ناامید از زندگی قدسی در عالم ملکوت و سیر حقیقی بشر موجب به اختفا رفتن حقیقت نبوت ختمی مرتبت خواهد شد و لذا قیام کرد «اسیر بسیره جدی و ابی..» با قیام عاشورا و به نمایش گذاشتن برترین جلوه بشر توسط امام و یاران به کمال رسیده و اهل بیت وفادارش بالاترین پیام تاریخ مخابره شد نگاه مادی دوره اش تمام شده و زمان، زمان نگاه قدسی به تاریخ است و با نگاه الهی می‌توان به کربلا نگریست و گفت «ما رایت الا جمیلا» و خون انسانهایی که بذل مهجته را درست فهمیدند تابلوی عظیم نزدیک شدن به کمال نهایی بشریت را رنگ آمیزی کرد «لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله» تا تابلوی مسیر عالم قدس درخشان‌تر از قبل دیده شود. و بعد از کربلا سرعت سیر بشریت در معیت امام معصوم سریعتر شد و امام انسان را بالاتر و بالاتر آورد تا فهم و عقل انسان دوره غیبت به حدی رسید که دیگر میتونست خورشید باطن و حقیقت را در پشت ابر ماده ببیند. ای انسان در دیده مجنون نشین که دو روز دنیا فقط دو روزه جنون و عشقبازی با حق و همراهی با امام حق است. اگر در دیده مجنون نشینی / بجز از خوبی لیلی نبینی. چشمان خود را بگشا و ببین تاریخ الهی در بستر اراده الهی جاری است تا وعده الهی به تحقق برسد که خداوند عز و جل فرمود: «ان وعدالله حق و من اصدق من الله قیلا» و خوشا چشمی که این را دایم در تاریخ عالم تا به امروز ببیند و بر عهد حسینی پایدار بماند و همواره رو به سوی معشوق حقیقی داشته باشد تا به جمع صالحین تاریخ بپیوند. «إِذْ کَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ‏ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ الصَّالِحِینَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» خوب بنگر ببین انگار این آیه را داری می‌بینی که «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» پس همراه شو و بگو «نحن نقول الحمدلله رب العالمین»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «نحن نقول الحمدلله رب العالمین» حقیقتاً اولیای الهی آمدند تا جهانی را در مقابل ما بگشایند بس عظیم. هر سال نظر به اربعین حسینی (ع) می‌اندازیم تا به خود بفهمانیم راهی که شروع کرده‌ایم، راهی پایدار و مبارک است. شیعه متوجه است جهان بزرگ‌تر از آن است که یزیدیان بتوانند آن را اشغال کنند و جایی برای حسینیان نگذارند. باید در اربعین به چیزی ماورای آنچه در سیطره‌ی یزیدیان است، فکر کرد، جایی که هرکس می‌تواند در آن‌جا حاضر شود. زن و مرد و عرب و عجم و ثروتمند و فقیر و بی‌سواد و باسواد همه می‌توانند در آن‌جا حاضر باشند و از عطایای خاص خداوند که مخصوص آن فضا است، بهره‌مند گردند. موفق باشید

28981

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: شخصی است چند وقت در شهر ما ادعا کرده که فقط باید هر چه می‌خواهیم از خدا بخواهیم دیکه لازم نیست ادم بره در خونه هر استادی که شخصیتش رو هم کم و زیاد کنه و خدایی که ارحم الراحمین هست، انقدر مهربونه که نمیخواد بنده اش رو ناراحت کند و در تحیر بگذارد بلکه اگر از خدا بخواهیم خود خدا استاد سلوکی را برای ما قرار می‌دهد جلوی راه ما و بسیاری از افراد از این طریق به شخصیت این فرد آشنا شده اند و حتی تلفن زدن این شخص به افراد و تذکر دادن که در آینده چه اتفاقی برای تو رخ می دهد و خیلی چیز ها آیا می‌توان به صرف این ادعا و چنین پیشگویی ها و حتی سیر دادن انسان در برزخ به این افراد گرایش پیدا کرد؟ ۱. از کجا صحت چنین ادعایی برای ما روشن می‌شود که بفهمیم این شخص به حق هست یا نه؟ ۲. اصلا این گونه می‌توان استاد سلوکی برای خودش انتخاب کند و به آن اعتماد کند؟ ۳. آیا می‌تواند شیطان هم این حالات را در انسان ایجاد کند و منشاش شیطان باشد؟ در آخر این شخص می‌گوید در سلوک فردی من استادم و سلوک فردی و اجتماعی را دو راه متفاوت از هم می‌داند در ضمن امام و آقا را هم قبول دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه برای انسان اصیل است عبودیت است نه آن نوع توانایی‌هایی که شیطان هم بعضاً دارا می‌باشد. بالاخره ما باید برای رجوع به قرآن و روایات از عالمان استفاده کنیم. آیا امروزه می‌توان در فهم اصیل قرآن از امثال علامه‌ی طباطبایی مستغنی باشیم؟ موفق باشید

28449

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت جناب استاد طاهرزاده: این سوال را دوستم داد بفرستم به سایت، پدربزرگ من یکی از عرفای به نام هستند. از ایشان هرآنچه خوبی هست، بگویم باز کم گفته ام. و مادرم هم از نظر اخلاق و مهر و محبت و عشق و صبر و خلوص و ... اگر بگویم همچون حضرت فاطمه ی زهرا در زمان کنونی است، اغراق نکرده ام. اما پدربزرگم یک ظلم بزرگی به ما کردند و ظلمشان این بود که اجازه ندادند مادرم با پدرم زمان خاستگاری صحبت کنند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال در آن زمان مثل حالا این رسم‌ها نبود و ملاک‌ها فرق می‌کرد و شاید مصلحت و حکمت همین بوده. موفق باشید

28046
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار خدا قوت: استاد ملاک های ازدواج موفق به نظر شما چیست؟ آیا ازدواج دختر فوق لیسانس دارای مطالعات و با رویکرد فرهنگی، با آقایی با شغل خدماتی مناسب است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد که خود را چطور تعریف کرده باشید. اگر ملاک، ایمان باشد و در فضای ایمانی همدیگر را ارزش‌گذاری کنید؛ به ما فرموده‌اند مؤمن به صِرف ایمانش، کفوِ مؤمن است. موفق باشید

27959

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: سوره ها و ذکرهای زیادی برای قبل از خواب توصیه شده برای آرامش در آن و نداشتن پریشانی و اضطراب یا دلهره بعد از آن و داشتن خواب سبک تر و یکنواخت بدون بیداری مکرر و احساس کرختی در اندام ها و جلوگیری از خوابهای عمیق کوتاه مدت و مکرر در طی روز و....، خیلی برای من مهم است که کدام را استاد توصیه می کند؟ و اینکه دعاهای زیادی برای درخواست حاجت هست، اصرار در کدام برای گرفتن حاجت بهتر است؟ من هنوز توفیق پیدا نکرده ام که از مباحث مطرح شده توسط استاد در سایت بهره کافی را ببرم ولی در یکی از گفته های ایشان توصیه به ختم مکرر قرآن شده است، برای شخصی مثل من که شاید این‌کار در توان او نباشد، سوال این است که کدام سوره یا سوره ها آرامش بیشتری به انسان می بخشد، غصه ها و غم ها و عصبانیت و اضطراب های ناشی از آن را کم می‌کند در مجموع صبر انسان را در مقابله با دشواری ها بیشتر می‌کند و مداومت در آن بهتر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به ذوق خود انسان بستگی دارد که کدام دعا در قبل از خواب با روحش هماهنگ است. دعایی که گفته می‌شود: «بسم الله آمنت بالله و کفرت بالطاغوت اللهم احفظنی فی منامی و فی یقظتی.» دعای خوبی است و پس از آن آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف ۲. سیر مطالعاتی سایت تا رسیدن به سوره‌هایی مثل سوره‌ی زمر، إن‌شاءاللّه مفید است. موفق باشید

27537

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما: ۱. به خدا رسیدن به چه معناست؟ ۲. اتصال به خدا به چه معناست؟ ۳. خدا را یافتن به چه معناست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید إن‌شاءاللّه با دنبال‌کردنِ مباحث «ده نکته در معرفت نفس» این‌گونه سؤالات جواب داده شود. عرایض بنده با فرض آن است که کاربران محترم مباحثی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را کار کرده باشند. موفق باشید

27536

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب: بنده بسیار متاسفانه پرخور و شکمو هستم و حس می‌کنم این عادت بد مانع رسیدن بنده به خدا می‌شود. شما چه راه حلی برای رفع این عادت بد پیشنهاد می‌دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید کتاب «روزه؛ دریچه‌ای به عالَم معنا» در این مورد که می‌فرمایید، بی‌نقش نباشد. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

27069
متن پرسش
سلام علیکم: استاد من یه مطلبی برخورد کردم که سوالاتی برایم پیش آمد. (جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی سه تا مجلس [سلوکی] مطابق مقامات اشخاص داشتند. به عده ای فرموده بود که روز در محفلش باشند و برخی بعد از نماز مغرب و عشاء و بعضی هم شاگردان سحری بودند و مجذوب او بودند. بعضی از اساتید ما فرمودند که چه بسا پیش آمده بود بعضی از آقایان صاحب کمال و زحمت کشیده بودند خدمت آقای قاضی رسیدند و ایشان فرمود: شما نمی توانید [متحمل ریاضات و...] بشوید، زده می شوید، شما کار خودتان را انجام دهید که برای آن کار ساخته شدید. آقای قاضی عین ثابت و وضع و حال و لوح وجودی [کسانی که نزدش می آمدند] را می خواند و آگاهی داشت و اگر بعضی را مستعد می دید خیلی استقبال می کرد.) ۱. من دچار یک حیرتی و اضطرابی شدم که واقعا عین ثابت من چیه آیا میتونم به توحید برسم نمیتونم یا تا چه حد آیا فنای ذات احدی میسر هست یا نیست؟ دچار نوعی یاس شدم چه کنم؟ ۲. استاد من چطور متوجه بشم که کمال توحید برایم ممکنه یا نه؟ ۳. در فلسفه دعا گفتن که چند حالت داره یا به نفع و مصلحت شخص نیست یا خدا بهتره ش رو میده. کسی که از خدا توحید بخواهد چطور مصلحت بالا تر نیست و از آن بهتر هم نیست که خدا بخواهد در قیامت بدهد؟ ۴. عالم اعیان ثابته در عالم واحدیت است آیا آنهایی که به ذات احدی می رسند از اعیان ثابته خودشان خارج می شوند و عین ثابتشان الله می شود؟ ۵. گفتن که قبل از حضرت محمد (ص) هیچ پیامبری به مقام قاب قوسین او عدنا نرسیده. این یعنی آن که پیامبران قبلی به فنای واحدی و احدیت ذات نرسیده بودند و در عین ثابتشان متوقف شدند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱ و ۲. ما هرکدام به سوی دین خدا رجوع می‌کنیم و بدون سخت‌گیری‌های بیجا و با نظر به سیره‌ی اولیاء معصوم «علیهم‌السلام» جان تشنه‌ی خود را سیراب می‌کنیم. لذا در إزاء تشنگیِ خود سعی کنید آب معرفت بنوشید. ۳. وقتی از خدا توحید بخواهیم، خودش می‌داند چگونه مناسب روح ما، ما را هدایت کند. ۴. با توجه به جمله‌ی مشهور ابن‌عربی در مورد «اعیان ثابته» که فرمود: «ما شمّت رائحة الوجود» اعیان ثابته در مقام علم خداوند یعنی در مقام فوق اسماء که همان احدیت است، قرار دارد. ۵. خیر! درجه‌ی توحیدها متفاوت است. آن‌ها نیز در مقام خود به ولایت که شرط نبوت است، رسیده‌اند. موفق باشید

25988

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: ۱. سوال من در خصوص وسواس است می خواهم بدانم آیا این مطلب که هر کس در هر موضوع مذهبی اعم از اعتقادات یا واجبات و محرمات و... دچار وسواس شود در هر چه شک کرد باید بنا را برآنچه که به نفعش است بگذارد درست است؟ ۲. اگر کسی دچار وسواس و این دغدغه شود که نکند تمام واجبات و محرمات مورد نیازش را نداند و در موضوعات مختلف شک کند که نکند واجب یا حرام باشد آیا می تواند به همان واجبات و محرماتی که می داند اکنفا کند؟ و اگر بدون اینکه بداند مرتکب عمل حرامی شود آیا خدا او را می بخشد؟ با تشکر لطفا در خصوص تمام سوالاتم توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. باید نظر کنید به عمل عقلا و متدینین که چه نوع برخوردی با موضوعاتی که شما در آن موضوعات در شک هستید، برخورد کرده‌اند. ۲. آری! آری! موفق باشید

25748

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: سوالی که از حضرتعالی داشتم این هست که با توجه به دو مقوله آزادی اجتماعی و آزادی معنوی و البته تقدم آزادی معنوی به جهت انگاره های دینی، در تمدن و حکومت اسلامی چگونه بستر جامعه فراهم می شود تا هم شرایط برای آزادی و قرب معنوی و انفسی فراهم شود و هم بتوانیم در مقوله های آزادی اجتماعی (که خب غرب پس از جنبش ها و انقلابهای اجتماعی و در راس اونها انقلاب فرانسه، توانسته آزادی های اجتماعی و مفاهیم مرتبط و ذیل اون رو تئوریزه کند) هم پیش بریم و توفیق داشته باشیم و در عین حال درگیر خطاهای اساسی که هویت انسان را در ابزار سازی و در حد اخلاق نسبی و بشر رها به صحنه می آورد و امثال بیکن هم روی آن صحبتهایی داشته اند نشویم؟ آیا می توان در همین راستا گفت روزه و احکام مرتبط با ابطال روزه، یک حکم طراز تمدن اسلامی و الگویی راهبردی در زمینه آزادی است که به انسان کمک می کند تا در سیر آزادی و قرب معنوی از بسیاری معاصی اجتماعی و فردی هم مثل دزدی و دشنام گویی و تعدی به حقوق و اموال دیگران اجتناب کند. عذر می خواهم که طولانی شد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد خوبی است. با بحث «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بین دو جهان» رابطه‌تان چطور است؟ سری به آن زده‌اید؟ موفق باشید

25685
متن پرسش
سلام علیکم: به چه علتی اجازه فعالیت اجتماعی به مذاهب و گروه هایی نظیر بهائیت یا عرفان حلقه داده نمی شود؟ آیا بهتر نیست مناظره و مجلس علمی دو طرفه برگزار بشه تا عیوب این تفکر روشن بشه و اونها تا حدودی فعالیت اجتماعی داشته باشن تا آزادی بیان هم محفوظ بمونه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مگر جریان بهائیت در اختیار خودشان هستند که به عنوان یک جریان فکری با آن‌ها بتوانید منازعه کنید؟ آن‌ها مزدوران سرویس‌های دشمن اسلام می‌باشند و به راحتی با تهمت و دروغ، همه‌چیز را به هم می‌زنند. ۲. در مورد «عرفان حلقه»، خودمان مقصر هستیم که عرفانِ ناب را مطابق نیاز مردم مطرح نکردیم و مردم به آن‌ها رجوع کرده‌اند که در بسیاری موارد با توهّماتِ مردم بازی می‌کنند. موفق باشید

24775

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
عرض سلام محضر استاد گرامي: سوالي در باب تطهير قوه خيال داشتم كه چگونه در مسير تطهير قوه خيال قرار بگيرم و اينكه آيا شما در اين باب كتاب و يا سخنراني داشته ايد و يا كتاب و صوتي در اين مسئله از اساتيد ديگر سراغ داريد، متاسفانه چند سالي است دچار مشكلي شده ام كه از بيان آن شرم دارم، با تشكر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم إن‌شاءاللّه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» برای شما حرف‌هایی داشته باشد. موفق باشید

24395
متن پرسش
سلام: در تفسیر سوره زمر فرمودید «پیامبر الان قیامت شدند ولی جهان دارد قیامت می شود و کی قیامت می شود؟ ما چمیدانیم!». حال سوال من اینست که پیامبر که قیامت شدند زمین قیامتی را چگونه می دیدند در حالی که دارد قیامت می شود و هنوز نشده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که مطابق فرمایش حضرت امام رضا «علیه‌السلام» هم‌اکنون قیامت با تمام ابعاد آن موجود است. در این مورد خوب است به کتاب «معاد» که بر روی سایت هست، نظری بیندازید. موفق باشید

24163

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد یک بار همین پیام را برایتان ارسال کردم شما لطف فرمودید و جواب ندادید اگر امکانش هست این بار جوابم را بدهید چون شدیدا به جوابتان نیازمندم. ان شاءلله خدا جوابتان را بدهد، در صورت لزوم به ایمیلم ارسال کنید یا در همین سایت جوابم را بدهید: استاد عزیز من پدر و مادری ۷۰ ساله دارم که با هم بر سر مسائلی مشاجره و بحث کردند و پدرم خانه را برای چندمین بار ترک کرده و در شرکت محل کار اینجانب اسکان گزیده، ضمنا پدرم این بار هم به خاطر خانم همسایه! با مادرم مشاجره کرده است، حالا هم فکر می کنم از من انتظار دارد (البته به صورت ناگفته) که مادرم را به پابوسش ببرم، ولی من اینکار را نکرده ام و در خانه مادرم برای اسکان یک همخانه ساخت و ساز کرده ام، می خواستم ببینم که آیا کار بنده اشتباه و جفا به پدر بوده؟ و آیا تکلیف من در این درگیری ما بین پدر و مادر چیست و سوم اینکه آیا مادرم باید دوباره با پدرم زندگی کند یا نه؟ چون مادرم می گوید من از دست او خسته شده ام و دیگر نمی خواهم با او زندگی کنم. آیا من باید او را ترغیب به زندگی دوباره با پدرم کنم یا نه؟ و آیا حمایت من از مادرم که به طور ضمنی باعث جدایی آن دو نفر شده است اشکال دارد؟ چون مادرم تنهاست و نمی تواند شبها تنها در منزل بماند. ضمنا بنده نیز بر سر همین مسائل با پدرم مشاجره کرده ام، آیا کارم اشتباه بوده و حالا باید از وی رضایت بگیرم؟ التماس دعا و آرزوی عاقبت به خیری برای خودم و شما استاد بزرگوار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور جواب داده شد: ۲۴۱۵۷. باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را باید با کسی در میان بگذارید که کلیّت فضای زندگی شما را می‌شناسد. رویهمرفته هر کدام از زن و شوهر که برای ادامه‌ی زندگی کوتاه بیایند، مطمئن باشند برکات دنیوی و اخروی بیشتری نصیب خود کرده‌اند. موفق باشید

نمایش چاپی