باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ضدیّت با تشیع دارد، که دشمن حساب میشود. مگر میشود در جهت منافع کشور گام بردارد؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که مستحضرید در ابتدا عرض شد بحث آن مفصل است و حتی مفصلتر از این حرفها. به همین جهت بنده نخواستم به طور مستقیم وارد بحث شوم، خواستم با گفتن آن دو نکته تنها جنابعالی را در جریان بگذارم که ما چه موضعگیریهایی باید در مورد حجاب داشته باشیم و اجازه بدهید در مورد این سؤالتان نیز ورود مستقیم نداشته باشم، چرا که اساساً ظرفیت سؤال و جوابها در حدّ بحث و بررسی چنین موضوعی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چندان نگران نیستم. به امید آنکه مردم به چنین بصیرتی رسیده باشند که اکثراً جریان اصلاحطلبی، بیشتر به منافع خود فکر میکند تا به انقلاب. اگر اینطور باشد جای نگرانی نیست زیرا دعوا در خانوادهی انقلاب اتفاق افتاده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش استادِ حقیقی که کلّیاتِ راه را در جلوی ما بگذارد، در این تاریخ حضرت امام و رهبر معظم انقلاب هستند. فکر میکنم واژهی «صبر» که در آیات و روایات تا این اندازه بر آن تأکید شده، به جهت آن است که همچنان بر راهی که میدانیم راهِ شریعت الهی است، بمانیم تا بالاخره یا در این دنیا و یا در آن دنیا به نتیجه برسیم. مهم، آن احساسِ بودنی است که خود را در رحمت الهی احساس کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بد نیست به این نکته نیز فکر شود که حضرت حق گویا اراده کردهاند در این شرایط که ما پیروزیهای ارزشمندی به دست آوردیم، متوجهی نقطهضعفهای خود برای حضور در میدانهای بزرگتر باشیم. این در عین آن است که بالاخره رحلت و شهادت سرنشینان هواپیما، مربوط به تقدیری است که از قبل معلوم شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بودنِ حضرت حق، عینِ علم است نسبت به هر معلومِ ممکنی. و حکیم است، نسبت به جایگاهی که باید برای آن معلومها تعیین شود و با استحکام، این کار را تدبیر میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در این مورد بتوان گفت ملکات انسان بر انسان سیطره پیدا میکند، چیزی که در برزخ و قیامت پیش میآید. فکر میکنم چیز زودگذری باشد زیرا به هر صورت «الیوم، یوم العمل و غداً یوم الحساب». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حدّاقل نتیجهای که از کار خود میگیرید آن است که متذکر اندیشههای غربزدهی آقای سریعالقلم خواهید شد از آن جهت که این نوع شخصیتها هیچ نسبتی با فرهنگ دینی و قومیِ اصیل ما ندارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفه یک نوع تفکر است در جواب پرسشهایی که روح انسان به میان میآورد و از این جهت میتواند انسان را به خدا نزدیک کند. ولی اینطور نیست که فلسفه به خودی خود جزئی از دینداری باشد، ولی به نظر میآید که بُعدی از ابعاد تفکرِ انسانی است، حال چه در یونان شروع شده باشد و چه در هند و ایران. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روایاتی داریم که چگونگی چهرهی آن حضرت را گزارش دادهاند و عدهای بر اساس آن گزارشها چهرهای را ترسیم کردهاند، ولی من و شما فدای آن امامی شویم که با سیرهی خود راههای نجات را در هر زمانی در مقابل ما گشود، چرا به سیرهی زیبای آن حضرت نظر نکنیم. فدای سیرهی زیبای امام علی«علیهالسلام». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جای خود به طور مفصل بحث شده است که آنچه از طریق انعکاس قرنیه به شبکیه میرسد طول موجی از نور است و از آن به بعد نیز از شبکیه تا مغز، انعکاسی از الکتریسته است و همهی اینها مُعدّات است تا نفس صورتی مطابق خارج ابداع نماید. اولین پیشنهاد بنده مطالعهی کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و سیری در آرشیو سؤالات در رابطه با معرفت نفس است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن میفرماید: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً» و بر روی «جمیعا» تأکید دارد، پس در حرکت دینی نظر به اجتماع دارد و در نشستِ اخیر در خدمت مقام معظم رهبری، اشاره فرمودند به آیهی ۹۷ سوره نحل که میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مَن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ»؛ هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات می بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد. خواستند بگویند وقتی حیات طیبه را در مقابل مردم قرار دهیم، حتماً ذهن مردم را از رُعبِ به غرب و گرایش به آن تخلیه کردهایم. فرمودند: ما هنوز ذهن مردم خود را از رعب به غرب به معنای مهمدانستنِ آن خالی نکردهایم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین حرفها که میزنید نشانهی آن است که بیایمان هم نیستید. آری! اگر میخواهید ایمان به خدا را بهتر احساس کنید، با توجه به آنکه در روایت داریم هرکس به خود و به نفس خود معرفت پیدا کند به پروردگار خود معرفت پیدا کرده، پیشنهاد میشود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که هر دو بر روی سایت است را دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید ادامهی بحث نیاز نیست و نباید به خودتان زحمت دهید. إنشاءالله به مرور به جمعبندیِ لازم میرسید. موفق باشید
قسمتی از فص یعقوبی را از فصوصی که روی سایت هست برایتان ارسال کردم شاید به تفکر در مورد آن به کار آید.
امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبَّهُ أَبَداً»[1] بهراستى خدا پيش از آنكه آفريدههاى خود را بيافريند سعادت و شقاوت را آفريد، هركه را خدا خوشبخت و سعادتمند آفريد، هرگز او را دشمن ندارد، اگر بد كند كار او را دشمن دارد نه خود را، و اگر بدبخت و با شقاوت باشد، هرگزش دوست ندارد و اگر كار خوبى كند، كارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد به خاطر سرانجامى كه بهسوى آن مىرود، هرگاه خدا چيزى را دوست دارد هرگزش دشمن ندارد و هرگاه چيزى را دشمن دارد هرگزش دوست ندارد.
]فَلو خَدَمَ الإرادةَ الإلهيَّةَ ما نَصَحَ و ما نَصَحَ إِلّا بِها أعْني بالإرادةِ. فالرَّسُولُ و الوارِثُ طَبيبٌ أُخْرويٌ لِلنُّفُوسِ مُنقادٌ لِأمْرِ اللهِ حِينَ أمَرَهُ، فَيَنْظُرُ فِي أمْرِه تعالى و يَنْظُرُ فِي إِرادَتِهِ تعالى، فيَراهُ قَدْ أمَرَهُ بِما يُخالِفُ إِرادَتَهُ و لا يَكُونُ إِلّا مَا يُريدُ، و لِهذا كانَ الأمرُ. فَأرادَ الأمْرَ فوَقَعَ، و ما أرادَ وُقُوعَ ما أمَرَ بِهِ بِالمأمُورِ فَلَمْ يَقَعْ مِنَ المأمُورِ، فَسُمِّيَ مُخالَفَةً و مَعْصِيَةً.[
شیخ اکبر در ادامه میفرماید: اگر رسول صرفاً در خدمت اراده تکوینی بود نصیحت نمیکرد، و رسول نصیحت نمیکند مگر در فضای اراده تکوینی. پس رسول و وارث او که طبیب اُخروی نفوساند، مُنقادِ امر تشریعی حقاند- هنگامی که خدای سبحان امر تشریعی نموده- پس از یک جهت به امر تشریعیِ حق نظر میکنند و در ارادهی تشریعی حق نظر میکنند -که هدایت همگان را اراده کرده است- و از جهت دیگر به ارادهی تکوینی او که مخالفِ ارادهی تشریعی حق است و تحقق پیدا نمیکند مگر آن چه را تکویناً اراده کرده است، و از این جهت امر تشریعی محقق میشود که خدا وقوع آن امر را اراده کرده پس آن امر به واسطهی عبد واقع میشود و یا خدا اراده نکرده وقوع آنچه را امر کرده به عبد، پس آن امر، از طریق عبد واقع نمیشود که به آن مخالفت و معصیت گفته میشود.
با توجه به امر فوق اگر سؤال شود پس فائده امر تشریعی در این حالت چیست باید گفت در عین ثابته هر کس نوشته شده به من از راه نبوت تکلیف کن و این اقتضای عین ثابته همهی انسانها است ولی عین ثابتهی کفار اقتضای انکار دارد. از این جهت تمیز کفار از مؤمنین با رسالت محقق میشود و در این جا ظهور اقتضاء در میان است که عین ثابتهی کدامیک از افراد اقتضای اطاعت دارد و کدامیک اقتضای انکار.
]فالرَّسُولُ مُبَلِّغٌ: و لِهذا قالَ شَيبتْنِي سورة«هودٍ» و أخَواتُها لِما تَحوي عَليْهِ مِنْ قَوْلِهِ «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» فَشَيَّبَه «كَما أُمِرْتَ» فإِنَّهُ لا يَدرِي هَلْ أُمِرَ بِما يُوافِقُ الإرادَةَ فيَقَعُ، أوْ بِما يُخالِفُ الإرادَةَ فَلا يَقَعُ[
پس رسول در امر تشریعی رساننده آن امر است - چه خداوند از نظر تکوین اراده کرده باشد که افراد بپذیرند و چه اراده نکرده باشد- که افراد آن امر را بپذیرند و بدین لحاظ رسول خدا (ص) فرمود: «شيّبتنى هود و أخواتُها»[2] سورهی هود و همانند آن مثل سورهی شوری مرا پیر کرد. به جهت آنکه در آن سورهها هست، «پس نسبت به آنچه امر شدهای استقامت بورز» و اینکه فرمود «آنطور که به تو امر شده» او را پیر کرد زیرا حضرت نمیداند آنچه تشریع شده موافق ارادهی تکوینی است پس واقع میشود، یا مخالف ارادهی تکوینی است و واقع نمیشود و عبد نمیپذیرد.
رسول خدا (ص) از حیث نشئهی عنصریاش که آن نشئه حاجب اطلاع دائمی از حقایق است، نمیداند آیا امر تشریعی موافق ارادهی تکوین حق است تا مخاطب و یا مخاطبانِ او منقاد امر او گردند یا نه.
]و لا يَعْرِفُ أحَدٌ حُكْمَ الإرادةِ إِلّا بَعْدَ وُقُوعِ المُرادِ إِلّا مَنْ كَشَفَ اللهُ عَنْ بَصِيرَتِهِ فَأدرَكَ أعيانَ المُمْكِناتِ فِي حالِ ثُبُوتِها عَلى مَا هِيَ عَلَيْهِ، فَيَحْكُمُ عِنْدَ ذلِكَ بِما يَراهُ. و هذا قَدْ يَكُونُ لآحادِ النّاسِ في أوقاتٍ لا يَكُونُ مُسْتَصْحِباً. قال: «ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ» فصَرِّحْ بِالحجابِ،[
احدی حکم ارادهی تکوینی را نمیداند مگر بعد از وقوع مراد الهی و آنچه او اراده کرده إلاّ کسی که خداوند از بصیرتش کشف حجاب کرده باشد و بتواند اعیان ممکنات را به همان شکلی که در مقام ثبوت هستند ببینند. پس حکم کند مطابق آنچه در اعیان ثابته ممکنات دید که این کشف برای افراد نادری - مثل کمَّل انبیاء و اولیاء- هست آن هم در بعضی اوقات نه همیشه و لذا رسول خدا (ص) بنا به دستور حضرت حق در سورهی احقاف آیهی 9 [3] مأمور است که بگوید من نمیدانم بر من و بر شما چگونه عمل میشود. پس با گفتن این جمله تصریح کن به بودن حجاب. حضرت همیشه در مقامِ علمِ به تفصیلِ همهی حقایق نیستند ولی هر وقت بخواهد خدا به ایشان آن علم را میدهد یعنی «إذا شاءَ عَلِمَ عَلِمَ» چون بخواهد بداند میداند.
]و لَيسَ المَقْصُودُ إِلّا أنْ يَطَّلِعَ فِي أمرٍ خاصٍ لا غَيْر.[
و مقصود از این کشف چیزی نیست مگر اینکه حق تعالی عبد را بر بعضی از امور آگاه کند نه به اندازهای که خودش می داند به همین جهت فرمود: کسی هیچ احاطهای به علم او ندارد مگر به اندازهای که خودش میخواهد[4] و لذا انبیاء و اولیاء به بعضی از اسرار آگاهاند.
ملاحظه شد که انبیاء در خدمت ارادهی تشریعی حقاند و نه در خدمت ارادهی تکوینی خداوند، و در ارادهی تشریعی موضوعِ دعوت به خیر جدّی است و در ارادهی تکوینیِ حق نیز در عین آنکه هم خیر، متعلقِ ارادهی حق است و هم شرّ، آنچه ترجیح دارد خیر است و در نظام اَحسنِ الهی، مزاج عالم، شرّ را نیز تحمل نمیکند و خیر را رشد میدهد.
[1] - الكافي، ج1، ص: 152
[2] - پيام پيامبر، متنعربى، ص 786.
[3] - «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ» (احقاف/9) بگو: «من پيامبر نوظهورى نيستم؛ و نمىدانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحى مىشود پيروى مىكنم، و جز بيمدهنده آشكارى نيستم!»
[4]- «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول ...»(جن/ آیات 27- 26).
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به اندازهی عقل مردم با مردم سخن گفت ولی باید معارفی که منجر به فهم جهانی میشود که در آن زندگی میکنیم، را بشناسیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. با این روحیهای که خداوند به جنابعالی لطف کرده، دانشگاه، هم از نظر علمی به شما کمک میکند و هم با نظر به نگاه ایمانیِ شما، وقتی با اندیشههای متفاوت روبهرو شوید با عمق بیشتری متوجهی نگاه توحیدی به عالم میشوید. بالاخره «نهنگ آن بِهْ که در دریا ستیزد / ز آبِ خرد، ماهی خرد خیزد» ۲. کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و یا کتاب «آشتی با خدا» إنشاءاللّه میتواند جهانی ماورای جهان مادی را در مقابل شما بگشاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. برای سلوک فردی، عدم ورود به مسائل فلسفی هیچ خطری ندارد. ۲. جایگاه مباحث عقلی، مربوط به حضور اجتماعی و تمدنسازیِ اسلام است. مسلّم اگر بخواهیم با عقل مردم معارف اسلامی را در میان بگذاریم، نقش فلسفهی اسلامی بهخصوص با قرائتِ صدرایی که درست در طلیعهی تاریخ مدرن به میان آمده است، فوقالعاده میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس» باید به این مباحث ورود کنیم تا ببینیم چرا حضرت امام خمینی فرمودند: «و ما ادراک ماالملاصدرا؟». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده روی هم رفته خارج از بعضی از تنگ نظری ها و تعصباتی که ما داریم، آزادی بیان در مسیر اظهار حق و حقیقت در صحنهی کشور جاری است. ۲. در غرب، آزادی بیان از جهاتی در میان است ولی بعضا با پرده دری و بی باکی نسبت به شخصیت انسانها همراه شده. آری آزادی بیان در هر جا که باشد خوب است ولی نباید منجر به بی حیایی و پرده دری شود و بدین لحاظ در نظام اسلامی باید به دنبال نوعی از آزادی بیان بود که آن غیر از آزادی بیان غربی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکلات ما نیز ریشه در همان فرهنگ سرمایهداری دارد که توسط افرادی که گرایش به آن فرهنگ دارند، در جامعهی ما بهوجود آمده. با غرقشدن آمریکا و افولِ آن فرهنگ، بسیاری از مشکلات جهان رفع میشود و در همین رابطه رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» متذکر ریشهی فساد شدهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید همان مراحلی است که باید در دنیا طی کرد و با صورت آن مراحل، انسان در آن مواقف روبهرو میشود. مثل عبور از حسادت و تکبر. ۲. نه! زیرا پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: « من تاب لذنب کمن لا ذنب له» هرکس که از گناهی توبه کند، مثل آن است که آن گناه را انجام نداده است. ۳. بیشترین شفاعت، توسط علمایی که در دین تفقه کردهاند در آنجا صورت میگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: من هم با تو هم نالهام و همچنانکه در کلماتت در عین ناله و فریاد، یک ذره ناامیدی ندیدم؛ سخنانت را چشیدم. به نظرم تا آخر از یک جهت، هم قضیه همین است که هست، گویا دوست دارد یار این آشفتگی. باز سخن عطار را به زبان میآورم که گفت:
دي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم ز ارباب يقين بودم سر دفتر دانايي
ترسا بچهام افکند از زهد به ترسايي اکنون من و زُنّاري در دير به تنهايي
امروز دگر هستم دردي کشم و مستم در بتکده بنشستم دين داده به ترسايي
نه محرم ايمانم نه کفر همي دانم نه اينم و نه آنم تن داده به رسوايي
دوش از غم فکر و دين يعني که نه آن، نه اين بنشسته بُدم غمگين شوريده و سودايي
ناگه ز درون جان در داد ندا جانان کاي عاشق سرگردان تا چند ز رعنايي
روزي دو سه گر از ما گشتي تو چنين تنها باز آي سوي دريا تو گوهر دريايي
پس گفت در اين معني نه کفر نه دين اولي برشو تو ازين دعوي گر سوختهي مايي
هرچند که پُر دردي کي محرم ما گردي فاني شو اگر مردي تا محرم ما آيي
عطار چه داني تو وين قصه چه خواني تو گر هيچ نماني تو اينجا شوي آنجايي
ميفرمايد شرايط من از جهت فهم دين خوب بود، براي خود شيخي بودم و جلو ميرفتم و استدلال ميکردم و آدم با سوادي بودم، يکمرتبه ترسابچهاي[1] آمد و ما را به هم ريخت. جناب عطّار قبل از اين ملاقات، اهل يقين بود و با صد دليل ميتوانست باورهاي خود را اثبات کند و حالا به خود آمده است که گويا جاهاي ديگري هم هست و نميداند در چنين ساحتي خود را بايد چه بنامد، کافر يا مؤمن؟
ندايي بيصدا از درون جان سر برآورد که تو از اين حرفها بيرون رفتهاي و نحوهي بودن خود را با آنچه در قبل بودي ارزيابي مکن. در ساحتي وارد شدهاي که ساحت آشکاري و پنهاني حقيقت است.
ناگه ز درونِ جان در داد ندا جانان کاي عاشق سرگردان تا چند ز رعنايي
ما در نسبت با انقلاب اسلامي بين اين آشکاري و پنهاني جاي داريم. شايد هنوز بعضي از رفقا گرفتار اين حالت نشده باشند، آماده باشيد، گرفتار ساحتي ميشويد که در پيش خود ميگوييد اين ديگر چيست؟ اينکه ميگويند: «بي پير مرو تو در خرابات»، اينجا پير کمک ميکند تا معناي احوالات ما برايمان روشن شود. ما بين آشکاري و پنهاني نسبت به حقيقتِ دوران خود جاي داريم و با اشارتها ميتوانيم نسبت به آن، تفکر کنيم. اين معنايي که به نام انقلاب اسلامي سراغ ما آمد اگر کسي بخواهد براي ما تحليل کند عملاً ما را از حقيقت دور ميکند، بايد انوار آن حقيقت را به سوي ما بگشايد. بهترين شخص براي نشاندادن انوار حقيقت انقلاب اسلامي در اين دوران، رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» هستند که نشان ميدهند دشمنان چگونه ميخواستند در افغانستان يک ملا عمر درست کنند براي اينکه يک ميخ بشود در پهلوي ما، و نشد؛ به عراق حمله کردند براي اينکه دائماً براي ما مزاحمت ايجاد کنند، و نشد. تجاوز هشتساله به ايران را راه انداختند براي سقوط نظام اسلامي، و نشد. براي ما اين صحنهها اشارت است و آن کس که اهل بشارت است ناتوانايي آنها را بشارت ميبيند. حال اگر کسي منکر اينها شد شما چکارش ميتوانيد بکنيد؟ فکر نکنيد با دلايلِ انتزاعي ميتوانيد او را قانع کنيد. موضوعي که امروز در صحنه است چيزي نيست که با زبان انتزاعي و استدلالي بتوان آن را نشان داد. بله زماني موضوعاتي داشتيد که با زبان انتزاعي ميتوانستيد آنها را اثبات کنيد، مثل آنکه ميخواستيد خدا را اثبات کنيد. امروز اينهايي که منکر حضور تاريخي انقلاب اسلامي هستند، کدامشان منکر خدا ميباشند؟ دوره، دورهي نظر به خداوند است در مظاهر تاريخي. کساني هستند که فرار مالياتي دارند و وامهاي زيادي از بانکها ميگيرند و موجب تورم ميشوند، و عموماً خدا را هم قبول دارند؛ ولي امروز تنها با اعتقاد به وجود خدا نميشود در اين تاريخ قرار گرفت و از وسوسههاي شيطان مصون بود. براي حضور در تاريخِ قدسي، دلِ مصفّا نياز است تا بتواند با خدا مأنوس شود. اينجا است که شهيد آويني سخن ميگويد که «انسانها با دلشان زندگي ميکنند نه با عقلشان.» جوانان ما که جبهه رفتند به صرف دستور فلان فقيه نرفتند، به دستور شخصي رفتند که ميخواست آنها در اين تاريخ، خدا را به جامعه برگردانند، حضوري ذيل سايهي نور خدا. بايد به چيز ديگري فکر کرد و آن اين است که ما در نسبت با انقلاب اسلامي، بينِ آشکاري حقيقت و پنهاني جاي داريم و با اشارتهاي خاصي که رهبر معظم انقلاب متذکر آنهستند، ميتوانيم نسبت به معناي آن تفکر کنيم و ميتوانيم آن معنا را مبناي تفکر خود قرار دهيم، همانطور که آيهي «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» را مبناي تفکر خود قرار ميدهيد و بزرگي انسانها را به تقوا ميدانيد. انقلاب اسلامي حقيقتي است که اگر آن را درست ببينيم ميتوانيم آن را مبناي تفکر قرار دهيم و جايگاه حقيقي هرچيزي را معين کنيم از آن جهت که تفکر، تاريخي است و هر چيزي در تاريخ خودش معنا ميشود. تفکر، تاريخي است و در بستر تفکر نسبت به انقلاب اسلامي، هرگونه فهم و درکي از مسائل زمانه در جاي خود قرار ميگيرد. عطار فرمود:
دي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم ز ارباب يقين بودم سر دفتر دانايي
تا ديروز آنچه مرا معنا ميکرد زهد بود، ولي با حضوري که امروز يافتم «اکنون من و زنّاري در دير به تنهايي» بايد به عشق نظر کنم. «زنّار» در اينجا به معناي بر عهد با خدا کمربستن است.
و در آخر فرمود: «گر هيچ نماني تو، اينجا شوي آن جايي» يعني در عين اينکه در اين دنيا هستي، با حقيقت مرتبط ميشوي و فرش را به عرش متصل ميگرداني، بين آشکاري و پنهاني قرارداشتن چنين حالتي است. پس اگر خواستيم با حقيقت مرتبط باشيم بايد بدانيم رويکرد و آداب خاصي بايد در ميان آيد، نميشود در زهدِ تفکر متافيزيکي و تفکر انتزاعي باشيم و با مفاهيم، زندگي کنيم و بخواهيم حقيقت بر ما رخ نماياند. زبان اشاره، اولين شرط نظر به حقيقت است.
موفق باشید
[1] - ترسابچه، سالکي است که از عشق سخن ميگويد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. به جملهی آیت اللّه بهجت فکر کنید که میفرمایند: «علمِ تو استاد توست». در جزوهی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت هست، در این مورد عرایضی شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست به بحث «حضور اربعینی و اصیلترین بودن» که بر روی بنرِ سایت هست فکر کنید تا چشماندازی بس متعالی در مقابل ما گشوده شود و در دلِ آن وظایفمان را انجام دهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامهی طباطبایی با توجه به تحقیقاتی که کردهاند، میفرمایند اتفاقاً همین انجیل و توراتی که هم اکنون در دست یهود و نصاری است و تحریفاتی نیز در آن شده، در صدر اسلام، همین در دست یهود و نصاری بوده و با توجه به این امر خداوند از آنها خواسته است به توحید برگردند. البته بحث آن مفصل است و عرایض نسبتاً مفصلی در بحثی که در سورهی آلعمران شد؛ مطرح گردید. موفق باشید
