باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جلساتی در رابطه با موضوع فلسفه با رفقا نداشتهام که بتوانم تشخیص دهم چه کسی در فلسفه توانا تر است. حتی وقتی خودم اسفار می خواندم به این نیت نخواندم که روزی درس بدهم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بستگی به افراد دارد ۲. تأثیر بیشتر تلقین بر روی خیال است. اگر عقل آن را تصدیق کرد، جلوتر میرود و عملاً حکم تذکر را پیدا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم به جای ترک اداره، سعی بفرمایید بدون مشاجره با همکارانتان در انجام وظیفه بدون هیچگونه حقکشی تلاش کنید. آینده، آیندهی حضور نسلی است که با امثال شما همفکری دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ادامهی آیه میفرماید اینکه برای مدیریت جامعه به غیر از زعیم الهی امید بستهاید، نمونهای از شرک است و به طور کلی اگر برای مخلوقات، تأثیر استقلالی قائل شویم گرفتار شرک هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست در این مورد نکتهای را که در مورد علت نیامدن نام علی«علیهالسلام» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده است را خدمتتان ارسال کنم، «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل». موفق باشید
سؤال: با توجه به اهميت مسئلهی امامت و اهميت مصداق آن يعني عليu، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنينu به طور صريح نيامده؟
جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:
1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحتالشعاع قرار داده است و با اندک بهانهاي اختلافها سر بر ميآورد.
2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را بهدست نياوردهاند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونهي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت عليu کرد ملاحظه فرموديد.
3- حضرت عليu با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركردههاي شركِ ديروز جنگيدهاست و چندين و چند از پدران و برادران آنها را به قتل رساندهاست و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از عليu ناراحتاند و عظمت عليu هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشتههاي بدر به دست عليu بوده است.
4- روش سخنگفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی بر روي شخصيت است نه اشخاص.
در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام عليu در قرآن برده شده بود، با توجه به آنهمه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني، بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين ميايستادند و در چنان شرايطي ادامهي اصل اسلام به خطر ميافتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام عليu در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.
امام صادقu در جواب سؤال فوق که چرا نام عليu در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چهچيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهدهي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق ميگيرد و پيامبرf روشن كردند، همچنان كه گفت حج بهجا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.
آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت عليu به صِرف شيعهبودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمهزهراi در صحراي كربلا، نشان نداد كه عدهاي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيتh نبودند؟ و لذا اگر نام عليu در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله ميكردند و حريم قرآن را ميشكستند. و خداوند با عدم طرح نام عليu در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.
از طرفي پيامبر خداf با تأييد عليu در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبرf ميفرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم ميباشم و علي دروازهي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازهي آن وارد شود تا به علم برسد.
روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آنها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبرf صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات ميرساند كه همهي امت بايد به اميرالمؤمنينu رجوع كنند و وصول به علم پيامبرf از ناحيهي عليu ممكن است و ميرساند كه عليu اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبرf ولايت جامعهي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.
با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبرf به راحتي روشن ميشودكه عاليترين مصداق بعد از رسولاللهf، براي ادامهي ولايتِ ديني بر مسلمانان، عليu است. مسلم با حذف عليu از حاکميت جامعهي اسلامي بعد از رحلت رسول خداf جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفتهي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت عليu برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبرf را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابهي پيامبرf از عليu فاصله گرفتهاند بعضي از صحابه که همراه عليu بودند به امامت آن حضرت نماز ميخوانند. عمرانبنحصين از صحابهي پيامبرf ميگويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسولاللهf» با عليu در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسولخداf ميخوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعياش از صحنهي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهابالدّينزهري از علماء اهل سنت و از تابعين ميگويد: «دخلتُ علي اَنَسِبنمالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمتگذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه ميكني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسولخداf چيزي جز نماز نميديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده ميشد سنخيتي با نماز پيامبرf نداشته. محمدبنادريسشافعي از وهببنكيسان نقل ميكند كه ميگويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسولالله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنتهاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.
آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنينu در هنگام خلافت، امام حسنu را ميفرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت ميخوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد ميكنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت عليu امام حسنu را ميخوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت عليu، در حاليکه حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.
[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.
[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.
[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.
[4] - الاُم، ج1، ص 208.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میاید همینطور باشد بهخصوص در رؤیای رحمانی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل، یک حقیقت مجرد است و ماده نیست که زمان و مکان بخواهد، منتها انسان برای احوالات عقلانی خود ابزارهایی در مغز خود دارد که اگر آن ابزارها مختل شود، ارائهی ملکات عقلی برایش مشکل میشود مثل اینکه شما اراده کنید چیزی را بگیرید، حال اگر دست شما مشکلدار شد، ابزار تحقق آن اراده مختل شده است، نه آنکه اراده در دست شما بوده، در حالیکه اراده چیز مادی و مکانمندی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ائمه «علیهمالسلام» یعنی انسانهای کاملی که در جامعیتِ حضور در همهی عوالم هستند، از عرش تا فرش در همهجا حاضرند. ولی ممکن است عارفی در وجهی حاضر و نسبت به وجوهی غایب باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: توضیح مسئله همین است که بفهمیم آنها چه میگویند و شرایط تاریخی سخنانشان را با توجه به مسائلی که در پیش رو داشتهاند، مدّ نظر قرار دهیم. آنان با مسائلی روبهرو بودند که هنوز ما با آنها روبهرو نیستیم و لذا اگر موضعگیریهای آنها را نسبت به آن مسائل بدانیم، بهتر میتوانیم در تاریخ آینده حاضر شویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معلوم نیست. هنوز غزلهایی مانده است که شرح نشده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. شاید خودتان با آگاهی نسبت به نقش اسماء الهی بتوانید جایگاه آن اسماء را در نظامات اجتماعی بیابید. بد نیست سری به کتاب «شرح اسماء حسنی» که بر روی سایت هست بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این موارد چیزی نیست که بتوان در یک سؤال و جواب سایت به آن ورود پیدا کرد. عرایضی در سخنرانیهایی که شده است، داشتهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت، اولِ کار که بحث مقدمات است مدتی یکنواختی دارد ولی اگر بتوانید تحمل کنید و استعداد لازم جهت فهم مطالب را در خود مییابید، خوب است که ادامه دهید. در قسمت آرشیو سؤالات در موضوع «حوزه یا دانشگاه» نکاتی جهت فهم بهتر موضوع هست، خوب است که به آنجا رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت احکام شرع نسبت به نامحرم، ریشه در جان انسان دارد و وظیفهی ما است در رعایت آن کوشا باشیم. ولی اینکه انسان در حال نیاز و مطابق دستورات شرع با نامحرم صحبت کند، ناشی از بیحیایی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. آری! انسان ابتدا رابطهی علت و معلول را به صورت علم حضوری در بین خود و حالات خود احساس میکند و آن را به امور بیرونی تعمیم میدهد. در این مورد نکاتی در جزوهی «فلسفهی غرب» در رابطه با نظر دیوید هیوم نسبت به علیت عرض شده است که عیناً برایتان کپی میگردد. موفق باشید
عليّت: هيوم در راستاى گرايش تجربى مسلكى اش كه فقط به دريافت هاى حس و مشاهده و تجربه اعتماد و باور دارد «عليت» يعنى رابطه علت و معلولى بين دو شىء را بالكل مردود مى داند مى گويد: در وهله اول مى بينيم همه اشيايى كه علت و معلول به شمار مى آيند «هم پهلو» هستند، در حالى كه چه بسا شيئى با شىء ديگر «هم پهلو» باشد ولى علت آن به شمار نيايد و اصلًا به چه دليل هر چيزى كه وجودش آغازى دارد بايد علتى هم داشته باشد؟ و چرا نتيجه مى گيريم چنين علتهاى خاص بايد چنين معلول هاى خاص را داشته باشند. يعنى چرا بايد اين معلولها را به خدا نسبت دهيم و چرا بايد خدا را علت اين معلولها بدانيم؟ ما چون بارها به تجربه «هم پهلويى» آتش و گرما را مشاهده كرده ايم يكى را علت و ديگرى را معلول مى دانيم. گويا هيوم فكر كرده است اعتقاد به علت بر اساس تجربه بوده است و آن هم تجربه حسى. و بعد هم گفته ما فقط «هم پهلويى» را مشاهده و تجربه كرده ايم و نه خود عليت را. و چون عليت را مشاهده نكرده ايم نمى پذيريم. در حالى كه در جواب هيوم بايد گفت: اولًا؛ اصل عليت يك اصل عقلى است كه از حقايق عينى نشأت گرفته است، مثل حركت و قانون عليت قضيه اى عقلى و علمى حصولى است كه از علم حضورى نفس به افعال خودش به دست آمده است. يعنى نفس امورى مثل اراده را در خودش به علم حضورى مى يابد كه سنخ وجود آن «تعلقى» يعنى قائم به غير است، و نفس به آن وجود مى دهد، ولى وجود نفس بستگى به آن اراده ندارد و پس از علم حضورى به رابطه اى كه بين نفس و فعل آن محقق است، عقل اين رابطه را تحليل مى كند و خصوصيات مصداق را ملغى كرده و ماهيت نفس و ماهيت اراده و زمان و مكانِ آن اراده را كنار مى گذارد و تنها به سنخ وجود نفس و اراده اش نظر مى كند و به حكم كلىِ عليّت مى رسد كه بر تمام مصداقهاى علت و معلول صادق است كه يكى عين نياز به ديگرى است و اولى علت است و دومى معلول. يعنى بر عكس ادعاى هيوم عليت از طريق مشاهده و تجربه مادى به دست نيامد كه صرفِ «هم پهلويى» تجربه شده باشد، بلكه در تجربه صرفاً مصداقهاى عليت مطرح مى شود و اگر خصوصيات واقعى علت و معلول بر آنها تطبيق كرد به عنوان علت و معلول پذيرفته مى شود. ثانياً عليت يك واقعت عينى است كه حس و عقل به وجود آن در عالم محسوس پى مى برند و همچنان كه حس و تجربه به تنهايى از حركت، فقط سكون هاى متوالى دريافت مى كردند، از عليت هم حس و تجربه به تنهايى فقط «هم پهلويى» و «تقارن بين دو شىء» را دريافت مى كنند و نه همه واقعيت عليت را هيوم بر اساس همان گرايش تجربى خود كه تنها مى خواهد آنچه را كه مشاهده و تجربه مى كند بپذيرد مى گويد: اصلًا به چه دليل هر چيزى كه وجودش آغازى دارد بايد علتى داشته باشد؟ يعنى چون علت را در كنار اين پديده كه وجودش آغازى دارد نمى يابيم، نمى پذيريم كه آن پديده نياز به علت دارد در حالى كه اگر وجودش آغاز دارد، يعنى عين بودن نيست، و بودنش از خودش نيست، چرا كه اگر بودنش و وجودش از خودش بود بايد بى آغاز موجود باشد در حالى كه آغاز دارد يعنى وجودش ذاتاً وابسته به غير است و عقل نمى پذيرد وجودى كه ذاتاً وجودش وابسته به غير است بدون علت باشد. مى گويد: ما چون به تجربه و مشاهده نيافته ايم كه هرچيز كه آغاز به بودن مى گذارد علتى دارد. پس اين يك باور است و چون بنا است زندگى انسانها امكان پذير باشد بايد به اين باورها اعتماد كرد. يعنى خود هيوم هم در زندگى به صرف دريافت هاى حسى نمى تواند زندگى كند، ولى به جاى اينكه بگويد به كمك استعدادى ديگر به نام عقل متوجه عليت مى شويم و زندگى بر اساس اعتماد به عليت يك زندگى عقلانى است مى گويد اعتقاد به وجود علت يك باور است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: غفلت نفرمایید که رزق حقیقی انسان از قبل، مقسوم و تعیین شده است و چنانچه خودمان مسیر آن را خراب نکنیم بدون حرص و در مسیری صحیح به ما میرسد. در این مورد خوب است کتاب «جایگاه رزق در هستی» را که بر روی سایت هست مطالعه فرمایید تا معلوم شود بعضی چیزها، رزق ما نیست و تلاش برای بهدستآوردن آنها موجب زحمت ما و فرزندانمان میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اینطور به آن سؤالات جواب دادم:
22918- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم ممکن باشد، ولی نماز صورت روشنتری دارد. موفق باشید
22919- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میرسد نباید زندگی خود را به جهت این امور موسمی و زودگذر کدر کنید. به این فکر کنید که قرآن میفرماید: «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما» چون با اموری لغو روبهرو شدید با بزرگواری از آن عبور کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه مبنای اصلی هر شریعتی نظر به انتخاب انسان تا آخرین مرحله دارد، عرض بنده آن است که آن کتاب هم نظر به انتخاب کلی ما دارد که در بستر آن عمل میکنیم. کتاب، آن شخصیتی است که ما برای خود تعریف کردهایم و به آن میپردازیم. باید سعی کنیم بستر تحقق آن شخصیتِ مطلوب را از دست ندهیم. این یک نوع فکر انتزاعی است که چیزی جدای انسان برای کتاب در نظر بگیریم و واقعیت ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم تحلیل آقای رحیمپور ازغدی در این مورد تحلیل خوبی است. http://t.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر اسرا در آن حالت تقیه میکردند گناهی بر آنها نبود ولی طوری با حضرت امام (ره)یگانه شدهبودند که نمیتوانستند خود را راضی کنند که در مقابل دشمن کوچکترین اهانتی به حضرت روح الله بکنند و همین خود حماسهای شد که دشمن متوجه باشد با جبههی بسیار مصممی روبرو است و موجب تضعیف روحیهی دشمن شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نحوی قابل پذیرش است از آن جهت که بوی خوش، جهتِ روحها را بهشتی میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع بدیهی در امر سلوک است و کسی نیست که قبول نداشتهباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همین مشکلات است که انسان متوجه میشود چه ظرفیتهایی داشته و چه عنایاتی به او میشده. به ما فرمودهاند: «نهنگ آن بِهْ که در دریا ستیزد / ز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد». حضرت امام خمینی به دخترشان که همین نوع نگرانیهای شما را داشته بودند و خانمی حکیم و اهل مطالعه بودند، میفرمایند حاضرم ثواب یک ساعت بچهداریت را به من بدهی من ثواب همهی عبادتهایم را به شما میدهم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ریاضتی که با نظر به چشماندازی باشد تا حقیقت به سوی انسان بیاید، ریاضتی است زیبا و الهی و توحیدی. ولی ریاضتهای مرتاضان که برای شدتبخشیدن به قوای نفس است، ربطی به توحید و رجوع به حقیقت ندارد. آری! سختیهایی که هزینهی مقابله با استکبار است از نوع ریاضتهای توحیدی است و قصهی آن، قصه ی «در بلا هم میچشم الطاف او» میباشد. موفق باشید
