باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اینجا بستگی به قابل دارد نه فاعل. آری! حضرت حق هادی مطلق است ولی انسانها در رجوع به حق متفاوت هستند 2- خیر 3- حرف خوبی است. شواهد در روایت هم این نکته را تأیید میکند که بعضاً ائمه به بعضی از اصحاب فرمودهاند شما در بهشت با ما خواهید بود 4- این موضوع در شرح مقدمهی کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی» در جلسهی اول در حدّ ممکن تبیین شده است از آن جهت که صاحب نور توحید جاری در زمانهی خاص که نور حق به قلبش اشراق شده است، واصل است و آن عده که با نظر به آن صاحبِ نور توحید با حق مرتبطاند، تابع خواهند بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حرف خوبی است 2- از سن بلوغ اگر انسان بتواند این کار را بکند خوب است ولی میبینید که شرایط اجازه نمیدهد. پس در اولین فرصت که شرایط مهیاست، انسان نباید معطل کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید اگر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که بر روی سایت است را دنبال کنید، تا حدّی به جواب سؤال خود برسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین حرفها که میزنید نشانهی آن است که بیایمان هم نیستید. آری! اگر میخواهید ایمان به خدا را بهتر احساس کنید، با توجه به آنکه در روایت داریم هرکس به خود و به نفس خود معرفت پیدا کند به پروردگار خود معرفت پیدا کرده، پیشنهاد میشود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که هر دو بر روی سایت است را دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید برای عبور از یک نمدن و تحقق یک تمدن باید فرایندی طی شود. همهی تلاش بنده آن است که ما در رخداد عظیم تاریخیِ خود چشم بر هم نگذاریم. اینطور سخنگفتنها که شما پیش کشیدهاید آیا راهی برای ظهور آموزههای اصیلترین راهِ هدایت یعنی قرآن کریم باقی میگذارد؟ بهترین راه را برای آزادشدن از افکار انتزاعی و کلیشهای، رجوع به متون مقدس اسلامی بهخصوص قرآن میدانم. تنها برای آنکه متوجه شویم حضور تاریخی انقلاب اسلامی را نباید در چهلسالهی تولد آن تمامشده دانست و ارزیابیِ ما محدود در این حدّ باشد؛ به عرض جنابعالی میرسانم:
عهد مدرن که تقريباً از اواخر قرن چهاردهم ميلادي آغاز شده است در تاريخِ بسط و تطور خود ادواري را طي کرده است. اين مراحل را ميتوان اين گونه فهرست کرد: دوره اول: آغاز مدرنيته يا دوران رنسانس، زمان تقريبي آن از نيمه قرن 14 تا نيمهي قرن 16 ميلادي است . دوره دوم: دوران بسط رفرماسيون مذهبي و تکوين فلسفه مدرن است که زمان تقريبي آن از نيمه قرن 16 ميلادي تا نيمه قرن هفدهم که مصادف با رحلت دکارت ميباشد. دوره سوم: دوران مهم کلاسيسيسم و عصر روشنگري و آغاز انقلاب صنعتي است و زمان تقريبي آن از نيمهي قرن هفدهم تا آغاز قرن نوزدهم يعني تا سال 1800 است . دوره چهارم: دورهي اعتراض رمانتيک به عقلگرايي و کلاسيسيسم عصر روشنگري است که زمان تقريبي آن از آغاز قرن نوزدهم تا نيمه قرن نوزدهم يعني سالهاي 1850 - 1800 ميباشد. دوره پنجم: روزگار بروز بحرانهاي گستردهي اقتصادي - اجتماعي و بسط انقلاب صنعتي در اروپا و گسترش آن به ايالات متحده و ظهور زندگي و توليد صنعتي - شهري مدرن به عنوان وجه غالب معاش و سلوک مردمان در غرب و آغاز ترديدها نسبت به مباني مدرنيته است که زمان تقريبي آن از 1850 تا 1900 ميباشد. دوره ششم: آغاز زوال مدرنيته و سرعتگرفتن سير انحطاطي آن و بسط وضعيت پست مدرن به عنوان نحوي خود آگاهي نسبت به بحران است که از آغاز قرن بيستم تا حدود سال 1980 ميلادي است . دوره هفتم: عصر موسوم به فراصنعتي، تداوم و تعميق رويکرد پست مدرن، قدرت گيري نئوليبراليسم راست گرا در کشورهاي اصلي غربي و گسترش دامنه و نفوذ رويکرد معنوي در جوامع غربي است و زمان تقريبي آن از 1980 ميلادي است تا به امروز.
در قرن پانزدهم و باشکوفايي رنسانس در ايتاليا، «لورنزو والا» (1457)، «نيکولاي کوزايي» (1464) و به ويژه «پيکودلا ميراندولا» (1494) و «مارسيليو فيچينو» (1499) هر يک به طريقي شؤوني از روح اومانيستي رنسانس را با خود جلوهگر ساختهاند. «لورنزو» داعيهدار لذتطلبي جسماني و دنيوي و «هدونيسم» فارغ از قيود اخلاقي و ديني بود. «مارسيليو فيچينو» روح سيطره جويانه بشر مدرن را در رساله «الهيات افلاطوني درباره جاودانگي روح» منعکس کرده و آشکارا از بشر سالاري نام ميبرد. در نگاه «فيچينو» بشر، سالار هستي بود و مصداق بشر نيز در اين زمانه بيشتر در اَشراف و به ويژه بورژواهاي اروپايي جستجو ميشد. اين نگرش خودبنيادانه به آدمي به عنوان دائر مدار عالم به نحوي ديگر در «پيکودلا ميراندولا» خودنمايي ميکند. نيکولاي کوزائي اگرچه گرايشهاي پررنگ نوافلاطوني داشت اما با اهميت ويژهاي که براي «عقل» و «حس» و تفسير «نوميناليستي» مفاهيم «کلي» قائل بود و نيز تأکيدي که بر دور کردن فلسفه از صبغه ديني و بخشيدن صبغه طبيعي بدان داشته است از پيشروان تفکر مدرن غربي است. پيکودلا ميراندولا، مارسيليو فيچينو و به ويژه نيکولاي کوزايي هيچ يک آشکارا ملحد نبودند و حتي ظاهري مذهبي و مسيحي داشتند اما تفسيري که از عالم و نسبت بشر با خود و جهان و جايگاه و حقيقت بشر ارايه ميدادند (به ويژه فيچينو و ميراندولا) به گونه اي بود که نحوي خودبينانهي نفساني در آن غلبه داشت و اين چيزي نبود مگر بيان روح عهد مدرن. در اين ميان هنرمنداني چون «لئوناردو داوينچي» {1519}، «رافائل» {1520} و «ميکل آنژ»{1564} در گستره نقاشي و پيکره سازي به ارائه تصويري بشرانگارانه از آدمي و حتي موضوعات و روايتهاي مذهبي پرداختند. لئوناردو داوينچي به ويژه تفسيري رياضي و کمّيانديشانه از طبيعت داشت و نگاه او به شدت تکنيکي بود. مارتين لوتر روح فرد گرايي بورژوايي رنسانس را به حوزه تفکر مسيحي وارد کرد. در واقع ژروتستانتيسمِ او نحوي تداوم روح رنسانس در قالبي به ظاهر مذهبيتر در اروپاي شمالي بود. اگر کاتوليسم مذهب مطلوب قرون وسطاي غرب و مورد حمايت و پذيرش فئودالها، پادشاه و روستاييان تنگدست بود، پروتستانتيسم، صورتي از مذهب مدرن شدهاي بود که مورد حمايت و استقبال شاهزادگان و بورژواهاي نوظهور آلماني بود.
دورهي دوم از تاريخ تطور غربِ مدرن را ميتوان دورهي پيدايي فلسفه مدرن دانست. بزرگترين نماينده و سخنگوي اصلي و پدر معنوي اين فلسفه جديد رنه دکارت است که روح عصر جديد و افق مدرنيته بيش از هر فيلسوف اين دوره در آراء او به صورت يک دستگاه منسجم فلسفي ارايه گرديده است. هرچند ميتوان از «مونتني» (1598) و «جوردانو برونو» (1600) نيز به عنوان چهرههايي که پيشتاز و نماينده برخي افقهاي فلسفه جديد بودهاند نام برد. اما فلسفه سياسي مدرن در آغاز قرن شانزدهم و با «نيکولو ماکياولي» آغاز گرديده است. ماکياولي به بيان اجمالي مباني انديشه سياسي غربِ مدرن در دو کتاب معروف «شهريار» و «گفتارها» پرداخته است. به راستي جالب است که در بحثهايي که ماکياولي در خصوص مفاهيمي نظير «آزادي»، «وحدت ملي» و «قدرت سياسي» کرده است، به روشني گرايشهاي سلطه طلبانه و امپرياليستي و نفسانيت مدار مشهود است. با ماکياولي، فلسفه سياسي غرب مدرن براي خود ماهيت و مبنايي غيرديني و غيراخلاقي تعريف ميکند و تفکر سياسي در اين افق سير ميکند. دورهي سوم: کلاسيسيسم و عصر روشنگري تدوين جهانبيني مدرن از نيمه قرن هفدهم ميلادي در تاريخ غرب مدرن آغاز ميشود و تا قرن نوزدهم ادامه دارد و «عصر روشنگري» و دوران غلبهي کلاسيسيسم ناميده ميشود، شايد مهمترين مقطع در پي ريزي بناي تمدن مدرن بوده است. اين دوران از چند نظر اهميت دارد: اولا از نظر تدوين جهان بيني مدرن و اين که اصالت عقلِ منقطع از وحي خود بنيادِ نفسانيت مدارِ ابزاري و در عبارت کوتاهتر «عقلگرايي اومانيستي» يا «راسيوناليسم دکارتي» در عصر روشنگري از صورت معرفتشناختي و مابعدالطبيعي خارج شده و در هيأت انديشهها و تئوريهاي سياسي و نظريات اقتصادي و نظامهاي حقوقي، بسط و تفصيل ميگيرد. در اين دوره مباني نظري ليبراليسم در آراء «جان لاک» و «منتسکيو» تدوين ميگردد و «فرانسوا ماري ولتر» درباره تساهل و تسامح ليبرالي و سکولاريسم و ضديت با تفکر ديني به بحث ميپردازد و «ژان ژاک روسو» با طرح نظريه «اراده اجتماعي» خود، مباني تئوريک دموکراسيهاي مدرن را بيش از پيش بسط ميدهد. جهانبيني روشنگري تفسيري مکانيکي از عالم ارايه ميکرد و با تکيه بر روششناسي تجربي- حسي طرح شده توسط بيکن و جان لاک و ديويد هيوم، ارکان تئوريک علوم جديد، به ويژه بر پايه فيزيک نيوتوني، تدوين گرديد.
در مورد فرايندي بودن انقلاب اسلامي نسبت به مسيري که بايد به اهدافش برسد، نيز نبايد غفلت کنيم، مگر يک تمدن يک شبه به دست ميآيد؟ بنده معتقدم حرکت ما به سوي اهدافي که بايد با آن روبهرو شويم خيلي خوب بوده و وعدههاي رهبري در رابطه با نزديکي اهداف متعالي انقلاب، يک واقعيت انکارناپذير است. به همان صورتي که خداوند به رسولش در سورهي نصر وعده داده است که «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/1و 2) مثل فرآیند رشد یک کودک که در ابتدا حتی نمیتواند دست خود را بهسوی دهان خود هدایت کند ولی در مسیر بلوغ خود تا آنجا همهی اعضایش با هم هماهنگ میشود که در یک لحظه دهها عضو او به کار است، در حالی که در ابتدا که راه رفتن را شروع کرده بود اگر شما او را صدا میزدید و او روی خود را به طرف شما برمیگرداند، زمین میخورد.
وقتي در آيندهاي نه چندان دور، مردم دل از فرهنگ مدرنيته کندند و با تمام وجود به سوي انقلاب اسلامي و وعدههاي آن روي نمودند اگر ما زيرساختهاي درستي از نظر فکري و فرهنگي نداشته باشيم آنوقت است که مردم حيران و سرگردان ميشوند. همينطور که اگر ما آثار شهيد مطهري را نداشتيم کمونيستها در ابتداي انقلاب، انقلاب را به نفع خود مصادره ميکردند و جوانان را تحت تأثير افکار خود قرار ميدادند، اگر بعد از پشتکردن به غرب، مردم جهان با تمدني روبهرو نشوند که جوابگوي همهي نيازهاي مادي و معنوي آنها باشد عدهاي فرصتطلب از زحمات شما به نفع خود بهره ميگيرند و باز تحقق تاريخ توحيدي به عقب ميافتد. با توجه به اين امر است که بنده تأکيد دارم در آيندهاي نه چندان دور که منحني رجوع به غرب تغيير خواهد کرد، اگر ما شخصيت عرفاني امام را در صحنه نداشته باشيم و اگر معناي زندگي با جنبهي ملکوتي امام، به عنوان يک راهکار عملي، نهادينه نشده باشد، کم ميآوريم و آن انقلابي که بايد آماده بشود تا به مهدي (عج) ختم گردد به زحمت ميافتد. رهبري عزيز«حفظهاللّه» در جمع فرماندهان سپاه فرمودند:
«ما ترديدى نداريم كه آيندهى روشنى داريم؛ البتّه اينكه اين آينده زود باشد يا دير باشد، دست من و شما است: اگر خوب حركت كنيم، آينده زودتر خواهد رسيد؛ اگر چنانچه تنبلى و كوتاهى و خودخواهى و دنياپرستى و دل دادن به اين ظواهر، چشم ما را يك قدرى پُر كند، ما را ساقط كند، در درون خودمان ريزش - چه ريزش شخصى در درون، چه ريزش اجتماعى - پيدا بكنيم، البتّه ديرتر به دست خواهد آمد؛ امّا بدون ترديد به دست خواهد آمد و اين به بركت مجاهدت ها و فداكارىها است».[1]
اينها حرفهايي نيست که يک آدم احساساتي بزند. حقيقت اين است که تاريخي با رويکرد توحيدي شروع شده که دارد جلو ميرود و موحدين را ياري ميکند.
اين که تأکيد ميشود تمدن غرب را بشناسيد چون بايد بدانيم هر تمدني با مبادي مخصوص به خودش در تاريخ ظهور ميکند. حال سؤال ميشود تمدن اسلامي با کدام مبادي ميتواند ظهور يابد؟
رجوع به حضرت امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» وقتي با عقلي باشد که آن عقل از قلب جدا نبود و به جاي تقليد، تفکر را به صحنه آورد، حتماً گوهر تفاهم در بين افراد و جريانهاي موجود در جامعه به صحنه ميآيد و تاريخ جديد ما شروع ميشود و از رنج بيتاريخي و گسست تاريخي رها ميشويم. حتماً در بين خود تجربه کردهايد که چرا بعضاً فکرِ دو شخص متعهد را که هر دو در يک موضوع سخن درستي ميگويند، نميتوانيم جمع کنيم و هر کدام بر وَجه درست سخن خود تأکيد دارند بدون آن که متوجه وجه درست سخن طرف مقابل خود بشوند و در سخن طرف مقابل هم فکر کنند. بنده بعضاً تأسف ميخورم که جرا بعضي از مؤمنين و انقلابيون چطور حرف خود را ميفهمند اما صحت حرف طرف مقابل را نميفهمند. حتي در اين حد هم به توحيد نرسيدهاند که بتوانند وجوه مختلف يک حقيقت را جمع کنند در حاليکه در توحيدي که ما همه به آن معتقديم آيهي «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»(حديد/3) هست که ميگويد او هم اول است و هم آخر به آن صورت که از همان جهت که اول است، از همان جهت آخر است. خدا توفيقمان بدهد تا به اين مرحله برسيم، اين نوع توحيد به سلوک نياز دارد، سالک به جايي ميرسد که در نظر به حضرت حق از همان جهت که او اول است او را آخر ميبيند و درست از همان جهت که ظاهر است او را باطن ميبيند. توحيد تا اينجاها انسان را در جمع اضداد جلو ميبرد حالا دو انسانِ موحد در انديشههايي که با همديگر متضاد هم نيستند سخن همديگر را نميفهمند. ما نياز به تفاهم قدسي داريم تا ابعاد نوراني انديشههاي همديگر را احساس کنيم و از اين ظلمات بزرگ آزاد شويم که انديشههاي افراد را در ماهيات مختلف نگاه ميکنيم و نه در وجودي که داراي ظهورات مختلف است و در عين شدت و ضعفداشتن، سراسر وجود است. ماهيتها منشأ کثراتاند و با هم جمع نميشوند، «وجود» است که به عنوان يک حقيقت بدون هرگونه کثرتي در صحنه است. اگر دو سخن و دو انديشه در ذيل توحيد قرار داشته باشد و نتوانيد آن دو سخن را جمع کنيد به موحدبودن خود شک داشته باشيد و بدانيد از حقيقتِ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10) بيرون هستيد زيرا «اَلْمُؤْمِنُ مِرْآتُ الْمُؤْمِن» يعني هر مؤمني آينهي ايمان مؤمن ديگري است و هر کدام بايد حقيقت را در آينهي وجود ديگري ببيند، زيرا مؤمنين حقيقي به جاي نظر به ماهيات و کثرات، به «وجود» نظر دارند. گاهي از بعضي از عزيزان تعجب ميکنم که ميپرسند در اين موضوع خاص علامه طباطبایي درست ميگويند يا حضرت امام؟ طوري حرف ميزنند که معلوم ميشود در اسارت ماهياتاند. مگر ميشود انديشهي علمائي که در ذيل توحيد سخن ميگويند و نظر به حق دارند، جمع نشود؟ همان طور که اول و آخر و ظاهر و باطن در توحيد حضرت حق جمع ميشود.
عرض بنده با توجه به موضوع فوق اين است که در پذيرفتن فکر منسجمِ حضرت امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» عقلها و قلبها در ذيل شخصيت حضرت امام، آينهي همديگر ميشوند و ميبينند که هر کدام متذکر وجهي از حقيقتاند و همه با هم ميتوانند در کنار هم منشأ تمدني باشند که جوابگوي همهي ابعاد انسانها است.[2] موفق باشید
[1] - بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاريخ ۱۳۹۲/۰۶/۲۶.
[2] - ميتوان زيربناي توصيههاي مکرر حضرت امام«رضواناللهتعاليعليه» را نسبت به وحدت جامعهي اسلامي در مبناي فوق که مبنايي است توحيدي جستجو کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است کتابهایی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «ده نکته در معرفت نفس» و «آشتی با خدا» و «چه نیازی به نبی» را خودتان مطالعه کنید و سپس با زبان قابلِ فهم برای جوانان، انها را مطرح نمایید. در آن کتابها روشن میشود چه مسائلی را باید با آنها در میان گذاشت و از کجا شروع کرد 2- آیت اللّه حسنزاده به جهت کهولت سن و ناتواناییهایی که در این سن برایشان پیش آمده است در منزل فرزندشان در تهران ساکن شدهاند 3- به ما فرمودهاند با والدینمان مدارا کنیم، ولی جایی که عقل و شرع تکلیفمان را روشن کرده است، باید کار خودمان را بکنیم در عین مدارا با والدین. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعهی تاریخ تفکری که در آن فرهنگ جاری است میتوان آثار آن فرهنگ را در جای خود مورد بررسی قرار داد. مثل آنکه برای درک تکنیک غربی باید فلسفهی غرب را که از رنسانس تا عصر حاضر در میان است، دنبال کرد تا معلوم شود این تکنیک، جواب چه نوع تفکری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ غربی بیش از آنکه متوجه سنن الهی در عالم شود و خود را مطابق آن سنن شکل دهد از زمان فرانسیسبیکن تصرف در طبیعت در راستای جوابگویی به نفس امّاره را در پیش گرفت و این همان عملزدگی است. در کتاب «مدرنیته و توهّم» که بر روی سایت هست در این مورد عرایضی شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً اگر کسی در مدت لازم با سیرهی اجتهادی جاری در حوزههای علمیه مأنوس باشد و در خود استعداد لازم را احساس کند پس از مدتی فهم اجتهادی مورد نظر در او پدید میآید و ربطی به مدرک اجتهادی ندارد. میماند که همان اساتیدی هم که ایشان در محضر آنها تلمذ کرده است، فهم اجتهادی او را تأیید مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال قبل عرض شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه حتی آن زمانی که استاد راهنما بودم عقلم در مورد موضوع پایاننامهها به هیچچیزی قد نمیداد. قبلاً هم در جواب سؤال شمارههای 15300 و 10958 و 12594 عرض شده، واقعاً نمیتوانم حقایق عالم را به صورت گزینشی و موضوعی بنگرم. زیرا لازمهی این کار، نظر به کثرت است در وحدت، که توان بنده در این حدّ نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکتهی خوبی متذکر شدهاید که گمان میکنید زندگی را باید در بعد از ازدواجکردن جستجو نمایید. در حالیکه اگر دقت کنید هماکنون زندگی در نزد شماست. آری! ازدواج یکی از نیازهای عاطفی ما است ولی ما بدون ازدواج هم، خودمان هستیم. به همین جهت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در جواب آن کس که از حضرت پرسید ازدواج بکنم یا نه؟ حضرت فرمودند: اگر میخواهی به سیرهی برادرم عیسی«علیهالسلام» عمل کنی، نیاز نیست ازدواج کنی، و اگر میخواهی به سیرهی حبیبم محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» عمل کنی، ازدواج کن. باید طوری خود را معنا کنید که هماکنون در حال زندگی باشید، اگر هم مورد مناسبی پیش آمد، نوع دیگری زندگی خواهید کرد، به همین جهت زندگی بدون همسر هم خصوصیات خاص خود را دارد و انسان نسبتها و رابطههای خاصی را با دوستان و آشنایان در این حالت شکل میدهد، نه آنکه در انزوا بهسر برد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «چگونگی فعلیتیافتن باورها» و شرح 17 جلسهای آن شده است. خوب است جهت چنین سلوکی به آن کتاب همراه با شرح صوتی آن رجوع فرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما فعلاً با ایشان درگیر نشوید و رفاقتتان را از بین نبرید و راهِ گفتمان را در دل یک رفاقت و بدون اصرار بر حاکمکردنِ نظر خودتان، بگشایید تا إنشاءاللّه به مرور با دیدن ضعفهای طرف مقابل از طرفداریِ متعصبانهاش کم شود. پیشنهاد بنده آن است که خودتان کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که بر روی سایت هست را جهت صحبت با ایشان مطالعه فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هنوز شرایط بسیار پر ابهام است. باید منتظر بمانیم تا چهرههای مختلف ظهور کنند. چطور انتظار دارید در این شرایط پر از توهّم و ابهام ما ورودی داشته باشیم؟! مضافاً اینکه مقام معظم رهبری در تاریخ 2/2/92 میفرمایند کسانی که در کار فرهنگی ورود دارند سعی کنند در امور موسمی حتی در انتخابات با همهی اهمیتی که دارد ورود نکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- معلوم نیست. زیرا ممکن است ما با همان ملکات حصولی خود که در عالم بیداری داریم در آنجا نیز بهسر ببریم 2- به نظر میآید همینطور است و این نکتهی مهمی است 3- از آنجایی که ذات از صفات جدا نیست، پس هرجا هر صفتی یا اسمی باشد، ذات با همهی اسماء در آنجا حاضر است. مفصل این موضوع را حضرت امام در کتاب ارزشمند «مصباح الهدایه» مطرح فرمودهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای حضرت آیت اللّه حسنزاده«حفظهاللّه» بشوم، مگر به راحتی میشود به ایشان دسترسی پیدا کرد تا جواب سؤال بدهند؟!! ایشان در حال سیر در ملکوتاند، ایشان را با ما زمینیان چهکار؟!!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که آخرین حربهی شیطان موضوع جنسی است که شیطان از طریق زنان به میدان میآورد. و از این جهت میگویند زنان حربهی شیطاناند، نه این که منظور، جنس زنان باشد بلکه منظور راهی است که شیطان از طریق مسائل جنسی در زندگیها ورود مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مدرنیته به عنوان یک فرهنگ هرگز مورد تأیید رهبری نیست و میتوان از سخنانشان این نکته را فهمید و مدرنیته به عنوان ابزار، امروز چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت، میماند فرهنگی که پشت این ابزارها خوابیده است که مقام معظم رهبری در صحبت خود در مورد سبک زندگی روشن کردند که باید متوجه بود این ابزارها ما را گرفتار سبک زندگی غربی نکند و توجهدادن به این امر را به عهدهی محققین گذاشتند و این آن امری است که نباید از آن غفلت کرد که در هر صورت، هر تکنیکی فرهنگی را با خود میآورد و باید نسبت به آن فرهنگ، خودآگاهی پیدا کرد تا اسیر آن نشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع مفصل فلسفی است. آنچه در نهایت باید مدّ نظر قرار گیرد همان درک بدیهی ما است که به کمک نفس ناطقه به عنوان یک پدیدهی مجرد با خارج از ذهن مرتبط میشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلاً جدالی به میان نیاورید با مهربانی بگویید دعا بفرمایید تا همه در خدمت قرآن و معارف اهلالبیت«علیهمالسلام» باشیم و بتوانیم به مردم خدمت کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد تنظیم نکردهام اگر سؤال معرفتی در موضوع معارف اسلامی داشته باشید و در حدّ توان بنده باشد؛ در خدمتتان هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب این سؤال قبلاً به جهت قسمت دوم سؤال که در اینجا حذف کردیم به صورت شخصی به ایمیلتان ارسال شد. موفق باشید اینطور جواب داده شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع عین ثابته را باید در مباحث عرفانی دنبال بفرمایید و چون سؤالکنندگان محترم بر آن مبنا سؤال میکردند و بحث را میشناختند، در همان حدّ جواب داده میشد ولی با این جوابها، اصلِ مطلب بهدست نمیآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده هم بدون آنکه بسیاری از رفقا را دیده باشم، محبت قلبی خود را تقدیمشان میکنم تا در جهت قلبی آنها که به سوی حق است؛ قلبِ این حقیر نیز روانهی آن دیار شود 2- به همان معنایی که داریم: «میرود از سینهها در سینهها / از رهِ پنهان، صلاح و کینهها» انسانها تحت تأثیر همدیگر قرار میگیرند و اگر کسی در امر تحتِ تأثیرقراردادنِ ذهن بقیه تلاش کند به نتایجی میرسد، ولی اولاً: خودش را از سلوکِ حقیقی که سیر به سوی ملکوت است، محروم مینماید. ثانیاً: خدمتی به طرف نکرده، زیرا او را به معرفتی نرسانده بلکه خطوراتی را در او ایجاد کرده. ثالثاً: حدّ این کار «ذهن» است و ذهن از ابعادِ مادونِ شخصیت انسانی است و آنچه ارزش دارد رشد عقلی است که با دادنِ معارف به افراد و با تزکیهی افراد پیش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لوط اسم مبارک آن حضرت بوده. مثل آنکه میگوییم قوم حضرت نوح یا قوم حضرت موسی، گفته میشود قوم حضرت لوط 2- معنای واژهی لوط را نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در جزوهی «طلبهی عصر انقلاب» که بر روی سایت هست شده است 2- در مورد رسالت تاریخی که یک طلبه دارد و باید در عین به صحنهی اجتماعیآوردنِ متون مقدس مثل قرآن و روایات، تلاش کند با مقایسهی با آموزههای سایر مکاتب، انسانی را معنا نماید که آن انسان بتواند از فضای سکولاریته به فضای حیات قدسی سیر کند و این با روش و فکر حضرت امام خمینی قابل عمل است. موفق باشید