بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21438
متن پرسش
با سلام: ببخشید استاد نظرتان را راجع به رقص سماع می خواستم بدانم و اینکه آیا واقعا اینگونه کارها نقشی در رشد معنوی انسان دارد؟ و اینکه برخی این رقص را از مولوی می دانند آیا این صحت دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

با سلام. ببخشید استاد نظرتان را راجع به رقص سماع می خواستم بدانم و اینکه آیا واقعا اینگونه کارها نقشی در رشد معنوی انسان دارد؟ و اینکه برخی این رقص را از مولوی می دانند آیا این صحت دارد؟ با تشکر

21438- باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که در بین عرفا چنین چیزی رسم بوده است، بحثی نیست. ولی ظرایف بسیاری در جریان بوده که متأسفانه امروز روحِ آن ظرائف در میان نیست. اولاً: جوانان به هیچ‌وجه نباید در آن جلسات شرکت می‌کردند زیرا در جوان، خیالات هنوز فعّال بوده. ثانیاً: باید شیخی ره‌رفته میدان‌داری کند که این بحث‌اش مفصل است. ثالثاً: در آن مجلس اشاراتی روحانی و قدسی در میان می‌امده است که موجب ایجاد مواجید خاص می‌شده است. به گفته‌ی مولوی:

رقص آن‌جا کن که خود را بشکنی          پنبه را از ریش شهوت بَر کنی

رقص و جولان بر سر میدان کنند               رقص اندر خون خود مردان کنند

چون رهند از دست خود دستی زنند           چون جهند از نقص خود رقصی کنند

مطربانشان از درون دف می‌زنند                بحرها در شورشان کف می‌زنند

آری!

مطرب عشق اين زند وقت سماع            بندگى بند و خداوندى صداع

موفق باشید

21437
متن پرسش
سلام و احترام محضر استاد و حکیم گرانقدر: با توجه به پرسش و پاسخی که در انتهای سوال آورده می‌شود: ۱. اگر یک خانم با مانتو بتواند برجستگی‌های بدنش را بپوشاند، حداقل حجاب را رعایت کرده است؟ ۲. از جلابیب معنایی فراتر از روسری و مانتو فهمیده می‌شود؟ 3. زن می‌تواند با آراستگی در جامعه یا بیرون از منزل حضور یابد، اگر آره حدّ و ملاک آراستگی چیست؟ سلام و اردات بر محضر مبارک استاد فاضل: ۱. حد شرعی واجب پوشش برای خانم‌ها تا جه مقدار است؟ ۲. آیا فقط پوشاندن برجستگی‌های بدن کافی است؟ ۳. حداقل رعایت حجاب چیست؟ ۴. آیا پوشیدن چادر وجوب شرعی دارد یا مستحب است؟ باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید پوشش واجب در حدّ پوشاندن برجستگی‌های بدن است و چادر همچنان که می‌فرمایند حجاب برتر است و بدین لحاظ مستحب به حساب می‌آید. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم به همین صورتی که خانم‌های متدین با مانتو و روسری در جامعه ظاهر می‌شوند، کافی باشد. مثل ظاهری که خانم‌های اخبارگو در تلویزیون ظاهر می‌شوند. با آراستگی ظاهرشدن یعنی از یک طرف طوری نباشد که با آرایش‌های مشخص موجب جلب نظر نامحرم شوند و از طرف دیگر با سلیقه، لباس بپوشند. موفق باشید

21435
متن پرسش
سلام استاد گرامی: ببخشید که مزاحم وقت شما می شوم. وقتی نوجوانان و جوانان و بچه های مدارس ابتدایی محله خودمان را دیدم که غرق در گوشی هستند و بی نمازی و بی حجابی در حال گسترش هست. یک مکانی را پیدا کردیم. که از طریق ورزش آن ها را جمع کنیم. هفته ای چند بار. هم فعالیت فرهنگی مذهبی به مدت 15 تا 20 دقیقه هر جلسه که با آن ها کار کنم و هم بعدش حدود 45 دقیقه ورزش فوتسال. چون سالن مخصوص فوتسال است امکان ورزش دیگری نبود. ولی مسئله اصلی این است این دخترهایی که سه گروه می شوند. بچه های پنج و ششم ابتدایی. و گروه راهنمایی ها و گروه جوانان. که با هر کدام کلاس های مختلفی دارم. چطور شروع کنم چه محتوایی برایشان بریزم. که هم ورزش را ادامه دهند هم فعالیت های دیگر برایشان جذابیت داشته باشند و ایمانشان بهتر شود. ممنون میشوم راهنمایی کنید یا کتابی منبعی معرفی کنید مطالعه کنم. ممنون می شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوبی است. مطمئناً امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به شما در این راه کمک می‌کنند. در ابتدا با آن‌ها همراهی کنید و مستقیماً به آن‌ها انتقاد ننمایید. روی کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» در قسمت دوم کتاب تحت عنوان «من کو؟» فکر کنید. احتمالاً بشود از آن طریق با آن‌ها ارتباط برقرار کرد و به دنبال معارف دیگر اسلامی کشاندشان. سپس کتاب «چه نیازی به نبی؟» می‌تواند مفید باشد إن‌شاءاللّه. موفق باشید

21433
متن پرسش
با سلام: لطفا منبع آماری که گفتین در مورد رای 94 درصدی به نظام رو بفرمایید. (آدرس سایت یا هر منبع دیگه) ممنون. در پناه حق.
21431
متن پرسش
سلام حاجی جان: چند سوال: 1. اعتقاد شیعه اینه که همه پیامبران معصوم اند. خوردن حضرت آدم از درخت ممنوعه آیا گناه نبود؟ 2.آیا حضرت آدم بعد از آن قول دادند که گناه نکنند؟ (چند تا از بچه ها می پرسیدن اگه حضرت آدم قول داده گناه نکنه ما هم پس نباید گناه کنیم. 3. داستان حضرت یوسف در قرآن «هَمَّ بِها» یعنی چی؟ آیا حضرت یوسف هم تمایل پیدا کرد، که با عصمت منافات دارد؟ تعریف دقیق تقوا و ورع و تفاوت این دو چیه؟ در آخر اگه کتابی در مورد پاسخ به این شبهات سراغ دارید معرفی کنید. تشکر یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحثی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در رابطه با عصمت پیامبران شده است که به عنوان نمونه یکی از سؤالات مطرح‌شده در آن کتاب را همراه با جواب آن، خدمتتان ارسال می‌شود:

سؤال: اگر انبياء در همه‏ ى مراحل معصومند، چرا خود قرآن تعبيراتى دارد كه در ظاهر مخالف عصمت آن‏هاست. مثل اين آيه كه مى فرمايد: «وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي»[1] و آدم عصيان كرد و ضرر كرد.

جواب: در جواب به اين سؤال به موارد زير بايد توجه كرد:

1- عصيان يعنى مخالفت با امر، و امر يا ايجابى و مولوى است كه مخالفت با آن، منافى عصمت است. مثل مخالفت با دستورِ نمازخواندن. و يا امر خدا نُدبى و ارشادى‏ است كه مخالفت با آن، منافى عصمت نيست. مثل مخالفت با اين‏كه مى ‏گويند مستحب است قبل و بعد از غذا كمى نمك بخوريد.

2- غوايه: يعنى خسران، يعنى ترك امرِ «ندبى» كه موجب فوت فضيلت و ايجاد خسران است، پس آيه مى‏ فرمايد: آدم با امر ارشادى خدا مخالفت نمود و ضرر كرد و مخالفت با امر ارشادى خداوند منافى عصمت نيست.

علاوه بر موارد فوق بايد متوجه باشيد كه آدم در آن شرايط در بهشت برزخِ نزولى بود - بهشتى كه شيطان هم در آن بود - در آن عالم و مقام، هنوز تكليف و تشريع نبوده تا تخلف و عصيان از شريعت مطرح باشد. در نتيجه آن معصيت و گناه در آن مقام، ضد شريعت نبود كه زايل‏ كننده‏ ى عصمت باشد و تازه بعد از اين تخلف بود كه دستور آمد: «قُلْنَااهْبِطُوا مِنها جَميعاً، فَامّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُديَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»[2] به آن‏ها گفتيم همگى از بهشت خارج شويد، پس چون از طرف من براى شما هدايتى آمد، پس هركس كه از هدايت من پيروى كرد، او را خوف و حزنى نيست. تازه در اين آيه و بعد از هبوط از بهشت خبر از آمدن شريعت مى دهد و هدايت مطرح مى شود. پس قبل از آن كه در زمين هبوط كنند، شريعتى مطرح نبوده تا تخلف از آن مطرح باشد و عصيان صورت گيرد. از طرفى اگر عصيان آدم در مقابل امر مولوى بود بايد پس از توبه باز به بهشت برمى ‏گشتند، زيرا توبه از گناهِ مولوى و برگشت به حكم مولا، شخص را به شرايط قبل از گناه برمى‏ گرداند. پيامبر (ص) در اين رابطه مى‏ فرمايند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»[3] توبه‏ كننده از گناه مثل آن است كه گناهى براى او نيست. درحالى كه آدم وحوّا پس از توبه از بهشت خارج شدند، پس عصيان آن‏ها در مقابل امر مولوى نبود. مثل اين‏كه اگر يك كودك در مقابل توصيه‏ ى پدرش كه به او مى ‏گويد دست به آتش نزن و گرنه مى‏ سوزى، پس از دست ‏زدن و سوختن، توبه كند و بگويد غلط كردم، اين نوع توبه و پشيمانى چيزى از سوختن او نمى‏ كاهد. گناه آدم نيز از همين سنخ گناه بود كه در مقابل امر ارشادى خدا آن را انجام داده و به‏ همين جهت هم پس از اين‏كه آدم توبه كرد، باز حكمِ خروج از بهشت تغيير نكرد و آثار اين عصيان بر او جارى شد. پس گناه در مقابل امر مولوى نبود كه منجر به از بين‏ رفتن عصمت شود.

موضوع ديگرى كه مى‏ توان در مورد آدم با نعمتى بيشتر دنبال كرد مسئله‏ ى آدم است در دو مقام، يكى قبل از هبوطِ به زمين و حضور در مقام بهشتِ برزخ نزولى كه آن‏جا مقام «آدميت» مطرح است. در واقع آن آدم حقيقت همه‏ ى انسان‏ها است و به همين جهت شيطان پس از هبوط از بهشت با آدميت دشمنى كرد و نه با آدم، چون در آن بهشت هم با آدميت روبه‏ رو بود. به همين دليل دشمنى شيطان با فرزندان آدم كه حامل مقام آدميت هستند هنوز ادامه دارد. يكى هم علاوه بر اين مقام كه مقام آدميت است، موضوع شخص حضرت آدم است كه بعد از هبوط به عنوان ابوالبشر با او روبه‏ روئيم كه او اولين پيامبر است.

قرآن در مورد دشمنى شيطان با فرزندان آدم مى‏ گويد: «قالَ ارَأيْتَكَ هذاالَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ، لَئِنْ اخَّرْتَنِ الي يَومِ الْقيامَةٍ لَاحْتَنِكَنَّ ذُرَّيَّتَهُ الّا قَليلً»[4] شيطان گفت: آيا اين (آدم) همان است كه بر من برترى دادى؟ اگر به من فرصت دهى تا روز قيامت حتماً دهنه به فرزندان او مى‏ زنم مگر عده‏ ى كمى از آن‏ها را. در مورد تعليم اسماء به آدم هم مى ‏فرمايد: «وَعَلَّمَ ادَمَ الْاسْماءَ كُلَّها»[5] كه مسلّم اين آدم كه مفتخر به تعليم اسماء شده، شامل حضرت حواء و همه‏ ى انسان ها مى ‏شود. يعنى در واقع حقيقت آدم يا آدميت است كه مورد تعاليم اسماء قرار مى‏ گيرد كه آيه‏ ى اول سوره ‏ى نساء به آن اشاره دارد و مى‏ فرمايد: «يا ايّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثيراً وَ نِساءً» اى مردم نسبت به پروردگارتان تقوا پيشه كنيد، پروردگارى كه شما را از نفس واحد خلق كرد و از آن نفس، زوجش را نيز آفريد و از آن دو، مردان و زنان كثيرى به‏ وجود آمد. اين نفس واحده همان حقيقت آدم يا آدميت است.

حاصل سخن اين‏كه آدم در مقام بهشت اوليه، به عنوان آدميت مطرح است و آن حقيقتِ همه‏ ى انسان‏ها است، يعنى همه‏ ى انسان‏ها آن عالم را داشته‏ اند و همه به شجره‏ ى ممنوعه نزديك شده ‏اند و در نتيجه همه از بهشت خارج شدند و در زمين هبوط كردند تا از طريق زندگى زمينى هركس مقام و منزلت حقيقى خود را كسب نمايد و به بهشت و يا جهنمى برگردد كه خودش در زندگى زمينى براى خود ايجاد مى‏ كند.[6]

2- در مورد حضرت یوسف «علیه‌السلام» در ادامه‌ی آیه هست که اگر نور پروردگار خود را نمی‌یافت، یعنی آن نور پروردگار منجر می‌شود که مرتکب آن گناه نشود و همین نور و بصیرت موجب عصمت همه‌ی اولیای الهی است. 3- بحثی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» می‌باشد تحت عنوان «اشکال در مورد عصمت سایر پیامبران» در صفحه‌ی 35 کتاب و خوب است که به آن‌جا رجوع فرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید 

 


[1] ( 2)- سوره‏ى طه، آيه‏ى 21.

[2] ( 1)- سوره‏ى بقره، آيه‏ى 38.

[3] ( 2)- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص: 180.

[4] ( 1)- سوره‏ى إسراء، آيه‏ى 62.

[5] ( 2)- سوره‏ى بقره، آيه‏ى 31.

[6] ( 1)- در رابطه با موضوع آدميت در بهشت مى‏توانيد به كتاب« هدف حيات زمينى آدم» از همين مؤلف رجوع فرماييد.

21429
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی: در متن کتاب مبانی معرفتی مهدویت صفحه 173 فرموده آید که: «تا مقام حضرت حجت نباشد، بقیه هم نيستند. بقیه موجودات از مقام حضرت مي ریزند. دقت کنید گفتيم از مقام حضرت نه از شخص او.» تفاوت مقام حضرت حجت با شخص ایشان چیست؟ در صورت امکان توضیح بیشتری بفرمایید. بسيار سپاسگزارم. التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: واسطه‌ی فیض یک مقام است که امروز در حضرت مهدی «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» متعیّن می‌باشد و در زمان رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن حضرت متعیّن بوده است. موفق باشید

21426
متن پرسش
سلام و اردات بر محضر مبارک استاد فاضل: ۱. حد شرعی واجب پوشش برای خانم‌ها تا جه مقدار است؟ ۲. آیا فقط پوشاندن برجستگی‌های بدن کافی است؟ ۳. حداقل رعایت حجاب چیست؟ ۴. آیا پوشیدن چادر وجوب شرعی دارد یا مستحب است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید پوشش واجب در حدّ پوشاندن برجستگی‌های بدن است و چادر همچنان که می‌فرمایند حجاب برتر است و بدین لحاظ مستحب به حساب می‌آید. موفق باشید

21425
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در خصوص نام مقدس رسول اکرم (ص) در قرآن کریم چرا هنگامی که حضرت عیسی (ع) بشارت آمدن ایشان را می دهد با نام احمد معرفی می نماید (سوره مبارکه صف آیه 6) ولی خداوند حضرت را با نام محمد خطاب قرار می دهد؟ ممنون از راهنمایی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. شاید در کشف حضرت عیسی «علیه‌السلام» حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به نام «احمد» ظاهر شده باشند. موفق باشید

21424
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: نظر شخصی این حقیر در خصوص تسلیم و رضا به شرح ذیل است لطفاً بفرمائید صحیح است یا خیر؟ تسلیم: سالک هنوز به مفهوم فعل الهی پیش آمده واقف نیست صرفاً از روی تعبد و با توجه به مطالعات و یادآوری توصیه های عرفا چون و چرا نمی کند و تسلیم می شود. (به نوعی مترادف با صبر است). رضا: سالک علت واقعه پیش آمده را می داند فهم ایشان در این رابطه باز است و از درون راضی و شاکر است و می داند خدا با این کار دارد ربوبیت خودش را اعمال می کند و ایشان را می پروراند. نتیجه گیری: مقام رضا فوق مقام تسلیم است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید، می‌ماند که مرحله‌ای از تسلیم هم هست که فوقِ رضا است و سالک در آن مقام، حتی به خودش هم و کمالاتش خودش هم فکر نمی‌کند، تنها تسلیم اراده‌ی الهی است و آیه‌ی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» این نوع تسلیم را متذکر می‌شود که بعد از ایمان می‌باشد. موفق باشید

21422
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: یک سئوال اساسی و مهم: به نظر حضرت عالی برای رسیدن به مقاصد عالی انقلاب، نظام اسلامی باید تخلف انگاری و جرم انگاری کند یا تربیت انگاری کند، الان در محافل علمی و مذهبی صحبت های پیرامون این ایده مطرح می گردد. مثلا امام عزیز فرمودند که مسئولین از اقشار متوسط به بالا نباشند! خب حالا به نظر جنابعالی ما بایستی این فرمایش امام را جرم انگاری کنیم یعنی بگوییم هر نامزد ریاست جمهوری یا نمایندگی که سرمایه الف ریال دارد حق نامزدی ندارد یا خیر بایستی چنین نامزدهای را تربیت کنیم! یا مثلا قانون اساسی این اختیار را برای رهبری قائل شود که اگر برای وی ثابت شد، رئیس جمهوری در کلام و در عمل به اهداف عالی انقلاب اعتقادی ندارد یا رفتاری خلاف شئون اسلامی را دید، او را عزل کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی مهمی اشاره کرده‌اید و این‌که متوجه باشیم پایداریِ انقلاب به تربیت انسانِ تراز انقلاب ممکن است که بحمداللّه در نسل سومی‌ها در حال شکل‌گرفتن است. کارهای امنیتی باید آخرین مرحله باشد. موفق باشید

21418
متن پرسش
سلام استاد: یه مطلب خوندم که انسان چندین دوره بوده و هر دوره قیامتی داشته و دوباره دوره دیگری اومده و ما دوره آخریم. این اشتباهه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید اشتباه باشد. زیرا در روایت داریم: الفْ الفْ آدم تا حال به دنیا آمده‌اند. موفق باشید

21414
متن پرسش
با سلام: مقلدین بعض از مراجع که آموختن عرفان و فلسفه را حرام می دانند چه باید بکنند با توجه به اینکه امکان عدول از آن مرجع میسر نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً مراجع در امور فقهی قابل تقلیدند و نه در امور عقیدتی. همان‌طور که در ابتدای رساله‌ها نوشته است اصول‌دین تحقیقی است و نه تقلیدی. و آموختن فلسفه و عرفان در زمره‌ی امور تقلیدی نیست. موفق باشید

21413
متن پرسش
با سلام: حقیر متاسفانه دچار یاس از رسیدن به حقیقت شدم در دوران شکاکیت لااقل امیدوار بودم که اگر در این دنیا نمی توان به حقیقت رسید پس از مرگ حقایق روشن می شود البته سابقا پاسختان به سوال 20517 باعث یاس شدیدی شد چون امیدوار بودم خداوند مرا حسب آیات «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا جزء مستضعفین قراردهد لکن ظاهرا الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَیْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ یَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ» موید نظر شماست البته این یاس، یاس در حیطه عقاب و ثواب است خوب گویا جهنم ما حتمیست و چون از نظر اعتقادات مشکل دارم گویا مخلد در درکات اسفل خواهم بود لکن یاسی که در ابتدای سوال مطرح کردم مربوط به فهم حقیقت است بعد ازین که از شکاکیت به بررسی نظرات عرفا متمایل شدم فهمیدم فقط حق است ولا غیر و به وحدت وجود و ظهور رسیدم (البته گویا با توجه به کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام باید طبق مبانی شکاکانه همه چیز نفی می شد تا وجه او ثابت شود و خاطرتان هست که به اصالت عدم رسیدم) اما بعد که فهمیدم ذات حق قابل شناخت نیست و فقط می توانیم جلواتی از آن عنقای مغرب _ آن هم در حد وسع خویش ولو اینکه به توحید ذاتی هم رسیده باشیم _ درک کنیم که مستحضرید این خود نوعی نسبی گرایی است گفتم درین دنیا که حقیقتی نیافتی آن دنیا هم نخواهی یافت ای خدا تقدیر ما را گر سرشتی اینچنین پس عطا کن طاقتی بر سرنوشتی این چنین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بین نسبی‌گرایی و تشکیکی‌بودنِ حقیقت باید فرق گذاشت. 2- فکر می‌کنم جواب سؤال شماره‌ی 21403 ارزش آن را دارد که نظری به آن بیندازید. موفق باشید

21412
متن پرسش
با سلام: حضرت آقای کمیلی در پاسخ به این سوال که کدامیک از مسیر های این دو بزرگوار (علامه طباطبایی و سید هاشم حداد) جامع تر و انسان را زودتر به مقصد می رساند مرحوم حداد را ترجیح می دهند. (http://www.komeily.com/1391-05-13-22-52-53/) چند سوال 1. نظر ایشان مورد تایید حضرتعالیست؟ 2. جانشین و ادامه دهنده راه این دو بزرگ اکنون چه کسی است؟ 3. اگر سوالی که از کمیلی شده است را به طور عام بیان کنیم یعنی کدام طریق عرفانی و کدام عالم جامع ترند بین همه علما و عرفا پاسخ شما چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اطلاعات بنده از مرحوم سیدهاشم حداد در حدّ کتاب «روح مجرد» است که بیشتر، سلوک فردی آن مرحوم را به میان آورده‌اند. در حالی‌که آثارِ قلمی علامه طباطبایی نشان می‌دهد در سعه‌ی بیشتری در عالَم حاضرند. واللّه اعلم. موفق باشید

21411
متن پرسش
با سلام: با توجه به پرسش 20909 چند سوال مطرح است: 1. آیا مقصودتان از نفس رحمانی لا بشرط قسمی است که اشتباها مقسمی تایپ شده است؟ 2. مقصود از سوالم این بود که آیا اجتماع نقیضین در وجود لا بشرط صورت می پذیرد اگر نه مقصود ابن عربی درین باره چیست؟ 3. اگر اجتماع نقیضین در وجود لابشرط میسر باشد آیا خدایی که در ذات خود نقیضین را جمع کرده قادر نیست در فعل هم این امر را انجام دهد و بنابرین قدرت حق به محالات تعلق بگیرد؟ 4. چون قوانین عقلی کلی بوده و استثنا پذیر نیست حتی اگر یک مورد هم اجتماع نقیضین رخ دهد این اصل نقض می شود و بنابراین چون در وجود حق این اصل جاری نیست در بقیه موارد نیز جاری نیست بله عادت حق در عالم ماده بر نقض این اصل قرار نگرفته اگر چه جذر اصم را شاهدی بر بطلان این اصل قرار داده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نیاز نباشد به شکل تخصصی وارد بحث شویم. همین اندازه که متوجه باشیم «وجود» از جهتی تشکیکی است لذا وقتی مقام توحید تامّ در عین آن‌که اول است، آخر می‌باشد، به همان اندازه هرکس توحیدی‌تر باشد از نظر وجودی، به همان اندازه دارای سعه‌ی بیشتری جهت جمع اضداد است و بدین لحاظ مطالعه‌ی «برهان صدیقین» نیاز می‌باشد. موفق باشید

21410
متن پرسش
سلام: آقا ببخشید یه سوال، چرا اشعار حافظ را که خیال پرور است و نیاز به گوینده دارد یعنی یک کسی باید حضوری آن را بگویند، را به صورت نوشته روی سایت می‌گذارید. این ها که بیشتر از کتاب ها نیاز به حالت حضوری دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است ولی حداقلِ این کار این است که لااقل جناب حافظ را درست ببینیم و متوجه‌ی اشاراتی که او در میان می‌آورد را باشیم. موفق باشید

21407
متن پرسش
با سلام مجدد: در ادامه دو سوال پیشین (۲۱۳۸۱ و ۲۱۳۹۲). ۱. بنده حرف جدیدی نمی زنم استاد. در مورد شرط دانستن زبان برای اظهار نظر عالمانه در فلسفه و متون غربی بنده همان اصول علمی که شما و سایر بزرگان در مورد یادگیری علوم اسلامی می گویید فقط تکرار کردم. سوال بنده این است که اگر برای فهم صحیح و یادگیری و اظهار نظر در مورد فلسفه و فقه اسلامی شرط ابتدایی یادگیری زبان عربی و بعد شاگردی سالیان متمادی نزد اهالی فن است، چرا ما همین قاعده عقلی را در مورد فلسفه های غربی و علوم سایر ملل به کار نگریم؟ ۲. در مورد ترجمه پرسیدید. حرف بنده این است که همان طور که در هر مرحله ای و متناسب با سطح آموزشی باید به ترجمه نگاه کرد. یعنی همان طور که مثلا برای یک دانش آموز ایرانی که علاقمند به عرفان اسلامی است جنابعالی به متون ترجمه (آن هم ترجمه خوب و مورد اطمینان) از قرآن و یا کتب دیگر مراجعه می دهید و برای یک دانشجو او را امر به یادگیری عربی می کنید و در مرحله بالاتر برای یک طلبه یادگیری ادبیات گام پیش نیاز ورود به دریای مواج متون اسلامی است، در مواجهه با فلسفه و علوم غربی هم ترجمه تا جایی پاسخگو است و در مراحل بالاتر به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست (بر فرض اینکه اصلا ترجمه خوبی در دسترس باشد). مسئله را در قالب سیر تحصیلی دانشگاهی مثال می زنم خدمتتان. برای دانشجوی دوره کارشناسی فلسفه، یادگیری زبان خارجی (متناسب با متن مورد مطالعه) خوب است اما واجب نیست. می تواند متون را با استفاده از ترجمه های انتقادی معتبر (در صورت وجود داشتن) بخواند و همین قدر هم بیشتر از وی توقع نیست. اما همین دانشجو اگر خواست کارشناسی ارشد مثلا فلسفه غرب بگیرد و خواست پایان نامه اش را در مورد مثلا کانت بنویسد، منطق علمی دنیا می گوید باید بتواند در این مرحله کانت را به زبان آلمانی بخواند. و وقتی همین دانشجو خواست دکترا بگیرد اگر خواست مثلا کار تطبیقی میان نظرات کانت و هیوم داشته باشد باید علاوه بر آلمانی، انگلیسی را هم مسلط باشد. ۳. در مورد اساتیدی که الان مدعی غرب شناسی در دانشگاه های ایران هستند بنده شما را دعوت می کنم با همان معیارهایی که اساتید فلسفه اسلامی را محک می زنید ایشان را محک بزنید. یعنی اول ببینید ایشان چقدر به ابتدایی ترین پیش نیاز (یعنی دانستن زبان آن فیلسوف) مسلط هستند. دوم اینکه ایشان نزد کدام استاد درس خوانده اند. و سوم اینکه نظرات ایشان نزد صاحب نظران فن در دنیا چقدر اعتبار دارد. خلاصه حرف بنده این است که باید همان معیارهای عقلی و علمی که در یادگیری و آموزش و ترویج علوم اسلامی داریم، همان معیارها را هم در یادگیری و آموزش و اجتهاد در فلسفه ها و یا علوم غربی به کار ببریم. در غیر این صورت ما درگیر توهمات خودساخته ای می شویم که ممکن است خدای نکرده چند نسل ما را در کام جهل مرکب فرو ببرد همان طور که غرب را در کام «شرق شناسی» فرو برد و هنوز نتوانسته به طور کامل خودش را از آن نجات دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید حرف درستی است که اگر کسی بخواهد فیلسوفی را فهم کند و تفکر او را حجت بگیرد، باید دغدغه‌ی فهمِ نظر آن فیلسوف برای او محفوظ باشد. مثل ابن رشد که می‌خواست ارسطو را بفهمد و تفکر ارسطو برایش حجت بود و لذا به فارابی و ابن‌سینا در این مورد اشکال داشت که شما تلاش نکرده‌اید ارسطو را بفهمید. در حالی‌که مسئله‌ی فارابی در آن غوغایی که اشعریان و معتزلیان به‌پا کرده بودند، ارسطو نبود. فارابی مسائلی داشت و به ارسطو رجوع کرد و متوجه شد در بعضی از مسائل خود می‌تواند با ارسطو فکر کند. حال بر فرض که ارسطو اصلاً آن‌چه فارابی از او گفته است را نگفته باشد؛ در هرحال فارابی مسائل خود را داشت و توانست چیزی از ارسطو بفهمد که با آن، به مسائل خود بیندیشد. مثل کاری که دکتر فردید نسبت به هایدگر کرد و او را متهم می‌کنند اصلاً هایدگر را نفهمیده. به قول خودش: «من به عنوان یک ایرانیِ مسلمانِ شیعه، مسائلی دارم که با هایدگر می‌توانم نسبت به آن‌ها فکر کنم، حالا می‌گویند هایدگر این‌ها را نگفته، نگفته باشد». عرض بنده در آن جواب اول به سؤال جنابعالی همین بود که ما بنا نداریم مثل محمدعلی فروغی، کانت و هگل و هایدگر بدانیم؛ ما مسائلی داریم و بر اساس آن مسائل به آن فیلسوفان رجوع می‌کنیم، اگر چیزی از زبانِ آن‌ها در مسائل خود یافتیم، می‌گیریم و إلاّ، «فلا» . موفق باشید

21405
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت شما استاد گرامی: استاد من در مباحث استاد محمد شجاعی (موسسه منتظران منجی) در بحث عدل الهی ایشان تمام اتفاقات را دارای مسبب علی و معلولی می دانند و می گویند اگر مثلا فرزندی دارای نقص باشند و معلولیت جسمی و ذهنی داشته باشد از ناحیه پدر یا مادر یا محیط و یا اتفاقاتی که ممکن است برای جنین بیفتد این عوامل موجب این معلولیت ها می شود و از حرف هایشان این فهمیده می شود که خداوند به ذات هیج وقت نمی خواهد شخصی دارای معلولیت هایی باشد. آیا این نظریه صحیح است که خداوند هیچ گاه نخواسته است این گونه مشکلات را، حتی اگر مثل داستان حضرت خضر بداند که این شخص در آینده عصیان گر است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در اراده‌ی اولیه، حضرت حق عین خیر و لطف است ولی آن‌گاه که می‌بیند اگر به کسی ثروت بدهد عصیان می‌کند، رزق او را بسط نمی‌دهد و یا برعکس. موفق باشید

21404
متن پرسش
سلام استاد: در رابطه با اینکه موحد را آتش نمی سوزاند حتی اگر غیر شیعه باشد، یعنی در برزخ قلبا به ولایت ائمه می‌رسند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در قیامت که عمیق‌ترین بنیادِ انسان‌ها ظهور می‌کند، بنیادِ انسان‌های موحّد متوجه‌ی حقیقت انسانیت یعنی اولیاء الهی می‌شود و گرایش به سوی آن‌ها، انسان را از آتش می‌رهاند. موفق باشید

21403
متن پرسش
مثل ِ یک قطار ِ در حال ِ حرکت ، چهره ها به سرعت و به نحوی از کنار َم عبور می کنند که هر لحظه ممکن َست در ایستگاهی توقف کند و مرا برای ِ مدتی به خود مشغول سازند. سالهاست به آلبر کامو مشغول َم . گویی هر ایستگاه سراغ َم می آید و می پرسد فرق ِ ما با هم چیست؟! و من در عملی دردناک، ناچار َم تراوشات ِ خونین ِ روح َم را کنار ِ بند بند ِ سخنان ِ او بچینم و این چنین خود را از سیل ِ اتهامات تبرئه کنم. اینکه با تمام ِ شواهدی که بر علیه ِ من سخن می گویند، چرا تلاش می کنم بگویم سوداگر ِ پوچی و بیهودگی نیستم؟! گاهی اشتراک ِ الفاظ مرا به زحمت می اندازد و من ناچار َم روح ِ زخم خورده َم را بیش از اینها حفاری کنم تا شاید بفهمم در عمق ِ پریشانی، این کدام نجوا ست که این چنین در گوش ِ روح َم فریاد می شود؟! اما به راستی من چه هستم؟! این سوالی ست که یقینا گوش َش از شنیدن ِ مطلق ِ لفظ، سرریز شده و در صدد َست آن را بیابد. این سوال با صدها کتاب و خاطره و حادثه همراه بوده است که هر یک اشاراتی به آن گمشده ی من َست. کامو در بندی از نوشتار ِ خویش پیرامون ِ خودکشی می گوید: داوری جسم کاراتر از داوری جان است و‌ جسم همواره در برابر نیستی پا پس می کشد. ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم به زیستن عادت می کنیم. و من گفتم: آنگاه که حقیقتی دیر می کند، برخی انسان ها تنها دارایی ِ شان را گروگان می گیرند، جسم ِ شان را. اما تماشاچیان همیشه به آخر ِ ماجرا می رسند. گاهی احساس می کنم من وارث ِ تمام ِ گذشتگان ِ شرق و غرب هستم و قرار َست پرتوی ِ دیگری ظهور کند که این جان کندن های ِ پی در پی بشارت ِ طلوع ِاوست. اما آنچه به طرز ِ خاصی دردناک َست آن َست که من هم کامو را چشیده َم هم آوینی را، گویی با هر دو آشنا و خویش َم اما از هر دو هم عبور کرده َم ولی چه کنم که در نظر ِ دیگری بیشتر کامو مآب جلوه می کنم. میان ِ این دو زیست ِ از سر گذشته، چنان در حال ِ فشار َم که نمی دانم آیا جسم می تواند این حجم از طلب ِ روح را برتابد و فردا صبح باز هم آفتاب رخ می دهد ؟! من دیگر نه می توانم با سیاهی ِ عصیان ِ کامو نفس های ِ باقی مانده َم را بگذرانم نه با بدهکاری ِ رنگارنگ ِ آوینی. و هیچ چیز آنقدر تلخ و دشوار نیست که امروز تمام ِ تلاش ها معطوف ِ به آن شود که تو را با آوینی قانع کنند. از نوجوانی تا جوانی تمام ِ تلاش َم را کرده َم که به معلمان ِ هنجار پرست َم بگویم مرا این چنین مطیع و خط کشی شده بار نیاورند و یک بار بگذارند در فهرست ِ منابع بگوییم: خود َم! اما در دنیایی که هنوز هم ما را دنباله رو می پرورانند انتظار ِ آنکه کسی در عالَم ِ خود به سلوک ِ حسین بن علی، رها بیندیشد می توان گفت انتظار ِ لااقل دشواری ست. این روزها پس از سالها تلاش های ِ به ظاهر ناکام فهمیده َم تنها و تنها و تنها اگر در ضمیر ِ صادقان دربدر ِ حقیقت باشم تمام ِ عالَم در خود َم یافت می شود. با این همه به من بگویید برای ِ آنکه خویش ِ آلبر کامو و آوینی ست چه راهی جز طلبکاری می شناسید؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمانه، زمانه‌ی تصمیم است. دوره‌ی بی‌تصمیمی به امید آن‌که زمانه‌ای بیاید تا ببینیم چه کنیم، گذشته است و فشاری که روح‌‌های حساس نسبت به حقیقت را در برگرفته است، حوالتِ این تاریخ است. تاریخی که اجازه نمی‌دهد نسبت به حقیقتی که ظهور کرده، بی‌تفاوت باشیم. حقیقتی که با انقلاب اسلامی ظهور کرد. شهداء دیدند و معطل نشدند و همسران شهداء نیز آن را درک کردند و در عین شهادت همسرشان که به جان‌شان آتش زد و با سوز جگرشان آن را لمس کردند، توانستند آن را تحمل کنند و زیباترین غمِ این تاریخ را بیافرینند. راستی! اگر حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» متوجه‌ی حقیقتی که حسین«علیه‌السلام» متذکر آن بود، نشده بود و آن را نمی‌شناخت، چگونه می‌توانست آن غمِ بزرگ را تحمل کند که نه‌تنها از پایش نینداخت، بلکه بالی شد تا او پرواز کند و پوچیِ دوران را به‌کلّی زیر پا بگذارد.

چرا به آلبرکامو حق ندهم که این‌چنین در عطش رسیدن به حقیقت، سوخت وقتی در دورانِ غروبِ حقیقت به‌سر می‌برد؟! و چرا به آوینی حق ندهیم وقتی متوجه طلوع حقیقت شد و سعی کرد زبانِ لوگوسِ این دوران باشد تا حقیقتِ «وجود» را در این دوران بیان کند و عهدی را که با وجود بسته بود را بنمایاند؟!

راستی! حقیقتی که ما باید به دنبال آن باشیم چیست، و چگونه باید آن را یافت؟!

چیست امر اندیشیدنی‌ترین در این تاریخ که تا به آن نیندیشیم، هنوز اندیشه نمی‌کنیم. در فهم انقلاب اسلامی چه چیزی نااندیشیده مانده است که ما هنوز نتوانسته‌ایم به اهداف انقلاب اسلامی که در آغاز مدّ نظر بوده است، دست یابیم؟ جز این است که انقلاب اسلامی حقیقی‌ترین اندیشه در این تاریخ را در افق جان ما قرار داد تا ما انسانی شویم که این اندیشه برای او آرامش‌بخش باشد؟ هرچند ممکن است در برهه‌ای از یک دوران تاریخی، افق زمان پوشیده و «وقت» گم شود و البته آن‌جا همگی از «وقت» برخوردار نیستند.

ما با درک بی‌واسطه‌ی خود می‌توانیم با حقیقت انقلاب اسلامی مرتبط باشیم، در آن صورت زبان ما، زبان انقلاب اسلامی خواهد بود. زبانی ماوراء زبان روزمرّگی. مثل آن‌که شعر، شاعران را در بر می‌گیرد و شاعر با سرودن شعر شاعر می‌شود. شاعر و متفکر به یافت‌هایی می‌رسند که در قصدشان نمی‌گنجد و آن یافت، بزرگ‌تر از تصور شاعر و متفکر است زیرا آن‌ها سخنِ تاریخ خود را می‌گویند.

تفکر، امری است تاریخی یعنی یک دوران تاریخی را بنیاد می‌نهد و آن را «راه» می‌برد و نگهداری و نگهبانی می‌کند به قسمی که این تاریخ در سایه‌ی آن تفکر دوام و بسط می‌یابد و با آن زندگی می‌کند و دوام می‌آورد. این تاریخ، امری جدا از ما نیست و حقیقت در متن تاریخ، خود را می‌نمایاند تا ما سرگردان نمانیم. موفق باشید 

21402
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز برای اینکه سالک مبتدی در قلبش اعتراض و عدم تسلیم نسبت به مقدرات احساس نکند راهکار عملی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا مدت‌ها این حالت هست و با صبرِ در اطاعت، به مرور نورِ حق می‌آید و این حالت، کم می‌شود تا به تسلیم کامل برسیم. راه‌کارِ آن «صبر» است. به گفته‌ی مولوی:

پرده‌های دیده را داروی صبر                   هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

آینه‌ی دل چون شود صافی و پاک                 نقش‌ها بینی برون از آب و خاک

هم ببینی نقش و هم نقاش را                 فرش دولت را و هم فراش را

موفق باشید     

21401
متن پرسش
با سلام: نظر حضرتعالی در مورد دو مطلب که مرحوم صفایی حایری در کتاب استاد و درس صرف و نحو آورده اند را خواستارم: 1. «آنها که می گویند تو شروع کن تا راه به تو بگوید که چگونه باید بروی غافل هستند که اگر تمام راه در طرح مشخص نشده باشد شروعی امکان ندارد.» جایگاه این سخن و نظر حضرتعالی که به شعر عطار اشاره می کردید چیست؟ تو پای به راه در نه و هیچ مپرس. خود راه بگویدت که چون باید رفت. 2. «من از یک استاد بیش از مطالب به روشش کار داشتم من کاویدن ها را می خواستم و روش ها را که با طرح مساله یا طرح آیه ذهن استادم بر روی چه مدارهایی به جریان می افتد و این مدارها را از چه وقت و چگونه تحصیل کرده است.» این مطلبی که استاد عین صاد مطرح کردند دقیقا مشکل کنونی من است روش کار حضرتعالی یا بقیه اساتید را چگونه می توان بدست آورد علی رغم مطالعه برخی از آثارتان هنوز روشتان برایم مبهم است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در سخن عطار می‌یابیم که در یک نگاه کلی اگر توانستیم راه را درست تشخیص دهیم، در امور جزئی نباید وسواس به خرج داد 2- با همین دقت که باید مدار فکریِ فرد را شناخت و بعد او را پذیرفت؛ خودِ این دقت کمک می‌کند که انسان به دنبال هرکسی راه نیفتد. موفق باشید

21398
متن پرسش
با عرض سلام: استاد آنچه که از زندگی علما و عارفان خوانده ام اینطور فهمیدم که در سلوک الی الله نگاه نکردن به نامحرم (حتی بدون قصد لذت و حتی به اقوام نزدیک) بسیار تاثیرگذار است. بنده بخاطر همین موضوع مدتی است سعی می کنم حتی به یک پیرزن هم نگاهی نکنم. ولی نمی دانم آیا اینقدر (به قول دیگران سختگیری) در نگاه به نامحرمان لازم است در سلوک الی الله؟ دیگران به بنده حرفهایی از قبیل افراطی و دارای روابط اجتماعی ضعیف و... می زنند. هر چند ته دلم فکر می کنم سیره علما راه درست است اما این اواخر دچار سردرگمی شده ام. از طرفی طعنه های دیگران و صدایی که از درون مرا از این راهی که در پیش گرفتم باز می دارد و از طرف دیگر ترس اینکه مبادا مورد رضایت خداوند و اهل بیت و امام زمان نباشم. نمی دانم به خودم می گویم تو هنوز اول راهی این چیزها لازم نیست و... فقط می خواهم بدانم آیا راه درستی می روم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره آن‌جایی که خداوند رخصت داده است، انجامِ آن مانع سلوک نیست. به ما فرموده‌اند به وجه و کفین نامحرم از سر لذت نگاه نکنید. موفق باشید

21395
متن پرسش
سلام استاد: استاد توی این مدتی که سیر شما رو در ابعاد مختلف دنبال می کنم به یک نگاهی رسیدم. در دل هر مسئله و موضوع دینی میتونم از نظر عقلی روح توحید رو ببینم که مثل نخ تسبیح همه چیز رو در گرفته حتی تمام اصول دین و حتی فروع رو میتونم ببینم که توحید همه رو احاطه کرده و میتونم همه رو در راستای توحید شرح بدم، حتی موضوعات غیر دینی و هر چیزی رو میتونم با نگاه توحیدی تحلیل کنم و خالص رو از ناخالصی یه موضوع تشخیص بدم، نمیدونم الان کجای کارم. ولی میخوام شما راهنمایی کنید. شاید فعلا در جزییات و اطلاعات دینی قوی نباشم البته ولی میخوام این حالت عقلی رو هم قلبی کنم. لطفا از این شاگرد خود دستگیری کنید. چون شما رو تنها استاد خودم میدونم و اگه این شاگردی رو شما بپذیرید شاید در یک سیر منظم قرار بگیرم و بدونم چطور پیش برم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خاصی نیاز نیست. اگر هم‌چنان نظرتان به توحید عالم باشد، این نور توحید است که همچنان به سراغ انسان می‌آید و هرچه بیشتر خود را نشان می‌دهد در آن حدّ که به لطف الهی همه‌ی عالم را به نور توحید می‌نگرید. موفق باشید   

21392
متن پرسش
در ادامه پرسشم (21381) چند سوال دارم که با مقدمه ای خدمتتان عرض می کنم: ما تجربه تلخی در آکادمی جهان غرب داریم (که لابد جنابعالی هم مستحضرید) به نام جریان مستشرقین. کسانی که با سودای فهم فلسفه و کلام اسلامی (و در کل شناخت کشورهای تحت استعمار مسلمان) دست به تالیف کتاب هایی در مورد فلسفه و سایر اجزا فرهنگ جوامع اسلامی زدند. امروز بعد حدود دو قرن خود اندیشمندان منصف غربی از راه اشتباهی که رفته اند صحبت می کنند و جریاناتی در دل دانشگاه ها و حوزه های اندیشه ورزی ایشان سعی در اصلاح آن غلط دارد. غلطی که به این سادگی ها اصلاح نمی شود به دلیل عمق و ریشه ای که در ذهن و فرهنگ جهان غرب ایجاد کرده است. منشا اصلی این راه غلط را هم شاید بتوان در یک جمله خلاصه کرد: «جهل مرکب و غرور علمی غرب نسبت به فرهنگ و علوم اسلامی». حال سوال بنده از حضرتعالی این است که اگر معتقدید که یادگیری علوم اسلامی (اعم از فلسفه و فقه و کلام و تفسیر و...) نیازمند پیش آموزش زبان عربی است و سال ها دود چراغ خوردن و سال ها زحمت کشیدن نزد اساتید فن، چطور است که برای فهم فلسفه غرب می توان صرفا به ترجمه ها (آن هم پر غلط و نوشته غیر اساتید فن) اتکا کرد؟ یک موردش را مثال می زنم خدمت شما. نقل است که مرحوم علامه جعفری نقدی بر یکی از نظریات سارتر نوشت و برای وی فرستاد. در جواب سارتر گفت من چنین چیزی نگفته ام. به ترجمه ای که مورد رجوع علامه بود مراجعه کردند و با متن اصلی مقایسه نمودند و دیدند بله ظاهرا مترجم متن را نفهمیده و از خودش چیزی نوشته. این نقل صحیح باشد یا غلط، اما منظور و دغدغه بنده را منتقل می کند. خلاصه حرف بنده این است که پیش از استفاده از نظریات هایدیگر و سایرین از فلاسفه غرب برای توضیح یا فهم انقلاب، اول باید فهمید (آن هم به معنای دقیق کلمه) که آنها چه گفته اند و بعد صحبت از سنجش یا مدد گرفتن از فلسفه ایشان برای توضیح انقلاب کرد. والا ممکن است خدای نکرده ده ها سال هایدیگر ذهنی خودمان را تبلیغ و ترویج کنیم و دانشجویان و طلاب را هم به گمراهی بکشانیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم نظر شما آن است که ما هر ترجمه‌ای را به‌کلی کنار بگذاریم؟ و یا نظری به سخن اساتیدی مثل دکتر داوری نداشته باشیم؟ و یا بالاخره باید از این ترجمه‌ها و از این اساتید استفاده کرد. آری! کسی که به جهانی تعلق دارد، فهمش، فهمِ آن جهان است و چه بسا با فهمِ جهان‌های دیگر بیگانه باشد و امور را به نحوی که آن‌ها درمی‌یابند و می‌شناسند، درنیابند که این با موضوع ترجمه یا عدم ترجمه متفاوت است و بحث دیگری است و با خودآگاهی می‌توان مشکل را تا حدّی رفع کرد. موفق باشید

نمایش چاپی