باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد عرفان و فلسفه، موضوعات عقیدتی است و مقدم بر تقلید است. و اساس تقلید بر امورِ عملی است که لباسپوشیدن نیز از همین امور عملی میباشد که در حوزهی نظرِ فقهِ فقهاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که خوب است در این رابطه مطالعه فرمایید مییابید که با پایداری بر عهدِ دینی، به مرور خیالاتِ قبلی ضعیف میشود. لذا نگران نباشید و بر عهد خود پایدار بمانید، إنشاءاللّه این مشکلات هم حل میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تحقیق در امور دین، ماوراء تقلید است و یک ضرورت عقلی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: احساسِ درونی به شکل حضوری است و انسان به آن احساس علمِ حضوری دارد. حال اگر آن احساس به صورتی عمیقتر در روح ما جای گیرد، بعد از بدن هم با ما خواهد بود و آن احساس، اگر علمِ به نداشتنِ کمال باشد به صورت آتش از درون و بیرون، انسان را فرا میگیرد. در این مورد میتوانید به کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّیترین زندگی» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کسانی در آتش مخلداند که هویت خود را بهکلّی از معنویت خالی کرده باشند. به همین جهت در روایت داریم: «لا تأکل النّار محلّ الایمان» یعنی کسی که ایمان به خدا داشته باشد، در هرحال آتش او را تماماً از بین نمیبرد 2- با توجه به آیهای که میفرماید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ»(آلعمران/30) در واقع عذابی از خارج بر کسی وارد نمیشود، بلکه هرکس آنچه را انجام داده است در پیشِ خود مییابد، حال اگر با هویت و فطرت او هماهنگی نداشت انسان در درون خود آتش میگیرد و با توجه به شرایط عالم قیامت، آن آتش از درون انسان به بیرون آمده و او را در برمیگیرد «فی عمدٍ ممّدده». این فرض را نمیتوانم بپذیرم که اگر شرایط انسان از نظر تربیتی و رفاهی خوب باشد، آن انسان خوب خواهد بود؛ مواردِ نقض زیادی در این مورد داریم. حتی فرزند پیامبر مثل فرزند نوح «علیه السلام» میتواند خودش بدی را انتخاب کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که خودتان متوجهاید این موضوعات، موضوعاتی است که همواره باید انسان به آن عمق ببخشد، نه آنکه در ابتدایِ امر در معرض فهمِ انسانها نباشد در حدّی که اگر انسان موانع نظر به حضرت ربّ را نداشته باشد، او از همه به انسان نزدیکتر است . پيش فرضهايى كه انسانها دارند و گرفتار عقايد باطل مى باشند مانع درک حضور خدا است. اگر موانع فوق برطرف شود، به خودى خود نور الهى بر قلب انسان تجلى مى كند. زيرا از طرف خداوند بخلى نيست و او دائم الفيض است. مثل اينكه براى تجلى نور خورشيد در آينه فقط كافى است صفحه آن پاك و پاكيزه باشد. نيمه دوم موضوع كه تجلى نور خورشيد است به خودى خود در صحنه است. به همين جهت بايد متوجه بود انوار غيبى نسبت به ما در نزديكترين شرايط ممكنه هستند، همينكه ما موانع را برطرف كرديم با تجلى آن انوار روبه رو خواهيم شد. آنچه ممكن است موجب كم همتى و يأس شود اين است كه فكر كنيم بايد علاوه بر رفع موانع، جهت كششِ تجليات انوار غيبى هم كارى بكنيم، و چون نمى توانيم در آن راستا كارى انجام دهيم نااميد مى شويم، غافل از اينكه از آن طرف بخلى نيست و سراسر لطف و توجه است. حضرت صادق (ع) جهت توجه به موضوع فوق و اينكه اولًا: قلب انسان كاملًا با خدا آشنا است و خداوند در نزديك ترين شرايط به انسان است. ثانياً: مى تواند با خدا روبه رو شود، ما را متوجه نكته اى مى كنند كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است كه: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،[1] و هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند خدا را با تمام خلوص مى خوانند و چون آنها را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مى ورزند. بعد از طرح اين آيه حضرت فرمودند: آن وقت كه فرد در دريا اميد به هيچ چيز ندارد و به قدرتى لايزال متوسل مى شود «فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ»،[2] آن قدرت لايزال كه در آن حالت، آن فرد بدان متوسل مى شود همان خدايى است كه قادر بر نجات است، در آن موقعى كه هيچ نجات دهنده اى براى او نيست، و او فريادرس است، در شرايطى كه هيچ فريادرسى را در منظر خود نمى يابد. حديث مذكور؛ از بهترين نكته ها براى خدا يابى است. چون اولًا: ما را متوجه خدايى مى كند كه مافوق خداى مفهومى است و در آن شرايط خاص او را روبه روى خود مى يابيم، يعنى همان خدايى كه از طريق قلب بايد با آن مرتبط شد. ثانياً: اين خدا را انسان در وجود خود مى شناسد و احتياج نيست با كتاب و درس و مدرسه وجود او را براى خود اثبات كند. ثالثاً: و از همه مهم تر اينكه كافى است حجابهايى كه خود را براى ما نجات دهنده و فريادرس مى نمايانند كنار رود، يك مرتبه قلب ما خود را با آن خدا روبه رو مى بيند. به همين جهت حضرت مى فرمايند: او خداى قادر بر نجات است آن موقعى كه هيچ نجات دهنده اى نيست، «حَيثُ لا منجى». وقتى در منظر جان انسان مشخص شود كه هيچ نجات دهنده اى نيست و همه آنچه ما به عنوان نجات دهنده به صورت وَهمى و دروغين به آنها دل بسته بوديم، از منظر قلب كنار رفته اند، و وقتى روشن شود همه آنچه ما به عنوان فريادرسِ خود به آنها دل بسته بوديم، از صحنه جان رخت بربسته اند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فريادرس ظاهر مى گردد و ما با او روبه رو مى شويم. چنانچه ملاحظه مى فرماييد اين حديث شريف جايگاه دستورات دين و معارف حقه الهى را نيز روشن مى نمايد كه چرا دائماً ما را متوجه مى كنند كه نظرمان به خدا باشد و براى هيچ چيز به نحو استقلالى، تأثيرى قائل نشويم. زيرا در آن صورت آن خدايى كه از هر چيز به ما نزديك تر است و در منظر جان ما حى و حاضر است، گم مى شود.
2- به نظر بنده خودشناسی که قابلِ تجربهترین موضوع برای هر انسان است؛ کار را آسان کرده، ما خودمان موضوعات را پیچیده میکنیم. 3- اگر قواعد اصیلی را نیابیم، این مشکل همیشه هست که نکند مثلاً موضوعی از علم بیاید و آن عقیده و باور را ببرد. موفق باشید
[1] ( 1)- سوره عنكبوت، آيه 65.
[2] ( 1)- قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ( ع) يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِى عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَى الْمُجَادِلُونَ وَ حَيرُونِى فَقَالَ لَهُ يا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَة قَطُّ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيثُ لَا سَفِينَة تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَة تُغْنِيكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيئاً مِنَ الْأَشْياءِ قَادِرٌ عَلَى يخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: الصَّادِقُ( ع) فَذَلِكَ الشَّىءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيثُ لَا مُنْجِى وَ عَلَى الْإِغَاثَة حَيثُ لَا مُغِيثَ.« معانيالأخبار»، ص 4-« توحيد صدوق»، ص 231.« بحارالانوار»، ج 3، ص 41.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم کدام قسمت را میگویید؟ در حالیکه آخرین جلسات یعنی حتی جلسهی 4 شنبهی اخیر در سایت هست، به آدرس http://lobolmizan.ir/sound/weekly مراجعه فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که جریان نواصب یک جریان سیاسی برای مقابله با موجودیتِ اسلام بوده است. به همان معنایی که قرآن میفرماید: «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (72)/آلعمران) طایفهای از اهل کتاب با نقشه ابتدای روز ادعا میکنند ما ایمان آوردیم و بعد در آخر روز میگویند بررسی کردیم دیدیم دین اسلام چیزی ندارد و به صورتی مرموزانه به نقشهی خود شکل علمی میدهند مثل کاری که سلمان رشدی کرد که این عملاً مقابله با اسلام و موجدیت نظام اسلامی است و به عنوان یک نوع مبارزه با اسلام، این نقشه را میکشند و این غیر از آن است که یک کسی از سر عصبانیت یا از سر جهالت، نبوتِ نبیّ و یا حقانیت شریعت را منکر شود. این افراد حکمشان مسلّم حکمی نیست که برای امثال سلمان رشدی هست. آری! بودهاند کسانی که با توطئه سعی داشتند تشکیلات تشیع را در زمان ائمه به مشکل بیندازند و جریان وکالت را با خطر روبهرو کنند که امام دستور قتل آنها را میدادند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید بهترین جایی که شیطان بهرههای خود را میبرد، تندی زن و شوهر نسبت به یکدیگر است. باید اصلی را بر خود بنیان کرد تا شیطان مأیوس شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه اگر انسان بمیرد به عالَمی با شدتِ وجودی بیشتری منتقل میشود؛ غیر از آن است که میگوییم خداوند مرگ را خلق کرد. آری! ایجادِ مرگ، امری بالتبع است که با گرفتن حیات محقق میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب مذکور را مطالعه نکردهام. ولی این موضوع که برای کائنات نقشی قائل باشیم، یک امر مبهم و بیدلیل است. آنچه ما میتوانیم بر آن تکیه کنیم، نقش خدا در تجلی اسماء الهی در زمانهای مختلف است در عالم. به اعتبار آنکه در قرآن داریم: «کلّ یومٍ هُو فی شأن» شاید بحث زمانشناسی که در کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» مطرح شده است، در این رابطه برای شما حرف داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «صدیقین» یعنی کسانی که هیچ حجابی بین خود و خدا احساس نمیکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده با پایداری بر همان نکاتی که اساتید فرمودهاند مزهی حضور قلب را خواهید چشید و بعد به جهت افکار مزاحمی که داشتهایم و داریم باز آن حضور قلب میرود و البته با برنامهای سلوکی در راستای اصلاح خواطر، آرامآرام حجاب بین ما و حقیقت رقیق و رقیقتر میشود. مطالعهی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» بد نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مرحله هم که شیطان در بهشت وسوسه کرد، باز وسوسه به آدمیت بود زیرا آدم به عنوان شخص، با زندگی دنیایی شروع میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک ما در هر حال باید بندگی خدا باشد و آنچه برای ما ارزش دارد بندگی حضرت معبود است، با رعایت حرام و حلال الهی. چه کار داریم که از چه کسی بالاتر باشیم یا نباشیم! حضرت سجاد «علیهالسلام» به جایی میرسند که مییابند چه پروردگار خوبی دارند لذا اظهار میدارند: «و ربّی، أحسنُ ربّی». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد دو نکته را باید از هم تفکیک کرد: یکی آنکه خداوند را از آن جهت که ارزش عبادت دارد بپرستیم. حضرت علی «علیهالسلام» در این رابطه است که میفرمایند: «الٰهي ما عَبَدتُكَ خَوفاً من نارِك و لا طَمَعاً في جَنَّتِك بَل وَجَدتُكَ أهلاً للعبادة فَعَبَدتُك» خدایا! من تو را پرستش نکردم از ترس آتش جهنمت و پرستش نکردم به طمع بهشتت، بلکه فقط تو را شایسته پرستش میبینم. و دیگر اینکه از حضرت حق بخواهیم ما را گرفتار آتش و عذاب نکند، حال چه آتش حرمان از اُنس، و چه آتش ناشی از گناه، بهخصوص که هر اندازه انسان بیشتر از حجابهای أنانیت آزاد شود، بیشتر متوجهی فقر ذاتی خود میگردد و اینکه اگر عنایاتی هم به آنها شده است، لطف خدا بوده، نه آنکه برای خودشان حقی قائل باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول معروف: «فقیر فربه و چاق و طبیب لاغر و زرد / نه آن خدا شناسد، نه آن شناسد درد». و فقیر در این شعر یعنی درویش عارف. آری! ممکن است بعضی تذکرات اخلاقی بدهند ولی نتوانند میل خورد خود را چندان کنترل کنند، ولی بنا به خطبهی متقین اهل تقوا در عین ظاهری نحیف، بدنهای نیرومندی دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه قرآن میفرماید: «خلق الموت و الحیاة» یعنی خداوند با گرفتن حیات، عملاً موت را خلق کرده، نه آنکه لازم باشد موت، امرِ وجودی قلمداد شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره وقتی استغفار بخواهد به عنوان یک امتیاز در نامهی اعمال شخص ظهور کند، استغفار از گناه ظهور میکند ولی اصالت، با استغفار است و آن گناه در شخصیت انسان جایی ندارد و اینکه میفرمایند استغفار از گناه، مثل گناهنکردن است؛ یعنی دیگر آن گناه تأثیری بر انتخابهای انسان نمیگذارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب برداشتی از موضوع شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده تطبیق خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال کتاب با ارزشی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نفخهی اول، همه در صعقه قرار میگیرند و به یک معنا از حیاتِ دنیایی میمیرند و به حیات برزخی زنده میشوند. و در نفخهی دوم از حیاتِ برزخی میمیرند و به حیات قیامتی وارد میشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موت اختیاری یعنی ارادهی الهی را بر ارادهی خود ترجیح دهیم و با رعایت حرام و حلال الهی و ترجیح آن بر امیال نفسانی، این امر ممکن است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این نوع ادبیات در آن زمان معمول بوده که وقتی میخواستند توصیه کنند به رعایت ضعیفان، زنان و حیوانات را کنار هم میاوردند بدون آنکه قصد توهین داشته باشند 2- نظر جناب آقای ملاهادی سبزواری هیچ مبنایِ علمی و دینی ندارد. آنچه برای ما حجت است سخن قرآن است که فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (97)/نحل) که در این رابطه برای رسیدن به حیات طیبه که عالیترین درجهی یک انسان است هیچ تفاوتی قائل نیست. منتها وظایف آنها متفاوت است و این به این معنا نیست که ارزش وظایف مردانه برتر است و احتمالاً اشکال آقایان در این غفلت اخیر است. این امام خمینی است که میفرمایند: «زنان ما بايد مقابل بعضى آخوندهاى بى اطلاع از مصالح مسلمين كه نظرات خودشان را تحميل كرده اند تا زنان ما را از حقوق خودشان محروم كنند، بايستند.». موفق باشید