باسمه تعالی: سلام علیکم: طب سنتی با اینکه مبانی خوبی دارد و استاد تبریزیان هم در این مورد زحمت کشیدهاند، ولی به قول خودشان ما در ابتدایِ راهِ آزمون و خطا هستیم و هنوز نمیدانیم در این زمان تجربههای گذشته چه اندازه جواب میدهد. تا آنجا که در خاطر دارم آقای دکتر روازاده هم با زدن واکسن مخالفت داشتند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آن تصمیم مبنایی است که انسانها در جان خود نگاشتهاند که به زبان عرفا همان «عین ثابته» میباشد. البته در تمام این حالات، اختیارِ انسان محفوظ است و روایت مذکور میخواهد ما در عمیقترین لایهی وجودِ خود به «توحید» نظر کنیم تا کارهایمان نتیجه بدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- متأسفانه هنوز فقه ما در وظایف فردی مکلّفین متوقف است و وسعت لازم را جهت امور اجتماعی پیدا نکرده است ولی روح انقلاب اسلامی آنچنان در حال شکوفایی است که مطمئن باشید فقهی در راه است که آن فقه، بسیار گستردهتر از فقهِ امروزی است 2- منبعی در این رابطه نمیشناسم ولی فکر میکنم کتاب «درآمدی بر رویکردهای فقه حکومتی» از استاد سید محمّدمهدی میرباقری / نشر «تمدّن نوین اسلامی» میتواند الهاماتی به شما بدهد. 3- در این موضوع نمیتوانم نظر بدهم 4- اگر عقل به صورتی که مبانی توحیدی را همواره در نظر داشته باشد میتواند در این مورد نقشآفرین باشد 5- اتفاقاً اگر با حوصله و پشتکار در قرآن و روایت ورود شود و مسئلهمان مشخص باشد، با ما حرفها دارند. آیهی مذکور که میفرماید چون فاسقی برای شما خبر آورد سعی کنید آن را درست تبیین کنید تا فریب نخورید؛ عملاً راهکار میدهد که خبر باید با مبنای خاصی پذیرفته شود، نه آنکه هرکس بتواند با هر مبنایی به ما خبر دهد، زیرا در هر حال مبنای روحی و فکری و روانشناختیِ خبردهنده در ارائهی خبر بیتأثیر نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از نظر مفهومی شیطان مثل هر انسان کافری متوجهی عقاب الهی است ولی به جهت فعالبودن نفس اماره نمیتواند به حکم خدا تمکین کند. 2- اتفاقاً انحراف از اسماء، همان انحراف از ائمه است زیرا اسماء الهی، مظاهر دارند و مظاهرِ تامّ و تمام آنها ائمه «علیهمالسلام» میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر این نوع روایات نظر به ساختن شخصیتی دارد که آن شخصیت در اثر اعمال معنوی، تصمیماتش الهی میشود و لذا با چنین شخصیتی آیندهی خود را شکل میدهد و این آینده، آیندهی انسان گناهکاری نخواهد بود و اینکه میفرمایند گناهان گذشته و آینده آمرزیده میشود؛ بیشتر یک اصطلاح است، نه آنکه گمان کنیم خداوند مانع گناه انسان در آیندهی او میشود و انسان را از اختیار خارج میکند. و اینکه قرآن میفرماید: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا». خداوند در آيۀ دوم سورهی فتح ميفرمايد :گناهان گذشته و گناهان آيندۀ تو را ميبخشيم .علامۀ طباطبائي ميفرمايند :از آنجايي كه ما همواره واژۀ ذنب كه به گوشمان ميخورد ، بلا فاصله گناه به ذهن ما خطور ميكند . و حال آنكه معناي واقعي ذنب گناه نيست ؛ بلكه آثار سوء است . و از كلمۀ « غفران » هم ما معمولاً معناي بخشش را استفاده ميكنيم ؛ و حال آنكه معناي غفران پوشش است نه بخشش . و لذا در اين جا قرآن ميفرمايد :اي پيامبر ! ما فتح مبيني را نصيب تو كرديم ، تا بپوشانيم براي تو آنچه را كه مقدم شده از آثار سوء و آنچه كه تأخير افتاده . خداي عالم نعمتش را با اين بر شما تمام كرده است .در اين جا با توجه به اين قضيۀ صلح حديبيه يا فتح مكه ، مراد از اين «ذنب» آثار سوئي است كه در نزد قريش نسبت به نبي مكرم بوده است ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت . پيغمبر اكرم ، قبل از هجرت تمام بساط عقيدتي قريش را بهم زد و با مباني اعتقادي و بت پرستي آنها مبارزه كرد . و بعد از هجرت هم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در عزوات متعدد شخصيتهاي برجستۀ قريش را به خاك مزلت انداخت و لذا قريش نسبت به نبي مكرم ، كينۀ سخت در دل داشتند و آثار سؤئي از اين عمل كرد نبي مكرم ؛ چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت ، در دل قريش بود ؛ همانگونه در رابطه با حضرت موسي عليه السلام هم كه وقتي خداي عالم او را مأمور ميكند براي هدايت بني اسرائيل و غبطيان ميگويد :«وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» (الشعراء / 14) من نسبت به غطبيان احساس ميكنم كه ذنبي دارم. ذنب گناه نيست. حضرت موسي آن غبطي را كه در حال تعدي و تجاوز بود ، و نيز محدور الدم بود ، او را از ظلم دفع كرد و نه تنها گناهي نكرد ؛ بلكه به وظيفۀ بندگي و الهياش عمل كرد . « وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ » يعني آثار سوئي از اين عملكرد من در اذهان بني اسرائيل و غبطيان و فرعونيان است « فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ » ميترسم اين غبطيان به خاطر اين آثار سوء مرا بكشند . و لذا در سورۀ فتح هم خداي عالم ميفرمايد: پيغمبر! آثار سوئي كه از عملكرد تو ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت در نزد مشركان قريش بود و از اين كار شما قريش در دل كينه داشتند ، و تصميم گرفته بودند مادامي كه انتقام نگيرند از جا ننشينند ؛ ولي ما با اين فتحي كه نصيب تو كرديم ، شوكتي كه براي تو در اين فتح عنايت كرديم ، مشركان قريش از هر گونه انتقامگيري ، مأيوس شدند و ديگر آن آثار سوئي كه در نزد قريش نسبت به تو بود ، خداي عالم همه را پوشش داد .لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ؛ يعني خداي عالم پوشش داد آنچه كه قبل از هجرت و آنچه بعد از هجرت از آثار سوئي كه در نزد قريش بود ، از تو پوشش داد .(علامه طباطبائي در ج 18 الميزان ، ص 254 - تفسير نمونۀ عربي «الأمثل » ج16 ، ص 422 ). موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید همینطور باشد. زیرا اعمال انسان، شخصیت انسان را میسازد و شخصیت انسان که برآیند اعمال انسان است در قیامت ظهور پیدا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: صبر بر عبادات یا بر ترک معصیت و یا بر مصیبت معنا دارد. مثل آنکه امروزه صبر و مقاومت در مقابل تهاجم نظام استکباری معنا پیدا کرده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید مورد اول و دوم بیشتر جنبهی تأویلی دارد. یعنی میخواهند بگویند در واقع، حضرت امام حسین «علیهالسلام» با نور مبارک پیامبر سیراب میشدند و یا در مورد حضرت زهرا «سلاماللّهعلیها» میخواهند بگویند طهارت آن حضرت تا حدّ جسم، سریان داشته است، نه آنکه آن حضرت از حالت طبیعی که یک زن باید داشته باشد، بیرون باشند. ولی در مورد سوم، چه اشکال دارد که دستان مبارک پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» از عالم برزخ در عالم ناسوت ظهور کند و بدن مبارک زهرای مرضیه «سلاماللّهعلیها» را برای قراردادن در قبر بگیرند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از هر دو کتاب مذکور استفاده کردهام و آنها را قابل استفاده میدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 3- کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «چه نیازی به نبی» و کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» موضوعاتی دارد که میشود با جوانان در میان گذاشت 2- باید در ابتدایِ امر با توضیح زبانی، مباحث را برای آنها مطرح کرد، نه آنکه آنها را به کتاب ارجاع دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست. شیعه به جهت آنکه میخواهد حقانیت خود را از زبانِ دیگران اثبات کند، نظر دیگران را میآورد و اساساً تاریخنگارها خیلی شیعه و سنیبودن برایشان مطرح نیست، به طوری که اکثراً یعقوبی صاحب تاریخ مشهور را شیعه میدانند بدون اینکه خودش این موضوع را اظهار کند، وگرنه اهل سنت از رجوع به تاریخ او سر باز میزدند و عیناً این موضوع برای صاحب تاریخ «مروج الذّهب» هم صدق میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» روشن شد که درجهی وجودیِ حضرت حق شدت کامل دارد و در «معرفت نفس» روشن شد هرکه شدت وجودی بیشتر داشته باشد و به درجهی تجرد بیشتر نایل باشد، حاضرتر است. بنابراین خداوند برای انسان از خودِ انسان برای انسان حاضرتر است و این یک موضوع ارزشمند توحیدی است که انسان حتی قبل از آنکه خود را بیابد، خدا را مییابد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در هر حال واسطهی فیض باید حضورش در عالم تامّ و تمام باشد و بدین لحاظ در تمام عوالم از جمله عالم ناسوت حاضر است و از این جهت واسطهی فیض در هر زمانی چه پیامبر باشد و چه امام، به عنوان واسطهی فیض در قید حیات است هرچند امامی که واسطهی فیض است هویت و شریعت خود را از پیامبر گرفته باشد، پس بالاتر از پیامبر نیست بلکه مظهر کمالات و شریعت پیامبر به صورت متعیّن است 2- بقیهی سؤالات را به صورت جداگانه در فرصتی دیگر بفرستید، إنشاءاللّه در خدمت هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است خداوند با این کار خواسته باشد غیرِ عادیبودنِ عطای خود را و اینکه به آن مولود عنایت خاصی دارد؛ نشان دهد. در حالیکه اگر از درِ کعبه وارد میشدند چنین تذکری واقع نمیشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همچنانکه در بحث سورهی اعراف در رابطه با آیهی مذکور تا حدی به صورت مفصل عرض شد، انحراف در آیهی مذکور به معنایِ انحراف از نظر به حق است که به صورت نظر به اسماء الهی او نباشد. حال یا با نظر به کثرات این انحراف محقق میشود و یا نظر به حضرت حق بدون نظر به اسماء حسنایِ او. مثل اینکه بخواهیم صرفاً خدا را با عقلِ انتزاعی داشته باشیم، در آن صورت رجوع به خدا به معنایِ «فادعوه بها» صورت نمیگیرد 2- شاید در مرحلهی اول یک نوع تهدید و ادبکردن برای آن قوم که در آن حدّ منحرف شده بودند، لازم بوده است تا در مرحلهی بعدی، خودشان دینداری را با اختیار ادامه دهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با پشتکار و پایداریِ لازم عبادتی را دنبال کرد و به دنبال تحقق صورت آرمانی و ایدهآلِ آن عبادت بود، نفسِ این پایداری یعنی صبر موجب میشود تا جزایِ او همان صورت آرمانیِ عمل عبادی گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان متوجهی حقایق شود دارای بصیرت است و وقتی نظر به استحکام حقایق در عالم باشد به حکمت میرسد. با تدبّر در قرآن و رعایت حرام و حلال الهی، انسان به بصیرت و حکمت لازم نایل میگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چون با خواندن هر سوره و یا دادن صدقه انواری از فرشتگان الهی به صحنه میآیند، با ارادهی ما در راستایِ نثار ثواب به اموات جهت انوار فرشتگان را به سوی روحِ اموات سیر میدهیم و لذا در عین آنکه رحمت خداوند به ما میرسد، به اموات نیز خواهد رسید 2- این امکان هست و إنشاءاللّه ثوابش برای همهی آنها مقدّر میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه قلب همراهی کند میتوان با آن اذکار مأنوس بود. در روایت داریم: «سیّد الکلام، ذکر لا إله إلا اللّه» است. موفق باشید
به نام خدا
با سلام. این کار انجام شده ودر حال پیگیریست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع کسب رزق ربطی به 8 ساعت بیشتر یا کمتر کارکردن ندارد. بحث بر سر آن است که در حدّ معقول جهت تأمین نیازهای زندگی تلاش کنیم بدون حرص و اسراف و اشرافیت. 2- اگر آن نوع کسب و فعالیت موجب دوری انسان از کسب معارف نشود، خوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وجه قدسی و مقام عصمت ائمه «علیهمالسلام» غیر از وجه آدمیتِ آنها است. آنها نیز در وجه آدمیت غذا میخورند و در زمین زندگی میکنند ولی وجه قدسی آنها فوق آدم و آدمیت است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه در روایت از رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» داریم که میفرمایند: «اولُ ما خلقاللّه العقل» میتوان اینطور فکر کرد که آیهی مذکور میفرماید پس از آنکه آخرین مرحلهی نظام خلقت یعنی زمین را حضرت پروردگار را خلق نمودند جهت تدبیر عالم به آسمانها پرداختند زیرا «استوی إلی السماء» غیر از خلقت آسمان است. شبیه آنکه پس از خلقت انسان و نفخهی روح، تازه تدبیر و هدایت آن را انجام میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم ما علاوه بر وجهِ زمینی و ناسوتی، وجهِ آسمانی و ملکوتی داریم بهترین حالت برای ما حاضرشدن در آن وجه است. وجهی که روی به حضرت حق دارد و در آن وقت است که میفهمیم گناه چه اندازه موجب محرومیت ما از اُنس با خدا میشود و استقرار ما را از آن وجه ضایع میکند. باید بهدستآوردنِ معارف الهی متوجهی آن وجه ملکوتی خود شویم و در آن صورت عبادات ما مسیر خود را مییابد و در همین رابطه است که جناب مولوی توصیه میکند:
همچو چَهکن چاه میکند گر کسی / زین تنِ خاکی که بر آبی رسید
مباحث «معرفت نفس» در این رابطه کارساز است. جناب حافظ در غزل شمارهی 55 دیوانش گزارش اُنس با وجه ملکوتیاش را با ما در میان میگذارد. آن غزل همراه با شرح آن خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
غزل شمارهی 55
باسمه تعالی
زندگی با وَجهِ یمینی
آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میّگون، لب خندان، دلِ خرّم با اوست
جناب حافظ در نظر به وَجه متعالیِ «ما به إزاءِ انسانیِ خود» و در رابطه با اُنسی که میخواهد با او داشته باشد، به وصف او میپردازد، و او را چنین وصف میکند که : آن خودِ آسمانی در عین داشتن ملاحت، طوری است که شیرینیِ عالم با اوست. با چشمانی مِیّگونه و شرابآسا که بینندهی خود را مست جمالش میکند. دارای لبانی خندان همراه با دلی خرّم. و این صورت متعالیِ «ما به إزاءِ انسانی ما است» که میتوان در عشق به او خود را بیابیم و عشق را در خود معنا کنیم.
جناب حافظ در این نوع غزلها به وجه ملکوتیاش که نیمهی متعالیِ اوست نظر میکند به عالمی که از آنجا رمزها به انسان میرسد و اگر کسی رمزشناس باشد متوجهی اشارات و رمزهای سخنان امثال حافظ میشود و میتواند آن سخنان را به تأویل ببرد و متوجه شود آن سخنان ریشه در بُعد ملکوتی گوینده دارد[1] و آن واقعیتی است فرشتهوَش که میتوانیم با آن مرتبط باشیم و آن مَثَل اعلای انسان است، و امثال حافظ و سهروردی میتوانند با او معاشقه کنند و آن را که سیمرغ آنها محسوب میشود به عنوان حقیقت ،در افق جان خود داشته باشند، با توجه به اینکه «زیبایی هالهای از حقیقت است» یعنی هرجا حقیقت هست زیبایی هالهای است در اطراف آن، و جناب حافظ نظر به زیبایی حقیقت سیمرغ خود میاندازد و در غزلیاتِ خود آن را گزارش میدهد ، بعضی مواقع آنچنان خیال قدرت پرواز مییابد که انسان محبوب ملکوتی خود را در مقابلخود مییابد و آنچه که در عالم مثال برای انسان هست قابل شهود میگردد، به همان معنایی که افلاطون در نظریهی «مُثُل» به آن میپردازد.
گرچه شیرندهنان پادشهانند، ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
در بین شیریندهنان که همچون پادشاهان بر جان انسانها حکومت میکنند، آن وَجه متعالی که من به دنبال آن هستم، چیز دیگری است. او همانند سلیمان خاتم دارد و با انگشتریِ خود عالم را افسون میکند تا در مسیر عشقِ به خود، عقل و اختیار از کف برود و یگانگی با محبوب که اوج عشقورزی است، محقق شود.
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال سیاهِ آن وجه متعالی که بنا است من با انس با او خود را بیابم، طوری بر چهرهی گندمگون اوبه زیبایی ظهور کرده که از جهت جذابیت همانند دانهی گندمی است که رهزن آدم شد و او را در خود متوقف کرد که به چیز بالاتری فکر نکند. و این محبوب ملکوتی اینچنین مرا در خود متوقف کرده که به چیزی بالاتر نمیتوانم اندیشه کنم، هرچه بادا باد.
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
آن وجه متعالی که زیبایی اش او را فراگرفته، اگر از جهتی با من بیگانه نیست، ولی آنچنان هم نیست که همواره در منظر جان من حاضر باشد، آری! عزم سفر میکند و مرا در تنهاییام تنها میگذارد و حال، من با این دلِ مجروح چه کنم در حالیکه مرهم این دل مجروح، حضور او و اُنس من با اوست.
رویْ خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک لاجرم همّت پاکانِ دو عالم با اوست
علت دلدادگیِ من به این وجه متعالی که همّت همهی پاکان عالم با اوست و همه میخواهند همواره با چنین وجهی بهسر برند، آن است که علاوه بر آنچه در بیت اول در وصف او به میان آمد، دارای رویی خوب و کمالِ هنر و دامنی پاک است. یعنی هر آنچه هر انسانی برای خود میطلبد که آن باشد تا از خود فرار نکند و بتواند با خود بهسر برد، در او میتوان یافت.
با که این نکته توان گفت که آن سنگیندل کُشت ما را و دمِ عیسی مریم با اوست
آنکه من به دنبال آن هستم اگر از جهتی به من نزدیک است، به جهت جنبهی ملکوتیاش، سخت از دسترس من دور است و از علوّ مرتبهی او همین بس که مانند عیسی (ع) با دَمِ قدسی خود میتواند منِ مردم را زنده کند و به شعف و شور آورد و بدین لحاظ هرگز نمیتوانم از او دل، بر کَنم و نسبت به او بیتفاوت باشم.
حافظ از معتقدان است گرامی دارش زانکه بخشایشِ بسْ روح مکرم با اوست
در رابطه با علّو مرتبهی آن وجه متعالی که به راحتی در دسترس نیست، اعلام میدارد که حافظ متوجه و معتقد به آن وجه متعالی هست و نسبت به آن امر بیتفاوت نمیباشد، پس او را از خود مران زیرا بخشایش فراوان که مشخصهی روح مکرم است هم با آن وجه متعالی است و انسان میتواند در مأنوسبودن با او و اینکه هرکس میتواند با رفع حجاب از وجهِ یمینیاش به بودن با او امیدوار باشد زیرا آن وجه یمینی چیزی جز نیمهی متعالی ما نیست.
والسلام
[1] -به همان معنایی که در آخر سوره یس داریم « فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛» پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت او است و همه شما به سوى او باز مى گرديد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بر نقطهی مهمی انگشت گذاشتهاید و در این بستر است که «تفکر» شروع میشود و برعکسِ آن، ما با کلامیشدنِ اندیشهی سیاسی بیشتر سعی میکنیم رقیب را حذف کنیم در صورتیکه باید با عقلِ سیاسیِ انقلاب اسلامی در عالَم حاضر شویم و مسائل جزئی که عارض بر انقلاب شده است را، مهمانهای ناخواندهای بدانیم که دیر یا زود میروند، البته با کمی حوصله و سعهی صدر. لذا باید مراقب اصول کلی انقلاب بود. به نظر میرسد در حرکات و تحلیلهای بعضی از نیروهای انقلاب، مرکز جابهجا شده است و به جایِ آنکه با رهبری، انقلاب را ادامه دهیم؛ از رهبری میخواهیم که برود و انقلاب را ادامه دهد و ما بنشینیم ببینیم ایشان چهکار میکنند. مثل آنکه وقتی بنیاسرائیل به دروازهی شهر عمالقه رسیدند به حضرت موسی«علیهالسلام» گفتند: «إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِيهَا ۖ فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (24/مائده) ما داخل شهر نمیشویم، همینجا مینشینیم، تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید تا ما وارد شویم. موفق باشید