باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر آن است که رفقا هر کدام مطابق سلیقه و میدان کار خود عمل کنند و شاید نیاز به یک هویت خاصی نباشد. با اینهمه بنده مطالب را برای آقای توکلی میفرستم تا اگر نظری داشتند اظهار نمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فهم مولوی کار هر کسی نیست. مسلّم تعبیراتی که نسبت به کربلا و امام حسین «علیهالسلام» دارد، بالاترین تعبیرات ممکنه است. حدّاقل به این غزل که نیاز به شرح زیادی دارد فکر کنید: موفق باشید
مولوی، با نظر به روحِ خندان حضرت اباعبداللّه (ع) که توانستند درِ زندان تن را بشکند و از قفس آزاد شود. می گوید:
کجایید ای شهیدان خدایی / بلاجویان دشت کربلایی
در حسرت شهادت امام حسین (ع) که به چه درجهای رسیدند این چنین می گوید.
کجایید ای سبکبالان عاشق / پرندهتر ز مرغان هوایی
زیرا چسبیدن به دنیا روح را تنگ میکند. ما اشک میریزیم زیرا ما هم طلب پرواز داریم.
کجایید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را درگشایی
اینان درهای مخزن فیض الهی را گشودند. لذا چون شمشیر بر فرق علی اکبر (ع) خورد، ندا سر داد:«یا أَبَتاهُ السَّلامُ عَلَیْکَ هذا جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْ سَقانِی بِکَأْسِهِ الْأَوْفى وَیُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ: عَجِّلْ الْقُدُومَ إِلَیْنا فَإِنَّ لَکَ کَأساً مَذْخُورَةً»
کجایید ای ز جان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای درِ زندان شکسته / بداده وامداران را رهایی
کجایید ای درِ مخزن گشاده / کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست / زمانی بیش دارید آشنایی
در آن بحر و دریایی هستید که این عالم ، کفِ بر روی آب آن دریا به حساب میآید و دنیادوستی، کف عالم دنیا را برگرفتن است و شما که در دریای معانی هستید، بیشتر با ما آشنا شوید و ما را بیشتر با خود آشنا کنید، تا ما هم به جای چسبیدن به کفِ این دریا یعنی دنیا، در این دریا شنا کنیم.
کف دریاست صورتهای عالم / ز کف بگذر اگر اهل صفایی
صورتهای عالم، کفاند. این دنیا باطنی ملکوتی دارد، اگر تو اهل صفا هستی از کف بگذر و با ملکوت عالم مرتبط باش.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اینطور جواب داده شد:
۱-۲۳۸۷۸- باسمه تعالی: سلام علیکم: رزق غیبی مشخص است، توضیح بیشتر نمیخواهد. مگر نداریم که بعضی از ارزاق، برای اولیاء الهی از بهشت میآید؟ موفق باشید
۲. شاید نظر به مجموعهی معارفی دارد که نزد ائمه «علیهمالسلام» است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه موجب میشود انسان با تجرد بیشتر خود روبهرو شود، رویکرد درست به دستورات دین و زهدی است که در دین پیشنهاد میشود. عمده آن است که برای هرچه بیشتر آزادشدن از وجه مادیِ خود به رعایت حلال و حرام الهی بپردازیم. در مورد رؤیای صادقانه هم، به هرحال چیزی نیست که بتوان از آن چشمپوشی کرد و لوازم آن را مدّ نظر قرار نداد، از آن جهت که نفس ناطقهی انسان در صحنههایی حاضر میشود که اساساً در آن زمان وجود خارجی نداشته است و عیناً انسان با آن رؤیای خود پس از مدتها روبهرو میشود. به نظر میآید افرادی که گمان میکنند رؤیای صادقانه ندارند به جهت آن است که وقتی با صورت خارجی رؤیای خود روبهرو میشوند، تلاش نمیکنند جایگاه آن را که در رؤیا دیدهاند دنبال نمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه باید همهکارهی عالم را خدا بدانیم، بحثی نیست و این، عالمانهترین تفکری است که میتوان در این عالم داشت. منتها به ما گفتهاند: «ره چنان رو که رهروان رفتند». انسانهای بزرگ در بستر زندگی با سایر انسانها و نشاندادنِ فضایل انسانی با نیّت قرب إلی اللّه، انسان شدند. به قول مولوی: «من ندیدم در جهان جستجو / هیچ اهلیت بهجز خُلقِ نکو». هرچه داریم از برخورد خوب و دلسوزانه و خوشبینانه و مدارا با سایر انسانها است و این در وقتی مؤثر و مفید است که با نیّت و هدفِ قرب الهی انجام شود و نه در راستایِ امور روانشناسانه که بیشتر یک نوع خودآرایی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه امور را به خدا بسپاریم، در مشکلات، خودمان را در آغوش خدا احساس میکنیم. گفت: «چونکه غم پیشآیدت، در حق گریز / هیچ جز حق غمگساری دیدهای؟». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم ما علاوه بر وجهِ زمینی و ناسوتی، وجهِ آسمانی و ملکوتی داریم بهترین حالت برای ما حاضرشدن در آن وجه است. وجهی که روی به حضرت حق دارد و در آن وقت است که میفهمیم گناه چه اندازه موجب محرومیت ما از اُنس با خدا میشود و استقرار ما را از آن وجه ضایع میکند. باید بهدستآوردنِ معارف الهی متوجهی آن وجه ملکوتی خود شویم و در آن صورت عبادات ما مسیر خود را مییابد و در همین رابطه است که جناب مولوی توصیه میکند:
همچو چَهکن چاه میکند گر کسی / زین تنِ خاکی که بر آبی رسید
مباحث «معرفت نفس» در این رابطه کارساز است. جناب حافظ در غزل شمارهی 55 دیوانش گزارش اُنس با وجه ملکوتیاش را با ما در میان میگذارد. آن غزل همراه با شرح آن خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
غزل شمارهی 55
باسمه تعالی
زندگی با وَجهِ یمینی
آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میّگون، لب خندان، دلِ خرّم با اوست
جناب حافظ در نظر به وَجه متعالیِ «ما به إزاءِ انسانیِ خود» و در رابطه با اُنسی که میخواهد با او داشته باشد، به وصف او میپردازد، و او را چنین وصف میکند که : آن خودِ آسمانی در عین داشتن ملاحت، طوری است که شیرینیِ عالم با اوست. با چشمانی مِیّگونه و شرابآسا که بینندهی خود را مست جمالش میکند. دارای لبانی خندان همراه با دلی خرّم. و این صورت متعالیِ «ما به إزاءِ انسانی ما است» که میتوان در عشق به او خود را بیابیم و عشق را در خود معنا کنیم.
جناب حافظ در این نوع غزلها به وجه ملکوتیاش که نیمهی متعالیِ اوست نظر میکند به عالمی که از آنجا رمزها به انسان میرسد و اگر کسی رمزشناس باشد متوجهی اشارات و رمزهای سخنان امثال حافظ میشود و میتواند آن سخنان را به تأویل ببرد و متوجه شود آن سخنان ریشه در بُعد ملکوتی گوینده دارد[1] و آن واقعیتی است فرشتهوَش که میتوانیم با آن مرتبط باشیم و آن مَثَل اعلای انسان است، و امثال حافظ و سهروردی میتوانند با او معاشقه کنند و آن را که سیمرغ آنها محسوب میشود به عنوان حقیقت ،در افق جان خود داشته باشند، با توجه به اینکه «زیبایی هالهای از حقیقت است» یعنی هرجا حقیقت هست زیبایی هالهای است در اطراف آن، و جناب حافظ نظر به زیبایی حقیقت سیمرغ خود میاندازد و در غزلیاتِ خود آن را گزارش میدهد ، بعضی مواقع آنچنان خیال قدرت پرواز مییابد که انسان محبوب ملکوتی خود را در مقابلخود مییابد و آنچه که در عالم مثال برای انسان هست قابل شهود میگردد، به همان معنایی که افلاطون در نظریهی «مُثُل» به آن میپردازد.
گرچه شیرندهنان پادشهانند، ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
در بین شیریندهنان که همچون پادشاهان بر جان انسانها حکومت میکنند، آن وَجه متعالی که من به دنبال آن هستم، چیز دیگری است. او همانند سلیمان خاتم دارد و با انگشتریِ خود عالم را افسون میکند تا در مسیر عشقِ به خود، عقل و اختیار از کف برود و یگانگی با محبوب که اوج عشقورزی است، محقق شود.
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال سیاهِ آن وجه متعالی که بنا است من با انس با او خود را بیابم، طوری بر چهرهی گندمگون اوبه زیبایی ظهور کرده که از جهت جذابیت همانند دانهی گندمی است که رهزن آدم شد و او را در خود متوقف کرد که به چیز بالاتری فکر نکند. و این محبوب ملکوتی اینچنین مرا در خود متوقف کرده که به چیزی بالاتر نمیتوانم اندیشه کنم، هرچه بادا باد.
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
آن وجه متعالی که زیبایی اش او را فراگرفته، اگر از جهتی با من بیگانه نیست، ولی آنچنان هم نیست که همواره در منظر جان من حاضر باشد، آری! عزم سفر میکند و مرا در تنهاییام تنها میگذارد و حال، من با این دلِ مجروح چه کنم در حالیکه مرهم این دل مجروح، حضور او و اُنس من با اوست.
رویْ خوب است و کمالِ هنر و دامن پاک لاجرم همّت پاکانِ دو عالم با اوست
علت دلدادگیِ من به این وجه متعالی که همّت همهی پاکان عالم با اوست و همه میخواهند همواره با چنین وجهی بهسر برند، آن است که علاوه بر آنچه در بیت اول در وصف او به میان آمد، دارای رویی خوب و کمالِ هنر و دامنی پاک است. یعنی هر آنچه هر انسانی برای خود میطلبد که آن باشد تا از خود فرار نکند و بتواند با خود بهسر برد، در او میتوان یافت.
با که این نکته توان گفت که آن سنگیندل کُشت ما را و دمِ عیسی مریم با اوست
آنکه من به دنبال آن هستم اگر از جهتی به من نزدیک است، به جهت جنبهی ملکوتیاش، سخت از دسترس من دور است و از علوّ مرتبهی او همین بس که مانند عیسی (ع) با دَمِ قدسی خود میتواند منِ مردم را زنده کند و به شعف و شور آورد و بدین لحاظ هرگز نمیتوانم از او دل، بر کَنم و نسبت به او بیتفاوت باشم.
حافظ از معتقدان است گرامی دارش زانکه بخشایشِ بسْ روح مکرم با اوست
در رابطه با علّو مرتبهی آن وجه متعالی که به راحتی در دسترس نیست، اعلام میدارد که حافظ متوجه و معتقد به آن وجه متعالی هست و نسبت به آن امر بیتفاوت نمیباشد، پس او را از خود مران زیرا بخشایش فراوان که مشخصهی روح مکرم است هم با آن وجه متعالی است و انسان میتواند در مأنوسبودن با او و اینکه هرکس میتواند با رفع حجاب از وجهِ یمینیاش به بودن با او امیدوار باشد زیرا آن وجه یمینی چیزی جز نیمهی متعالی ما نیست.
والسلام
[1] -به همان معنایی که در آخر سوره یس داریم « فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛» پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت او است و همه شما به سوى او باز مى گرديد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور همین باشد که شما برداشت کردهاید. ولی نمیتوان به آن سخن اعتماد داشت. زیارت عاشورا، راهِ ارتباط و اُنس با مولایمان حسین «علیهالسلام» است، در این فضا، هرچه پیش آید خوش آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «رنج راحت شد چو شد مطلب بزرگ / گَردِ گَله طوطیایِ چشم گرگ». وقتی متوجه شویم برای رسیدن به حقیقت، ارزش آن را دارد که بسیاری از امیال خود را زیر پا بگذاریم کار، راحت میشود و مسئلهی مهم در همینجا است وگرنه همه میدانیم حسادت و کبر و عجب چیست، عمده عزمِ عبور از آن است. با همهی اینها دعای «مکارم الاخلاق» مولایمان حضرت سجاد«علیهالسلام» غوغا میکند. این حقیر نیز شرحی بر آن داشتهام. جزوهی آن بر روی سایت هست و صوت آن را هم میتوانید از جناب آقای حاج آقا نظری به شمارهی 09136032342 بگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: میشود گفت در هر دو حالت همانطور است که میفرمایید. میماند که در موقعی که خطورات شیطانی ورود میکند بنا به فرمایش آیت الله بهجت، باید آن را دنبال نکنیم تا به مرور از شدت و حدت آن کم شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خودم به سؤالات جواب میدهم . ولی عنایت داشته باشید در جواب سؤالاتِ کاربرانِ عزیز در آن حدّ که چشماندازی در مقابل آنها گشوده شود؛ اقدام میکنم تا خودشان بتوانند فکر کنند، نه آنکه بخواهیم به صورت تفصیلی یک بحث را پیش بکشیم، آن مربوط به کتابها میشود و نه مربوط به سؤال و جوابها. مثلاً همین سؤال و جواب 20763 را ملاحظه کنید. سؤالکننده خودش متوجهی نکتهی مهمی شده، حال تنها میخواهد بنده نگاهِ خود را در این مورد عرض کنم و بنده هم دریغ نکردم، نه آنکه حالا بابِ بحث را باز کنیم که تفاوت دستگاه محیالدین با مولوی در کجاست، که این دیگر از حالت سؤال و جواب بیرون میآید و مقاله میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که حضرت مولى الموحدين (ع) فرمودند: «أَنَا أَمِيرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ»؛ من در همه ى تاريخ امير هر مؤمنى هستم كه بوده و يا خواهد بود. يعنى همينطور كه حضرت جبرائيل (ع) به همه ى پيامبران وَحى مى كنند، مقام نورى اميرالمؤمنين (ع) نيز همه ى مؤمنين را در سير به سوى كمالِ ايمان كمك مى نمايند. سپس فرمودند: «وَ أُيِّدْتُ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ»؛ و من از طريق روح عظمت مدد مى شوم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال قبل عرض شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه حتی آن زمانی که استاد راهنما بودم عقلم در مورد موضوع پایاننامهها به هیچچیزی قد نمیداد. قبلاً هم در جواب سؤال شمارههای 15300 و 10958 و 12594 عرض شده، واقعاً نمیتوانم حقایق عالم را به صورت گزینشی و موضوعی بنگرم. زیرا لازمهی این کار، نظر به کثرت است در وحدت، که توان بنده در این حدّ نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» میفرمایند: «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»[1] ؛ يعنى من نبى بودم و آدم بين آب و گل بود. پس رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» حقیقت نبوتاند و نبوت همهی انبیاء به نورِ نبوت آن حضرت است؛ پس لازم نمیآید که آن حضرت بر غیر نبوت خود مقیّد باشند. موفق باشید
[1] ( 1)-« بحارالانوار»، ج 16، ص 403.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی حرف در آن است که مگر حکمت متعالیه توان دیدن همهی واقعیات و پدیدهها را دارد؟ آیا میتوان از طریق حکمت متعالیه آنچه را که منطق دیالکتیکی متذکر آن میشود، را دید؟ ظاهراً مشکل اینجاست و هگل با تسلط کاملی که نسبت به منطق ارسطویی دارد متوجه میشود اموری در میان هست مانند روحِ تاریخ، که این امور در معرض نگاه منطق ارسطویی و یا فلسفههایی که در آن دستگاه تفکر میکنند، به ظهور نمیآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مسلّم در مراحل مختلف تاریخ، نور ظهور حضرت را داشتهایم و بعضاً نزدیکبودنِ ظهور را با نظر به این نوع ظهورات، متذکر شدهاند. ولی ظهور تامّ، با شخص خود حضرت اتفاق میافتد. ۲. نحوهی دیدنی که در آخرالزمان برای یاران حضرت اتفاق میافتد، فوق این دیدنهایی است که در آن کافر و مؤمن مساویاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر با نظر به حضرت حق از امام به عنوان واسطهی فیض بخواهیم و یا از حضرت حق با نظر به واسطهبودنِ امام بخواهیم، هر دو ممکن است. به آن روایتی که اشاره کردید چندان نمیتوان اعتماد کرد. ۲. هرچه هست چیز خوبی است و نمیگذارند شما در باورهای اولیهی خود متوقف شوید. ۳. این مطلب را إنشاءاللّه بعداً و بعد از دنبالکردنِ مباحث «برهان صدیقین» در کتاب «چگونگی فعلیتیافتن باورها» میتوانید دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیهی 22 و 23 سورهی حدید فکر کنید که میفرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ. لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» هیچ مصیبتی در زمین و در زندگی شما پیش نمیآید مگر آنکه از قبل تعیین شده است و این به جهت آن است که نه از آنچه از دست دادهاید تأسف بخورید، و نه از آنچه یافتهاید، مغرور گردید، همه را به عهدهی خدا بگذارید و در امتحانی که خدا برایتان پیش آورده، از او توفیق بخواهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد مفصل است. فکر میکنم در جواب سؤال شمارهی ۲۳۵۴۲ بتوانید تا حدّی جواب خود را بیابید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که انسانهای حقطلب متوجهی حقانیت نایب آن حضرت میشوند، چونکه صد آید نود هم پیش ماست، به خوبی به اصل مطلب متذکر میشود. موفق باشید