بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14728
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی من نتوانسته ام درست منظور شما را متوجه بشوم چطور اخلاق کانت به دلیل اینکه رویکرد قدسی ندارد علت بروز دو تا جنگ جهانی شده است؟ ثانیا مگر سیاستمدارانی که این جنگها را به راه انداختند متعهد به اخلاق کانت بودند؟ ثالثا اگر متعهد نبودند همین حرف را هم می توان در مورد اخلاق اسلامی و فساد داخل کشورمان بزنیم در صورتی که می دانیم اگر مردم ما به اخلاق اسلامی عمل کنند دیگر فسادی نخواهد بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش اخلاقی کانت چون نسبت اخلاق را با قیامت و عدم رعایت آن را با عذاب قیامتی منقطع کرده است، عملاً وقتی نفس امّاره در میان آید، چیزی در میان نیست که میل نفس امّاره را کنترل کند و بدین لحاظ این‌همه فساد تاریخی در فضای فرهنگی که پایه‌گذارش، نگاهِ کانت به عالم و آدم است، ظهور می‌کند. عنایت داشته باشید که غرب با تفکر فلسفی خود بعد از رنسانس جلو می‌رود. ولی در مورد انسان‌هایی که نظر به معاد دارند، اگر هم نفس امّاره به صحنه آید در همان حال به اندازه‌ای که تحت تأثیر دین باشند و تحت تأثیر فرهنگ غربی نباشند، به نحوی نفس امّاره کنترل می‌شود. موفق باشید

13959
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به اينكه فرموديد منظور از قبر در روايات همان برزخ است، آيا گذاشتن تربت امام حسين عليه السلام در قبر براي ميت فايده اي دارد؟ با تشكر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زیرا نظر مبارک حضرت به محل دفن‌شان نیز می‌باشد و لذا آن تربت در شرایط خاصی قرار خواهد داشت. موفق باشید

12999
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا عمل انسان چه خیر و چه شر به محض انجام دادن جز نفس انسان می شود؟ اگر اینگونه است در دنیا یا در آخرت؟ 2. در یکی از پرسش و پاسخ ها دیدم فرموده بودید زبان مقدر است. اگر در فکر باشد و به زبان جاری نشد مقدر نیست درست است؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از آن‌جایی که فطرت انسان با خوبی همراه است عمل خیر او سریعاً در شخصیت او تثبیت می‌شود و عمل شرّ او بنا به روایت، 24 ساعت همچنان هست تا اگر او توبه نکرد و بر آن اصرار داشت جزء شخصیت او می‌گردد 2- با توجه به این‌که حضرت حق در حدیث قدسی می‌فرماید: «انا عند ظنّ عبدی» پس آن‌چه هم در گمان ما می‌گذرد می‌تواند منشأ تحقق باورهای‌مان گردد. موفق باشید

9630
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: قصد انجام فعالیتهای فرهنگی و سیاسی و آموزشی در دانشگاه داریم. با توجه به اینکه شما با جوانان ارتباط دارید و به نیازهای قشر جوان دانشجو آگاهی دارید، اولا اینکه چه فعالیتهایی را پیشنهاد می کنید؟ ثانیا در رابطه با سیر مطالعاتی و مسابقات کتابخوانی چه کتابهایی را شما پیشنهاد می کنید؟ اگر در قم در رابطه با بحثهای عفاف و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر و ازدواج و روابط دختر و پسر و خودشناسی سخنران و استاد و یا موسساتی که در این زمینه ها فعالیت دارند می شناسید لطفا معرفی کنید و همچنین اگر در این موارد کتابی می شناسید لطفا معرفی کنید. من و جمعی از دوستانم دغدغه ی فعالیتهای فرهنگی برای دانشجویان دانشگاهمان داریم ولی نمی دانیم چگونه و از کجا شروع کنیم چون فعالیتهای زیادی در نظر داریم ولی با توجه به محدودیت زمان و بودجه ای که دانشگاه در اختیار می گذارد به دنبال بهترین گزینه ها برای فعالیت در شرایط کنونی دانشگاهها از لحاظ مذهبی و فرهنگی و سیاسی هستیم. لطفا ما را راهنمایی بفرمایید. با تشکر از لطف شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تجربه نشان داده اگر مباحث معرفت نفس و مباحث انقلاب اسلامی را با دانشجویان در میان بگذاریم جواب می دهد و هویتی را که باید در پرتو ارادت و اطاعت از ولایت امر به‌دست آوردند ظهور می‌کند. موفق باشید
7377

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم محضر شما استاد عزیز،به اطلاع می رسانم در حال حاضر زندانیان استان اصفهان به ازای حفظ کردن مقداری از قرآن کریم تعداد روز مشخصی را مرخصی تشویقی دریافت می نمایند و همین امر موجب شده خواندن قرآن در بین زندانیان زیاد شود . حال بفضل خدا حقیر قرار است طرحی را برای زندان استان تنظیم کنم که در صورت موفقیت در کل کشور فراگیر می شود که در آن زندانی با گذراندن 3 دوره قرآنی در 3سطح و با موضوعات مشخص و تعیین شده اقدام به رجوع به قرآن کرده و انشاء الله می تواند آموزه های خود را در زندگی شخصی و آینده خود کاربردی کند و پس از گذراندن هر سطح تعداد روز بیشتری مرخصی دریافت می کند(لازم به ذکر است که خود زندان فضای خوبی را برای تفکر و تدبر فراهم آورده و شخص با فراغت از خیلی از مسائل بیرون از زندان می تواند با موضوعات برخورد و در مورد آنها تدبر کند ) حال سوالم از جنابعالی این است که با توجه به طرحی که خدمتتان مقداری توضیح دادم ، بنظر شما موضوعاتی که در 3 مرحله به شخص زندانی ارائه می شود و شخص قرار است به آنها رجوع داشته باشد به ترتیب چه موضوعاتی باشد؟تا شخص پس از گذراندن این 3 دوره و رجوع به کتاب الله در آن موضوعات پیشرفتی فراتر از محفوظات را داشته باشد و سیر مشخصی را طی نماید . چه کتبی را برای مراجعه زندانیان با این موضوعات پیشنهاد می کنید تا با قلمی روان و همه فهم به آنها مراجعه شود؟ لازم به ذکر است با توجه به تجربیات موجود در محیط زندان ، این افراد تشنه حرفهای نو و معنویت هستند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد خوب است با جناب حجت‌الاسلام آقای موسویان تماس بگیرید. شماره‌ی ایشان 09132139981 می‌باشد. موفق باشید
5539
متن پرسش
سلام استاد گرامی، عذرخواهم که باز هم مصدع میشوم. پیرو پاسختان به سوال 5493 این جانب به نظر من یک سری مفروضات غلط در این جا وجود دارد. اخوان المسلمین حداقل در زمان محمد مرسی علیه وهابی ها نبود بلکه کاملا به عربستان، قطر و گروه های سلفی تکفیری گرایش داشت. مرسی به شیمون پرز نامه فدایت شوم نوشت و سفارت سوریه را تعطیل کرد و سفارت اسرائیل را باز گذاشت. مسیرهای انتقال سلاح به حماس را قطع کرد. و گذرگاه رفح را نیز باز نکرد و به پیمان کمپ دیوید نیز پایبند ماند. گرایش تمامیت خواهانه مرسی که به دنبال حاکم کردن حزب خود و ایدئولوژی سلفی گری بر جامعه مصر بود نهایتا منجر به شکل گیری اعتراضات شد. تحلیل ها ضد و نقیض است اما آن چه که با واقعیات منطبق است این است که روی کار آوردن یک اخوانی تحصیل کرده امریکا در مصر توطئه امریکا برای حاکمیت اسلام امریکایی-صهیونیستی بر منطقه خاورمیانه بود مانند آنچه در عربستان و ترکیه شاهد آن هستیم. با این حال برای بنده هنوز معنای بیداری اسلامی که رهبری گفتند مبهم است مگر همان طور که گفتم حمایت گروه های مذهبی در مصر از یک اخوانی سلفی-امریکایی را مصداق بیداری اسلامی نگیریم بلکه آن را یک فرایند وسیع تر و با قدمت تر در نظر بگیریم که قرار است به تدریج با کنار زدن گروه های سلفی و بیدار کردن اهل تسنن نسبت به انحراف اسلام خلافتی زمینه را برای گرایش آن ها به اسلام حقیقی که در ایران متجلی است فراهم کند. به نظرم اشتباهی که بعضی ها میکنند این است که دقیقا عین آن چه که در مصر و شمال افریقا اتفاق افتاد را بیداری اسلامی در نظر میگیرند در حالی که هنوز تا بیداری اسلامی حقیقی که به نظرم مورد نظر رهبری است فاصله زیادی داریم و تحولات فعلی فقط زمینه ای است برای گرایش تدریجی اهل تسنن به اسلام واقعی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه به خوبی متوجه جریان‌های جاری در غرب آسیا هستید. آنچه انتظار دارم از نظر دور ندارید تفاوت بین اشتباه راهبردی است که اخوانی‌ها از دو جهت کردند با ذات اخوان المسلمین. ذات اخوانی‌ها بسیار به انقلاب اسلامی و حرکت حضرت امام نزدیک است به همین جهت ملاحظه می‌کنید در فرصت‌هایی که موقعیت اقتضا کند به انقلاب اسلامی و حضرت امام نزدیک می‌شوند چه در اخوانی‌های تونس از طریق آقای قنوشی و چه اخوانی‌های غزه و از طریق آقای اسماعیل هنیه و چه از طریق اخوانی‌های ترکیه در ابتدای کار حزب توسعه و عدالت و آقای اردوغان و چه اخوانی‌های مصر قبل از گرفتن دولت توسط سخن‌گوی اخوانی‌های مصر. اما اشتباهات راهبردی آن‌ها یکی آن بود که گمان می‌کردند می‌توانند با سیاست عدم تعارض با استکبار جهانی حکومت اسلامی مدّ نظرشان را ادامه دهند که این اشتباه را هم اردوغان و هم مرسی و تا حدّی قنوشی دارند و در همین راستا مرسی در مصر تا حدّی با سلفی‌ها کنار آمد و هم در مورد کمپ‌دیوید کوتاهی کرد، و اشتباه دوم که مخصوص اخوانی‌های مصر بود به قبضه‌درآوردن دولت از طریق صرفاً اخوانی‌ها، ولی بعد از جریان های اخیر مصر همه‌ی اخوانی‌های منطقه به شکل‌های مختلف در حال بازخوانی اشتباه راهبردی اولشان هستند و از این جهت ملاحظه می‌کنید که پرچم‌های آمریکا و اسرائیل و سعودی توسط اخوانی‌ها در مصر آتش زده می‌شود و شعار مرگ بر آمریکا سر داده می‌شود و سران اخوانی مصر کودتای ارتش را آمریکایی اسرائیلی می‌دانند و اردوغان می‌گوید کودتای ارتش در مصر با برنامه‌ریزی اسرائیل انجام شد. این نشان می‌دهد که آینده، اخوانی‌ها با تحلیل دیگری در سراسر منطقه به صحنه می‌آیند. موفق باشید
3169
متن پرسش
به نام خدا سلام از پرحرفی و وقت تلف کردن و بی برنامگی ام خسته شدم، میفهمم باید دست از خیالات و فکر مهمل و ... دور کنم. ولی راهش را نمی دانم. بارها شده، خواسته ام از بیهوده گویی ها و مهمل گویی رها شوم. حتی مدتی سکوت کردم. ولی برخی اوقات میبینم بعضی نقاط ضعف دانشکده و گروه و مشکلات را باید بگویم. ولی با گفتنشان باز درگیرم که چرا گفتم، اصلا حرفم به جا بود یانه؟ با اینکه همه تصدیق می کنند که باید گفت تا برطرف شود. خلاصه از دست کنترل نکردن زبانم و حرفهای زیادی زدن و ...خسته هستم. لطفا راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را پیشنهاد می‌کنم که راه‌کارهای مفیدی را مدّ نظر شما قرار می‌دهد. موفق باشید
1305

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم در مورد روایاتی که مسائلی را قبل از خلقت انسان مطرح می فرماید سوال داشتم که مثلا می فرماید از قطره ای از درختی در بهشت مومن خلق شده است واینکه طینت مومن وکافر با هم متفاوت است به چه معنی است وسوال دیگرم اینکه همین گونه روایات در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داریم که خداوند قبل از خلقت ایشان را امتحان کرده است(البته در مورد امتحان مومنین هم روایاتی داریم) این امتحان در عالمی که اصلا عالم تکلیف نبوده تا با امتحان خوب یا بد بودن افراد معلوم شود یعنی چه وجه اختیاری در آن عالم بوده که بر اساس خوب امتحان دادن ویا صابر بودن در امتحان الهی مقام ایشان اینقدر با عظمت شده ویا بر اساس خوب امتحان دادن مومنین هم مقامات عالی به آنها داده شده است؟ با تشکر بسیار از استاد عزیز
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- این نوع روایات نظر به موضوعات باطنی دارد به این معنا که وقتی می‌گوید: مؤمن از قطره‌ای از درختی در بهشت خلق شده، نظر به جسم او ندارد بلکه به جنبه‌ی ایمانی او نظر دارد که آن ایمان جلوه‌ای از قطره‌‌ی درختی است که در بهشت هست و یا طینت مؤمن به معنی زمینه‌ی شخصیتی اوست که مسلّم چون جلوه‌ای از نور اهل بیت«علیهم‌السلام» به جان او خورده شخصیت ایمانی او را ساخته ولی نه به آن معنا که از اول این طور بوده بلکه نظر به شخصیت ایمانی مؤمن دارد که مربوط به انتخاب‌های اوست. 2- شخصیت هرکس و انتخاب‌هایی که در دنیا می‌کند، قبل از خلقت در علم خداوند هست و خداوند بر اساس علم خود می‌داند حضرت زهرا(س) توان انجام چنین مسئولیت بزرگ را دارند که در مقابل حیله‌ی سقیفه‌سازان خود را نبازند و در مقابل آن‌هایی که به ظاهر اصحاب پیامبرند ایستادگی کنند. موفق باشید
24928
متن پرسش
سلام علیکم: استاد آیا به نظر شما این سخنان حجت الاسلام محمد تقی سبحانی صحیح است: متاسفانه فلسفه ما مجموعه ای از معارف حقه و مدعیات ناسفته فراوانی است که به دلیل سایه سنگین تعبد و تقدس از سوی اصحاب فلسفه و حربه تکفیر و تهجیر از سوی مخالفان آن، هنوز به صحنه اندیشه ورزی اجتهادی نیامده است و چه بسا مدعیاتی که در طول قرنها بدون تامل و تحقیق تکرار شده است. بر اصحاب فلسفه است که بدون تعصب و با اندیشه ای باز و سینه ای فراخ و بدون تجهیل دیگران و سخن ار موضع عالی و متعالی گفتن، حاضر شوند که نظریه های فلسفی به مصاف نقد دیگران برود و دیدگاه های نو و افق های جدید فراروی حوزه تفکر اسلامی قرار گیرد. به گمان بنده تنها سرگذشت تفکر فلسفی ما و نیز وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه در روزگار ما بهترین دلیل بر حاکمیت نگاه تعبدگرایانه و شخصیت زدگی بر محافل فلسفی ماست، چنان که با ورود در عرصه نقد اندیشه های فلسفی، چماق تجهیل و حربه مخالفت با شخصیت های محترم، بر سر شما فرود می آید. متاسفانه این رویه حتی شامل اساتید صاحب نام فلسفه نیز می شود و شخصی چون استاد فیاضی تنها به جرم این که برخی اسرار فلسفی را فاش می گوید، از سوی شاگردان خود به فلسفه نادانی متهم می شود و کم له من نظیر. از این رو بر این باورم که اصحاب فلسفه که از حربه تکفیر آزرده اند، بهتر است چماق تجهیل را بیاندازند و بدون هیچ دلواپسی، دل به دریای اجتهاد فلسفی بسپارند که این روش، تعقل فلسفی را سودمند تر است از چسبیدن به داشته های موجود. فلسفه معاصر اسلامی با تاملات ژرف علامه طباطبائی و فکر صافی و روحیه منصفانه استاد مطهری و سپس نقادی های موردی استاد مصباح در استانه یک تحول جدی قرارگرفت اما تلاش های گسترده، پرحجم و پرهزینه ای که زان پس در دهه های اخیر صورت گرفت (با همه ارزش های والای آن) بازگشتی است به عرفانی سازی فلسفه که به تدریج سلاح عقلانیت را از حوزه تشیع بازمی ستاند و باب تاویل و باطن گرایی را بر معرفت دینی می گشاید و هزاران آسیب تصوف زدگی و خواب نمایی و قدسی سازی را در فرهنگ دینی ما تشدید و تاکید می کند. ایشان نیز در سلسله نشست هایی تحت عنوان توسعه و تکامل فلسفه (که علت برگزاری آن به گفته خود ایشان تحول در فلسفه و تکامل آن با سوالات امروزه که فلسفه از آن، سال ها غافل بوده و هیچ تحولی نداشته، است) نیز گفته اند که فلسفه اسلامی حاضر نتوانسته در ۱۴ یا ۱۵ مورد که خود ایشان استقراء کرده (در موضوعات اخلاق، انسان شناسی و معرفت شناسی) پاسخگو باشد: ۱. مسئله تعریف هویت انسان با توجه به اراده و فاعلیت. ایشان بعد به این نتیجه می رسند که (فلسفه باید مسئولیت اخلاقی انسان به فعلش را با توجه به اراده و آزادی ثابت کند ولی با توجه به مسئله حاکمیت علیت آن را به دوش علت تامه می گذارد در نتیجه مسئولیت از انسان سلب می شود) ۲. در مسئله تاثیر و تاثر طبیعی. ایشان می گویند طبق قواعد فلسفی محال بودن انتقال عرض و کل ما بالعرض ینتهی ما بالذات، رطوبت و سیالیت آب عرض است در کاغذ نیز خشکی هست طبق قاعده فلسفی تری آب نباید به کاغذ منتقل شود که اینگونه نیست و فلسفه در این مورد بی پاسخ است. ۳. مسئله تجرد نفس. ایشان می گویند فلسفه غافل از بعد مادی انسان و تعلق نفس به آن است و نفس تحت تاثیر ماده تغییر می پذیرد و فلسفه فقط تفسیر تک نگاری از انسان می کند (که به نظر ایشان باید دو انگاری باشد) و این بر خلاف قرآن است که انسان را از نطفه بودن تا روح او می نگرد و به او انسان می گوید و فلسفه با این توضیحات در تعریف تجرد نفس ناقص بوده ۴. مسئله نسبت کل و جزء. به نظر ایشان در فلسفه فقط در مورد کلی و جزئی بحث شده نه از نسبت کل به جزء. ۵. مسئله صور ذهنی. ایشان می گویند بر صور ذهنی فلسفه به خاطر فقدان دلیل برای آن و اینکه فلاسفه گفته اند صور ذهنی از نظر ماهیت با واقع یکی اند ولی از نظر وجود تفاوت دارند اشکال وارد است چرا که چگونه یک ماهیت با دو وجود متباین می تواند وجود پیدا کند؟ و مسئله مشکل تطابق آن با واقع و عدم ادراک وجود ذهنی و چگونگی تحقق صورت در نفس بر نظر فلاسفه اشکال کرده و می گویند باید اساسا منکر صور ذهنی شویم و به قول خودشان (اسطوره صورت در فلسفه را بیخیال شویم) تا به این مشکلات بر نخوریم. با عرض پوزش نمی شد متن اصلی را کپی کنم و کمی طولانی شد این ها مربوط به ۴ جلسه از نشست ها بود متن کامل آن در آدرس http://www.morsalat.ir/Portal/home/?news/181408/205795/585758/توسعه-و-تکامل-فلسفه؛-افق-ها-و-راهکارها--حجت-الاسلام-و-المسلمین-محمدتقی-سبحانی--جلسات-مستمر موجود است. استاد آیا واقعا فلسفه اسلامی از این جور مسائل ناتوان است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف درستی است که باید نگاه فلسفیِ ما نقد و بررسی شود. ولی در این مسیر باید با همان روحیه‌ی فلسفی، فلسفه نقد شود و نه با پیش‌فرض‌های کلامی و یا با فهم اولیه‌ای که از یک موضوعِ فلسفی داریم. مثل این‌که می‌گویند فلسفه غافل از بُعدِ مادی انسان و تعلق نفس به آن است. این جمله نشان می‌دهد که گوینده یک حرف از فلسفه‌ی صدرایی نسبت به نفس نمی‌داند و این نوع ندانستن‌ها، حجابی خواهد شد که به‌کلّی از فهم فلسفی محروم شویم. موفق باشید

24719
متن پرسش
استاد گرانقدر سلام: در جواب سوال ۲۴۷۱۲ آیا متن زیر می تواند توضیح مناسبی باشد که موضوع را روشن می کند؟ لطفا نظرتان را بفرمایید در تفکر غرب آنچه که از علم مورد نظر است همان علم حصولی است و کمتر به علم حضوری توجه شده است؛ با علم بعنوان يک امر مفهومی برخورد مي‌گردد. کانت آنجا که پديدار را در نظر مي‌گيرد بدنبال تعيين کردن مفهوم است. اگر بخواهيم از منظر صدرايی به وقايع غرب بخصوص از دکارت ببعد نگاه کنيم, بايد عرض کنيم که علم در غرب دارای حقيقتی عرضی است در حاليکه در تفکر صدرايی علم حقيقتی طولی دارد و حقيقت علم طولی است, علم در تفکر غرب راه تسلط را برطبيعت باز مي‌کند اما علم در صدرا شما را عالمی مي‌کند مضاهی عالم عينی, علم در صدرا وجودی است اما در کانت مفهومی, برای صدرا مابين اين دو تفاوت بسيار زياد است. تفکر کانت اوج دوآليسم دکارتی است که بدنبال راه حل اين دوآليسم فلسفه خود را به وجود مي‌آورد. جهان خارج کاملاً جدای از فاعل شناساست. ذهن در يک طرف است و عين در طرف ديگر و بين اين دو, ديوار بلندی از تمايز و تفاوت کشيده شده است که هيچکدام را راهی بسوی ديگری نيست. ملاصدرا با توجه به اينکه وجود را طليعه هر تصوری مي‌داند و بدون شناخت وجود امکان شناخت هيچ چيز را نمي‌داند, خودشناسی، خداشناسی، علم شناسی و عالم شناسی را در يکجا جمع مي‌آورد و وحدت مي‌بخشد. والحق أن الجهل بمسألة الوجود للانسان يوجب له الجهل بجميع أصول المعارف و الارکان؛ لان بالوجود يُعرف کلّ شیء, و هو أول کلّ تصور و أعرف من کل متصوّر غيره. فاذا جهل, جهل کل ماعداه؛ و عرفانه لايحصل إلاّ بالکشف و الشهود.([1]) و همانطور که از اين عبارت پيداست جهل به وجود جهل به همة معارف و علوم است و اين علم نيز بدست نمي‌آيد مگر با علم حضوری. جايي که به اتحاد عاقل و معقول مي‌رسد و چون مدرِک و مدرَک را متحد مي‌داند و اين اتحاد نتيجه‌اش همان علم مي‌باشد (يعنی چه در مرتبة حس که حاس و محسوس با يکديگر متحدند، چه در مرتبة خيال و چه در مرتبه عقل) و موقعي که حقيقت علم را بخواهيد نزد صدرا بررسی نماييد، مي‌بينيد که در همة مراتب ادراک، نفس منفعل صرف نيست و در واقع معلوم از افعال نفس است و به نفس قيام صدوری دارد. يعنی در امر محسوس، محسوس با توجه به آن محسوس خارجی، محسوس صادر از نفس است و در مرتبة خيال, تصور خيالی را نفس با توجه به مرتبة محسوس مي‌سازد و تا برسد به مرتبة عقل, مرتبة عقلی مرتبه‌اي والاتر مي‌باشد, و از حقيقت بيشتری برخوردار است, وجودی شديدتر دارد و هرچه اين وجود شديدتر باشد از آميختن خود با عدم و فقدان, کمتر بهره مي‌برد و اين مراتب که از وجود علمی نشئت مي‌گيرد نشان از اين مي‌دهد که شما اگر دارای معرفت نباشيد و نفس شما اگر در اين عالم دارای صدور و دارای افاضه نسبت به صورتهای عقلانی نباشد, معلوماتی که در يک اضافه اشراقيه نسبت به نفس وجود دارند (اين اضافه اشراقيه بسيار نزديک و شبيه به بحث پديدارشناسی ماهوی شخص هوسرل مي‌باشد آنجا که ذهن را نسبت به عين مي‌سنجد که عين بدون ذهن عين نيست و ذهن موقعی ذهن مي‌باشد که عين باشد و بجای الله نور السموات بايد گفت الانسان نور السموات و الارض نه اينکه انسان نعوذ بالله مثل خدا خالق آسمان باشد بلکه بدون انسان آسمان و زمين شناخته نمي‌شد و نور انسان به آنها تابيده که آنها را ظاهر ساخته) هيچ جايی برای صعود پيدا نخواهند کرد. در اين مراتب معرفت شما هرچه با حقيقت متعالي تری وحدت پيدا کنيد به بساطت نزديکتر مي‌شويد و از فقدان کمتری برخوردار مي‌شويد و اين ترکيب فقدان و وجدان مرتب از آن کاسته مي‌گردد و اين است سِر تقرب و کمال؛ که چرا در هر تقربی کمالی برای عارف موجود است. در نظر صدرا شما در هيچ مرتبه‌اي نمي‌توانيد وجود را ناديده بگيريد چرا که غفلت از وجود تاوان سختی دارد. انسان مرتبة انسانيتش به همين توجه به وجود نهفته است «آنکه معرفت نفس ندارد, نفسش وجود ندارد»([2]) آنچه که در بحث علم در نظر ملاصدرا واجد اهميت است اين است که علم, عين معلوم است, نه چيزی غير معلوم و اين امر با توجه به اتحاد بين عالم و معلوم انجام مي‌پذيرد, در نظر کانت وقتی شما همه چيز را از طريق مفهوم يا پديدار نگاه کنيد, آنچه که شما داريد با آنچه که معلوم ما بايد واقع شود متفاوت است, از ابتدا فنومن در برابر نومن قرار مي‌گيرد, و اهميت در همين ماهيت و مفهوم است نه در وجود. در اينجا يک تفاوت ماهوی و ذاتی را بين حقيقت علم از نظر صدرا و کانت مشاهده مي‌کنيد. از نظر صدرا حقيقت علم يک حقيقت طولی است و ماندن آن در مرتبة حس و ادراک و ديگر مراتب پايين وجود, نشان دهندة نقص وجودی فاعل شناساست و از طرف ديگر اين عالم ماده, عالم نقص و تاريکی است, هرکدام از اجزاء ماده از جزء ديگر خود غافل است پس صورت عقلی همان صورت و مرتبه کمال يافته است. بهمين جهت ماندن در مرتبه ماده عين نقص است. مواجهه اينچنين با معرفت کمتر مي‌تواند معرفت را از جهت عرضی و در سطح ماده مطرح نمايد و پيشرفتهای تکنولوژيکی علم را در سطح عالم ماده ايجاد کند. می توان عبارتی را که در مشاعر چاپ قديم, صفحات ۸۱ و ۷۹ در ارتباط با حقيقت علم و اينکه تصور و ادراک بشری با ماده (که چيزی غير از تفرقه و بيگانگی نمي‌باشد) متفاوت است مشاهده نمود و اينکه با برهان تضايف صدرا اتحاد ميان عاقل و معقول را مطرح نموده (که در اين مقاله به محتوای آن جهت ضرورت اشارت رفته است.) و اينکه اگر علم از سنخ وجود باشد, ديگر نمي‌توان آن را تعريف نمود تنها از طريق علم حضوری مي‌توان عوارض ذاتی آن را بر شمرد. صدرا با اين نوع نگاه به معرفت جايی را برای تعارضات عقل نظری باقی نمي‌گذارد و از رهگذر فلسفه کانت و بحث تعارضات اوست که ما شاهد پوزيتيويسم منطقی و ديگر مکاتب مثل فلسفه تحليلی و زبانی اصالت و مصلحت عمل و ... هستيم و در بيشتر اين مکاتب نقش تعالی فلسفه در مورد انسان يا کنار گذارده مي‌شود يا در حاشيه قرار مي‌گيرد و کم کم انسان به فراموشی سپرده مي‌شود. و مي‌توان بزبان هايدگر گفت که اشکال همة اين فلسفه‌ها غفلت از حقيقت وجود است وگرنه در شهود نور وجود تعارضات مفهومی کنار خواهد رفت و جايی برای قضايای جدلی‌الطرفين باقی نمي‌نماند. در فلسفه کانت شما تنها در عرض مفاهيم مي‌توانيد عبور کنيد و قبض و بسط در همين دايره است. اما در فلسفه صدرا مفاهيم از آنجاييکه از جهت وجودی بحث مي‌شوند امکان گذر از يک مرتبه وجودی به مرتبه ديگر, وجود دارد. در اينجا مفهوم چيز جدايی از انسان نيست, مفهوم در دايرة انسان معنا مي‌گردد و اين چيزی نيست مگر ظهور وجود. فلسفه کانت در معرفت شناسی تنها ظاهر شناسی و نمود شناسی است و بهيچوجه از ظاهر فراتر نخواهد رفت. اما صدرا بحسب بحث وجودی خود از علم, مي‌تواند از اين ظاهر فراتر رفته و به مراتب عاليتری نايل گردد ظاهر حد معرفت بحساب نمي‌آيد و حد معرفت انسان محدود به «شرايط استعلائی»([3]) کانت جهت معرفت نمي‌شود. شايد در مرتبه‌اي که نازلترين سطح معرفت باشد, کاربرد داشته باشد. اما در همه سطوح معنا و مفهوم نخواهد داشت.در فلسفه کانت بررسی همة گونه‌های معرفت به صورت عرضی است و متأثرين از او هم راهی جز اين نخواهند داشت. آيا مفاهيم مي‌توانند نشان از مرتبة وجودی خاصی بدهند؟ آيا مراتب وجود مي‌تواند در مفهوم تجلی يابد؟ در صدرا بحث از مفاهيم و احکام اوست و بحث از وجود و احوال اوست. و چنين تمايزی که کليد حل تعارضات را بدست مي‌دهد, بدون اينکه خود را گرفتار در فلسفه کانت ببيند, در فلسفة کانت راه نيافته است همانطور که صدرا در کتاب المشاعر سخن در باب هستی را با اين جمله آغاز مي‌کند «فی تحقيق مفهوم الوجود و احکامه و اثبات حقيقته و احواله».([4]) حال با اين توصيف آيا مي‌توان به دو نوع معرفت شناسی وجودی و مفهومی قائل گرديد؟ اگر چنين است کدام يک اصل و کدام يک فرع بر ديگری است؟ ما در عالم خارج چيزی به نام ماهيت يا مفهوم نداريم, روابط نداريم, اين انسان است که مي‌تواند روابطی برقرار کند, مفاهيمی بسازد, اين مفاهيم در فلسفه صدرا براساس حقيقتی است که در نزد انسان به علم حضوری کشف مي‌گردد و ساخته مي‌شود. اعتبار آنها به اصيلترين حقيقت يعنی وجود است. اما نزد کانت مفاهيمی که برای اطلاق به کثرات ادراکات حسی بکار مي‌رود «مفاهيمی پيشينی‌اند» اصالت آنها مشخص نيست, و در نسبت بين آنها و واقعيت, تنها آنها عينکی هستند که از ورای آنها شما جهان را مي‌بينيد, اما تنها ديدن نيست, اين ديدن همان تفسير کردن و معنا کردن جهان است, در اين رهگذر کانت در علوم طبيعی دارای نوعی «علم‌شناسی فلسفی‌ پيشينی است»([5]) چرا که بايد ماده و عالم را بگونه‌اي تعريف نمايد که در دستگاه رياضی و هندسی قابل اندازه‌گيری مي‌شود و اين امر بگونه‌اي انجام مي‌گيرد که ما را به نتايجی نايل گرداند طوري که به اثبات فيزيک نيوتن بينجامد و به اين طريق است که شما مي‌توانيد وارد فلسفه اصالت مصلحت عملی يا اصالت عمل (پراگماتيسم) شويد. در بحث تحليلات استعلائيِ کانت, خصوصاً در تحليل جاييکه شما را به احکام سه گانه کانت برساند, مي‌تواند اثبات کنندة گزاره‌ها و هم معانی آنها گردد و اينگونه شما در پوزيتيويسم منطقی قرار خواهيد گرفت. و اگر بخواهيد حدود اين تفکر را بشناسيد (کاری که هدف فلسفه کانت مي‌باشد) از آنجاييکه تفکر بدون زبان امکان انتقال و تجلی ندارد, پس بايد حدود زبان و نطق را نيز شناخت و در اينجاست که شما به فلسفه‌های زبانی مي‌رسيد. هوسرل بدنبال کانت مي‌خواهد حل اين مسئله را (بن بست رئاليسم و ايده‌آليسم و همچنين دوآليسم) از ابتدای شروع اين مسئله, يعنی دکارت آغاز کند و با شناخت علم و ذهن بعنوان ذاتهای اضافه, مشکل ارتباط ذهن و جهان مادی را برطرف نمايد و خود نقطة عطفی در تاريخ فلسفه مي‌گردد و بدنبال راهی مي‌گردد که بدون تحميل نظريات بر واقعيات, واقعيات را پديدارشناسی کند, هوسرل محل آگاهی همة فيلسوفان بعد از خود, به غفلت فلاسفه بعد از سقراط است. جاييکه هايدگر ظهور مي‌کند و غفلت از حقيقت وجود را منشأ همه مصائب در فلسفه مي‌داند. و راه را برای بسياری از ادعاهای اگزيستانسياليسم باز مي‌کند, فيلسوفانی که نظر به تجربه‌های اصيل وجودی مي‌کنند و جهان غرب را مغرب خورشيد حقيقت مي‌دانند, و تکنولوژی را خدای جديدی معرفی مي‌کنند که مي‌رود تا بشريت را مطيع بيچون و چرای خود سازد. صدرا بيش از همه اينها, علم را در وحدت اضافه دانست. اضافه‌اي که معلوم و عالم و علم را در وحدت خود جمع دارد اينجا منظور اضافه بودن بمعنای نسبت نيست برهان تضايف او (تضايف برابری و در يک مرتبه بودن دو طرف اضافه را اقتضا مي‌کند) و اضافه اشراقيه او و قيام صدوری در بحث معرفت مانع از آن است که معرفت در نزد او با مشکلی همچون دوآليسم دکارت يا بن بست رئاليسم و ايده‌آليسم روبرو مي‌شود. صورتگری نفس در نزد کانت, فاعليت نفس است در کثرات ادراک که ماده مي‌باشد تا مفاهيم پيشينی با اطلاق بر آنها صورتی باشند که آن مادة ادراک, متقوم به آن است؛ در اينجا شباهت بسيار زيادی با فاعليت نفس در ادراکات را نزد صدرا دارد اما صورتگری کانت اعتباری و غير اصيل است و فاعل معرفت را در برابر متعلقی قرار مي‌دهد که در مورد او نمي‌توان به يقين رسيد. چون هر چيز از ورای اطلاق مفاهيم که از من است معنا پيدا مي‌کند. اما نزد صدرا اين صورتگری امری نيست که از حقيقت دور باشد, درست است که همة معلومات نزد ما به قيام صدوری است و هرگونه ادراک نفسانی چيزی جز فعلی از افعال نفس ناطقه نمي‌باشد و مرحله‌اي از شئون ذهن, اما اين ادراک بنا بر سعة وجودی فاعل است؛ چرا که هر فعلی را بايد جلوه‌اي از فاعل دانست که فاعل از طريق فعل خود متجلی مي‌گردد و اين در واقع همان اتحاد عاقل و معقول است در نتيجه از نظر صدرا حقيقت علم همان حضور صور اشياء نزد نفس ما بعنوان نحوه‌اي از وجود مي‌باشد. .... ان کل صورة ادراکية ولتکن عقليه فوجودها فی نفسها و معقوليتها و وجودها لعاقلها شیء واحد بلاتغاير بمعنی انه لا يمکن ان يفرض لصورة عقلية نحو آخر من‌الوجود لم کن هی بحسبه معقولة لذلک العاقل و الا لم يکن هی هی ...([6]) ملاصدرا در اين عبارت «وجود صورت ادراکی را چيزی جز معلوم بودن آن نمي‌داند, در عين حال وجود صورت ادراکی را که چيزی جز معلوم بودن بشمار نمي‌آيد, با وجود عالم که همان نفس ناطقه است متحد مي‌داند, وی معتقد است برای صورت ادراکی, که همان معلوم بالذات است, نمي‌توان نحوه‌اي ديگر از وجود غير از معلوم بالذات بودن, فرض نمود. معنی اين سخن آن است که وجود صورت ادراکی عين ماهيت آن بشمار مي‌آيد. اين مسئله نيز روشن است که ماهيت و انيت يک چيز بشمار مي‌آيد.»([7]) آن نوع علمی که غرب از آن غفلت داشته و صدرا همة اين موارد را در پرتو آن نوع علم توضيح مي‌دهد که همان علم حضوری است, در علم حضوری است که شما با سوبژه و ابژه روبرو نيستيد. «در مقام علم حضوری تفرقه ميان موجودات زايل مي‌شود و همه آنها در پرتو نور علم مجتمع شده و از غياب به حضور در مي‌آيند علم چيزی جز حضور وجود بدون پرده نيست و‌العلم ليس الاّ حضور الوجود بلاغشاوه.([8]) در مسئله علم است که عالم و معلوم در آن مقام اتحاد مي‌يابند, فنای تفرقه را در جمع مشاهده مي‌کنند آدمی که از شناخت خود در عرصة حضور به حق مي‌رسد, فانی در حق مي‌شود از اين فنا حضور حق را خواهد يافت و اين همان خودی است که او بدنبالش مي‌گشت و از اين حضور همه حقايق بر او مکشوف مي‌شود. در اينجا ديگر از آن تفرقه و اختلافی که در غرب از دکارت ببعد موجود مي‌شود خبری نيست, در مقام اين علم حضوری هيچ تفرقه‌اي وجود ندارد, همه چيز بر اساس اين علم حضوری است که از غيبت به درآمده, در حضور مي‌آيد و از نظر صدرا همانطور که در المشاعر گفته «علم چيزی جز حضور وجود بدون پرده نيست».([9]) در صفحات قبل به معلوم بالذات و معلوم بالعرض اشاره نموديم و گفتيم که معلوم بالذات برای صور ادراکی به اين معناست که برای اين صور نحوه‌اي ديگر از وجود نمي‌توان متصور شده و وجود صورت ادراکی عين ماهيت آن بشمار مي‌رود و تنها در وجود است که ماهيت و انيت يکی مي‌شود, و اين نسبت ذاتی ميان علم و وجود است که صدرا در مقام علم حضوری و معلوم بالذات نشان مي‌دهد. صدرا در مورد حقيقت علم مي‌گويد: «يشبه ان يکون العلم من الحقائق التی انيتها عين ماهيتها»([10]) علم از نظر صدرا ظاهر بالذات است؛ هرچيز از طريق علم نزد انسان و عقل او ظهور مي‌يابد و شناخته مي‌شود و حال آنکه چون علم از جنس وجود است نمي‌تواند به چيز ديگر ظاهر شود, همه چيز در پرتو نور وجود ظهور مي‌يابد, اگر غير از اين بود جدای از اشکال تسلسل, مسئله کثرت بدون در نظر گرفتن چنين مبانی در علم, لاينحل باقی مي‌ماند. کلَّ شیء, يظهر عند العقل بالعلم به, فکيف يظهر العلم بشیء غير العلم؟!([11]) هر چيز در نزد عقل بوسيله علم ظاهر مي‌شود پس چگونه علم به چيزی غير از علم ظاهر شود. در فلسفه صدرا همان قاعده‌اي که اختلاف معنا را در هر مرتبه‌اي از وجود سبب مي‌شود همان قاعده نيز به آن معنا در يک واحد طولی وحدت مي‌بخشد, منظور من از واحد طولی يک واحد رياضی نيست چرا که مرتبه وجود را با واحد رياضی نمي‌توان سنجيد. و اين از آن جهت است که معنا در فلسفه صدرا نيز خود وجودی است و دارای وجود است که براساس قيام صدوری به وجود عائن آن بستگی دارد يعنی همان فاعل وجودی که در هر مرتبه بمعنای خود وجود مي‌بخشد. همة معلومات در فلسفه صدرا نسبت به نفس قيام صدوری دارند و از آنجا که وجود مقول به تشکيک است در نتيجه واقعيت زادة نفس انسان است اما نه بمعنای کانتی در اينجا صدرا شیء فی نفسه را در مقابل خود ندارد در اين مرتبه در نزد صدرا حقيقت و واقعيت جدا نيست در فلسفه صدرا شیء مادی اخس مراتب وجود است و کمترين بهره را از واقعيت برده است در فلسفه صدرا هرچه بر مراتب وجود انسان افزوده شود از کثرت بسوی وحدت رهسپار است و ما در بحث بسيط‌الحقيقه با اين بحث روبرو هستيم که: بدترين ترکيب وجدان و فقدان است و موجودی که اين ترکيب را هم نداشته باشد واجد همه حقايق است, در واقع حقيقت و واقعيت در فلسفه صدرا تابع وجود است و از آنجا که معرفت وجودی مورد بحث قرار مي‌گيرد و هيچگاه شما نمي‌توانيد معرفت را بدون وجود در نظر بگيريد, خود بخود با مشکل دوآليسم دکارتی روبرو نخواهيد شد و حقيقت و واقعيت به اينگونه نيز مقول به تشکيک خواهد شد. اگر معرفت شناسی براساس بحث در وجودشناسی در فلسفه صدرا توجيه مي‌گردد چگونه مي‌توان از معرفتی که دارای قيام صدوری به وجود شناسا هست به معرفتهای علم نظری و تجربی دست يافت؟ معرفت شناسی که در عرض حرکت مي‌کند به علوم تجربی دست خواهد يافت, معرفت‌شناسی که در طول حرکت مي‌کند به معرفت الهی دست خواهد يافت و انسانشناسی اصيل را به شما هديه خواهد کرد. تمايز در معرفت شناسی صدرا بسيار مهم است, تصرف در وجود نتيجه هر دو علم است اما يکی در عوارض ماهوی تصرف پيدا کرده و ديگری در اصل وجود, تغيير عوارض ماهوی بنابر اصل حرکت جوهری از وجود نشئت مي‌گيرد, که در هر مرتبة خود مي‌تواند سبب اين تغيير و حرکت باشد ولی برای بشر راه دوم با تغيير عوارض ماهوی راحتتر مي‌باشد, بهمين جهت است که در اصل وجود کمتر خواهان تصرف خواهند بود. توجه به تغيير عوارض ماهوی مستلزم غفلت از وجود و اصل وجود است, اما اين غفلت لازمة تاريخ بشری است, بشری که در عرض معرفت شناسی خود حرکت مي‌کند بدنبال راحتی در عالم امکان, اين همه تلاش در عرصة وجود انجام مي‌دهد. در طی مراتب اگر توجه به مرتبة بالا مورد غفلت واقع شود, ديگر جايی برای سلوک باقی نمي‌ماند. ملاصدرا در اسفار به نکته‌اي اشاره مي‌کند که شما مي‌توانيد اين نکات را در آراء هوسرل, هايدگر و بعضی از اگزيستانسياليستها بيابيد و آن اينکه علم خود جزو مسائل وجود است: العلم ليس امراً سلبياً کالتجرد عن المادة، و لا اضافياً بل وجوداً, و لا کل وجود بل وجوداً بالفعل لابالقوة, و لا کلّ وجود بالفعل بل وجوداً خالصاً غير مشوب بالعدم, و بقدر خلوصه عن شوب العدم يکون شدة کونه علماً.([12]) عالم با علم و معلوم در نظر گرفته مي‌شود و در واقع شما در يک تضايف و در يک ذات اضافه قرار مي‌گيريد و در اتحاد علم و عالم و معلوم که هيچگاه بمانند دکارت در يک کپسول در بسته به نام ذهن گرفتار نخواهيد شد تا بخواهيد کوشش کنيد که بيرون بياييد و هيچ راهی را برای بيرون آمدن خود نداشته باشيد. در غرب با ظهور کانت شما تماماً مي‌توانيد احکام معرفتی را از احکام وجودشناسی جدا کنيد و يکی را عرصه عقل نظری بدانيد و ديگری را عرصه عقل عملی, ولی در فلسفه صدرا تنها از دريچة وجود است که مي‌توانيد به معرفت نگاه کنيد و شما دارای احکام معرفتی جدای از احکام وجودشناختی نخواهيد بود. ملاصدرا در عبارت ذکر شده بحث علم را مطرح مي‌نمايد که علم امری سلبی مانند تجرد از ماده نيست و نه امری اضافی, بلکه وجودی, در اين مرتبه هرچه شما به مراتب خالصتر علم دست پيدا کنيد براساس آن ترکيب وجدان و فقدان در بحث بسيط‌الحقيقه, شما به بساطت بيشتر و در نتيجه به حقيقت بيشتری نايل مي‌گرديد. و علم شدت بيشتری پيدا کرده و کمتر با فقدان و عدم آميخته مي‌گردد و اين حرکت چيزی به غير از سلوک بطرف بسيط‌الحقيقه نيست. در اين بحث حقيقت علم که يک امر طولی است اگر متوقف شود حجاب مي‌گردد. در عرفان و بحث ملاصدرا ما هم دارای حجابهای ظلمانی هستيم و هم نورانی. نظريات صدرا درباب معرفت و علم چنانکه گذشت تأثير عمدة خود را بر روی مفسرين, فقها, متکلمين و طالبان حکمت بعد از او گذاشته است تا جاييکه شما مي‌بينيد در بحثهای مستقلات عقليه ملاصدرا مراتب حکم را به مراتب وجود مي‌داند, در تفسير علامه طباطبايی بسياری از آيات را در آينه اصالت وجود صدرا مشاهده مي‌کند, و هم او تفسيری فلسفی به بعضی آيات اضافه مي‌نمايد. مثل اينکه مدتها مسلمين در فهم صحيح آيات به آنچه که صدرا ذکر مي‌کرد, نرسيده بودند و افقهای جديدی از معانی آيات بر روی مفسرين اينگونه گشوده مي‌شود که صدرا در اين مسير جهت اينکه انسان نه در دام هلاکت خيالات باطل گرفتار شود و نه بدون بنيان محکم اين سخنان را بدست دهد شيوه‌اي را که قبل از او سهروردی به او پايبند بود بحد اعلای خود رساند ملاصدرا مانند سهروردی به ارتباط متقابل ميان تجربة عرفانی و تفکر منطقی کاملاً ملزم بود. هرگونه فلسفه پردازی که به عاليترين تحقق روحانی رهنمون نشود جز سرگرمی عبث و بيهوده‌اي نيست. درست همانطور که هر گونه تجربه عرفانی که ورزش و پرورش نظری و فکری دقيق در فلسفه پشتوانة آن نباشد جز طريقی برای توهمات و انحرافات و گمراهی نيست.([13]) چنين بود عقيده استواری که وی از طريق تجربه شخصی خويش حاصل نمود. در اين تجربه, فقط تلاقی عرفان و فلسفه بوسيلة تحقق اشراق ناگهانی وحدت نهايی عاقل و معقول _ بيننده و ديده شده _ و خود عقل انجام مي‌يافت.([14]) آنچه که صدرا در جهت حقيقت علم عنوان کرده برای آنچه که مخصوص مشرقيان بوده تحولی عظيم ايجاد نموده است. نگاه امروزين به دين با توجه بنظر صدرا يک نگاه وجودی مي‌شود, نگاه به خداوند بعنوان يک حقيقتی که حقيقت انسانی را در مشهد حضور او قرار مي‌دهد تا از اين طريق با شناخت اين نفس که آينه حقيقت اوست به همان اندازه در همان مرتبه اتحاد پيدا نمايد و از طريق اين فنا در هر مرتبه به آن بسيط الحقيقه نزديک شود و از فقدانهای کمالی خود يا عدمهای خود بکاهد. تأثير عميق ملاصدرا بر تمامی علوم عقلی و حتی علوم وابسته به نقل, بعد از خود آشکار است. بسياری از اخبار نقلی بعد از صدراست که تفسير مورد قبولی پيدا کرده و برای صاحبان خرد فهم مي‌گردد و مورد قبول واقع مي‌شود, حتی شناخت ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين در معرفت شناسی وجودی صدرا معنايی بس عميق پيدا مي‌کند و «قرآن ناطق و شناخت حق به خود او» که از فرمايشات مولای متقيان علی(ع) است در بحث تشکيک وجود و اشتراک معنوی وجود قابل تفسير مي‌گردد و ملاحظه افعال و گفتار ائمه در آينه حکمت متعاليه ابعاد الهي خود را بر روی شيفتگان ولايت مي‌گشايد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاهی اجمالی که بنده به مطالب فوق داشتم به نظرم مطلب همان است که جنابعالی در مقایسه‌ی بین اصالت وجود صدرا با مفاهیمِ استعلاییِ کانت به میان آورده‌اید که عملاً به گفته‌ی شهید مطهری ما در نگاه کانتی به واقعیت، خواسته یا ناخواسته گرفتار نوعی شکاکیت می‌شویم و عملاً روح تصرف در عالم، جایِ هماهنگی با عالم را در ما پدید می‌آورد. با این‌همه نباید از تفکر کانتی به جهت ارجحیت حکمت گرانسنگ صدرایی غفلت کرد. زیزا شناخت دنیای جدید بدون کانت ممکن نیست. موفق باشید

23656
متن پرسش
سلام علیکم جناب استاد: سوالی در مورد رمالی داشتم. غیر از شیادهای زیاد در این عرصه آیا رمالی صورت حقیقی هم دارد؟ و در این صورت پیش گویی ها می تواند از طریق ملائکه باشد یا اجنه اخبار صحیح منتقل کنند؟ آیا برخی اجنه حداقل به لوح محو و اثبات دسترسی دارند؟ بنده خودم تجربه رمالی را دارم که وقتی نوجوان بودیم و در پارک برای تفریح با خانواده رفته بودیم برخی اتفاقات مهم در زندگی من و پسر عمویم را پیش بینی کرد. آن اتفاق ها حدود ۱۰ سال بعد محقق شد بدون این که ما اصلا یادمان باشد!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که قرآن می‌فرماید جنّیان خبرها را از عالم غیب می‌دزدند و استراق سمع می‌کنند «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ»؛[1] و به همین جهت، خبرهای آن‌ها خبرهای محدود به زمان آینده است که دردی را دوا نمی‌کند و نه خبرهایی از عوالمِ متعالی و حقایق ربّانی که انبیاء و اولیاء ما را از آن‌ها آگاه می‌کند. موفق باشید 


[1] - سوره حجر، آيات 18 تا 16.

23135
متن پرسش
با سلام: اگر ممکن است متنی را که در رابطه با آیات مربوط به جناب هابیل و قابیل در جلسه خواندید را برای بنده ارسال فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

بسمه تعالی سلام علیکم  متن درخواستی تقدیم می شود . موفق باشید

چه کنیم تا قابیل نباشیم؟

باسمه تعالی

«وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ. لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ. إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي‏ وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمينَ».(مائده/ آیات 27 تا 29)

و داستان دو فرزند آدم را به حقّ بر آن‌ها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از يكى پذيرفته شد، و از ديگرى پذيرفته نشد؛ (برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت!» (برادر ديگر) گفت: «(من چه گناهى دارم؟ زيرا) خدا، تنها از پرهيزگاران مى‏ پذيرد! (27) اگر تو براى كشتن من، دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى‏ گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى ‏ترسم! (28) من مى‏ خواهم تو با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردى (و بار هر دو گناه را به دوش كشى)؛ و از دوزخيان گردى. و همين است سزاى ستمكاران! (29)

۱. قهرمانیِ هابیل، قهرمانیِ مرد جنگجو نیست، بلکه حماسه‌ی یک شهید است تا در راهِ مقصود هرگز ایمان را ویران نکند.

۲. بالاترین نیرو در عین تواضع و فروتنی و نه فرومایگی، ظهور می‌کند. در این حالت آن‌چه خدایی است پیش می‌آید.

۳. هابیل قهرمانی است که از خون و حرصِ فرومایه که به قدرت حرص دارد، پاک است. قهرمانی است خالی از خشونت، برای آن‌که شعله‌ی مقدس ایمان همواره روشن بماند.

۴. در کربلا عطشِ شهیدشدن در میان بود. هابیل می‌داند با این نحوه شهادت چه جبهه‌ای را می‌گشاید. دفاع در عین انتخاب شهادت. زیرا اگرپیش‌دستی نکنی و او را نکشی، شهیدت می‌کنند و لذا امام پیشنهاد زُهیربن‌قین را برای پیش‌دستی و شکست سپاه حرّ نپذیرفتند تا شروع‌کننده‌ی جنگ نباشند. این یعنی باید فراسوی مرگ فکر کرد.

۵. با قدرت‌نمایی قابیل آن‌چه می‌ماند نیست‌انگاری است، ولی با برخورد جناب هابیل آن‌چه می‌ماند کرامت است و بزرگواری، بدون آن‌که ذلت و خواری در میان آید و این‌کار از جابه‌جاکردنِ کوه‌های بلند سخت‌تر است که چگونه اخلاق را در هویتی کریمانه پایدار نگه داشت و نه اخلاقِ ترسوها و ذلیل‌ها. تاریخ کریمانه‌ای که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این دنیای قابیلی به میان آورد تا ریشه‌ی هرگونه نیست‌انگاری کنده شود.

۶. هم ریشه‌ی نیست‌انگاریِ اراده‌ی معطوف به قدرت و هم ریشه‌ی نیست‌انگاریِ انفعالیِ ظلم‌پذیر که جریان غرب‌گرای ما بدان مبتلا است، خواستارِ نیستی ما می‌باشد و ریشه در فرهنگ قابیلی دارد.

۷. جریان نیست‌انگاریِ انفعالی به‌زعمِ خود می‌خواهد نه قابیل باشد و نه هابیل، و این یعنی فرار از هر مخاطره‌ای که قابیلیان منشاء آن هستند، و این یعنی فروافتادن در برهوتِ بی‌ارزش‌شدن برترین ارزش‌های فراحسّی و ماندن در حوزه‌ی نفی و انکارِ هر امر مقدس. این یعنی ندیدنِ جایگاه هابیل که محل ظهور تقواست و ندیدن امام حسین «علیه‌السلام» که محل تقابل با یزید است و ندیدنِ نظام اسلامی که نظام استکباری آن را نادیده می‌گیرد. این یعنی هنوز هابیل و هنوز قابیل، و هنوز این قابیل است که در اوج بی‌خردی، کارِ زشت خود یعنی تجاوز به یمن را با هزار رسانه و ثروت نمی‌تواند پنهان کند و هر روز خوار و خوارتر می‌شود؛ «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ».

۸. تواناییِ بشری تنها در حوزه‌ی إعمالِ قدرت قابیلی نیست که امروز عَمالقه به میدان آورده‌اند و شما بنی‌اسرائیلیان از ترس آن‌ها به زعیم خود یعنی حضرت موسی«علیه‌السلام» می‌گویید: ما هرگز وارد آن شهر نمی‌شویم تا زمانی که آن‌ها در آن شهر قرار دارند «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها»(مائده/24).

۹) استمرار إعمال قدرت قابیلی ناپایدارترین نحوه‌ی بودن است و همواره نحوه‌ای از ندامت را به دنبال دارد از آن جهت که به آن‌چه می‌خواستند هرگز نمی‌رسند، چه آن قابیل، یزید باشد و چه شاه و چه صدام و چه آل سعود و چه آمریکا؛ و به همین جهت به فریب‌کاری دست می‌زنند زیرا کار خود را باید پنهان کنند و در این کار، فریب‌کاری برایشان ضرورت می‌یابد و سقوط‌شان نیز از همین‌جا شروع می‌شود.  

۱۰) چه کنیم که با نظر به سیره‌ی خاصّ حضرت هابیل، قابیل نباشیم؟

۱۱) همه می‌خواهند هابیل باشند، ولی هابیل‌شدن راه و رسم خاصّی دارد که در آیات 28 و 29 سوره‌ی مبارکه‌ی مائده متذکر آن است.

۱۲) قابیل پشیمان شد ولی نه از آن کاری که کرده بود، بلکه از آن‌که نتوانست به جای آن کلاغ، خودش جسد برادر را پنهان کند، «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ (31) زیرا کار زشت او نسبت به برادرش روی دستانش مانده بود. و خداوند بالاخره ورود می‌کند و در این موارد هم نیز جهان را در اختیار زشت‌کاریِ زشت‌کاران قرار نمی‌دهد.

۱۳) قابیل به نهایتی می‌اندیشید که نهایت نبود و پشیمانی او از آن جهت برایش پیش آمد که متوجه شد حساب همه‌جا را نکرده بود، نه آن‌که چرا به چنین کاری دست زد.

۱۴. وای اگر هابیل که معنیِ زندگی است در همه‌ی ابعادِ آن، به معلمی تبدیل شود که تنها به ما توصیه‌های اخلاقی می‌نماید. معلمی که آینده‌نگری در او کاسته شده است. فضیلت‌های هابیل برای ساختنِ یک آینده‌ی متعالی است و لذا متوجه است بنا نیست به اسم توصیه های ساده‌ی اخلاقی، صمیمیت بمیرد. او می‌خواهد بنیان‌گذارِ صمیمیت برای همه‌ی بشریت باشد و لذا علی «علیه‌السلام» دوسال در جبهه‌ی صفین کار را به درازا می‌کشند که شاید جنگی صورت نگیرد.

۱۵. سخنان هابیل این آغازین انسان، صدای انسانی است که می‌خواهد زندگی را به درستی شروع کند و به همین جهت می‌گوید: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ» (28). و قابیل چیزی جز یک انسانِ ضد زندگی نیست. از سخنان جناب هابیل، نوری از زندگی به درخشش آمده است و این، احتیاط‌کاری نیست، این، استحکامِ شخصیتی است که زندگی را می‌شناسد و می‌تواند از زهر، پادزهر بسازد و در مقابل خصومتی آن‌چنان سهمگین و بی‌دلیل، راهی ماورای آن خصومت به میان آورد. دفاع در مقابل تجاوز، حاشیه‌ی این هماوردی است. حسین «علیه‌السلام» خواست کربلایی بسازد تا معنای زندگی گم نشود. آری! مسلّم آن‌جایی که باید از خود دفاع می‌کرد، فروگذار نکرد.

۱۶. قابیل به «قدرت» می‌آویزد و آل سعود به قابیل، و هابیل به «حقیقت» نظر دارد و حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به حسین«علیه‌السلام».  

۱۷. مگر می‌توانند به خودیِ خود این شهدای ما را با حیله‌ها و رسانه‌های خود پنهان کنند؟ مگر آن خدا که سنگر دیگری برای حضور شهدای ما در فکه و شلمچه و طلائیه گشوده است، به قابیلیان فرصت می‌دهد که از سرِ خود هرکاری بخواهند انجام دهند؟ آن غراب مأمور خدا است تا به قابیلیان بفهماند از شما هیچ کاری ساخته نیست، حتی در پنهان‌کردنِ جنایتی که انجام داده‌اید.

۱۸. آری! قابیل پشیمان است اما نه از کاری که کرده؛ پشیمان است از آن‌که نتوانست به نتیجه‌ای که می‌خواهد برسد. تا سر حدّ مرگ، زخم خورد زیرا خواست تنها با خشم و تحقیر کارِ خود را جلو ببرد و حال در حالِ شکستن است، «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ». زیرا می‌داند بالاخره دور، دورِ هابیل خواهد شد و کسی سراغ قابیل را نمی‌گیرد. و این است که گفت: «يا وَيْلَتىَ‏ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي‏» وای بر من! آیا من از این‌که همچون این کلاغ باشم و بتوانم این سند رسوایی را پنهان کنم عاجزم؟

۱۹. این ناله‌های فروخورده از رنجی درونی، قصّه‌ی هرکسی است که قابیلی عمل کند و چون خشایارشاه، دریا را تازیانه زند تا از غمی که احاطه‌اش کرده است، رهایی یابد ولی هیچ پاسخی درنیابد. پوچی گلویش را می‌فشارد، زیرا خواست به خدا اعتراض کند چرا قربانی‌اش قبول نشد. با قتلِ هابیل، خواست همه‌ی محراب‌ها را خراب کند تا دیگر قربانگاهی در میان نباشد. چقدر زود سرود پیروزیِ او، مارشِ شکست را به صدا در آورد! «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ».

 ۲۰. رقصی بر فرازِ زوال، قصّه‌ی قابیلی است که امروز ترامپ نام گرفته است تا هابیلیان، استحکام خود را بر فراز رقصِ شمشیر ترامپ با آل سعود را نشان دهند و نماینده‌ی صلح و دوستی برای انسانیتِ از دست‌رفته باشد.

۲۱. باز می‌پرسم چه کنیم که قابیل نباشیم؟ نه با «لنین‌» شدن در شوروی و نه با «جمال‌عبدالناصر» شدن در مصر و نه با «احمدبن ‌بِلا» شدن در الجزایر و نه با «چگوارا» و «فیدل‌کاسترو» شدن در کوبا، هابیل نخواهیم شد زیرا باز در گردونه‌ی اراده‌ی معطوف به قدرت قدم گذاشته‌ایم و این غیر منطق هابیل است که گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ». باید به راهی قدم گذاشت که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این زمانه در مقابل بشر امروز گشود و به جناب هابیل اقتدا کرد، وگرنه باز از طریق FITF و برجام، رقصی در فراز پرتگاه به میان می‌آید و باز فریاد در خلأ و قرنی در حالِ زوال و در حال کوری معنوی و تکرارِ سرگردانی بنی‌اسرائیل در سرزمینِ تیه.   

23034

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: درباره نماز اول ماه قمری چند سوال محضرتان داشتم: ۱. زمان خواندن نماز اول ماه چه موقع می باشد؟ ۲. بهترین موقع و با فضیلت ترین زمان خواندن نماز اول ماه چه موقع است؟ ۳. و تا چه زمانی فرصت و وقت خواندن نماز اول ماه است؟ ۴. آیا اگر یادمان برود یا فرصت نداشته باشیم می توان نماز اول ماه را روز دوم ماه خواند یا قضای آن را به جا آورد که از فیض آن بی بهره نماند. ۵. توصیه و نظر حضرتعالی بر خواندن نماز و صدقه اول ماه قمری و مداومت بر آن چیست؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نماز اول ماه را در طول روز اول ماه می‌توان خواند و قضا ندارد که به جای آن روزِ بعد خوانده شود، نماز با ارزشی است تا آن‌جا که ممکن است نباید از دست داد. موفق باشید

22984

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر و خوشی، ان شاءالله که در صحت کامل هستین، استاد در جلسه ۹ چگونگی به فعلیت رسیدن باورها با استناد به حدیثی از امام جواد (ع) فرمودین که سرعت سیر به سوی حق از طریق قلب خیلی سریعتر هستش تا از طریق عبادات همراه با حضور قلب. استاد سوال بنده اینجاست؛ خوب قلب یعنی خود آزاد از زمان، در نماز هم تا از زمان آزاد نشیم که به حضور قلب نمی رسیم یا بازم در عبادات همراه با حضور قلب، پای قلب یا همون خود آزاد از زمان در میان هست. پس یعنی هر دو حالت یکی می شوند. ممنون میشم ابهام بنده رو برطرف بفرمایید.تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان به این نکته فکر کرد که حضرت می‌خواهند ما همواره حتی خارج از عبادات هم آن نحوه احساس در محضر حق را در خود نهادینه کنیم. موفق باشید

22301
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر و خسته نباشید، استاد سوالی در مورد جزوه شرح دستورالعمل های آیت الله بهجت داشتم، اونجا که شما در شرح بند ۱۶ این جزوه می فرمایید: راضی بودن به مشکلات دنیا در راستای عبادت خداوند، موجب قرب الهی خواهد شد. استاد در این مورد و موارد مشابه این بنده خیلی ابهام دارم، آیا راضی بودن مشکلات که باعث رضای خداوند هست، مربوط به مشکلات خارج از اراده ما (قضا و قدر الهی) میشه یا حتی شامل مشکلاتی که در اثر بی تدبیری خود و یا جامعه و اطرافیان ایجاد شده هم میشه؟ مثلا اوضاع و احوال نامساعد کشور و جهان پیرامون، ظلم ها و ستم ها و فساد و مشکلات و مسائل دیگه. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر انسان در مسیر توحید و در بستر و سیره‌ی اولیاء الهی باشد، ضعف‌ها و خطاهایش هم موجب عبرت می‌شود. آیا نباید برای مردم معلوم می‌شد سیاسیون مدعی اصلاح‌طلبی که عملاً یک باندِ طرفدار ثروت و اشرافیت‌اند نمی‌توانند قدمی در راستای خدمت‌گذاری به مردم در مسیر اهداف انقلاب اسلامی بردارند؟ مسلّم مردم در انتخاب‌های آینده‌ی خود متوجه‌ی این امر خواهند شد و از این جهت می‌توان همین مشکلات را هم منشأ خیر دانست، به همان معنایی که حضرت ربّ العالمین می‌فرماید: «فاعتبروا یا اولی الابصار!». موفق باشید  

22250
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوار چرا اینقدر اصطلاحات رمزگونه می گذارند روی اعمال؟ مثلا نماز با مراقبه چه فرقی داره؟ آیا اشکال داره یک اسم دیگر بهش بدیم؟ دوم اینکه من با اینکه فهمیده ام که نماز مراقبه ایست که ما را به حضور میرسونه، بیرون رفتن از توهم و تک افتادگی و یک سیر درونی دارد، اما هر از گاهی لای الفاظ و مفاهیم ذهنی گم میشم و مثلا الله اکبر گفتن ها و صحبت کردن با یک موجود برتر، به گونه ای برای یک فرد معمولی گمراه کننده هم میتونه باشه، حتی در حد مریضی که من می بینم برخی از افراد به نوعی درگیر این تصورات هستن. منظورم این هست که میتونه بر توهمات ما بیفزاید. مثلا من خودم گاهی وقتها که اذکار و سوره ها را قرائت می کنم در صورت می مانم و نمیتوم فراتر برم و ناراحت میشم. یک آن به خود میایم و می بینم فقط دارم به معنی این اعمال و اذکار فکر می کنم که این خم و راست شدن منو به کی میرسونه و آیا بجز این الله گفتن نمیشه راهی بود؟ و اصلا من مگه چقدر احمق باشم که کسی رو بپرستم که نامش رو هم الله گذاشته ام و دارم می پرستمش ولی نمیدونم کجاست؟ و چطوری میشه ارتباط برقرار کرد و این دست افکار ماورایی داشتن و تصور موجودات خیالی که از ما برتر هستن. ببینید استاد این افکار درسته ساده لوحانه و مال یک آدم بی دانش و مبتدی هست ولی حقیقت این هست که من گاهی یادم میره اصلا حس و حال واقعی و همینطور بدم میاد از این حماقت که میدونم حال خوبه نیست و نمازم یکجور بازی با الفاظ هست و ذهن خودم هست و حتی وقتی یک مرتبه به خودم میام می بینم اصلا حضور ندارم و صداهای اطرافم و نشنیدم و یکجور دارم تو ذهنم غرق میشم و غرق خودم و افکار هستم. در صورتیکه یک مراقبه واقعی این هست که در همان مکانی که هستیم حضور موثر داریم و غرق در خود نیستیم و اگر صداها را نشنویم یا مثل حضرت علی علیه سلام که درد را حس نکرد وقتی شئ را از پای ایشون خارج کردند و متوجه نشد به این معنی که آمد نیست. بلکه ایشان در حال حضور داشتن و از این بابت بود. اما من گاهی در نماز آنقدر توی خودم و عالم ذهنی ام گیر هستم که اطرافم رو نمی بینم و گویی دارم خدای ذهنیم رو و اون تصویر ذهنیم رو که شاید بیشتر همون ترس های من هستند رو می پرستم. خیلی نگرانم کمکم کنید. من فکر می کنم خیلی دچار توهم هستم. استاد با عرض معذرت، شاید حرفم خام بنظر برسه ولی پرسیدن عیب نیست. اگر من حالم با نماز خوب نشه و بدتر بشم. آیا کسی هست واقعا جواب این و بده. همونقدر که ما رو از بی نمازی ترساندن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی. سلام علیکم: گفت «ای برادر عقل یک دم با خود آر/ دم به دم در تو خزان است و بهار»

آری فطرت انسان‌ها خداگرایی لازم را همراه با معرفت فطری دارد ولی همواره با ادامه‌ی عبادات است که بعضا این فطرت ظهور می‌کند و آرام آرام به فعلیّت لازم می‌رسد؛ به همین جهت شریعت الهی با توجه به چنین احوالاتی که ما انسان‌ها داریم عبادات ما را می‌پذیرد در عین این‌که همه‌ی آن‌ها با حضور قلب همراه نیست زیرا در کلیت، آن عبادات جواب‌گویی به فطرت است و آن‌چه در نهایت پیش می‌آید برایند آن رجوعی است که در طول زندگی نسبت به حضرت پروردگار برای انسان پیش می‌آید و به همین جهت نباید آن عباداتی که به ظاهر با حضور قلب همراه نیست را بی بها دانست هر چند که باید تلاش کرد شرایط غفلت نسبت به حضور قلب را به حد اقل رساند. موفق باشید

21534
متن پرسش
سلام استاد: اختیار ما چطور ذیل مشیت الهی قرار میگیره؟ چون یه جاهایی من یه چیزی رو میخوام که خدا اونو برای من نمیخواد. اینجا مشیت الهی در صحنه است؟ اگر جواب بله است پس اختیار دایره اش کجاست؟ در جزوه های شما جای مشیت الهی خالیه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در نظام احسن عالم وجود می‌توانیم خود را پرورش دهیم نه آن‌که بتوانیم مقابل نظام الهی قرار گیریم. جزوه‌ی «جبر و اختیار» در این مورد نکاتی برای شما دارد. موفق باشید

21014
متن پرسش
با سلام: استاد دو سوال از محضر شما داشتم اولی راجع به مدل حکومت داری ما، من راجع به ولایت فقیه نظر مثبتی دارم چه اینکه یک شخص فقیه مدیر مدبر آگاه به مسائل به خوبی می تواند عدالت را در زمان غیبت امام معصوم اجرا کند. من مشکلم با کارایی و عملکرد ولی فقیه است. الان در کشور ما طوری شده که نیروی نظامی تحت اشراف مستقیم رهبری است که الحمدالله شاهد قدرت نظامی هستیم. از آن سو چون بخش اقتصاد و فرهنگ و سیاست داخلی و خارجی در مقام اجرا توسط دولت ها اجرا می شود و رهبری خطوط کلی را مشخص می کند ما به خاطر خودخواهی دولت مردان و اینکه هر دولتی آمد سعی داشت نظرات خود را پیش ببرد شاهد پسرفت در این حوزه ها هستیم. واقعا اگر از همان روز اول همه چیر تحت اشراف مستقیم رهبر در مقام اجرا می بود و خود رهبری در مسائل اقتصاد و فرهنگ به صورت مستقیم وارد می شدند بهتر نبود تا شاهد این اوضاع نباشیم؟ از نظر شما بهترین مدل حکومت داری چه مدلی است؟ اما سوال دوم راجع به خود شخص رهبری امام خامنه ای تعابیری از بزرگان و عرفای نامی راجع به رهبری می بینیم که شخصیت رهبری را دست نیافتنی جلوه می دهند و ایشان را تا مقام عصمت بالا می برند مثلا در یک جایی حضرت آيت‌الله حسن‌زاده آملي جلوي حضرت آقا دو زانو نشسته و ايشان را مولا خطاب مي‌كنند حضرت آقا ناراحت شده و به علامه مي‌فرمايند اين كار را نكنيد. علامه حسن‌زاده مي‌فرمايند اگر يك مكروه از شما سراغ داشتم اين كار را نمي‌كردم یا تعبیری از استاد عبدالقائم شوشتری هست که می فرمایند حضرت آیت الله خامنه ای از جنس أنبیا هستند، از مُرسلین هستند در افق بسیار بالایی هستند من از فدائیان رهبری هستم این به نظر من اغراق و غلو ها راه را برای سوال و پاسخ گویی رهبری در حوزه هایی که تحت اشراف مستقیم رهبری است مسدود کرده به طور مثال در زمینه حصر موسوی و کروبی که توسط شورای امنیت ملی تصمیم گیری شد اعضای آن را رهبری انتخاب و مصوبات آن باید به تایید رهبری برسد. پس رهبری دخالت مستقیم در حصر آقایان دارند. اما سوال اینجاست ایا بعد از هفت سال زمان آن نیست که عدالت به طور کامل درباره آنها اجرا شود و فرقی بین کسانی که مسوولیت در نظام داشته و شهروند عادی نباشد حتی این عدم برخورد باعث شده تا کسانی مثل محمود احمدی‌نژاد با وجود داشتن پرونده با تمام توان علیه ارکان نظام سخن پراکنی کنند این اشتباه ایشان در دخالت مستقیم درباره حصر موسوی کروبی و عدم پاسخ گویی شفاف ایشان باعث شده در این نظام کسانی مثل محمود احمدی‌نژاد که از امکانات نظام استفاده کردند امروز در یک مصونیتی باشند و اینگونه سخن بگویند پس جایگاه عدالت کجاست؟ حال آیا شما حدی از خطا و اشتباه را برای رهبری قائلید و اینکه چطور نسبت خود را با ولایت فقیه تنظیم کنیم که از جاده حق و انصاف خارج نشویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا ساختارهای نظام اداری ما در هر سه قوه تغییر نکند، اگر هم آن امور همه مستقیماً زیر نظری مقام معظم رهبری باشد، مشکل باقی خواهد بود. مدیریت ایشان از آن جهت با ارزش است که تحت عناوینی مثل آتش به اختیار و یا رشددادن جریان‌های خودجوشِ مردمی، جامعه را از ساختارهای غربی عبور دهد 2- چون خداوند در سوره‌ی نساء آیه‌ی 113 به پیامبر خود به عنوان رهبر دینی جامعه می‌فرماید: « وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً»، اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند؛ اما جز خودشان را گمراه نمى ‏كنند؛ و هيچ گونه زيانى به تو نمى ‏رسانند. و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏ دانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است. رهبر دینی امروز ما نیز توانایی‌هایی دارند که امثال حضرت آیت اللّه حسن‌زاده با نظر به این توانایی‌های خدادادی آن‌چنان تواضع‌هایی را انجام می‌دهند، در عین آن‌که همواره حرکات رهبری را در نسبت با سیره‌ی امامان معصوم می‌سنجند و جای نقد را محفوظ می‌دارند. 3- تصمیم‌گیری‌های مربوط به شورای امنیت ملی را به عهده‌ی اعضای آن گذاشته‌اند که رئیس آن از طرف رئیس دولت انتخاب می‌شود. موفق باشید

20844

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد معزز: چند صباحی است در بسیج مدرسه علمیه معصومیه قم در خصوص تحول ریشه ای فضای مجازی در جهت نفی حاکمیت طاغوت از فضای مجازی و استقرار حاکمیت الهی فعالیت می کنیم که اخیرا به یک طرح تحول بنیادین فضای مجازی رسیده ایم که مبتنی بر الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت و مستظهر بر مبانی و منابع اسلام ناب و ریشه دار در هویت ملی، زمینه ساز تحقق تمدن نوین اسلامی خواهد بود ان شاالله. منتها سوالی که برای بنده در این بین وجود دارد این است که دشمن را چه تعریف کنیم. آیا دشمن را تمدن غرب لحاظ کنیم یا دشمن را راس استکبار (آمریکا) فرض کنیم. از آنجا که هرآنچه دشمن را فرض کنیم برنامه ریزی ها و راهکارها تفاوت های جدی پیدا می کند، این بحث اهمیت دارد. آنچه از اول مد نظر داشتیم این بود که دشمن تمدن غرب است. تمدن غرب به لحاظ اینکه توانسته بر اساس مبانی مادی خود، سبک زندگی خاصی ارائه دهد و نیازهای جامعه را در سطح مطلوبی مبتنی بر همان اندیشه مادی، پاسخگو باشد در نوع خود بسیار موفق بوده و توانسته سراسر عالم را فتح کند و خود را به عنوان الگوی برتر تفکر و زندگی به تمام فرهنگ ها غالب نماید. اما بعد از مشورت با یکی از اساتید متوجه شدم که قلب تپنده و موتور محرک این تمدن همان استکبار جهانی و آمریکاست بطوریکه اگر حاکمیت و تسلط آمریکایی از مناسبات بین المللی و در ما نحن فیه (فضای مجازی) رفع شود، خود تمدن به لحاظ تئوریک و ابزار، دشمن اساسی محسوب نمی شود، بلکه این نظام ایالات متحده است که این بذر شوم (تمدن غرب) را بارور کرده و موجب انحرافات و نشر مفاسد در عالم شده است، فلذا راهکار درست، مقابله و نفی حاکمیت آمریکاست که در این صورت دعوا یک دعوای سیاسی البته با مبانی اسلام ناب خواهد بود تا مقابله گفتمانی و بسط نظریات تئوریک در مواجهه با تمدن غرب. به دیگر سخن مبتنی با نظر دوم اگر تمدن غرب را امروز دشمن قلمداد می کنیم بواسطه حاکمیت شرربار آمریکاست که موتور محرک آن است والا خود تمدن غرب مانند مرداری است که باید دیگری آن را حرکت دهد. ضمن اینکه بیشترین توجه حضرت آقا در خصوص نقش شرربار آمریکا در مفاسد و دشمنی هاست و بسیار کمتر سخنی از تمدن غرب به میان می آورند. نظر حضرتعالی در این خصوص چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در ابتدا بتوان از آمریکا شروع کرد، ولی عنایت داشته باشید مبنایِ روح استکباری اومانیسم است به همان معنایی که آقای دکتر مهدی بنائی در سمینار «فلسفه، جنگ و صلح» آن را مطرح نمودند و روشن کردند کار از کانت شروع شده. آدرس آن سخنرانی عبارت است از: https://t.me/bijanabdolkarimi. موفق باشید

20287

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: آیا یک عارف حق و اجازه دارد که از خبرهای غیبی به شخص عادی خبر دهد و طبق شرع آیا امکان آن هست یا مثلا خطاهای کسی را بازگو کند به دلایلی خاص _ و چقدر یک عارف می تواند در بدن یک انسان تصرف کند؟ حد آن چقدر است و این اجازه را برای سلوک افراد دارد یا خیر؟
متن پاسخ

اسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً عرفا چنین اذنی ندارند که اسرار کسی را فاش کنند و تازه، حضرت حق که ستارالعیوب است به راحتی باطن افراد را برای هر عارفی آشکار نمی‌کند! موفق باشید

20174

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد شرح منازل السائرین شما را چه طور می توان تهیه کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح آقای یزدان‌پناه را دنبال بفرمایید. مکان: فلکه شهدا، خ کاوه، بعد ترمینال بابلدشت، کوچه شهید مقارزاده، ساختمان سها (سرای هنر و اندیشه). موفق باشید

19912

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز خسته نباشید: استاد گرامی با توجه به اینکه ائمه اطهار بعضا با وصل به فاطمه زهرا سلام الله معمولا خودشونو اولاد رسول الله می خواندند و حتی در یهود هم داریم که نصبشان از مادرانشون هست. آیا شخصی که مادرش سیده هست خودش هم سید محسوب می شود؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید عرفاً این‌طور نباشد. ولی وقتی عیسی «علیه‌السلام» ابن مریم «سلام‌اللّه‌علیها» هستند چرا اولاد حضرت زهرا «سلام‌اللّه‌علیها» اولاد رسول اللّه «صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» نباشند؟ موفق باشید

19718

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ببخشید مزاحمتان می شوم. در این ایام به شدت احساس کردم که احتیاج به یک استاد اخلاق واقعی دارم. فقط نمی دانم از کجا شروع کنم و چه کتبی بخوانم. و با توجه به اینکه فقط نوجوانی پانزده ساله هستم نمی دانم با چه استادی شروع کنم که هم متوجه صحبت هایشان بشوم و هم واقعا رشد کنم. چند وقتی هم معراج السعاده را اجمالی می خواندم ولی دوستی به بنده گفت که کتاب سنگینی است و برای شما زود است به نظر خودم درست می گفت ولی بنده نیاز دارم به کتاب و استادی که هم رشد کنم و هم صحبت هایشان را متوجه بشوم. چون در شهر مقدس قم هم زندگی می کنیم از نظر داشتن اساتید خوب اخلاق موقعیت خوبی داریم. لطف کنید کتاب و اساتید اخلاقی خوبی معرفی کنید تا بتوانم از آنها استفاده کنم. خیلی ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بفرمایید با معارفی مثل «معرفت نفس» شخصیت علمی اخلاقی خود را شکل دهید. پیشنهاد ما بعد از کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح 10 جلسه‌ای آن است. کتاب و صوت مربوطه بر روی سایت هست. موفق باشید

18997
متن پرسش
سلام استاد عزیز: اول از همه شهادت امام هادی (ع) را خدمت شما تسلیت عرض می کنم به طوری که زمینه تقرب روز افزون ما به آن بزرگواران باشد. استاد ۱. تاثیرات مواد مخدر و روان گردان در نفس چیست!؟ و کسانی که اینان را مصرف می کنند ادعا می کنند که اشیا را به نحوی دیگر مشاهده می کنند! برای مثال رنگ های متفاوت و با موزیک هایی خاص از نظر روحی منقلب می شوند و اشیا را کارتونی و انیمیشنی مشاهده می کنند و استفاده از این مواد ها انسان را دچار چه ظلمات هایی در برزخ و قیامت می کند؟! و اینکه استاد عزیز جوانان زیادی مبتلا به این مواد ها (بیماری) هستند، چه راهی وجود دارد برای رهایی و نجات آنان از این لجنزار به ظاهر زیبا و اینکه دلیل حرمت این چنین موادی (تریاک، هرویین و کوکایین و ال اس دی، ماری جوانا،حشیش) را در صورت امکان بیان کنید. ۲. آیا قبل از اسلام در دین انبیا قبل خوردن شراب جایز بود!؟ ۳. آیا فرزندان آدم و حوا (ع) با یکدیگر ازدواج کردند!؟ و در صورت تصدیق مساله فوق چگونه در آن وقت ازدواج محارم جایز بود ولی در حالا غیر جایز است!؟ ان شاءلله خداوند خیرتان بدهد در دنیا و آخرت و توفیق استفاده بیشتر از معارف مطرح شده از سوی شما را به ما عنایت کنند. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! چون این نوع مواد، واهمه‌ی انسان را که عامل دوری از حقیقت است تقویت می‌کند. هر اندازه انسان جواب عقل خود را بدهد می‌تواند از برآورده‌شدنِ امیال واهمه نجات یابد. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست در این مورد کمک می‌کند 2- در هیچ دینی چیزی که انسان را از تعقل خارج می‌کند و آثار بدی بر روی جان و قلب انسان می‌گذارد، جایز نبوده 3- به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی در تفسیر آیات اولیه‌ی سوره‌ی نساء، شریعت الهی در آن زمان ازدواج خواهر و برادر را حرام نکرده بود. خوب است به نکات دقیقی که حضرت علامه در این مورد مطرح فرموده‌اند رجوع فرمایید. موفق باشید

18511
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در جایی فرمودید نزد مولوی شخصی نام محی الدین را آورد گفت نزد ما نام شیخ را دیگر مبر یعنی دو دستگاه فکری جدای از هم هستند و در جایی دیگر فرمودید چون بزرگان ما نفس ندارند اگر نور بیشتر دیدند قربان آن شخص می روند. ۱. این دو را چگونه با هم جمع کنیم؟ ۲. در سلوک ذیل شخصت امام خمینی (ره) به کدام یک از این دو بزرگوار‌ (محی الدین و مولوی ) می توان رجوع کرد؟ ۳. آیا سلوک حضرت آقا در این زمانه بنا به فرمایشاتشان در مورد مولوی، نزدیک به مولوی نیست؟ ۴. طریقه رجوع به مولوی چگونه است و آیا با مرتبط شدن با کتاب های «فیه ما فیه» یا «مثنوی» و حتی حافظ چنین رجوعی محقق می شود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که می‌فرمایید آن دو بزگوار دو دستگاه دارند، نه آن‌که یکی برتر از دیگری باشد 2- حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بیشتر در دستگاه محی‌الدین سلوک داشتند 3- نمی‌شود این را گفت. زیرا هیچ عارفی از مولوی نمی‌تواند بی‌بهره باشد ولی دستگاه آقا هم بیشتر تحت تأثیر امام است 4- کار ساده‌ای نیست. بالاخره باید مدت‌ها با مثنوی و دیوان شمس به‌سر برد و قصد سلوک داشت و نه تفنن، تا خود به خود در متن این کار، راه گشوده شود. موفق باشید

نمایش چاپی