قبلا به این صورت جواب داده شد. باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر متوجهی این امر باشیم که همراه با تاریخِ غرب و حضور انسانِ اجتماعی در عالم اسلام و در فضای تمدنیِ صفویه نیز روحِ رجوع به انسان اجتماعی در هویت اسلامی شیعی نیز به میان آمده، معنا و جایگاه حکمت متعالیه را میتوانیم در این رابطه معنا کنیم. به این صورت که با حکمت متعالیه از نظر تفکر قدسی، تاریخ جدیدی شروع شد. و از این به بعد انسانها در معنایِ خاصی میتوانند زندگی خود را شکل دهند که از یک طرف از هویت اجتماعی بیرون نباشند، و از طرف دیگر گرفتار سکولاریسمِ غربی نباشند. و در این رابطه است که هر اندازه نگاهِ حکمت متعالیهی صدرائی را جلو ببریم و در آن کند و کاو کنیم، چهرهی تفصیلی انسانی ظهور خواهد کرد که در بطن آن حکمت معنا شده است و نمونهی این نحوه کند و کاو در کارِ ارزشمند برادر عزیزمان جناب آقای ابراهیم خانی در کتاب «سیر نظاممند مباحث در کتاب جامعهشناسی متعالیه» به ظهور آمده است تا اولاً: از تفکرِ دوران خود که نظر به «وجود» و عبور از «ماهیت» است، محروم نباشیم و ثانیاً: هویت اجتماعی را اعتباری بیرون از نفسالأمر ندانیم که این مهمترین مسئلهی دوران ما است وگرنه به هر معنایی ما گرفتارِ سوبژکتیویته خواهیم شد و معنای جامعهی توحیدی را که حاصل تلاش همهی اولیاء و انبیاء و شهداء است، از دست خواهیم داد. به امید آنکه کار برادرمان جناب آقای خانی، درست دیده شود إنشاءاللّه. طاهرزاده
باسمه تعالی: سلام علیکم: امام معصوم مظهر اسماء الهی هستند و توسل به آن مقام، یعنی نظر به حضرت حق از طریق عالیترین واسطهها، به همان معنایی که قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده/35) اى ايمان آوردندگان، از خدا بترسيد و به سوى خدا وسيله بجوييد و در راهش جهاد کنيد شايد که نجات يابيد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر متوجه حقانیت انقلاب اسلامی شده باشند و مقابله کنند، عملاً با حق مقابله کردهاند. ولی در بسیاری موارد این افراد به ظاهرِ قضایا مینگرند و مخالفت مینمایند و نه به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نیّت رفع حجاب بین خود و خدا برای اُنس بیشتر با حضرت حق. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این واژهها خیلی افق را روشن نمیکند. آنچه حقیقت دارد دین خدا است حال اگر حکومتی آن را تبلیغ کند حکومت خوبی است، و اگر دین حکومتی را تحت کنترل داشته باشد و مدیریت جامعه را بر اساس دستورات الهی جلو ببرد جامعهی خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم بتوان در این راستا فکر کرد ولی احتیاج به تصور درست و جامعی از عین ثابته هست و اولیاء معصوم، عین ثابتهی خود را به خوبی میشناسند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم یکی از اساتید معارف دینی جناب آقای صمدی آملی هستند ولی در عین حال به این جمله فکر کنید که آیت اللّه بهجت در این تاریخ میفرمایند که «علمِ تو، استاد توست». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم در مسیر خودسازی است که این رذائل از بین میرود و یا تأثیر آنها کم میشود. مطالعهی کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» و کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» که مربوط به حضرت امام است و بنده آن را شرح دادهام، توصیه میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقد به عصمت ولیّ فقیه نیستم. ولی همانطور که عرض شد معتقدم خداوند برای سعادت جامعه به ایشان کمک میکند. موفق باشید
سمه تعالی: سلام علیکم: این بستگی به شخص دارد که آیا تزکیهی لازم را کرده است و از سیطرهی وَهم عبور نموده، در آن صورت آن حالات، مکاشفه است وگرنه وَهم میباشد.
به اندازهای که انسان رعایت حلال و حرام الهی را انجام دهد و در امور دین تعقل نماید، از القائات شیطانی آزاد میگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع بسیار حساس و قابل تأمّلی در میان آورده اید زیرا ما در بین دو گذرگاهِ بسیار حساس تاریخی قرار داریم. از یک طرف تاریخِ ما تاریخِ غرب است و نمیتوانیم چشم خود را نسبت به آنچه ما را به عنوان تاریخ غرب فرا گرفته است؛ بر هم بگذاریم. و از طرف دیگر تاریخی به نام تاریخِ انقلاب اسلامی در مقابل خود داریم. در نسبت ما با غرب و تاریخ غربی که ما را فرا گرفته است، در عین آنکه تاریخ ما، تاریخِ غرب نیست، یک نوع قرارگرفتن در حاشیهی فرهنگ غربی را نمیتوانیم از خود دور کنیم و از این جهت از تحقق روحِ ارادهای که خردِ غربی بدان نظر دارد، بیرون نیستیم. و اینجا است که به گفته استاد داوری نمیتوانیم بگوییم ما مدرسه و صنعت و کشاورزی به همین معنا که امروز در دنیا ظهور کرده است؛ نمیخواهیم. حال باید از خود بپرسیم آیا میتوانیم در دلِ تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است آن اراده و خردِ مذکور را معنایی دیگری ببخشیم؟ آری! همینطور که میفرمائید نمیتوان با ایدهها در خیالاتِ خود زندگی کرد و به زمینی که در آن زمین باید این ایدهها محقق شود، فکر نکرد و حتما به همان معنایی که می فرمائید: اگر غایت مفقود باشد، این اراده که شرط ضروری برای ساختن است، به چه چیز تعلق نخواهد گرفت و این ممکن نیست.
آنچه بنده به شدت بدان امیدوارم ارادهای است که حضرت پروردگار برای ظهور تاریخی دیگر به میان آورده است و باید در این تاریخ، چشم از این اراده برنداشت. ارادهی الهی در تاریخ حقیقتی است که به صورت ادراکی بسیط به سراغ انسانها میآید و تعلق خاطر مناسب آن زمانه در آنها ایجاد میشود و افقی را میگشاید که همهچیز را باید در آن دید، و در این رابطه آنچه تا دیروز اهمیت داشت، از اهمیت میافتد. از این جهت میخواهم عرض کنم: معنای توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی چیزی بیرون تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده است، در عین آنکه تاریخی که به اراده و خردِ «تغییر» نظر دارد، هنوز در صحنه است و جناب آقای دکتر داوری، این حکیم اندیشمند بهخوبی متوجهی این امر هستند و بنده نیز تأکید دارم که آری! ما هم باید به شدت، خردِ توسعهیافتگی و خردِ توسعهنیافتگی را در نسبت با همدیگر بفهمیم و هم در ماورای این نسبتها آیندهی خود را بنگریم و به تقدیری که حضرت ربّ العالمین در مقابل ما گذاشته است، بیندیشیم. این یک نوع بازکردنِ گوش و آزادساختن آن برای چیزی است که در این صحنهها مثل رخداد اربعینی این سال ها با ما سخن میگوید، به همان معنایی که به صورتی وسیعتر ندایِ بیصدایِ «الَسْتُ بِرَبّکُم» در جان ما به صدا در آمد و عدهای در مظاهر ظهور ربوبیتِ او این صدا را شنیدند و بیدرنگ تصدیق کردند و گفتند: «بَلی شَهِدْنا».
ما همواره در همهجا در این تاریخ با حضور تاریخی ارادهی الهی ارتباط داریم، هرچند به ندرت به ندای آن گوش میدهیم. گاهی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار داریم، و مطابق آن اراده عمل میکنیم، در آن حدّ که در مواقعی نادر این مطابقت در حدّ دیدن جلوهی آن در افق رخدادی که برابر گشوده شده است، میرسد و وقتی چنین «وقت» فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم، چیزی که شهداء بهخوبی آن را تجربه کردند. و تمام توجه بنده به این نحوه حضور تاریخی است. لذا در عین احترامِ بسیاری که برای متفکری مثل استاد داوری قائل هستم و به بحث توسعهیافتگی و نیافتگی او به دقت گوش میسپارم، ولی توجه دلِ خود را در جای دیگری انداختهام و این، اولِ سخن بنده با شما است که آیا میشود شما با من همدلی کنید و زبان تبیینِ حقیقتی شویم که متذکر ارادهی الهی است. زیرا به نظر بنده، مطابقت و موافقت با آنچه در تاریخ به ارادهی الهی در حال تحقق است، گوشسپردن به ندایِ بیصدایی است که ما را مورد خطاب قرار میدهد و برمیانگیزاند، آنهم برانگیختگی که مثل همهی متفکران تاریخ به قصد و اراده سخن نگفتهاند، بلکه سخن آنها ماوراء قصد و ارادهشان ظهورِ روح تاریخشان بوده است. در عین تذکری که در کلامتان بود، بسیار احساس همسخنی با شما در آن مییافتم بهخصوص که در عین توجهدادن به امر غایتی که باید به خیالات و آرمانها محدود نباشد، متذکر میشوید «این غایت، نمی تواند از تاریخ اروپا اخذ شود». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً حاج آقا قرائتی احساس کردهاند نحوهای توهین به آن فرد انجام شده، و از این جهت عذرخواهی کردهاند. ولی عمل حضرت علی «علیهالسلام» در مقابل عدهای بود که مسجد را با بازار اشتباه گرفته بودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در اختیار سایت هست تا امام هادی«علیهالسلام» است و از امام عسکری«علیهالسلام» هنوز چیزی به طور کامل تنظیم نشده است. نمیدانم شما کدام قسمت را نیاز دارید تا دقیقاً خدمتتان ارسال دارم؟ موفق باشید
سلام استاد: به مناسبت سالگرد شهید «راه هنر انقلاب»: «آئينه اي به نام آويني» : بسمه تعالي: قرار شد در مورد کسی سخن گفته شود، که گفتن از او جز به حجاب بردنش حاصلی ندارد، چرا که اینقدر بر امروزهی ما مشهورات و روزمرهگی ها استعلا پیدا کرده که دیدن چون اویی در این مشهورات و با عینک همین مشهورات که انگار ندیدن است. و بلکه باید گفت حضور حقیقی او را به حجاببردن است، بدبختی ماجرا اینجاست که ندیدنهای امروز، از جنس نادانی نیست بلکه ندیدنِ امروز از جنس داناییهاست. فرا گیرشدن دانایی ای که بشر امروز را از عالم معنا دور کرده و در زیر خروارها از حرفهای فلسفی دفن کرده و او را وادار کرده که امور غیر اصیل را اصیل پندارد. در این فضا سید شهیدان میفرماید: «.... «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید....» بنابر این به تبع در این وضع است که آدمی گرفتار تجربههای مادی میشود و از عالم معنا غافل ميشود و به تبع نسبتی با حقیقت در تاریخ خود پیدا نمیکند و دیگر طلبی در مسیر آن حقیقت اصیل نخواهد داشت. شهید آوینی نیز چنین می گوید: «باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.» حال وقتی وضع این دوران را میبینم از گفتن چیزی در وصف او ناامید میشویم. اما از طرفی چاره ای هم نیست جز این که به اشاره سخن بگوییم شاید اهل تامل و تذکر از این حجاب، خود به حضوری دست يابند. و یک نکته اینکه امیدوارم از این چیزی که می نویسم گمان مشتی شعارگویی نشود چرا که سخن از غیر عادات گفتن در امروز، به ظاهر مضحک و شعاري است اما چارهای هم جز تذکرش نداریم. فقط محدودکردن حقیقتی به نام آوینی در یک جسد شناسنامه ای به نام «سید مرتضی آوینی» جفایی است به این حقیقت. آوینی را فقط یک شخص نباید دانست او آیینهی نمایانگر تاریخ امروز ماست. او بشرِ امروز را خارج از روز مره گی های رایج امروز متذکر حقیقتی فراتر میکند شاعران در هر تاریخ آن هویت اصیل تاریخ خود را متذکر میشوند چرا که ایشان گرفتار هوای مسموم غیر ملموس زمان خود که از شدت آمیخته گی با محیط خود برای عموم بدیهی شده، نشده اند و باید گفت آوینی بیرون از لجنزار عادات تاریخ خود و با نفی هر "من" و تعینی برای خود، همان شاعرِ هویتیابی است که انسانِ گرفتار و غافل زمان خود را با آن شأن شاعرنهی خود متذکر اصالت هاي تاریخ خود ميكند. «... شاعر، هرگز دعوت به خاک نکرده است ... او به ترک عادات میخواند و عالم خلافِ عادات هم عالم وَهم است و هم عالم عشق... » آويني اگر از نفسانیت غرب و مدرنیته سخن میگفت همراه با یک نحوه خودآگاهی بوده است چرا که او خود سالکِ سیرِ از نفسانیت به سوي فناست. او جنس روشنفكري اي كه خود را در دخمه هاي فلسفيدنهای مملو از پز و ژست و کوری از حقیقت گم کرده به خوبی لمس کرده. اما با سلوکی عارفانه و ذیل حقیقتی به نام انقلاب که چشمان روشنفكريِ فلسفي امروز از ديدنش عاجزند به آن حضور اصيل نايل آمد و خود آيينه براي ديگری شده. شهید آوینی خود را چنین از زبان خود میشناساند: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر! من از یک راهِ طیشده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهی چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تکِ ساحتی» هربرتمارکوز را - بیآنکه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم ...» پس اگر از انقلاب و حضرت روح الله با تمام جان دم میزند، نه اینکه دم از ایدئولوژی خاصی زده باشد و نه اینکه در فضای سیاست زدهای سخن گفته باشد، چراکه آخرِ خاستگاهِ ایدئولوژیها، قدرتخواهی و سیاست است و قدرت به درد کسی میخورد که مرگاندیش نباشد و به درد کسی میخورد که دچار نفسانیتهای خود باشد. او خود از مرگ اینگونه میگوید: «... حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فناست... مرگ، پایان زندگی نیست. مرگ، آغاز حیات دیگری است، حیاتی که دیگر با فنا درآمیخته نیست، حیاتی بیمرگ، مطلق...» آوینی همانطور که گفتم همان سالک راهیست که مرگاندیشانه دغدغهی حقیقت دارد و با این مشی و مرام خود را ذیل انقلاب و امام قرار میدهد و در این مسیر هم جان خود را میدهد تا ابدی شود، و چه زیبا بارها و بارها مستانه و شیدایی با شهادت عشقبازی میکند و فریاد حسرت دم میدهد: «ای شقایقهای آتشگرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا روزی خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» آويني ذيل امام روح الله نفي همهي تعينات و تعلقات كرد، او هم شاعر و اديب و هنرمند بود، هم اهل تفكر و فلسفه بود، هم يك بسيجي جهادگر بود. ولی باز صدها توصیف دیگر نیز میشود از او گفت اما در عین حال هیچیک از اینها هم نبود، بلکه فراتر از هر "من"ی و فراتر از هر قید و قیودی،...«در یک کلام؛ آوینی، آوینی بود»اما ما مثلاً دوستداران سید مرتضی در فضای ایدئولوژیهای منفعتطلبانهی خود، او را به حجابِ تعاریفِ ناقص خود بردهایم. در پایان. امیدوارم هر چه کمتر ایشان را در این الفاظپراکنیهایم پنهان کرده باشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میدانید شهید آوینی از یک طرف با جان خود زهرِ کشندهی ظلمات دوران یعنی نیهیلیسم را تجربه کرده بود و از آن طرف، با عبور از سیطرهی روح متافیزیک و مفهومگرایی، گشودگی تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمد را احساس نمود. یعنی اشراقی که بر قلب حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» تجلی کرد را در سیره و سخن آن مرد الهی یافت و در قلم خود آن را منعکس و متذکر کرد. اگر عدهای با او درگیر شدند این اقتضای راه توحید است، زیرا این راه بدون دشمن نمیتواند باشد وگرنه باید بگوییم هیچگونه تفکرِ استکباری در جهان نیست. و البته این نوع درگیریها مثل درگیریهای دروغین ساختهشده توسط فرهنگ لیبرالیته نمیباشد که هر دو طرفِ دعوا ظلمت است. در تقابل دشمنانِ تفکر آوینی با او، تقابل جبههی نور با جبههی ظلمت است و قرار گرفتن در جبههی نور، انسان را تا اوج معراج جلو میبرد و زندگی در این تاریخ را که تنها زندگی حقیقی است به انسان ارزانی میدارد. و این مسلّم بسط مدرنیته نیست، این، گشودگیِ عبور از مدرنیته است و دیدن نور آزادی و آزادگی که در این انقلاب ظهور کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور در این سرزمین، حضور در گذشتهی ما نیست بلکه تابلوی سعادت ما در آینده است و معنابخشی به زندگی از طریق آنهایی که ماورای همهچیز که آنها را مجبور میکرد بهترین اراده و بهترین انتخاب را کردند. در هویزه و طلائیه و فکّه و شلمچه، انسان خود را در جمع عقلای این تاریخ احساس میکند. مگر نه آنکه عقلْ تاریخی است و هرکس که متوجهی رخدادِ زمانهی خود نشود، در بیعقلی و تفکر انتزاعی بهسر میبرد؟ در هویزه و فکّه و طلائیه و کانال کمیل و شلمچه، با کسانی همتاریخ میشوید که بر سر آزادی و ایمان معامله نکردند و اعتماد به نفسِ تاریخی را که دشمنان ما از ما ربوده بودند، به ما برگرداندند.
در جمع این سجادهنشینانِ خطشکن همهی افقهای نور در مقابلت گشوده میشود و آن ها عقل پنهان ما را که حضرت روحاللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» متذکر ما بود، به ما برگرداندند تا معلوم شود ما از آنِ همهی جبهههای حق هستیم و حال که شهید نشدهایم با این بغضها خود را از همهی منیّتها باید آزاد کنیم. چه معجزهای میکند اشک برای این شهیدان! و چه عزم بزرگی را در ملاقات هویزه و نهر خیّن میتوان در خود ایجاد کرد! اینان به هنگام گریستن، صادقانه گریستند و غمِ غربت خود را در این دنیا بهخوبی احساس کردند و هنگام جنگ آگاهانه جنگیدند، و همین امر است که توانستند از پل صراط دنیا بهخوبی بگذرند.
گمان نکن که اگر این روحهای بزرگ را پاس میداریم و برای اُنس با آنها لهله میزنیم، آنان را در حدّ عصمت بالا بردهایم؛ ولی بدان اینان در جهتگیریِ کلّی در تاریخ خود آنچنان عمل کردند که مطابق وعدهی الهی، حضرت الهی از ضعفهای جزئی و کوچک آنها بهراحتی چشمپوشی نمود. مگر نخواندی سخن حضرت حق را که فرمود: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (31)/نساء) اگر از گناهان بزرگی که ما شما را از آنها نهی کردهایم، اجتناب کنید، نهتنها از از گناهان کوچک و لغزشهای جزئی شما چشم میپوشیم، بلکه در جایگاهی بس بزرگ و کریمانه داخلتان میکنیم. معنای «کبائر» یا گناهان بزرگ، غفلت از جهتگیریِ اصلی ما است در هر تاریخی به همان معنایی که به ما فرمودهاند شخصیت کلّیِ امامان خود را در نظر بگیرید تا لغزشهای جزئی شما، به شما آزار نرساند. در این رابطه رسولخدا«صلواتاللّهعلیهوآله» میفرمایند: «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1] دوستى على حسنهاى است كه با داشتن آن، سيئه زيانى نمىرساند و دشمنى على سيئهاى است كه با وجود آن، حسنه سودى ندارد. زیرا با محبت علی«علیهالسلام» جهتگیری انسان تصحیح میشود و قلب، با نظر به عصمت امام جایگاه گناه را که مهمان ناخواندهای است درک میکند. همهی تأکید بنده برای آن است که ضعفهای جزئی این رزمندگان بزرگ، برای تو حجابی نشود تا روح و روان آسمانیِ اینان را نبینی و از وَحیِ الهی که بر قلب آنها شد غافل گردی. مثل همان وَحیای که خداوند در وصف آن برای حواریون حضرت عیسی«علیهالسلام» فرمود: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111)/ مائده) آنگاه که به حواریون وحی کردیم که به من و به رسول من ایمان بیاورید و آنها گفتند خداوندا ما ایمان آوردیم و شاهد باش که ما از تسلیمشدگان در مقابل فرمان تو هستیم.[2] که البته معلوم است این، غیر از وحیِ تشریعی است که بر پیامبران خود نازل فرمود.
حرکات و سکنات رزمندگان ما یعنی آن شهیدان شجاع، صورتِ وحیای است که بر قلب آنها شد و ما در فکّه و هویزه و شلمچه ناظر جمال آن الهامات غیبی هستیم تا حقیقت را به قدرِ واقعیتی گذرا حقیر و بیمقدار نگردانیم و متوجه باشیم در صحنههایی حاضر شدهایم که مردانِ مردِ آن صحنهها در مقابل دشمنانشان که از مرگ فراری بودند، شهادت را در متن زندگی میشناختند و این راز پیروزی ما در این تاریخ است. وای اگر یک لحظه فراموشش کنیم! اینان بستری را فراهم کردند که اگر کسی خواست در آزادی زیست کند و با ایمان رشد نماید، بتواند که چنین کند.
قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ»(120) / توبه) هرگز خداوند اجر و پاداش و نتایج کار محسنین را ضایع نمیگرداند و مسلّم اجر شهیدان ما یعنی اینان که بناست تاریخ توحیدی را ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و مقام معظم رهبری«حفظهاللّهتعالی» بسازند، ضایع نخواهد شد و حتماً آنچه در پیشِ روی ما است، تاریخی است که با پشتکردن به فرهنگ سکولاریته، خدا را به زندگیها برمیگرداند. و اگر با عقلِ روشنفکری غربزده بخواهیم رخداد انقلاب اسلامی و حرکت تاریخی این شهیدان را بنگریم، هیچچیزی از آن نخواهیم فهمید و به مقاطع بزرگی که فخر تاریخیِ بشریت بودند، هیچ نگاهی نخواهیم انداخت و ناجوانمردانه و با نگاه «اکنونزدگی» انقلاب اسلامی و حرکات شهداء را بسطِ مدرنیته میدانیم زیرا که به تصور چنین افرادی، انقلاب یک واژهی مدرن است و جز ادامهی مدرنیته نخواهد بود. آری! اگر خانهی ارتجاع تنگ و تاریک است که هست، آه که قلعهی روشنفکری چه اندازه ظلمانی و سیاه است! گفت: «از همه محرومتر خفاش بود / که عدوی آفتاب فاش بود». موفق باشید
[1] - نهج الحق و كشف الصدق، ص 259. كنوز الحقائق، طبع بولاق مصر، ص 53، 57، 67، ينابيع المودة، ص 19.
[2] - از نمونههایی که شهیدان انقلاب در معرض نحوهای از وحی تکوینی بودهاند به عرض میرسانم که: در کتاب «شهید بعد از ظهر» به روایت آقای حمید داودآبادی صفحهی 23 نوشته شده است که او وقتی به جهت زخمیشدن در فروردین 1365 از بیمارستان به خانه برمیگشت، متوجهی شهادت حمیدرضا سعیدی از بچههای نااهل محله میشود که پدرش از پاسبانان شهربانی قبل از انقلاب بوده و هیچ آثاری از صفای ایمانی از خود نشان نمیداد؛ متعجب شد که چگونه میتوان حمیدرضا سعیدی را که به جهت خدمت سربازی به جبهه رفته است، شهید نامید. در همین حال مادر حمیدرضا، آقای داودآبادی را سرکوچه میبیند و چند تکه کاغذ به دست او میدهد و میگوید بچههای بسیج آمدهاند که وصیتنامهی حمیدم را بگیرند، ما چیزی به نام وصیتنامه از او نداریم. این برگهها آخرین نامههای اوست، بگو اگر به دردتان میخورد از آن استفاده کنید. راوی کتاب میگوید با سابقهای که از حمیدرضا داشتم خواستم نامهها را پاره کنم. نامهی اول را بازکردم دیدم حمیدرضا با خط خرچنگقورباغهایش نوشته:
بسم رب الشهدا و الصدیقین: «مامان بابا سلام:
مامان بابا به خدا بسه دیگه، من توبه کردم و از همهچی دست کشیدم. به خودش قسم درِ توبه همیشه بازه. شما رو به خدا بیایید دست از کارای گذشته بردارید.
من توبه کردم و قسم خوردم که دیگه از اون کارا نکنم.
نمیدونین اینجا چه خبره. من همه کارای گذشتم رو گذاشتم کنار.
مامان بابا شما هم توبه کنید به خدا خیلی خوبه.»
آقای داودآبادی میفرماید به تاریخ نامه که نگاه کردم مربوط به دو روز قبل از شهادت او بود. همه با دیدن نامه اشکمان درآمد و فهمیدیم که حقیقتاً خداوند شهیدان را گلچین میکند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با احساس حضور تاریخی که با انقلاب اسلامی گشوده شده است، مییابیم که در آغوش ارادهی الهی در این تاریخ هستیم. صوت شرح کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» میتواند کمک کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با خودآگاهی نسبت به آثار منفی آنها، در آنجایی که ضرورت دارد وارد میشویم، در نتیجه اثر آن کم میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم منظورتان کدام نظر مرحوم آخوند خراسانی است؟ مسلّم همهی علماء دین به دنبال حکومت اسلامی بودند و شاید تصور آن را هم نمیکردند که شرایطی بهوجود آید که فقیه با ولایت خود در این زمان این اندازه حکمش نافذ باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بفرمایید که مدرسه ی خوب کجاست!!! آیا این مدرسه هایی که اشراف برای چشم و هم چشمی انتخاب می کنند تا دردانه های متکبر به جامعه تحویل دهند مدرسه ی خوب است؟ یک مادر متفکر چگونه می تواند به این مدرسه های لوس پرور امید تربیت به فرزندش را داشته باشد؟! بالاخره از همه ی جهات مشکل داریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این کتاب را باید با شرح صوتی آن کار کنید زیرا کتاب بر همان اساس نوشته شدهاست که متنِ شرح بنده باشد و این غیر از کتابهایی است که سخنرانی بودهاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» و کتاب «عالَم انسان دینی» متذکر این امر هست. موفق باشید
