باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال و جواب مذکور چنین بود:
با سلام استاد عزیز: فکر نمی کنم، بتوان از کنار این سخنان دکتر سروش به سادگی گذشت که می گوید:
«مقال مرثیهای است برای جامعهای که انقلاب خود را برای عدل و آزادی و بنام حسین و علی آغاز کرد و سپس کارش به اسلام فقاهتی رسید که جز زجر و زندان و تندخویی و ترشرویی در آن نبود و اسلام فقیهانه جا را بر اسلام عارفانه و حکیمانه تنگ کرد و اینک سرانجامی شومتر یافته است و اسلام مداحانه تومار فقیهان را هم در نوردیده و مداحان بدل به هادیان و متفکران قوم شدهاند. ….به تازگی فرمان رهبر جمهوری اسلامی گفته «مداحان» به تقویت بنیه فکری جوانان بپردازند و دشمن را در جنگ روانی شکست دهند و نگذارند که «باور به اسلام و باور به کار امدی نظام اسلامی» را از مردم بستانند. مّداحان شعبان جعفری صفت (نه ذاکران محترم و مخلص مصائب اهل بیت رسول) که هیچگاه در جامعه دینی و در چشم مومنان حرمتی و منزلتی نداشتند، و در میانشان نانجیبان و فرومایگان کم نبودند و در نادانی و ناپاکی انگشت نما بودند و داستانهای کژ رفتاریهای اخلاقیشان بر سر زبانها بود و در هیچ حال و هیچ جا هیچ کس حتی مسائل شرعی ساده را از آنان نمیپرسید، نمیدانم بخت مداحان باز شده یا بخت از ملت ما برگشته است که این هیچکسان، کسی شدهاند و دستگیری جوانان را بدست گرفتهاند. هرچه هست «خواب گربه موش را گستاخ کرد». وای بر روحانیت خاموش. وای بر دانشگاه خاموش. وای بر فرهنگستان خاموش.
بطّالانی چون ازغدی و پناهیان و انصاریان و رشاد و… بس نبودند که حالا طبّالانی چون ارضی و کریمی و حدادیان و… هم از راه رسیدهاند تا به توصیه رهبری قدر ببینند و بر صدر بنشینند و دین و هنر و فرهنگ را به سخره بگیرند و به ارشاد خلایق بپردازند و جواب شبهات غربیان را بدهند و غبار ناباوری را از جان جوانان بیفشانند!»
استاد عزیز با این که سروش در سخنان خود بیانصافیهای فراوانی کرده است که بنده به خود اجازه نمیدهم آنها را بیان کنم و همین اندازه هم که سخنان او را بیان کردم، از خود شرمندهام، ولی وقتی در غیاب تفکر، از گوش سپردن به سخن یکدیگر عاجزیم و به جای تفکر، معارضه می کنیم و با چماق جدل و طبع جاهلانه و ذوق بی هنری، چهره ی زشت خود را با نام عزیز اسلام تزئین می کنیم، باید بدانیم که تکریم اندیشه در پشت پرده، به کارهای ما خواهد خندید.
دکتر سروش در رابطه با پیامبر می گوید: این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکنند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. این الهام از «نَفس پیامبر» میآید و نفس هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد، از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است.
او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. نفس او با خدا یکی شده است. این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست و این اتحادی است که محدود به «قد و قامت خود پیامبر» است. این اتحاد به اندازه بشریت است، نه به اندازه خدا. ... پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند.
استاد عزیز! راستی خود شما، تاکنون چقدر به نسبت شعر و وحی پرداخته اید؛ فارغ از نظر هر اندیشمند دیگر؟
دکتر سروش می گوید: شیعیان به هیچ وجه نبایدخود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند ما همه پیروان پیامبر هستیم و همه ما محمدی هستیم و اگر هم علوی هستیم بخاطر آنست که امتداد محمد را در علی می بینیم.
استاد عزیز! کاش می توانستیم بفهمیم که دیگری هم "می تواند" "درست" بگوید.
می گوید: «از ديد من برندگان اين عالم، عارفان بودند آقاى خمينى عرفان را وارد سياست كرد.
من آن را نمي پسندم»
به چند جمله ی نخست آقای سروش دقت کنید، آیا ما از همین جا، نقدهای اساسی و موثر در سیاست را از دست نداده ایم؟ چقدر مست می شوم وقتی با گوش سپردن به یک سخن، پیش داوری هایم نفی می شوند و دیگر می شوم. در تفکر مساله اصلا پذیرفتن و نپذیرفتن یک سخن نیست، مساله، گوش سپردن و نفی خود است که من فکر می کنم در مواجه با آقای سروش، این حتی از جانب آقای داوری هم اتفاق نیافتاد؛ حتی در دوره ی متاخر فکری ایشان. باید به شیوه مواجهه ی اندیشمندانمان با یکدیگر بیشتر بیاندیشیم.
دکتر عبدالكريم سروش می گوید: «ديانت را چرا بهانه خشونت کرده ايد؟ گفته ايد «اسلام تازيانه هم دارد» ولی آيا فقط تازيانه دارد؟ ... نه صدائی از مدارا در آن هست نه سيمائی از مروّت، نه نقدی نه مطالبه ای، نه سؤالی نه محاسبه ای.»
استاد عزیز! به نظر شما وقتش نرسیده به این سخنان توجه شود؟
20464- باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است آیا روح انقلاب اسلامی که حضرت امام به صحنه آوردند این است که سروش میگوید؟ و یا طبیعی است که ما برای تحقق آن انقلاب با تنگناهای تاریخی و بعضاً با به حجابرفتنِ آن آرمانها روبهروییم. ولی آیا آن روحی از انقلاب اسلامی که در متن تاریخِ امروز حاضر است و باید به آن نظر کرد و آن را از خود نمود، در سخنان آقای سروش به چشم میخورد؟
آقای سروش چیزهایی را به رهبری انقلاب نسبت میدهد که فضای رهنمودهای رهبری درست برعکس آن است. حتی آن وقتی که به مداحانی خاص، مسئولیتِ متذکرشدن و راهنمائیِ جوانان را میدهد؛ اشاره به روح و روحیهای دارد که سختْ ضدِ استکباری و معنویتگرا است. آیا این مداحان با صفتِ شعبان جعفری نظام شاهنشاهی قابل تطبیقاند که آقای سروش چنین تطبیقی را به میان آورده است؟!
میبینید که همهی مشکل سروش و امثال سروش، به هر بهانهای شخصِ رهبری انقلاب است که همچون حکیمی بصیر با رهنمودهای الهی خود میخواهد به روش خاصی که مخصوص فرهنگ و تاریخ این ملت است، این ملت را از تنگناهای تاریخی 200 سالهی غربزدگی خود عبور دهد.
ذاکران مخلص اهلالبیت «علیهمالسلام» که دکتر سروش مطرح میکند، کیانند که اگر امثال دکتر میثم مطیعی و یا جناب منصور ارضی این سالکِ وارستهی درسآموخته از مکتبِ عارفان، مداحان حکومتیاند و خود فروختگان دستگاه؟!!
قضیهای که ایشان در مورد پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» میگویند که سبکِ فهم آن حضرت شاعرانه است و نه فیلسوفانه؛ در این حدّ نیست آنجایی که به صراحت ادعا میکند «پیامبر، گمان میبرد که پیامبر است». در کلمات زیبا، پیچاندنِ سخن، اصلِ سخن را تغییر نمیدهد، عمده آن است که متوجه باشیم در دل این جملات زیبا ایشان به کجا اشاره میکند؟ به پیامبری که رسول خدا است؟ و یا به عارفی که به قول ایشان با خدا متحد شده است؟! در حالت دوم پای شریعت بر هوا است و هیچ تمدنی از طریق دین اسلام به صحنه نخواهد آمد.
کجای تشیع اصیل و کدام یک از علمای دین، علی «علیهالسلام» را به جای حضرت محمد «صلواتاللّهعلیهوآله» نشاندهاند؟!! جز آن است که همهی علمای شیعه سعی بر تقریب مذاهب دارند؟ علی «علیهالسلام» در نگاه سروش، یک انسان بزرگ است و نه یک امام که باید جامعهای بیرون از فرهنگ جاهلیتِ دیروز و مدرنیتهی امروز بسازد. بحث در اخلاق فردی نیست، بحث در ایجاد جامعهای است که بتواند از سیطرهی مستکبران آزاد باشد.
دکتر سروش میگوید چرا امام، عرفان را وارد سیاست کرد؟ این یعنی یک تمدنسازی منهای عرفان. آیا امام، عرفانی را وارد سیاست کرد که پای مرید و مرادی در میان باشد؟! و یا با حفظ حریم آزادی انسانها در انتخاب سرنوشت خود، روحِ عرفانیِ فهمِ انسان متعالی را در چنین تمدنی متذکر شد.
امثال دکتر داوری در نسبت با سروش متوجهی جایگاه و اشارات آن سخنان میشوند و نه توجه به صِرفِ معنای جملات آقای سروش.
آیا با سخنان زیبای آقای سروش، انقلاب اسلامی بازخوانی میشود و یا بهکلی در زیر پا قرار میگیرد و ما دالاییلامایی میشویم که به بهانهی دوری از خشونت، گروگان آمریکایی هستیم که بتواند از این طریق با رقیب خود یعنی کشور چین مقابله کند؟! و البته این بدان معنا نیست که بنده انتقادهای اساسی نسبت به روند امور نداشته باشم و یا معتقد باشم ما در شرایطی هستیم که انتقادهای دلسوزانه را میپذیریم؛ بحث بر سر آن است که مواظب باشیم جایگاه سخنان امثال آقای سروش را که اتفاقاً بنا دارد عوامل قِوامِ تحقق تمدن اسلامی را نشانه رود، نادیده نگیریم! و این است حرف اساسی بنده، وگرنه بین نقد که از نانِ شب برای ما واجبتر است، با تخریبی نرم و ظاهرپسند تفاوت نمیگذاریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرّ به عنوان یک نظامیِ لشکر به اصطلاح اسلام در آن زمان به کلی در جریان امر نبود، و آرامآرام با آن خطبهی مشهور حضرت که فرمودند: «اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ»؛ به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند. و ادامه دادند آیا مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و باطل به جایِ حق مورد احترام است؟ اینجا بود که آرامآرام به جهت آن نورانیتی که محبت حضرت زهرای مرضیه «سلاماللّهعلیها» در او ایجاد کرده بود متوجهی دامی بود که عبیداللّه برای او قرار داده بود. لذا ابتدا تلاش کرد تا کار به مقاتله با امام حسین «علیهالسلام» نکشد[1]، ولی وقتی از این قضیه مأیوس شد، آن اقدام بزرگ را که بینهایت کارِ بزرگی بود؛ انجام داد، در آن حدّ که از صحنه کنار نکشید، بلکه وارد جبههی حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» شد در حالیکه یقین داشت کارش به شهادت ختم میشود. و این در آن شرایط برای کسی که نه با فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام» آشنایی لازم را دارد و نه از جریان یزید باخبر است، کارِ فوقالعادهای است که در عرض چند روز به زیباترین شکل، جبههی حق و باطل را در آن حدّ تشخیص دهد که حاضر باشد در وفاداری نسبت به جبههی حق تا مرز شهادت به میان آید. امام حسین(ع) پیکرش را به خیمه گاه منتقل کرده، مقابل ابا عبدالله گذاشتند، در حالی که حرّ آخرین نفسهای زندگی را می کشید، حضرت خم شد و چهره اش را از گَرد و غبار پاک کرد و فرمود: أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ.تو حر و آزادهای همان گونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده ای. سپس امام (ع) سر حر را که زخمی شده بود با دستمالی بست
موفق باشید
[1] - بین امام حسین (علیه السلام) و عمرسعد گفتگوهایی شد. حر شاهد بود که عمرسعد، هیچ یک از خواست های امام حسین (علیه السلام) را نپذیرفت. نزد عمرسعد آمد و گفت: بنا داری با این مرد بجنگی؟! ابن سعد گفت: آری، با او جنگی خواهم کرد که کمترین اثر آن، جدا شدن سرها از بدن ها و قلم شدن دستها باشد.
حر گفت: آیا حاضر نیستی هیچ یک از خواست های امام حسین (علیه السلام) را بپذیری تا اینکه کار به مسالمت و صلح خاتمه یابد. عمرسعد گفت: اگر کار به دست من بود چنین می کردم ولی امیر تو، عبیدالله بن زیاد، به این امر راضی نخواهد شد.
حر از نتیجه این گفتگو بسیار ناراحت و نگران شد و به محل استقرار خود برگشت. یکی از عشیره او به نام قرة بن قیس که در کنار او مستقر بود می گوید: حر به من گفت: قره، اسب خود را آب داده ای. گفتم: نه، گفت: نمی خواهی او را آب بدهی؟ گفتم: چرا.
قره می گوید: سخنان حر چنان بود که فهمیدم گویا، حر می خواهد از جنگ کناره گیرد و نمی خواهد من به حال او آگاه شوم. گویا، نگران بود که در حق او سعایت کنم. بخدا قسم، اگر مرا از قصد خودآگاه کرده بود. من هم به راه او می رفتم و به حسین (علیه السلام) می پیوستم.
بهرحال، کم کم حر از مکان اصلی خود دور شد و اندک اندک به لشکرگاه امام حسین (علیه السلام) نزدیک می شد. یکی از مهاجرین اوس به او گفت: ای حر می خواهی چه کنی، می خواهی به لشکر امام حسین (علیه السلام) حمله کنی؟! حر به او پاسخی نداد. اما کم کم بدن حر به لرزه افتاد، آن مهاجر أوسی نزد حر آمد و گفت: حر تو ما را به شک و تردید انداخته ای، بخدا قسم، در هیچ جنگی ترا با این حال ندیده بودم. اگر از من می پرسیدند که شجاع ترین مردم کوفه کیست، تنها از تو نام می بردم این لرزه چیست که بر اندام تو افتاده است؟! حر گفت: بخدا قسم که من خود را میان بهشت و جهنم می بینم. به خدا سوگند که جز بهشت را اختیار نخواهم کرد. هرچند پاره پاره شوم و به آتش بسوزم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان از قبل دارای ملکهی انتخاب بوده و همواره روحیهی انتخابگری را دارد و هر لحظه میتواند انتخاب خود را تغییر دهد و تذکر و تبلیغ برای بهترانتخابکردن است 2- خوب است در این موردبه تفسیر آیهی « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (38)/مائده) رجوع فرمایید که علامه در تفسیر المیزان به نحوی برای سایر حیوانات اختیار قائلاند زیرا آیه میفرماید: «إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در چنین مواردی که به افرادی مصیبت وارد میشود باید مواظب بود طوری سخن نگوییم که علت آن مصیبت، گناهِ آن افراد باشد چون ما نمیدانیم قضیه چیست؟! آری! به صورت کلی باید گفت علت مصائب مثل قحطی و خشکسالی و زلزله، گناهانِ مردم است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع انتقاد و تذکر به رهبری قبل از جمعبندیِ رهبری نسبت به هر موضوعی کار لازمی است و در متون روایی ما تحت عنوان «نصایح الملوک» مطرح است ولی به همان معنایی که خداوند به رسول خود میفرماید بعد از مشورت با مردم و بعد از جمعبندی، به هر نتیجهای که رسیدی به خدا توکل نما و آن نتیجه را عمل کن. در این رابطه ما باید نسبت خود را با زعیم دوران شکل دهیم و به نظر نهایی ایشان اجر گذاریم. متأسفانه آقای احمدینژاد نه در موضوع وزرات آقای مصلحی چنان کردند و خانهنشینی پیشه نمودند، و از آن بدتر بعد از مشورت با رهبری نسبت به حضور در انتخابات اخیر و گرفتن نظریهی رهبری که به آقای احمدینژاد فرمودند مصلحت نیست شما به جهت دوقطبیشدن انتخابات در انتخابات شرکت کنید؛ ابتدا قضیه را پنهان نمودند و صدایش را بلند نکردند و بعد هم که دفتر رهبری آن موضوع را خبری نمودند، طرفداران آقای احمدینژاد شروع به تکذیب آن نمودند بدین مضمون که خود رهبری فرمودند من سخنان خود را از تریبون خود اعلام میکنم و با کمال تأسف با اینکه آقای احمدینژاد در جریان امر بودند، کاملاً سکوت کردند و به دوستان خود هیچ تذکری در این مورد ندادند تا اینکه کار به آنجا رسید که مقام معظم رهبری مجبور شدند در ابتدای درس خارج، قضیه را اعلام کنند و بفرمایند این هم تریبون. و بعد از آن آقای احمدینژاد اعلامیه دادند که من سرباز رهبری هستم و بعد در انتخابات شرکت کردند تا نشان دهند حقیقتاً سرباز رهبری میباشند. تأسف بنده از اینجا است که بعضی از طرفداران ایشان مدعیاند ایشان مطلقاً تابع رهبرند! بنده معنای خارجشدن از ذیل زعیم رهبری را جز این نمیدانم.
همهی عرض بنده آن است که موضوع را در دستگاه آنتولوژیک به عنوان یک پدیدهی تاریخی بنگریم تا عقلِ تاریخیِ ما به صحنه آید و به طراوت لازم نایل گردد، وگرنه ما را چه به آقای احمدینژاد و چه به آقای مشایی!!
مسئلهی امروز ما حضورِ بس افتخارآمیزی است که با امثال حججیها در تاریخمان گشوده شد و با نفی داعش معلوم شد خداوند حضوری خاص را برای ما رقم زده است و وای اگر از درک و یافت چنین حضوری غافل باشیم! سخن بسیار است و وظیفهی من در آن حدّ است که آنچه تصور میکنم برای رفقا مفید است، در اختیارشان قرار دهم، شاید چشماندازی باشد برای «گفت» و «گو».
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: احساس حضور تاریخی چیزی است که انسان باید با حساسیت لازم متذکر آن شود. آری! اگر انسان تنها به عبادات فردی خود نظر کند گوشش بدهکارِ این حرفها نخواهد شد و خودش مقصر است که ابعادی از دیانت را فرو نهاده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم که مختصر اطلاعاتی از نظریات جناب یونگ دارم، همین احساس را کردم. مهم آن است که نظرات او را با چه قرائت و رویکردی بخوانیم تا او را از آنِ خود کنیم. دغدغههای او، دغدغههای ارزشمندی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی این سخنان که فرمودید درست است و یک طرف قضیه است که شیطان عمل میکند، و یک طرف قضیه آن حرکاتی است که حضرت حق به میان میآورد به همان معنایی که خداوند فرمود: «الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذينَ كَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِياءَ الشَّيطانِ ۖ إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا ﴿۷۶﴾/نساء) کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار میکنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است. تا حال دیدهاید که هرچه شیطان عمل کرده به جهت حضور روحیهی انقلابیِ مؤمنین نتیجهای که خواسته است بگیرد؟ مگر در کربلا، یزید با همهی پیچیدگیهایش نتیجه گرفت؟ و مگر داعش با نشاندادنِ نحوهی به شهادت رساندنِ شهید حججی نتیجه گرفت تا گمان کنیم از این به بعد شیطان دیگر ضعیف نیست و قوی شده است؟! حتی باید جریان انصاراللّه، جریان علی عبداللّه صالح را پشت سر میگذاشت و این کار شروع شده است.
در ضمن به این خبر که اخیرا در سایت های خبری مطرح شده می توان توجه کرد که تسنیم به نقل از شبکه تلویزیونی «المیادین» نوشته، شبکه دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی ضمن اعتراف به شکست در سوریه اعلام کرد، اسرائیل بزرگترین بازنده در بحران سوریه است زیرا سرویسهای اطلاعاتی در درک اوضاع جاری این کشور تاخیر کردند.» کارشناس و تحلیلگر مسائل عربی در شبکه دوم تلویزیون رژیم صهیونیستی گفته: «در مورد سوریه، باید بگویم اسرائیل شکست خورده است، ما بزرگترین بازنده در آنجا هستیم، دستگاههای اطلاعاتی ما در فهم اوضاع دیر عمل کردند.» به گفته این تحلیلگر صهیونیست «در جنگ داخلی سوریه افراد و طرفهای زیادی بازنده بودند، اما اسرائیل بزرگترین بازنده بود... شاید این حرف من خیلی تلخ باشد؛ اما این نتیجه حاصل ماهها و شاید بیشتر از آن فکر کردن در مورد این موضوع است.» وی با اشاره به اینکه «ارتش آزاد دیگر عملا وجود ندارد»، اعتراف کرده «شورشیان (ارتش آزاد) دیگر طرف فعالی در بحران سوریه نیستند و نابودی آنها تنها به زمان نیاز دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شناخت نفس انسان، غیر از شناخت جسم انسان و عکسالعملهایی است که جسم از خود نشان میدهد. علوم تجربی در حوزهی جسم انسان میتواند صاحبنظر باشد و نفس انسان یک موضوعِ مجرد است و در تفکر فلسفی مورد بحث قرار میگیرد به همان معنایی که جنابعالی میتوانید در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی مربوط به آن که بر روی سایت هست، آن را دنبال کنید. در آنجا روشن میشود که نفس انسان پس از آنکه از بدن خود به عنوان ابزار رسیدن به کمالات استفاده کرد، آن را رها میکند. مثل نجاری که پس از آنکه صندلی مورد نظرش را ساخت، ارّه و چکش خود را رها مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور جواب داده شده بود:
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شمارهی 19771 به رفقایی امثال جنابعالی که به گفتهی خودتان آوراهی شهری هستید که هنوز ساخته نشده؛ داده شد. بعد از آنکه سؤال و جواب را با تأمل مطالعه فرمودید حال سؤال بنده آن است که آیا وقتی در تشییع جنازهی شهدای مدافع حرم شرکت میکنید میتوانید بگویید طاهرزاده در حالِ معنابخشی به انقلاب است و یا خواهید گفت چقدر سخن طاهرزاده برای نشاندادنِ این معنای بزرگ تاریخی که در حال وقوع است، الکن و کوتاه و ناتوان است؟!! بنده با تاریخی که از طریق امام خمینی شروع کرد، زندگی را چیز دیگری میبینم و چیزهایی را یافتم بس بزرگتر از آنچه توان گفتن آن را دارم. مگر نوری که در افق یک تاریخ سوسو میکند به راحتی برای همه قابل رؤیت است؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است ولی عنایت داشته باشید مکان برای جوهرِ عالم ماده، همان حرکتِ ذاتی آن است. یعنی مکانمندی، اقتضایِ همان ذاتِ متحرک است، نه آنکه جوهر در مکان یا در زمان باشد. خودِ جوهر عین زمان است زیرا زمان، مقدارِ حرکت است و جوهر که عین حرکت است، عین زمان میباشد و ذهن، آن زمان را از حرکت انتزاع میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آنجایی که ما میگوییم: «الحمداللّه» و کمالِ هر چیزی را که مورد حمد قرار بگیرد، به خدا نسبت میدهیم؛ در واقع هیچ کمالی به طور مستقل برای هیچ موجودی نمیماند که بحث سنخیت یا عدم سنخیت و تباین پیش آید. این نوع واژهها در رابطه با علم حصولی و قضایای منطقی معنا میدهد و نه در موضوعاتی که با فرهنگ اصالت وجود بیان میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. مگر معنا میدهد اینطور با اهل فکر برخوردکردن؟!!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر با نامهی امیرالمؤمنین«علیهالسلام» به فرزندشان مرتبط شوید، تمام ابعاد یک نوع زندگیِ خوب و قابل دسترس را در جلوی خود مییابید. کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» در همین رابطه تدوین و تنظیم شده است. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میگویند. زیرا «توبه» باید در مقابل جذبههای نفس امّاره باشد تا با عبور از آن جذبهها و رجوع به حق، «توبه» صورت بگیرد. در سکرات مرگ، دیگر نفس امّارهای در میان نیست تا عبور از آن معنا دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روحی که مخصوص ما است و بدن ما را انتخاب کرده، مربوط به چهارماهگی دورهی جنینی میباشد. ولی به صورت کلّی همهی ارواح در علم خدا از ابتدا هستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که علامهی طباطبایی سالها با امثال کربن ارتباط داشتهاند و نسبت به غرب بیگانه نبودند و لذا نمیتوان شخصیت ایشان را اینچنین دستِ کم گرفت که با برخورد چند نفر خدمتگذارِ هتل در اصل نقدی که به مبانی فکری غرب دارند، تجدید نظر کرده باشند. این یک نوع بیانصافی نسبت به علامه است. لذا خاطرهی دکتر احمدی را باید در حدّ همان یک خاطره دانست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام عصمت را به اهلالبیت میدهند و آن عزیزان با عبادات آن را حفظ میکنند به این معنا که عبادات ائمه علیهم السلام برای دفع است. در این مورد میتوانید به بحث «عصمت» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دشمنان اسلام همیشه تحت تأثیر نفس امّارهی خود عمل میکنند که برای نزدیکی به نفس امّاره هیچ تلاش و سلوکی نیاز نیست. ولی مسلمانان باید به نور نفس مطمئنه نزدیک شوند تا ذیل آن عمل کنند و این نیاز به تلاش دارد و از این جهت دشمن در تبعیت از نفس امّاره جدّی است زیرا بدون تلاش در اختیار آن قرار دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تاریخ قرون وسطی حکایت از آن دارد که فضای اسکولاستیک به مفهومگرایی بهطور طبیعی کار را به سوبژکتیویته میکشاند، حتی آکوئیناس در همین پازل قدم برداشت با اینکه میخواست به چیز دیگری یعنی دیانت ناب برسد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: برایم مقدور نبود که از آن طریق در خدمت عزیزان باشم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چقدر مسرور و خوشحال میشوم وقتی با امثال جنابعالی و این نوع تفکر روبهرو میشوم. بهخصوص آنجا که میفرمایید دکتر داوری متفکری است که انگار از آینده میآید و به چیزهایی اشاره میکند که هنوز ما متوجهی آنها نیستیم. بنده کاملاً با نظر جنابعالی موافقم. چقدر خوب بود بقیه نیز متوجهی این نکتهی شما میشدند که میفرمایید: «در رابطه با نسبت دکتر داوری و رهبر معظم انقلاب هم من فکر می کنم که درست هست که هر دو با ادبیات بسیار متفاوت و از دو جایگاه متفاوت به مسائل نگاه می کنند ولی لزومی ندارد که ما این دو بزرگوار را در برابر هم قرار دهیم. دکتر داوری یک متفکر هست که خود می اندیشد و نباید هم عینا آرای دیگران را تکرار کند» . بنده سخنان امثال جنابعالی را طلوعِ تفکری میدانم که عطای خداوند به این زمانه است.
به نظر بنده وظیفهی هر متفکری که میخواهد در امروز از تاریخ تفکر خود بیرون نباشد، آن است که با دکتر داوری در مقالهی «ایران و مسائل و مشکلات» همراهی کند. زیرا وظیفهی فلسفه و فیلسوف آن است که وضع کنونی ما را روشن کند و تا ما به وضع کنونی خود التفات نداشته باشیم، امکان گذار از آن را پیدا نمیکنیم و معنی «آریگویی به زندگی» جز این نیست.
دکتر داوری از ما میخواهد زندگی خود را با چشماندازی واقعبینانه بیابیم تا مسئولیت حفظ و ادامهی چنین زندگی را به عهده بگیریم. او چون پیری راهنما، دغدغههای خود را با مخاطبانش در میان میگذارد و بدین لحاظ به کارهای بزرگی از جمله نوشتن چنین مقالهای در این سنّ از کهولت، دست میزند تا ما را به اندیشه وا دارد. حق او آن است که نسبت به سخنانش سرسری برخورد نکنیم و پس از آن هرطور خواستیم قوام زندگی را بیابیم و خودمان زندگی را انتخاب کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد در این تاریخ مصداق آزادی همان آزاداندیشی است که حضرت امام و رهبری بر آن تأکید دارند تا جایگاه سایر اندیشهها و سلائق دیده شود. در همین جلسهی اخیر روز چهارشنبه عرایضی در معنای درک آزادی در تاریخ پیش آمد. عنوان جلسه «باتلاق آرمانهای کوتاه و غفلت از جریان تاریخی انقلاب اسلامی» هست. موفق باشید
