بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9999
متن پرسش

سلام علیکم: به نوشته ای از شهید آوینی برخورد کردم که سخنرانی منتشر نشده ایشان بود (احتمالا). مفید دیدم دوستان دیگر هم مطالعه کنند. سخنرانی منتشر نشده‏ شهید آوینی/ شبکه ایران: "آوینی سخنران" با "آوینی نویسنده" متفاوت است. هنگام سخنرانی باید مقدمه چینی کند و یک شمای کلی از مبانی و معتقداتش بگوید اما در حین نوشتن یک مقاله چنین نیست. او چنان فاتحانه و با اطمینان می‏نویسد که گاه شاید لازم نمی‏بیند که از آغاز همه مبانی تفکرش را بگوید. این سخنرانی در جمع تعدادی از طلاب صورت گرفته و شاید در هیچ یک از متون و سخنان منتسب به سید مرتضی آوینی، او چنین آشکار و مدون اصول فکری خودش درباره تمدن غرب، فلسفه و سینما بیان نکرده است.********** سید مرتضی آوینی: تصوری که از پیش درباره جمع حاضر داشتم این بود که آنها عده‏ای از دوستان هستند که درباره فیلمنامه نویسی تحقیق می‏کنند و قصدم نیز آن بود که تذکراتی را در این باره با آنان درمیان بگذارم؛ اما وقتی به اعلانی که زده بودند برخوردم، دیدم عنوانی که برای این بحث گذاشته‏اند «حکمت سینما» است. عنوانی که انتخاب شده خیلی بزرگتر از آن چیزی است که من توقع داشتم و باید بگویم این کلاهی است که بر سر ما گشاد است؛ اما به هر تقدیر، حسب الامر دوستان، آنچه را به نظرم می‏رسد در ذیل تذکراتی چند عرض می‏کنم. امیدوارم که مرضیّ خدا واقع بشود و نیز مورد استفاده دوستان قرار بگیرد. 1. اوّلین تذکری که می‏خواستم عرض کنم این است که تمدن امروز اصلاً محصول فلسفه است؛ شجره‏ای است که ریشه‏اش فلسفه است و بالطبع همه لوازم و محصولات تمدن امروز موالید فلسفه هستند؛ و نیز سینما، چه آن را همچون هنر بنگریم و چه همچون صنعت. ممکن است ارتباط آنچه به مثابه ثمره این تمدن در خارج محقق شده است با ریشه‏اش، یعنی فلسفه، چندان واضح نباشد، یعنی فی المثل نتوان از همان آغاز نسبت ماشین رختشویی را با فلسفه پیدا کرد اما در باطن امر، با کمی تأمل همراه با تفکر در سیر تاریخی تمدن غرب، خواهیم دید که این تمدن و لوازمش ثمرات درخت فلسفه هستند. مگر گلابی چقدر با اصل درخت خویش شباهت دارد؟ باغبان است که این تناسب و تشابه را باز می‏یابد نه هر ناآشنایی که نظر در باغ کند. اینکه اصلاً چرا من به این تذکر پرداخته‏ام علتی دارد و آن اینکه ما در قرن پانزدهم هجری قمری، با واقعه عظیمی در کره زمین مواجه هستیم که انقلاب اسلامی است و اعتقاد این حقیر بر آن است که با این انقلاب، سیر اضمحلال و فروپاشی تمدن غرب از نقطه عطف تاریخی خویش گذشته و در قوس نزول افتاده است. تاریخ آینده تاریخ غرب نیست، تاریخ اسلام است و البته این مدعا نیاز به توضیح بیشتری دارد که برای حفظ اجمال و ایجاز باید از آن درگذریم. با این فرض، در آینده میان ما و غرب مبارزه‏ای همه جانبه درگیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه تنها یک مبازره نظامی نیست و مبارزه نظامی در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی، فکری و فلسفی است که میان ما درگیر است. مبارزه نظامی فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن جنگی بسیار عظیم‏تر در جریان است که تعبیر من از آن «جهاد فکری» است. لازمه پای نهادن در این مبارزه آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه‏هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست، چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن مولود فلسفه است. از آغاز قرون جدید، یعنی در رنسانس، بنیان فکری تمدن حاضر با رجوع به تفکر فلسفی یونان گذاشته شد و هر آنچه اکنون وجود پیدا کرده، موجودیت خویش را مدیون این بنیان نخستین و بسط تاریخی آن است؛ پس ما خود را بی نیاز از فلسفه ندانیم. بسیاری از ساده انگاریهایی که در برخورد با غرب وجود دارد ناشی از این عدم شناخت است و این نقص جز به مدد فلسفه علاج نمی‏شود و اصلاً کسی که غرب را بدون عنایت به بنیانهای فلسفی آن بنگرد، امکان تحقیق در ماهیت آن را پیدا نمی‏کند و به تبع آن، لزوم این مبارزه را نیز در نمی‏یابد. البته در باب این مسأله که انسان برای رسیدن به حق بالذات محتاج به خواندن فلسفه باشد سخن بسیار است و نگفته روشن است که انسان برای طی طریق حق ضرورتا نیازمند به فلسفه نیست، اما سخن ما در مبارزه با غرب است. وقتی می‏گوییم غرب، شرق سیاسی را هم در نظر داریم؛ مارکسیسم و کمونیسم نیز مظاهری از همان تفکر واحدی است که در غرب حاکم است. اینها همه ثمرات و شاخ و برگ درختی هستند که ساقه‏اش «اومانیسم» است. برای مثال، اخیرا در یکی از همین مجلاتی که این روزها انتشار پیدا می‏کند سخنی دیدم که یکی از انتلکتوئلهای پیر این جامعه گفته بود؛ اینکه «روشنفکر مدافع چیزی نیست!» اگر با پشتوانه تفکر فلسفی غرب به سراغ این سخن نرویم، اصلاً امکان درک آن برای ما موجود نیست. ما با این تفکر مخالفیم اما بنیان این مخالفت باید بر مبنای شناختی که از این سخن داریم بنا شود. ممکن است گوینده این سخن فلسفه نداند، که همین طور هم هست، اما این سخن که از دهانش برآمده لزوما سخنی فلسفی است زیرا از دهان کسی برآمده که شخصیتش را مدیون غربزدگی است. هیچ یک از نحله‏های فکری یا حتی محصولات تکنیکی این تمدن را جز با فلسفه نمی‏توان بررسی کرد و به اعتقاد اینجانب بخشی از روشن بینی معجزآسای حضرت امام(ره) در برابر غرب نیز از اینجا مایه گرفته است که ایشان ید طولایی در فلسفه و عرفان نظری دارند؛ و البته بنیان اصلی احاطه حکیمانه ایشان را بر همه مسائل باید در جایی دیگر جستجو کرد که در اینجا محل بحث ندارد. 2. تذکر دومی که می‏خواستم عرض کنم این است که بشر امروز وجود انسان را عین حیوان می‏داند. تعریفی که قدما از انسان داشتند، یعنی «حیوان ناطق»، با آن تعریفی که بشر غربی از انسان دارد به طور کلی متفاوت است. قدما نطق را فصل وجود انسان از حیوان می‏دانستند؛ حقیقتی که چون در وجود بشر تحقق یابد، تحولی ذاتی و ماهوی اتفاق می‏افتد و انسان از نظر تعالی وجود بـه مرتبه‏ای می‏رسد که دیگر نمی‏توان او را حیوان دانست. در حکمت اسلام، نفس انسان را نفس ناطقه می‏نامند و این نطق را نباید فقط به معنای ظاهریِ «سخن گفتن» گرفت. سخن گفتن انسان ریشه در تفکر و تعقل او دارد، چنان که لفظ «منطق» را هم از ریشه نطق گرفته‏اند. اما امروزه به تبعیت از تفکر غربی، بشر را اصالتا با رجوع به حیوانیت او معنا می‏کنند. اگر توجه نکنیم که تمدن غرب و آثار و لوازمش در ذیل این تعریف قرار دارد، امکان تحقیق در ماهیت آن از دست می‏رود. اگر انسان این چنین تعریف شود، آثار این تعریف در همه اموری که مربوط به انسان است به نسبت قرب و بعد ظاهر خواهد شد؛ مثلاً در علوم انسانی این تأثیرات ظهور بیشتری دارد تا علوم تجربی. در اقتصادِ امروز بنگرید که نیازهای حیوانی وجود بشر را اصل می‏گیرند، یا فی المثل در تعبیر آنها از آزادی. اشتباه در تعریف انسان کار را به آنجا کشانده که امروز بعد از چند قرن، انسان به یک از خود بیگانگی ذاتی دچار آمده و به نوعی حیوان اجتماعی تبدیل شده است. این اصلاً تفاوت اصلی دوران ماست با دورانهای دیگری که بر کره زمین گذشته است. تفاوت اساسی آنجاست که پیش از این عصر، چه بسا انسانهایی وجود داشته‏اند که این تعبیر در موردشان مصداق داشته؛ انسانهایی که از حقیقت وجود خویش دور افتاده بوده‏اند و غیر اهل حق، همه این چنین‏اند؛ اما هیچ گاه کار به آنجا نرسیده که در تفکر غالب بشریت، این تعریف وارونه پذیرفته شود و مثل امروز همه تأسیسات و مناسبات و معاملات اجتماعی بر همین اساس وارونه بنا شود. بعد از چند قرن اکنون در غرب آثاری مشهود است دال بر اینکه آنها به پایان راه رسیده‏اند و وقت آن است که به این اشتباه کلی خویش در تعریف انسان پی ببرند و توبه کنند، و به اعتقاد اینجانب این «عصر توبه بشریت» با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و هر چه بگذرد ما با تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق‏تر و وسیع‏تری دالّ بر یک توبه کلی به سوی دین و دینداری و حق پرستی مواجه خواهیم شد. قرن آینده، این چنین قرنی است و آثار اولیه آن نیز از هم اکنون ظهور یافته است.انسان را باید همچنان که در حکمت اسلام مطرح است با نفس ناطقه از حیوان جدا دانست و اصل در وجود انسان، همین روح است که متعالی و الهی است. بین انسان و حیوان نسبتی که غربیها قائلند برقرار نیست و اگر ما برای خصوصیات حیوانی وجود انسان قائل به اصالت شویم، باعث دوری انسان از وجود حقیقی خودش خواهیم شد، آنچنان که اکنون در غرب رخ داده است. 3. تذکر سومی که باید عرض کنم مستقیما راجع به خود سینماست. اگر سؤال این باشد که «چه چیزی سینما را از این جذابیت برخوردار کرده است؟» در جواب باید گفت: «توهّم واقعیت». اما ما معنی توهّم واقعیت را نمی‏توانیم بفهمیم مگر اینکه بدانیم این جذابیت چه چنگ آویزی در درون ما دارد. هر آنچه بیرون از ما، ما را به خود جذب می‏کند، اگر نسبتی با وجود ما نداشته باشد و چنگ آویزی در وجود ما نیابد تا خود را به آن بیاویزد اصلاً ما به طرفش نخواهیم رفت. این توهّم واقعیت چیست، چگونه ایجاد شده و چه خانه‏ای در درون ما دارد که ما را به خود جذب می‏کند؟ جستجوی جواب این سؤالها برای شناختن ماهیت سینما لازم است و البته ما در طی این یک جلسه نمی‏توانیم به همه سؤالها جواب بدهیم و فقط طرح سؤال می‏کنیم، چرا که در خود این سؤالها نیز تذکراتی بسیار جدی وجود دارد. اگر این توهّم واقعیت یا واقعیت سینمایی سیری داستانی به خود نگرفته بود، باز هم این همه جذابیت نداشت. جذابیت سینما در آنجاست که چنگ آویزهایی در فطرت ما یافته است و فی المثل درباره داستان باید گفت که بشر از آنجا که در نسبت بین مرگ و زندگی و مبدأ و معاد و نسبتی که بین او و زمان برقرار می‏شود وجود پیدا می‏کند، به سیر داستانی و قصه و تاریخ گرایش دارد و به همین علت است که جذابیت قصه و داستان و تاریخ برای انسان امری فطری است، یعنی ریشه در فطرت انسانی دارد. اگر بشر نمی‏مرد و جاودانه بود، علاقه‏ای هم به قصه و تاریخ نداشت. یکی از مهمترین صفاتی که واقعیت سنیمایی را از جذابیت فعلی برخوردار کرده سیر داستانی است و جذابیت سیر داستانی هم در نسبتی است که بین انسان و مبدأ و معاد و مرگ و زندگی وجود دارد. از داستان گذشته، سینما آن گونه که اکنون در دنیا محقّق شده این صفات فطری را اغلب در جهت ضعفهای بشری خوب شناخته و بر همین اساس رابطه خویش را با انسان بنا نهاده است. 4. تذکر چهارم اینکه سینما، یا به عبارت بهتر، تماشای فیلم جز به توسط الیناسیون انسان تحقق پیدا نمی‏کند. الیناسیون را از خود بیگانگی ترجمه کرده‏اند و مصداق اتمّش را در مجانین می‏یابیم. دیوانه‏ها بدون آگاهی از هویت اصلی خودشان شخصیتی موهوم برای خود تصور کرده‏اند و در آن فرو رفته‏اند. تعبیر الیناسیون در نحله‏های مختلف فلسفی در غرب معانی مختلفی پیدا کرده است، ولی ما بدون توجه به این تفاوتها الیناسیون را به معنایی گرفته‏ایم که با فرهنگ ما بیشتر سازگاری دارد. دنیا دار المجانین بزرگی است و بجز اهل حق، یعنی کسانی که بین خود و حقیقت مطلق رابطه‏ای آنچنان که باید برقرار کرده‏اند، همه انسانها کم و بیش و در صورتهای مختلف دچار جنون هستند چون در عوالمی ساخته و پروده توهّمات خودشان زندگی می‏کنند. یکی در جهانی زندگی می‏کند که خدایی ندارد و در آن جهانِ وهمی، یکباره در وسط آسمان، روی یک کره کوچک صورتهای ابتدایی حیات به وجود آمده و بدون علتی معلوم در یک جهت احتمالی، پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده و کمال یافته است تا اینکه انسان پای به عرصه وجود نهاده و شروع به تفکر درباره خود و جهان خارج از خود کرده است! دیگری در جهانی زندگی می‏کند که همه مثل گرگ مترصّد دریدن یکدیگر هستند و در چنین دنیایی تنها قانون است که آنها را از تجاوز به یکدیگر باز می‏دارد، دنیایی که در آن همه دزدند مگر کسانی که قدرت دزدی ندارند... و اما حقیقت چیست؟ وقتی کسی بدون آگاهی از اینکه هویت حقیقیش چیست خود را ناپلئون می‏داند یا مثلاً بزرگترین روشنفکر جهان سوم می‏پندارد بدون آنکه نگران حقیقت امر باشد، این شخص دچار الیناسیون است و از خود بیگانگی به معنای اتمّ در مورد او اتفاق افتاده است. تعبیری در قرآن مجید وجود دارد که در ذهن من با این مسأله الیناسیون یا از خود بیگانگی مربوط است و آن «خوض» است که به معنای فرو رفتن آمده: «قل اللّه‏ ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»: رهایشان کن تا در این حالت فرورفتگی و استغراق که دارند، مشغول بازی باشند. همه این تعبیرات محل بحث هستند،بحثهایی اساسی؛ اما نه در جلسه‏ای با این محدودیت. انسانها به طور معمول گرفتار غفلتی هستند که با خوض در امری خارج از خودشان محقّق شده است. وقتی انسان در چیزی خارج از وجود خودش فرو برود و در آن غرق شود، از خود غافل می‏شود و به همه تقدیر معنای از خود بیگانگی به نحوی از انحاء درباره‏اش مصداق می‏یابد. همه انواع این از خود بیگانگی مذموم نیست، چنانکه انسان در هنگام عبادت نیز در امری خارج از خویش مستغرق می‏شود. اما ما خدا را وجودی «غیر خود یا ناخود» نمی‏دانیم که با فنای در وجود او معنای از خود بیگانگی درباره ما صدق کند؛ خدا غایت الغایات وجود ما و اصل حقیقت هستی است و فنای در وجود او، در واقع امر «بازگشتن به خویش» است. معنای لفظی «توبه» نیز همین است: بازگشت؛ بازگشت به حقیقتی که از آن دور افتاده‏ایم. آنچه در شریعت مذموم است از خود بیگانگی ذاتی است یعنی فی المثل همان امری که امروزه درباره بشریت به طور عام و بشر به طور خاص اتفاق افتاده: انسان به نوعی حیوان اجتماعی و ابزار ساز استحاله یافته است. دیوانه‏ها بیمارانی بیش نیستند؛ اغلب یک نقص جسمی یا عصبی باعث شده است که جنون پیدا کنند، اما مجانین واقعی آدمهایی هستند که نه فقط نسبت به هویت حقیقی خویش آگاهی ندارند بلکه خود را کس دیگری می‏انگارند. در بعضی از روایات وجود دارد که حضرت رسول(ص) از جایی گذر داشته‏اند. برخورده‏اند به مردمی که دور بنده خدایی جمع آمده‏اند. می‏پرسندکه این کیست و جواب می‏دهند که مجنونی است. سخنی می‏فرمایند قریب به این مضمون: او بیماری بیش نیست، مجنون حقیقی کسی است که با تکبر روی کره زمین راه می‏رود. یک بشر متکبر یا مستکبر مصداق کاملی است برای آن از خود بیگانگیِ ذاتی که مورد نظر ماست. قراردادی که بین تماشاگر فیلم و فیلمساز وجود دارد آن است که تماشاگر با پای خودش می‏رود و در فضای تاریکی روی صندلی می‏نشیند و خودش را تسلیم فیلمساز می‏کند تا به هر سان که می‏خواهد او را در یک واقعیت موهوم غرق کند، آنچنان که در تمام مدت تماشای فیلم اصلاً هویت حقیقی خویش را به یاد نیاورد و رجعتی به خویش نداشته باشد. مع الاسف میزان توفیق فیلمساز نیز در همین جاست؛ فیلم خوب فیلمی است که در تمام مدت تماشاگر را زمین نگذارد و با رشته این جذابیت سحرانگیز تا آنجا او را گرفته باشد که امکان رجعت به خویش را به او ندهد. وقتی به بچه‏هایی که در حال بازی هستند بنگریم، درمی یابیم که تعبیر «خوض» در قرآن چقدر عمیق و بلیغ است. بچه‏ها در نقش موهوم خویش در بازی آن همه فرو می‏روند که غرق می‏شوند و زندگی غیر اهل حق نیز این چنین است؛ بازی موهومی بیش نیست. اینها از جهان خارج از خودشان توهّمی دارند که اصلاً مطابق با واقع نیست و ما میزان صحت ادراک را مطابقت با واقع یا نفس الامر می‏دانیم. جهانی که اینان بر اساس شناخت خویش پیرامون خود آفریده‏اند، جهانی غیر واقعی و خیالی است و از همین روست که عرض کردم جهان دارالمجانین بزرگی است. 5. تذکر پنجم این است که بشر امروز از این غفلتی که نسبت به حقیقت و وجود حقیقی خویش دارد استقبال می‏کند. وقتی خود آگاهی انسان با درد و رنج همراه است، غفلت ملازم بالذت است و این چنین، غالب انسانها، جز اولیای خدا، خود را به آن می‏سپارند. در نهادهای اجتماعی بشر امروز، موارد مختلفی از مصادیق و شواهد این مدعا را پیدا خواهیم کرد: دیسکوتکها، کاباره‏ها، میخانه‏ها، شهرهای بازی، قمارخانه‏ها، سینماها، کلوبهای مختلف بیلیارد، بولینگ و بسیاری از بازیهایی که تحت عنوان ورزش پنهان شده‏اند... همه و همه مظاهری هستند از همان معنایی که گفته شد: غفلتکده‏هایی که بشر امروز برای فرار از عقل و اختیار و خودآگاهی ساخته است. نقطه گرایش انسان به سوی مستی، ترک عقل و اختیار و آسودگی از رنجهای وجود و حیرت و دهشتی است که با آن همراه است. سینما نیز آنچنان که امروز به طور عموم وجود دارد، مفرّی است که بشر برای گریز از خود ساخته است و البتّه همان طور که بعدها عرض خواهد شد، ما سینما را منحصر در این غفلتکده‏ای که امروز کمپانیهای تجارتی فیلمسازی بنا کرده‏اند نمی‏دانیم و برای آن وظایف دیگری نیز قائل هستیم... هر چند آنچه اکنون وجود دارد همان است که گفتیم. بشر در هنگام تماشای فیلمی که همه وجود او را به خود جذب کند، به نحوی از بیخودی و غفلت و مستی دست می‏یابد که بسیار لذتبخش است؛ این لذت است که انسان را به سوی سینما می‏کشاند. اگر در تعبیرات عرفانی ما، مستی و بیخودی بالاترین مرتبه‏ای است که انسان بدان نائل می‏شود، نباید این هر دو را به یک معنا گرفت. از این نظر بیخودی مقامی همسنگ با ولایت است، چرا که وجود انسان عین ربط و تعلق به حق است، اما نفس یا خود، حجاب این تعلق می‏شود و لذا وجود حقیقی انسان هنگامی ظاهر می‏گردد که «خود» او از میان برخیزد. بزرگ‏ترین حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد خدا از وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بیخودی است؛ همسنگ با ولایت. در اینجا همان طور که عرض کردم، تعبیر از خود بیگانگی درست نیست چرا که اصلاً بیگانگی واقعی در این خود است که انسان را از خدا باز می‏دارد. 6. تذکر ششم اینکه شاخص اصلی وجود انسان همین عقل و اختیار اوست. حرکت بالاراده در مورد حیوانات نیز تحقق دارد و آنچه انسان را متمایز می‏سازد اختیار است نه حرکت ارادی که حیوانات نیز به یک معنا از آن برخوردار هستند. باز به همین علت است که این اختیار را به همان امانتی تفسیر کرده‏اند که انسان از ازل عهده دار آن شده است. تماشاگری که با پای اختیار به فضای تاریک سینما می‏رود و خود را در صحنه واقعیت سینمایی غرق می‏کند، اصلاً بدون ترک اختیار امکان پرداختن به فیلم و تماشای آن را پیدا نمی‏کند، یعنی استغراقش در آن واقعیت، موکول به این امر است. برده یا بنده به کسی اطلاق می‏شود که از خود اختیار ندارد و از آن آزادی که شاخص وجود بشر است برخوردار نیست. غربیها هم با اینکه آزادی را طور دیگری معنا کرده‏اند اما آن را شاخص وجود بشر می‏دانند. در مقابلِ لفظ بنده یا برده، کلمه حرّ یا آزاد وجود دارد. پس انسانی که اختیار ندارد، بنده یا عبد است اما عبودیت نیز مطلقا مذموم نیست. عبودیت به معنای ممدوح آن، قله غایی تکامل و تعالی روح بشر است و مقام عبداللهی همان مقام خلیفة اللهی است. آنچه هست این است که اگر لازمه تماشای فیلم ترک اختیار و گذشتن از خود و خودآگاهی است، پس این کار فی نفسه نوعی عبودیت یا عبادت است که هم می‏تواند ممدوح باشد، هم مذموم. میزان حسن و قبح این عمل، در جواب این پرسش است که آیا فیلم جانب حق را نگاه داشته است یا خیر؟ 7. تذکر این نکته نیز لازم است که ترک اختیار هنگام تماشای فیلم مطلق نیست و هر چه تماشاگر بیشتر در واقعیت موهوم پرده سینما غرق شود، از خود و اختیار خویش بیشتر و بیشتر فاصله می‏گیرد و این عمل بیشتر مصداق آنچه گفتیم واقع می‏شود. از یک سو تماشای فیلم برای انسانهای متکامل اصلاً با ترک اختیار همراه نیست و از سوی دیگر، درباره کودکان و انسانهای ضعیف النفس، سحر و جادوی فیلم تأثیر بیشتری دارد. تعبیری که یکی از دوستان فیلمساز ما داشت هیپنوتیزم بود؛ یعنی می‏گفت عملی که سینما با انسان می‏کند، هیپنوتیزم است. و او این را از ذاتیات سینما و اصلی‏ترین مشخصه ذاتی آن قلمداد می‏کرد و بشدت اعتراض داشت نسبت به آنان که درباره جذابیت سینما چون و چرا می‏کنند و می‏خواهند سینما را به سمتی بکشانند که از جاذبیتهای کاذب پرهیز کند. می‏گفت چه کسی می‏تواند بگوید که این جاذبیت کاذب است یا نه و می‏گفت که اصلاً هیپنوتیزم رکن اساسی سینماست و همان چیز است که سینما از طریق آن محقّق می‏گردد. نتیجه‏ای که او می‏خواست بگیرد درباره بچه‏ها بود؛ می‏گفت اصلاً سینما وسیله سرگرمی و تربیت بچه‏هاست؛ بزرگترها شخصیت نهایی خود را یافته‏اند و دیگر امکان تحول و تغییر ندارند. سینما متعلق به بچه‏هاست و از طریق سینما است که ما می‏توانیم نسل آینده انقلاب را بسازیم. مثالی که او می‏آورد در مورد آثار رودیارد کیپلینگ بود ـ هم او که متهم به فراماسونری است. می‏گفت: بعد از بیست سال همان قهرمانهای فراماسونرکیپلینگ، تمام سطح ممالک مستعمره امپراتوری بریتانیا را در جستجوی همان اهدافی که کیپلینگ داشت، پر کرده‏اند. می‏گفت که تأثیر معجزه آسای داستانهای او در سادگی و جذابیت آنهاست و بعد این نتیجه را با وضع فعلی خودمان قیاس می‏کرد. می‏گفت: از این جذابیتی که سینما دارد باید استفاده کنیم و نسل آینده انقلاب را بسازیم. باید اسوه هایی را برای جوانان و نوجوانان بسازیم که بعدها در وجود آنها محقّق بشوند. آنچه نقل به مضمون کردم، در همه وجوه و با همه وسعتش، منتهی به آن مطلبی که مورد بحث بود نمی‏شود؛ قصد حقیر فقط تکیه بر این گفته بود که ایشان هم اعتقاد داشت که تا آن هیپنوتیزم کذایی درباره تماشاگر اتفاق نیفتد، فیلم و سینما به معنای حقیقی تحقق نمی یابد. حالا اگر دقت کنیم خواهیم دید همان طور که بچه‏ها و انسانهای ضعیف النفس در برابر سینما کاملاً خلع اختیار می‏شوند، کسانی هم هستند که به راحتی در برابر فیلم از عقل و اختیار خود صرف نظر نمی‏کنند. بنده هم می‏شناسم کسانی را که اصلاً تحمل سینما و تلویزیون را ندارند و اصلاً نمی‏توانند خود را به فیلم تسلیم کنند؛ احتراز دارند و می‏گریزند، چرا که شرط اول تماشای فیلم و لذت بردن از آن، این است که انسان از خود خارج شود و در سیر عواطف و احساسات فیلم و حوادث آن شریک گردد و البته مقصود از این خود، «خودبالفعل» یا شخصیت فردی هر کس نیست بلکه مراد شخصیت حقیقی نفس است. حالا با توجه به این مقدمات می‏خواهم پرسشی طرح کنم و آن اینکه آیا مخاطب سینما عامه مردم نیستند؟ آیا سینما با انسانهای متکامل نیز می‏تواند ایجاد رابطه کند؟ آیا باید هدایت عام و خاص را از هم تفکیک کنیم و درباره وظیفه پرورشی سینما، بحث کنیم در این معنا که آیا سینما انسانهای متکامل و خواص را نیز مورد خطاب دارد؟ می‏دانید که اگر در سینما محاوره و مخاطبه‏ای در کار باشد، آنگاه فهم و درک مخاطب یکی از موازین اساسی است که باید رعایت گردد. به طور عموم در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بگردید و بعد از خود سؤال کنید که مخاطب عام سینما و تلویزیون کیست. تأثیرات سینما بر غالب مردم، جوانان و نوجوانان و بچه‏ها واقعا شگفت‏انگیز است و این واقعیتی است که بسیاری از جوانان اسوه‏های خویش را از سینما انتخاب می‏کنند؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که این حکم مطلق نیست. در همین جامعه خودمان و در همین جایی که اکنون جوانان بالای شهر غایات زندگی خویش را در فیلمهای آمریکایی می‏جویند، در شب بیست و سوم ماه رمضان، در غالب مساجد پایین شهر، جوانهایی هستند، شانزده، هفده و زیر بیست سال که نشسته اند و به خاطر چیزهایی که در چشم آن بالاشهریها موهوم، پرت و اصلاً دور از واقعیت است، زارزار گریه می‏کنند و اسم حضرت زهرا(س) که می‏آید، اختیار از کف می‏دهند. اینها آن نسبت مورد نظر را با سینما و تلویزیون ندارند و اعتنایی هم به تلویزیون و تئاتر ندارند، رمان هم نمی‏خوانند. اسوه‏هایشان را در تاریخ اسلام، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا می‏جویند و اصلاً دنیایشان دنیای دیگری است. هستند کسانی که این چنین‏اند و هستند کسانی که آنچنان. اما شکی نیست که چهره غالب اجتماعات ما را همانها می‏سازند که بشدت متأثر از تبلیغات رسانه‏های گروهی و فضای جامعه و مخصوصا تلویزیون هستند، چرا که اکنون تلویزیون می‏رود که بسیاری از وظایف کنونی سینما را بر عهده بگیرد. از تأثیر سینما و تلویزیون بر این اقشار عظیم انسانها نمی‏توان غافل شد و با کمال جدیت باید جوانها، نوجوانهاو مخصوصا بچه‏ها را دریافت. همان دوستی که از او صحبت کردیم بشدت اعتراض می‏کرد به اینکه چرا در مقام تئوری بافی برای سینما، در این روزگار عده‏ای عنوان می‏کنند که سینما نباید خودآگاهی تماشاگر را نفی کند. می‏گفت که اصلاً سینما با نفی خودآگاهی تماشاگر موجودیت پیدا می‏کند و وقتی گفته می‏شود که نباید سینما خودآگاهی تماشاگر را نفی کند، مثل این است که ما بگوییم «فیلمی بسازیم که فیلم نباشد!» می‏گفت که اصلاً این مباحث روشنفکرمآبانه را باید کنار گذاشت و از جذابیتی که سینما دارد باید برای جذب این نوجوانانی که اکنون آتاری همه زندگیشان را پر کرده است استفاده کرد. البته باید در این معنا تحقیق و تفکر کرد که سینما باید در چه جهتی حرکت کند. باید دست از نفی خودآگاهی تماشاگر بردارد و یا نه، از این سحر و جادو در جذابیت و تأثیر هر چه بیشتر سود بجوید؟ آیا در روی آوردن به جاذبیتهای سینمایی محدودیتی نیست؟ اصلاً این جذابیت چیست؟ وقتی انسان به سمت ظرف غذا کشیده می‏شود، مشخص است که چرا، معلوم است که غذا چه نسبتی با وجودش دارد؛ اما سینما چطور؟ جذابیت سینما در کجای وجود ما خانه دارد؟ به هر تقدیر ما باید سینما را بشناسیم و چون سینما محصول فلسفه است، خود را بی نیاز از فلسفه و چون و چرا کردن در بدیهیات مشهور و مقبول ندانیم. فطرت بشر را نیز بشناسیم، نه آنچنان که در علوم رسمی عنوان می‏شود. باید به سراغ راههایی برویم که به معرفت دینی و یقینی منتهی می‏شود، یعنی باید عالم را در نور حکمت اسلام بنگریم. ******************** http://nasr1212.blogfa.com/post/112

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً سخنان حکیم فرزانه شهید اهل قلم مرحوم آوینی چیزی است که تا انقلاب اسلامی ادامه دارد عامل قوت‌دادن و جلوبردن انقلاب اسلامی است و إن‌شاءاللّه افق را برای طلوع خورشید نهایی حقیقت فراهم می‌کند. موفق باشید

3965
متن پرسش
شما معتقدید که روح حاکم بر غرب را باید قلباً احساس کنیم. آیا منظور شما این است که: خود مبادی تمدن غرب را قلباً بشناسیم یا بطلانش را؟ یعنی آیا قلباً بپذیریم که: «باید مشهور شویم»؟ یا باطل‌بودنِ این قانون را قلباً درک کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که انسان روح حاکم بر گناه را می‌شناسد باید روح حاکم بر غرب را شناخت. موفق باشید
2983
متن پرسش
با سلام و تحیت محضر استاد ارجمند جناب آقای طاهرزاده احسن الله لکم العزا احتراما باستحضار میرساند اینجانب دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی - اندیشه سیاسی در اسلام می باشم و موضوع پایان نامه خود را [فساد سیاسی از منظر علامه طباطبایی و شاگردان] انتخاب نموده ام. روشن است برای تعریف مفهوم "فساد سیاسی" بایستی در ابتدا هر یک از مفاهیم "فساد" و "سیاست" را در ابتدا تعریف نمود تا به تعریف "فساد سیاسی" رسید. بویژه اینکه هر تعریفی از مفهوم "سیاست" بر تعریف ما از مفهوم "فساد سیاسی" مقدم و تأثیرگذار خواهد بود. اکنون بدنبال تعریف حضرت علامه طباطبایی از مفهوم "سیاست" میباشم که متاسفانه تاکنون به نتیجه نرسیده ام. به ذهنم رسید شاید حضرتعالی بتوانید مرشد و راهنمای بنده در رسیدن به مقصود باشید.با جناب آقای توکلی صحبت کردم فرمودند از طریق سایت مصدع شوم. چنانچه بجز این مورد مطلب دیگری که یاری رسان بنده باشد در به ثمر رساندن این پژوهش دعاگویتان میشوم اگر حقیر را بهرمند فرمایید. بذل توجه و صرف وقت حضرتعالی برای این کمترین مزید امتنان خواهد بود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما سیاست را به معنی عرفی آن فرض بگیرید و فساد را نیز به آن معنا که چیزی در جای خودش نباشد معنا کنید تا بتوانید مصداق‌های فساد‌های سیاسی و علت آن را در قرآن پیدا کنید. مثلاً در آیه‌ی 59 سوره‌ی اعراف قرآن فساد جامعه را از زبان حضرت نوح، انحراف از افق توحیدی معرفی می‌کند و این‌که در آیه‌ی بعد حاکمان و سیاستمداران جامعه در معیارهای خود نگاه توحیدی حضرت نوح«علیه‌السلام» را یک نوع انحراف و گمراهی تلقی می‌کنند، نمونه‌ی خوبی از فساد سیاسی جامعه است. بعد از آن نظر علامه را در این رابطه بیان می‌کنید و سپس به آیه‌ی 65 و 66 همین سوره نظرها را جلب می‌کنید که حاکمان در مقابل دعوت توحیدی حضرت هود او را متهم به دیوانگی می‌کنند چون در عرف سیاستمداران زمان حضرت هود توحیدی فکرکردن یک نوع دیوانگی است و فساد سیاسی آن زمان تا آن‌جا جلو می‌رود که صادق‌ترین انسان را که توحیدی سخن می‌گوید کاذب و دروغ‌گو می‌دانند. سپس نظر علامه را می‌آورید . و به همین شکل در سایر آیات و سوره‌ها می‌توانید عمل کنید و اگر بتوانید تقابل پیامبران را در مقابل برخورد حاکمان نیز متذکر شوید خوب است و معلوم کنید فساد سیاسی در نهایت به بحران و نابودی جامعه ختم می‌شود و آیاتی که خبر از نابودی آن‌ها می‌دهد را شاهد بیاورید.موفق باشید
13666
متن پرسش
سلام: این متنی است که در گروههای تلگرام منتشر شده لطف می کنید به شبهات مطرح شده در آن پاسخ دهید تا رفع شبهه کنیم؟ سال 57 انقلاب کردیم؛ سال 58 سفارت آمریکا را اشغال کردیم و آن را لانه ی جاسوسی نامیدیم و این عمل خلاف عرف بین الملل را انقلاب دوم و مهم تر از انقلاب اول نامیدیم، به تمام پیشنهادها برای حل موضوع جواب نه دادیم! سال 59 جنگ با عراق را شروع کردیم و به ناچار به قرارداد خفت بار آزاد نمودن گروگانها تن دادیم و سه ماه بعد از شروع جنگ آنها را با سلام و صلوات و معاینه ی پزشکی تحویل آمریکا دادیم، با تلاش جوانان جان بر کف این سرزمین عراق را درسال 62 از ایران بیرون کردیم در حالیکه می توانستیم به عنوان فاتح جنگ با عراق قرارداد صلح را با بهترین شرایط تنظیم کنیم این کار را نکردیم و علیرغم پیشنهادهای خوب کشورهای مختلف به جنگ ادامه دادیم. جنگی که بیش از یک میلیون کشته..!، و مجروح..!، و معلول..!، و مفقود به بار آورد..!، و صدها شهر و روستای ایران را ویران کرد….!، و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بجا گذاشت!، برای ملت… نعمت خواندیم…!!! و بعد از نوشیدن جام زهر..!، هرگز اقدامی برای دریافت خسارت هزار میلیارد دلاری از عراق نکردیم….!!! و امروز… دست به کاری بزرگتر زدیم… تا با انرژی هسته ای کاری کنیم کارستان…!!! و به گفته ی محمد جهرمی (وزیر کار احمدی نژاد) سالی ۱۶۰ میلیارد دلار برای پروژه هسته ای خسارت دادیم…!، ترمز آن را کندیم ، و دور انداختیم…..!، و بزرگترین تحریم های جهانی را پذیرفتیم..!، تا به قیمت نابودی اقتصاد و آبروی کشور..!، جشن هسته ای بگیریم..!، و فقط «انرژی هسته ای» را… «حق مسلم» مردم بیکار، و زیرخط فقر بدانیم..!، و زمانی که اشتون اروپایی با بسته ی حمایتی پیشنهاد پرداخت کل هزینه ها ی انجام شده، به اضافه ی اجازه غنی سازی تا 6 درصد را داد، ریش خنده شان کردیم و گفتیم ننه عروس حرف زد اگه زورتون میگیره آب بریزید اونجایی که میسوزه! و حی تحریم شدیم و گفتیم کاغذ پاره ست!! و چون….. کفگیر به ته دیگ خورد…!، و دیگر رمقی برای ملک و ملت باقی نماند…!، نرمشی کردیم… بس قهرمانانه…!، و تافته های پیشین را تعطیل کردیم..!، و تمام اورانیوم غنی شده بیست درصدی را نابود کردیم..!، و با طولانی ترین مذاکرات طول تاریخ بشر..!، به توافق رسیدیم که به نقطه اول باز گردیم…!، تا مانند گذشته اجازه صادرات نفت و گاز بیابیم.!، و مانند گذشته؛ حق دریافت دلار و دینار بگیریم..!، و مانند گذشته؛ حق داد و ستد آزاد کسب کنیم..!، و از تحریم هائی که نعمت بودند، خلاص شویم..!، تا ۱۵۰میلیارد دلار پولهای خودمان را، بگیریم..!، و احتمالا بخش اعظم آن را بدهیم به ؛ حزب الله و بشاراسد و حوثی های یمن…….!!! ولی…. توافق به عمل آمده را آنقدر کش بدهیم..!، تا ایام سوگواری شب های قدر پایان یابد..!، تا جشنی بگیریم.. بزرگتر از جشن هسته ای..!، که قبلا… و سالهای سال… برای غنی سازی اورانیوم ۲۰% می گرفتیم…!! حالا چرا…؟ چون ما باید همیشه… برای مدیرانمان کف بزنیم…!!، و هرگز نپرسیم ؛ چرا…………..؟!!! ما هیچ حقی نداریم… ما فقط تکلیف داریم…..!!، ما فقط چهار جا، صاحب کشورمان می شویم؛ پرداختن مالیات….!، رفتن به خدمت سربازی….!، شرکت در انتخابات، که مقامات می گویند..!!، و شرکت در جنگ..!، که حق سوآل نداریم….!!! ولی دلتان بخواهد… حق داریم برای هر کاری که مقامات می کنند؛ کف بزنیم..!، هورا بکشیم..!، و شادی کنیم..!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌قدر مطالب مطرح‌شده در این نوشتار، درهم و برهم است! و آنچنان راست و دروغ و شایعه و واقعیت در هم تنیده شده که جایی برای جواب نگذاشته است!! خودش گفته و خودش هم نتیجه گرفته. این نوع گفتگوها مواردی نیست که طرف به دنبال جواب باشد، اشکال و سؤال باید حکیمانه و محققانه باشد تا در سؤال و جواب، آگاهیِ مخاطبان رشد کند نه آن‌که بر توهّمات و ابهامات افراد افزوده شود! موفق باشید

13072
متن پرسش
سلام علیکم: سوال بنده در نظام کشورمان است که آیا واقعا این حکومت مورد تایید اسلام و اهل بیت (ع) می باشد؟ آیا در خط آنان سیر می کند؟ جناب استاد راستش بنده در مورد حقانیت نظام مدتی است که دچار شک و تردید زیادی شده ام. من نسبت به سنم جزو پر سابقه های بسیجم و طعنه و کنایه زیاد شنیده ام ولی الان می گویم نکند عمرم تباه شده و در زمره آنهایی باشم که قرآن فرموده گمان می کرده اند کار درستی انجام می داده اند. از یک طرف به دشمنانمان که دشمن اسلامند، به تهاجمات فرهنگی و عقیدتی علیه ملت، و به کفر و فسادشان، به وقایعی چون سال 88 و به دفاعمان از مظلومین نگاه می کنم و با خودم می گویم لابد حکومت ما به حق است و یا می شود گفت تنها حکومت به حق؛ اما از طرفی به آنچه در کف جامعه می گذرد یعنی آنچه که مردم (بما هو) مردم با آن سر و کار دارند نگاه می کنم مثل گرانی های روز افزون، افزایش طلاق، بی بند و باری جوانان و نوجوانان، از چشم افتادن روحانیت، اختلاف نظر مراجع بزرگ در مورد برخی مراسمات مثل روز قدس و 22بهمن، نبود آزادی پس از بیان و حصر برخی از علما و شخصیت ها، ظلم مردم به یکدیگر، فساد اداری و مالی مسولان و از همه بدتر دین گریزی مردم و... می گویم نکند به قولی این انقلاب از طرح های انگلیس و آمریکا بوده و یا به دست جریان نفاق افتاده است. و جالب اینکه بیشترین چیزی که می شنویم این است که مدام می گویند مردم باید قدر این امنیت را بدانند. کسی می گفت بنی امیه هم برای ادامه تسلط باید امنیت برقرار می کرد. همچنین به تازگی کتابی با عنوان (انتقاد از خود) که از مرحوم آیت الله منتظری است خوانده ام که گویا پاسخی است به چرایی مشکلات این مملکت اسلامی. لطفا پاسخی دهید که بتوانم حق و باطل را تشخیص دهم و همچنین در مورد کتاب مذکور توضیحاتی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعات آخرین نظرات آقای منتظری متوجه می‌شویم که این بنده‌ی خدا نمی‌دانسته است که در کدام تاریخ زندگی می‌کند! گمان ایشان در همین حدّ است که در این تاریخ هم می‌توان مثل پانصدسال پیش و هزارسال پیش زندگی کرد که این عملاً یک‌نوع سلفی‌گریِ خطرناکی را به همراه دارد. در رابطه با اصل انقلاب و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید چند چیز را در نظر گرفت: اولا؛ ببینیم اگر این انقلاب با همه‌ی مشکلاتی که به همراه دارد، اگر واقع نمی‌شد کشور ما که مسلّم در آن صورت در ذیل آمریکا می‌بود، در چه شرایطی قرار می‌گرفت؟ و آیا روحیه‌ی حرّیت و آزادگی شیعه که وامدارِ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» هست، راضی می‌شد؟ ثانیا؛ آیا دشمن با انواع چالش‌هاییی که برای انقلاب ایجاد کرده است نمی‌خواهد ما به این نتیجه برسیم که انقلاب توانایی جواب‌گویی به نیازهای مردم را ندارد؟ در این صورت باید بر عهد خود با انقلاب تأکید کنیم، حتی اگر به مشکلاتی بدتر از این گرفتار شویم؟! یا با خواری تمام تسلیم پروژه‌ی دشمن اسلام شویم؟ ثالثاً؛ ما در تعریفی که از انسان و انسانیت داریم باید جایگاه انقلاب را و نسبت خود را با آن بررسی کنیم که آیا در فضای چنین انقلابی تنفس‌کردن به انسانیت خود معنا داده‌ایم یا چشم خود را هم بگذاریم تا هر ظلمی به هر شکلی در هرجایی واقع شود؟! رابعاً؛ فراموش نکنید که بسیاری از مشکلاتی که جهان بشری امروز را فراگرفته است لازمه‌ی فرهنگ مدرنیته است و خود مدرنیته تلاش دارد با طرح موضوعات «پُست‌مدرنیسم» و «ترانس‌مدرنیسیم» بلکه خود را از این مهلکه‌هایی که خود ایجاد کرده است رهایی دهد. بزرگان اندیشمند غربی می‌گویند مدرنیته همه‌ی سنت‌ها را ویران کرد تا خودْ بماند، حال خودْ در حالِ ویرانی خود است. سؤال بنده از جنابعالی آن است این موضوع جهانی را باید مثل عوام به پای انقلاب اسلامی بنویسیم؟! یا آگاهانه متوجه‌ی تاریخی باشیم که در آن به‌سر می‌بریم؟ موفق باشید

12159
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: چرا نظام از اساتیدی چون علامه حسن زاده آملی و ... که به قول خودتان انسان‌های عالم دار هستند و از حجاب زمان و مکان آزاد و بیرون از تاریخ نیستند و فقط کتب این‌گونه افراد ارزش خواندن دارد و به فضل الهی جهان و حقیقت و نفس خود را به صورت شهودی و حضوری یافته‌اند و توانایی این را دارند که با هست خود زندگی کنند و ... استفاده مناسب نمی‌کند؟ در حالی‌که فساد بخش بزرگی از اقتصاد ما را گرفته و مشکلات ربوی بانک‌ها گسترده شده و گمرکات ما و پول‌های کثیف صنعت نفت و رانت‌ها و ... بیداد می‌کند و مشکلات اجتماعی و اخلاقی در جامعه زیاد شده است. سوال بنده این است که با وجود رهبری عزیز در رأس حکومت، چه مشکلی پیش پای انسان‌های عالم دار هست که خانه‌نشین شده‌اند و پست‌های حساس و کلیدی ندارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دست را روی نقطه‌ی اصلی گذارده‌اید. تا تاریخِ چنین خودآگاهی پیش نیاید ما همواره با انواع بحران‌ها روبه‌رو خواهیم بود و بنده‌ی ناقابل از 30 سال گذشته همواره متذکر این امر بوده‌ام و نقش رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» رساندن جامعه به این خودآگاهی است. باید تلاش کرد تا زمینه‌ی چنین رجوعی فراهم شود. با طرح درست موضوعات عرفانی، دل‌ها از دنیاطلبی به معنویت‌گرایی تغییر می‌کنند. موفق باشید

12012
متن پرسش
سلام علیکم: همانطور که همگی می دانیم در امامت امامان ما هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد فلذا این سوال و ابهام در برخی سایتهای مروج ابهامات مطرح است که دائماً بر سن امامان ما در لحظه امامت تاکید دارند و می گویند آیا مردم آن زمان با آن نگرش فکری که پیامبر (ص) را پس از 40 سال آنگونه پذیرفتند می توان باور داشت که امام جواد (ع) را در سن 9 سالگی یا امام هادی (ع) را درسن 8 سالگی با توجه به اینکه سن بلوغ نیز به گفته پیامبر (ص) برای پسران 15 می باشد پذیرا باشند؟ لطفاً توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امویان و عباسیان آن‌چنان شرایط را شبهه‌‌آلود کرده بودند که برای واردکردن یک شُک، باید کار خارق‌العاده‌ای به میان می‌آمد و خداوند به عنوان یک معجزه چنین کرد و به‌خوبی جواب داد و بسیاری از شبهات جامعه نسبت به امامت تغییر کرد و ارادت خاصی نسبت به ائمه پیدا شد حتی در بین علماء اهل سنت، که تا کنون هم ادامه دارد. موفق باشید

11587

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: درباره جنگهای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) کتابهای تحلیلی و قوی که بشود با مسائل روز تطبیق داد و عبرت گرفت بیان بفرمایید. سوال دوم: استاد الهی زاده که استاد تدبر در قرآن و سیره هستند رو چطور می دانید؟ و همچنین استفاده از درس ایشان را مطلوب می دانید؟ (ظاهرا از شاگردان مبرز آیت الله جوادی هستند) ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید در کنار کتاب «فروغ ابدیت»، مغازی واقدی هم خوب باشد. 2- بنده از ایشان اطلاع ندارم. موفق باشید

11146
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم: با توجه به سوال 11140 انسان را مجموعه ای از عقل و خیال و حس دانسته اید. در مورد عقل کمی محسوس است! ولی در مورد خیال و حس نه. لطفا از آثار و کتب خود و دیگران چیزی معرفی کنید تا بیشتر متوجه شوم. 2- مگر خیال انسان ساخته و پرداخته عقل او نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد اگر انسان خود را با دستورات شریعت مهذّب کند، خیالات او به نور عالم قدس منوّر می‌شود و حسّ او عالَم را آیات الهی می‌بیند 2- خیال، ساحتی از نفس ناطقه‌ی انسان است که اگر تحت تأثیر عقل قرار گیرد خیال خوبی خواهد بود. موفق باشید
8963

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: اطلاعاتی در رابطه با پسر علامه طهرانی سید محمد محسن طهرانی هم دارین؟ نظرتون درباره ی مرجعیت ایشون و افراطی گری مقلدینن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه گرفتار مشکلاتی هستند که به نفع اسلام و مسلمین نیست. موفق باشید
2258

شاگرد شیطانبازدید:

متن پرسش
سلام حاج آقا می خواستم بپرسم حکم مردی که زنشو کتک میزنه چیه؟ اونم مردی که 15 ساله شاگرد شماست؟رفتار شاگرد و از چشم استادش میبینن.آه دامن گیره حاج آقا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رسول خدا«صلوات الله علیه و آله» فرمودند: «خیارکم خیارکم لنساءکم‏.» بهترین مردان شما آن هایی هستند که برای زنانشان بهترین باشند. ایشان در این مورد شاگرد شیطان است و نه شاگرد بنده‌ی حقیر. موفق باشید
5494

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی.سلام علیکم.ضمن تشکر از شما بابت پاسخ گویی به سوالم در سوال 5433،از شما تقاضا می کنم در صورت امکان به قسمت دیگر سوال ، که بعد دیگری از مسئله ی ازدواج مجدد است ، پاسخ دهید. اینکه خدا اجازه داده مردان ازدواج مجدد داشته باشند، آیا خدا رضایت همسر اول برای این اقدام را مورد نظر و اهمیت قرار داده یا خیر.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل حرف همان بود که عرض کردم و چون در آن شرایطی که عرض کردم وظیفه‌ی مرد است که اگر می‌تواند سرپرستی خانمی را به عهده بگیرد دیگر رضایت همسر اول شرط نیست. مهم توجه به آن شرایطی است که در آن شرایط وظیفه‌ی مرد اقتضاء می‌کند که نگذارد خانم دیگری گرفتار بی‌ثمری شود. نگاهی هم به جواب شماره5496 بیندازید.موفق باشید
5404
متن پرسش
سلام علیکم نسبت روح القدس و کون جامع (حقیقت محمدیه) و عالم امر چیست؟ آیا این سه یکی هستند؟ اگر نیستند صرفا ترتیب آن ها را در سلسله مراتب هستی بفرمایید. و آیا روح القدس همان روح الله اعظم است؟ نسبتش با مقام جمع اسماء (کون جامع و حقیقت انسان کامل) چیست؟ متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح القدس یا جبراییل در ادبیات قرآنی مقام وحی به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است ولی مقام کون جامع یا انسان کامل فوق جبراییل است و همه‌ی این حقایق مربوط به عالم امراند در مقابل عالم خلق. ظاهراً روح اعظم غیر از روح القدس است به تعبیر امام صادق«علیه‌السلام» روح اعظم فوق جبراییل و میکائیل است، همان روحی است که به ائمه کمک می‌رساند. موفق باشید
3985

رجعتبازدید:

متن پرسش
-مومیایی کردن از نظر اسلام مشکلی ندارد؟ 2-مومیایی شدن نمی تواند جلوی رجعت را بگیرد؟ 3- مومیایی شدن مانع از زنده بودن دائمی را نمی گیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حکم فقهی آن را نمی‌دانم 2- اگر فرض رجعت در مورد این افراد درست باشد شاید رجعت آن‌ها ربطی به این بدنشان نداشته باشد، با بدنی که نفس ناطقه‌ی آن‌ها ایجاد می‌کند رجعت ‌کنند 3- نه.عرایضی در مورد رجعت داشته ام می توانید به صوت آن بحث رجوع فرمائید. موفق باشید
2296

کنترل واهمهبازدید:

متن پرسش
با سلام بنده ده سالی است که با یکی از شاگردان اقای دولابی در دانشگاه آشنا شدم ایشان روحانی و استاد است و من مسائل مختلف پیرامون راههای رسیده به خدا و مسائلی از این دست را با ایشان مطر ح می کنم در خلال این سالها علاقه قابل توجهی در قلبم به ایشان دارم بنظر شما تحلیل این محبت چیست ؟ با توجه به اینکه روش سلوکی ایشان و اقای دولابی هم محبت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سعی کنید توجه قلب خود را به حقیقت باطنی اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام بیندازید تا برای ایشان هم زحمت درست نکنید. موفق باشید.
263

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و عرض خسته نباشید با سلام برای کتب خود یک سیرمطالعاتی پیشنهاد کنید؟ از جنابعالی تقاضا دارم بفرمائید لباس غذا خواب و اوقات وصله رحم و ...(و به طور کلی زندگی ) یک نفر که می خواهد قدم در وادی نور نهد چگونه باید باشد؟(با توجه به آنکه ساحت بشر قعلی تغییر کرده است) دلایل تغییر ساحت بشر چیست ؟ و این امر به ضرر بشر تمام شده است یا به سود آن و آیا بشر می تواند ساحت خود را تغییر دهد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- سیر مطالعاتی مباحث برای افراد با شرایط مختلف فرق می‌کند، ابتدا سعی بفرمایید از نظر عقایدِ حقه عقل خود را متوجه حقایق نمایید که مباحث آشتی با خدا و سپس ده نکته معرفت النفس و بعد از آن بحث کتاب معاد و مباحث جزوه «مبانی نظری نبوت و امامت»خوب است. سپس سعی بفرمایید با قرآن آشنا شوید که مباحث سوره‌ها روی‌هم رفته چنین وظیفه‌ای را به عهده دارند که ترتیب آن در سایت هست، اگر فرصت نداشتید، از سوره اسراء به بعد شروع کنید و موضوع غرب شناسی را با کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی» شروع بفرمایید و در کنار آن از مباحث مربوط به انقلاب اسلامی غافل نشوید. 2- ساحت بشر از آن جهت عوض شده که روحیه‌ی رازبینی او به روحیه‌ی حسی و فلسفی تغییر جهت داده و مسلم حجابی بر قلب بشر مدرن حاکم شده ،ولی اگر سعی کنیم در کنار معارف حقه، وارد رعایت دستورات شریعت الهی بشویم آرام آرام حجاب دوران رقیق می‌شود و امکان اُنس قلبی با عالم معنی فراهم می‌‌گردد. موفق باشید
9793
متن پرسش
سلام: می خواستم بدونم آیا این درسته که پدر و یا مادر گناهی می کنند و فرزند آنها به گرفتاری مبتلا می شود و ناراحتی والدین جهت این گرفتاری بابت همان گناهان است؟ تکلیف فرزند این وسط چه می شود؟ به دعای خیرتان احتیاج مبرم دارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که والدین تعلقی به فرزند دارند گناهان آن‌ها مسائلی را برای فرزندشان پیش می‌آورد که مربوط به والدین است وگرنه آن مسائل نقشی در سرنوشت فرزندشان ندارد. موفق باشید
7233
متن پرسش
باعرض سلام وخسته نباشید من نمی دونم سوالم ارسال شده یاباعرض پوزش دوباره سوالم راتکرار میکنم من دانشجوی سال ۵دندانپزشکی هستم و۳ساله که ازدواج کردم چون از,همسرم دورم تصمیم به ادامه تحصیل وگرفتن تخصص ندارم بامشورت همسرم قصد دارم بعد فارغ التحصیلی خانم هاوپسران زیر۱۲روفقط معالجه کنم باتوجه به شرایط موجود من چطورمیتونم زمینه سازظهور باشم یعنی چطوری می تونم به آقام کمک کنم؟دوم اینکه می ترسم بعد مدتی کارکردن دچار روزمره گی بشم واز آرمان هام فاصله بگیرم؟بنظرتون باید چیکارکنم؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید قسمتی از روز را جهت کار بگذارید به طوری‌که مطالعه و حضور در جلسات مذهعبی و صله‌ی رحم به حاشیه نرود. موفق باشید
6607
متن پرسش
با سلام بنده دانشیار یکی از دانشگاههای علوم پزشکی کشور و از شاگردان سابق شما هستم. نماز خوان شدنم را مدیون کلاسهای معارف شما (و البته مطالعه کتب استاد مطهری و نیز آشنایی با استاد ویسکرمی) هستم. البته فراز و نشیب زیاد داشته ام و گه گاهی مبتلا به گناهانی..... شده ام که البته هر بار توبه کرده ام و در حال حاضر به لطف خدا تقریبا از موارد مهمتر آن نجات پیدا کرده ام. شاید بخاطر گناهان و شاید مصلحتی دیگر فرزند پسر 4 ساله ام به بیماری دیابت نوع یک مبتلا شده و هر چند بازی و و تحرک و شادیش هم تا حد زیادی سر جای خودش هست؛ باید هر روز رنج چندین بار سوزن خوردن را برای تزریق انسولین یا سنجش قند خون تحمل کند؛ هر روز از اینکه آیا خوب خواهد شد یا نه از من و مادرش سوال میکند و دل ما را اتش میزند. گاهی هم چیزی نمیگوید و آرام در گوشه ای بغض میکند. خیلی دلم برایش میسوزد.... . خداوند تاکنون دعای ما را در شفایش مستجاب نکرده؛از طب سنتی و حجامت و ... هم تقریبا جوابی نگرفتیم. گفتم شاید دعای استاد عزیزم به استجابت برسد؛ هر چند در گرفتن وقت شما اکراه داشتم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به فطرت پاک و آماده‌ای که آن کودک دارد سعی کنید متذکر تسلیم در مقابل تقدیر الهی شود تا بفهمد هرچه خدا خواسته است را دوست داشته باشد زیرا مهربان‌ترین مهربانان یعنی خدا خواسته است که او با تسلیم در مقابل تقدیرش بنده‌اش را به بهترین نحو بپروراند و به خود نزدیک کند. در همین راستا طب سنتی که بیشتر سعی دارد نفس ناطقه به طور طبیعی بدن را تدبیر کند شاید قابل پذیرش تر باشد . بنده جهت شفای ایشان دعا می کنم .موفق باشید
4825

عدد اذکاربازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی درمورد عدد 70 (70 مرتبه استغفارو....) یاعدد100(100صلوات و.....) ایا تاویلی وجود دارد که چرا 70 مرتبه بگوییم یا100مرتبه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. چیزی است که از طرف معصوم وارد شده و حتماً قاعده‌ای در کار است. موفق باشید
2076
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم ضمن عرض سلام و ادب خدمت استاد میخواستم نظر ایشان را راجع به امام محمد غزالی و کتاب کیمیای سعادت بدانم. اگر مثلا بخواهیم مباحث کتاب کیمیای سعادت را به صورت موردی مطالعه کنیم نظر استاد چیست. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کیمیای سعادت و احیاءالعلوم دو کتابی است که غزالی پس از بیداری نسبت به گذشته‌ی خود نوشته و مربوط به زمانی است که یا شیعه شده و یا به تشیّع نزدیک گشته و به همین جهت مرحوم فیض کاشانی در استقبال ازکتاب احیاءالعلوم، کتاب مهجةالبیضاء فی تهذیب الاحیاء را نوشت و سعی کرد کتاب احیاءالعلوم را با تقویت توسط روایات اهل‌البیت تقویت و احیاء‌کند. بر این اساس می‌تون گفت روح کتاب کیمیای سعادت شیعی است هر چند روایاتی دارد که بیشتر مربوط به اهل سنت است ولی در هر حال قابل استفاده است. موفق باشید.
88
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد طاهرزاده غرض از مزاحمت این بود که بنده دانشجوی کارشناسی ارشد مکانیک میباشم. از طرفی از گذشته علاقه زیادی به مطالعه و به خصوص کتب دینی دارم و از یکی دو سال قبل که با نظرات و آراء بزرگان و علمایی همچون حضرت امام و علامه طباطبایی و ... آشنا شدم و نیز آشنایی با افکار شما که خداوند روزیم نمود سبب شده است که روز به روز افکار و مسائل دینی که برایم مطرح می شود عمیقتر و آرمانها و افق پیش رویم گسترده تر می شود و تقریبا یقین کرده ام که جز با بررسی و تحصیل تخصصی اسلام خواسته هایم بر آورده نمی شود. به همین جهت مسئله تحصیل در حوزه برایم مطرح شد اما همانگونه که خود شما بهتر می دانید و بنده هم تا حد مطلوبی از وضعیت حوزه ها اطلاع دارم حوزه های علمیه خیلی تک بعدی هستند و اکثرا به مسائل فقهی می پردازند و حتی هیچ برنامه مدون و رسمی جهت بررسی قرآن که کتاب اصلی و محور اسلام می باشد ندارند و از همه اینها گذشته بیانات علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آنجا که می فرمایند:"((علوم حوزوی به گونه ای تنظیم شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند،بطوری که شخص متعلم میتواندتمام این علوم را از صرف،نحو،بیان،لغت،حدیٍث،رجال،درایه،فقه و اصول فرا گرفته به آخر برسدو آنگاه متخصص در آنها بشودو ماهر شده و در آنها اجتهاد کند ولی اساسا قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند! در حقیقت برای قرآن چیزی جز تلاوت کردنش برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کندچیزی نمانده،اگر اهل عبرتی عبرت بگیر))! تفسیر المیزان فارسی40 جلدی ج10ص117 و در 20 جلدی ج5 ص450" حقیقت را مشخص می سازد به همین دلیل از این فکر منصرف شدم گر چه بعید می دانستم خانواده ام با این موضوع موافقت کند مگر اینکه به طور غیر رسمی می خواندم. به همین دلیل به فکر تحصیل در رشته علوم و معارف قرانی در دانشگاه افتادم و گفتم حداقلش این است که کتاب محوری اسلام و وحی پایانی خداوند را بررسی می کنم اما خانواده ام با این موضوع مخالفت کردند و آن را مشروط به اتمام تحصیلم در رشته مکانیک کردند که حد اقل 5 سال تا آن موقع طول می کشد چون باید به سربازی هم بروم. از طرفی در زندگینامه شما خواندم که تحصیلات دینیتان به طور غیر رسمی بوده و در دانشگاه یا حوزه تحصیل نکرده اید و این برایم خیلی جالب و امیدوار کننده بود. حال در خواستی که از شما دارم این است با این فرض که بنده قصد دارم یک متفکر دینی و اسلام شناس(در حد خودم)بشوم بنده را در این موضوع راهنمایی بفرمایید و همچنین روشتان در تعلیم علوم دینی از همان ابتدا که شروع کردید و دروسی که می خواندید و نحوه آن را برایم بگوویید. با تشکر فراوان
متن پاسخ

جواب: علیک السلام؛
همان‌طور که خودتان هم مستحضرید بدون ارتباط با حوزه‌ی علمیه نمی‌توان در حدّ مطلوب اسلام را شناخت، منتها بحمدالله امروزه علوم حوزوی طوری گسترده شده که می‌توانید از طریق نوار و کتاب، در کنار دروس دانشگاهی به آن‌ها نیز بپردازید. با یک برنامه‌ریزی درازمدت ابتدا «ادبیات عرب» را به روش حوزوی شروع می‌کنید و تا «مغنی» می‌خوانید و سپس به «منطق و فلسفه» می‌پردازید و در فلسفه از حکمت متعالیه و اسفار غافل مباشید. بعد عرفان اسلامی مثل عرفان محی‌الدین‌بن‌‌عربی بسیار راهگشا است-حضرت امام‌ خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در نامه‌شان به گورباچف نیز به حکمت متعالیه و کتاب‌های محی‌الدین‌بن‌عربی اشاره فرمودند- سپس با روایات و قرآن مرتبط می‌شوید و إن‌شاءالله از دریای بیکران این دو نور ثقلین بهره‌ی لازم را می‌یرید. در این راستا کتب حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» و علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و آیت‌الله جوادی‌آملی«حفظه‌الله» کارساز است. موفق باشید

10738

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در رابطه با سوال 10724، اگر باید تابع قانون عمل کنیم، کشورهای خارجی هم بر اساس دین شان آن قانون را مصوب کرده اند. یعنی ما در آنجا منطبق با قانون شان عمل کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نوفل لوشاتو تمام سعی‌شان آن بود که مطابق قانون فرانسه عمل شود و البته در قوانین فرانسه حجاب ممنوع نیست. حال اگر کشوری باشد که اگر شما به آن‌جا بروید باید دین خود را زیر پا بگذارید حرام است به آن‌جا بروید. موفق باشید
9656
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: من بیشترین ارتباطم با آدمهای معتقد است. اصلا کشش من به سمت اینهاست چه فامیل دور باشند چه نزدیک، چه غریبه. بر همین اساس بی اعتقادی و چرت و پرتهای نزدیکان که بعضا ارحام می باشند آزارم می دهد و ازشان عقب می کشم. از طرفی به گفته شما قطع نمی کنم اما واقعا آزار می بینم. شبکه های ماهواره ای که علاقمندش هستند و نظامهای کثیف و....با این وضعیت خسته ام. دلم می گیرد. مکارم اخلاق هم خوانده ام، سعی بر خوش رفتاری دارم، اگر حرفم احتمال قبول از طرف آنها دارد می زنم وگرنه سکوت می کنم. گاهی ارحام خودم را دوست ندارم بواسطه اعتقادشان، چه کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کارت عالی است، همین را ادامه بده. بنا نیست ارحام غیر مؤمن را دوست داشته باشیم، باید حقوق آن‌ها را رعایت کنیم. خداوند بر توفیقاتتان بیفزاید. موفق باشید
6817

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوست داشتنی نظر به تخصص جناب عالی در عرفان اسلامی، خواستم نظر شما را در مورد صحبتهای مرحوم دولابی و شاگرد جنجالی یش آقای مهدی طیب بدانم : که چیست. (ادرس سایتشونhttp://www.ahlevela.com کتابه و مقالاتشونم توی سایت برا دانلود گذاشتن.) بسیار سپاسگدار و دعاگو هستم. یاحق.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جناب آقای مهدی طیب را استاد ارزشمندی می دانم و برایشان احترام قائل هستم. موفق باشید
نمایش چاپی