بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10905
متن پرسش
سلام علیکم. استادعزیز،نمیدانم شایدما اشتباه میکنیم،ولی من فکرمیکنم استادطاهرزاده فقط برای اصفهان و جلسات اصفهان نیست،باورم اینست که برخی از شهرهای دیگر احساس نیاز به سخنان انقلابی و تمدن سازی شما ومانندشمادارند،ای کاش ای کاش میشد استادطاهرزاده تغییر رویه مینمودند و کمی هم به فکر ماغریبه ها بودند،میدانم که حرف امثال من زیاد اهمیت ندارد ولی بخدا نیاز است نیاز...ببخشید استادم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خود را منحصر به شهری خاص نمی‌دانم ولی عالَم و روحیه‌ام طوری است که خیلی اهل مسافرت نیستم در عین آن‌که سعی می‌کنم فکر خود را هرگز محدود به مکانی خاص و یا زمانی خاص نکنم و گویا با همه‌ی عزیزان در حال گفتگو هستم. موفق باشید
9621

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: من دختری ۱۵ ساله هستم و رشته تحصیلی ام ریاضی است. تشنه دین شناسی ام و دغدغه دین دارم و کمی نسبت به دروس خودم بی میل شدم. به نظر شما با توجه به شرایط سنی و موقعیت تحصیلی ام که باید تمام تلاشم برای کنکور باشد، چه مباحث و کتبی را مطالعه کنم تا تفکر صحیحی راجع به دین و عقایدم داشته باشم؟ و به نظر شما حوزه انتخاب مناسبی برای من هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فعلاً اگر استعدادتان اجازه می‌دهد خوب درس‌تان را بخوانید و در کنار درس، مباحثی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبی» را نیز دنبال کنید. ولی اگر مباحث ریاضیات برایتان مشکل است باید ادامه ندهید تا به‌کلّی استعدادتان فرسایش یابد. موفق باشید
8719
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز با عرض معذرت ایمیلم را دفعه قبلی اشتباه دادم و جوابی برایم نیامد لطفا مرحمت کنید و جواب بنده را بدهید. سوالی در مورد هیات های عزاداری مدتیست ذهن مرا مشغول کرده ما اعتقاد داریم که قیامت الان حاضر است چون زمان نیست بلکه عالم است و به همین ترتیب جهنم و بهشت هم موجود است و افراد بهشتی نشانه ها و رفتارهای اهل بهشت و افراد جهنمی نشانه ها و رفتارهای اهل جهنم را در دنیا دارند. حال اگر در باب گریه برای اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داریم که کسی که گریه کند بهشت بر او واجب میشود، بر این اساس کسانی که در هیات های عزاداری شرکت میکنند اهل بهشت هستند؟ حال اینکه مشاهده میکنم معمولا افراد بعضی از هیات ها اصلا مشخصات و خصوصیات اهل بهشت را ندارند و بعضا با مبانی دینی هم مشکل دارند از طرفی وقتی برای آنها اهمیت این مبانی را هم بازگو میکنم پذیرش ندارند یعنی پذیرش حق ندارند و معمولا مسخره هم میکنند از طرفی بعضا با جمهوری اسلامی و مبانی حکومت دینی هم مشکل دارند حال سوال اینجاست که اگر به روایت نگاه کنیم میگوید بهشت واجب است بر گریه کن اباعبدالله(علیه السلام) و اگر اثار و نتایخ و خروجی این هیات ها را ببینیم خلاف جهت بهشت و بهشتیان را مشاهده میکنیم؟ کدام درست است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: عنایت داشته باشید این نوع روایات با نظر به سایر مقتضیات مدّ نظر بوده است. یعنی اگر سایر شرایط فراهم بود آن گریه تا آن حدّ برای انسان کارساز خواهد بود. موفق باشید
7166

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام الف)اگر برزخ باطنی بنام قیامت دارد پس نکیر و منکر هم باید نازله ملک یا ملایکه قیامتی باشند.اگر چنین است پس نازله کدام ملائکه اند؟ب)آیا همه ملائکه نازله 4ملک مقرب الهیند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است. موفق باشید
1485

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام نظرتان در رابطه با تسخیر سفارت انگلیس توسط دانشجویان چیست. آیا این کار را را تایید می کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام اگر در حدّ اعتراض و بدون ورود به داخل سفارت بود می‌توان آن را به عنوان یک امر پسندیده قبول کرد، ولی ورود به داخل سفارت کار نپخته‌ای بود، شاید هم بتوان یک عمل سیاسی قلمداد کرد که تصمیم داشته جایگاه دیپلماسی ایران در اروپا را تضعیف کندو بهانه‌ای به دست آمریکا و انگلیس بدهد. موفق باشید
23973

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: جمعی دانشجو و طلبه هستیم، که در قسمت شورای واحد آموزش و تربیت مجموعه ای فرهنگی فعالیت می کنیم و برنامه های آموزشی و تربیتی برای جوانان مسجد و محله خود برگزار می کنیم. در راستای رشد مبانی تربیتی خود و فراگیری شیوه تربیتی اسلام، چه برنامه مطالعاتی پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با مباحث «معرفت النفسی» مثل آن‌که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» آمده و بحث‌هایی که در رابطه با انقلاب اسلامی شده؛ بتوانید با آن عزیزان مراوده داشته باشید. بحث «ولایت فقیه» نیز آن‌ها را متوجه‌ی عطایی که خداوند در این تاریخ به بشر داده است، می‌کند. درس‌گفتارِ بحث ولایت فقیه را در ذیل برایتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

مباني حكومت دينـي

در رابطه با جايگاه انقلاب اسلامي دو نکته را بايد مدّ نظر داشت؛ يک نکته در مورد جايگاه آن به عنوان نظام ديني، در مباني عقلي و شرعي است و نکته‌ی ديگر جايگاه تاريخي و اهدافي است که دنبال مي‌کند. در رابطه با مباني عقلي و شرعي نظام ديني به طور مختصر مي‌توان موارد زير را برشمرد:

۱. در مباحث عقلي اين نکته روشن است که در هر موضوعي همواره مقام وحداني، عامل حفظ و بقاي جنبه‌هاي كثرت در آن موضوع است، مثل روح انسان که به عنوان مقام وحداني عامل حفظ و بقاي بدن است و تا نظر به بدن دارد مانع مي‌گردد تا بدن متلاشي شود و بين سلول‌هاي آن گسستگي ايجاد گردد.

از آن جايي که جامعه عبارت است از مجموعه‌اي از افراد که جهت رفع حوائجِ خود کنار هم آمده‌اند، اگر از طريق پذيرش حکم حضرت اَحد به مقام وحدت متصل نشود، نمي‌تواند داراي بقاء و حياتِ حقيقي باشد و به مقصدي که به دنبال آن است دست ‌يابد، بلكه حياتش دروغين و انسجامش وَهْمي خواهد شد. مثل بدن مرده‌اي است كه به واقع انسجام و يگانگي حقيقي ندارد و در آن صورت اعضای آن در اختيار يك هدف واقعي قرار نمي‌گيرد و زماني نمي‌گذرد که متلاشي مي‌شود. پس بايد نظام اجتماعي انسان‌ها، همچون نظام فردي‌شان، تحت تدبير و حاكميت حضرت «اَحد» باشد تا به ثمره‌ي حقيقي دست يابد و بر اساس قاعده‌ي ارتباط کثرت‌ها به وحدت، ادامه‌ي حيات متعالي در آن فراهم باشد.

۲. خداوند در سوره‌ي شوري آيه‌ي 9 مي‌فرمايد: «فَاللّهُ هُوَ الْوَليُّ» يعني فقط خدا «وليّ» است و لذا فقط حكم خدا بايد در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و اجتماعي- حاكم باشد، و هرگونه حاكميتي در امور انسان‌ها كه مظهر حكم خدا نباشد، خلاف واقعيت جاري در هستي است.

۳. براي حاكميت حكم خدا بر انسانِ مختار، «نبي» و «امام» نياز است. پس نبي و امام آينه‌ي نمايش حكم خداونداند و هيچ چيزي از خود ندارند، مثل آينه كه صِرفاً حكايت‌كننده و نمايش‌دهنده‌ي وجود شخصي است كه در مقابل آن است. در همين راستا امام باقر(علیه السلام) مي‌فرمايند: «بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»[1] قلب هاي ما ظرف خواست و مشيت خداوند است چون او بخواهد ما مي خواهيم.

۴. در زمان غيبتِ امام زمان(عجل الله تعالی) براي اين‌كه رابطه‌ي انسان‌ها و جامعه با حضرت اَحد قطع نشود و حكم خدا در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و امور اجتماعي- جاري و حاكم باشد، ضرورت دارد يك كارشناسِ كشف حكم خدا از طريق كتاب و سنت، در صحنه‌ي مديريتِ بالاي جامعه باشد تا اين نياز برآورده شود و جايگاه مراجعِ صاحب فتوي در امور فردي و وَليّ فقيه در امور اجتماعي بر همين مبنا است.

۵. خدايي كه براساس حكمت بالغه‌‌اش هيچ نيازي را بي‌جواب نمي‌گذارد و بر همين اساس پيامبر و امام را براي بشر مي‌پروراند[2] در زمان غيبت امام زمان(عجل الله تعالی) چون جامعه نياز به يك فقيه اَعْلم و شجاع و متقي دارد، اين چنين فقيهي را هم مي‌پروراند. حالا وظيفه‌ي مردم این است که از طريق خبرگان فقيه‌شناس او را كشف نمايند و اگر افراد در اين مورد حساسيت لازم را به‌کار نگيرند و تلاش نكنند، گرفتار حاكماني مي‌شوند كه افكار و خواست‌هاي خودشان را بر مردم حاكم مي‌كنند. در حالي كه فقيه، حكم خدا را بر جامعه حاكم مي‌كند، حکمي که مطابق فطرت همه‌ي انسان‌ها است و تمام ابعاد وجودي انسان را رشد مي‌دهد.

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب ولايت فقيه با استدلال به لزوم وجود مؤسسات اجرايي و ضرورت اجراي احکام اسلام و ماهيت و کيفيت قوانين اسلام (احکام مالي، احکام دفاع ملي و احکام احقاق حقوق و احکام جزايي) و لزوم وحدت بين امت اسلام و ضرورت قيام علما براي نجات مردم مظلوم و محروم و همچنين با استناد به سنت و رويّه‌ی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)و رويّه‌ي امير مؤمنان علي بن ابيطالب(علیه السلام) و... بر ضرورت تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت تاکيد کرده و مي‌فرمايد: «اکنون که دوران غيبت امام(علیه السلام) پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست، تشکيل حکومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حکم مي‌کند که تشکيلات لازم است... اکنون که شخص معيني از طرف خداي تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره‌ي غيبت تعيين نشده است، تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ ...يا اين‌که حکومت لازم است، و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت در دوره‌ی غيبت تعيين نکرده است، لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی) موجود بود براي بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده‌ی بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند. اگر فرد لايقي که داراي اين خصلت باشد به پا خاست و تشکيل حکومت داد، همان ولايت را که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)در امر اداره‌ی جامعه داشت دارا مي باشد، و بر همه‌ي مردم لازم است که از او اطاعت کنند».[3]

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب البيع مي فرمايند: «همان دلايلي که لزوم امامت را پس از نبوت اثبات مي‌کند، عينا لزوم حکومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر(عجل الله تعالی) را در بر دارد... آيا مي توان تصور کرد که آفريدگار حکيم، امت اسلامي را به حال خود رها کرده و تکليفي براي آنان معين نکرده باشد؟ و آيا خردمندانه است که بگوييم خداوند حکيم به هرج و مرج ميان مسلمين و پريشاني احوال آنان رضا داده است؟ و آيا چنين گماني به شارع مقدس رواست که بگوييم حکمي قاطع جهت رفع نيازهاي اساسي بندگان خدا تشريع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟»[4]

آري، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي کشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور و واضحات عقل است، بي آن‌که بين زمان حضور و غيبت امام و اين کشور و آن کشور فرقي باشد.

آيت الله العظمي بروجردي به طور منظم و منطقي بر اثبات ولايت فقيه استدلال عقلي کرده و در بين کلمات خويش صراحتاً از نصب فقيه براي سرپرستي جامعه‌ی اسلامي سخن گفته است.ايشان، در باره‌ی اثبات ولايت فقيه و بيان ضوابط کلي و شئون و حدود ولايت مي فرمايند:

اولا: در جامعه اموري وجود دارد که مربوط به فرد خاصي نيست بلکه از امور عمومي اجتماعي است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته است، نظير قضاوت، سرپستي اموال غايب و ناتوان و مجهول المالک، و حفظ نظام داخلي جامعه و پاسداري از مرزها و دستور جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و مشابه آن که با سياست مُدُن مرتبط است.اين امور از مواردي نيست که هر شخصي مستقلا بتواند عهده دار آن گردد، بلکه از وظايف سرپرست جامعه و آن کسي است که زمام امور اجتماعي مردم به دست اوست.

ثانيا: براي کسي که قوانين اسلام و ضوابط آن را بررسي کند، ترديدي باقي نمي ماند که اسلام دين سياسي، اجتماعي است و احکام آن به اعمال عبادي شرعي محض که هدف آن، تکامل فرد و تامين سعادت اخروي است منحصر نيست، بلکه اکثر احکام آن مربوط به امور سياسي و تنظيم اجتماع و تامين سعادت دنياي مردم است.مانند احکام معاملات و سياسات و جزاييات از قبيل حدود و قصاص و ديات و احکام قضايي، و مالياتهايي نظير خمس و زکات که حفظ دولت اسلام متوقف بر آن است.به همين خاطر علماي خاصه و عامه اتفاق نظر دارند که در محيط اسلام وجود سياستمدار و رهبري که امور مسلمانان را اداره کند ضروري است بلکه از ضروريات اسلام است.هرچند در خصوصيات و شرايط او و چگونگي تعيين او از سوي رسول الله(صلی الله علیه و آله)يا با انتخاب عمومي، اختلاف نظر دارند.

ثالثا: بي ترديد سياست بلاد و تامين جهات اجتماعي در دين اسلام جداي از جهات روحاني و شئون مربوط به تبليغ احکام و ارشاد مسلمانان نيست، بلکه از همان صدر اسلام سياست با ديانت در هم آميخته و سياست از شئون ديانت محسوب مي شده است.رسول الله(صلی الله علیه و آله)شخصا به تدبير امور مسلمانان مي پرداخت و امور آنان را سياست‌گزاري مي‌کرد و مسلمانان براي حل و فصل خصومت‌هاي خويش به وي مراجعه مي‌کردند. پس از آن حضرت نيز سيره‌ي خلفاي راشدين و غير راشدين و امير المؤمنين(علیه السلام) به همين منوال بود. آن حضرت پس از تصدي ظاهري خلافت، امور مسلمانان را تدبير مي‌کرد و براي ولايات، قاضي و حاکم منصوب مي‌فرمود.[5]

اين است مباني عقلي و شرعي حکومت ديني. حال ممکن است سؤالاتي در اين رابطه پيش آيد که به آن‌ها مي‌پردازيم.

سؤال: با توجه به اين‌كه انساني نياز به وَلِيّ دارد كه خودش به خودي خود نتواند امورش را مديريت كند و به اصطلاح صغير يا سفيه باشد، اين سؤال پيش مي‌آيد که مگر مسلمانان صغير يا سفيه‌اند كه نياز به وَليّ دارند؟

جواب: نياز به وَليّ دو جنبه دارد. يكي از جنبه‌ي صغارت و يا ديوانگي و يكي هم از جنبه‌ي فرزانگي. يعني هم پيامبر(صلی الله علیه و آله)و ائمه(ع)وليّ و سرپرست نياز دارند كه سرپرست آن‌ها خدا است، و هم در همين راستا مؤمنين نيازمند وَليّ و سرپرست هستند و هم انسان‌هايي مثل کودکان و ديوانگان - از آن جهت که نمي‌توانند امور معمولي زندگي خود را مديريت کنند- نياز به وَليّ و سرپرست دارند. منتها ديوانگان و كودكان از جنبه‌اي ديگر نيازمند سرپرست هستند و اين دو با هم تفاوت دارد.

«وليِّ» مؤمنين مثل پيامبر و امامان(ع)، وقتي دستوري را از طرف خداوند به مؤمنين مي‌دهند، انجام آن دستور براي خودشان هم واجب است - چون در واقع حكم خدا را اظهار مي‌دارند- اما سرپرست و «وَليّ» كودكان و سفيهان اگر دستوري بدهد براي خودش واجب نيست. و لذا گفته مي‌شود «ولايت فقيه از نوع ولايت بر فرزانگان است و نه ولايت بر ديوانگان». و به همين جهت هم حكم فقيه بر خودش هم واجب است چون در راستاي إعمال ولايت الهي است و منجر به قرب انسان به حضرت پروردگار مي‌شود.

سؤال: اگر تنها راه نجات انسان‌ها اجراي حكم خدا در امور اجتماعي و فردي آنهاست، چرا پس از سال‌ها اجرايِ برنامه ولايت فقيه هنوز مشكلات زيادي در جامعه باقي است؟

جواب: اولاً؛ غفلت نكنيم كه مسئله‌ی ولايت فقيه، مثل مسئله‌ی روزه گرفتن است كه بايد همواره تلاش كنيم كه روزه‌ي ما به آن روزه‌ي واقعي كه دين دستور داده است نزديك شود، و اين طور نيست كه اگر امسال نتوانستيم آن‌گونه كه دين فرموده روزه بگيريم و به واقع تمام اعضائمان، اعم از چشم و گوش و قلبمان روزه نبود، تصميم بگيريم سال ديگر روزه نگيريم، بلكه تلاش مي‌كنيم سال ديگر روزه‌اي بگيريم كه به مقصد و هدف نزديك‌تر باشد. مسئله‌ي حاكميت حكم خدا از طريق وَليّ فقيه براي نجات جامعه نيز همين‌طور است كه بايد همواره تلاش كنيم حكم خدا از طريق ولايت فقيه در امور جامعه حاكم شود تا آرام‌آرام به آن نتايجي كه بايد برسيم دست پيدا كنيم. در همين راستا خداوند مي‌فرمايد: «...بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ»[6] پيامبر حق را براى مردم آورده؛ امّا بيشترشان از حق كراهت دارند ولي اگر حق از هوس‌هاى آن‌ها پيروى كند، آسمان‌ها و زمين و همه‌ي كسانى كه در آن‌ها هستند تباه مى‏شوند. پس ملاحظه مي‌کنيد دين به جهت حقانيتي که دارد خداوند آن را براي مردم آورد، حتي اگر در ابتدا مردم نسبت به آن کراهت داشته باشند ولي چون مطابق فطرت انسان‌ها است پس از مدتي از درون جانشان آن را مي‌پذيرند.

ثانياً؛ اگر از حاكميت حكم خدا از طريق وليّ فقيه دست برداريم، آيا راه ديگري براي اداره‌ی امور اجتمايي بشر داريم؟ آيا بقيه‌ي كشورهاي دنيا به جهت همين فاصله‌گرفتن از حكم خدا نبوده است که گرفتار اين‌همه مشكلاتِ غيرقابل علاج شده‌اند و مگر نه اين است كه گرفتاري‌هاي مسلمانان هم امروزه به جهت تأثيرپذيري از همان فرهنگ‌هاي بريده از حكم خدا به‌وجود آمده است؟

سؤال: اگر چند فقيه همگي مدّعي امر ولايت فقيه بودند، چه بايد كرد؟

جواب: همچنان که در سخن آيت‌الله بروجردي«رحمة‌الله‌عليه» ملاحظه فرموديد ولايت بر جامعه از نوع ولايت بر امور حِسْبيه يعني امور بي‌سرپرست است، و بدين لحاظ ولايت بر جامعه براي فقيه، واجب كفايي است و بر اين اساس اگر فقيهي كه توانايي امر مديريت جامعه را داشته باشد، كار را به عهده گرفت، وظيفه از بقيه‌ی فقها ساقط مي‌شود و نه تنها وظيفه از آن‌ها ساقط مي‌شود بلکه بر همه‌ي آحاد جامعه و از جمله فقيهان واجب است تا زماني كه فقيهِ حاكم بر اساس حكم خدا حكم مي‌كند، از او تبعيت كنند. مضافاً اين‌که در حال حاضر با وجود مجلس خبرگان که از فقهايي تشکيل شده که فقيه اَعْلم و توانا بر امر حکومت را مي‌شناسند، ديگر چنين فرضي واقع نمي‌شود زيرا اين علمای مجلس خبرگان هستند که مشخص مي‌کنند چه کسي شايستگي لازم را در امر ولايت بر جامعه‌ي مسلمين دارد.

سؤال: اگر ولايت فقيه يك مسئله‌ی ديني است و در زمان غيبت بايد محقق شود، چرا بين خودِ علماء اسلام در مورد آن اختلاف هست؟

جواب: در بين علماء اسلام در بود و نبود اصل ولايت فقيه در زمان غيبتِ وليّ‌عصر(عجل الله تعالی) اختلاف نيست. تفاوت در استناد آن‌ها به ادلّه‌ي حاکميت فقيه است. بعضي به اعتبار اين‌كه حكم جامعه، حكم امور بي‌سرپرست و حسبيه است، لازم مي‌دانند فقيه به عنوان نماينده‌ي اسلام، امور جامعه را به دست گيرد. و بعضي مي‌فرمايند: همين‌كه خداوند فرموده است: «فَاللهُ هُوَالْوَليّ»؛ پس بايد حكم خدا همواره در جامعه حاكم باشد و در راستاي اين ولايت، پيامبر و ائمه(ع)ولايت خدا را اِعمال مي‌كنند و خودِ امامان(ع)در زمان غيبت، فقيه را براي اِعمال ولايت خدا نصب كرده‌اند.

البته از اين نكته نبايد غفلت كرد كه بعضاً در طول تاريخ در كلمات علماء دين، «ولايت» به معناي اجراي امور جامعه به‌كار رفته، مثل اعمالي كه والي يك شهر انجام مي‌دهد و لذا وقتي با توجه به اين امر مي‌فرمايند: درست نيست فقيه، ولايت داشته باشد، منظور آن‌ها اين است كه نبايد فقيه در جايگاهِ والي شهر قرار گيرد. ولي هيچ عالِم اسلامي در اين‌كه بايد حكم فقيه در جامعه‌ي اسلامي نافذ باشد ترديد ندارد.[7]

سؤال: آيا ولايت فقيه، مطلق است يا نسبي؟

جواب: از آن‌جايي كه فقيه؛ حكم خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را اظهار مي‌دارد و نه نظرِ خود را، ولايت فقيه مطلق است. و بر همين مبناست كه مخالفت با حكم وليّ فقيه، مخالفت با حكم خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)است. و امام‌خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» مي‌فرمايند: همه‌ي اختياراتي كه براي امام معصوم(علیه السلام) به عنوان وليّ امر جامعه‌ي اسلامي ثابت است براي فقيه نيز بايد ثابت باشد و وليّ فقيه از اين نظر هيچ حد و حصري ندارد مگر آن‌كه دليلي اقامه شود كه برخي از اختيارات امام معصوم به ولي فقيه داده نشده است. در ضمن، ایشان مي‌فرمودند «ولايت فقيه همان ولايت رسول الله(صلی الله علیه و آله)است.» ولايت مطلقه‌ی فقيه به اين معنا كه فقيه هر كاري دلش خواست انجام دهد و هر حكمي دلش خواست بكند و اختيار مطلق دارد و هيچ مسئوليتي متوجه او نيست واقعيت ندارد واژه‌ي مطلقه در ولايت مطلقه‌ي فقيه در مقابل ولايت محدودي است كه فقها در زمان طاغوت داشتند.

نكته‌ي دومي كه ولايت مطلقه‌ي فقيه بدان اشاره دارد اين است كه فقيه هنگامي كه در رأس حكومت قرار مي‌گيرد هر آنچه از اختيارات و حقوقي كه براي اداره‌ي حكومت، لازم و ضروري است براي او وجود دارد و از اين نظر نمي‌توان هيچ تفاوتي بين او و امام معصوم(علیه السلام) قائل شد؛ يعني بگوييم يك‌سري از حقوق و اختيارات عليرغم آن‌كه براي اداره‌ي يك حكومت لازم و ضروري است مع‌هذا اختصاص به امام معصوم(علیه السلام) دارد و فقط اگر شخص امام معصوم در رأس حكومت باشد مي تواند از آن‌ها استفاده كند اما فقيه نمي‌تواند و حق ندارد از اين حقوق و اختيارات استفاده كند. بديهي است كه اين سخن قابل قبول نيست چرا كه اگر فرض مي‌كنيد اين حقوق و اختيارات از جمله حقوق و اختياراتي هستند كه براي اداره‌ي يك حكومت لازمند و نبود آن‌ها موجب خلل در اداره‌ي امور مي شود و حاكم بدون آن‌ها نمي‌تواند به وظيفه‌ي خود كه همان اداره‌ي امور جامعه است عمل نمايد، بنابراين عقلاً به هيچ‌وجه نمي‌توان در اين زمينه تفاوتي بين امام معصوم و وليّ فقيه قائل شد و هرگونه ايجاد محدوديت براي فقيه در زمينه‌ي اين قبيل حقوق و اختيارات، مساوي با از دست‌رفتن مصالح عمومي و تقويت منافع جامعه‌ي اسلامي است. بنابراين لازم است فقيه نيز به مانند امام معصوم(علیه السلام) از مطلق اين حقوق و اختيارات برخوردار باشد كه اين مسأله هيچ ربطي به حكومت فاشيستي ندارد و موجب توتاليتر شدن ماهيت حاكميت نمي شود بلكه اين امرِ عقليِ مسلم و بسيار واضحي است كه در حكومت‌هاي ديگر نيز پذيرفته شده و وجود دارد.

 مطلب ديگري كه ولايت مطلقه‌ی فقيه به آن اشاره دارد در رابطه با اين سؤال است كه آيا دامنه‌ي تصرف و اختيارات وليّ فقيه، تنها منحصر به حدّ ضرورت و ناچاري است يا اگر مسأله به اين حد هم نرسيده باشد ولي رجحان عقلي و عقلايي در ميان باشد فقيه مجاز به تصرف است؟ ذكر يك مثال براي روشن‌شدن مطلب مناسب است: فرض کنيد وضعيت ترافيك شهر دچار مشكل جدي است و به علت كمبود خيابان و يا كم عرض‌بودن آن، مردم و ماشين‌ها ساعت‌هاي متوالي در ترافيك معطل مي‌مانند و خلاصه، وضعيت خيابان‌هاي فعلي پاسخگوي نياز جامعه نيست و به تشخيص كارشناسان امين و خبره، احداث يك يا چند بزرگراه لازم و حتمي است. يا وضعيت آلودگي هواي شهر در حدي است كه متخصصان و پزشكان در مورد آن به مردم و حكومت هشدارهاي پي در پي و جدّي مي‌دهند و راه حل پيشنهادي آنان نيز ايجاد فضاي سبز و احداث پارك است. در اين‌گونه موارد هيچ شكي نيست كه وليّ فقيه مي‌تواند با استفاده از اختيارات حكومتي خود حتي اگر صاحبان املاكي كه اين بزرگراه و پارك در آن ساخته مي‌شود راضي نباشند با پرداخت قيمت عادلانه و جبران خسارت‌هاي آنان، دستور به احداث خيابان و پارك بدهد و مصلحت اجتماعي را تأمين كند.

 اكنون با اين توضيحات روشن مي‌شود ولايت فقيه و ولايت مطلقه‌ي فقيه به معناي آن نيست كه فقيه بدون در نظرگرفتن هيچ مبنا و ملاكي، تنها و تنها بر اساس سليقه و نظر شخصي خود عمل مي كند و هر چه دلش خواست انجام مي دهد و هوي و هوس و اميال شخصي اوست كه حكومت مي كند. بلكه ولي فقيه، مجري احكام اسلامي است و اصلاً مبناي مشروعيت و دليلي كه ولايت او را اثبات می كند عبارت از اجراي احكام شرع مقدس اسلام و تأمين مصالح جامعه‌ی اسلامي در پرتو اجراي آن احكام است؛ بنابراين بديهي است كه مبناي تصميم‌ها و انتخاب و عزل و نصب و كليه‌ی كارهاي فقيه، احكام اسلام و تأمين مصالح جامعه‌ي اسلامي و رضايت خداي متعال است و بايد اين چنين باشد و اگر وليّ فقيهي از اين مبنا عدول كند خود به خود صلاحيتش را از دست خواهد داد و ولايت او از بين خواهد رفت و هيچ‌يك از تصميم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود. بر اين اساس، به يك تعبير مي‌توانيم بگوييم كه ولايت فقيه در واقع ولايت قانون است؛ چون فقيه ملزم و مكلف است در محدوده‌ي قوانين اسلام عمل كند و حق تخطي از اين محدوده را ندارد، همان‌گونه كه شخص پيامبر و امامان معصومh نيز چنين هستند. بنابراين به جاي تعبير ولايت فقيه مي توانيم تعبير "حكومت قانون" را به‌كار بريم البته با توجه به اين‌كه منظور از قانون در اينجا قانون اسلام است.

سؤال: در خصوص نظارت مجلس خبرگان اشکالي تحت عنوان دور مطرح است. اشکال اين است که رهبري، فقهاي شوراي نگهبان را نصب مي‌کنند، و فقهاي شوراي نگهبان صلاحيت اعضاي مجلس خبرگان را بررسي و تأييد مي‌کنند و مجلس خبرگان شخص رهبر را گزينش مي‌کنند. پس به اين ترتيب رهبر درصدر و ذيل اين سلسله، قرار مي‌گيرد و اينجا دور فلسفي يعني توقف شئ بر نفس خود پيش مي‌آيد. به اين دليل که صلاحيت فقهاي خبرگان توسط فقهاي شوراي نگهبان تأييد مي‌شود و فقهاي شوراي نگهبان کساني هستند که توسط رهبر منصوب شده‌اند.

جواب: اين حالت، دور محسوب نمي‌شود و تالي فاسد دور را به همراه ندارد، چون وظيفه‌ي شوراي نگهبان در حدّ تأييد اجتهاد و عدم سوء پيشينه‌ي كانديداهاي نمايندگي مجلس خبرگان است و همه‌ي افرادي كه در حدّ اجتهاد هستند مي‌توانند خود را كانديدا كنند و مردم به هركدام كه صلاح ديدند رأي می‌دهند. در حالي‌كه وقتي دور پيش مي‌آيد كه شوراي نگهبان عده‌اي را به عنوان مجلس خبرگان انتخاب كند - بدون امكان كانديداشدن مجتهدين- و بعد هم همان افراد، مجلس خبرگان را تشكيل دهند- بدون انتخاب مردم- .

اين بود آنچه بعد از بحث از جايگاه نظري نبوت و امامت تحت عنوان مباني حکومت ديني و ولايت فقيه مي‌توان مدّ نظر قرار داد، زیرا ما معتقدیم ولایت فقیه ادامه‌ی امامت در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالی) تا ظهور و حکومت امام عصر است.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 


[1] - بحار الأنوار ، ج‏52، ص 51.

[2] - در راستای پرورش انسانی که حکم خدا را در جامعه جاری کند در مورد رسول خدا، حضرت علي(علیه السلام) در خطبه‌ي 193 مي‌فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ.(صلی الله علیه و آله)مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ» از همان لحظه‌اي كه پيامبر(صلی الله علیه و آله)را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشته‌ي خود را مأمور تربيت پيامبر كرد تا شب و روز، او را به راه‌هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.

[3] - به کتاب ولايت فقيه(حکومت اسلامي)، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص 39- 40 رجوع شود.

[4] - به کتاب البيع، امام خميني،  مؤسسه اسماعيليان، ج 2، ص 461- 462 رجوع شود.

[5] - به کتاب البدر الزاهر في صلوة الجمعه و المسافر، حسينعلي منتظري، (تقرير لما افاده آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي طباطبائي)، ص 52- 57 رجوع شود.

[6] - سوره‌ي مؤمنون، آيات 70 و 71.

[7] - شيخ انصارى مي فرمايد: «کسى که در ولايت فقيه ترديد کند، طعم فقه را نچشيده و رمز کلمات ائمه معصومينh را نفهميده است»( جواهر الکلام ج21/ 395 ـ 397.) و آيت‌الله خويي مي‌فرمايد: به دو دليل، فقيه جامع شرايط در عصر غيبت مي‌تواند مجري احکام انتظامي اسلامي باشد: اولاً، اجراي احکام انتظامي اسلامي در راستاي مصلحت عمومي تشريع گرديده و براي حفظ نظم است تا جلوي فساد گرفته شود و ظلم و ستم، تجاوز و تعدّي، فحشا و فجور و هرگونه تبهکاري و سرکشي در جامعه ريشه‏کن شود و اين نمي‌تواند مخصوص يک برهه بوده باشد؛ ثانيا، از نظر فنّي و قواعد علم اصول، دلايل احکام انتظامي اسلام اِطلاق دارد ـ اِطلاق اَزماني و اَحوالي ـ و نمي‌توان آن را بي‏جهت، مقيد به زمان يا حالت خاصّي دانست و همين اطلاق، چنين اقتضا دارد تا در امتداد زمان همواره ادامه داشته باشد و اجرا گردد. و اجراي احکام انتظامي اسلام بر عهده کسي است که شايستگي اِعمال‏نظر و حکم کردن را دارا باشد.يعني صدور حکم در عصر غيبت شايسته فقهاي جامع شرايط.( بنگريد به: مباني تکملة المنهاج، ج1، ص226-224.) ايشان همچنين در باب «حسبه» از کتاب اجتهاد و تقليد مي‌فرمايد: «إنّ هناک أمورا لابدّ أن تتحقّق خارجا، المعبّر عنها بالأمور الحسبية، والقدر المتيقَّن هو قيام الفقيه بها.» (بنگريد به علي غروي، کتاب التنقيح - اجتهاد و تقليد، ص 425-419.) قدر متيقّن از مکلّفان به اين‏گونه واجبات - که اهمال و فروگزاري آن در هر زمان، شرعا و عقلاً روا نباشد - فقهاي عادل و جامع شرايط مي‏باشند.

23129
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم «سیدجمال الدین اسدآبادی» «امام خمینی(ره) در مصاحبه با ریچارد کاتم» ریچارد کاتم در پایان دیدار خود با امام خمینی گفت: سؤالی درباره شخصیت سید جمال الدین اسدآبادى دارم؛ آیا شما او را شخصیت برجسته‏ اى مى‏ دانید؟ امام خمینی در پاسخ وی فرمود: «سید جمال الدین مرد لایقى بوده است، لکن نقاط ضعفى هم داشته است؛ و چون پایگاه ملى و مذهبى در بین مردم نداشته، از آن جهت زحمات او با همه کوششها، به نتیجه نرسید؛ و دلیل بر اینکه پایگاه مذهبى نداشته است، اینکه شاه وقت، او را گرفت و با وضع فجیع، تبعید کرد؛ عکس العملى نشان داده نشد؛ و زحمات او، چون این پایگاه را فاقد بود، به نتیجه نرسید». پس از پایان گفتگو، امام مجدداً کاتم را تشویق کرد که مطالعات خود را در مورد جنبش اسلامى ایران ادامه دهد و حقایق را منتشر سازد. منبع: صحیفه امام ، ج‏5 ، ص286 مقام معظم رهبری در بخشی از مصاحبه خود با روزنامه جمهوری اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در مورد سید جمال الدین اسدآبادی فرمودند: «سید جمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد کسی بود که مسئله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد. او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی‌شود دست کم گرفت و سید جمال را نمی‌شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد قبل از سید جمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته‌ شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلاً در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح کرد و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می‌دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته‌شده نبود و سید جمال اولین کسی بود که آن را شناساند. این‌ها را نمی‌شود دست کم گرفت. مبارزات سیاسی سید جمال چیزی است که قابل‌مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول‌وحوش کار سید جمال حرکت کردند نیست.» مقام معظم رهبری در سخنرانی خود در ۳ خرداد سال ۱۳۶۹ در خصوص سید جمال‌الدین اسدآبادی چنین فرمودند: «مصلحان اسلامی و متفکرانی که در ۱۵۰ سال گذشته، تحت تأثیر عوامل گوناگون قیام کرده و پرچم دعوت اسلامی و احیا و تفکر اسلامی را بر دوش گرفتند؛ از قبیل سید جمال‌الدین و محمد اقبال و دیگران. با همهٔ خدمات ارجمند و گران‌بهایشان، همگی این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به جای برپا کردن یک انقلاب اسلامی، به یک دعوت اسلامی اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جست‌وجو کردند. این شیوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست؛ اما هرگز از آن، توقع نتایجی همچون نتیجهٔ عمل پیامبران اولوالعزم را کـه سازندگان مقاطع اصلی تاریخ بوده‌اند نبایـد داشت. کـار آنان، در صورت صحت و مبرا ماندن از عیوب سیاسی و نفسانی، تنها می‌توانست زمینه‌ساز یک حرکت انقلابی باشد و نه بیشتر؛ و لذا مشاهده می‌شود که سعی و تلاش بی‌حد و حصر مخلصان این گروه، هرگز نتوانسته حرکت معکوس و روبه انحطاط ملل مسلمان را متوقف کند، یا عزت و عظمتی را که آنان از آن نام می‌آورده و در آرزویش آه و اشک می‌افشانده‌اند، به مسلمانان برگرداند و یا حتی اعتقاد و باور اسلامی را در توده‌های مردم مسلمان تقویت کرده و نیروی آنان را در خدمت آن به کار گیرد و یا دامنهٔ جغرافیایی اسلام را گسترش دهد؛ و این، به کلی از روش پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (ص) جدا است و این بر هر کس که اندکی تاریخ بعثت و هجرت رسول معظم (ص) را بداند، آشکار است.» مقام معظم رهبری در خطبه دوم نماز جمعه 15 بهمن 89 نیز به نقش بزرگ سید اشاره کردند و فرمودند: «سيد جمال‌الدين بزرگ، آن مرد اسلام‌خواه، شجاع، مبارز، بزرگ، بهترين جائى را که براى مبارزات خود توانست پيدا کند، مصر بود؛ بعد هم شاگردان او، محمد عبده و ديگران و ديگران. حرکات اسلام‌خواهى در مصر يک چنين سابقه‌اى دارد.» شهید مطهری نیز درباره سید در کتاب بررسی نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر می فرمایند: «بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر، سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدار سازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد. نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه ی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها. سید جمال در نتیجه ی تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه ی علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد. سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه ی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه ی مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته ی مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته ی آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده ی مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد و دست های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می دید و رو می کرد.» {پنج شنبه یک تیر 91) در حسینیه سیدالشهدای خیابان ملک الشعرای بهار تهران مراسم شب هفت مرحوم حاج احمد قدیریان} علیرضا پناهیان : «.....یه آدم ندید بدید هم مثل سید جمال الدین اسدآبادی پیدا میشه میگه من تو غرب اسلام دیدم مسلمون ندیدم تو شرق مسلمون دیدم اسلام ندیدم....» چون سید جمال را یک فرد غرب زده می دانم رسالت خود می دانم که به او توهین کنم!! چندی پیش دکتر فیاض استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در برنامه زنده تلویزیونی «زاویه» که از شبکه 4 پخش می شود در خصوص این جمله چنین گفت: این بدترین نوع تعبیر غرب گرایی است که یک نفر «سید جمال اسد آبادی» می تواند داشته باشد _______________________________________ سلام علیکم.استاد جآن؛ سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی در اسدآباد همدان سال ۱۳۹۰"دیده بانی در شهر کوران" که مفصل است و بیان کردن تمام آن خارج از حوصله است می فرمایند:{سیدجمال الدین حسینی اسد آبادی پدر بیداری اسلامی است و به نحوی بر تمام جنبش های اصلی اسلامی تاثیر گذاشته اند} بنظر استاد عزیزم، این کلام صحیح است؟ به نحوی که ایشان بیان می دارند حتی امام (ره) از ایشان تاثیر پذیرفته اند! خداوند خیرتان بدهد بخاطر این حوصله و صبر. و ان شاءالله روز افزون گردد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال حضرت امام و مقام معظم رهبری نظر به جایگاه تاریخی جناب سیدجمال‌الدین اسدآبادی دارند، چیزی که جناب آقای دکتر مهدی امامی‌جمعه در سلسله بحث‌های «تفکر معاصر در ایران» به نحو شایسته‌ای به آن پرداخته‌اند. لذا اگر در این نگاه به آن سخنِ مشهور جناب سیدجمال‌الدین نظر کنیم، معنای آن با آن‌چه عزیزانی مثل آقای پناهیان در نظر گرفته‌اند، متفاوت خواهد شد. زیرا سید در آن جمله می‌خواهد جهان اسلام را متذکر کند که چه نشسته‌اید که سختْ خطرِ عقب‌افتادن از غرب شما را تهدید می‌کند و به هیچ‌وجه نمی‌خواهد ارزش‌های غربی را اصالت دهد، بلکه می‌خواهد ما با عقلِ غربی و عقل تکنیکی در حوزه‌ی اسلامی خودمان به امورات خود بپردازیم و اهداف متعالی خود را شکل دهیم. این‌جا است که می‌بینید ما همواره نیاز داریم که هر سخنی و هر حرکتی را در جایگاه تاریخی آن در نظر بگیریم. موفق باشید

23057

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: لطفا راهکاری برای مبارزه با عادت پرخوری و ریزه خواری وتوفیق بر کم خوری بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم خوب است سری به کتاب «روزه؛ دریچه‌ای به عالم معنا» بزنید. موفق باشید

22273
متن پرسش
با سلام: آیا آیه تطهیر تنها سند قرآن در معصومیت امام است؟ منظور از اراده خدا در آیه تطهیر تشریعی است و یا تکوینی و به چه دلیل؟ آیا بدون استفاده از احادیث می توان این آیه را مختص به 5 تن دانست؟ با استناد به حدیث کسا که مربوط به 3 امام اول است عصمت باقی امامان چگونه دریافت می شود؟ با توجه به اینکه آیه تطهیر نصف دوم یک آیه است چگونه همسران پیامبر که در قسمت اول آیه مورد خطاب قرار گرفته اند در گروه قرار نمی گیرند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثی در این رابطه در کتاب «دعاى ندبه، زندگى در فردايى نورانى» ص: 41

مطالبی عرض شده که عیناً خدمتتان ارسال می‌شود:

درباره خاندان آن حضرت فرمودى فقط خداوند اراده كرده تا شما اهل بيت را از هرگونه رجس و ناپاكى دور سازد و آن هم پاك‏بودنى خاص.

اين قسمت حاوى نكات مهم معرفتى است و اشاره دارد به قرآن كه مى‏ فرمايد: «... انَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا ...»[1] اى اهل البيت! فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پليدى بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد.

با دقت در آيه‏ تطهير نكات زير مورد توجه قرار مى‏ گيرد.

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده، به معنى هرگونه پليدى جسمى و روحى است.

2- بيش از 70 حديث كه بيشتر از اهل سنت است اقرار دارد كه «اهل البيت» شامل، رسول خدا (ص) و حضرت‏ على (ع) و فاطمه ‏زهرا (س) و امام‏ حسن و امام ‏حسين «عليهم االسلام» مى ‏باشد.[2]

3- امّه ‏سلمه مى ‏گويد: بعد از آمدن آيه تطهير، رسول خدا (ص) عباى خود را بر سر حضرت على و همسر او و حسنين «عليهماالسلام» انداختند و بعد گفتند: بارالها! اين‏ها آل محمداند. من گوشه عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستى،[3] (يعنى؛ تو زن خوبى هستى ولى جايت اين‏جا نيست).

سؤال: چرا آيه شامل زنان پيامبر نمى‏ باشد؟

جواب: اولًا: هیچ کس تا به حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده است، در حالى كه آيه خبر از عصمت «اهل البيت» مى ‏دهد و از جريان مباهله هم روشن مى ‏شود كه زنان پيامبر (ص) معصوم نيستند و لذا در كنار اهل البيت پيامبر (ص) جهت مباهله يك نفر از آن‏ها هم وارد مباهله نشده است.[4]

ثانياً: همه روايات از سنى و شيعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل البيت معرفى كرده ‏اند.

ثالثاً: اگر آيه مربوط به زنان پيامبر بود از ضمير «عَنْكُنَّ» كه قبل از آيه به صورت جمع مؤنث بود، بايد استفاده مى ‏شد و نه اين‏كه بفرمايد «عَنْكُمْ» يعنى ضمير را عوض كند.

4- بنا به روايات و هم‏چنين با توجه به سياق آيه، جاى اصلى آيه اين‏جا نبوده و با وَحى جبرائيل به دستور پيامبر (ص) بعد از نزول، به اين صورت تنظيم شده است، و اين روش در كليه آيات مربوط به اهل‏ البيت (عليهم السلام) هست كه در بحث مستقلى بايد به آن پرداخته شود.

5- از همه مهم‏تر چون اراده براى تطهير را در آيه منحصر به اهل‏ البيت (عليهم السلام) كرده و گفته است «انَّما»، اولًا: اين تطهير، آن تطهير عمومى كه خداوند براى همه مسلمين اراده كرده است نمى‏ باشد، و اگر همان تطهير بود كه براى عموم مردم اراده كرده، ديگر مقام خاصى براى اهل‏ البيت (عليهم السلام) محسوب نمى‏ شد. ثانياً: چون خداوند تشريعاً طهارت و تزكيه را براى همه خواسته است، پس اين طهارت، طهارت تشريعى نبوده، بلكه طهارت تكوينى مى ‏باشد. يعنى طهارت و عصمتى است موهبتى كه در اثر آن، نيروى فوق العاده باطنى عصمت در آن‏ها ايجاد شده است، تا آن‏ها نمونه كامل زندگى صحيح براى بشريت باشند.

6- خداوند در قرآن فرمود: «انَّهُ لَقُرْانٌ كَريم* في كِتابٍ مَكْنُونٍ* لا يَمَسُّهُ الّا الْمُطَهَّرُون»[5] فقط مطهرون مقامشان، مقام تماس با قرآنى است كه در كتاب مكنون است كه همان مقام غيبى قرآن است. از طرفى در آيه تطهير فرمود: فقط شما اهل‏ البيت به تمام معنى مطهريد، پس در واقع فقط اهل‏ البيت‏ مترجمان واقعى قرآن‏ اند و بقيه بايد قرآن را از آن‏ها ياد بگيرند. از طرفى فرمود: آن قرآن كريم را كه در كتاب مكنون است غير مطهرون نمى ‏توانند «مَسّ» كنند، و متوجه هستيد كه نفرمود: غير مطهرون نمى‏ توانند بدانند، بلكه فرمود: غير مطهرون نمى ‏توانند با آن حقيقت غيبى قرآن تماس بگيرند. اين نشان مى‏ دهد كه حقيقت قرآن يك امر وجودى و واقعى است و نه اعتبارى، و شرط تماس با آن حقيقت مطلق، داشتن طهارت مطلق است، و بقيه به اندازه ‏اى كه از نظر طهارت به اهل‏ البيت نزديك باشند از قرآن بهره دارند. البته لازم است عزيزان متوجه باشند كه فرهنگ اهل‏ البيت، فرهنگ طهارت است و از طريق طهارت مى ‏توان با قرآن ارتباط داشت. يعنى علمشان را با حفظ طهارت تكوينى خود پايدار نگه مى‏ دارند و فلسفه وجود آن همه عباداتى كه ما در سيره پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) مى‏ بينيم براى حفظ همين طهارت تكوينى است. موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره احزاب، آيه 33.

[2] ( 2)- به كتاب امام شناسى، ج 3، از آيت‏ الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى رجوع شود.

[3] ( 1)- امام شناسى، ج 3، ص 144، نقل از غايةالمرام، ص 287.

[4] ( 2)- ابن جرير و طبرانى آورده ‏اند كه رسول خدا فرمود: « انْزِلَتْ هذِهِ الْايةُ فى خَمْسَةٍ: فِى وَ فى عَلِى وَ الْحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه» يعنى فرمودند: اين آيه در مورد پنج كس نازل شده (در زمان نزول) كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه (عليهم السلام). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو تا از زنان پيامبر را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن را عايشه و حفصه معرفى مى ‏كنند. حال چطور مى‏ توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏ البيت معرفى كرده است.

[5] ( 1)- سوره واقعه، آيات 77 تا 79.

21873
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بابت پاسخ به سوال ۲۱۸۶۴ کمال تشکر رو از جنابعالی دارم. استاد جان ۱_برخورد ما در مقابل اینطور نگاه های غیرمنصفانهِ امثال آقای غصنفری باید چطور باشه؟ و چطور باید این افراد رو - که غالبشون از بچه مذهبی های خیلی خوب هستند - رو متوجه مساله مهم تر نسبت به جریان آقای روحانی و... کرد!؟ که بجای تخریب های کودکانه و پرداختن به شایعات بی اساس و غلط املایی گرفتن از حرفاشون دنبال شناخت حقیقت این جریان و شناخت چگونگی برخورد این جریان توسط رهنمودهای حضرت آقا (حفظه الله) باشند؟ استاد کار به حدی رسیده که بعصی از دوستان چسبیدند به ظاهر جناب آقای روحانی! و در مقابل کار های سخیفشون توجیه اینکه ایشون دارند برخلاف انقلاب حرکت می کنند رو میارند! و تا حرفی در مقابل چنین رفتارشون میخوایم بزنیم ما رو حامی این آقا تلقی می کنند! یه راهکار جامع بدید استاد جان ۲. استاد عزیز برای خواندن کتاب «معرفتِ نفس و حشر» در مقدمه کتاب فرمودید که با یک استاد کتاب رو بخونیم! ما که استادی سراغ نداریم چاره کار چیه!؟ و آیا صوت حضرتعالی برای شرح این کتاب موجودِ؟ و توصیه ایی برای بهتر خواندن و عمیق درک کردن کتاب بفرمایید لطفا. الله تعالی حفظتون کنه و بهترین جزا رو بهتون عنایت کنند التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حقیقتاً این مشکل تاریخی را به خوبی متوجه شده‌اید و همه‌ی سعی بنده در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» و شرح آن برای آن است که متذکر این تنگنای تاریخی بشویم که چگونه دیگری را بفهمیم و حتی مخالف خود را همواره «خصم» حساب نکنیم. چاره‌ای نیست بالاخره ما در مسیر بلوغ انقلاب به چنین بصیرت و هوشیاری خواهیم رسید. تأسف آن است که رفقای مذهبی دیر این راه را طی کنند و بعد تأسف می‌خورند که چگونه با این افراط و تفریط‌ها بهره‌های لازمی که می‌توانستیم از انقلاب ببریم را، زدودیم 

2- شرح صوتی کتاب «معرفت نفس و حشر» کیفیتش پایین است ولی در اختیار جناب آقای نظری هست اگر رفقا بتوانند استفاده کنند. در ضمن اگر بعد از بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «معاد» کسی به کتاب مذکور رجوع کند مقدار زیادی از مقصد کتاب را متذکر می‌شود. موفق باشید

20427
متن پرسش
سلام محضر استاد طاهرزاده: موضوع سخنرانی حجج اسلام پناهیان در بیت رهبری و قاسمیان در دانشگاه شریف در محرّم امسال حول محور ظهور فتنه عدالت طلبان تندرویی که ولایت را محکوم به کندروی نموده و با علم عدالت (به رسم خوارج) به ستیز با امام خویش برمی خیزند بود. جناب استاد، نظر به اینکه: اولا: عدّه ای قلیل از شاگردان و مرتبطین با جنابعالی با موضع گیری پیرامون سخنان این دو شخصیّت موضع منفی گرفته و آن را در تضاد با مواضع شخص حضرت آقا و به نفع جریان عدالت گریز در حاکمیّت دانسته و نفس طرح این قبیل مباحث را تضعیف جریانات عدالت طلبی و تقویت دشمنان عدالت می دانند، ثانیا: امروز ما با جریانی با شاخصه هایی که این دو خطیب محترم به آن اشاره داشته اند مواجهیم و به حق می بینیم که جریان بهار به اسم عدالت خواهی در صدد طرح خود بعنوان بانیان انحصاری عدالت در حاکمیت بوده و تمام ارکان حاکمیت از رهبری تا قوه قضائیه و دیگر ارکان حاکمیتی را راضی به وضع موجود معرفی می نمایند، خواهشمندم ما را از این دوگانه نجات داده و راهنمایی بفرمایید. ضمنا چنانچه صلاح می دانید صورت سوال را بنا بر مصالحی که مدنظر حضرتعالی هست تغییر دهید. پیشاپیش متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با افکار جناب آقای قاسمیان آشنا نیستم ولی با این‌که سخنرانی‌های امسال آقای پناهیان را گوش ندادم، افکار ایشان را هوشیارانه و عالمانه می‌دانم. و نکته‌ی اخیری هم که فرمودید نکته‌ی مهم و جدّی است و نباید از خطر چنین افکاری در بین مدعیان طرفداری از انقلاب غفلت کرد. مطمئن باشید عبور از رهبری به هر بهانه‌ای که باشد، عبور از انقلاب اسلامی است. موفق باشید

18739

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: اگر ما بخواهیم معارف معرفت نفس رو با کودکان کار کنیم باید چطوری شروع و با چه سیری ادامه بدیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم قسمت «من کو؟» در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «چه نیازی به نبی؟» افق‌هایی را در این امر بگشاید. موفق باشید

18652

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار لطف بفرمایید و کتاب یا صوتی را درباره ی فلسفه و منطق که در سطح مبتدی و مختصر و مفید باشد و برای کسی که علاقه مند باشد برای اولین بار وارد این زمینه شود، مناسب باشد را معرفی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد منطق اطلاع ندارم. ولی شرح «بدایة الحکمه» جناب آقای امینی‌نژاد را شرح خوبی می‌دانم. موفق باشید

18094

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
چه جوری سیرت انسان یا باطن انسان شبیه به حیوان میشه؟ آیه ی قوامون النسا نازل شده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی روحیه‌ی انسان، تجاوزگری باشد عملاً سیرت او گرگ خواهد بود و در «یوم تبلی‌السرائر» که باطن‌ها ظاهر می‌شود، او به شکل گرگ خواهد بود. موفق باشید

18037
متن پرسش
سلام استاد: اگه میشه این دو تا اصطلاح رو توضیح بدین و فرقشون رو هم بفرمایید. حقیقت، واقعیت
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این دو واژه از نظر معنای اولیه عبارت است از چیزی که در خارج از ذهن انسان محقق و واقع باشد. بعضاً حقیقت را به معنایِ وجهِ آرمانی یک موضوع به‌کار می‌برند و واقعیت را به معنای وجهِ فعلی آن. مثل این‌که می‌گویند حقیقت انسان، تشبه به انسان معصوم است ولی واقعیت او همین است که امروز در حال زندگی است. البته همیشه هم این دو واژه به این معنا به‌کار نمی‌روند، بعضاً به جای همدیگر هم مصرف می‌شود. از فضای خود جمله باید متوجه مقصود و مقصد گوینده شد. موفق باشید

17724

رزقبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد: در رابطه با رزق اگر در جایی حق انسان با پارتی بازی عده ای ضایع شود تفسیر این واقعه با توجه به مطالب گفته شده در کتاب رزق چیست؟ آیا می تواند اینگونه باشد که علاوه بر گناهی که آن افراد به سبب پارتی بازی مرتکب شده اند آن رزقی که بدین سبب از دست رفته است به خیر صلاح فرد نبوده و رزق او در جای دیگری مقدر شده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده دقیقاً همین‌طور است. کسی در مقابل خدای رزّاق نمی‌تواند قد عَلَم کند. موفق باشید

17349

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: سوالی که داشتم اینکه فرق مقام نبی با امام در ارتباط با شریعت چیست؟ (با توجه به اسفار اربعه)، اگر در مقام تفاوتی ندارند ائمه (ص) هم در مقام نبوت با نبی اکرم یکسان هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نبیّ اللّه شریعت می‌آورد و امام، تبیین‌کننده‌ی آن شریعت است، هرچند از نظر مقام، هر دو نسبت به اُنس با حقیقت یکسان باشند ولی دارای دو مأموریت‌اند. موفق باشید

16655
متن پرسش
سلام: می خواستم بپرسم که آیا فرد می تواند حالتی در خود ایجاد کند که نسبت به انجام عبادت و ترک محرمات که لذت های روحی و معنوی هستند بیشتر از انجام کار های حرام که معمولا لذایذ جسمی و حیوانی هستند بیشتر لذت ببرد؟ و آن حالت ها چگونه ایجاد می شوند؟ (البته من فکر می کنم در افراد معمولی مانند من، لذت محرمات که حیوانی هستند بیشتر است و جاذبه ی بیشتری نیز دارند و به همین دلیل اجتناب از آنها مشکل است.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً برای انسان وقتی مسیر شریعت الهی را با یقینِ قلبی دنبال کند، این حالت پیش می‌آید که یک لحظه لذّات معنوی برایش قابل مقایسه با تمام لذّات دنیایی نخواهد بود رزقنی اللّه و ایّاکم. آری! «اگر لذّتِ ترک لذّت بدانی / دگر لذّت نفس، لذّت ندانی». عمده صبر و پایداری بر ترک معصیت و انجام عبادات است. موفق باشید

16512

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز آیا برای فرشتگان مراتب پایین تر امکان تکامل بیشتر و تقرب بیشتر وجود دارد؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر. چون فرشتگان دارای اختیار نیستند که بحث تکامل برای آن‌ها مطرح باشد. موفق باشید

16385

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: در باب آسیب های تکنولوژی بر نفس کدام کتاب را بخوانم؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی توحیدی» شروع بفرمایید، إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید

16256
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: مقام معظم رهبری در بخشی از بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری به مناسبت آغاز به کار پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری در مورد اهمیت جهاد کبیر وعدم تبعیت از دشمن فرمودند: اینجا جای همان جهاد کبیری است که من چند روز قبل از این مطرح کردم؛(فَلا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ جٰهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبیرا(52فرقان) در تفاسیر گفته‌اند مراد از این ضمیر «بِه‌»، قرآن است، با اینکه حالا کلمه‌ی قرآن در عبارت نیامده است که ضمیر به آن برگردد لکن، هم مرحوم طبرسی در «مجمع‌البیان» [گفته است‌]، هم مرحوم علّامه‌ی طباطبائی؛ مرحوم علاّمه‌ی طباطبائی میگویند سیاق کلام نشان میدهد که مراد از «بِه‌» یعنی «بالقرآن»؛ بنده هم آنجا همین را در سخنرانی گفتم؛ بعد که آمدم، به ذهنم رسید که یک وجه اوضحی در اینجا وجود دارد که «فَلا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ جٰهِدهُم بِه‌»، یعنی «بعدم الاطاعة»؛ عدم‌الاطاعة یعنی آن مصدری که فعل از آن انشقاق پیدا [میکند] و مستتر در آن فعل است؛ فَلا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ جٰهِدهُم بِه‌، یعنی به این عدم‌الاطاعة، جِهادًا کَبیرًا؛ پس عدم‌الاطاعة شد جهاد کبیر؛ این معنا اقرب به ذهن است؛ حالا من البتّه فحص نکردم ببینم در بین مفسّرین کسانی این احتمال را داده‌اند یا نه، لکن به‌هرحال این احتمال، احتمال مهمّی است. جهاد کبیر یعنی این؛ جهاد برای عدم تبعیّت، برای عدم دنباله‌روی از دشمن. پس مسیر و جهت‌گیری این مجلس این است؛ مسیر انقلابی، مسیر انقلابیگری، تعقیب راه انقلاب، تحکیم اسلام، تحکیم دین خدا. لطف بفرمایید کمی این برداشت ونگاه حکیمانه ودقیق رهبری از ضمیر «به»در ایه شریفه قران را شرح دهید.؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» که نظر ظریف و دقیقی است، معنای آیه این می‌شود که: از کافران اطاعت نکن و با همین اطاعت‌نکردن، جهاد بزرگی را دنبال بنما. زیرا «به» به عدمِ اطاعت زده‌اند. موفق باشید

15956
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: در جلسه ای یک روحانی فرمودند که حدیث هست که بیشتر زنان دوزخی هستند. اینقدر که ما مردانی داریم که به مراتب بالای عرفان رسیدند زن نداریم، بنابراین زنان از نظر معنوی هم از مردان ضعیف تر هستند. برای من این سوال مطرح شد که چرا اینقدر باید طی کردن مراحل معنوی برای یک خانوم مشکل باشه اما برای یک مرد اینطور نیست؟ اگر مسائلی مثل مدگرایی، حسادت، چشم و همچشمی که بیشتر در خانم ها هست را کنار بذاریم شما در نظر بگیرید که مثلا با بچه دار شدن دیگه واقعا خانم نمیتونه برای مدت زمان زیادی نماز با حضور قلب بخونه چرا که در نماز هم همواره در این فکر هست که بچه مثلا داره گریه میکنه. یا مثلا روضه ای میره اما نمیتونه اونجور که باید بهره ببرد و مثال های دیگه. میخوام بگم که انگار موانعی که بر سر راه یک خانم هست بیشتر از موانع بر سر راه یک آقاست، بنابراین خیلی سخت تر و دیرتر میتونه درک کنه که ارتباط با غیب یعنی چه. این را چطور با عدالت خداوند میشه جمع کرد؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید قرآن پس از طرح این‌که می‌فرماید زن و مرد از نفس واحدى خلق شده ‏اند و هر دو داراى گوهر واحدى هستند، نکته‌ی دومى را مى‏ توان مطرح كرد كه خداوند مى‏ فرمايد: اگر هر كدام از آن‏ها عمل صالحى را انجام دهند بدون هيچ تبعيضى نتيجه كار خود را مى برند، كه اين نشانه آن است كه در اصلِ شخصيت و فهم حقيقت مساوى‏ اند. به عنوان مثال اگر يك آدم مست و يك آدم هوشيار پول به گدا بدهند هر دو يك ارزش ندارد، زيرا آدم مست اصلًا در حالت انتخاب طبيعى نيست و لذا بخشش او يك بخشش اختيارى به حساب نمى‏ آيد. پس اگر آن دو يك عمل را انجام دهند چون در حين انجام بخشش يك شخصيت و يك انگيزه ندارند عمل آن‏ها ارزش يكسان ندارد. حال اگر دو شخصيت يك عمل را انجام دهند و خداوند بفرمايد ارزشِ عملِ هر دوى آن‏ها مساوى است نتيجه مى‏ گيريم كه اين دو شخصيت در حقيقت و ذات خود، از نظر ارزش مساوى ‏اند. خداوند در قرآن مى ‏فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛[1] هركس از زن و مرد عمل صالحى را انجام دهند، در حالى كه مؤمن باشند، به هر كدام حيات طيب و پاك مى‏ دهيم. حياتى كه آلوده به خيالات دنيايى و اميال حيوانى نباشد. طبق اين آيه خداوند مى‏ فرمايد: زن و مرد هر كدام كه باشند، در صورتى كه مؤمن بوده و عمل صالحى انجام دهند، عملشان براى ما يك اندازه ارزش دارد. نتيجه مى‏ گيريم كه ارزش شخصيتشان نزد خداوند يكسان است و در ادامه مى‏ فرمايد: «وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛[2] و حتماً با مقياس قرار دادن بهترين عمل، بقيه اعمالشان را نيز پاداش مى ‏دهيم. پس با توجه به اين اصل از اين دو آيه اين را فهميديم كه زن و مرد در شخصيت و مقام، از نظر اسلام يك ميليارديم فرق ندارند. البته اگر كسى عكسِ آن را هم بگويد و بخواهد زن را برتر از مرد بداند به همان انحراف دچار است كه كسى بگويد مردان برتر از زنان‏اند. با توجه به آیه‌ی فوق؛ باید روایت مورد بحث را به عنوان زن در مقابل مرد قلمداد نکرد، بلکه به عنوان کسی که نقش فریب‌کاری دارد، مدّ نظر قرار داد. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ» که «زن» را در عرضِ حبّ الشهوات آورده.

از طرفی وقتی خداوند وظایفی به عهده‌ی زنان گذارده مثل فرزندداری و همسرداری، به همان اندازه که او وظایف خود را انجام دهد مورد رضوان الهی قرار می‌گیرد. چه چیزی از این بهتر! نکته‌ی آخر این‌که فکر نمی‌کنم روحانیتِ زنان کم‌تر از مردان باشد. محی‌الدین‌بن‌عربی در عین آن‌که از یکی از استادانش که زن بوده است، یاد می‌کند، معتقد است زمینه‌ی سلوک عرفانی در زنان بیشتر است. البته اصل این مباحث را می‌توانید در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید


[1] ( 1)- سوره نحل، آيه 97.

[2] ( 2)- سوره نحل، آيه 97.

14677
متن پرسش
سلام: استاد عزیز من در پایین شهر بزرگ شدم و شدیدا روی دینم غیرتی ام. و شدیدا آدمای دینی رو دوست دارم. فقط بدبختیم اینه که نمیتونم لفظ قلم صحبت کنم! اصلا عادت نکردم. الان چند وقتیه با شما دارم صحبت می کنم دیگه آخر سعی خودم بوده. الانم تو گلوم گیر کرده بود به شما بگم: نوکرتم استاد. خیلی میخوامت. این بده که من نمیتونم مثل اونای دیگه که از شما سوال میپرسن حرف بزنم؟ نمیدونم چیکار کنم؟ استاد بچه های جبهه مثل منم داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی بچه‌های جبهه با دل‌شان حرف می‌زدند و نه به قول شما با لفظ قلم‌هایشان. و مثل شما بحمداللّه با دل‌شان دین را پذیرفته بودند و همان غیرت‌شان آن‌ها را تا مرز دفاع از دین و قرارگرفتن در زیر سایه‌ی لطف الهی جلو برد. موفق باشید

14091
متن پرسش
سلام استاد: شرمنده قول داده بودم به این زودی ها مزاحمتان نشوم. همان طلبه ای هستم که راجع به رفتن به سوریه از شما مشورت خواستم. راستش دیشب خوابی دیدم عجیب، نمی دانم آیا چون به جنگ و این چیزها فکر می کردم این خواب را دیدم یا خوابم معنای خاصی دارد، گفتم به شما بگویم شاید شما به نکته ای از این خواب من پی ببرید. خواب دیدم در همین حجره ای که در حوزه دارم، با یکی از هم حجره ای هایم مشغول تیر اندازی به طرف دشمن هستیم، دوستم یک تفنگ داشت و من هم یک تفنگ و دقیقا در حجره ی خودمان بودیم ولی روبرو دشمن بود و یادم هست که من به یک هواپیمای نظامی شلیک کردم و هواپیما سقوط کرد و پس از اینکه هواپیما سقوط کرد دوستم اسلحه ی خودش و مرا گرفت و به کسی یا جایی تحویل داد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده علم تعبیر خواب ندارم. موفق باشید

13906
متن پرسش
سلام حاج آقا: خدا به من امانت داد این نفس و این حیات رو. من از عمد و از روی نادانی این نفس را به ابتذال کشاندم تا جایی که سگ بزرگ و اژدهای وحشتناکی را به آن راه دادم و آن را توجیه کردم و به این امانت خیانت کردم و ایامی را به خیانت گذراندم. تا جایی که نفسم به صورتی شد که خودم هم باورم نمی شود چطور اینقد پست شد که توانست خیانت کند به این امانت الهی. حالم از خودم بد می شود و کم آوردم و خداوند باید من را حفظ کند ... اصلا حال خودم را مناسب ریزش رحمت الهی نمی دانم که از او رحمت و بخشش بخواهم. گناه، من را از خدا دور کرد و زندگیم را بی معنی کرد... نفهمیدم چگونه راه می روم و چگونه سخن می گویم و ظلم کردم. خیانت روی خیانت. خیانت به روح الهی که در من دمیده بود. چه کنم که این اژدها را بیرون کنم درحالی که با این شخصیتی که از خود ساختم امکان ندارد که بیرون رود... چه کنم خدا. خاک به سر شدم حاج آقا. زحمات انبیاء و مؤمنین را به باد دادم. شخصیتم را این گونه ساختم و یک گناه نیست که از آن توبه کنم. هیچ راهی برای خودم نمی بینم و اینقدر ظلمات روی ظلمات است که نمی توانم به پس فردا خوشبین باشم چون شخصیت خود را ضایع کردم. زحمات شما را نیز بر باد دادم. گریه های شبانه تان را به باد دادم. همه چیز را ضایع کردم. توبه برایم معنی نمی دهد. بخشش الهی برایم معنی نمی دهد. چون خودم می دانم چه کردم تازه این یک هزارم واقعیتی است که نمی بینم. چه کنم واقعا که این شخصیت دگرگون شود. هیچ امیدی ندارم و می دانم هیچ کاری نمی شود کرد چون اراده ی درست و حسابی از این شخصیت مبتذل من صادر نمی شود. باز آمدم زحمت شما را بدهم بلکه جمله ای بگویید که اثری کند. اینهایی که نوشتم ناظر به باطن است نه اینکه گناه فعلی انجام داده باشم ولی این باطن، در ظاهر هم ظهور دارد. حالم خیلی بد است از شخصیتم. یا علی.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر به خوبی‌های دیگران و انگیزه‌های قدسی افراد غفلت نکنید و به افرادی که خوبی را تنها منتسب به خود می‌کنند و موجب انشقاق بین مؤمنین می‌گردند، حذر نمایید. این‌طور نیست که بعضی‌ها در جامعه‌ی اسلامی، خوبِ خوب و بعضی‌ها بدِ بد باشند. نظر به سنت‌های تکوینی جاری در عالم داشته باشید و بدانید گناهان به هرشکلی که باشد میهمان‌های ناخوانده‌اند و در فطرت جای ندارند. موفق باشید

نمایش چاپی