باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بعضاً با اشعار یا احوالات شهداء ورود خود را انجام میدهم و زیارت را بعداً شروع میکنم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرح تفسیر حمد امام عرض شد که منظور ایشان از این نوع ادبیات، عبور از علم حصولی به علم حضوری، و عبور از پرستش عقلی به پرستش قلبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن مىفرمايد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» عقيده پاك به سوى صاحب عزت مىرود، پس آن كسى هم كه قلبش حامل آن عقيده است به صاحب عزت نزديك مىگردد و در نور پايدار او، پايدار مىماند. پس اولين كار براى كسى كه برنامه ريخته تا از پوچى نجات پيدا كند، داشتن عقيده پاك است و همچنانكه عرض شد، عقيده پاك «خدادارى» است به همان معناى توحيدى اش، و سپس در ادامه راهكارِ نزديكى به صاحب عزت مىفرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عمل صالح - كه همان اعمال شرعى باشد - آن عقيده را رفعت و ارتقاء مىبخشد و در سير صعودى به سوى صاحب عزت به انسان كمك مىكند تا هر چه بيشتر آن عقيده، شايسته نزديكى به خدا گردد و صاحب خود را نيز به خدا نزديك كند، پس بايد در انجام اعمال شرعى نهايت تلاش را كرد تا در نزديكى به صاحب عزت ضعفى به وجود نيايد. یعنی عمل به عقيدهی پاك، عامل سير به سوى عقيده حضورى. چنانچه ملاحظه فرموديد؛ آيه ذكر شده مىگويد: اى انسانها! اگر مىخواهيد نتايج تلاشهايتان را براى خودتان حفظ كنيد، بايد عقيدهاى صحيح و پاك و مبرا از باطل پيدا كنيد. عقيده صحيح همان عقيده توحيدى است، يعنى قلب به چنين بصيرتى برسد كه اوست كه اوست، بقيه هيچ اند هيچ. چه كسى ساقى است؟ چه كسى محيى است؟ چه كسى سميع است؟ چه كسى بصير است؟ همه و همه اوست، «يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد» به قول آيت الله جوادى «حفظه الله تعالي» لااقل سالى يك بار دعاى جوشن كبير را بخوانيد تا بفهميد هيچكس جز خدا كاره اى نيست. دعاى جوشن كبير هزار اسم از اسماء الهيه را مطرح مىكند، هيچ نقشى براى غير خدا باقى نمىگذارد. چون عقيده توحيدى نقشى براى ديگرى نمىگذارد، انسان به اميد سايه ها زندگى را از بين نمىبرد و مى فهمد جداشدن از او كه همه كاره عالم است برابر است با ذلت مطلق، همان طور كه مقابل ترى مطلق، چيزى جز خشكى و غير ترى نيست. اينجاست كه مىگويد:
|
خس خسانه مى رود بر روى آب |
آب صافى مى رود بى اضطراب |
|
يعنى بايد به صاحب عزت وصل شد و در اين اتصال هيچ چيز در ميان نباشد تا بدون اضطراب مسير رسيدن به حقيقت به خوبى طى شود.
|
عيسى روح تو با تو حاضر است |
نصرت از وى خواه، كو خوش ناصر است |
|
آنچنان بايد از نفس امّاره خود فاصله گرفت و خود را در شرايطى قرار داد كه هستِ انسان در تحت پوشش هستِ خداى صاحب عزت قرار گيرد و از خودْ ناكس و به حقْ كس شود. گفت:
|
من كسى در ناكسى دريافتم |
پس كسى در ناكسى دريافتم |
|
وقتى جان خود را در معرض نورِ وجود حضرت حق قرار دهى، ديگر هستى برايت نخواهد ماند. اگر عزت مى خواهى، بايد صاحب عزتِ مطلق را در صحنه جان خود به صحنه بياورى، جاى ديگر عزت نيست. مى خواهى به عزت نزديك شوى و از پوچ شدن نجات يابى، بايد عقيده صحيح پيدا كنى، بصيرتِ توحيدى داشته باشى. توحيد كه به صحنه جان آمد، ديگر چيزى براى كسى نمى گذارد. در معنى تجلى نور توحيد گفت:
|
روى بنماى و وجود خودم از ياد ببر |
خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر |
|
مى خواهى نجات پيدا كنى، نجات مگر اين نيست كه آدم پوچ و نفله نشود؟ نجات از پوچى يعنى ده سال نفس كشيدنم بىثمر نباشد. مى گويد مى خواهى به نجات برسى، يك ربِّ با عزتى هست كه عين بقاء و پايدارى و عدم فرسايش است، و عقيده توحيدى و مبرا از باطل به او نزديك مىشود و صاحب عقيده را به ميهمانى ساحت الهى مىكشاند. بايد عقيده هايتان را توحيدى كنيد، خانه منيت خود را ويران نماييد تا او به صحنه بيايد و به عزت و بقاءِ او، عزت و بقاء يابيد. گفت:
|
سايه اى بر دل ريشم فكن اى گنج مراد |
كه من اين خانه به سوداى تو ويران كردم |
|
حافظ خانه نظر خود را ويران كرد تا گنج مراد سايه اش را بر او انداخت و لذا حالا مىتواند بگويد:
|
هر دمش با من دلسوخته لطفى دگر است |
اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد |
|
مىگويد هر چه تلاش مىكنم نتيجه محقق نمى شود. عقيده ام توحيدى است اما رشد نمىكنم. مى گويد: قبول دارم همه چيز دست خداست ولى اگر پول نداشته باشم غصه مى خورم. قبول دارم همه كاره خداست ولى اگر پشت سرم حرف بزنند كه آبرويم را ببرند، دلم مى لرزد، با اين كه مى دانم عزت دست خداست ولى نگرانم اهل دنيا به عزت من لطمه بزنند. پس چرا نتوانسته ام آن عقيده را در احوالات قلبى ام محقق كنم؟ خداوند در جواب او مى گويد تو عقيده صحيح دارى، ولى رشدش ندادى و رشد آن به عمل صالح است، به همين جهت در دنباله آيه مى فرمايد «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»؛ آن عقيده پاك، با عمل صالح - كه همان عمل مطابق آن عقيده است - رشد مىكند و آن عقيده را به حقيقت آسمانى اش نزديك مى نمايد و عقيده هر چه بيشتر حضورى مى شود. پس اگر 20 سال بر اساس عقيده توحيدى عمل كرديد و محور قلب را حكم خدا قرار داديد، و به عبارت ديگر عمل به آن عقيده را ادامه داديد، مى بينيد نتايج عقايدِ توحيدى آرام آرام ظاهر خواهد شد. دين توحيدى به ما دستور داده ركوع تان فقط براى حق باشد، براى حق راست بگو، براى حق ببين، براى حق بشنو، براى حق بخور، بنا به فرمايش اساتيد بزرگ همه جا نرو، همه چيز نخور، همه چيز نگو و همه چيز نبين، تا حق با نور عزت و بقايش بر زندگى شما تجلى كند و همان طور كه حق باقى است شما هم به بقاء حق باقى شويد. آيه مىگويد اگر 20 سال عمل صالح انجام دادى نتيجه اش اين مى شود كه تو ديگر هر روز فكرنمىكنى نكند كسى آبرويت را ببرد. اعتقادات تان با عمل صالح شكوفا مىشود و از حالت حصولى به حضورى تبديل مى گردد. اساساً در راستاى چنين هدفى شما را خلق كرده اند، مى فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»[1] خداوند آن كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد، و او شكست ناپذير و بخشنده است. پس مرگ و زندگى انسانها براى آن است كه خود را با احسن اعمال به نمايش بگذارند و بندگى را در جان خود نهادينه كنند تا حجاب بين انسان و خداوند از ميان برخيزد و انسان باشد و خداى عزيز غفور، و از اين طريق به توحيد برسد. آيتالله طباطبايى «رحمةالله عليه» مى فرمايند كه خدمت مرحوم قاضى «رحمةالله عليه» بوديم و ايشان درس توحيد افعالى مى دادند - توحيد افعالى يعنى همه فعلها را از حق بدانيم و معتقد شويم «لا مُؤثِّرُ فِى الْوُجُود الّا الله» - در آن اتاقى كه مشغول گوش دادن به سخنان مرحوم قاضى «رحمةالله عليه» بوديم ناگهان گرد وخاكى به پا شد، گفتيم طاق اتاق پايين آمد، همه ما پريديم بيرون. بعد از مدتى كه گرد و خاكها خوابيد، ديديم مرحوم قاضى همان گوشه اتاق با تمام آرامش نشسته اند. و بعد متوجه شديم علت گرد و غبار آن بود كه لوله بخارى حجره پهلويى را كمى خراب كرده بودند تا تعمير كنند - لوله بخارىهاى قديمى به همديگر راه داشت - گرد و خاكش در حجره ما آمده بود.[2] بسيار خوب، در ابتداى راهِ توحيد، تمام اعمال ما تحت تأثير عقيده ما نيست، ولى بدانيم هر چه بر اساس اين عقيده عمل كنيم، آن عقيده شكوفا مى شود و نورش در جان ما تجلى مى نمايد و هرچه بيشتر از پوچى رها مى شويم. امثال مرحوم قاضى «رحمةالله عليه» با پايدارى بر عقيده توحيدى و عمل به آن، خود را از پوچى ها و فرسايش هاى دنيا نجات دادند. مشکل را باید به این شکل حل کنید. موفق باشید
[1] - سوره ملك، آيه 2.
[2] - به كتاب مهر تابان آيت الله تهرانى رجوع شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بدن قیامتی مطابق اراده و شخصیت موجوداتی است که دارای انتخاب و اختیارند و این تنها شامل جنّ و انس میشود و نه فرشتگان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این نکته را میپذیرم که تفکر در میدان جبههگیریهای ایدئولوژیک در حجاب میرود و همهی دغدغهی بنده آن است که اگر بخواهیم تفکر را به جامعهی خود برگردانیم ابتدا باید از روح قبیلهگرایی و گرایشهای حزبی عبور کنیم. ولی آنچه نباید فراموش کرد بین تفکر فلسفی با تفکر دینی است. در تفکر دینی از عاملی مثل نفس امّاره به صورت یک موضوع وجودی نمیتوان غفلت کرد زیرا در تفکر دینی «تفکر رفتن از باطل سوی حق است» و لذا باید به موانع این تفکر نظر داشت و در این رابطه هر اندازه قرب بیشتر باشد، تفکر به معنای خاص آن شکوفاتر میشود و از این جهت نمیتوان به نفسانیت نظر نداشت. حال ملاحظه کنید چقدر کار حساس است که از یک طرف متوجه باشیم که نگاه ایدئولوژیک بهکلّی تفکر را دفن میکند و از این جهت آقای دکتر داوری موفق و متوجهاند و از طرف دیگر آن تفکر اصلی طلوع نمیکند مگر با عبور از نفسانیت. و چون بعضی از متفکران فنومنولوگ متوجه این موضوع نیستند در عین نفی غرب نتوانستند به تفکر دینی برسند تا با معنای حقیقی تفکر روبهرو شوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرمودهاند: «وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» (اسراء/29) و دستت را بخیلانه بسته مدار [که از انفاق در راه خدا باز مانی] و به طور کامل هم [در انفاق] دست و دل باز مباش [که چیزی برای معاش خودت باقی نماند] که در نهایت [نزد شایستگان] نکوهیده [و در زندگی خود] درمانده گردی.
آری! چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش / چون رنده ز کار خویش بیگانه مباش
تعلیم ز ارّه گیر در کار معاش / نیمی سوی خود می کش و نیمی میپاش
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خارج از آنکه سالک إلی اللّه متوجه میشود سگ از جهتی مظهر نفس امّارهی انسان است و به همین جهت اگر کسی در خواب با سگ روبهرو شود، معبر متوجه میشود که به نفس امّارهاش نزدیک شده است و این نیز در تجربهی اجتماعی قابل درک است که چگونه انسانهایی که بیشتر مشغول آرزوهای نفس امّارهی خود میباشند به همان اندازه تعلق خاطری به سگ دارند و آن را وارد خلوتهای زندگی خود میکنند. زیرا عملاً خود را در آن مییابند. و نجسبودن آن تنها به اعتبار وجهِ بیرونی آن نیست، بلکه به اعتبار آن است که نفس امّارهی انسان را بیش از پیش به انسان بازمیگرداند. با توجه به امر فوق در مورد سؤال جنابعالی میتوان به نکات زیر نیز توجه داشت:
اولاً: قرآن کريم در احکام فقهي معمولا به کليات بسنده کرده است. به عبارتي ديگر قرآن همچون قانون اساسي است که فروع قوانين مدني، حقوقي، جزائي و ... را در آن نمي توان يافت.
ثانياً: تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (24) يعني اي پيامبر ما ذکر بر تو نازل کرديم تا براي مردم آنچه را بر ايشان نازل شد (قرآن) تبيين و تفسير نمايي و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بيان فرموده، از سخنان پيامبر (ص) و امامان (ع) اطاعت کنيم: «وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(25) يعني اي مردم هر چه را رسول الله (ص) به شما دستور داد، اجرا کنيد و هر چه را نهي کرد باز ايستيد.
اگر پيامبر اکرم (ص) مى فرمايند: «إِنِّي تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» (26)، من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت مى گذارم که اين دو از هم جدا نمى شوند «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هر دوى آنها تمسک کرديد هلاک نمى شويد. سرّ اين فرمايش پيامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است که تمام آنچه ما به آن احتياج داريم در نصّ و ظاهر قرآن نيامده است و ما بايد در کنار قرآن روايات پيامبر (ص) و ائمه (ع) را در نظر بگيريم. اما اگر گفتيم يکى را قبول داريم، اگر گفتيم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کرديم، ضمانتى براى هدايت ما نخواهد بود. اين دو چيز را بايد با هم داشته باشيم تا بتوانيم به هدايت برسيم. (27)
خلاصه اينکه براي به دست آوردن حکم شرعي، قرآن يکي از منابع استنباط احکام الهي مي باشد، علاوه بر کتاب آسماني ما، روايات معصومين (ع) يکي ديگر از منابع است که اگر حکمي در قرآن ذکر نشده بود بايد به اين روايات رجوع شود.
نجاست سگ در روايات
عمده دليل براي حکم به نجاست سگ، روايات مي باشند. احاديث زيادي در اين باره وارد شده است بطوري که در کتاب ارزشمند وسائل الشيعه و بحارالانوار ، ابواب مختلفي در اين رابطه وجود دارد با عناوين : «بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِيرِ»، «بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِيعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ»، «بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِيّاً»، «بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا يُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِي غَيْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِي جَمِيعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِيَ عَنْهُ»، «بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَة أَوْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ أَوْ يُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ»، «بَابُ تَحْرِيمِ بَيْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِيَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَيْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ» و ...
هر يک از ابواب فوق، رواياتي را در بر دارد که بيان کننده نجاست سگ اند. کسي که از علوم ديني کمترين اطلاعي داشته باشد با ديدن عنوان اين ابواب يقين به حکم نجاست سگ در اسلام مي کند چه رسد به اينکه روايات هر باب را مطالعه و بررسي کند.
رواياتي که از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) دربار نجاست سگ به ما رسيده اند، دو گونه مي باشند:
دسته نخست: رواياتي که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:
۱. «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِيرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ، يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمِ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْکَلْبُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.» (28)
عذافر از امام صادق (ع) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.
۲. «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ (29).»
عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق (ع) نقل مي کند: همانا خداوند نيافريد خلقي را که نجس تر از سگ باشد.
۳. «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَيْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ؛ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ.» (30)
فضلمي گويد از امام صادق (ع) از پس مانده حيوانات (گربه، گوسفند، گاو، شتر،...) سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالي ندارد. تا اينکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پليد و نجس است.
۴. «سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ: رِجْسٌ نِجْسٌ، لَا يُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ. (31)
راوي حکم سگ را از امام صادق (ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: پليد و نجس است، از اضافه آبي که آشاميده نبايد وضو گرفته شود، آن آب را بريز و (ظرف) را بار اول با خاک و سپس با آب بشوى.»
۵. «عَنْ مُعَاوِيَة بْنِ شُرَيْحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ؟ قَالَ: لَا؛ قُلْتُ أَ لَيْسَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ. (32)
ابن شريح، حکم نيم خورده سگ را از امام صادق (ع) پرسيد که آيا مى توان از آن نوشيد يا با آن وضو گرفت؟ حضرت فرمود: نه، راوى پرسيد: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است.»
۶. «عَنْ أَبِي سَهْلٍ الْقُرَشِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ. قُلْتُ: هُوَ حَرَامٌ؟ قَالَ: هُوَ نَجَسٌ؛ أُعِيدُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ يَقُولُ هُوَ نَجَسٌ. (33)
ابي سهل مي گويد از امام صادق (ع) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حيوانات مسخ شده است. گفتم آيا حرام است؟ امام فرمود: نجس است. سه مرتبه اين سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است.» و مواردي ديگر.
همانطور که در بحث لغوي گذشت، با وجود حقيقت شرعيه براي واژه نجس، اين دسته از روايات براي اثبات حکم نجاست سگ کفايت مي کنند، و به صراحت بيانگر آن هستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجهاید در شرایطی هستیم که هنوز تعریف درستی مطابق این تاریخ از «زن» نداریم – نه زنان و نه مردان نمیدانند پدیدهی امروزین زن را چگونه باید بفهمند - باید تلاش کرد فهمی همهجانبه نسبت به زنان در این تاریخ داشت. کتاب «زن؛ آنگونه که باید باشد» شروعی جهت چنین تلاشی است. زیرا همچنانکه قبلاً عرض شد «زن» گمشدهی این تاریخ است. در این رابطه بد نیست سری به جواب سؤالهای شمارهی 10837 و 6275 و 10897 بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان از کثرات به سوی وحدت سیر کند و چهرهی حقیقت بیشتر ظاهر شود، متوجه میشود چه اندازه در غفلت بوده. و چون سعی نکرده آن حقیقت یگانه که همهی عالم، مظاهرِ اوست را بیابد، در برزخ و قیامت از هیچ نور و گشایش و راهی بهره ندارد زیرا نور یگانهی عالم را ندیده به همان معنایی که قرآن میفرماید: «وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً» اگر چنانچه کسی در این دنیا کور باشد و حقیقت را ننگرد، در قیامت نیز کور است و هیچ راهی در مقابل خود ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع تا حدّی در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه «سلاماللّهعلیها» مورد بحث قرار گرفت. به این معنا که میگوییم: سلام بر تو اى بانويى كه خالق تو قبل از اينكه تو را خلق كند، تو را امتحان كرد و تو را نسبت به آن امتحان، صابر و بردبارديد. لذا يا بايد خداوند آن شعور را به حضرت زهرا عليهاالسلام نمى داد تا نفهمد اسلام بزرگ چگونه با حذف على عليه السلام به چنين خطر بزرگى گرفتار مى شود و يا بايد صبر او را قبل از خلقت مى آزمود، چون چنين شعورى، بدون صبرى بزرگ، فاطمه عليهاالسلام را از پا درمى آورد.
سوز فاطمه عليهاالسلام از آن بود كه چگونه اين همه خوبى را ناديده مى گيرند و عملًا به اسلام پشت مى كنند، ولى شكيبايى او نيز بدان جهت بود كه مى دانست آنها به هدفى كه دارند نمى رسند. اگر ديروز خليفه سخنان فاطمه عليهاالسلام را به هيچ گرفت، فاطمه عليهاالسلام خوب مى دانست كه با ايراد اين خطبه، عملًا در آينده تاريخ ايستاده است و به ملّتها نهيب مى زند كه مواظب باشيد ميلهايتان آنچنان سرگردان نگردد كه به حكومتى غير از حكومت حق و عدل قانع شويد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر کیفیت خلقت مخلوقات، کیفیتهای مادی است که نیاز به نگاه علوم جدید داشته باشیم؟ برعکس، برای فهمِ آنها قرآن ما را در این نوع آیات متوجهی جایگاه ربوبیت حق میکند که ملاحظه کنید چگونه ربّ العالمین نسبتهای دقیقی بین پدیدههای عالَم برقرار کرده است تا در این راستا متوجهی نبوت نبی باشیم و متذکر باشیم در همان راستای نسبتهایی که خلقت مخلوقات برای بشر شکل گرفته است، نبوتِ نبی نیز از طرف حضرت حق به میان آمده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست تشخیص دادهاید. از نظر عقلی، وجودْ مطلق است و تجلیّات او تنها در صحنه است ولی ناخودآگاه وقتی عقل در میان است کار به انتها نرسیده است بلکه در مسیر فنایِ فی اللّه باید موضوع را حل کرد که بنا به روایات، رعایت حرام و حلال الهی همان «فنایِ عبد» در حکمِ ربّ است. إنشاءاللّه بدون اینکه از درسهای رسمی حوزه کم بگذارید، به مرور با مباحث عرفان عملیِ خواجه عبداللّه انصاری در «منازلالسائرین» کار بهتر جلو میرود. فعلاً از مباحث «معاد» غافل نباشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه وجود خدا شدیدترین وجود است و در نتیجه شدیدترین حضور را دارد، انسان ابتدا به صورت تکوینی وجود خدا را حس میکند و بعد وجود خود را. ولی عموماً مردم، علم به این علم ندارند تا آنکه عوامل غفلت را کم کنند و در دیدنِ هرچیز حتی در دیدن خود، خدا را بیابند به همان معنایی که حضرت علی«علیهالسلام» فرمودند: «ما رأیت شیئاّ الا و رأیت اللّه قبله و معه و بعده». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با توجه به معنای صدقه که عبارت است از عملی که موجب تصدیق وعدهی الهی میباشد نمیتوان صدقه را منحصر به موضوعات اقتصادی نمود و در نتیجه معنای«لا تبطلوا صدقاتکم» تا آنجا وسعت مییابد که مواظب باشید اعمال دینی شما که نشانهی تصدیق وعدههای الهی است باطل نگردد. چرا که مثلا در ورایت داریم: «المتکبر مع المتکبر الصدقه» یعنی اینکه انسان در مقابل شخص متکبر تواضع نداشته باشد نیز یک نوع تصدیق حکم خدا است که فرموده است مؤمن باید عزت خود را حفظ کند. پس اگر خدمت فرهنگی هم با تکبر همراه باشد، عملاً آن خدمت بینتیجه خواهد بود به همان معنایی که در روایت داریم انسان متکبر، بوی بهشت هم به مشامش نمیرسد، یعنی عمل او قبول نمیشود 2- إنشاءاللّه با توبه آن مشکل حل میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در محدوهی میدانی که در مقابلمان قرار دارد، وظیفههای شرعی خود را إعمال میکنیم و لذا نه از «معروف» باید غفلت کرد و نه از «منکر». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن میفرماید شیطان قسم یاد کرده در مسیری بنشیند که به سوی حضرت حق منتهی میشود و به همین جهت یکی از دعاهای مجاهدان، ثبات قدم است و تقاضا میکنند: «وثبت اقدامنا» و لذا سخت مواظب ثبات قدم در راهی که در آن پای گذاشتهاند میباشند تا چنین مشکلاتی پیش نیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در حال حاضر که نتوانستهایم مهندسی بومی خود را شکل دهیم، تا جایگزین وضع موجود کنیم؛ وظیفه داریم از همین علوم مهندسی استفاده کنیم ولی با رویکرد جایگزینی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سه جلسهی اول کتاب «آشتی با خدا» نکاتی در این رابطه دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» به طور کلّی و بهخصوص در مورد غضب و رفع آن نکات ارزشمندی دارد. بندهی حقیر نیز شرحی در رابطه با آن کتاب داشتهام. موفق باشید
