بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3336

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام وخسته نباشید من میخواستم بدونم وجودمجسمه وحیوانات خشک شده یاتاکسی درمی شده در خانه چه حکمی دارد وچه تاثیری روی رزق وروزی ودستوری برای حل مشکلات مادی بدهید باوجودقناعت وصرفه جویی ماهنوز نتوانستیم قرضهایمان رابدهیم بیشتر میشودکمترنمیشود واینکه مادرفامیل گروهی داریم که هر هفته دورهم جمع میشوند وصحبت میکنند دررابطه باصحبتها شما تا به نتیجه ای که شمامیگویید برسن وبرادر من نماز میخواند نه آنطور که باید ودر مورد خدا وقدرت اوهم شکی ندارد اما یک جلسه به طوراتفاقی بااین گروه صحبت کرد واین گروه اورابه رگ باراین که توکافر وهمه چیز رانقض میکنی رسیدن ومن ازآن به بعدنظرم راجع به این گروه که به اصطلاح خودشان دارن مراحل خودشناسی راپی میبرند عوض شد واز طرز برخوردشان بدم آمد من وبرادرم هردوبه مسایل علمی علاقه دارم وخیلی چیزهامیدانیم واز آنه چندچیز راگفتیم آنهابه مامیگوین که زمان بچه دارشدن وال ها شمارابه خدامیرساندکه میپرسید ازماماهم به آنها گفتیم که اگرمهم نبودآفریده نمیشدوهرچیزی که هست در این دنیا باید طرز کارش معلوم شودکه چگونه هست آنه فقط میگوین نماز وقران وخوبی به خانواده خود همین از وقتی که همسر من دراین کلاسها شرکت میکند نمتزکه نمیخواندالان هم همین طور است هیچ فرقی نکرده تنه چیزی که فرق کرده بدگویی از خانواده من وباوجودقرض بسیاری که داریم خریدبرای مادر وپدر خود وبرادر وبرادرزاده های خود است الان من 2سال است که نیاز به کفش دارم کفشم رادوخته چسب زده ومیپوشم وهروقت میگوییم فلان چیز رالازم داریم میگویدکه ندارم امابرای خانواده اش دارد ایا این درست است ودر ضمن خانواده همسرم به شدت بامن لج هستند وماباهم دخترپسرخاله هستیم ممنون میشم راه کاری به من ارایه بدهید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: من نتوانستم متن نوشته‌‌شده‌ی شما را درست بخوانم لطفاً یک‌بار بخوانید و تصحیح بفرمایید تا منظور شما را بفهمم. موفق باشید
314

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
در شب قدر رمضان 39سالگی حضرت محمد (ص) قران دفعن به ایشان نازل شد یا 40سالگی اگر39سالگی بود وقتی به ایشان گفتند قران رادر رسالتشان بخوانند بدنشان می لرزید و اگر در40سالگی به ایشان نازل شده پس رمضان که بعد از رجب است چطور در ماه رجب تدریجی به ایشان نازل میشده است در صورتی که همه قران را نمی دانستند
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام هرچه هست باید حقیقت قران ابتدا به صورت دفعی در شب قدری بر قلب مبارک پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نازل شده باشد و حضرت حقیقت قرآن نازل‌شده به صورت تدریج را ؛ بشناسند. حال چه اشکال دارد که قبل از آن‌که نزول قرآن به صورت تدریجی شروع شده باشد در زمانی که ماه رمضان هم نباشد به صورت دفعی و اجمالی بر حضرت نازل شده باشد، نمی‌توان نزول دفعی قرآن در غیر ماه رمضان بر پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را نفی کرد. چنانچه در روایت داریم: در سال آخر عمر پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» دوبار قرآن بر حضرت نازل شد و در سال‌های قبل هر سال یک‌بار بر آن حضرت عرضه می‌شده. موفق باشید
23542
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم پیرو سوال یکی از دوستان در مورد حسن عباسی لازم شد که این موضوع رو در اینجا تبیین کنم و اما بعد جناب آقای طاهر زاده متاسفانه به بدترین شکل ممکن پاسخ سائل رو دادند. یعنی اینکه ایشون مشخصا این کلیپ مورد نظر رو ندیدن و صرفا با عهد ذهنی خودشون پاسخ دادن و اون هم به بدترین شکل ممکن و خودشون تو این پاسخ چند تا اتهام به حسن عباسی زدن که اصلا قابل اغماض نیست. و به خاطر همین هم که شده، انشاءالله حضورا خدمت آقای طاهر زاده می رسم تا پاسخ بدهند. و اما اشکالات آقای طاهرزاده: اولا ایشون کلا زمان سخنرانی رو اشتباه میگن....این کلیپ در تاریخ ۱۹ آذر ۹۷ هست....نه ۱۶ آذر ۹۲... ثانیا ایشون رو متهم به روحیه تکفیری کردن که خودش بی اخلاقی است و اگر کلیپ رو ببینید متوجه میشید که هیچ تکفیر و تفسیقی در این کلیپ وجود نداره...و دقیقا روزنامه های اصلاحاتی از حرف حسن روحانی و دکتر داوری نتیجه ی این رو گرفتن که این آقایون میگن که علم دینی نداریم...و استفاده کامل هم کردند و آقای داوری هم هیچ موضع مخالفی نسبت به خبر منتشر شده در چند تا روزنامه نگرفتند. ثالثا. ایشون هرگز نگفتن که هر جا تثلیث هست پای مسیحیت وجود داره. ایشون با توجه به گفته های هگل و کانت و دانشمندان غربی که خودشون اذعان کردن گفتن که مبنای علوم غربی تثلیثی هست. ادعای غربی هاست. نه حسن عباسی و با یه جدل خیلی به نظرم بی اخلاقانه مثال به قرآن و کلام پیامبر می زنند (شبیه بعضی از اساتید) رابعا تو این کلیپ هیچ حرفی از آقای جوادی برده نشده و مشخصه که آقای طاهر زاده تو فضای ذهنی خودشون هستند. چون آقای عباسی قبلا در مورد آقای جوادی شبیه یه همچین نظری رو داده بودند که و در اون برهه از زمان واقعا هم وارد بود و از بس امثال عباسی با آقای جوادی جلسات مختلف گرفتن تازه ایشون بیدار شدن و علیه بانک ها جبهه گیری کردن. در ضمن دقیقا بعد دو روز از گریه کردن آقای جوادی در جلسه درس تفسیر در سال ۹۵، حسن عباسی در سخنرانی شهرستان لنگرود و همچنین تا حال در هر جا که سخنرانی رفته گفته مرجع بزرگ عالم تشیع، نویسنده بزرگترین تفسیر تاریخ آن قدر غصه دار از نظام بانکی هست که سر درس گریه میکنه. به کرات این جمله رو گفته و هزاران بار از مبنای ایشون تو تفسیر تسنیم در سخنرانی ها استفاده کرده و همچنین تمام موضع گیری های مراجع در رمورد بانک ها رو بهش اشاره میکنن. اینها همه مدارکش موجوده و جای بسی تاسف داره که آقای طاهرزاده در نهایت بی اطلاعی ایشون رو در حد داعش پایین میارن و یه نیروی انقلابی رو در نهایت تحجر از دایره انقلاب بیرون می کنند و حق این است که بر فرض هم که اشکالات شما وارد باشد که نیست! این مدل اتهام و حکم دادن بدون انصاف و اطلاع کاملا بی اخلاقی است و شما با کدام حجت شرعی به این راحتی این نیروی انقلابی رو به راحتی هر چه تمام تر تا حضیض داعش پایین می آرید؟ خامسا خود آقای طاهر زاده به این نکته تذکر می دهند که مبنای آقای داوری با مبنای علم دینی رهبری متفاوت است...و این جای تعجب داره که نمیگن چرا و چطور مبنای آقای داوری به مبنای رهبری ترجیح داره که ایشون رو اندیشمند بزرگ جهان میدونن؟ در حالی که روزنامه های لیبرال و اصلاح طلب تمام زحمات پیامبران رو به گند میکشن و آقای داوری هیچ حرفی نمیزنن. سادسا آقای طاهرزاده با حدود ۶۰ سال سن گویا انسان نپخته ای هستن که یک دوره بدون اطلاع از یک شخصی که در تیم خودی است دفاع میکنن و مدتی بعد بدون اطلاع تر از دفاع خودشون تبری میجوئند از کجا معلوم دو روز دیگر از این نظرشون تبری نجوئن؟ انشاءالله که جواب خوبی برای این حالت داشته باشند. سابعا همان مبانی اخلاقی که ایشون بهش ارجاع میدن رو متاسفانه رعایت نمی کنند. کما هو ظاهر من کلامه رحمه الله. و من الله التوفیق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم چرا می‌فرمایید بنده آن کلیپ را ندیده‌ام؟ مگر می‌شود با ندیدن و نشنیدن آن سخنان، این اندازه صریح نظر داد؟ آری! همین‌طور که می‌فرمایید سخنرانی در ۱۷ آذر 97 بوده است ولی متأسفانه بعضی از سایت‌ها تاریخ آن را این‌طور نوشته‌اند که عرض شد. عیناً کپی آن را این‌جا می‌آورم: (فیلم/ سخنرانی حسن عباسی در مراسم ۱۶آذر دانشگاه علامه طباطبایی ۱۶ آذر ۱۳۹۳ – و بعضی دیگر سال 92 را اشتباهاً اعلام کرده‌اند. ولی در هر حال بحث بر سر محتوای سخنرانی است که بسیار سخنرانی دور از اخلاق و دور از واقعیت است. و اگر بنده نگران ضرری برای انقلاب و جوانان نبودم، هرگز ورودی این‌چنین نمی‌کردم. شما اگر آن سخنرانی را دیده و شنیده باشید، آیا این نوع حمله‌کردن به کسی که در زمان حضرت امام به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی تعیین می‌شود و همچنان در این مسئولیت هست را، چه می‌بینید؟ به‌خصوص که آقای دکتر داوری از معدود اساتیدی است که قبل از انقلاب به عنوان اساتید انقلابی با مرحوم شهید مطهری حشر و نشرهای طولانی داشته‌اند. کتاب ایشان در مورد انقلاب اسلامی تحت عنوان «انقلاب اسلامي و وضع کنوني عالَم» یکی از بهترین توصیفات در رابطه با انقلاب اسلامی است. حال شما که آن کلیپ را دیده‌اید برای من روشن کنید چقدر باید طرف بی‌حساب سخن بگوید وقتی این‌طوری آقای دکتر داوری را متهم می‌کند به مسیحیِ امت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»، و رسماً نظرها را به شخص ایشان معطوف می‌کند؛ در حالی‌که رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» وقتی که مثلاً از مجوس امت سخن می‌رانند هیچ‌وقت شخصی را معین نمی‌نمایند.

من نگران امثال شماها هستم که خدای ناکرده با تأسی به امثال آقای دکتر عباسی صمیمیتی که باید در بین جامعه باشد، از میان برود. مقایسه کنید طرز سخنان آقای دکتر عباسی را با سخنان اخیر مقام معظم رهبری که در جمع محققان عرصۀ «تمدن نوين اسلامي»، فرمودند: «کارهای نظری به صورت قوی و فاخر صورت گیرد تا جوامع نخبگانی تحت تأثیر آن قرار گیرند» و بر ادبیاتِ فاخر برای تبیین نگاه تمدنی تأکید کردند. اگر سخنان ایشان را با طرز گفتار آقای دکتر عباسی مقایسه کنید معلوم می‌شود چرا بنده سختْ نگران این نوع ادبیات هستم. و واقعاً می‌پرسم اگر این سخنان، تکفیرگونه نیست، پس چیست؟ حقیقتاً بنده در طرز گفتار آقای دکتر عباسی فاجعه‌ای را در حال شکل‌گیری می‌بینم تا آن‌جایی که ملاحظه کردید ایشان مدعی‌اند بزرگترین کرسی های نظریه پردازی ایران را در اختیار دارند و دانشگاه و حوزه را اصلاً به چیزی نمی‌گیرند. این غرور خیره‌کننده و خودبزرگ‌بینیِ افراطی چه کمکی به جوانان ما می‌کند که بنده به عنوان یک معلم در مورد آن نگران نباشم و سکوت کنم؟

نخبگان فکری عموماً سخنان آقای دکتر عباسی را به چیزی نمی‌گیرند و حتی در حدّ جواب‌دادن به این سخنان و ادعاها هم ورود نمی‌کنند، ولی بنده به عنوان کسی که نگران آینده‌ی انقلابی هستم که باید با وسعتی خاص که تمدن اسلامی مدّ نظر دارد، در تاریخ حاضر شوند؛ وظیفه‌ی دیگری دارم تا همچنان که عرض شد جامعه‌ی جوان و متدین و انقلابی ما گرفتار چنین روحیه‌هایی نگردند و به راحتی گَرد در چشمِ حقیقت بپاشند. معلوم است که به گفته‌ی جناب آقای موسی نجفی، جریان اصلاح‌طلبی سعی می‌کند آقای دکتر داوری را برای خود مصادره کند؛ ولی چرا ما آتش‌بیارِ این معرکه باشیم؟ حقیقتاً اگر با دقت سخنان آقای دکتر عباسی را در آن جلسه استماع فرمایید، هیچ نامی جز داعشی‌گری شیعی نمی‌توان به آن داد. بعضی از عزیزان می‌فرمایند این خصوصیات ژورنالیستی آقای عباسی است، ولی فراموش نکنید که ایشان در آن سخنرانی با یک رقیب سیاسی و حزبی روبه‌رو نشده است.

فرض را بر این بگذارید که حتی دکتر داوری از نظر تحقق علوم انسانیِ اسلامی تفاوت نظر با رهبر معظم انقلاب داشته باشد، بسیار خوب، جای انتقاد باقی است، ولی اتهامِ مسیحیت امت پیامبر با این أدایی که در سخنرانی خود در می‌آورد که با حرکت دست خود صلیبی را بر روی سینه می‌انگارد و بعد می‌گوید اللّه اکبر!! آیا چنین انسانی ارزش آن را دارد که جوانان ما به او دل بسپارند؟! البته همچنان که قبلاً تأکید کردم به هیچ‌وجه آن‌چه آقای دکتر داوری در مورد علوم انسانی می‌گوید با آن‌چه رهبر معظم انقلاب مطرح می‌کنند، یکی نیست و به همین جهت بعد از آن‌که آقای دکتر داوری آن نامه را به جلسه‌ی هم‌اندیشیِ علوم انسانی ارسال داشتند، دبیر محترم جلسه که بخوبی متوجه‌ی معنای صحبت آقای دکتر داوری بود، با چه احترامی جواب ایشان را داد. به هر حال موضوع علوم انسانی که آیا می‌تواند اسلامی باشد یا نباشد، یک بحث بسیار مهمی است.

همین اندازه به پیام  آقای دکتر داوری به جلسه‌ی هم‌اندیشیِ علوم انسانی توجه فرمایید که ما را به چه‌چیز دعوت می‌کند وقتی می‌گوید:

« جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی آنکه از توانایی های آن برخوردار باشد. اگر می توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد. توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»

حقیقتش تنها خواستم بگویم ما در آینده‌ای زندگی می‌کنیم که وسعت انقلاب اسلامی بسی گسترده‌تر از آن چیزی است که آقای دکتر حسن عباسی در مقابل جوانان ما می‌گشاید. و ما هرچه ضربه خورده‌ایم از همین روحیه که آقای دکتر عباسی بدان دامن می‌زند، است. باید به آقای دکتر عباسی گفت: «ما به دنبال جذب نخبگان هستیم که نیاز به ادبیاتی فاخر دارد».  بنده نگران آن هستم که از این موضوع غفلت شود، وگرنه هیچ‌کس بی‌عیب و بی‌انتقاد نیست، مگر اولیاء معصوم «علیهم‌السلام». موفق باشید

9996

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: آیا غیر از سوره کوثر و سوره انسان و سوره فجر که مشخصا در شان حضرت زهرا و حضرت امیر و حضرت سید الشهدا علیهمالسلام هستند در جایی ذکر شده که برای تک تک معصومین و به نامشان سوره ای باشد، مثلا امام سجاد امام عسکری امام باقر اما رضا علیهمالسلام سوره ای به نامشان باشد؟ چرا برای جواب سوالی که در مورد سخن علامه طرانی در مورد استاد کامل و حضرت موسی (ع) و پیامبر عرض کردم برای جواب لایق ندیدید آیا سخن لغو و اغراق آمیز بود یا در نهایت سکوت شما علامت تایید بود؟ مگر نه اینکه تا ابراز عقیده نکنیم درست و غلطش مشخص نمی شود؟ من این عقیده را جایی ابراز تکرده و نمی کنم برای اطمینان قلب خودم عرض کردم. نکند ریشه ای از کفر در آن بوده؟ آیا برای این عقیده نیاز به توبه است؟ عمر شما با عزت إن شاء الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر، زیرا در آن زمانی که آیات نازل می‌شد بقیه‌ی امامان حضور خارجی نداشتند و نام بردن از ان ها موجب ابهام می‌شد 2- در جریان قسمت دوم سؤال‌تان نیستم ولی اگر در مورد افراد باشد جواب را در معرض دید عموم نمی‌گذاریم و اگر ایمیل نداشته باشید نمی‌توانیم جواب دهیم. موفق باشید
8963

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: اطلاعاتی در رابطه با پسر علامه طهرانی سید محمد محسن طهرانی هم دارین؟ نظرتون درباره ی مرجعیت ایشون و افراطی گری مقلدینن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه گرفتار مشکلاتی هستند که به نفع اسلام و مسلمین نیست. موفق باشید
12334
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر استاد بزرگوار و زحمات فراوانی که متحمل می شوید. اعیاد شعبانیه را تبریک گفته و وصول به فیوضات مخفیه این ماه را برای شما آرزومندم. توفیقی شد جزوه «عرفان اسلامی و روحیه‌ی تمدن سازی عارفان؛ دغدغه‌ی اجتمایی عرفای نجف» را مطالعه کردم. در برخی موارد در حاشیه جزوه اشکالاتی به نظرم می رسید که هنوز بحث واضح نشده است را یادداشت می کردم. هر چند که برخی سوالاتی که پیش آمد را تا حدی خودم برایش جواب دارم اما خواستم این سوالات را با حضرتعالی مطرح کنم تا راهنمایی لازم را بفرمایید. ابتدا خلاصه و نکات مهم جزوه را می نویسم که ببینید برداشت من درست بوده است و بعد سوالات را مطرح می کنم. البته باید تذکر دهم چون سوالات در حین مطالعه به ذهنم می رسد لذا سوالات را در کنار متن جزوه مطرح می کنم و نیز ممکن است سوالات به نوعی تکراری باشد اما چون هر کدام نکته ای را مد نظر داشته است و از زاویه ای خاص سوال پرسیده شده است لذا همه سوالات را می آورم تا حضرتعالی با مطالعه همه سوالات فضای حاکم بر ذهنیت بنده را درک کنید و بر ان اساس جواب دهید. با تشکر فراوان از شما. التماس دعا خلاصه جزوه: به نظرم کل این جزوه را می توان در نکات زیر خلاصه کرد: • جایگاه والای مکتب نجف نزد رهبر انقلاب: «... مهم این است که این حرکت عظیم سلوکی و ریاضتی را نه با طرق من در آوردی و تحلیلی - مثل بعضی از سلسله‌ها و دکان‌های تصوف و عرفان و مانند این‌ها - بلکه صرفاً از طریق شرع مقدس آن هم با خُبْرَوِیَت بالا به دست آوردند...» • حضور تاریخی عارفان حقیقی و عدم انزوا در جامعه • عرفان مکتبی در کنار فقاهت نیست بلکه عرفان نگاه خاص الخاص است به اسلام (عرفان شیعی فقاهتی) اصلي‌ترين تفاوت اين مكتب عرفاني با ساير مكاتب، درآن است که غرض از سير و سلوك را فقط رسيدن به نهايت درجه‌ی عبوديت و بندگي می‌داند، كه ملازم با معرفت خداوند متعال به نحو ممكن است. توجه ملاصدرا که مقابل فقها ننشیند و لذا علامه مجلسی در شرح روایات به ملاصدرا نظر دارد هرچند که همفکر او نیست. • توجه عرفای نجف به مکتب محی الدین در بروز علمی معارف تشیع. • حضور تاریخی مکتب نجف بر اساس ظهور غیبی اراده خدا در جریان شروع این مکتب بدست مولا قلی جولا و بعد مرحوم شوشتری • حضور اراده غیبی الهی در آن موقف تاریخی جهت مبارزه با ظلمات مدرنیته • اراده روح اسلامی عرفا به نزدیکتر شدن به اسلام • تشکیل جامعه توحیدی و تمدن اسلامی، جهت تحقق حقیقت توحید، مد نظر عارف است • دینداری حقیقی و عبودیت حقیقی در بستر جامعه شکل می گیرد و اینکه باید از طریق یک جمع مومنانه به سمت حق حرکت کرد(واعتصموا بحبل الله جمیعا) چرا که حیات توحیدی و رجوع به حق با جمع مومنان محقق می شود. • دفاع مقدس ما هم ادامه روحیه تمدن سازی عرفای نجف است • حضرت حق در هر زمانه ای به یک اسمی تجلی می کند و هنر عارف واقعی این است که در زمانه خود بفهمد حضرت حق بر اساس کدام اسم تجلی کرده است و بر طبق آن در زمانه خود عمل کند و خود را در مسیر این تقدیر و اراده الهی قرار دهد که همین باعث شور و شوق عارف می شود. • عرفای نجف بخاطر توجه به تقدیرات زمانه سعی کردند که مکتب عرفانی جدای از مکتب فقهی نشود تا بتواند آن تاریخ را جلو ببرد. • عارف بر اساس قاعده فوق همیشه در تاریخ زمانه خود به سر می برد و لذا همانطور که عرفای نجف در تاریخ خود سعی کردند عرفان با تفقه جدا نشوند رزمندگان دوران جنگ هم متوجه شروع تاریخ جدید بعد از انقلاب شدند و می دانستند که باید خود را به دست امام خمینی بدهند و لذا این چنین شورآفرینی کردند و به فنای ذاتی رسیدند. • اگر مرحوم قاضی هم در دوران جنگ بودند حتما می رفتند جبهه. • تا یک حیات اجتماعیِ توحیدی را به افراد پیشنهاد نکنیم، عرفان به معنای اعتصام به حبل الله است معنا پیدا نمی‌کند. باید ثابت کرد بدون حیات اجتماعی، عرفان بر قلب‌ها ظهور نمی‌کند - هرچند در هر تاریخی شکل حیات اجتماعی متفاوت است وگرنه تصور آن که می‌توان در یک حیات فردی به عرفان واقعی رسید، باز تأکید می‌کنم یک توهّم عقیم و بی‌نتیجه است. • اعتصام به حق در زمانه ما از طریق انقلاب اسلامی رخ می دهد و رجوع و سلوک ما به سمت خدا تنها از طریق انقلاب است. • حیات دینی عرفای بزرگ ما در راستای حضور تاریخی زمانه‌ی خود، در ازای یک حیات تاریخی بزرگتر یعنی تحقق ظهور مهدی (عج) گرفته است ما نیز باید بحث‌های عرفانی را در راستای فهم و تحقق آن هدف معنا کنیم. • تمام حرکات و گفتار امام خمینی (ره) را هم باید در راستای حضور در حیات تاریخی معنا شود لذا حتی تفسیر سوره حمد ایشان را باید اینگونه دید که ایشان احساس کردند برای تمدن اسلامی در این زمانه باید این معارف را به صورت عمومی مطرح کرد. • انقلابی الهی در ذیل وجود مقدس حضرت مهدی(عج) انجام شده که سیر آن از آدم شروع و به انقلاب مهدی می‌رسد و ما باید در این انقلاب و در این تاریخ برای اینکه خودمان حیات دینی مناسبی را دنبال کنیم، حیاتی انقلابی داشته باشیم و در چنین فضایی عرفان را دنبال کنیم تا به شور و شوق عرفای سلف برسیم وگرنه با فلسفه و عرفان مرده روبه‌رو خواهیم شد. • عرفای بزرگ مواظب بودند تا یک گروه و فرقه نشوند و فقه در مقابل عرفان قلمداد نشود وگرنه اعتصام به حبل الله به صورت جماعت از دست‌شان می‌رفت و عملاً حاجت دشمن برآورده میشد که عرفا را از اسلام جدا کنند. • سیر در مراتب توحیدیِ بالاتر، انسان را از فعالیت‌های منطقیِ اجتماعی خارج نمی‌کند، بلکه سالک را از فعالیت‌ها‌ی پوچ که توهّم‌ها منجر به آن‌ها شده است باز می‌دارد. • عرفای بزرگ متوجه شده اند که برای بنای تمدن اسلامی اخلاق و عقاید هم لازم داریم که نباید از آن غفلت کرد و لذا خود را وقف برآورده شدن این نیاز کردند. سوالات: 1. در قسمتی از جزوه فرمودید: آنچه می‌توان از ظهور تاریخی مکتب عرفانی نجف فهمید حضور اراده‌ی غیبیه‌ی الهی است که باید آن مکتب در آن مقطع وارد تاریخ ما می‌شد تا شرایط جدیدی که در عالم به وجود آمده بود با تغذیه‌ی خاص معنوی و عرفانی همراه باشد و پا به پای حضور ظلمات مدرنیته در عالم، این مکتب عرفانی به صحنه بیاید و مانع از آن شود که معنویت به حاشیه رود. حال سوال این است: واقعا چرا باید خداوند برای حفظ دینش اینگونه اراده غیبی را بیاورد چرا این معارف و دستورات به تفصیل در خود سخنان اهل بیت (ع) نیامده بود تا دیگر شبه و تفرقه ای در بین نباشد که این دستورات را از خودشان در آورده اند. واقعا چرا این دین شناسی عمیق که ابن عربی و ملاصدرا و دیگر بزرگان می گویند را در دستورات دینی در نگاه اولیه نمی یابیم؟ اگر شرایط تاریخی عرفای نجف مقابله با ظلمات مدرنیته بود این مقابله چگونه صورت گرفت و اساسا سلوک عرفانی آنها چگونه منجر به مقابله با این ظلمات شد؟ در زمانه امروز و بعد از انقلاب هم به نظر می رسد که هنوز این ظلمات حاکم هستند و لذا هنوز هم مقابله با این ظلمات را داریم لذا نباید شرایط تاریخی ما با عرفای نجف به این لحاظ فرقی کرده باشد. اگر این استدلال درست باشد تفاوت سلوک رزمندگان با عرفای نجف در چه چیزی خواهد بود؟ 2. در صفحه 13 می فرمایید که روحیه عرفانی عرفای نجف و مرحوم قاضی در انقلاب و جنگ نقش داشته است. اما این ادعا خیلی ملموس نیست و باید ارتباط آن مشخص شود چرا که آن چیزی که از سیره این بزرگان معروف است رسیدگی به شاگردان است و کار آنچنانی برای جامعه ندارند. در واقع چه روحیه ای از عرفای نجف به رزمندگان جنگ منتقل شده است و چگونه منتقل شده است؟ 3. در صفحه 14 هم می گویید که عرفای نجف دنبال نظام سازی بودند اما باید به صورت مصداقی و یا حداقل جریانی مشخص شود که چگونه مکتب نجف دنبال نظام سازی بوده است. اصلا چرا این بزرگان که حیات اجتماعی توحیدی داشتند نتوانستند مثل امام خمینی (ره) عمل کنند. و حتی چرا بعد از شروع نهضت نتوانستند همراهی خوبی با انقلاب امام بکنند؟ 4. می فرمایید «اصل عرفان درک تقدیری شرایط تاریخی هر زمان و خود را در دل آن تقدیر قرار دادن است» آیا این مطلب باعث نمی شود که ما یک راه و روش ثابت برای سلوک نداشته باشیم و بگوییم که بسته به زمانه سلوکها متفاوت می شود که البته این قابل قبول است اما در آن صورت دیگر مثلا روش علامه قاضی در این زمانه کارساز نباید باشد و بلکه تنها سلوک امروز مشابه سلوک شهدا است. در حالیکه خود حضرت عالی جاهای مختلف به دستورات سلوک علامه قاضی استناد می کند. جمع سلوک شهدا با روش علامه قاضی چیست؟ آیا شهدا ادامه سلوک عرفای نجف اند یا یک سلوک جداگانه ای براساس شرایط تارخی خودشان دارند؟ 5. در اواخر جزوه باز اشاره می کنید که باید به شور و شوق عرفای سلف برسیم. آخرش مشخص نشد که عرفان عرفای سلف را عینا دریافت کنیم و در عین حال انقلاب را هم داسته باشیم یا اینکه نوعی عرفان دیگری باید به صحنه بیاید یا تلفیق عرفان و انقلاب است که باز دقیقا ماهیتش مشخص نیست. متوجه شرایط جدید می شویم و اینکه باید سلوکی متفاوت باشد را هم متوجه می شویم اما نسبت عرفان و سلوک با انقلاب مشخص نیست. شما از یک طرف عرفان غیر انقلابی را قبول ندارید که درست است و از طرفی می گویید عرفای قبل همه در شرایط تاریخی خود درست زندگی کرده اند. تطبیق در زمان حاضر چیست؟ آیا تطبیقش این است که مثلا رزمندگان در جبهه ها به مقاماتی رسیدند یا اینکه در غیر فضای جبهه و در همین شرایط کنونی باید دقیقا چه کرد؟ آیا دنبال استاد و مسائل سلوکی باید رفت یا اینکه فقط دل به انقلاب داده و هر آنچه که خود متوجه می شویم را عمل کنیم؟ 6. در یکی از پرسش و پاسخها از آیت الله شجاعی مثال می زنید که به حکم وظیفه کار اخلاقی و عرفانی را بر اجرایی ترجیح داده اند که این موضوع باعث شد من این متن را در کنار این پرسش بنویسم: حقیقتش سخنان حضرت استاد دو پهلو جلوه می کند از یک طرف مثال رزمندگان زده می شود که در این تاریخ نوع دیگری سلوک کردند و ما هم باید به این نوع سلوک راه یابیم که نتیجه اش این می شود که سلوک اساتید عرفانی که دستورات خاصی را می دهند ضرورتی ندارد و از طرفی کار مثل آیت الله شجاعی را تحسین می کنید که بیشتر ناظر به همان سلوک عرفای نجف است واقعا انسان می ماند که در مقام عمل چه باید بکند؟ آیا برویم و اساتیدی که هستند را پیدا کنیم و مثل همان مسیر برویم و البته نظر به انقلاب هم داشته باشیم یا اینکه دست از این عرفان بازی به نظر برخی برداشته و کمک کار انقلاب باشیم؟ ممکن است بگویید این هر دو با هم قابل جمع اند اما حقیقتش این است که اگر بخواهیم برای انقلاب کار کنیم آنقدر کار هست که دیگر وقتی برای این دستورات و سلوکها باقی نمی ماند و از طرفی این سلوکها نیازمند وقت اینچنین و خلوتها و ... هستند (مثلا خودم نزد یکی از بهترین و نزدیکترین شاگردان مرحوم پهلوانی رفتم ایشان گفتند که در راه سلوک گاهی باید روزی بیش از 3 ساعت وقت بگذارید که این در شرایطی است که ما الان آنقدر برای کارهای علمی و عملی که به عقیده خودمان در راستای انقلاب است وقت کم داریم که به زحمت یک ساعت می توانیم خالی کنیم) 7. در قسمتی از جزوه می فرمایید که ابن عربی هم متوجه حضور تاریخی خود شده است اما در جلسات عرفان (فکر کنم جلسه 16 یا 17) فرمودید که محی الدین محال است به این مرتبت برسد چرا که نظر به جامعه توحیدی نداشته و به صورت فردی نگاه می کرده است (نقل به مضمون) إن شاء الله با راهنماییهای شما بتوانیم راه کار عملی برای سلوک انقلابی در زمانه حاضر را پیدا کرده و به دیگران هم گوشزد کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید هرگز نمی‌توانید جواب این سؤالات خود را با خواندن یک جزوه به‌دست آورید و هیچ نویسنده‌ای هم همه‌ی اصول موضوعیه‌ی سخن خود را در یک نوشته مطرح نمی‌کند و سپس نتیجه بگیرد. بسیاری از مبانی این جزوه در دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» مطرح است و آن‌هم تازه در صورتی قابل استفاده خواهد بود که با نگاهِ وجودی به آن متون رجوع شود و نه با نگاه مفهومی و به‌دست‌آوردن علم حصولی. مخاطبان این جزوه طلبه‌هایی بودند که مبانی را می‌شناختند. از طرفی مگر مطالبی که ملاصدرا و ابن عربی می‌گویند بر اساس همان آیات و روایاتی نیست که بدان استناد می‌نمایند؟ و مگر روایات ما نمی‌گوید قرآن هفتصد بطن دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب «رسالة الولایه» با دقت تمام نشان می‌دهند که این خودِ دین است با ابعاد مختلف، نه آن‌که عرفا و حکما چیزی بر دین افزوده باشند. از طرفی بنده معتقدم بهترین کار در رابطه با مطالعه‌ی چنین کتاب‌ها و جزوات آن است که تلاش کنید خودتان جواب سؤالاتتان را از فضای متون به‌دست آورید نه این‌که با اندک مجهولی که پیدا می‌کنید سریعاً یک سؤال برای خود ایجاد کنید و متوقف شوید. در این رابطه و در رابطه با این متون مولوی می‌گوید:

چون گهر در بحر گويد بحر كو

 

وآن خيالِ چون صدف‏ ديوار او

گفتن آن كو، حجابش مى‏شود

 

ابرِ تابِ آفتابش مى‏شود

     

با این‌همه اگر احساس کنید نمی‌توانید با متن ارتباط پیدا کنید و اشارات متن شما را معطوف به نکته‌ای نمی‌کند سعی کنید وقتتان را در مسیر دیگری صرف کنید. بنده در مورد خودم هم این‌طور بوده که اگر می‌خواستم با اندک سؤالی که این نوع متون برایم پیش می‌آورد سؤال برای خود ایجاد کنم بسیاری از این‌گونه کتاب‌ها را مطالعه نکرده بود! حتی فکر کنم قرآن هم نمی‌توانستم بخوانم. باید تلاش کرد بیش از آن‌که به مفاهیم جملات نظر شود به جایگاه و اشارات آن‌ها نظر نمایید مثل این‌که در مورد آیت اللّه شجاعی در رابطه با عرایض بنده در آن جزوه طوری با سؤال روبه‌رو شده‌اید که می‌فرمایید نتوانستید موضوع را با نظر به حرکات رزمندگان جمع کنید، در حالی‌که وقتی ملاحظه کنید آیت اللّه شجاعی متوجه شدند باید برای ادامه‌ی انقلاب زیربنایِ یک کار اخلاقی و سلوکی را شکل دهند تا رسالت خود را در این تاریخ انجام دهند، دیگر جنابعالی نتیجه نمی‌گیرید که سخن دو پهلویی در کار است بلکه موضوع «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» پیش می‌آید. متونی در دست تهیه است که إن‌شاءاللّه بعد از آن دو کتاب می‌تواند کمک‌کار باشد. در هر صورت سخت معتقدم تاریخی شروع شده است که ما برای ادامه‌ی حیات دینی در این ظلمات غلیظ دنیای مدرن باید نگاه عرفانی را در سطح عموم به میان آورد و بر قله‌ی خدمات عرفای گذشته در جاده‌ای که حضرت امام روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشوده‌اند، کار را جلو برد و زیرساخت‌های فکری این نوع ورود را باید فراهم نمود. موفق باشید

9309
متن پرسش
سلام: نظر شما در مورد غرب چیست؟ دلیل عقب ماندن علمی ما یا کم کاری و بی نظمی حاکم در ادارجات منتج استعمار زدگی سالهای قبل ماست؟ میخوام بدونم چرا اونا برای هدف دنیایی خود اینقدر تلاش میکنن؟ چی باعث این انگیزه میشه؟ ولی مسلمانان برای بهتر شدن دنیا و آخرت خود مصمم نیستن؟ چرا کفار در جنگ صفین متحد شدن ولی جبهه حق نه؟
متن پاسخ
اسمه تعالی: سلام علیکم: در برهه‌ای از تاریخ ما از خود غافل شدیم و تمدنی که با صفویه شروع شد ـ‌ که مقارن شروع اروپای جدید بود ـ را با انواع تحجرها پشت سر گذاشتیم و گرفتار قوم قاجار شدیم و با انقلاب اسلامی باز به خود آمدیم. موفق باشید
7399
متن پرسش
سلام خوبین بنده شنیدم جناب ابن سینا فرموده نود درصد مشکلات با تلقین قابل حل است ایا این مطلب صحت داره2 اگه بخوام با نظرات ایشان پیرامون سلامت جسمی اشنا شوم چه کتابی را باید بخونم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلقین به معنایی که ابن‌سینا می‌گوید یعنی توجه‌دادن روح به حضرت حق، ولی تلقینی که سوبژکتیویته می‌گوید توجه‌دادن انسان به خودش است 2- کتاب «قانون» ایشان یک کتاب مرجع است و در این کار مفید است ولی فکر می‌کنم کتاب «طهارت» آقای صمدی آملی بهتر بتواند مسائل شما را حل کند. موفق باشید
7120
متن پرسش
باسلام.دوستی پرسید شما می گویید که مرتبه ی وجودی 14 معصوم یکی است و از نظر شدت، همه ی ائمه در یک درجه هستند پس چون مرتبه ی وجودیشان یکسان است پس یک وجود هستند و کثرت 14 نفری معنا ندارد پس یعنی این امام زمان ما همان پیامبر است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند«إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا یَلْحَقُ بِفَضْلِ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یَلْحَقُ بِفَضْلِ أَوَّلِنَا وَ کُلٌّ لَهُ فَضْلٌ» اول ما برگشت می‌کند به آخر ما، به همان معنا است که در مقام نوری، آن‌ها یک حقیقت‌اند با مظاهر مختلف. خوشا به حال آن‌هایی که با نظر به هرکدام از آن‌ها متوجه نور پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شوند زیرا هرکدام می‌فرمایند: «نحن محمد و محمد نحن». موفق باشید
4912
متن پرسش
با سلام و عرض خداقوت سوالی راجع به حدیثی از پیامبر اکرم که می فرمایند: "ارفعو اصواتکم باصلاه علیّ فانها تذهب النفاق" داشتم. چطور بلند فرستادن صلوات باعث از بین رفتن نفاق می شود؟ چه سری در پس بلند فرستادن صلوات است که این نتیجه را در پی دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:ظاهراً شرایط تاریخی طوری بود که با اظهار صلوات بر محمد و آل محمد«صلوات‌الله‌علیهم» جبهه‌ی انسان در مقابل فضای فرهنگی جاهلیت معلوم می‌شد و فرهنگ غالب از فرهنگ جاهلیت به فرهنگ اسلامی تغییر فضا می‌‌داد و روحیه‌ی وفاداری به ارزش‌ها ظهور و بروز می‌یافت و در ورود به این روحیه انسان‌ها تعلق خود را از دنیاداری به دین‌داری تغییر می‌دادند.موفق باشید.
4495
متن پرسش
سلام استاد. حب الوطن من الإیمان یعنی چه؟ آیا جنبه ی عرفانی دارد یا جنبه ی ملی گرایانه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جنبه‌ی ظاهری حقیقت این است که مسلمانان باید به وطن اسلامی خود علاقه‌مند باشند زیرا چنین وطنی مهد تعالی انسان است. و از نظر عرفانی، وطن ما عالم قدس است که از آن‌جا آمده‌ایم و نشانه‌ی ایمان آن است که علاقه‌مند به آن عالم باشیم و بخواهیم به آن عالم برگردیم و طالب باقی‌ماندن در این دنیا نباشیم، زیرا: «ما از برای مصلحت در حبس دنیا آمدیم». موفق باشید
2443
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی ؛ منظور جناب صدرا از این جمله که در اسفار اربعه ذکر کرده چیست ؟ آیا منظور همان وحدت وجودی است که متصوفه به آن قائل هستند؟ اعلم انّ واجب الوجود بسیط الحقیقة غایة البساطة وکل بسیط الحقیقة کذلک فهو کل الاشیاء فواجب الوجود کل الاشیاء لا یخرج عنه شى‏ء من الاشیاء: بدان که خداوند «بسیط الحقیقة» است در غایت و نهایت بساطت و هر چیزى که حقیقتش این چنین بسیط باشد او همه اشیاء است پس خداوند همه اشیاء است هیچ کدام از اشیاء خارج از آن نیست».
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:این از ظریف‌ترین مباحث حکمت متعالیه است که ما را متوجه این امر در عالم مجردات می‌کند. بنده نمی‌دانم شما چه برداشتی از وحدت وجود و یا قاعده‌ی بسیط الحقیقه دارید. پیشنهاد می‌کنم با مباحث معرفت النفس تصور خود را از بسیط الحقیقه درست کنید که چگونه می‌شود یک موجود همه‌ی موجودات مادون خود را در برداشته باشد و هیچ‌کدام از آن‌ها نباشد. تا بحث «وجود» حل نشود و معنای مراتب وجود تبیین نگردد این موضوع روشن نمی‌شود. موفق باشید
20442
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی و تسلیت ایام محرم؛ در مورد سوال شماره 20427 (سخنرانی حجج الاسلام پناهیان و قاسمیان که حقیر ارادت ویژه ای به هر دوی این عزیزان دارم)، عرایضی داشتم. به خاطر اهمیت موضوع، از شما تقاضامندم که اندکی از وقت گرانبهایتان را به این مطلب اختصاص دهید و در صورتی که احساس کردید این بزرگواران دچار اشتباه در تحلیل شده اند، نظرات را به آنها انتقال دهید؛ امید است که اصلاح شود. دلیل حساسیت بنده روی این موضوع، از آنجا نشات می گیرد که در صورت داشتن تحلیل اشتباه از شرایط جامعه، ما به جای اینکه خاموش کننده آتش فتنه باشیم، آن را شعله ورتر می کنیم و به جای پیشگیری از حادثه، در میدان فتنه بازی خواهیم کرد! بنده، در خلال بحث، گریزهایی به قضایای دیگر که احساس می کنم تاثیر قابل توجهی بر مساله دارند، زده ام. و پیشاپیش از طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم. از دید حقیر، ما فتنه هایی را در آینده خواهیم داشت؛ کم و بیش، شما و سایر بزرگان صاحب بصیرت، روشنگری هایی را در این زمینه داشته اید. از جمله فتنه هیاتی ها و مذهبی های سکولار که در چند سال اخیر به شدت تفکرات ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه را در هیات ها تبلیغ می کنند؛ اینها از یک سو با شیعه انگلیسی پیوند خورده اند و از سوی دیگر در انتخابات ها، حامی جریان غربگرا و لیبرال مسلک هستند. فتنه احتمالی دیگر، توسط چهره های ظاهرالصلاح و تسبیح به دست رقم خواهد خورد، چهره هایی که یک روز با انقلابی ها چای می خورند و روز دیگر در کنار فتنه گرها می نشینند! فتنه های دیگری نیز محتمل است اما بحث ما نیست. آن چیزی که موضوع بحث حقیر است، و فکر می کنم در آینده با آن روبرو خواهیم شد، ناامیدی مردم از کارآمدی نظام و به پا خواستن طبقات ضعیف است. افزایش نارضایتی مردم مستضعف و قشر کارگر به خاطر پایمال شدن حقشان، تضییع حق مردم در بانک ها و موسسات مالی و عدم پیگیری سریع موضوع توسط مسولان، دستگیری انقلابیون و بچه های بسیجی و عدالت طلب توسط قوه قضاییه (که در ادامه مفصل تر در مورد آن توضیح خواهم داد) به خاطر اعتراض به فساد در زیرمجموعه های کشور و ... از جمله نشانه های آن می باشد. همانطور که در اخبار خوانده اید، چند سالی است، کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شوند، حقوق کارگران پرداخت نمی شود، موسسات مالی پول مردم را گرفته اند و ورشکست شده اند؛ صندوق های بازنشستگی در پرداخت حقوق بازنشستگان اهمال می کنند، اما از طرف دیگر عده ای وام های چند هزار میلیاردی می گیرند و آن را پس نمی دهند (صندوق بازنشستگان آموزش و پرورش)، با دریافت کننده های حقوق ها و املاک نجومی برخوردی صورت نمی گیرد و فرمایشات رهبری در این زمینه اجرا نمی گردد، حتی اخیرا شنیدیم که آنها توسط دیوان تبرئه شده اند! و ... از سوی دیگر، مردم به خاطر تامین نشدن حقوقشان از راه های قانونی، با ناامیدی از ساختار کشور، دست به تظاهرات و تجمع می زنند. آن چیزی که مستقیما مورد اعتراض و بدگویی مردم واقع می شود، انقلاب و نظام و رهبری است، و نه جریان اشرافی نئولیبرال! در تمام این قضایا، مستقیما کارآمدی انقلاب اسلامی زیر سوال می رود. علت وضع امروز کشور ما، مدیریت جریان اشرافی نئولیبرال بر کشور و عدم پیگیری اقتصاد مقاومتی توسط مسولان مربوطه است، که جناب آقای دکتر شهریاز زرشناس و سایر کارشناسان انقلابی، تحلیل عمیقی از این وضع ارائه داده اند و در اینجا مورد بحث ما نیست. بلکه بحث اصلی، نحوه مواجهه ما با این شرایط است. فکر می کنم دوست عزیزی که سوال 20427 را مطرح کرده اند، با یک پیش فرض ذهنی غلط و قضاوت نادرست از دانشجویان انقلابی و بسیجی و عدالتخواه، پرسشی هدفمند را مطرح کرده اند که جواب متناظر با آن را دریافت کنند! بله، بنده منکر وجود تک و توک افرادی که دارای این نوع دیدگاه هستند و رهبری را نیز حامی وضع موجود دانسته و ایشان را کندرو می دانند و معترض هستند که چرا ایشان در مقابل مفاسد اقدامی نمی کنند، نیستم. اما این طیف، درصد بسیار کمی از دانشجویانِ بسیجی عدالت خواه و جریان بهار (طرفداران آقای احمدی نژاد) را تشکیل می دهند. حتی حقیر معتقدم، اگر بسیاری از اتفاقات نمی افتاد، خیلی از این بچه ها به این مسیر کشیده نمی شدند. اگر بخواهیم ریشه انحراف این اقلیت را بررسی کنیم، باید به تحلیل آقای احمدی نژاد و برخورد دستگاه های نظام (به استثنای رهبری) با او بپردازیم. با تمام انتقاداتی که به آقای احمدی نژاد وارد می دانیم، اصلا آیا خود ایشان به عنوان پیشتاز جریان بهار، تاکنون به رهبری جسارت کرده اند؟!؟ با تمام بی مهری هایی که در طول دولتهای نهم و دهم از سوی خودی و غیرخودی به او شد و پس از آن، در طول چهار سال دولت یازدهم، با آن همه تخریب، آیا او از خود خویشتن داری نشان نداد؟!؟ حتی قضیه ثبت نام در انتخابات (که حقیر نیز با آن مخالف بودم، از این وجه که ایشان حرف قبلی خودشان را زیر پا گذاشتند نه اینکه به توصیه رهبری عمل نکردند)، آیا صرفا یک توصیه و نصیحت از جانب رهبری نبود و مشروط به یک شرط (ایجاد دو قطبی در انتخابات) نشده بود؟!؟ حقیر نیز قبل از انتخابات عقیده ام این بود که حضور آقای احمدی نژاد، می تواند بسیار جو را متشنج کند؛ و باعث ایجاد درگیری بین طرفداران کاندیداها شود. اما آیا عدم حضور او در میدان، به شرایط کمک کرد؟!؟ و یا برعکس همگی دیدیم که در مناظرات و بعد در سخنرانی های استانی کاندیداها، چه جسارت هایی که به انقلاب و آرمان های انقلاب نشد و چه صحنه های زشتی که رقم نخورد... آیا مناظرات سال 88 زننده تر بود یا مناظرات سال 96 ؟!؟ اکنون که از بالا به تمام التهابات و افت و خیزهای سیاسی این سالها می نگرم، و از نگاه توام با هیجان و تعصب نسبت به یک شخص یا جریان خاص خود را آزاد کرده ام، به این مساله رسیده ام که حتی اگر در انتخابات 96 ، آقای احمدی نژاد ثبت نام نمی کرد، و اگر آقای رییسی رای می آورد؛ جریان مقابل، فتنه ای مشابه سال 88 (حالا یا وسیع تر یا خفیف تر) به پا می کرد. آنها فقط برای پیروزی آمده بودند؛ هر نتیجه ای به غیر از پیروزی آقای روحانی رقم می خورد، فضا به شدت متشنج می شد. فضایی که جریان مقابل آقای رییسی در آن برهه ایجاد کرده بود، رای آوردن به هر قیمت بود. آنها به هر چیزی متوسل می شدند. از همصدایی با منافقین و آقای منتظری گرفته تا اعلام حمایت از شجریان و توسری زدن به موشک و شعار دادن علیه سپاه! آنها از تمام ظرفیتشان داشتند استفاده می کردند: دو کاندید کمکی آورده بودند در مناظرات (که برخی سر همین قضیه، انقاداتی به شورای نگهبان وارد می کنند) که یکی علنا می گفت من کاندید پوششی هستم و با این حال باز هم تایید صلاحیت شد! آنها برای فریب مردم، به دروغ هایی متوسل می شدند؛ مثل دیوارکشی، اعدام و ... . تمام بازیگران و هنرمندان و ورزشکاران و خوانندگان و سلبریتی ها را به خط کرده بودند برای اعلام حمایت و جذب رای قشر خاکستری مردم... . تخلفات گسترده و سازمان یافته (اگر چه معتقدم نتیجه انتخابات تغییر نمی کرد ولی سازمان یافته بودن این تخلفات و هماهنگی استاندار و فرماندار و دهیار و... مثال زدنی بود!) در این انتخابات آنقدر عجیب و دور از ذهن بود که حتی جریان انقلابی را دچار دوگانگی کرده بود. اگر اعتراض می کردند جریان مقابل به یک نحو سوءاستفاده می کرد علیه خود آنها؛ اگر سکوت می کردند به یک نحو دیگر... مسایل فراوانی وجود دارد که می توان به کمک آنها شرایط آن روزها را بهتر توصیف کرد. تماشا کردن مناظره ها، بهتر از هر چیز نشان می داد که برخی چگونه بنده قدرت طلبی شده بودند. حقیر در آن برهه با نظاره بر اوضاع جامعه، بیش از هر چیز به یاد تکنیک های معاویه در مقابل امیرالمونین (ع) می افتادم! خلاصه آنکه، بنده با دیدن این نشانه ها و ده ها نشانه دیگر (از جمله کنفرانس منافقین، تحرکات مشکوک در داخل کشور و سایر مواردی که در همان زمان گزارش می شد)، با درصد بالایی احتمال می دادم که این جریان اگر رای نیاورد، فتنه ای را رقم خواهد زد. اما نشانه اصلی که بنده به آن استناد می کنم، سخنرانی بسیار مهم رهبری در دانشگاه امام حسین (ع) درست چند روز قبل از انتخابات است. ایشان تذکرات بسیار صریحی را نسبت به قانون شکنان و برهم زنندگان انتخابات دادند. اگر بیانات رهبری در انتخابات های مختلف را جستجو کنید، متوجه می شوید ایشان فقط در سال های 88 (که فتنه رخ داد) و 96 چنین تذکرات شدید و نگران کننده ای را ابراز کرده اند! ما در هیچ برهه دیگری شاهد چنین مواضع صریحی نیستیم. ایشان در تاریخ ۹۶/۲/۲۰ در دانشگاه امام حسین (ع) فرمودند: «انتخابات یکی از زمینه‌هایی است که هم می تواند مایه‌ی اعتلا و آبرو بشود هم می تواند مایه‌ی ضعف و سستی و ایجاد مشکلات بشود... اگر مردم با نظم شرکت کنند، با اخلاق حرکت کنند، حدود اسلامی و قانون را رعایت کنند، این مایه‌ی عزت جمهوری اسلامی است... اگر قانون‌شکنی کنند، بداخلاقی کنند، اگر با حرف‌های خود دشمن را به خود امیدوار کنند، انتخابات به ضرر ما تمام خواهد شد. اگر کسی بخواهد علیه امنیت کشور قیام کند، قطعاً با عکس‌العمل و واکنش سخت مواجه خواهد شد. آن صهیونیست پول‌دار آمریکایی خبیث که گفت من #گرجستان را با ۱۰میلیون دلار توانستم زیر و رو کنم، در #سال۸۸ هم با حماقت به این فکر افتاد که بر جمهوری اسلامی به این عظمت اثر بگذارد؛ با دیوار مستحکم اراده و عزم ملی برخورد کردند؛ امروز هم همین‌جور است!!! امنیت کشور خیلی مهم است؛ در انتخابات باید امنیت کشور به‌صورت کامل محفوظ بماند… هرکسی از این راه تخطی کند، قطعاً بداند سیلی خواهد خورد.» در مورد انتخابات 96 تحلیل بنده این است که اساسا، مشکل، حضور شخصی به نام احمدی نژاد نبود. حضرت آقا بیش از آنکه به خاطر شخصیت خود احمدی نژاد (جنجال آفرینی، التهاب جو سیاسی در مناظرات و ...) توصیه به عدم حضور او کنند، بیشتر به خاطر وقاحت و استکبار و برتری طلبیِ جریانِ اشرافیِ مقابل، و با شناختی که از آن جریان داشتند، توصیه به عدم حضور احمدی نژاد کردند. جریانی که نشان داده هیچ گاه جنبه باخت را ندارند و همواره در تمام انتخابات ها (به جز آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد؛ هر چند آقای خاتمی نیز در نهایت تسلیم این جریان شد و زیر بیرق آنها قرار گرفت...) پیروز بوده اند. اگر پیروز می شده اند، اظهار می داشته اند که انتخابات آزاد بوده اما اگر نتیجه بر خلاف میلشان رقم می خورد، نتیجه آن را نمی پذیرفتند و یا ادعای تقلب می کرده اند یا ادعای انتخابات مهندسی شده! این جریان همواره سعی در حذف، هضم یا همسوسازی جریانات مخالف با خود هستند که تاکنون موفق نیز بوده اند! ممکن است به ذهنتان خطور کند، این مباحث چه ربطی به بحث دارد. اما باید عرض کنم که، انتقادات برخی از بچه های بسیجی و انقلابی، از همین جا حالت جدی به خود گرفت. افرادی از جمله سید حسین علوی (داماد حسین شریعتمداری)، مدیر مسول خبرگزاری بسیج، نسبت به نفوذ در بین برخی اعضای شورای نگهبان، یک سخنرانی طوفانی کرد. این فیلم در اینترنت موجود است. حقیقتا انتقاداتی که مطرح می کند، درست هستند! برخی از اعضای شورای نگهبان تحت تاثیر اهالی فتنه بوده اند! به دنبال آن، بسیاری دیگر از بچه های انقلاب، به نحوه عملکرد شورای نگهبان در تایید و رد صلاحیت ها و عدم اجرای فرمایشات رهبری در نامه ای که ماه ها قبل از انتخابات به شورای نگهبان فرستاده شده بود، انتقاداتی را مطرح کردند. پس از انتخابات، با عملکرد ضعیف و بعضا مغرضانه مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه روبرو شدیم. جایی که در آن شخص رییس مجلس، با تمام توان در پی این بود که علیه آقای احمدی نژاد پرونده سازی هایی را صورت دهد. رییس دیوان، که اصلا در جایگاه اعلام جرم علیه رییس جمهور نیست، بارها اتهامات بی پایه و اساس علیه رییس دولت های نهم و دهم اعلام کرد. و بعضا از پرونده هایی گفت که سال ها پیش مختومه شده بودند! و علنا به تشویش اذهان عمومی پرداخت، بدون اینکه کسی به او متعرض شود! آقای بقایی چند سال پیش ، مدت ها بدون اعلام جرم خاصی در زندان نگه داشته شد، تا جایی که در نهایت به دستور رهبری آزاد شد. پس از آن اخیرا دوباره آقای بقایی بازداشت شد، و برخورد های بعضا نامناسبی بر او روا داشته شد که حتی با او مشابه سایر متهمین هم برخورد نمی شود. به طوری که اجازه ملاقات با او در بیمارستان داده نشد. اما برای شخصی مثل حسین فریدون که او نیز یک متهم است، شاهد ملاقات چندین شخصیت سیاسی و در کسوت روحانی از او هستیم! سوالی که در ذهن ها ایجاد می شود که آیا تبعیض صورت نگرفته است؟! همین عمل در مورد آقای مهدی خزعلی تکرار شد و پس از مدتها دستگیری، اخیرا با حکم رهبر انقلاب آزاد شدند! واضح است که اسم بردن از اشخاص بالا، بدین معنی نیست که حقیر مواضع آنها را تایید می کنم؛ اما آیا نباید عدالت حتی در مورد دشمن نیز به درستی رعایت شود؟! پس از آن مساله حقوق های نجومی و املاک نجومی مطرح شد. فریاد عدالت خواهان به هوا بلند شد. اما چه شد؟! چه اتفاقی افتاد؟! به جای برخورد با مفسدان، با افشا کنندگان فساد برخورد صورت گرفت و آنها دادگاهی شدند، اما کماکان شاهد هستیم که هیچ برخوردی با متهمین اصلی نمی شود و حتی اخیرا آنها توسط دیوان تبرئه شده اند! که اعتراض نمایندگان حق طلبی همچون آقای حاجی دلیگانی را نیز به دنبال داشته است. نمونه دیگر، منصور نظری، شاعر انقلابی است. شخصی که فساد یک قاضی در قوه قضاییه را گزارش می دهد، اما یک مسول در قوه قضاییه، به جای برخورد با خاطیان، اطلاعات این شاعر انقلابی را در اختیار قاضی فاسد مربوطه قرار می دهد و او با شکایت طرف به زندان می افتد. دیگر اینها که ضد انقلابی نیست! رجانیوز و آقای رائفی پور از این شاعر اعلام حمایت کرده اند! با وجود این ظلم های آشکار علیه ای عدالتخواهان، آیا اینها علیه رهبری و انقلاب حرفی زده اند!؟! برخی از اینها آنقدر دلداده انقلاب هستند که اجازه سوءاستفاده به رسانه های بیگانه را نیز نداده اند. اگر یک دهم این ظلم علیه ما اعمال شده بود، در چه جایگاهی بودیم و چه می گفتیم؟! پس از این وقایع نیز، هر ماه شاهد آن هستیم که برادران جنبش عدالت خواه، دستگیر می شوند و یکی یکی قلع و قمع می شوند. قبلا خدمتتان عرض کردم که از بین افرادی که عدالت را مطالبه می کنند، فقط تعدادی اندکی قائل به کندروی حضرت آقا هستند و معتقد اند حضرت آقا حامی وضع موجود اند. اکثریت بچه های انقلابی و بسیجی و عدالت خواه، اتفاقا با استناد به فرمایشات رهبری و توصیه های مکرر ایشان به دانشجویان، قدم در این راه گذارده اند. آنها معتقد اند برخی از مسولان کشور، فرمایشات به حق رهبری را اجرا نمی کنند؛ آنها از مسولین گله مند اند. آنها نگران انقلابی هستند که آرمان های امامش، دارد یکی یکی توسط مسولان نالایق رنگ می بازد. نگران عکس العمل مردم اند. مگر حضرت امام هشدار ندادند که: « ... به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‌اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روی مسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» - خدای نخواسته - باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند!» حضرت آقا مگر در چندین سخنرانی به دانشجویان و جوانان انقلابی متذکر نشدند که عدالت را مطالبه کنید؟! برای نمونه به چند مورد اشاره می کنم: «مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و «عدالت‌خواهی» است؛ این، پایه مشروعیت ماست. الان درباره مشروعیت حرفهای زیادی زده می شود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‌جا نشسته‌ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‌طور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمده‌ایم؛ تکلیف ما این است که عدالت را در جامعه مستقر کنیم و این هم جز با مبارزه علیه فساد و افزون‌طلبی انسانهای مفتخوار و سوءاستفاده‌کن امکان‌پذیر نیست...» 5 شهریور 1382. «اگر ما تشنه‌ی عدالت هستیم، تضمین تحقّق عدالت، با سلامت و کارآمدی قوّه‌ی قضاییّه میسّر است.» ۸۱/۴/۵ «بایستی عدالت آن‏چنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولی- چه بنده و چه هرکس دیگری که در جایی مسئول است - ناچار باشد به مقوله‏ ی عدالت، و لو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد؛ باید گفت مطالبه عدالت نه فقط به نظام ضربه نمی‌زند، بلکه نظام را تقویت می‌کند!» ۸۲/۲/۲۲ « همه‌ی این شعارهای بزرگ مثل آزادی و استقلال قیودی دارند و آنچه هیچ قیدی ندارد، عدالت است.» ۸۱/۱۱/۱۵ «باید هر پدیده ضد عدالت در واقعیات کشور مورد سوال قرار بگیرد.» ۸۱/۸/۶ «هیچ یک از مصالح گوناگون - نه مصالح فردى و نه مصالح حکومت و کشور اسلامى - نمى‌تواند با عدالت معامله شود.» ۸۳/۸/۲۳ «عدالت یک ارزش مطلق است؛ یعنی هیچ جا نداریم که عدالت بد باشد..» ۹۰/۲/۲۷ حالا در این شرایط، که حقیر فقط گوشه کوچکی از آن را برای شما ترسیم کردم، و ضمن درک تذکرات حضرت آقا، می رسیم به سخنان حجت الاسلام پناهیان و حجت الاسلام قاسمیان. حجت الاسلام پناهیان در سخنرانی چند شب قبلشان در بیت رهبری فرمودند: «اگر کسی بخواهد منتظر باشد، اولا باید به وضع موجود اعتراض داشته باشد. درجات اعتراض به وضع موجود متفاوت است. مثلا بعضی‌ها اگر جهان پر از عدالت نشود، اعتراض ندارند؛ آدم‌های مرده‌ای‌اند! می‌گویند حالا ما کشور خودمان را آباد کنیم! بعضی‌ها هم می‌خواهند اعتراض بکنند، الاهم فلاهم نمی‌کنند؛ آنها افرادی خوارج گونه‌اند. خوارج اعتراضاتی داشتند که یکی در میان درست بود، ولی با اعتراضاتشان منبع حل این مشکلات را تضعیف کردند.» حجت الاسلام قاسمیان نیز در یکی از سخنرانی های اخیرشان در ایام محرم فرموده اند: «تاریخ به ما نشان داده است که فتنه‌های افراطیون داریم و فتنه‌های تفریطیون. ما دوره تفریطیون را دیده‌ایم نسبت به بحث ولایت. حالا فتنه افراطیون ممکن است اتفاق بیافتد و در شُرُف انعقاد است. یک عده ای با کسب معارف جلوترند از ولایت؛ یک عده ای با کسب معارف؛ عقب‌ترند. برای همین است که می‌گوید الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ. بحث «نُصح ائمه مسلمین» (نصیحت کردن ولی امر مسلمین) به جای خود درست است و در مورد معصوم و غیر معصوم وارد است. اما محوریّت «ولی» نباید از دست برود. آن کانون محوری نباید تخریب شود. بدانید که یک فتنه‌هایی در راه هست و خود را باید برای آن آماده کنیم که محصول بچه حزب‌اللهی‌های دو آتیشه است و عاملان آن به شدت عدالتخواه هستند؛ به شدت اهل معارف هستند. حالا این‌ها فاصله می‌گیرند چراکه رهبر را کندرو می‌دانند. فتنه‌ی آن‌هایی که رهبر را تندرو می‌دانند از سر ما گذشت و الآن دیگر تکرارپذیر نیست ولی فتنه کسانی که جلوترند هنوز واقع نشده. یک عده فتنه‌های صفینی دارند؛ عده‌ای هم فتنه‌های نهروانی هم دارند. ممکن است بعدا در نقطه‌ای با هم ائتلاف کنند که می‌کنند. مانند دو لبه قیچی که درست است خلاف جهت یکدیگر حرکت می‌کنند اما ریشه یک چیز را می‌زنند. این دولبه قیچی نهایتاً در یک محوری با همدیگر ائتلاف می‌کنند. اگر پاسداشت ولایت واقعا برای کسی مهم است؛ مراقب جایگاه ولایت باشد از این به بعد در برابر یک چهره جدید.» سوال آنجاست که این بزرگواران با استناد به چه اطلاعاتی، جریانات عدالتخواه انقلابی و ولایی (که اندک امید برای تحقق عدالت و به زیر کشیدن مسولان فاسد و اشرافی را زنده نگه داشته اند)، را خوارج خطاب می کنند؟! بنده بنا را بر این می گذارم که به این دو بزرگوار اطلاعات درستی داده نشده است و این عزیزان بر مبنای ورودی های غلط قضاوت کرده اند. استاد بزگوار، شما خودتان تاریخ اسلام را به زیبایی تحلیل می کنید. اطلاع دارید که خوارج دارای ویژگی ها و مشخصاتی بودند که به خاطر طولانی تر نشدن مطلب از ذکر آن خودداری می کنم. در بین آثار شهید مطهری می توان به خوبی این فرقه منحرف را شناخت؛ از جمله لینک زیر: http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/4780/39398/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D9%87%D9%91%D8%B1%DB%8C-(%D8%B1%D9%87) حال سوال اینجاست، کدام مشخصات خوارج قابل تطبیق بر این جوانان انقلابی و عدالتخواه است؟! اینها که دارند به وظیفه شان عمل می کنند؛ دارند به فرمایشات حضرت آقا عمل می کنند. با استناد به کدام مدارک و آمار، به این نتیجه رسیده اند که جریان غالب در بین عدالتخواهان، رهبری را تخطی می کنند و ایشان را کندرو و حامی وضع موجود (فساد) می دانند؟! آیا این برچسبی نیست نابخردانه و ناآگاهانه که اتفاقا مفسدان و جریانات اشرافی درون نظام را شاد می کند تا با خیال راحت تر به غارت بیت المال مشغول باشند؟! عاملین وضع موجود و فتنه احتمالی آینده چه کسانی هستند؟! آیا مدیران فاسد و نالایق اشرافی که نتیجه مدیریتشان ورشکستگی کارخانه ها و وابستگی کشور و فساد سیستمی است، عامل وضع موجود هستند یا بچه های انقلابی که همصدا با این کارگران و مردم، می خواهند حق به حقدار برسد و دست مفسدان از بیت المال قطع شود، پیش از آنکه کار از کار بگذرد؟! به راستی آیا در تشخیص عامل فتنه احتمالی در آینده دچار اشتباه نشده ایم؟! به قول آقای شفیعی کیا: «بر فرض عدالتخواهان را با چوب فتنه و خوارج خوانی سرکوب کردید، جوشش مردم به ستوه آمده و یوم الله شان را چه می کنید؟!» با تشکر. ارادتمند شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر آن‌چه در جواب سؤال 20441 عرض شد که خوب است نظری به آن بیندازید، عرض بنده از زاویه‌ی دیگری است و آن، درکِ تنگناهای تاریخیِ خودمان است و نسبت حضور رهبری و انقلاب با توجه به این تنگناها باید معنا شود. معلوم است که ساختار فکری و فرهنگیِ غرب‌زدگیِ 200 ساله‌ی ما برای امثال دولت آقای روحانی و یا نهادهای کشور که رویهمرفته با نگاهِ غربی شکل گرفته است؛ تنگنا نیست، ولی چرا حزب اللّهی‌ها متوجه نیستند که راهِ عبور از این تنگناها بسیار ظریف و حساس است؟! وگرنه برای آبادکردنِ دهی، شهری را خراب می‌کنیم و انقلاب اسلامی این پدیده‌ی نو پا را یاری نخواهیم کرد. تمام روحِ کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی» برای آن است که بفهمیم ما در این تاریخ در نسبت با انقلاب اسلامی چه باید بکنیم و این کارِ بسیار سختی است، هرچند کاری است عملی و غیرممکن نیست به شرطی که بتوانیم با سعه صدر جایگاه جریان ها را در نظر به گیریم. موفق باشید

6649
متن پرسش
استاد با سلام و احترام فراوان بنده خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران هستم که خواستار اطلاعات بیشتر درباره کتاب تحت چاپ شما با عنوان معرفت النفس و الحشر هستم که خبر آن را از آقای اصفا گرفتم. قصد من این است که قبل از انتشار کتاب پیش خبر آن را تهیه کنم. اگر با بنده همکاری بفرمایید بسیار ممنونتان می شوم. در صورت تمایل توضیحاتی درباره موضوع و محتوای کتاب بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جلد 8 و 9 اسفار معارف ارزنده‌ای از الهیات به بمعنالاخص و معرفت نفس در اختیار فرهنگ بشری ‌گذارده که سال‌های سال بشر نیاز دارد اندیشه‌ی خود را از آن طریق بارور نماید و از آن‌جایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جهت ورود به عرفان بر همین دو جلد تأکید داشتند لازم بود که جلسه‌ی 8 و 9 اسفار در اختیار فارسی‌زبان قرار گیرد و از آن‌جایی که چاپ اول کتاب معرفت‌النفس و الحشر در سال‌های گذشته نایاب شده بود و از طرفی نیاز بود که با ویرایش جدید در اختیار عزیزان قرار گیرد بر آن شدیم که آن کتاب را با ویرایش جدید و با شرح و اضافاتی مفید تجدید چاپ نماییم. به‌خصوص که احساس می‌شود نسلی به صحنه آمده است که طالب معارف متعالی است و می‌تواند مطلوب خود را از دریای بیکران حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا به‌دست آورد. ملاصدرایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در وصف او فرموده‌اند: «و ما ادراک ماالملاصدرا» زیرا عظمت روح اندیشه‌ی حکمت متعالی انسان را حیران می‌کند که چگونه خداوند آن مرد را و اندیشه‌‌ی او را پرورانده که در این زمان می‌تواند برای عبور از ظلمات سوبژکتیویته‌ی غرب به کمک آید. موفق باشید
6425
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه مسئولیت خانواده بر عهده مرد بوده و زن موظف به اطاعت از مرد است، تکلیف مرد در مقابل نافرمانی زن در چه حدی است؟وظیفه شرعی مرد چیست؟ آیا باید مرد نظرات خود را حتما تحمیل کند یا باید مدارا کند؟برای مدارا کردن چه مرزی وجود دارد و تا چه حدی باید این مطلب صورت گیرد؟ آیا بین امور واجب، مستحب و مکروه می توان این مرز را تعریف کرد؟ ممنون، خدا خیرتان بدهد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فقها و مراجع ما که روایات و آیات را جمع‌بندی می‌کنند می‌فرمایند تنها در دو مورد زن موظف است از مرد اطاعت کند یکی در استمتائات جنسی و دیگر در عدم خروج از خانه، غیر از این دو مورد در دیگر موارد مرد حقی بر زن ندارد هرچند بحمداللّه زنان و مردان ما با تفاهم کارها را جلو می‌برند. آری اگر در مورد واجب و حرام زن یا مرد کوتاهی کرد باید به همدیگر تذکر بدهند. خوب است در این مورد نظر فقها را در اینترنت جستجو کنید. با این عنوان: «وظیفه‌ی زن نسبت به مرد». موفق باشید
5262
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده.نگاه شما نسبت سینما چیطور است؟رابطه سینما با انقلاب اسلامی یست؟لطفا مفصلا بحث کنیم و به کتابی ارجاع ندهید.متشکر از جنابعالی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در تخصص بنده نیست که بحث کنم همین اندازه می‌دانم می‌توانیم در انقلاب اسلامی از طریق فیلم و سینما بعضی پیام‌های انقلاب را به مردم رساند و تا اندازه‌ای آن‌ها را از سبک زندگی غربی رهایی بخشید. موفق باشید.
642
متن پرسش
به نام خدا با سلام استاد متاسفانه متوجه نشدم شما از درس و بحث های خود در حوزه سلوک و یا رمضان دنبال چه هستید. یعنی آیا در مباحث عملی دنبال باز شدن چشم های بچه ها( مکاشفه) هستید یا هدف اصلی شما و هدفی که برای دیگران در نظر دارید قرب به خداست. همچنین نمی دانم ما باید برای قرب به خدا تلاش کنیم یا مکاشفه. زیرا شما حرف از مکاشفات در صحبت هایتان دارید و می گویید که همه دوست دارند که چشمشان باز شود. به نظر شما اصلا این هدف درستی است و اگر درست است به نظر شما خدا با چله نشینی و ... این را می دهد؟ والسلام
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: خداوند می‌فرماید: «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(سوره‌ی کهف، آیه‌ی 110) هرکس لقاء الهی را طلب می‌کند باید به اعمال صالح مبادرت ورزد و جز برای خدا برای اَحدی در عالم نقش قائل نباشد. چنانچه ملاحظه می‌فرمایید موضوع لقائ الهی وعده‌ای است که خداوند به انسان‌ها داده و معنی قرب الهی و مکاشفه‌ی حقیقی جز این نیست و راه رسیدن به آن جز رعایت حرام و حلال الهی نمی باشد. موفق باشید
11552
متن پرسش
سلام علیک استاد: نفس کل در عالم که مظهر انسان کامل زن می‌باشد به چه معناست؟ ثانیاً: با مطالعاتی که در زمینه‌ی مقامات معنوی فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) داشتیم گاهی دیدی که برخی از بزرگان اشاره به این دارند که مقام حضرتش بالاتر از ائمه‌ی دیگر(علیهم‌السلام)می‌باشد، و از طرفی هم در مباحث دیگری برخورد کردیم که نه ایشان هم دارای مقامی چون معصومین هستند و بالاتر نمی‌باشند، چه بسا که در مورد فضیلت ایشان نسبت به ائمه روایات هم بود. به نظر شما آیا درست است که ما بین این روایات را جمع کنیم و این‌گونه بگوییم که حضرت از آن‌جهت که مظهر نفس کل است و مظهر تمام فضایل است و نمایشگاه تام الهی و دارای مقام لوح محفوظ است؛ حجت‌الله علی‌الحجج است و از آن‌جهت که ایشان هم دارای مقام نورانیت است و تحت ولایت اللهی رسول خدا(صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله) است ذیل مقام عقل کل است و در مقام بقیه‌ی معصومین می‌باشند و بالاتر نیستند؟ ببخشید باعث اطاله‌ی وقت شریفتان شدیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه اگر کتاب «مقام لیلة القدری فاطمه«سلام‌اللّه‌علیها» را با حوصله مطالعه فرمایید، نه‌تنها این نوع سؤالاتتان جواب داده می‌شود، حتی نکات ظریفی از مقام آن حضرت برای حضرتعالی شکوفا می‌گردد. موفق باشید

10702
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: چند سال پیش ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد با موضوع نزول فرشته بر خانه کعبه که در آن تصویری از یک موجود پرنده گونه ای نشان داده شده بود که بر بام کعبه فرود می آید و توجه اشخاصی از حضاران حرم را جلب می کند. با توجه به شرائط موجودات مجرد (و امکان تمثل آنها به موجودات مادی) آیا ممکن است بشود از مثلا فرشته تمثل یافته تصویربرداری کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال ندارد که فرشتگان تمثّل پیدا کنند و سایرین آن‌ها را ببینند، مثل دو فرشته‌ای که بر قوم لوط وارد شدند و مردم، آن‌ها را دیدند. ولی این‌که آن موردی که شما می‌فرمایید را مصداق تمثل فرشته بدانیم، باید دلایل مکفی داشته باشیم. موفق باشید
5138
متن پرسش
سلام - تو سه چار سال اخیر ارادت قلبی نسبت به استاد طاهر زاده بخاطر خوندن بعضی کتابها وگوش کردن بعضی فایلها از ایشون برام حاصل شده-بعد از خمینی کبیر این یگانه ابر مرد عصر غیبت کبری (الله اکبر!) اگر بخوام 5-6نفر را نام ببرم که درشکل گیری شخصیت دینی واخلاقیم تاثیر داشتند یکیش اصغر طاهر زاده است وچه دلنشین حرف میزند این مرد خدا.هر چند که من هرگز دربرابر اندیشه های ایشون تسلیم نخواستم باشم وازاد اندیشی وعقل را تعطیل نکردم وحرف امثال عبدالله جوادی وامام خامنه ای برام حجت بوده تو مسائل دینی وسیاسی-( بعد علامه حسن زاده، مصباح وجوادی را جامع علوم عقلی ونقلی وقابل اتکا میبینم وبس.هرچند تعطیلی فکر وتبعیت محض را اینجا هم جایز نمیدونم- خدا رحمم کنه با این غرور وخودمحوری)بماند مشکل بزرگی دارم که در نگاه اول بزرگ بنظر نمیرسد باید هر کس خودشو تو شرایط من بذاره تا بفهمه این مسئله که بخاطر بی نظمی در مقطعی از زندگیم درست شده خاص است و بعیده کسی به این شرایط مبتلا باشه(عشق به ادامه تحصیل با وجود بی پولی وسن بالا) خواهش میکنم جواب بدین هرچند فکر میکنم جوابی وراه حلی نداشته باشه از سال کنکور افت کردم کنکور ندادم (80)میگفتم من بهتر ازاین حرفام که برم کنکور راخراب کنم باید سال بعد کنکور بدم وبرم فلان دانشگاه -بخاطر این غرور و خود محوری تو تصمیم گیری خیلی دچار مشکل شدم الانم به همین علت اینجام هرچند تصمیمم را گرفته ام اما... پدر ومادرم حریفم نشدند ببرندم پیش روانپزشک یا مشاوره برای بهبود افت تحصیلیم-میگفتم هرکسی باید خودش مشکل خودشو حل کنه-مشاور سیخی چند.(متاسفانه) سال بعد امتحان دادم81 وفقط یکی دوماه خوندم افتادم پیام نور (ازش متنفرم) رشته فیزیک از همون 18سالگی هدف تحصیلیم کاملا مشخص بود فیزیک وفیزیک وفیزیک تا بالاترین مقطع ودیگر هیچ. از اون سال تا چند سال بعدش همچنان افت داشتم چون دانشگاه مورد نظر من نبود وکار هم میکردم دوسال بعد آغام(پدر) فوت کرد سال 83 -در این مدت وتا سال85 کانون زبان ایران را تمام کردم وزبانم را تا حد تسلط نزدیک کردم تنها امیدواریم به این بود که تو کنکور ارشد انتقام خودم را از خود تنبلم میگیرم- امثال استاد شایق-اصغر طاهرزاده-فاطمی نیا-علامه حسن زاده-بهاالدینی -شعرانی وقاضی واستاد ما علامه طباطبایی خیلی وقت مرا گرفتند وخدا راشکر اینا وقت من را گرفتند نه قلیون وپاسور وحقه بازی ودختربازی-اما متاسفانه جمع نبستم بین درس وکار وساختن مبانی قوی دینی- افراط تفریط افراز تفریط (هم تو دنیا هم تو آخرت) لنگان لنگان اومد تا 86 -87 در این مدت حتی یکی دوسال به همه چی شک کردم مثل غزالی- حتی بخدا چه برسه به موالی ومعشوق هایمان ائمه معصومین-ولایت فقیه که جای خود را داره -اینم گذشت وبنظرم توحیدم قویتر شد وامامت و ولایت -هرچند دیگه مثل 20سالگیم برای امیرالمونین باشنیدن نامش اشکم جاری نمیشه وندبه هام مثل ابتدای جوانی با عشق واشک همراه نیست وبجاش تمرکز برای کسب ماشین وخونه وزن خوب وپول وموفقیت تحصیلی است تا خود حضرت حجت وخود خدا. بماند سال 87 کنکور ارشد دادم- واحد هم داشتم نتیجه خوب نبود چند واحد مونده رها کردم رفتم خدمت میخواسم بعد خدمت از نو کنکور بدم سراسری-به هرحال بعد دوسال برگشتم و تموش کردم(اینم از کرامات من وپیام نوره که میشه -2010سال درس را طول داد) نزدیک دوسال سر کار بودم حقوقم روز به روز بیشتر میشد وارتقا پست میگرفتم اما یک لحظه از هدفم دور نمیخواسن بشم حداقل تو فکر -بالاخره با هزار مکافات وبهانه استعفا دادم(اینقد خوب بودم اونجا که تا استعفا میدادم مبلغی به حقوقم اضافه کیردن ونمیذاشتن برم) نشستم تو 28سالگی(پارسال مهر) برای ارشد 5ماه تو خونه خوندن-خیلی سخت بود اما به لطف خدا واستجابت دعای پیسن عرفه وشب 23ام تمام سالهای گذشته ام نتیجه خوب بود-وخیلی خوب قبول شدم نتیجه تا شهریور میاد در حالیکه من به لطف خدا ان شا الله روزانه امیرکبیر یا روزانه بهشتی یا تربیت مدرس قبول میشم تو گرایش مورد نظر خودم(اتمی مولکولی) حالا مشکل من چیه؟ 29سالمه- زن ندارم پول ندارم خونه ندارم ماشین ندارم اما از اون طرف خودم را به چیزی که سالیانی دراز حسرتشو میکشیدم(خوندن فیزیک تو دانشگاه تراز اول ایران) نزدیک میبینم اما خیلی دیر!!! فشار خانواده واطرافیان برای ازدواج زیاده رها کردن کار تو این سن وسال و وجود گرانی ها اونم دم ازدواج اراده فوق العاده ای میخواد (ومیخواست) الان مادرم میگه حداقل داماد بشو برو تهران دنبال درست اما مگه میشه؟ چه خرجی ؟ چه پولی؟ چجور هزینه زندگیم تامین کنم؟ نظر شما چیه که دوسال دیگه صبر کنم وتو32سالگی ازدواج کنم (سال اول دکتری) یا اینکه دلو به دریا بزنم وبا توکل برخدا (درحقیقت تفویض امر)داماد بشم ودرس هم ادامه بدم(که تقریبا با توجه به فوت پدرم وعدم پشتیبان مالی محاله مگر خدا بخواهد) یا شایدم توصیه به انصراف از ادامه تحصیل دارید که البته محاله من پذیرا باشم ولو اینکه هرگز ازدواج نکنم اما بابد به هدفم برسم و خواهم رسید ان شاءالله منتظر راهنمایی شما هستم-خیلی حرف زدم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده عقلم به کارهای شما نمی‌رسد، مگر نمی‌شود در کنار فوق لیسانس و دکتری یک کاری هم داشت و یک زندگی ساده را اداره کرد؟ موفق باشید
3541

آقای مددپوربازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز از آنجایی که در یکی از جوابها به سولات فرموده بودید نظرات غرب شناسی من تاحدودی نزدیک به مرحوم مددپور است سوالم این است که کدام از کتابهای ایشان را بخوانیم آیا در خواندن آنها باید ملاحضه ای هم بکنیم یا مطالبی در کتابها هست که با نظرشما متفاوت باشد یا نه همه آنها را بدون ملاحضه خاصی مطاله کنیم ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رویهمرفته کتاب‌های آقای مددپور به‌خصوص کتاب «تاریخ یونان‌زدگی ما» مفید است. موفق باشید
87

(عیدفطر)بازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی سلام علیکم با توجه به مطالبی که مرحوم ختمی لاهوری در شرح غزل ساقیا امدن عید مبارک بادت فرموده و با نظر به سایر ابیات حافظ (علیه رحمه) در مورد ماه مبارک رمضان و عید فطر این مطلب به ذهن می آید که ظاهرا همه ماه رمضان برای عید آن است یعنی مؤمن سالک یک ماه روزه می گیرد و دیگر اعمال آن ماه را انجام می دهد تا در عید رمضان از دست ساقی باده استغراق بنوشد در حالیکه از دعاها و سایر مطالب اهل البیت علیهم السلام مخصوصا امام سجاد علیه السلام در مورد ماه رمضان برمی آید که خود ماه رمضان پراست از عنایات حضرت حق مخصوصا در سحرها و مرحوم امام هم می فرماید ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد ولی حافظ می گوید به عید رمضان افتاد ظاهرا یک قطره از ان اشکهایی که امام سجاد علیه السلام در فراق ماه مبارک رمضان ریخته اند امثال حافظ نریخته اند و یک حالت خوشحالی از سپری شدن ماه مبارک رمضان و رسیدن عید و نوشیدن باده استغراق در آنها دیده می شود هرچند عید رمضان جایگاه خاص خود را نزد اهل البیت علیهم السلام دارد لطفا توضیحی بفرمایید که علت این تفاوت بین عرفای مثل حافظ با امام سجاد علیه السلام در چیست ؟

متن پاسخ

جواب: علیک السلام؛
مسلّم در متون دینی ما؛ هم نظر به ماه رمضان به عنوان بستری خاص برای تعالی مؤمنین، و هم نظر به عید فطر به عنوان شرایطی که روزه‌داران مورد عنایت خاص قرار می‌گیرند، شده است. و مسلّم آن بصیرتی که ائمه معصومین دارند که می‌توانند به تمام ابعاد ماه رمضان از بدو تا ختم، نظر کنند بقیه ندارند، ولی با این‌همه اثبات شیئ نفیِ ما عدا نمی‌کند، شاید نظر به تجلیات انوار الهی در عید فطر آنچنان شدید بوده که حافظ و امثال او را به نطق در آورده که آنچنان در وصف آن بگویند، ولی خودشان در حال خود با ماه رمضان نیز رمز و رازها داشته باشند. موفق باشید

6607
متن پرسش
با سلام بنده دانشیار یکی از دانشگاههای علوم پزشکی کشور و از شاگردان سابق شما هستم. نماز خوان شدنم را مدیون کلاسهای معارف شما (و البته مطالعه کتب استاد مطهری و نیز آشنایی با استاد ویسکرمی) هستم. البته فراز و نشیب زیاد داشته ام و گه گاهی مبتلا به گناهانی..... شده ام که البته هر بار توبه کرده ام و در حال حاضر به لطف خدا تقریبا از موارد مهمتر آن نجات پیدا کرده ام. شاید بخاطر گناهان و شاید مصلحتی دیگر فرزند پسر 4 ساله ام به بیماری دیابت نوع یک مبتلا شده و هر چند بازی و و تحرک و شادیش هم تا حد زیادی سر جای خودش هست؛ باید هر روز رنج چندین بار سوزن خوردن را برای تزریق انسولین یا سنجش قند خون تحمل کند؛ هر روز از اینکه آیا خوب خواهد شد یا نه از من و مادرش سوال میکند و دل ما را اتش میزند. گاهی هم چیزی نمیگوید و آرام در گوشه ای بغض میکند. خیلی دلم برایش میسوزد.... . خداوند تاکنون دعای ما را در شفایش مستجاب نکرده؛از طب سنتی و حجامت و ... هم تقریبا جوابی نگرفتیم. گفتم شاید دعای استاد عزیزم به استجابت برسد؛ هر چند در گرفتن وقت شما اکراه داشتم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به فطرت پاک و آماده‌ای که آن کودک دارد سعی کنید متذکر تسلیم در مقابل تقدیر الهی شود تا بفهمد هرچه خدا خواسته است را دوست داشته باشد زیرا مهربان‌ترین مهربانان یعنی خدا خواسته است که او با تسلیم در مقابل تقدیرش بنده‌اش را به بهترین نحو بپروراند و به خود نزدیک کند. در همین راستا طب سنتی که بیشتر سعی دارد نفس ناطقه به طور طبیعی بدن را تدبیر کند شاید قابل پذیرش تر باشد . بنده جهت شفای ایشان دعا می کنم .موفق باشید
3985

رجعتبازدید:

متن پرسش
-مومیایی کردن از نظر اسلام مشکلی ندارد؟ 2-مومیایی شدن نمی تواند جلوی رجعت را بگیرد؟ 3- مومیایی شدن مانع از زنده بودن دائمی را نمی گیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حکم فقهی آن را نمی‌دانم 2- اگر فرض رجعت در مورد این افراد درست باشد شاید رجعت آن‌ها ربطی به این بدنشان نداشته باشد، با بدنی که نفس ناطقه‌ی آن‌ها ایجاد می‌کند رجعت ‌کنند 3- نه.عرایضی در مورد رجعت داشته ام می توانید به صوت آن بحث رجوع فرمائید. موفق باشید
348

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. در روایات و احادیثی که از ائمه به ما رسیده تأکید زیادی به این شده که پیامبران الهی معصوم بوده اند و از گناه و اشتباه مصون بوده اند. و تنها پیامبران غیر اولوالعزم دارای ترک اولی بوده اند. با این حال وقتی قرآن می خوانم با آیاتی روبرو می شوم که در ظاهر و بر اساس فهم محدود بنده با این سخن تطابق ندارند. و شمار این آیات نیز بسیار زیاد است. از جملع صفت عصیان برای عمل آدم (ع)، یا اینکه موسی (ع) گفت کشته شدن آن فرد از مکر شیطان بوده است (در حالی که این پیامبر اولوالعزم نیز هست) و یا گفتن عفاک الله لم اذنت (خدا تو را ببخشاید چرا اجازه دادی؟) در مورد نبی اکرم (ص) و آیه اول سوره مبارکه تحریم (یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک) باز در مورد پیامبر اسلام (ص) در حالی که این حضرت هم معصوم است یا آیه 55 سوره غافر و استغفر لذنبک و آیه 19 سوره محمد (ص) و یا آیه 2 سوره فتح ما تقدم من ذنبک و ما تاخر و یا در مورد حضرت یوسف (لقد همت به و هم بها لولا) و یا در مورد حضرت یونس (ع) (و ظن ان لن یقدر علیه و آیات بسیار دیگری که از این دسته هستند. آیا این معقول است که ما با وجود این همه آیات به توجیه تک تک آنها بپردازیم در حالی که خیلی راحت تر کلام حضرت حق جل و علا می توانست به گونه ای باشد که این تفکرات را به ذهن منتقل نکند. نعوذ بالله من شرور انفسنا. امیدوارم جواب خوبی به بنده بدهید که از این همه حیران و سرگردانی آزاد گردم.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام. در رابطه با جواب سوال جنابعالی بحثی را قبلا داشته ام که انشاء الله بتواند به نحو جامع جواب سؤال حضرتعالی و امثال حضرتعالی باشد. سئوال: اگر انبیاء در همه مراحل معصوم اند، چرا خود قرآن تعبیراتی دارد که در ظاهر مخالف عصمت آنهاست. مثل این آیه که می فرماید: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» آدم عصیان کرد و ضرر کرد. در جواب به این سؤال به موارد زیر باید توجه کرد: 1- عصیان یعنی مخالفت با امر، و امر یا ایجابی (مولوی) است که مخالفت با آن، منافی عصمت است. مثل مخالفت با دستور نمازخواندن. و یا امرخدا نُدبی (ارشادی) است که مخالفت با آن، منافی عصمت نیست. مثل مخالفت با اینکه می‌گویند مستحب است قبل و بعد از غذا نمک بخورید. 2- غوایه: یعنی خسران، یعنی ترک امرِ « ندبی» که موجب فوت فضیلت و ایجاد خسران است، پس آیه می‌فرماید: آدم با امر ارشادی خدا مخالفت نمود و ضرر کرد و مخالفت با امر ارشادی خداوند منافی عصمت نیست. 3- اصلاً مقام حضرت آدم که در بهشت برزخِ نزولی بودند (بهشتی که شیطان هم داشت) مقامی بود که در آن عالم و مقام هنوز مقام تکلیف و تشریع نبوده تا تخلف و عصیان از شریعت مطرح باشد. در نتیجه آن معصیت و گناه در آن مقام، ضد شریعت نبود که زایل کننده عصمت باشد، و تازه بعد از این تخلفِ امر ارشادی بود که خداوند فرمود: « قُلْنَااهْبِطُوا مِنْـها جَمـیعاً ، فَاِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدیَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» یعنی: «به آنها گفتیم از بهشت خارج شوند، چون پس از آن از طرف من برای شما هدایتی آمد، پس آن کس که از هدایت من پیروی کرد، او را خوف و حزنی نیست.» که در آیه خبر از آمدن شریعت می دهد و تازه هدایت مطرح می شود. پس قبل از آن که در زمین هبوط کنند، شریعتی مطرح نبوده تا تخلف از آن مطرح باشد و عصیان صورت گیرد. و اگر عصیان او در مقابل امر مولوی بود باید پس از توبه باز به بهشت برمی‌گشت، چرا که توبه از گناه مولوی ، شخص را به شرایط قبل از گناه برمی‌گرداند. پیامبر فرمودند:« مَنْ تابَ لِذَنْبٍ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَه» هرکس از گناهی توبه کند مثل آن است که گناه نکرده. درحالی که آدم وحوّا پس از توبه از بهشت خارج شدند، پس عصیان در مقابل امر مولوی نبود. مثل این است که اگر ما در مقابل توصیة پدرمان که می‌گوید دست به آتش نزن و گرنه می‌سوزی، پس از دست‌زدن و سوختن، توبه کنیم و بگوییم غلط کردیم، چرا که این توبه‌کردن و غلط کردن گفتن، سوختن را تغییر نمی‌دهد. گناه آدم نیز از همین سنخ گناه بود که در مقابل امر ارشادی خدا، انجام گرفت و به‌همین جهت هم پس از این‌که آدم توبه کرد، باز حکم خروج از بهشت تغییر نکرد و آثار این عصیان بر او جاری شد. پس گناه در مقابل امر مولوی نبود که منجر به از بین‌رفتن عصمت شود. 4- علاوه بر نکات گذشته؛ می‌توان مسئله را با دقت بیشتر بررسی نمود و آن این‌که مسئله آدم را باید در دو مقام مورد بحث قرار داد . یکی قبل از هبوط به زمین و در مقام بهشتِ برزخ نزولی که آنجا مقام «آدمیت» مطرح است و در واقع آن آدم حقیقت همة انسان‌ها است و به همین جهت هم شیطان با آدمیت دشمنی کرد و نه با آدم، چون در آنجا با آدمیت روبرو بود و این است که این دشمنی با فرزندان آدم هنوز هم ادامه دارد. و یکی هم علاوه بر بررسی آدم قبل از هبوط، بررسی مسئله آدم بعد از هبوط است که او ابوالبشر است و اولین پیامبر. قرآن در مورد دشمنی شیطان با فرزندان آدم می‌گوید: « قالَ اَرَئَیْتَکَ هذاالَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ، لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلی یَومِ الْقیامَةٍ لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرَّیَّتَهُ اِلاّ قَلیلً » (62/اسراء) شیطان گفت: آیا این (آدم) همان است که بر من برتری دادی؟ اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت حتماً دهنه به فرزندان او می‌زنم مگر عده‌‌ای کمی از آنها را. در مورد تعلیم اسماء به آدم هم می‌فرماید: «وَعَلَّمّ ادَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها» که مسلم این آدم که مفتخر به تعلیم اسماء شده، شامل حواء هم می‌شود، یعنی در واقع حقیقت آدم یا آدمیت است که مورد تعالیم اسماء قرار می‌گیرند که در آیه اول سوره نساء به آن اشاره دارد که می‌فرماید: « یااَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً » ای مردم نسبت به پروردگارتان تقوا پیشه کنید، پروردگاری که شما را از نفس واحد خلق کرد و از آن نفس، زوجش را نیز آفرید و از آن دو، مردان و زنان کثیری بوجود آمد. که این نفس واحده، حقیقت آدم یا آدمیت است. حاصل اینکه آدم در مقام بهشت اولیه، به عنوان آدمیت مطرح است و آن حقیقت همه انسان‌ها است، یعنی همه انسان‌ها آن عالم را داشته‌اند و همه به شجره ممنوعه نزدیک شده‌اند و لذا حقّ همه بوده است که از بهشت خارج شوند و در زمین هبوط کنند تا از طریق زندگی زمینی هرکس مقام و منزلت حقیقی خود را کسب نماید و به بهشت و یا جهنمی برگردد که خود برای خود ایجاد کرده‌است. اشکال در مورد عصمت سایر پیامبران آیاتی در قرآن هست که اگر با دقت مورد توجه قرار نگیرد ممکن است تصور شود عصمت انبیاء را در بعضی موارد نفی کرده که به طور مختصر به آنها می‌پردازیم. 1- راوی می‌گوید از امام صادق(علیه‌السلام) در باره جواب حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به بت پرستان در داستان شکستن بت‌ها توسط آن حضرت سؤال کردم که چرا حضرت شکستن را به بت بزرگ نسبت داد و به آنان گفت: « این بت بزرگ است که چنین کرده، پس اینک اگر اینان سخن می‌گویند از خودشان سؤال کنید»؟ امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: « البته نه بت بزرگ، بت‌ها را شکسته بود و نه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) سخنی دروغ به زبان راند، تنها گفت: اگر این بت‌ها قادر به سخن گفتن می‌باشند، از خودشان سؤال کنید! یعنی اگر اینان قدرت بر نطق دارند، بت‌های دیگر را، بت بزرگ شکسته است و اگر قادر به سخن گفتن نیستند، بت بزرگ دست به چنین کاری نزده! بنابراین نه آن بت‌ها به سخن در آمدند، و نه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) سخنی به دروغ گفت. 2- راوی می‌گوید: از حضرت صادق(علیه‌السلام) پرسیدم در باره کلام خدا در قرآن در باره حضرت یوسف(علیه‌السلام) چه می‌فرمایید که خطاب به قافله برادران خویش گفت: « ای قافله شما دزدید» در حالی‌که دزد نبودند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: منظور حضرت یوسف(علیه‌السلام) این بود که آنان، کسانی هستند که یوسف را از نزد پدرش به سرقت برده‌اند و به همین جهت - مگر دقت نمی‌کنی – که خداوند به دنبال کلام و در مورد جام شاه چنین تعبیر می‌کند که(برادران یوسف گفتند) مگر چه چیزی گم شده‌است؟ غلامان ملک گفتند: « ما ظرف زرّین شاه را گم کرده‌ایم….» در این مورد می‌بینی هرگز خطاب به برادران یوسف(علیه‌السلام) گفته نشده است که شمایید که جام ملک را دزدیده‌اید. 3- راوی گوید از حضرت صادق(علیه‌السلام) پرسیدم چرا حضرت ابراهیم در دعوتی که بت‌پرستان از او کردند که بیا با ما از شهر خارج شو، گفت: « من بیمار هستم » در حالی که بیمار نبود. حضرت فرمودند: « ابراهیم(علیه‌السلام) بیمار نبود و در عین حال سخنی هم به دروغ نگفت، چرا که منظور او از بیماری این بود که در دین و اعتقاد به بت‌ها دچار بیماریِ حالت اعراض هستم» یعنی نسبت به آنها رویگردان‌ام( برای تعقیب مطلب به بحارالانوار ج11 ص 76 رجوع کنید). سؤال: بنابر آنچه در قرآن هست حضرت یونس(علیه‌السلام) قوم خود را ترک گفته و بعد خودش در شکم ماهی اقرار دارد که من ظلم کردم و می‌گوید: «لا اِله الاّ اَنْت سُبْحانک اِنّی کُنتُ مِن الظّالِمین » آیا می‌توان گفت؛ ایشان معصوم می‌باشند؟ جواب: واژه ظلم به معنی « تعدی و تجاوز از حد » است که همیشه مرادف با گناه نیست، و این چنین نبود که خداوند به حضرت یونس(علیه‌السلام) دستوری داده باشند و حضرت خلاف آن را عمل نموده باشند. بلکه خداوند می‌فرماید: «چرا بدون آنکه دستور رفتن بگیری، رفتی» و همین مسأله را بر پیامبر خود سخت می‌گیرد و حضرت یونس(علیه‌السلام) هم به جهت آن روح لطیف خود، در شکم ماهی متوجه این نکته شدند و عرض کردند: « سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمین» و خداوند می‌فرماید: « فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِن الغَم» یعنی همین که متوجه شد، آثار این کار را از او رفع نمودیم. پس غفلت نکنیم که تخلفی صورت نگرفته، بلکه چون بدون دستور، قوم خود را ترک کرد خداوند به آن حضرت سخت گرفت. سؤال: چرا حضرت موسی(علیه‌السلام) وقتی مبعوث می‌شود که به سوی فرعونیان برو به خداوند عرض می‌کند: «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُون» یعنی برگردن من در قوم فرعون، گناهی است که به خاطر آن می‌ترسم مرا به قتل برسانند. جواب: این گناهکاری در فرهنگ فرعونیان است که حضرت آن فرد قبطی متجاوز را کشته، و نه در فرهنگ الهی. سؤال: پس چرا وقتی حضرت موسی(علیه‌السلام) به سوی فرعون رفت و فرعون او را شناخت و گفت تو همان نمک پرورده خود ما هستی و تو همانی که آن فرد را کشتی، حالا چگونه دعوی رسالت خدا را داری، خود حضرت موسی فرمود«»قال فَعَلْتُها اِذاً مِنَ الظّلّین» یعنی آری من آن کار را کردم و در آن حال مسأله را نمی‌دانستم. پس چگونه بگوییم موسی(علیه‌السلام) همواره معصوم بوده؟ جواب: در این آیه « ضالّین» به معنی آن است که آن روز واقف نبودم که مصلحت کار چیست و بهترین راه حل کدام است و هرگز احتمال نمی‌دادم با یک مشت آن فرد بمیرد. که البته این حالت، عصیان در مقابل حکم خدا نیست و لذا با عصمت منافاتی ندارد. بلکه گویا حسابی در کار بوده که موسی(علیه‌السلام) در حین دفاع از مظلومی، ظالمی را بکشد و مجبور شود از شهر خود فرار کند و با شعیب(علیه‌السلام) آشنا شود و مقدمات نبوتش فراهم گردد. سؤال: در قرآن داریم که در فتح مکه می‌فرماید: « ای پیامبر! ما تو را در فتح مکه به پیروزی روشنی نایل ساختیم، تا اینکه گناهان پیشین تو و نیز گناهان آینده تو مورد مغفرت الهی قرار گیرد» قرآن می‌فرماید: « اِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً لِیَغْفِرَ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ »(فتح/1) آیا خود این آیه نشان نمی‌دهد که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) گناهانی داشته‌اند؟ جواب: با دقت در خود آیه روشن می‌شود که « ذنب» در این آیه به معنی عصیان در برابر پروردگار نیست، چرا که چنین گناهی هرگز نمی‌شود با فتح مکه بخشیده شود، بلکه «ذنب» به معنی کاری است که آثاری ناگوار در پی دارد و مغفرت نیز به معنای رفع آن آثار است و منظور این است که ای پیامبر آن گناهی که مشرکین به تو نسبت می‌دادند که به بت‌های‌شان توهین کرده‌ای، با فتح مکه این آثار سوء را از قلب مشرکین برای همیشه برطرف کردیم و دیگر نسبت به تو بدبین نیستند. سؤال: در سوره حج آیه 52تا54 هست که می‌گوید: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه چون تَمنّا کرد، شیطان در تمنّای او القاءِ دسیسه نمود و خداوند القای شیطان را محو کرد و آیات خود را محکم نمود، و خداوند القای شیطان را برای قلب‌های مریض و سخت‌دل قرار داده « وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّی اَلْقی الشَّیْطانُ فی اُمْنِیَّتِهِ، فَیَنْسَخُ اللهُ ما یُلْقِی‌الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ ایاتِهِ، وَاللهُ عَلیمٌ حَکیمٌ(52)« لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی‌الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ، وَ اِنَّ الظّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ»(53) حال طبق این آیات، آیا نمی‌شود گفت شیطان در فکر پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) القای دسیسه کرده و عملاً پیامبر در مرحله‌ای از عمر خود از عصمت خارج شده؟ جواب: اولاً آیه می‌گوید وقتی پیامبر تمنّا و آرزو کرد که مردم به طرف دین بیایند، شیطان در تمنّای پیامبر که آمدن مردم به سوی دین است، القاء دسیسه کرد. و این تمنّا یعنی در قلب عده‌ای از مردم وسوسه نمود تا آنها را از پذیرفتن دین و تحقق آرزوهای پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) محروم گرداند. ثانیاً: در قسمت بعد آیه می‌فرماید: این القای شیطان را وسیله آزمایش برای کسانی قرار دادیم که دل‌شان به مرض نفاق و کفر و قساوت گرفتار است، حال با توجه به این نکته چگونه می‌توان نتیجه گرفت که شیطان در قلب پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) القای دسیسه کرده؟ سؤال: در ذیل همین آیه در بعضی از کتب تفسیری اهل سنت آمده است که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) مشغول خواندن سوره نجم بودند و این آیات را تلاوت کردند که: « اَفَرَأَیْتُمُ اللّاتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثّةَ الْاُخْری » یعنی آیا نمی‌بینی بتِ لات و بتِ عزّی و سومی آنها که منات باشد را. بعد نوشته‌اند که در این حال شیطان شروع کرد به القای افکار خود بر قلب پیامبر و لذا پیامبر شروع کردند این جملات را بگویندکه: «تِلْکَ الْغَرانِیقُ الْعُلی وَ اِنَّ شَفاعَتَهُمْ لَتُرْتَجی» یعنی این بت‌ها موجودات زیبا و بلند مرتبه‌ای هستند و شفاعت‌شان مورد امید و آرزو است. سپس پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) ومؤمنین در مقابل بت‌ها سجده کردند، و پس از این جریان جبرائیل بر پیامبر نازل شد که این دو جمله ، وحی الهی نبود بلکه از القائات شیطان است. و بعد نوشته‌اند چون این حادثه باعث ناراحتی پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) شد آیات سوره حج نازل شد که پیامبر ناراحت نباش این جریانِ القای شیطان در مورد پیامبران قبلی هم بوده است. در این مورد چه نظری هست؟ جواب: این قصه سراپا کذب است و از مجعولاتی است که مغرضین ساخته‌اند و شواهد متعددی بر دروغ بودن آن هست که به بعضی از آنها می‌پردازیم. اولاً: به فرض که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) را معصوم ندانیم، آیا از یک فرد عادی که سخت در راه بت‌پرستی مبارزه می‌کند، متصور و ممکن است که اشتباهاً شفاعت بت‌های سنگی و خرمایی را آرزو کند و چشم امید به آنها داشته باشد و بعد هم با این همه مبارزه با بت‌پرستی در مقابل آنها سجده کند؟ ثانیاً: ابتدای سوره نجم بر ضد این حرف‌ها شروع شده، چرا که در مورد پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید:« ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی» یعنی او اصلاً بر اساس میل و هوس عملی انجام نمی‌دهد و سراسر تحت فرمان خدا است. حال چگونه می‌شود پس از چند آیه دچار چنین اشتباهی شود و تحت تأثیر القائات شیطانی قرار گیرد. ثالثاً: بنا به گفته صاحب المیزان در جلد 28 ص 283، ادله قطعیه‌ای که دلالت بر عصمت پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) دارد متن این روایات را تکذیب می‌کند، علاوه بر اینکه این روایت شنیع‌ترین مراحل جهل را به آن جناب نسبت می‌دهد، به طوری که آن حضرت نمی‌دانسته « تلک الغرانیق العلی….» کلام خدا نیست و نمی‌دانسته این جملات کفر و موجب ارتداد از دین است تا اینکه جبرائیل او را متوجه کرده! ( سازندگان این داستان این‌قدر هم توجه نداشته‌اند که لااقل پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) یک آدم عادی هم که باشد نمی‌شود چنین چیزهایی را به او نسبت داد، گویا القائات شیطانی به واقع چنان چشم عقل آنها را محجوب کرده بوده که به این تناقضات روشن در داستان خود نیز پی‌نبرده‌اند). موفق باشید
نمایش چاپی