باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال حضرت امام و مقام معظم رهبری نظر به جایگاه تاریخی جناب سیدجمالالدین اسدآبادی دارند، چیزی که جناب آقای دکتر مهدی امامیجمعه در سلسله بحثهای «تفکر معاصر در ایران» به نحو شایستهای به آن پرداختهاند. لذا اگر در این نگاه به آن سخنِ مشهور جناب سیدجمالالدین نظر کنیم، معنای آن با آنچه عزیزانی مثل آقای پناهیان در نظر گرفتهاند، متفاوت خواهد شد. زیرا سید در آن جمله میخواهد جهان اسلام را متذکر کند که چه نشستهاید که سختْ خطرِ عقبافتادن از غرب شما را تهدید میکند و به هیچوجه نمیخواهد ارزشهای غربی را اصالت دهد، بلکه میخواهد ما با عقلِ غربی و عقل تکنیکی در حوزهی اسلامی خودمان به امورات خود بپردازیم و اهداف متعالی خود را شکل دهیم. اینجا است که میبینید ما همواره نیاز داریم که هر سخنی و هر حرکتی را در جایگاه تاریخی آن در نظر بگیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید این روح فرزند است که کدام رحم را برای خود انتخاب کند و اگر تقدیر نباشد که روحِ فرزندی این رحم را انتخاب کند، فعالیتهای پزشکی کارساز نیست. به همین جهت فعالیتهای شما باید در آن حدّ باشد که اصرارِ بیش از حدّ به حساب نیاید. موفق باشید
سلام استاد عزیز پیرو سوال 22862 در مورد نازایی داروهای طب اسلامی خیلی موثر هستن اگه میشه این پیام رو به اون خانوم بفرستین از داروهای طب اسلامی استاد تبریزیان برای ناباروری استفاده کنن
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم در همان زمان هم امکان خونگرفتن بوده است، ولی تأکید بر حجامت به جهت دیگری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنها با عقلِ معاش، زندگی دنیایی خود را مدیریت میکنند ولی به گفتهی پروفسور کربن، نسبت به مرگ و معنویت سخت، شکنندهاند و به همین جهت بهکلی در پوچی بهسر میبرند. میماند که ما چرا عقلِ معاش و عقلِ معاد را مطابق فرهنگ دینی خود بهکار نمیگیریم! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با این نوع سؤالها و جوابها چیزی دستتان را نمیگیرد. پیشنهاد بنده ان است که اگر میخواهید در این موارد مطالعه فرمایید کتاب «عرفان نظری» آقای یزدانپناه را با حوصله دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا به کودکان سخت بگیریم؟! مگر بازی کودکان به خودیِ خود نشانهی نور خدا نیست؟!! بهخصوص که دختر باشند. چرا با آنها بازی نکنید؟ مگر ما در تربیت کودکان چه اندازه میتوانیم نقش داشته باشیم که حالا همدیگر را بدهکار کنیم؟!!! آری! جنابعالی به عنوان مادر و احساس مسئولیت بیشتر، به کودکان خود به صورت جدّی آدابِ درست را تذکر دهید، ولی سرکوبشان نکنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر کدام از این مباحث، بحث خود را دارد. در هر حال وقتی توحید به عنوان یک اصل عقلی پذیرفته شد هرکدام از این موضوعات باید بر مبنایِ آن اصل روشن شود، لذا دیگر تکامل یک امرِ بیرون از تدبیر الهی قلمداد نمیشود و قسّ علی هذا. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد طب اسلامی حقیقتاً همان است که میفرمایید ولی فراموش نکنید به قول حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» رضاخان هم اطبایِ طب اسلامی را از بین برد و هم طب اسلامی را. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- رهبر معظم انقلاب از طریق رهنمودهایشان ما را متوجه میکنند در چه جهانی زندگی میکنیم 2- آری! انسانها با نیّاتشان محشور میشوند. یعنی حضرت حق به اندازهی نیّات آنها به آنها اجر و جزا میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. اساساً روحی بر دولت موجود حاکم است که متوجه نیست باید تمام مناسبات اجتماعی جامعهی ما با رجوع به اسلام شکل بگیرد. و در همین رابطه حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» میفرمایند: «ما جمهورى اسلامىِ لفظى نخواستيم؛ اينكه ما دائماً راجع به اين معنا سفارش مى كنيم كه بايد حالا كه رژيم، رژيم اسلامى شده است محتوا محتواى اسلامى باشد، براى اين است كه يك مملكتى مدعى است من مُسْلم هستم، افرادش ادعا مى كنند كه ما مُسْلم هستيم لكن در بسيارى جاها ديده مى شود كه پايبند احكام اسلام نيستند. بسيارى از اشخاص ادعاى اسلام مى كنند، همان ادعاست؛ ديگر در عمل وقتى كه مشاهده بكنيد مى بينيد كه خبرى از اسلام نيست. ما كه مى گوييم حكومت همان طور كه اسلامى است، محتوايش هم اسلامى باشد، يعنى هرجا كه شما برويد، در هر وزارتخانه كه شما برويد، در هر اداره كه شما برويد، در هر كوچه و برزن كه شما برويد، در هر بازار كه شما برويد، در هر مدرسه و دانشگاه كه شما برويد، آنجا اسلام را ببينيد؛ احكام اسلام را ببينيد. اين براى اين است كه ما حكومت اسلامى خواستيم. ما جمهورى اسلامىِ لفظى نخواستيم. ما خواستيم كه حكومت اللَّه در مملكتمان - و ان شاء اللَّه در ساير ممالك هم - اجرا بشود.»[1]موفق باشید.
[1] - صحيفهي امام، ج8، ص 282.
باسمه تعالی: سلام علیکم: غم مقدس یعنی غمی که انسان برای دین خداوند غمخوار حضور بیشتر دین در عالَم باشد. مثل غم حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحضر هستید که آیتاللّه محمد شجاعی رحلت کردهاند ولی به نظر بنده آثار ایشان تا اندازهی زیادی برای یک سلوک، راهگشا است 2- در جزوهی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت هست، عرض شده که چرا مرحوم آیت اللّه بهجت میفرمایند در این تاریخ علمِ تو استاد توست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در جزوهی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» هست. خوب است به آن جزوه که در سایت در قسمت نوشتارها قرار دارد، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روحانیِ تراز انقلاب یعنی طلبهای که متوجهی ظهور حقیقت در این تاریخ از طریق انقلاب اسلامی شده است و بنا دارد از این طریق جامعهی خود را از ظلمات فرهنگ سکولاریته به سوی حقیقت راهنمایی کند و در این راستا هر طلبهای بنا به موقعیت خود وقتی متذکر چنین امری بود، طلبهی تراز انقلاب است و نباید انتظار داشت که همه به یک نحو در این میدان قدم بردارند. و از این جهت بنده معتقدم جناب استاد حجتالاسلام و المسلمین آقای معمارمنتظرین وظیفهی خود را بهخوبی تشخیص دادهاند و بر اساس رسالتی که برای خود تعریف کردهاند همچون سربازِ پیشتازِ انقلاب اسلامی عمل میکنند بدون اینکه بخواهند برای ادای این وظیفهی مهم، مخاطبان متفاوتی که به سوی ایشان رجوع دارند را به جهت گرایشهای مختلف، پس بزنند. عمده آن است که متوجه باشید خروجیِ نهایی دروس ایشان، انسانهای متدیّن و معتقد به انقلاب و رهبری عزیز و متنفر از استکبار هستند. آیا نباید از این موضوع خرسند بود که حاصل یکی از زحمات ایشان علاوه بر موضوعاتی که عرض شد؛ فاصلهدادنِ متدیّنِ سادهاندیش است از جریانهای شیعهی انگلیسی؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در قیامت همهی این نسبتها بنا به گفتهی قرآن میرود و کافر و مؤمن ندارد. میفرماید: «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ» (101/مؤمنون). چون در صور دمیده شود و قیامت برپا گردد، بین آنها هیچ نسبتی نمیماند و حتی در این مورد سراغی هم از هم نمیگیرند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم همینطور است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حفظ حالات معنوی به رعایت دستورات شرعی و مواظبت از درگیرنشدن با خلق خدا محقق میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به همین شکل که تلاش دارید، تسلیم گناه نشوید کار را ادامه دهید، مطمئن باشید به لطف الهی نجات مییابید. نگران توبهشکستن نباشید، نگرانِ توبه نکردن باشید. زیرا در هر توبهای جذبهی آن گناه به آن شکل از بین میرود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفهی غرب در ذات خود یکنوع تعقل و فلسفه است و به راحتی نمیتوان آن را خوب و بد کرد. با اینهمه، هگل و هایدگر برای این تاریخ حرفهایی دارند که البته مقدمهی فهمِ هگل، کانت است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این دینگریزی ریشه در تبلیغات غرب دارد. غربی که در حال حاضر بهشدت در بحران است و روز به روز بحران آن شدیدتر میشود و لذا چیزی نمیگذرد که از هیبت و آبرو میافتد و با حضور انقلاب اسلامی، تغییر اساسی پیش میآید. عمده صبر و مقاومت و تقوای نیروهای انقلاب است که کار را به ثمر میرساند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن، سخن بسیار مهمی است. آری! مفسر واقعی کسی است که به ما کمک کند تا بهجای علم و اطلاعات، روحِ بندگی و تقوا در ما رشد کند زیرا مقصد قرآن جز این نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً جواب داده شده است. عیناً همان جواب را دوباره خدمتتان ارسال میداریم. سعی بفرمایید ایمیل خود را در همهی قسمتها بررسی کنید زیرا بعضاً نیاز نیست که جوابها در معرض دید سایر کاربران قرار گیرد، بهخصوص که در بعضی از سؤالها خصوصیات فردی سؤالکننده مطرح است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیارت امین اللّه با نظر به جمال مولایمان علی«علیهالسلام» مدتی مشغول شوید و به فراز قسمت دوم بیشتر توجه فرمایید. اصلِ زیارت را با شرح مختصری که بر آن داشتهام، خدمتتان ارسال میدارم. موفق باشید زیارت امین اللّه
حضرت امام محمّد باقر(ع) فرمودند هرکه از شیعیان ما این زیارت و دعا را نزد قبر امیرالمومنین(ع)یا نزد قبر یکى از ائمه(ع) بخواند، البته حقّ تعالى این زیارت و دعای او را در نامهاى از نور بالا برد.
خوب است که «زائر» در محضر هر امامی در فرصت مناسب این زیارت را که شامل معارف و مناجات بس گرانقدری با حضرت ربالعالمین است؛ بخواند. در آن دعا طوری «زائر» به ملاقات خدا دست مییابد که به جای آنکه از خدا چیزی بخواهد؛ راضیشدن از خدا را طلبِ خود قرار میدهد، زیرا خدا است که مقصد و مقصود هرکسی است. راستی را، اگر کسی به مقصد رسید، جای دیگری باید برود؟!! «سوار چونکه به منزل رسد، پیاده شود».
(اَلسَّلامُ عَلَیک یا امینَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ)
سلام بر تو اى امانتدار خدا در زمین او و حجتش بر بندگان او. او امین الهی در دین و در سرّ و در خلق میباشد. خلق خدا باید در اختیار امام معصوم باشد که امین اللّهِ مطلق است. زیرا خداوند سرّش را به او سپرده و حجت او است بر بندگانش، و از این جهت خداوند به او احتجاج میکند اگر مردم از امام معصوم عدول کنند.
(اَلسَّلامُ عَلَیک - نام هر امامی که مشغول زیارت او هستی، بگو و ادامه بده- اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. )
سلام بر تو اى - نام آن امام را اظهار کن و بگو- گواهى دهم که تو در راه خدا جهاد کردى و چنانچه باید به کتاب خدا رفتار کردى و پیروى کردى از سنتهاى پیامبرشf. و به لحاظ سلوکی و توحیدی آنطور که نهایت جهاد با نفس و ظلمات است، مجاهدهی نفس نمودی و مقیّد به شریعت الهی بودی و تنها سنت نبیّ الهی را انجام دادی، نه سنت کسانی که به ناحق به جای رسول اللّه قرار گرفتند.
(حَتّى دَعاک اللَّهُ اِلى جِوارِهِ فَقَبَضَک اِلَیهِ بِاخْتِیارِهِ وَ اَ لْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّةَ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلى جَمیعِ خَلْقِهِ)
تا در مسیر مجاهدت در مسیر الهی و عمل به کتاب الهی تا آنجا ادامه دادی که خداوند تو را به جوار خویش دعوت فرمود و به اختیار خودش جانت را قبض نمود - تو را با اختیار خود برد، نه به خاطر اتفاقی که ابنملجم گمان کرد تو را از صحنه خارج کرد- و ملزم کرد دشمنانت را به حجت و برهانی که تو آن حجت و برهان بودی و حتی ابنملجم هم خبر داشت که تو حجّت خدایی.[1]
«زائر» از این مرحله به بعد؛ یکمرتبه به طلبِ سلوکی بسیار متعالی منتقل میشود و اظهار میدارد:
(اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک راضِیةً بِقَضاَّئِک مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعاَّئِک مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیاَّئِک مَحْبُوبَةً فى اَرْضِک وَ سَماَّئِک صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلاَّئِک شاکرَةً لِفَواضِلِ نَعْماَّئِک ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلائِک مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقاَّئِک مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى لِیوْمِ جَزاَّئِک مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِیاَّئِک مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِک مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَناَّئِک)
خدایا نفس مرا نسبت به مقدّراتت که برایم رقم زدهای، با معرفتی ناب مطمئن گردان. و راضی گردان به قضای خود - تا هرآنچه را تو برایم مصلحت دانستهای، را با رضایت خاطر بپذیرم- تشنهی ذکر و دعا و نجوایِ با تو باشم همراه با عشقی حقیقی و توحیدی ناب. نفسی به من عطا کن که دوستدارِ اولیاء تو باشد و در عین حال مرا از اولیاء خود قرار ده تا در زمین و آسمان محبوبِ اولیاءات قرار گیرم. بر بلاهایی که برایم تقدیر کردهای، شکیبایی و پختگی نشان دهم. شاکر نعمتهای زیبای تو و مدیون نعمتهایت باشم. یادآورِ نعمتهای کامل و تمام تو باشم. مشتاق شیرینی لقایِ خوش تو باشم. تقوا را برای روز جزای تو به عنوان توشهای برگیرم. پیرو سنتهای اولیاء تو باشم. از هر آنچه دشمنان تو بدان مشغولند، فاصله داشته باشم. در دنیا و آخرت مشغول ثنا و حمد تو باشم.
«زائر» در این فراز با دلدادگیِ کامل سعی دارد از هر آنچه او را به دنیا مشغول میکند و از خدا وامیدارد، عبور نماید و بعد از آن وضع او آنچنان دگرگون میگردد که با زبان دیگر یعنی زبانِ بیتابانه در محضر آن امام معصوم سخن میراند و اظهار میدارد:
(اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتینَ اِلَیک والِهَةٌ وَسُبُلَ الرّاغِبینَ اِلَیک شارِعَةٌ وَاَعْلامَ الْقاصِدینَ اِلَیک واضِحَةٌ وَاَفْئِدَةَ الْعارِفینَ مِنْک فازِعَةٌ وَاَصْواتَ الدّاعینَ اِلَیک صاعِدَةٌ وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاک مُسْتَجابَةٌ وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَیک مَقْبُولَةٌ وَعَبْرَةَ مَنْ بَکى مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِک مَوْجُودَةٌ وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِک مَبْذُولَةٌ)
خداوندا! قلب مشتاقان به تو سختْ سرگردان تو است و هرکس به تو رغبت داشته باشد، بدون هیچ فاصلهای راهش به سوی تو باز است و نشانههای آمدن به سوی تو واضح و روشن است و دلِ آن کس که تو را شناخت، از تو هراسان است و هرکس به سوی تو دعا کرد، دعایش بالارونده است و درهای اجابت برای این افراد گشوده است و دعوت آنکس که با تو سخن بگوید، مستجاب است و توبهی کسی که به سوی تو توبه کند، قبول و پذیرفته است و اشک آن کس که از خوف تو اشک بریزد، مورد رحمت است و دادرسی برای کسی که به تو استغاثه کند، موجود. و کمک برای کسی که از تو کمک بخواهد، فراوان.
(وَعِداتِک لِعِبادِک مُنْجَزَةٌ وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَک مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ الْعامِلینَ لَدَیک مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَک اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْک نازِلَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ اِلَیهِمْ واصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرینَ مَغْفُورَةٌ وَ حَواَّئِجَ خَلْقِک عِنْدَک مَقْضِیةٌ وَ جَواَّئِزَ السّآئِلینَ عِنْدَک مُوَفَّرَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ مُتَواتِرَةٌ وَ مَواَّئِدَ الْمُسْتَطْعِمینَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّماَّءِ مُتْرَعَةٌ)
و وعدههایى که به بندگانت دادى وفایش حتمى است، و لغزش کسى که از تو پوزش طلبد بخشوده است و کارهاى آنانکه براى تو کار کنند در نزد تو محفوظ است و روزیهایى که به آفریدگانت دهى از نزدت ریزان است و بهرههاى بیشترى هم به سویشان مىرسد و گناه آمرزشخواهان(از تو) آمرزیده است و حاجتهاى آفریدگانت نزد تو روا شده است و جایزههاى سائلان در پیش تو شایان و وافر است و بهرههاى فزون پیاپى است و خوانهاى احسان تو براى طعامخواهان آماده است و حوضهاى آب براى تشنگان لبریز است.
(اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعاَّئى وَاقْبَلْ ثَناَّئى وَاجْمَعْ بَینى وَبَینَ اَوْلِیاَّئى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ اِنَّک وَلِىُّ نَعْماَّئى وَمُنْتَهى مُناىَ وَغایةُ رَجائى فى مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ)
پس خدایا دعایم را مستجاب کن و بپذیر مدح و ثنایم را و گردآور میان من و دوستانم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین که به راستى تویى صاحب نعمتهایم، و منتهاى آرزویم، و سرحد نهایى امیدم، و بازگشتگاه و اقامتگاهم.
(اَنْتَ اِلهى وَسَیدى وَمَوْلاىَ)
تویى معبود و آقا و مولاى من.
(اِغْفِرْ لاَِوْلِیاَّئِنا وَ کفَّ عَنّا اَعْداَّئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْیا وَ اَدْحِضْ کلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى اِنَّک عَلى کلِّشَىءٍْ قَدیرٌ)
بیامرز دوستان ما را و بازدار از ما دشمنانمان را و سرگرمشان کن از آزار ما و آشکار کن گفتار حق را و آن را برتر قرار ده و از میان ببر گفتار باطل را و آن را پست گردان که به راستى تو بر هرچیز توانایى.
[1] - در رابطه با اینکه همه میدانستند علی حجّت خداوند است جریان «حبابهی والبیه» که از شیعیان عاقلهی کاملهی جلیله و عالم به مسایل حلال و حرام و بسیار متعبد و کوشا در عبادت بود که هشت امام را درک کرده بود؛ میتواند نمونهی خوبی باشد. او نقل میکند: «یک روز امیرالمؤمنینu را در محل پیش قراولان لشگر دیدم که با تازیانهی دوسری که در دست داشت، فروشندگان ماهیهای جری(بیفلس) و مارماهی و سگماهی و ماهیان در آب مرده را، میزد و با لحن آمرانهای چون: «ای فروشندگانِ مسخ شدههای بنی اسراییل و ای لشگرِ بنیمروان»! آنان را از فروختن این نوع ماهیهای حرام بازمیداشت. در این هنگام «فرات بن احنف» که در آنجا حاضر بود، از جای برخاست و به سوی حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! لشگر بنی مروان چه کسانی هستند؟ علی(ع) در پاسخ او فرمود: «آن ها کسانی بودند که ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهای خود را رها کرده و آن را میتابیدند، خداوند هم آنان را مسخ کرد. حبابه میگوید: من تا آن روز گویندهای را خوش بیانتر از او ندیده بودم؛ او را دنبال کردم تا اینکه در جلویِ خان مسجد(محوطهی جلوی مسجد) نشست، به او عرض کردم: خداوند تو را مشمول لطف و رحمت خویش قرار دهد، دلیل بر امامت چیست؟ آن حضرت با دست خود اشاره به ریگی که روی زمین افتاده بود کرد و فرمود: «آن را نزد من بیاور». من آن ریگ را برداشتم و به ایشان دادم، آن حضرت ریگ را در کف دست خود گذاشت و با دست خود آن را نرم کرد، سپس با نگین انگشترش که نام خود آن حضرت بر آن نقش بسته بود، آن سنگریزه را مهر کرد، سپس به من گفت: ای حبابه! هر گاه کسی ادعای امامت کرد و توانست چنان که دیدی بر سنگریزهای مهر بزند، پس بدان که او امام واجب الاطاعه است. همانا امام کسی است که هر چه را بخواهد و اراده کند، از او پنهان نگردد. حبابه گوید: من رفتم تا هنگامی که امیرالمؤمنین(ع)به درجهی رفیع شهادت رسید. من نزد امام حسن(ع)آمدم، آن حضرت در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم، معالم دین خود را از او سؤال میکردند. چون حضرت مرا دید، فرمود: «ای حبابهی والبیه!» عرض کردم: بله، ای مولای من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور، من آن سنگریزه را به او دادم، آن حضرت نیز همانند امیرالمؤمنین علی(ع) برای من بر آن سنگریزه مهر نهاد.
پس از شهادت امام حسن(ع) به نزد امام حسین(ع) شرف حضور پیدا کردم. حضرت در مسجد پیغمبر(ص)نشسته بود، چون وارد شدم، مرا خوش آمد گفت و به نزدیک خودش خواند و فرمود: «ان فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین، افتریدین دلالة الامامة؟»؛ در میان نشانهی امامت، آنچه را تو میخواهی هست، آیا دلیل امامت را میخواهی؟ گفتم: آری آقای من، فرمود: «آنچه با خود داری بیاور». سنگریزه را به آن حضرت دادم و او هم بر آن مهر نهاد. پس از شهادت آن حضرت نزد علی بن الحسین(ع)رفتم. در آن موقع سنّ من به صدو سیزده سال رسیده بود و از شدت پیری ضعف بر وجودم غلبه کرده و رعشه بر اعضای من افتاده بود. آن حضرت در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت بود. مدتی منتظر ماندم تا اینکه خسته شدم و از دریافت نشانهی امامت مأیوس گشتم، برخاستم که بروم، دیدم آن حضرت با انگشت سبابه به من اشاره فرمود، ناگاه دیدم جوانی به من بازگشته و خود را دختری باگیسوان مشکین دیدم. چون نمازش تمام شد، گفتم: ای آقای من! چقدر از دنیا گذشته و چقدر باقیمانده است؟ فرمود: «اما ما مضی فنعم و اما ما بقی فلا» ؛ «آنچه را که گذشته است میدانم و آنچه را که باقی است، کسی نمیداند. سپس فرمود: «آن چه همراه داری بیاور.» من سنگریزه را به او دادم و حضرت بر آن مهر نهاد. پس از شهادت امام سجاد(ع)به خدمت امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا(صلواتالله علیهم اجمعین) رسیدم و همهی حضرات سنگریزه را برایم مهر کردند. از عبدالله بن همام نقل است که وی پس از آن نه ماه دیگر زنده بود. (بحارالانوار، ج 25، ص 177؛ در «اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3، از «محمد بن هشام » نقل شده است.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصمیم خوبی گرفتهاید. در مورد «رسالة الولایه» به یکبار خواندن و مباحث شرح آن را دنبالکردن قانع نشوید. فعلاً سعی کنید با دقت تمام مطالب آن را بگیرید، ولی در سالهای آتی باز به آن رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نکات اصلی صحبت ایشان را همراه با تاریخی که صحبت کردهاند یادداشت میکنم و نگه میدارم؛ شاید این کار برای سالهای بعد مفید باشد. در ضمن، قدرت تمرکز روی سخنان ایشان را بیشتر میکند. موفق باشید
