بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23527
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: پیشنهادی دارم اگر امکانش هست در مورد این بیانیه گام دوم انقلاب حضرت آقا جلساتی همچون ندای بی صدای انقلاب برگزار کنید. متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روز چهارشنبه عرایضی تحت عنوان «وظیفه‌ی ما و پیام مقام معظم رهبری به جوانان» شد. خوب است که فعلاً آن را استماع فرمایید. در ضمن همین امروز در روزنامه‌ی کیهان، آقای دکتر سعداللّه زارعی نکاتی را در رابطه با آن پیام فرموده‌اند که قابل توجه است. عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌کنم: موفق باشید

بیانیه روز گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به «جوانان کشور» حائز اهمیت بسیاری است. این بیانیه را از یک سو می‌توان بیانیه «چشم‌انداز» لقب داد و از سویی می‌توان آن را «مانیفست آینده انقلاب» دانست. صدور این بیانیه دو روز پس از ۲۲ بهمن چهلمین سال انقلاب اسلامی می‌تواند علامتی از محور بودن «جوانان» تلقی شود چرا که اگر این بیانیه در دهه‌فجر صادر می‌شد، مخاطب تحت‌الشعاع مناسبت قرار گرفته و نقض غرض می‌شد.
رهبرمعظم انقلاب به جز در موارد خاصی مثل «پیام به حجاج»، «پیام روز شهید» که به نوعی به یک سنت تبدیل شده‌اند، پیام و به خصوص بیانیه نمی‌دهند و البته سخنرانی‌های پرمغز رهبری در فواصل زمانی نسبتا کوتاه جای خالی پیام‌ها و بیانیه‌هایی که به نسبت دوره حضرت امام خمینی (ره) کمتر صادر شده‌اند، پر کرده است. در عین حال این سومین بیانیه‌ای است که رهبرمعظم انقلاب اسلامی خطاب به «جوانان» نوشته‌اند و این خود از اهمیت بسیار زیاد موضوع نزد ایشان خبر می‌دهد. بیانیه تفصیلی روز گذشته حضرت امام خامنه‌ای
(مدظله‌العالی) جنبه‌های مختلفی دارد و تحلیل بخش‌های مختلف آن مجال و زمان زیادی طلب می‌کند و صد البته بیانیه به دلیل ورود صریح و صمیمی‌اش نیازی به شرح و توضیح هم ندارد، اما از آنجا که «خوب دیدن» و «دوباره دیدن» نیاز به تذکار دارد، صاحبان قلم و بیان باید در اطراف مفاهیم کلیدی این بیانیه وارد شوند. براین اساس این قلم سه فراز از فرمایشات ایشان را اندکی تحلیل می‌کند: 1- در بخشی از بیانیه بسیار مهم رهبری آمده است: «مهم‌ترین ظرفیت امیدبخش کشور، نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی است. جمعیت جوان زیر ۴۰ سال که بخش مهمی از آن نتیجه موج جمعیتی ایجاد شده در دهه ۶۰ است، فرصت ارزشمندی برای کشور است. ۲۶ میلیون نفر در سنین میانه ۱۵ و ۴۰ سالگی و نزدیک به ۱۴ میلیون نفر دارای تحصیلات عالی، رتبه دوم جهان در دانش‌آموختگان علوم و مهندسی، انبوه جوانانی که با روحیه انقلابی رشد کرده و آماده تلاش جهادی برای کشورند و جمع چشمگیر جوانان محقق و ارزشمندی که به آفرینش‌های علمی و فرهنگی و صنعتی و غیره اشتغال دارند، اینها ثروت عظیمی برای کشور است که هیچ اندوخته مادی نمی‌تواند با آن مقایسه شود». در این فراز رهبر معظم انقلاب به مهم‌ترین عنصر مورد نیاز در پیشرفت کشور یعنی «نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی» پرداخته و آن را «مهم‌ترین ظرفیت امیدبخش کشور» دانسته‌اند. واقعیت این است که در مقایسه با کشورهای پیرامونی ایران و حتی تا دوردست‌ها از مرز جمهوری اسلامی، کشور دیگری با این ظرفیت چند وجهی وجود ندارد. نیروی مستعد و کارآمد ایران به نسبت عدد جمعیتی‌اش حتی به نسبت کشورهای ثروتمندی نظیر هند و چین درصد بیشتری را به خود اختصاص داده است. در ایران حدود نیمی از جمعیتش از یک سو زیر چهل سال سن دارند یعنی جوانند و از سوی دیگر از این جمعیت ۴۰ میلیونی، ۱۴ میلیون نفر تحصیلات عالی را طی کرده‌اند و این بدان معناست که ۳۵ درصد از جمعیت جوان، دوره تحصیلات عالی را گذرانده‌اند از سوی دیگر دلبستگی ملی این جمعیت و اتصال‌شان به آموزه‌های انگیزه‌آفرین دینی که در جاهای دیگر به هیچ‌وجه حتی در فاصله بسیار زیاد از ایران قرار ندارد، هر یک عنصر تحصیل‌کرده جوان متدین را ضریب داده و ظرفیت کاری و تحرک صنعتی ایران را به چندین برابر عدد جمعیتی جوانان ما رسانده است. شما یک نفر شهید دکتر شهریاری را در نظر بگیرید که خود ضریب هزاران نفر گرفته است و یا شهید طهرانی مقدم را در نظر بگیرید که در دوره خود از همین جنس جوانان بودند و چه نقش برجسته‌ای در تاریخ و فرهنگ و صنعت این کشور زدند. در فرصت بودن این ظرفیت تردیدی نیست و لذا باید گفت فراگیری دو عنصر «علم» و «ایمان» در 14 میلیون جمعیت جوان ایران، اداره این کشور را برای مسئولین، بسیار آسان گردانیده است. صبر و تحمل همین قشر در برابر ناملایمات و در عین حال حضور آنان در صحنه‌های مختلف انقلاب حتی آنجا که خوف و خطری است، به خوبی نشان می‌دهد، اگر اراده‌ای در نظام برای به‌کارگیری درست این ظرفیت عظیم وجود داشته باشد، مشکلی بر سر این راه وجود ندارد. در همین جا یک سوال را هم می‌توانیم پاسخ دهیم، چرا فراخوان‌های مختلف ضدانقلاب خارجی و داخلی برای ایستادن جوانان در مقابل نظام جواب نمی‌دهد؟ آیا به دلیل آن است که مشکلی وجود ندارد؟ مسلما این جمعیت ۴۰ میلیونی جوان با انواعی از مشکلات و ضعف‌ها و بدکارکردی‌ها و سوءمدیریت‌ها مواجه‌اند و لذا ماده اصلی فراخوان‌ها که «اعتراض به وضع موجود» است، پربیراه هم نیست، اما جوانان ما می‌دانند که اساس نظام مبتنی بر ترقی و تعالی کشور و شهروندان آن قرار دارد و هر فراخوانی که به «ویرانی» دعوت می‌کند، نمی‌تواند «سازنده» باشد و ویران‌سازی اساس نظام به معنای پشت پا زدن به سیستمی است که دغدغه‌ای مهم‌تر از پیشرفت همه‌جانبه کشور ندارد. از این رو به وضوح می‌بینیم که وقتی مثلاً در مشهد اعتراضی شکل می‌گیرد و به زودی سر و کله عناصر مزدور و فریبکار پیدا شده و شعارها به سمت اساس نظام سوق پیدا می‌کند، مردم معترض به سرعت از این صفوف خارج شده و دور آنان را خالی می‌کنند؛ تا معلوم شود عدد این عناصر حتی در شهر بزرگی مثل مشهد از ۲۰۰-۳۰۰ نفر تجاوز نمی‌کند.نکته مهمی که در این بخش از بیانیه رهبری آمد این بود که این سرمایه انسانی را برتر از «هر اندوخته مادی» دانستند. امروز می‌دانیم که بیشترین درآمد کشورهای بزرگ صنعتی نظیر چین از طریق «کار نیروی انسانی» و «خلاقیت‌های صنعتی» به دست می‌آید. جوانان ایران در همین سال‌های اخیر ثابت کردند که قادرند سرمایه‌هایی برای کشور خلق کنند که حتی نفت و گاز ایران در طول 100 سال گذشته قادر به خلق آن نبوده‌اند. ۲. رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از بیانیه خود فرمودند: «اما پیش از همه چیز، نخستین توصیه من امید و نگاه خوش‌بینانه به آینده است. بدون این کلید اساسی همه قفل‌ها، هیچ گامی نمی‌توان برداشت. آنچه می‌گویم یک امید صادق و متکی به واقعیت‌های عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جسته‌ام، اما خود و همه را از نومیدی بی‌جا و ترس کاذب نیز برحذر داشته‌ام و برحذر می‌دارم. در طول این چهل سال - و اکنون مانند همیشه - سیاست تبلیغی و رسانه‌ای دشمن و فعال‌ترین برنامه‌های آن، مأیوس‌سازی مردم و حتی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیل‌های مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیت‌ها، پنهان کردن جلوه‌های امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسنات بزرگ، برنامه همیشگی هزاران رسانه صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملت ایران است؛ و البته دنباله‌های آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده‌اند که با استفاده از آزادی‌ها در خدمت دشمن حرکت می‌کنند. شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصره تبلیغاتی باشید. نگاه خوشبینانه جوانان نسبت به آینده کلید «حرکت» و «پویش» به حساب می‌آید. از این روست که در تعالیم و توصیه‌های روانشناسی «شاد بودن» و «آینده را مثبت دیدن» نشانه سلامتی فرد ارزیابی شده و در درون حکومت‌ها، گروه‌های روانشناس دائماً در حال جست‌وجوی راه‌های جدیدی برای افزایش خوش‌بینی افراد جامعه نسبت به شرایط پیش‌رو هستند. «نگاه به جلو» اساساً موضوعی مرتبط با جوانان است و از این رو نوع تصویری که از آینده یک کشور و ملت ارائه می‌گردد، تأثیر مستقیمی بر آینده آن کشور و ملت دارد. دقیقاً به همین دلیل ایجاد نگرانی در جامعه ایران و امیدزدایی از آن در دستور کار دشمنان قرار گرفته است. شما به ادبیات دونالد ترامپ در چهلمین سالگرد انقلاب نگاه کنید، هر کس به آن نظر افکند، گمان می‌کند از کشوری سخن به میان آمده که در همه زمینه‌ها به خاک سیاه نشسته است؛ در حالی که حداقل ۴۰ میلیون از جمعیت کنونی ایران به یاد دارند که پیش از انقلاب در چه فلاکتی به سر می‌بردند و هم اینک در چه موقعیت رشک‌برانگیزی قرار دارند. از این جمعیت و جمعیت جوان همه کسانی که پایشان به اروپا رسیده می‌توانند درباره ادعای ترامپ و بولتون و... علیه ایران قضاوت کنند و قطعاً در این قضاوت ایران را از اکثر کشورهای اروپایی حتی فرانسه، ایتالیا و اسپانیا پیشرفته‌تر می‌دانند در حالی که ایران قبل از انقلاب با عقب افتاده‌ترین کشورها توان قیاس داشت.
براساس جهتی که رهبر معظم انقلاب نشان دادند دلسوزان کشور و به خصوص صاحبان رسانه‌های کشور باید فکری برای «بد دیده شدن کشور» بکنند بخشی از این ناشی از توطئه هرروزه دشمن و به خصوص رسانه‌های آن است ولی بخشی هم بدون تردید ناشی از سیاه‌نمایی هر روزه رسانه‌های خودی به خصوص در فضای مجازی است. گاهی برای زمین زدن دولتی چنان عمل می‌شود که گویی آن دولت متعلق به خارج از این آب و خاک است! براساس نقش امید، رهبر معظم انقلاب در پایان بخش اول بیانیه‌شان به جوانان فرمودند: «در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشه‌ای ترین جهاد شما است.» ۳. رهبر معظم انقلاب اسلامی (دامت برکاته) در بخش دیگری از بیانیه خود فرمودند: «جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه راه‌حل‌ها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علت تحریم هم مقاومت ضد استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه حل زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجه گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط است هر چند گاه از زبان و قلم برخی غفلت‌زدگان داخلی صادر می‌شود، اما منشأ آن کانون‌های فکر و توطئه خارجی است که با صد زبان به تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران و افکار عمومی داخلی القا می‌شود.» در واقع بیانیه در این بخش، «فارق» بین حقیقت و تزویر است. راه حل هر کشوری بدون تردید در درون آن است چه این کشور پیشرفته باشد و چه درگیر مشکلات و چه زمان راحتی باشد و چه زمان سختی. این یک قاعده عمومی و البته ساده است اما در درون ایران (که اتفاقاً حالا با این پیشرفت‌های بزرگی که ایران علیرغم چهل سال محدودیت اعمال شده از سوی دشمنانش همه فهمیده‌اند که راه حل در داخل کشور است،) عده‌ای ایران را درگیر مشکلات کمرشکن معرفی کرده و آینده آن را تیره و تار معرفی می‌نمایند و در داخل، ناکارآمدی خود و یا انتقال القایی که به آنان سپرده شده را به حساب کشور و نظام می‌گذارند و کلید حل مشکلات را در خارج نشان می‌دهند. این برای آن است تا تصمیم کشور که حفظ استقلال و حفظ روحیه مقاومت و عدالت‌طلبی و آزادیخواهی است، تغییر کند و آب ایران باز به آسیاب آمریکا سرازیر شود. این خط متأسفانه هر روز پررنگ‌تر شده است و از این رو رهبر معظم انقلاب در پیامی که برای شرایط ۴۰ سال آتی کرده و به فعالان صحنه‌های آینده کشور مربوط است، از این موضوع حساس خبر داده‌اند. این خط در چند سال اخیر پر رنگ‌تر از همه سال‌های پیش از آن شده و بیم آن می‌رود که در آینده پررنگ‌تر هم بشود. اما واقعیت این است که کشوری که انقلاب می‌کند و می‌خواهد ساختار جدید و روند جدیدی براساس باورها و ایده‌ها و اصول خود بنا کند، نمی‌تواند به بیرون از مرزهای خود چشم بدوزد چرا که از یک سو فرض اولیه انقلاب این بود که می‌خواهدچیزی را بنا کند که وجود ندارد و از سوی دیگر باید آنچه دارد را به دیگران نیز صادر کند، تا محیط خویش را امنیت بیشتری ببخشد با این وصف چگونه می‌تواند چشم به دست محیط بیرونی و به خصوص محیط دشمن بدوزد. سعدالله زارعی

 

22548
متن پرسش
سلام استاد: (درد دلی است که ارزش خواندن ندارد و شما هم نخوانید فقط فرستادمش تا این دلم با گفتنش دو روزی آرام بگیرد شرمنده. توقع جواب هم ندارم) نمیدونم از کجا شروع کنم از بی همه چیزی تازه طلبه شدم اما چند سالی است که وارد فضای اندیشه ها شدم. اما امروز که خودم رو نگاه می کنم می بینم نه در تفکر سنتی می توانم باشم و سوالات متعدد مرا احاطه کرده و عشق به مفاهیم دنیای متجدد مثل آزادی و.... رهایم نمی کند بهتر بگویم آن را از خودم و حتی خواسته قلبی و عشق خودم می دانم اما وقتی سراغ دنیای جدید می روم و با نسبیت ها و سردی عجیبی روبرو می شوم. وقتی می خواهم مثل دیگر انسان ها کار کنم و زندگی ام را بسازم می بینم نمی توانم. مگر چند سال مانده تا مرگ. وقتی سراغم به امثال ملکیان ها می خورد در ابتدا ذوق می کنم اما بعد از چند هفته بدترین حال را دارم و می گویم شاید زندگی انسان ها همین قدر تلخ است که این همه تنها باشند. و از آن فرار می کنم به سراغ امثال شما می آیم و مدتی انس می گیرم اما بعد آن چنان غریبه می شوید برایم که حرف هایتان اصلا معقول نیست و انسانی را می بینم با مفاهیمی کلی و مبهم که مخاطبان را جذب می کند و مخاطبانی که اگر کمی سوال پیچشان کنی مطمئنا واژه هایی که براحتی به کار می برند را سخت مبهم می یابند. در کنار صحبت هایتان امثال آقای بیژن عبدالکریمی را پیدا می کنم می بینم آن هم درست و معقول تر است اما وقتی به آن هم نزدیک می شوم زیبایی شما در آن نیست و چیزی به من نمی دهد و وعده آینده می دهد اما من امروزم یعنی من محکوم به نابودی هستم. دلزده، کوره راهی را به سمت روشنفکران دینی می بینم حرکت می کنم جمع دنیای مدرن و دین لذت بخش است اما خیلی زود می یابم که اصلا هیچ چیزی نمی یابم و امثال آقای سروش انگار می خواهد فریبمان بدهد و با خواندن شعرهایی دم از معنویت بزند و من باز هم ناامید می شوم. البته شاید حق داشته باشند مگر باید چه کار کند مگر راهی دیگری دارد. اما من چه کنم. تنها، بیکس، بی آینده، شاید من هم باید از بقیه یاد بگیرم همه می روند کاری می کنند درآمدی نماز و روزه ای و امید به شفاعت و.... پس من هم باید بروم. گرچه می دانم از همین هم روی گردان می شوم و نمی توانم جایی قرار داشته باشم. اما همه اینها انگار بهانه ایست چرا که من اهل تفکر نیستم و عمیقا در وهم و خیال خود بازی می کنم و هر از گاهی سر به این و آن می زنم. و ناامیدانه به تنهایی وهم خود می خزم و با آهنگ و فیلمی خودم رو مشغول می کنم. ولی چه کنم که هر از گاهی حسن زاده ای پیدا می شود و سخنی جلویم قرار می دهد (کسانی که به قوه خیال پیش رفته اند و الفاظ مستعاری را از بر کرده اند فردا معلوم می شود چه کاره اند، اینان یوم الحسرتی در پیش دارند و چه یوم الحسرتی) و آتش به دل من میزند و ترس به اندامم می افتد و مرا به گریه می اندازد. انگار گریه کردن و پیامی برای شما نوشتن بیشتر به درد دل می ماند تا جوابی گرفتن و از بارم کم می کند و الا می دانم چیزی دستگیرم نمی شود. شاید من آمده ام که زندگی سختی در این دنیا کنم و در وهم شدید و خیال پردازی های شدید غرق شوم و با تفکرات این و آن آشنا شوم و غمی روی غمی بر من اضافه شود و آن دنیا اگر حسابی بود با سرافکندگی بروم سوی آتش. مگر غیر از این هم می شود. ایکاش انسان نبودم ایکاش حداقل نبودم تا رنجی که دارم به اطرافیانم می رساندم نبود ایکاش نبودم. چیزی ندارم که با آن دلی بدست آورم خواه انسانی باشد خواه خدا شاید دلم آرام شود به آرامش دیگران جز رنج خود و دیگری آینده ای نمی بینم. شاید مثل بقیه طلبه ها روزی لباسی بپوشم و روی منبری همان هایی بگویم که عمری شنیده ام و شنیده اند احتمالا هم همین باید باشد. و چقدر زندگی تلخ و پایانی تلخ تر (جواب نمی خواهم چرا که حدودا جوابتان را می دانم شاید درد دلی بود که فقط باید می نوشتم تا دردم کم شود) اگر خواندید بسیار ممنونم و معذرت می خواهم بابت وقت شما که صرف من شد.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً نوشته‌ی شما ارزش خواندن داشت و این قصه‌ی شما نیست، بلکه قصه‌ی دورانی است که نیهیلیسم سیطره یافته و هرچیزی را حتی حرکات دینی را نیز خشک و بی‌خاصیت می‌کند. بنده منتظرم که این سخنان خیلی جدّی‌تر از آن‌که شما گفتید، از راه برسد. فکر می‌کنم شما را درک کردم، هرچند معتقدم در میانه‌ی راه، طاهرزاده را ادامه نداده‌اید و با طاهرزاده‌ی چندسال پیش هنوز فکر می‌کنید. باید خواسته و ناخواسته به آینده‌ای فکر کرد که شما، طلوعی از آینده‌اید. آیا در مسیر تفکری که دنیای جدید - دنیایی ماوراء دنیای انسان‌های مذهبی و یا انسان‌های مدرن - در روبه‌روی ما قرار می دهد به نظر شما چه اتفاقی در حال افتادن است؟ در راستای درک آن‌چه بر شما می‌گذرد بنده نمی‌توانم از هایدگر غافل باشم، همچنان‌که از آینده‌ی بسیار حساسی که انقلاب اسلامی در مقابل ما متولد می‌کند؛ نمی‌توان چشم برهم گذاشت. آیا فکر کرده‌اید سخنانی که امروز در محافل مذهبی ردّ و بدل می‌شود ما را به کدام آینده می‌برد؟ گمان نمی‌کنید بعضی از این سخنان که فرزندان این ملت فعلاً از طریق آن‌ها به حیات دینی خود مشغول‌اند، آن‌ها را با آینده‌ای روبه‌رو می‌کنند که امروز شما با آن روبه‌اید؟ و این به دلیل آن است که کم‌تر نسبت به آینده‌ای که غیر امروز است، فکر می‌شود.

هر تاریخی ظاهری و باطنی که مخصوص به خودش می‌باشد دارد، چه آن تاریخ، تاریخِ غرب باشد و چه تاریخی که با انقلاب اسلامی به‌وجود آمده باشد. آن‌چه بنده از انقلاب اسلامی به عنوان عطیه‌ای پایدار و آغازین برای این دوران می‌شناسم باطنی است که ما را از آن سرگردانی که مسلّم بیش از پیش بشر را در بر خواهد گرفت، نجات می‌دهد. معتقدم گویا ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی می‌تواند متذکر آینده‌ای باشد که در آن دوگانگیِ سوبژه و اُبژه از میان رفته است و بشر باز دوباره به مأواگرفتن در پرتو فیوضات الهی خود را می‌یابد، چیزی که هایدگر نیز به دنبال آن بود و دکتر فردید گفت ای کاش هایدگر زنده بود و آن‌چه را که انتظار می‌کشید، در انقلاب اسلامی می‌یافت، زیرا دکتر فردید بزرگ به‌خوبی متوجه‌ی باطن انقلاب اسلامی شده بود و از این جهت به خوبی حجاب‌های آن انقلاب یعنی مهندس مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش را تشخیص داده بود.

تعجب بنده از آن‌هایی است که از یک طرف به عمق نیهیلیسم که چگونه همه‌ی بشریت را در برگرفته است، پی برده‌اند ولی روشنی‌گاهِ انقلاب اسلامی که در جنگل سیاه دنیای مدرن از افق تاریخ آینده سوسو می‌زند؛ نمی‌یابند! موفق باشید     

22407

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالي: سوالی داشتم اینکه نظر شما در مورد حجامت چیه؟ و اینکه این کار جای خودش رو به خون دادن بده چون اینطور به نظر می رسه که زمانی که پیامبر حجامت رو مطرح کردن قصد این بوده که خون از بدن خارج بشه و عمل تصفیه و پاکسازی و خونسازي مجدد صورت بگیره که در آن زمان امکان انتقال خون نبوده الان هم این امکانات هست هم همون عمل خون گرفتن انجام میشه هم به داد یه نفر که به این خون احتیاج داره رسیده میشه شما بین این دو کدام را انتخاب مي کنيد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در همان زمان هم امکان خون‌گرفتن بوده است، ولی تأکید بر حجامت به جهت دیگری است. موفق باشید

21463
متن پرسش
سلام: یک سوال راجع بہ سورہ کوثر و معنای کوثر یک نکتہ چندین سال است در زھن بندہ است کہ کوثر بمعنای کثرت وجودی باشد زائد بر زات نباشد چون فاطمہ بضعہ منی یعنی من نور واحد و از نور رسالت است و نور رسالت را کثرت می دھد. یعنی فاطمہ کثرت در ذات رسول است و خداوند در اصل رسول را سعہ وجودی عطا فرمودہ است. آیا این درست است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است. بگو! فاطمه «سلام‌اللّه‌علیها» تفصیلِ جان رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است و این تفصیل را در ظهور ائمه «علیهم‌السلام» می‌یابیم. موفق باشید

20619

ثوابِ «آخ»بازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام استاد گرانقدرم: محرم که میشه هنوز به صفر نرسیده دلم تو حال و هوای پیاده روی اربعین و اینکه بنده توفیق حضور ندارم، مجردم و از طرف والدینم اجازه حضور پیدا نمی کنم، نمیدونم شایدم مشکل از این بنده گناهکار است که خدا رزقم نمیکنه، خلاصه تو این چند روزی که شما و اساتید دیگه و دوستان دیگه نیستن نزدیکه که ما جامونده ها دق کنیم اصلا دلم نمیخواد تلویزیون روشن کنم، معنی یوم الحسرت رو واقعا میچشم، میشه بفرمایید خدا با ما چه برخوردی میکنه و رزق ما چی میشه؟ ما چه نصیبی میتونم داشته باشیم؟ لطف کنید چند قدمی هم به نیابت این بنده حقیر بردارید. خیلی خیلی التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده و همه‌ی زوّار و خدّام دعاگوی امثال شما هستند. قضیه‌ی طرفی که دیر به نماز جماعت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را شنیده‌اید؛ که وقتی به مسجد رسید که دید نماز تمام شده و نمازگزاران در حالِ خارج‌شدن از مسجدند، یک‌مرتبه از عمق جانش ندا کرد: «آخ». یکی از نمازگزاران که اهل معنا بود گفت حاضرم ثواب نمازهایم از آنِ تو باشد و ثوابِ آخِ تو برای من. امیدوارم ثواب «آخ»ِ جنابعالی برای ما و شما باشد و ثواب پیاده‌روی ما نیز. موفق باشید 

18417

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد بزرگوار اخیرا در جلسه ای در مورد چگونه تولیدات فرهنگی فاخر داشته باشیم صحبت می شد بنده هرچه فکر می کنم بیشتر به این نکته می رسم که ما اساسا نمی توانیم به یک تولید فاخر فرهنگی برسیم الا اینکه نسبت آن تولید را با فطرت درونی انسان و در حد اعلا با وجود خداوند منان تعریف کنیم، به عبارتی دیگر اگر یک تولید فرهنگی همه‌ معیارهای لازم از میزان مخاطب تا هزینه .. فرم قالب و را پاشته باشد اما نسبت این اثر با فطرت درونی انسان مشخص و‌ تبیین نشود همان فعالیتی می شود که پس از مدتها زجز و خستگی به قول حضرتعالی آنگاه پوچ می شود. اما می بینیم آثاری که در طول تاریخ این‌نسبت را خوب تعریف کرده اند حتی اگر به دنبال تولید فاخر هم‌نبوده اند اما اثر ماندگاری را تحویل داده اند. بسیاری از تولیدات فرهنگی ما چون نسبتشان را در ابتدا با فطرت خداحوی انسان تعربف نمی کنند عموما پوچ از آب در می آیند. مثلا با شروع می کنیم به تولید یک برنامه برای خنده بینندگان فارغ از اینکه این برنامه اگر از حد خود خارج شود اساسا به فطرت انسان همخوانی ندارد و مخاطب آن را پس می زند. لطفا نظرتان را در مورد برداشت بنده حقیر بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی بسیار مهمی است منتها همین موضوع را باید به روش هنرمندانه به صحنه آورد تا به صورت مستقیم نباشد و این، کار هر کسی نیست. موفق باشید

18293

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیک خدا قوت: در نوشته نحله نجف از مرحوم شجاعی یاد کردید بنده از همین مطلب استفاده می کنم و سؤالی که علی الظاهر مقدر است خدمتتان عنوان می کنم شاید زاویه ای از بحث بر جای مانده روشن شود: سؤال 1 : آیا به محضر مرحوم شجاعی رفتن (مثلا) و تحت عنایت ایشان و با دستورات ایشان و امثال ایشان طی طریق و سلوک کردن صحیح است در این تاریخ؟ سؤال 2 : آقایانی که خود را شایسته استادی در وادی سلوک می دانند در این زمان چه کنند؟ در ضمن از صحبت های شما در مورد امام یاد زندگینامه عبد القاهر جرجانی افتادم (از یک حیث) که گفته هذا قدمی علی راس کل ولی. توفیقاتتان روز افزون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحضر هستید که آیت‌اللّه محمد شجاعی رحلت کرده‌اند ولی به نظر بنده آثار ایشان تا اندازه‌ی زیادی برای یک سلوک، راه‌گشا است 2- در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت هست، عرض شده که چرا مرحوم آیت اللّه بهجت می‌فرمایند در این تاریخ علمِ تو استاد توست. موفق باشید

18114

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: من متاهلم و یه بچه دارم الانم بیکارم. نمیدونم چرا هر جا میرم سر کار نمیتونم اونجا کار کنم. از اول که میرم کار رو می بینم دلم میگیره تمایلی به اون کار ندارم. استاد چکار کنم؟ تو خونه پدرم دارم زندگی می کنم و سرمایه ای هم ندارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان مسئول زندگی خود حتی اگر عملگی هم بکنید، کار بدی نکرده‌اید زیرا از همین طریق شخصیت خود را شکوفا نموده‌اید. موفق باشید

17960

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد عزیز سلام: شما فرمودید که دعا باعث این می شود که تقدیرات، بهتر و آسان تر به انسان برسد و تقدیرات در حالت کلی تغییری نمی کند ولی در پاسخ دیگری به سوالات فرمودید که دعا باعث می شود که انسان به تقدیری برتر دست یابد لطف می کنید در مورد این توضیح کوتاهی بفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت نمی‌کند. در هر حال به اندازه‌ای که انسان‌ها رجوع به حق داشته باشند، به ساحات برتر عالمِ وجود وارد می‌شوند. هم به معنای رسیدنِ بهتر به تقدیری که دارند، و هم رسیدن به تقدیری متعالی‌تر، مگر آن تقدیراتی که عینِ عین ثابته‌ی آن‌ها است. موفق باشید

17585

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی: با سلام لطفا فایلهای صوتی کلاسای چهارشنبه رو بذارید رو سایت که اونایی که امکان استفاده حضوری رو ندارند حداقل از صوتها استفاده کنند اگر هر هفته لطف کنید فایل صوتی همون هفته رو بذارید خیلی خوبه؛ ممنون؛ اجرتون با حضرت حق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بر آن است همان‌طور که شما می‌فرمایید عمل شود. مگر آن‌که یک هفته عاشورا بود و یک هفته نیز بنده مسافرت بودم. موفق باشید

17190

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و احترام: سوال اول: غربی ها توی روانشناسی شون میگن حداقل پارامترهای لازم برای فرزندآوری این سه عامل هست: 1) توان محبت کردن به فرزند 2) توان تأمین مالی فرزند تا چند سال 3) عدم جابه جایی مکانی (مثل اساس کشی یا ...) به نظر می رسه اینا خیلی کمه و با وجود این عوامل، حداقل های لازم فراهم نمیشه. نظرتون چیه؟ چه زمانی باید به بچه فکر کرد؟ حداقل های لازم چیست و چه آمادگی های "روحی" ای لازم است؟ آیا پدر و مادر باید به ثبات شخصیتی کامل رسیده باشند که بچه دار شوند؟ چه حدی از ثبات لازم است؟ سوال دوم: توی قرآن درباره هدف ازدواج (سکنی و آرامش) صحبت شده ولی درباره هدف فرزندآوری چیزی ندیدم. هدف از بچه آوردن و تولید نسل چیه؟ برخی می گویند هدف از فرزندآوری، ادامه نسل است. ولی ادامه ی نسل که هدف نیست. «ادامه ی نسل» صرفا «ترکیب واژه ی جدید» ی برای همان «تولید نسل جدید» است. اگه هدف از به دنیا آوردن انسان جدید، به جا گذاشتن باقیات الصالحات است، از راه های دیگه هم میشه این هدف رو محقق کرد. مثلا تفسیر المیزان و ماندگاری این اثر، شاید به اندازه ی هزاران فرزند برای علامه طباطبایی (ره) آورد و باقیات الصالحات داشته باشد. آیا صرف عشق و علاقه ی مادری برای بچه دار شدن موجه است؟ مثلا همانطور که آب خوردن برای پاسخ به نیاز تشنگی است، بچه آوردن هم می تواند برای پاسخ به نیاز عشق مادرانه باشد؟ آنوقت اگر مادری این احساس نیاز را نداشت، هدف برای او منتفی است؟ سوال سوم: نمی توانم به این جمع بندی برسم که به دنیا آوردن آدم دیگه ای، لزوما خوب باشه..... اون آدم هایی که به گفته ی قرآن در قیامت می گویند «یالیتنی کنت ترابا»، اگه از اول زاده نمی شدند بهتر نبود؟ تضمینی وجود دارد که ما چنین آدمی خلق نکنیم وقتی شاید خودمون یکی از این آدم ها باشیم که همین ندا رو سر می دهند؟ آیا با وجود اینکه قیامت یوم الحسرت هست، چون نهایتا بعد از سالیان نوری، همه ی انسانها به بهشت می روند – غیر از تعدادی انگشت شمار - می توان گفت خلق انسان های جدید ارزشش را دارد؟ به عبارت دیگر بهشت نهایی، ارزش خلق کردن (به دنیا آوردن) انسان ها را دارد؟ خلق کردن آدم های جدید به سالهای سال عذاب های برزخی می ارزد یا خیر؟ سوال چهارم: دور و بر من معمولا آدم هایی که سطح فرهنگی پایین تری - از نظر عرف - دارند، بیشتر بچه دار می شوند تا خانواده هایی که نسبت به تربیت فرزند حساس ترند. به نظرتون این برای فهم و شعور نسل های آینده میتونه خطرناک باشه؟ سوال پنجم: اینکه گفته می شود «کسی که به دنبال آخرت برود، دنیایش آباد می شود»، آباد شدن دنیا در اینجا به چه معنی است؟ از طرف دیگر هم «البلا للولا، هرکه مقرب تر است، جام بلا بیشترش می کِشند» .چگونه می توان این را با آباد شدن دنیا جمع کرد؟ سوال ششم: فرمودید انسان باید طوری زندگی کند که انگار همین الآن می میرد و طوری زندگی کند که انگار تا ابد زنده است. می شه این رو بیشتر و ملموس تر توضیح بدین؟ سوال هفتم: سوال 17129، فرمودید «اسلام نمی خواهد زنان قلدری و بی منطقی مردان را تحمل کنند»، از طرفی می گویند «برای رسیدن به مقام حضرت آسیه، زنان باید بر بداخلاقی های شوهر خود صبر کنند». نمی توانم این دو جمله را با هم جمع کنم. بالاخره تئوری اسلام در مواجهه با قلدری و بی منطقی مردان چیست؟ سوال هشتم: فرمودید یک روز رانندگی برای زن تبرج بود ولی امروز نیست. به نظرتون چرا در دوره ای رانندگی که امری بسیار عادی است برای زن تبرج به حساب می آمده؟ به نظرتون نگاه های جنسیتی اسلام عامل حساسیت بی جا نسبت به زن و تبرج شدن رانندگی او، نبوده؟ پیشاپیش از توجهتون و پاسخ به سوالاتم بسیار سپاسگذارم. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان خدایی که فرزند را خلق کرده است همه ی شرایط رشد او را و رزق او را فراهم می کند عمده آن است که ما با توکل به خدا وظیفه ی خود را درست انجام دهیم. موفق باشید

16091
متن پرسش
سلام: وقتی شهید آوینی می گوید که دنیای امروز دنیای روش ها و ابزار است 1. آیا منظور ایشان اصالت روش ها و ابزارِ تصرف در طبیعت است یا ذات اصالت روش و ابزار مد نظر ایشان است؟ 2. آیا در تمدن نوین اسلامی اصالت باید به روش و ابزار معاشقه با طبیعت داده شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فرق نمی‌کند. فرهنگ غربی در هر حال اصالت را به روش و ابزار می‌دهد، نه به خصلتِ رجوع به حقیقت 2- در تمدن اسلامی، اصالت به حقیقت داده می‌شود و در حدّی که رابطه‌ی انسان با حقّ به هم نخورد، از ابزارها استفاده می‌گردد و در نتیجه معاشقه‌ی انسان با طبیعت محفوظ می‌ماند در حالی‌که انسان غربی معنای خود را در مصرف محصولات تکنولوژی شکل داده است، آن‌هم به هر قیمتی که باشد. موفق باشید

15914
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: در سوره الرحمن آیه «فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ » ﴿۵۲﴾ منظور از اینکه در آن دو بهشت از هر لذتی (میوه ها) دو نوع است چیست؟ تفسیر این دو نوع لذت چیست؟ آیا می توان گفت مقصود یکی لذت روحانی (حاصل از توحید) و لذت دیگر مربوط به لذت برای تامین قوه خیال انسان می باشد؟ لطفا کمی از اسرار این آیه را بازگو بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته‌ی خوبی را از آیه‌ی مذکور را متذکر شده‌اید و عموماً به همین نوع، موضوعات اشاره دارد. مثل فاکهه‌ی تجلی به مقام قلب، و فاکهه‌ی متجلی به مقام روح، که فوق قلب است. موفق باشید

15225
متن پرسش
استاد گرامی سلام: درخواستی به شماره 15165 داشتم گویا لایق ندانستید پاسخ داده شود این هم نشانه دیگری بر بدبختی من است فکر می کنم مصداق این آیه هستم: «و نادی أصحاب النار أصحاب الجنة أن أفیضوا علینا من المآء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکافرین»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً جواب داده شده است. عیناً همان جواب را دوباره خدمتتان ارسال می‌داریم. سعی بفرمایید ایمیل خود را در همه‌ی قسمت‌ها بررسی کنید زیرا بعضاً نیاز نیست که جواب‌ها در معرض دید سایر کاربران قرار گیرد، به‌خصوص که در بعضی از سؤال‌ها خصوصیات فردی سؤال‌کننده مطرح است.

 باسمه تعالی: سلام علیکم: زیارت امین اللّه با نظر به جمال مولایمان علی«علیه‌السلام» مدتی مشغول شوید و به فراز قسمت دوم بیشتر توجه فرمایید. اصلِ زیارت را با شرح مختصری که بر آن داشته‌ام، خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید  زیارت امین اللّه

حضرت امام محمّد باقر(ع) فرمودند هرکه از شیعیان ما این زیارت و دعا را نزد قبر امیرالمومنین(ع)یا نزد قبر یکى از ائمه(ع) بخواند، البته حقّ تعالى این زیارت و دعای او را در نامه‌اى از نور بالا برد.

 خوب است که «زائر» در محضر هر امامی در فرصت مناسب این زیارت را که شامل معارف و مناجات بس گرانقدری با حضرت رب‌العالمین است؛ بخواند. در آن دعا طوری «زائر» به ملاقات خدا دست می‌یابد که به جای آن‌که از خدا چیزی بخواهد؛ راضی‌شدن از خدا را طلبِ خود قرار می‌دهد، زیرا خدا است که مقصد و مقصود هرکسی است. راستی را، اگر کسی به مقصد رسید، جای دیگری باید برود؟!! «سوار چون‌که به منزل رسد، پیاده شود».

(اَلسَّلامُ عَلَیک یا امینَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ)

 سلام بر تو اى امانتدار خدا در زمین او و حجتش بر بندگان او. او امین الهی در دین و در سرّ و در خلق می‌باشد. خلق خدا باید در اختیار امام معصوم باشد که امین اللّهِ مطلق است. زیرا خداوند سرّش را به او سپرده و حجت او است بر بندگانش، و از این جهت خداوند به او احتجاج می‌کند اگر مردم از امام معصوم عدول کنند.

(اَلسَّلامُ عَلَیک - نام هر امامی که مشغول زیارت او هستی، بگو و ادامه بده-  اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ. )

سلام بر تو اى - نام آن امام را اظهار کن و بگو- گواهى دهم که تو در راه خدا جهاد کردى و چنانچه باید به کتاب خدا رفتار کردى و پیروى کردى از سنت‌هاى پیامبرشf. و به لحاظ سلوکی و توحیدی آن‌طور که نهایت جهاد با نفس و ظلمات است، مجاهده‌ی نفس نمودی و مقیّد به شریعت الهی بودی و تنها سنت نبیّ الهی را انجام دادی، نه سنت کسانی که به ناحق به جای رسول اللّه قرار گرفتند.

(حَتّى دَعاک اللَّهُ اِلى جِوارِهِ فَقَبَضَک اِلَیهِ بِاخْتِیارِهِ وَ اَ لْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّةَ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلى جَمیعِ خَلْقِهِ)

تا در مسیر مجاهدت در مسیر الهی و عمل به کتاب الهی تا آن‌جا ادامه دادی که خداوند تو را به جوار خویش دعوت فرمود و به اختیار خودش جانت را قبض نمود - تو را با اختیار خود برد، نه به خاطر اتفاقی که ابن‌ملجم گمان کرد تو را از صحنه خارج کرد- و ملزم کرد دشمنانت را به حجت و برهانی که تو آن حجت و برهان بودی و حتی ابن‌ملجم هم خبر داشت که تو حجّت خدایی.[1]

«زائر» از این مرحله به بعد؛ یک‌مرتبه به طلبِ سلوکی بسیار متعالی منتقل می‌شود و اظهار می‌دارد:

(اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک راضِیةً بِقَضاَّئِک مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعاَّئِک مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیاَّئِک مَحْبُوبَةً فى اَرْضِک وَ سَماَّئِک صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلاَّئِک شاکرَةً لِفَواضِلِ نَعْماَّئِک ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلائِک مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقاَّئِک مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى لِیوْمِ جَزاَّئِک مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِیاَّئِک مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِک مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَ ثَناَّئِک)

خدایا نفس مرا نسبت به مقدّراتت که برایم رقم زده‌ای، با معرفتی ناب مطمئن گردان. و راضی گردان به قضای خود - تا هرآن‌چه را تو برایم مصلحت دانسته‌ای، را با رضایت خاطر بپذیرم- تشنه‌ی ذکر و دعا و نجوایِ با تو باشم همراه با عشقی حقیقی و توحیدی ناب. نفسی به من عطا کن که دوست‌دارِ اولیاء تو باشد و در عین حال مرا از اولیاء خود قرار ده تا در زمین و آسمان محبوبِ اولیاء‌ات قرار گیرم. بر بلاهایی که برایم تقدیر کرده‌ای، شکیبایی و پختگی نشان دهم. شاکر نعمت‌های زیبای تو و مدیون نعمت‌هایت باشم. یادآورِ نعمت‌های کامل و تمام تو باشم. مشتاق شیرینی لقایِ خوش تو باشم. تقوا را برای روز جزای تو به عنوان توشه‌ای برگیرم. پیرو سنت‌های اولیاء تو باشم. از هر آن‌چه دشمنان تو بدان مشغولند، فاصله داشته باشم. در دنیا و آخرت مشغول ثنا و حمد تو باشم.

«زائر» در این فراز با دل‌دادگیِ کامل سعی دارد از هر آن‌چه او را به دنیا مشغول می‌کند و از خدا وامی‌دارد، عبور نماید و بعد از آن وضع او آن‌چنان دگرگون می‌گردد که با زبان دیگر یعنی زبانِ بی‌تابانه در محضر آن امام معصوم سخن می‌راند و اظهار می‌دارد:

(اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتینَ اِلَیک والِهَةٌ وَسُبُلَ الرّاغِبینَ اِلَیک شارِعَةٌ وَاَعْلامَ الْقاصِدینَ اِلَیک واضِحَةٌ وَاَفْئِدَةَ الْعارِفینَ مِنْک فازِعَةٌ وَاَصْواتَ الدّاعینَ اِلَیک صاعِدَةٌ وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاک مُسْتَجابَةٌ وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَیک مَقْبُولَةٌ وَعَبْرَةَ مَنْ بَکى مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِک مَوْجُودَةٌ وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِک مَبْذُولَةٌ)

خداوندا! قلب مشتاقان به تو سختْ سرگردان تو است و هرکس به تو رغبت داشته باشد، بدون هیچ فاصله‌ای راهش به سوی تو باز است و نشانه‌های آمدن به سوی تو واضح و روشن است و دلِ آن کس که تو را شناخت، از تو هراسان است و هرکس به سوی تو دعا کرد، دعایش بالارونده است و درهای اجابت برای این افراد گشوده است و دعوت آن‌کس که با تو سخن بگوید، مستجاب است و توبه‌ی کسی که به سوی تو توبه کند، قبول و پذیرفته است و اشک آن کس که از خوف تو اشک بریزد، مورد رحمت است و دادرسی برای کسی که به تو استغاثه کند، موجود. و کمک برای کسی که از تو کمک بخواهد، فراوان.

(وَعِداتِک لِعِبادِک مُنْجَزَةٌ وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَک مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ الْعامِلینَ لَدَیک مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَک اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْک نازِلَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ اِلَیهِمْ واصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرینَ مَغْفُورَةٌ وَ حَواَّئِجَ خَلْقِک عِنْدَک مَقْضِیةٌ وَ جَواَّئِزَ السّآئِلینَ عِنْدَک مُوَفَّرَةٌ وَ عَواَّئِدَ الْمَزیدِ مُتَواتِرَةٌ وَ مَواَّئِدَ الْمُسْتَطْعِمینَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّماَّءِ مُتْرَعَةٌ)

و وعده‌هایى که به بندگانت دادى وفایش حتمى است، و لغزش کسى که از تو پوزش طلبد بخشوده است و کارهاى آنان‌که براى تو کار کنند در نزد تو محفوظ است و روزی‌هایى که به آفریدگانت دهى از نزدت ریزان است و بهره‌هاى بیشترى هم به سوی‌شان مى‌رسد و گناه آمرزش‌خواهان(از تو) آمرزیده است و حاجت‌هاى آفریدگانت نزد تو روا شده است و جایزه‌هاى سائلان در پیش تو شایان و وافر است و بهره‌هاى فزون پیاپى است و خوان‌هاى احسان تو براى طعام‌خواهان آماده است و حوض‌هاى آب براى تشنگان لبریز است.

(اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعاَّئى وَاقْبَلْ ثَناَّئى وَاجْمَعْ بَینى وَبَینَ اَوْلِیاَّئى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ اِنَّک وَلِىُّ نَعْماَّئى وَمُنْتَهى مُناىَ وَغایةُ رَجائى فى مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ)

پس خدایا دعایم را مستجاب کن و بپذیر مدح و ثنایم را و گردآور میان من و دوستانم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین که به راستى تویى صاحب نعمت‌هایم، و منتهاى آرزویم، و سرحد نهایى امیدم، و بازگشتگاه و اقامتگاهم.

(اَنْتَ اِلهى وَسَیدى وَمَوْلاىَ)       

تویى معبود و آقا و مولاى من.

(اِغْفِرْ لاَِوْلِیاَّئِنا وَ کفَّ عَنّا اَعْداَّئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْیا وَ اَدْحِضْ کلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى اِنَّک عَلى کلِّشَىءٍْ قَدیرٌ)

بیامرز دوستان ما را و بازدار از ما دشمنان‌مان را و سرگرمشان کن از آزار ما و آشکار کن گفتار حق را و آن را برتر قرار ده و از میان ببر گفتار باطل را و آن را پست گردان که به راستى تو بر هرچیز توانایى.

 


   [1] - در رابطه با این‌که همه می‌دانستند علی حجّت خداوند است جریان «حبابه‌ی والبیه» که از شیعیان عاقله‌ی کامله‌ی جلیله و عالم به مسایل حلال و حرام و بسیار متعبد و کوشا در عبادت بود که هشت امام را درک کرده بود؛ می‌‌‌تواند نمونه‌ی خوبی باشد. او نقل می‌کند: «یک روز امیرالمؤمنینu را در محل پیش قراولان لشگر دیدم که با تازیانه‌ی دوسری که در دست داشت، فروشندگان ماهی‌های جری(بی‌فلس) و مارماهی و سگ‌ماهی و ماهیان در آب مرده را، می‌زد و با لحن آمرانه‌ای چون: «ای فروشندگانِ مسخ شده‌های بنی اسراییل و ای لشگرِ بنی‌مروان»! آنان را از فروختن این نوع ماهی‌های حرام بازمی‌داشت. در این هنگام «فرات بن احنف» که در آن‌جا حاضر بود، از جای برخاست و به سوی حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! لشگر بنی مروان چه کسانی هستند؟ علی(ع) در پاسخ او فرمود: «آن ها کسانی بودند که ریش‌های خود را می‌تراشیدند و سبیل‌های خود را رها کرده و آن را می‌تابیدند، خداوند هم آنان را مسخ کرد. حبابه می‌گوید: من تا آن روز گوینده‌ای را خوش بیان‌تر از او ندیده بودم؛ او را دنبال کردم تا این‌که در جلویِ خان مسجد(محوطه‌ی جلوی مسجد) نشست، به او عرض کردم: خداوند تو را مشمول لطف و رحمت خویش قرار دهد، دلیل بر امامت چیست؟ آن حضرت با دست خود اشاره به ریگی که روی زمین افتاده بود کرد و فرمود: «آن را نزد من بیاور». من آن ریگ را برداشتم و به ایشان دادم، آن حضرت ریگ را در کف دست خود گذاشت و با دست خود آن را نرم کرد، سپس با نگین انگشترش که نام خود آن حضرت بر آن نقش بسته بود، آن سنگریزه را مهر کرد، سپس به من گفت: ای حبابه! هر گاه کسی ادعای امامت کرد و توانست چنان که دیدی بر سنگریزه‌ای مهر بزند، پس بدان که او امام واجب الاطاعه است. همانا امام کسی است که هر چه را بخواهد و اراده کند، از او پنهان نگردد. حبابه گوید: من رفتم تا هنگامی که امیرالمؤمنین(ع)به درجه‌ی رفیع شهادت رسید. من نزد امام حسن(ع)آمدم، آن حضرت در مسند امیرالمؤمنین نشسته بود و مردم، معالم دین خود را از او سؤال می‌کردند. چون حضرت مرا دید، فرمود: «ای حبابه‌ی والبیه!» عرض کردم: بله، ای مولای من! فرمود: «آن چه همراه داری بیاور، من آن سنگریزه را به او دادم، آن حضرت نیز همانند امیرالمؤمنین علی(ع) برای من بر آن سنگریزه مهر نهاد.

پس از شهادت امام حسن(ع) به نزد امام حسین(ع) شرف حضور پیدا کردم. حضرت در مسجد پیغمبر(ص)نشسته بود، چون وارد شدم، مرا خوش آمد گفت و به نزدیک خودش خواند و فرمود: «ان فی الدلالة دلیلا علی ما تریدین، افتریدین دلالة الامامة؟»؛ در میان نشانه‌ی امامت، آن‌چه را تو می‌خواهی هست، آیا دلیل امامت را می‌خواهی؟ گفتم: آری آقای من، فرمود: «آن‌چه با خود داری بیاور». سنگریزه را به آن حضرت دادم و او هم بر آن مهر نهاد.  پس از شهادت آن حضرت نزد علی بن الحسین(ع)رفتم. در آن موقع سنّ من به صدو سیزده سال رسیده بود و از شدت پیری ضعف بر وجودم غلبه کرده و رعشه بر اعضای من افتاده بود. آن حضرت در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت بود. مدتی منتظر ماندم تا این‌که خسته شدم و از دریافت نشانه‌ی امامت مأیوس گشتم، برخاستم که بروم، دیدم آن حضرت با انگشت سبابه به من اشاره فرمود، ناگاه دیدم جوانی به من بازگشته و خود را دختری باگیسوان مشکین دیدم. چون نمازش تمام شد، گفتم: ای آقای من! چقدر از دنیا گذشته و چقدر باقی‌مانده است؟ فرمود: «اما ما مضی فنعم و اما ما بقی فلا» ؛ «آن‌چه را که گذشته است می‌دانم و آن‌چه را که باقی است، کسی نمی‌داند. سپس فرمود: «آن چه همراه داری بیاور.» من سنگریزه را به او دادم و حضرت بر آن مهر نهاد.  پس از شهادت امام سجاد(ع)به خدمت امام محمد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا(صلوات‌الله علیهم اجمعین) رسیدم و همه‌ی حضرات سنگریزه را برایم مهر کردند. از عبدالله بن همام نقل است که وی پس از آن نه ماه دیگر زنده بود. (بحارالانوار، ج 25، ص 177؛ در «اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3، از «محمد بن هشام » نقل شده است.)

 

15127
متن پرسش
با سلام و آرزوی سلامتی برای شما استاد بزرگوار: امسال محرم مثل هرسال نبود. بعد از روز عاشورا حس کردم چرا فقط تاسوعا و عاشورا یاد امام حسین علیه السلام هستم؟ تصمیم گرفتم هر رروز تا جایی که یادم هست بر خواندن زیارت عاشورا مداومت کنم و هرروز صبح بعد از نماز صبح زیارت عاشورا را خواندم. البته گاهی هم فراموش می کردم، چون دختری دارم که امسال نماز خواندن را شروع کرده و بیدارکردن او و مواظبت بر نماز او گاها این مسأله را از ذهنم دور می کرد اما به جد می توانم بگویم تقریبا هر روز خواندم. اثرات واقعا خوبی را حس می کردم. تا اینکه امروز بعد از تقریبا پنج ماه که خوانده ام مطلبی را در مفاتیح خواندم در مورد این زیارت و مداومت بر آن که... در نیتم برای خواندن آن فقط برای امام حسین علیه السلام و عرض ارادت، خلل ایجاد کرده است. این را واقعا نمی خواهم برای خودم بخوانم...یا ثواب. باید چگونه این را درست کنم؟می خواهم فقط بگویم که با دوستان ایشان دوست و دشمن دشمنان ایشان هستم... واقعا بگویم که از خدا می خواهم سلام و صلواتش را بر او و خانواده اش و اصحابش و یارانش بفرستد. الان اما هر بار می خوانم بفکر ثواب و برکاتشم... نیتم انقدر خالص نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ثواب خواندن زیارت عاشورا از آنِ آن‌هایی که به دنبال ثواب‌اند. ما جز نگاه به مولایمان حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در عالم هستی چیز دیگری نمی‌خواهیم. به هر بهانه‌ای که بتوانیم فقط نظر به آن حضرت را مدّ نظر داریم. گفت:

ما گدایان خیل سلطانیم / شهر بند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود / هر چه ما را لقب دهند آنیم

گر برانند و گر ببخشایند / ره به جای دگر نمی دانیم

چون دلارام می زند شمشیر / سرببازیم و رخ نگردانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند / ما تماشاکنان بستانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست / در همه عمر از آن پشیمانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت / ترک یار عزیز نتوانیم

موفق باشید

14595
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر: یگ سری از کارها و حتی مشکلاتم تو زندگی دقیقه ی 90 و یا در وقت اضافه حل میشند. و نمیتونم کار دیگه ای انجام بدم و انگار اصلا دست من نیست. ناگفته نمونه که دست خدا رو می بینم و تو زندگیم حس می کنم و این رو که خیلی هوام را داره می بینم. یکی از این مشکلات ازدواجم که مطمئنم خدا نظر داره و حکمتی در دیرکردش هست. می خواستم بدونم راهی برای خارج شدن و حتی دلیل این تاخیرها از جمله ازدواجم چی میتونه باشه؟ با تشگر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند عموماً در امور، صبر ما را امتحان می‌کند. موفق باشید

13989

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل من طلبه هستم. در سفرهای تبلیغی خود در روستاها می خواهم یکی از کتابهایتان را تدریس کنم. شما چه کتابی را معرفی می کنید. به شاگردان کدام کتابتان را معرفی کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای جوانان کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» خوب است و برای مردم، یک بحث اخلاقی بکنید مثل روایت «ای اباذر» و یا روایت «یابن‌الجندب». بحث نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه نیز بصیرت خوبی به مخاطبین می‌دهد. موفق باشید

9133
متن پرسش
شما در توضیحِ «غایت مفقود محال است» می‌فرمایید: «جوانی برای کودک، یا پیری برای جوان، به‌عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست‌.»، من نفهمیدم: «پیری در خارج موجود است» یعنی چه؟! مسلماً پیریِ دیگران به ما ربطی ندارد که کسی بگوید: «یعنی پیرهایی در خارج هست»، و لذا نمی‌تواند پیریِ دیگران غایت ما قرار بگیرد. و به نظر حقیر خیلی هم بعید است که پیری یک مابه‌ازائی در عالم غیب داشته باشد؛ چرا که اصلاً پیری واقعیتی نیست تا ما بازاء خارجی داشته باشد، بلکه همان فرسوده‌شدن سلول‌های بدن در اثر بالا رفتن سنّ است. بدن واقعیت دارد، اما حالت بدن، واقعیتی مستقل از بدن نیست تا ما بازاء مستقلی داشته باشد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: محال‌بودن غایت مفقود از این قرار است که هرجا حرکتی هست آن حرکت به سوی غایتی باید باشد، زیرا حرکت، تبدیل قوه به فعل است. و در هر حرکتی قوه‌های مشخصی در میان است که در اثر حرکت به فعل تبدیل می‌شود، زیرا اگر بی‌نهایت قوه در میان باشد که لازم می‌آید بی‌نهایت عدم در میان باشد که در آن صورت چیزی نمی‌ماند که بخواهد حرکت کند. از طرفی قوه‌ها، قوه‌های خاصی هستند در راستای همان موضوعی که در حرکت است. مثل آن‌که قوه‌های حرکت انسان غیر از قوه‌های حرکت گوسفند است. در هرحال وقتی در هر حرکتی غایت مفقود نیست و قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد و مثال پیری برای جوانی که ارسطو می‌زند به این لحاظ است نه از جهت ظهور پیری که گفته شود فرسایشی است، چون در نگاه فلسفی فرسایش معنا ندارد، آنچه واقعیت دارد تبدیل قوه‌ها به فعل است، هرچند در ظاهر مثل گندیدن سیب آثار انسانی بر آن مترتب نباشد که در بحث قوه و فعل کتاب نهایه مورد بحث قرارداده‌اید. موفق باشید
8583

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: تفاوت تعبیر «فلما ذاقا الشجره» با آیه «فاکلا منها» به چه دلیل است و گویای چه مطلبی است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ظاهراً این دو واژه به یک معنا در این دو آیه به کار رفته است. چون چشیدن هم یک نوع خوردن است و لذا می‌خواهد بگوید وقتی خوردنشان در حدّ چشیدن هم بود، عیوبشان ظاهر شد زیرا رویکردشان دنیایی گشت. موفق باشید.
7317
متن پرسش
با سلام معنای اصالت فرد و اصالت اجتماع چیست؟ گویا بین استاد مطهری و استاد مصباح در این زمینه اختلاف وجود دارد دلیل اختلاف چیست و نظر قران اصالت فرد است یا اجتماع؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی علماء اسلام معتقدند اصالت با حق است حال در هر منظر می‌توان نقش حق را دید و به اعتبار حق اصالت را به جامعه و یا فرد داد. آری جامعه در جای خود یک شخصیت دارد که علامه در آیه‌ی 200 آل‌عمران به آن پرداخته‌اند و فرد هم در جای خود اصالت دارد از آن‌جهت که به خودی خود می‌تواند تصمیم بگیرد و محل تجلی الطاف الهی باشد. موفق باشید
6221
متن پرسش
بسم اله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار سئو الم این بود که دقیقا معنای جسمانیه الحدوث بودن نفس به چه معناست؟ ایا نفس پس از اماده شدن جسم از عالم غیب به او افاضه می شود و تدبیر بدن را بدست می گیرد و با این تدبیر روز به روز از قوه به فعل تبدیل و کامل می شود و یا این که اساسا از دل ماده و جسم بوجود می اید شهید مطهری در کتاب مقالات فلسفی می نویسد مبدا تکون نفس ماده جسمانی است ماده این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی را بپروراند که با ما وراء الطبیعه هم افق باشد....در جهتی که به کلی خاصیت ماده بودن را از دست بدهد این سخنان به چه معنا است منظور چیست اگر منشاء نفس در ابتدا ماده است چگونه فاقد شی می تواند معطی شی باشد و اگر قراراست همین ماده بر اثر حرکت جوهری مجرد شود در بدو تولد که ماده صرف است چگونه بدن را تدبیر می کند ملاصدرا در اسفار می گوید نفس باید بدن را نگه دارد حال نفسی با این خصوصیت که قوه صرف است خودش را نمی تواند نگه دارد چگو نه بدن را نگه می دارد ؟ و اساسا یعنی چه موجودی که در ذات خود بسیط است از ماد ه تکون پیدا کند شما می فرمودید نفس است که بدن را بر اساس نیازهایش در دوران جنینی می سازد و جهازات و ان چه را بعدا در دنیا احتیاج دارد می سازد چگونه نفسی که از دل ماده تکون می یابد و انگار در ابتدا ماده ای بیش نیست چنین کاری را می کند ایا این که نفس به جایی می رسد که به کلی خاصیت ماده بودن را از دست می دهد یعنی برای تکامل نیاز به ابزار مادی ندارد و یا این که مادی است و موجد نفس ماده است ولی به مرور از ماده بودن خارج می شود ؟ لطفا خلا صه و گذار پاسخ ندهید اجازه بدهید انتقادی را هم به شما مطرح کنم شما بعضا در مسایل سیاسی بسیار مطول و با بسط مطلب را باز می نمایید که البته خوب است ولی بسیاری از سوالات اعتقادی را خیلی خلاصه و بعضا مبهم جواب می فرمایید با توجه به ا ین که خیلی وقتها کسی که سوالی فلسفی یا اعتقادی می پرسد در این باره پاسخهایی را دیده کتابهایی را خوانده و مطلب برایش روشن نشده و نیاز است شما با شرح و بسط بیشتری مثل بعضی مسایل سیاسی جواب بفرمایید البته پر واضح است این مطلب کلیت ندارد با کمال تشکر خداوند سایه شما را بر سر ما مستدام بدارد و از این که وقت بسیاری از خود را برای پاسخ می گذارید خداوند به شما اجر عظیم عطا فرماید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید سخنان امثال شهید مطهری را با توجه به مبانی علمی آن‌ها معنا کرد. یکی از مبانی علمی این بزرگان حرکت جوهری است و در حرکت جوهری روشن می‌شود دائماً فیضی از عالم مافوق، ماده را از قوه به فعلیت می‌برد و هراندازه ماده آماده‌ی فیض برتری شود، فیضی مناسب آمادگی ماده تجلی می‌کند تا آن‌جایی که ماده در بستری قرار گیرد که آماده‌ی تجلی نفس گردد، از این جهت گفته می‌شود نفس در دامن ماده پروریده می‌شود، زیرا ماده است که به جهت حرکت جوهری به مرحله‌ی جذب و پذیرش نفس می‌گردد. با توجه به این امر اشکالات بعدی شما جواب داده می‌شود و به قول خودتان معلوم می‌شود «فاقد شیئ نمی‌تواند معطی شیئ باشد».می فرمائید سوالات اعتقادی را خیلی خلاصه و بعضا مبهم جواب می دهم، اتفاقاً این اندازه که بنده آمادگی دارم مباحث اعتقادی را جواب دهم خیلی مایل نیستم به مسائل سیاسی بپردازم ولی وقتی می‌توان مسائل عقیدتی را درست جواب داد که مثل شما، موضوع مورد بحث را بررسی کرده باشند و بعد بر آن اساس سؤال کنند. ولی بعضاً دوستان طوری سؤال می‌کنند که عملاً باید یک دور حرکت جوهری را برای ان‌ها درس بدهیم، این دیگر سؤال و جواب نخواهد بود. موفق باشید
1697
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده 1-همان طور که مستحضرید فرانسیس بیکن از جمله کسانی بود که در تغییر رویکرد به علم ازتفسیر طبیعت به سلطه و اسیتلای بر آن موثر بوده است(the science is power) و روح علم و تکنولوژی موجود همین تسلط و استیلا برای بهره برداری بیشتر از طبیعت می باشد. با این حال مقام معظم رهبری (حفظه الله) چندین بار در سفارش به آموختن علوم جدید به روایت " العلم سلطان ..." اشاره کرده اند.به نظر می آید که منظور از علم و معنای سلطه ای که معظم له از این روایت برداشت کرده اند همان معنای موجود در دنیای غرب باشد. لطفا در رابطه با این برداشت ما از صحبت های حضرت آقا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مبنای روایتی که مولای متقیان علی (ع): می‌فرماید: « العلم سلطان; من وجده صال و من لم یجده صیل علیه» نظر به کشف استعدادهای طبیعت است با این رویکرد که با طبیعت تعامل کنیم در حالی‌که مبنای سخن بیکن بر اساس ادعای خودش پشت‌کردن به سخن حکیمان است که گفته بودند باید طبیعت را تفسیر کرد. بیکن بر اساس میل نفس امّاره با طبیعت برخورد می‌کند و این غیر از آن سخنی است که می‌خواهد با کشف استعدادهای طبیعت توان بهترین زندگی را برای جامعه فراهم کند. بنده در کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» مبنای سخن بیکن را شرح داده‌ام و شاهد قرآنی آن نگاه را که نحوه‌ای از تفکر شیطانی است بیان کرده‌ام. موفق باشید
27863
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: مدتی مصدع اوقات نشده بودم. طاعات تان مقبول درگاه حق. حتما مستحضر هستید اخیرا برنامه ای از شبکه ۴ پخش می‌شود با نام زندگی پس از زندگی که انگار شوقی به جان‌ها انداخته چه جان آنها که در لابه‌لای کتاب های معرفتی به دنبال رد پای حقیقت بودند چه آن‌ها که توفیق چشیدن حقایق به جان را داشتند چه عامه مردم که در این روزگار پربلا ناخودآگاه تشنه شعاعی از نور هستند. برای بنده حیرت آور است که تمام آنچه به شکل تئوری در کتاب های فلسفه و عرفان خواندیم را عینا در بیان افرادی که مرگ تقریبی داشتند می یابیم اما با یک توصیف شهودی و عینی که در عین حال به نظر می‌رسد بسیار با فهم تئوری مطالب تفاوت دارد. خصوصا در این قسمت اولیه از برنامه خانمی هستند که ظاهرا حالاتی مثل فناء فی الله و دست یابی به علم لدنی یا آگاهی کامل به کل هستی را در شرایط مرگ تقریبی تجربه کردند که نظیر آن در حالات اهل عرفان نیز گزارش شده گرچه مطمئن نیستم بشود از حیث مقام و منزلت با آن شخصیت های بزرگ تطبیق داد اما آنچه مهم است این که گواهانی حتی از عامه مردم این حقایق را چشیده باشند و مثل رسولانی برای ما خبر بیاورند آن هم با همه طراوت و تازگی عین الیقین و مشاهده مستقیم. با دیدن این برنامه گاها نمی‌دانم از شوق گریه کنم و بخندم. عجیب است دیدن افرادی که از ملکوت عالم مستقیم برای ما خبر بیاورند! خدا چه قدر نزدیک است. https://www.telewebion.com/episode/2262373
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بعضی موارد، همان نکاتی است که در جواب سؤال شماره‌ی 27641  عرض شد. 2- آری! بعضاً مطالب، مخلوط می‌شود و بین جذبات ملکوتی و حضور مجرد روح در عالَم، خَلط می‌گردد. در جذبات ملکوتی، بحث سالک مجذوب در میان است که بعضی‌ها به آنچه سالکان بعداً می‌رسند، ابتدا دریافت می‌کنند. ولی به گفته‌ی جناب خواجه عبداللّه اگر همین افراد نیز قدم در مسیر «منازل السائرین» نگذارند، بعد از مدتی با آن جذبات بیگانه می‌شوند. موفق باشید

24159
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و ارجمند: قبولی طاعات و عبادات شما را در این ماه عزیز از خداوند متعال خواستارم. بنده حدود ۲ سال از ازدواجم می گذرد و همسرم از همان اول ازدواج تمایل بسیار کمی به روابط جنسی داشت. همسرم با توجه به اینکه سرد مزاج بود مرا نکوهش می کرد و بعضی وقتها هم به من می گفت تو مثل حیوان هستی و چرا اینقدر تو به من دست می زنی و حتی بعضی اوقات هم با هم دعوا می کردیم. ولی اکنون مورد فوق را فقط تحمل می کنم و به ندرت با او مشاجره می کنم. حال سوال من از حضرتعالی این است: آیا این تحمل من در محضر خداوند ارزشی دارد و در راستای فرمایش «موتوا قبل ان تموتوا» است و خداوند می خواهد مرا از این شهوت قبل از مردن رهایی دهد یا در جهان آخرت به من می گویند اشتباه کردی که اینقدر به خودت زحمت دادی باید یک شخصی را برای خودت صیغه می کردی. و آیا این اتفاق برای من نوعی هدایت تکوینی نیست؟ آیا تحمل این کمبود برای سیر و سلوک مفید است یا مضر؟ لطفا برای من توضیح دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست است که میل جنسی مربوط به بُعدِ غریزی ما است و ربطی به ابعاد فطری انسان ندارد که محرومیت از آن موجب نقص در انسانیت انسان شود؛ ولی لذات حلال جنسی موجب شوق در عبادت می‌گردد و چه خوب است که با رابطه‌ی خوب با همسرتان در این مورد با هم کنار بیایید زیرا برای ایشان هم آن رابطه‌ی جنسی لازم و مفید است. و وظیفه‌ی زن است خود را و زیبایی‌های خود را برای همسر خود عرضه کند. موفق باشید

22360
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: خواهشمند است در خصوص این روایت توضیح بفرمایید با اینکه قبلا فرموده بودید موجود مجرد هیچگاه نمی میرد این چگونه مرگی است که در روایت از آن صحبت شده است؟ بنابر روایتی که از امام سجاد (ع) آمده است ایشان می‌فرمایند «هنگامی که اسرافیل در صور می‌دمد مرگ، تمام موجودات را در کام خود فرو برده و سکوتی مرگبار عالم هستی را فرا می‌گیرد سپس خداوند به عزرائیل می‌فرماید:‌ ای عزرائیل چه کسانی باقی مانده‌اند؟ فرشته مرگ می‌گوید: «انتَ الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمی‌میری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من.» خداوند به عزرائیل دستور می‌دهد که روح آن سه فرشته مقرب درگاهش را قبض کند. سپس خداوند می‌فرماید: چه کسی مانده است؟ عزرائیل جواب می‌دهد: بنده ضعیف و مسکین تو عزرائیل، در این هنگام از طرف خدا خطاب می‌رسد. بمیر‌ ای ملک الموت. عزرائیل صیحه‌ای می‌زند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ می‌شنیدند در اثر آن می‌مردند. وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار می‌شود، می‌گوید: اگر می‌دانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است همانا در این باره با مومنین مدارا می‌کردم. با تشکر و آرزوی طول عمر با عزت برای جنابعالی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نحوه مرگ به معنای فنای همه‌ی مخلوقات با تجلیِ نور واحدِ قهّار است به معنایِ ظهور مقام احدیتِ حضرت حق، که همه‌ی مخلوقات از این جهت در نور احدیتِ او فانی هستند در عین آن‌که باقی به حق می‌باشند. به همین جهت قرآن در جواب کسانی که می‌گویند آیا ما بعد از مرگ نابود می‌شویم؟ به پیامبر دستور می‌دهد که: «قُلْ يَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذي وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلي‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون»(سجده/11) بگو همه‌ی شما را ملک‌الموتی را که بر شما گمارده شده است، تمام و کمال می‌گیرد و سپس به سوی پروردگارتان بر می‌گردید. لذا پس بحث بر گرفتن و برگشتن است و این‌که می‌فرماید به سوی پروردگارتان برمی‌گردید به همان معنای فنای در مقام احدیت است. و مرحله‌ی بعد از تجلی نور واحد قهّار، مرحله‌ی تجلی اسم اللّه است که با آن، «حشر» شروع می‌شود و هرکس در جایگاه خود قرار می‌گیرد. معنایِ مرگ ملک‌الموت در راستای تجلی کامل نور احدیت است تا هیچ‌ موجودی با نحوه‌ی بودنِ خود در میان نباشد، بلکه همه به «بودِ» حق موجود شوند. موفق باشید 

نمایش چاپی