باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که آخرین حربهی شیطان موضوع جنسی است که شیطان از طریق زنان به میدان میآورد. و از این جهت میگویند زنان حربهی شیطاناند، نه این که منظور، جنس زنان باشد بلکه منظور راهی است که شیطان از طریق مسائل جنسی در زندگیها ورود مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند خواست به نحوی ایشان از نجف دل بکنند و تصوری جز برگشت به تبریز نداشتند و خداوند آرامآرام کار را به قمآمدنِ ایشان کشاند. مثل آنکه خداوند کارِ حضرت یوسف«علیهالسلام» را آرامآرام به عزیزی مصر ختم کرد. راههای رساندنِ رزق به علماء فنون خود را دارد که از عقل ما بیرون است ولی از دست خدا بیرون نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از نظر سیر مطالعاتی، سیر مطالعاتی روی سایت کمک میکند 2- در ضمن سری به جواب سؤال شمارهی 16818 بزنید 3- در مورد سوریه نیز اگر احساس میکنید که روحتان به چنین حضوری نیاز دارید، خوب است که نسبت به آن فکر کنید. بالاخره حضور در آن جبهه، راهِ گشودهای است که افراد وجود برتر خود را در آن جستجو میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- موضوع اراده و اختیار را در جزوهی «جبر و اختیار» که بر روی سایت هست، دنبال کنید 2- اگر روح انسان در خواب نتواند به عالم مثال منفصل سیر کند، بیشتر مشغول خطورات روزمرهاش میشود و همانها را در درون خود میسازد 3- اینطور نیست که انسان چیزی بیرون نفس خود را ادراک نکند، مگر آنکه روحش گرفتار روزمرّهگیهایش باشد، وگرنه اگر قلب و روح او پاک و مطهر باشد، آنچنان با عالم مثالِ منفصل مرتبط میشود که صورتهای غیر قابل تصوری را مییابد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از کتب جای خود را دارد. در یکی، موضوعی را به اجمال خواهید یافت، و در دیگری به تفصیل. شاید هرکدام آینهی دیگری باشد. بنده همهی عمر با این موضوعات، زندگی کردهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حس به تنهایی سکونهای متوالی را مییابد ولی انسان حرکت را به کمک عقل درک میکند نه از آن جهت که حرکت، سکونهای متوالی است، بلکه حرکت یک موضوع وجودی است که حسّ از آن تنها، سکونهای متوالی میفهمد 2- حرکت مکانی نیز ریشه در حرکت جوهری دارد و ما در خواب و در برزخ معنای حرکت را در نفس خود داریم و لازم نمیآید که مکانی باشد و حرکتی در آن صورت بگیرد 3- سعی کنید مباحث صوتی «حرکت جوهری» را دنبال بفرمایید در آنجا روشن میشود «قوه» خلأ و نداشتن است، پس یعنی چه که عامل آن خدا باشد؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بصیرت حضرت حق در قوهی بینایی شما حاضر است به همان معنایی که چون او سمیع است، شما به نور سمیعبودنِ او شنوایید و این علاوه بر آن است که برای افراد خاص و اولیاء خود بصیرت اخصی قائل است 2- وجود به خودی خود یک مفهوم است. حقیقت وجود همان کمالات اسماء الهی است و همهچیز مظهر وجود مطلق است ولی در جلوات کمالاتی که همان اسماء حسنای الهی باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نمیدانم 2- همینطور است زیرا «ریا» یکی از شعبههای نفاق است 3- چرا نه؟ زیرا در نماز، طرف را دعوت به اُنس با خدا میکنیم پس جایی برای غیر نمیماند!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده یعنی طاهرزاده همهی متن را و گِلههای شما را از حضرت پروردگار که در متنتان مطرح کردهاید، میخوانم و تعجب میکنم که چطور به مرحلهای نرسیدهاید که آنچنان محو حق باشید که بدانید هرچه آن خسرو کند، شیرین کند و ندا سر دهید: «در بلا هم میچشم الطاف او/ مات اویم، مات اویم، مات او» در آن حدّ که به خود آیی و از خود بپرسی: «زیر دریا خوش بود یا روی او / لطف او بهتر بود یا قهر او؟». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: . آنچه بنده در موارد مذکور میتوانم عرض کنم همین اندازه است که به گفتهی خودتان میتوان به عنوان یک امر ظنّی تلقی نمود و بیشتر به ذوق گوینده مربوط است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نحوه مرگ به معنای فنای همهی مخلوقات با تجلیِ نور واحدِ قهّار است به معنایِ ظهور مقام احدیتِ حضرت حق، که همهی مخلوقات از این جهت در نور احدیتِ او فانی هستند در عین آنکه باقی به حق میباشند. به همین جهت قرآن در جواب کسانی که میگویند آیا ما بعد از مرگ نابود میشویم؟ به پیامبر دستور میدهد که: «قُلْ يَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذي وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلي رَبِّکُمْ تُرْجَعُون»(سجده/11) بگو همهی شما را ملکالموتی را که بر شما گمارده شده است، تمام و کمال میگیرد و سپس به سوی پروردگارتان بر میگردید. لذا پس بحث بر گرفتن و برگشتن است و اینکه میفرماید به سوی پروردگارتان برمیگردید به همان معنای فنای در مقام احدیت است. و مرحلهی بعد از تجلی نور واحد قهّار، مرحلهی تجلی اسم اللّه است که با آن، «حشر» شروع میشود و هرکس در جایگاه خود قرار میگیرد. معنایِ مرگ ملکالموت در راستای تجلی کامل نور احدیت است تا هیچ موجودی با نحوهی بودنِ خود در میان نباشد، بلکه همه به «بودِ» حق موجود شوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با دقت به موضوع بنگریم، این حرکت خبر از آن میدهد که حقیقتاً آنها متوجهی حضور تاریخی انقلاب اسلامی شدهاند و معنای این حضور را که عبارت است از تقابل جدّی نظام اسلامی با استکبار، خوب درک میکنند. و لذا میبینند که در هر صورت این انقلاب اسلامی که دارد خود را در این تاریخ روز به روز معنا میکند و آن نحوه محدودیتها، مانعِ حضور آن نشده است. میماند که ما این موضوع را یعنی تقابل هرچه شدیدتر نظام استکبار با خود را چگونه تحلیل کنیم. ابتدا نظر جنابعالی را به آیهی 22 سورهی احزاب معطوف میکنم که میفرماید: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً» مؤمنان وقتى احزاب را یعنی اتحاد جبههی کفر را در مقابل خود ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته اند!» و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود. زیرا متوجه شدند حضرت حق میخواهد این تقابل به اوج خود برسد.
باز در این رابطه به آیهی 173 سورهی آلعمران نظر کنید که میفرماید: «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ» اين مؤمنین كسانى بودند که وقتی در جنگ احد مسلمانان به ظاهر شکست خوردند و تعداد زیادی از آنها مجروح گشتند، با اینکه دشمن جبهه را رها کرده و رفته بود به آنها خبر رسید که بناست دشمن دوباره حمله کند؛ پس خوب است که بترسید و کمی کوتاه بیایید - و آنها برعکس، بنا به آیات قرآن: - اين سخن، بر ايمانشان افزود؛ و گفتند: خدا ما را كافى است؛ و او بهترين حامى ماست. و لذا با همان بدنهای مجروح دشمن را تعقیب کردند و دشمن که با چنین صحنهای روبهرو شد، از ادامهی جنگ منصرف گشت. و قرآن در ادامه میفرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» پس آنها به نعمت الهی از صحنه برگشتند و فضل الهی آن هم فضلی که بر آن هیچگونه بدی و سختی نبود، به آنها رسید.
همهی اینها حکایت از آن دارد که اگر جبههی توحیدی در تاریخ به میان آید، خداوند شرایط هرچه تقابل و جداشدن آن جبهه را در مقابل نظام استکباری میگشاید و جریان اخیر یعنی کار ترامپ، حکایت جاریشدن آن سنت است تا انقلاب اسلامی معنای حضور تاریخی خود را هرچه بیشتر در عالم تثبیت کند. میماند که ما این حرکت را وعدهی الهی برای پیروزی جبههی حق بدانیم.
راستی! اگر مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» از قبل مشخص نکرده بودند که ما به آمریکا اعتماد نداریم، حال که این قضیه روشن شد، ما احساس شکست نمیکردیم؟! به آن معنا که به آمریکا اعتماد کرده باشیم و حال ایشان به اعتماد ما خیانت کرده باشد؟ و به همین جهت ما امروز در واقع با کاری که ترامپ کرد، احساس پیروزی میکنیم. پیروزی از آن جهت که مشخص شد ما از ابتدا این مسئله را پیشبینی میکردیم و در دامی که آنها برای ما پهن کرده بودند تا با صد امید با آنها به مذاکره بنشینیم و سپس آنها زیر میز بزنند؛ نیفتادیم. و آیا این همان معنای سخن حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» که روح این تاریخ را به خود برگرداند، نیست که فرمود: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به شما آسیبی نرسد» آسیبی بزرگتر از آن میتوان تصور کنیم که ملتی به آمریکا امید ببندد و آن به اعتماد آنها خیانت کند؟! ولایت فقیه ما را از چنان عرصهی شکستی نجات داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه که روایات مذکور بدان اشاره دارند همانی است که امروز تحت عنوان «غم غربت» نام میبرند و مربوط به کسی است که متوجه شده نسبتش با حقایق گستردهی عالم آنطور که شایسته است، نیست. لذا از یک طرف نظر به عالمِ گشوده و روشنیگاهِ هستی دارد و از طرف دیگر خود را محروم احساس میکند. این است آن غمی که حضرت حق دوست دارد و انسان را در این حالت تنها نمیگذارد.
درك غم غربت: انسان به صورتى شگفت انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى بيند، ولى راه بازگشت را نمى شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى آورد و معنا پيدا مى كند و به نمونه هايى از انسانها دل مى بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى كنند، از روزمرّگى ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى شناسد كه پروردگار انسانها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى كند و از آن پيام پروردگارش را مى شنود و جلوه روحانى او را مى بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى يابد. عرایضی در این رابطه در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» به صورت زیر شده است:
غم غربت؛ اولين قدم: اين مقدمات را به اين دليل عرض كردم تا إنشاءالله عزيزان به اين نتيجه برسند كه به قول ابن سينا عزم و تصميم ما آن شود كه براى خود شخصيت جامعى را برنامه ريزى كنيم، هم بتوانيم كار فكرى بكنيم، هم كارهاى علوم تجربى مان را بتوانيم خوب دنبال كنيم، هم مديريت خيال خود را دنبال نماييم، هم كار عقلى كنيم و هم از تربيت قلب خود غافل نمانيم، راه پرورش و مديريت هر كدام هم مشخص است و مى توانيد با برنامه ريزى درست به همه ابعاد خود برسيد. تا اينكه آرام آرام به احساسى منتقل شويد كه به آن «احساسِ غم غربت» مى گويند. اين اولين قدمى است كه در فضاى آن مى توانيد زندگى صحيح را شروع كنيد؛ غم غربت داشتن سيرمى آورد. چطور مى شود كه اويس قرنى از يمن بلند مى شود و به مدينه مى آيد؟ چون احساس غم غربت مى كند. همان است كه به اصطلاح عرفا مى گويند: «درد پيدا مى شود» و به واقع مشكل روزمرّگى را با همين «درد پيداكردن» مى توان از بين برد. كسى كه در اين دنيا با غم غربتِ خود آشنا شد ديگر گرفتار كارهاى ياوه نمى شود.
اين داستان را از مولوى حتماً داريد كه يك نفر سيلى محكمى به پشت گردن رفيقش زد. او عصبانى شد و يقه طرف را گرفت كه فلان فلان شده! چرا زدى؟! مى خواست تلافى كند كه رفيقش گفت: صبركن، من از تو يك سؤالى مى كنم، اول آن سؤال را جواب بده، بعداً تلافى كن. از او پرسيد: دقت كردى وقتى من پشت گردن تو زدم، «طراقّى» صدا كرد؟ گفت: بله. گفت: بگو ببينيم اين صداى طراق از گردن تو بود يا از دست من؟ بيچاره طرفى كه پشت گردنى خورده بود، گفت: من آنچنان پشت گردنم مى سوزد كه فكر اين چيزها را نمى توانم بكنم، «تو كه بى دردى همى انديش اين» تو كه بى دردى اين سئوالها برايت پيدا مى شود. من درد دارم تو بى دردى، اين دو تا خيلى فرق مى كند. مولوى اين طور مى گويد:
|
آن يكى زد سيلى اى مر زيد را |
حمله كرد او هم براى كيد را |
|
|
گفت سيلى زن، سؤالت مى كنم |
پس جوابم گوى و آنگه مى زنم |
|
|
بر قفاى تو زدم، آمد طراق |
يك سؤالى دارم اينجا در وفاق |
|
|
اين طراق ازدستِ من بوده است يا |
از قفاگاه تو اى فخر كيا |
|
|
گفت: از درد اين فراغت نيستم |
كه در اين فكر و تأمل بيستم |
|
|
تو كه بى دردى همى انديش اين |
نيست صاحب درد را اين فكر هين |
|
از اينجا مولوى نتيجه خوبى مى گيرد كه انسانِ بى درد گرفتار روزمرّگى است، چون غربت خود را در اين دنيا فراموش كرده است.
|
دردمندان را نباشد فكر غير |
خواه در مسجد برو خواهى به دير |
|
|
غفلت و بى دردى ات فكر آورد |
در خيالت نكته ى بكر آورد |
|
تازه فكر مى كنى خيلى مهم هستى كه اين نكات به ذهنت آمده، نمى فهمى كه اين حرفها، حرفهاى آدمهاى راه گم كرده است.
|
جز غم دين نيست صاحب درد را |
مى شناسد مرد را و گرد را |
|
چون به غربتِ خود در اين دنيا آشنا شد و فهميد فقط راه نجات، انس با خدا است، با تمام وجود دامن دين را مى گيرد و همه ى دغدغه اش اين است كه از مسير ناب ديندارى فاصله نگيرد.
براى آدمهايى بى درد بحثهاى بى خود و پوچ پيش مى آيد كه آقا به نظر تو اين دكور بهتر است يا آن دكور؟ آدمهاى بى درد مى خواهند خالى هاى زندگى شان را با فشارهاى بیجا پركنند. آدمى كه غم غربت دارد، مى داند كه غم غربت او در ارتباط با عالَم قدس پُر مى شود، اين آدم مى فهمد ركوع يعنى چه، سجده يعنى چه، سكوت يعنى چه. اين كه مى گويند خواب مؤمنِ عالِم عبادت است، نه يعنى عالِم به علم رياضيات و فيزيك، منظور عالم بالله است. عالَم قُدس تنها عالَمى است كه غم غربت انسان را جواب مى دهد.
آنچه بايد در اين رابطه مورد توجه باشد اين كه، اولًا: فرهنگ انسانهاى قدسى بيش از آنكه نمود ظاهرى داشته باشد جنبه ى باطنى اش شديد است، برعكس ظاهرگرايان كه سيرى درونى ندارند، حتى جنبه هاى سير درونى را هم به بيرون سرايت مىدهند. ثانياً: انسانى كه در اين دنيا غم غربت پيدا كرده، از دست روزمرّگى آزاد است، در نتيجه عالَم و آدم و طبيعت را پرستار خود مى بيند، همه ى عالم آيات و پنجره هايى هستند براى از بين بردن غربت او، و همه چيز وسيله ى اتصال اوست به عالم قدس. چنين انسانى با چهره ى نورانى عالم ارتباط دارد نه با چهره ى ظلمانى عالم، و به راحتى اميد دست يافتن به مطلوبش در او ايجاد مى شود، و اين را بدانيد كه اينطور نيست كه شما سى سال يا چهل سال در غربت به سر ببريد و نقطه ى ارتباط با عالم قدس براى شما به وجود نيايد، بلكه نااميدى از ارتباط با عالم قدس است كه شما را از بين مى برد. در همين رابطه از حضرت صادق «علیهالسلام» داريم: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَج»[1] بهترين عبادتها: بردبارى و خموشى و چشم بهراه فرج بودن است. و بر اساس همين فرهنگ در دعا از خدا تقاضا مى كنيد كه بعد از شدت و سختى، رخاء و آسانى مرحمت فرما.[2] به گفته ى حافظ:
|
رسيد مژده كه ايامِ غم نخواهد ماند |
چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند |
|
موفق باشید
[1] ( 1)- الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص، 302
[2] - ُ« اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّة» خداوندا آسانى را پس از سختى، و گشايش را پس از گرفتارى، و آسايش را پس از شدت و رنج از تو خواهانم.( مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليلة، ص: 199)
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کسی که در ابتدای سلوک است بهتر است خود را مشغول چنین امور عادی نکند 2- فکر نمیکنم به عنوان روحی که میخواهد نظرش به حق باشد، با این نوع نگاهها مکدّر نشود. بحث فقهی آن را فقها باید نظر بدهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض همیشگی بنده آن است که انقلاب اسلامی حقیقت دوران ما است کافی است نسبت خود را با انقلاب اسلامی و ولایت فقیه درست شکل دهیم تا مبادیِ میل ما شکل صحیحی به خود بگیرد، بقیهاش به دست خدا است که چه پیش میآید و چه پیش میآورد و ما به مدد او چه انتخابی خواهیم کرد. موفق باشید
