باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد صاحبنظر نیستم. بنده بیش از منطق مظفر و منطق منظومهی سبزواری نخواندهام و بیشتر آنها را هم فراموش کردهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جهنم از درون انسان ظهور میکند ولی در نظام قیامت که ظرفیت ظهور بهشت را برای بهشتیان و جهنم را برای جهنمیان دارد. حال وقتی قیامت نظام و عالَمی است با آن ظرفیت، اگر همه بر ولایت علی«علیهالسلام» بودند در آن نظام، جهنم ظهور نمیکند. از این جهت میتوان گفت جهنم از عدم بهشت ظهور میکند. موفق باشید
جواب: سلام علیکم :
باسمه تعالی
در رابطه با مطالعه، آنچه نقش تعیینکننده دارد موضوعی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد و اگر موضوع مورد مطالعه یک موضوع حقیقی بود جانِ حقیقتطلب انسان خود به خود جهت خود را به سوی هرچه بیشتر نزدیکشدن به آن فراهم میکند. در این رابطه بحمدالله به طور مفصل در جزوهی «ضرورت مطالعه و نحوهی آن» بحث شده که إنشاءالله با ویراستاری جدید تا یکماه دیگر در اختیار عزیزان قرار میگیرد. فکر میکنم جواب کاملی از سؤال جنابعالی در آن مطرح شده و میتواند کمک خوبی در موضوع مطالعه و روش آن باشد.
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ما وجه معنوی انسانها را مخاطب قرار دهیم میتوانیم جذابیت و عقلانیت را در سینما در کنار هم جمع کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی؛ علیک السلام:
جهت تولید علم ورود به جنبش نرمافزاری، لازم نیست وارد حوزه شد، ولی باید بتوانید نگاه دینی را از قرآن و روایات بگیرید که لازمهی آن اولاً: دانستن زبان عربی است. ثانیاً: مطالعهی فلسفهی اسلامی و غربشناسی است. اگر کسی با رویکرد درست وارد حوزه شود نهتنها حوزه او را از امور فوق باز نمیدارد، بلکه مدد هم میرساند.
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان از خود بگذرد، حضرت حق را که فطرت الهی انسان را بر اساس توحید شکل داده است، بهتر مییابد. به همان معنایی که جناب حافظ فرمود: «تو خودْ حجاب خودی حافظ از میان برخیز / که در میان تو و او، بهجز تو حائل نیست». به قول وحدت کرمانشاهی:
هرکه از خود بگذرد جانش دهند
هرکه جان در باخت جانانش دهند
هرکه در سجن ریاضت سرکند
یوسف آسا مصر عرفانش دهند
هرکه گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هرکه نفس بت صفت را بشکند
در دل آتش، گلستانش دهند
هرکه برسنگ آمدش مینای صبر
کی نجات از بند هجرانش دهند؟
هرکه گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
هرکه از ظلمات تن، خود بگذرد
خضر آسا آب حیوانش دهند
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم صدای تو را میشنوم یا هنوز زمان شنیدن آن فرا نرسیده است؟ من بخواهم یا نخواهم این «صدا» صدایِ آیندهی تاریخِ ما است و اگر امروز شنیده و فهم نشود، فردایِ تاریخ ما، فردایِ تقابلِ کَرانی است که این صداها، آنها را عصبانی میکند زیرا خوابشان را آشفته کرده است.
آنچه باید با تو در میان بگذارم بیشتر از آنی که گفتهای و یا فریاد زدهای و یا نه! ناله کردهای، نیست. نالهی هوشیارانهای که امید دارد که با تاریخی که شروع شده است سخنی از جنسِ فرونشاندن عطش بشنود.
این پیرمرد که با تو سخن میگوید نمیخواهد خود را به خواب خرگوشی بزند، اما میخواهد به رسمِ نصیحت پیران، آری! به رسم نصیحت پیران که میدانند راهی بس ژرف در پیش دارید، چند کلمه بگوید،تا وقتی با هزار امید بنا دارید با مرغِ ماهیخوار که با یک شیرجه، دهها ماهی چون شما را در کیسهی منقار خود اسیر میکند تا ببلعد، روبرو میشوید،خود را نبازید و گمان نکنید دیگر راهِ گشودهای برای شما نیست.
1- گفتی از دین رسمی به تنگ آمدهای! گوارایت باد. ولی از خود پرسیدهای آنهایی که به ظاهر از دین رسمی به وجد میآیند، در دلِ آن سخنان چه چیزی میجویند که اینچنین جانشان گرم میشود؟! و در چه تاریخی خود را احساس میکنند که اینچنین اشک میریزند و جان خود را برای دفاع حرم دختر پیامبر«صلواتاللّهعلیهوآله» ایثار میکنند؟!
2- در این ظلمات چه کسی در را به سوی انسانها میگشاید؟
میدانم که دشمنیِ تو با فیلسوفان، از چه جنسی است. مسلّم از جنسِ دشمنیِ آنهایی که با فردیدِ بزرگ دشمن بودند و هستند؛ نیست. عیب فردید این بود که می دانست «ما که هستیم و کجا هستیم و چرا پایِ ناتوان خود را نمیبینیم». آیا او به جرم ناتوانایی پاهایما دستور داد آنها را ببرند؟
3- جامعه را نمیتوان مضطرب کرد، باید با همین نالهها و همین سوزهای امثال شما ها ، راهی را گشوده . آیا راهی هست که ما به آن نظر کنیم؟ من با تمام وجود و قسم به اشکهایی که مادران شهداء و همسران شهداء در فقدان شهیدشان ریختند، آن راه را راهِ خمینی میدانم؛ نه یک کلمه بیشتر، و نه یک کلمه کمتر! و چقدر سخت است در زیر غبارهای رسمیتیافتهی دوران، این راه را پیدا کرد و نشان داد. با تمام وجود به ناتوانی و اَلْکنیِ سخن خود اقرار میکنم، ولی:
گرم سنگآسیا بر سر بگردد
دل آن دل نیست کز آن رَه بگردد
4- به من بگو از آنچه که داریم کدام را اگر نداشتیم، بهتر بود؟! اگر ما صدرا و محیالدین و خمینی نداشتیم، از متفکران بزرگی محروم نبودیم؟!!
عجله نکن، و از دست من عصبانی مشو!! ما همه، چوبِ رسمیشدنِ این فریادها را می خوریم. اگر سورنکی یرکگور از دستِ استادان دانشگاه عصبانی است که سخنان او را تبدیل به درس میکنند و گرمی آن سخنان را میکُشند، صدرا و محیالدین نیز به همین بلا دچار شدند!!
راهی که در جادهی گذشتهی ما گشوده شده است، انکار شدنی نیست. این افکار آنچنان نیستند که در مواجه با آنها با آنها دشمنی کنیم که این دشمنی با خودمان است و این، بیرونافتادن از دایرهی تفکری است که میتواند معنایِ فردای تو و ما باشد.
مطمئن باش اگر راه خمینی گم شود، هیچکس صدای تو و امثال تو را نخواهد شنید، به دیوانگی متهمت میکنند و تو در بنبستِ تاریخیِ تحمیلشده بر روزگاران، یا دیوانه میشوی و یا خودکشی میکنی!!
این حرفها را به حساب پیرمردی و محافظهکاری من بگذار! ولی فکر کن. همهچیز را بر هم بزن، ولی مواظب باش ضرر نزنی.
من از کلمات تو ذرهای از ضرر و زیان نمیبینم، ولی باز مواظب باش ضرر نزنی.
مشکل، غربتِ فکر است و با پسندیدن و نپسندیدنِ آنچه بر ما میگذرد، مشکل حل نمیشود.
باید حماقتها را تشخیص داد و بر آن نهیب زد و به آرامش دروغینِ حماقتها، دلخوش نبود.
بایدپیامبر بود که بارِ امانت را بتوان کشید. هرکسی تاب تحمل آن را ندارد، خواه مَلک باشد و خواه کوه و دشت و بیابان!!!
آری! به قول آن مرد بزرگ، وقتی بادِ تفکر میوزد تا حماقتها را بسوزاند، هرکس سعی میکند در پناهی قرار گیرد و سنگری برای خود دست و پا کند. و چقدر اندکاند آنانی که در مقابل آن باد، پیراهن از تن بیرون آورند و سینهی خود را در مقابل آن قرار دهند.
همانطور که میگویی چه اندازه واژهی تفکر زشت و آلوده شده است و ما را از نگاه رومانتیکها که در زیباییها تفکر را میجستند، محروم کرده است.
آیا امروز «تفکر» را جز در پیران و جوانانی که به تشییع شهدای مدافع حرم آمدهاند، در جای دیگر میتوان جستجو کرد؟! خدا میداند اگر با شیلر و هولدرلین در تاریخ خودشان، هماحساس شویم، آنوقت چقدر به تشییعکنندگان شهدای مدافع حرم، این متفکرانِ بزرگ تاریخ امروزی، خود را نزدیک میبینیم.
5- بگو! توقع خود را در چه کسانی جستجو میکنی؟ مگر میشود انسانها حتی انسانهای بزرگ، همهی موازین را رعایت کنند؟!! همانطور که از شاعر، باید طلبِ شعر کرد و نه، اخلاق، باید از دینِ رسمی و یا عرفانِ رسمی و یا عزاداریِ رسمی، آنچه را میتوان گرفت، بگیری و پاسدار فکر باشی و حرمت فکر و متفکران را رعایت کنی.
آنکه انقلاب اسلامی را بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم میداند، چگونه میتوان او را به عنوان یک متفکر پاسداشت؟! آیا این مثل همانهایی نیست که هایدگر را چون رئیس دانشگاه فرایبورگ در زمان نازیها بود، نمیفهمند و متوجه نیستند با هایدگر، چه چیزی پیش آمد؟ آیا با انقلاب اسلامی، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم پیش آمد؟! یا تفکری به وسعت همهی تاریخِ بشر در جان مردمانی که هیچوقت توسط متفکرانِ رسمی دیده نشدند.
چقدر دیدنی بود آنچه آوینی دید و بقیه ندیدند. وای! اگر از این تاریخ، شهید خرازی و کاظمی و همت و باکری و علمالهدیها دیده نشوند!!!!
اینکه ما امروز و در این شرایط آشفته چه اندازه میتوانیم به حقیقت انقلاب اسلامی نزدیک شویم، بحث دیگری است. ولی آیا میتوان بدون طیکردنِ این راهِ گشوده، به حقیقتی رسید؟
اگر امروز به هولدرلین به جهت فهمی که از حضرت ابراهیم یافت، سجده میکنی که حقیقتاً سجدهکردنی است! فردا که این راه گشوده میشود، اگر به این شهداء سجده نکنیم، سر بر سنگ کوبیدهایم! و این انجمادی است سرد و بیروح، خواه از هایدگر سخن بگوییم، خواه از هگل. موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولیاء الهی قدرت خود را از خدا میگیرند و سعی میکنند با غذای محدود و ورزش مناسب و اخلاق حسنه زمینهی تجلی قدرت الهی را در خود فراهم کنند. شما هم به اندازهای که توحید خود را تقویت کنید و زمینهی تجلی قدرت الهی را در خود فراهم نمایید إنشاءاللّه نتیجه میگیرید. عمده «توحید» و «معرفت قلبی» به خدا است. موفق باشید
