باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم در دین چنین چیزهایی داشته باشیم. عموماً این کارها ما را از آن فضایی که باید در آن فضا دینداری کنیم خارج میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قوههای عالم به تدریج به فعلیت تبدیل میشوند ولی تا عالم دارای قوه است هنوز از جنس ماده میباشد و وقتی دیگر قوهای نداشت از حالت مادهبودن در میآید و به این معنا گفته میشود عالم دارد قیامت میشود نه اینکه در حال حاضر دنیا مقداری از عالم قیامت را با خود دارد. جسم اگر از جنس ماده باشد دارای حرکت است ولی اگر از جنس ماده نباشد مثل جسمی که صورتهای ذهنی دارند، حرکت برای آنها معنا ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی. سلام علیکم: همچنان که مستحضرید بحث، بحث دقیقی است. آنهایی که بحث «عدم خلقت عین ثابته» را در ابتدای امر دارند، به این معنا است که وجود علمی آن را مدّ نظر قرار میدهند که البته حضرت حق بر اساس آن وجود علمی، آن مخلوق را وجود میدهد. بنابر این، وجود علمی مخلوق برای خود مخلوق با تمام لوازمی که یک مخلوق مختار در خود دارد، در میان است. در این مورد، بد نیست که به بحث «عین ثابته» که در جزوهی «عرفان نظری» است رجوع فرمایید شاید جواب خود را دریافت کنید. آدرس جزوهی مربوطه عبارت است از: http://lobolmizan.ir/leaflet/1344
در ضمن به صورتهای مختلف به موضوع عین ثابته در جواب سوالهای سایت بحثهایی شدهاست؛ خوب است که آن را در قسمت «جستجوی سایت» دنبال فرمایید. موفق باشید
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثی را در کتاب «مبانی نظر نبوت و امامت» داشتهایم؛ عیناً آن را خدمتتان ارسال میداریم.
حدود علم غيب امام
علم غيب امام به ميزانى است كه خدا بخواهد. راوى مى گويد از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا امام غيب مى داند؟
«قَالَ: لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[1]
حضرت فرمود: نه، ولى هرگاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد.
با توجه به روايت فوق آنچنان نيست كه علم غيبى امام ذاتى باشد و امام بدون اذن الهى همواره از آن علم برخوردار باشد، بلكه هرچه حكمت خدا اقضاء كند كه امام بداند مى داند. امام هم به عنوان انسانى كه تنها به بندگى خدا راضى است، خواست خدا را مى پسندد. البته آنچه در هدايت مردم لازم است كه امامان بدانند، خداوند به ايشان مىدهد به همين جهت مى فرمايند:
«بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه»[2]
دلهاى ما ظروف مشيت و خواست الهى است و آنچه خدا مى خواهد ما مى خواهيم.
نكته ى ديگر در مورد علم امام آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى كنند و اظهار بى اطلاعى مى نمايند و سعى مى نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آنها گذارده تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اينكه منافقين را مى شناختند با آنها با حفظ ظاهر برخورد مى كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله ى زنجيرهاى علل است كه اراده ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى دهد، امام پى مى برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى دهد و تكليفى هم نمى آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى شود. زيرا علم امام، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمىالوقوع مىباشد و لذا آنچه حتمى الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم امام ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آنها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه جانبه باشد، نه اينكه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضعگيرى شخصى در برداشته باشد.
سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟
جواب: نصاب علم امام، كليه ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.
از نمونه ى اعمالى كه نشان مى دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اينكه علامه ى عسگرى مى فرمايد: ابن ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى خواهم او زنده بماند و او مى خواهد مرا به قتل برساند. عده اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين صورت غير قاتل خود را كشته ام.[5] ملاحظه مى كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن ملجم را به قتل برسانند.
[1] ( 1)- تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 633.
[2] ( 2)- بحارالأنوار، ج 52، ص 51.
[3] ( 1)- مثل آنجا كه امام على( ع) از سايهى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مىنشينند.
[4] ( 2)- ارشاد، ترجمهى ساعدى، ص 16.
[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمنبنملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آنها را محمّدبنأبىبكر فرستاده بود، و نامهى معرّفىآن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مىكرد و مرورش به نام عبدالرّحمنبنملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابنملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مىخورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مىكنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دوهزارسال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آنجا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمىشناسد! و چون ابنملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمىكشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفتانگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مىكنيد كه قاتل خود را بكشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال انتخابهایی که انسان میکند به یک معنا برایش مقبول است. مگر انتخابهای امروزینِ ما که با سختی روبهرو میشویم، همینطور نیست؟ 2- اعیان ثابته به اعتبار امکانِ ذاتیِ موجودات مربوط به وجودِ امکانیِ خودشان است و خداوند در علم خود، عالِم به نحوهی امکانیِ آنها است. لذا جعلِ به جاعل نیست، و به تعبیر محیالدین «ما شمّت رائحة الوجود» یعنی وجودی به عنوان پدیدهی خارجی ندارد، مگر آنکه خدا به آنها وجود دهد 3- کشف، یک موضوعِ حضوری است ولی آنچه در حافظه میماند، موضوعِ حصولی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خداوند طبق آیهای که میفرماید: «ربّنا الذی اعطاء کلّ شیئ خلقه ثم هدی» خلقت ما را به ما داده و آنچه از او طلب کردهایم را به ما داده است، ولی این غیر از آن است که شما میفرمایید. ما در همهوقت دارای اختیار هستیم و این انتخابهای ما است که شخصیت ما را شکل میدهد تا به لشکر حسین«علیهالسلام» بپیوندیم یا نپیوندیم 2- در مورد قسمت دوم سؤال، این احساسها ربطی به عالم ذر ندارد بلکه چون نفس انسان مجرد است، میتواند آنچه هنوز برایش پیش نیامده است را تا حدّی بیابد. در این مورد میتوانید به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در رابطه با قسمت اول سؤال در جواب سؤال شمارهی 16645 شده است 2- اینکه در روایت میفرماید: ««حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة»[1]دوستى على حسنه اى است كه با داشتن آن، سيئه زيانى نمى رساند و دشمنى على سيئه اى است كه با وجود آن، حسنه سودى ندارد. نظر به جهتگیریِ انسان دارد که اگر جهتگیریِ کلی او درست باشد، ضعفهای جزئی او شخصیت او را به عنوان یک گنهکار تثبیت نمیکند. 3- حضرت حق به هیچوجه به کسی ظلم نمیکند، بلکه نتیجهی اعمال انسانها است که پاپیچِ آنها میشود و حضرت حق با ارسال رسل کمک میکند تا ما مرتکب اعمالی نشویم که حاصل آن در ابدیتِ ما مزاحم ما باشد 4- کتاب «بصیرت و انتظار فرج» نکاتی در مورد نحوهی ظهور و عوامل ظهور مطرح کرده است. جواب جدّی خود را میتوانید با مطالعهی آن کتاب إنشاءاللّه بهدست آورید. کتاب بر روی سایت در قسمت نوشتار هست. موفق باشید
[1] - نهج الحق و كشف الصدق، ص 259. كنوز الحقائق، طبع بولاق مصر، ص 53، 57، 67، ينابيع المودة، ص 19.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه به این سخنان دقت کردم در آن یکنوع آلودگی نهفته است که آن را زیر سایهی حرکت سیدالشهداء«علیهالسلام» پنهان نموده است. میخواهد تحت عنوان کنش مسئولانه که به خودی خود سخن مبهمی است، نظرها را به نمونههای متعالی حرکت بشریت یعنی امامان معصوم«علیهمالسلام» که ماوراء زمان و مکان راه را نشان میدهند، نادیده بگیرد تا بتواند با عبور از امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و مقام معظم رهبری تحت عنوان کنش مسئولانه جوانان ما را گرفتار مشهوراتی کند که مدرنیته در این تاریخ حاکم کرده است وگرنه باید در کنش مسئولانه، ما را به رهنمودهای مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» دعوت میکرد که مسئولانهترین کنش در این تاریخ است. امید است که متوجه ضعف خود باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که بعضی از قوای نفس ناطقهی انسان به خودی خود اصالت دارند و بعضی به تبع میتوانند مفید باشند. همانطور که مثلاً میل جنسی یک نیاز به تبع است که اگر بدان جواب داده نشود به حقیقت انسان لطمهای وارد نمیشود؛ بعضی از ابعاد خیال نیز اصالت ندارند و اینطور نیست که باید همهی حوزههای خیال را جواب داد، بهخصوص که اگر میدان خیال از طریق عقل و قلب کنترل نشوند به خودی خود حجاب عقل و قلب میشود. و در مورد عقل نیز باید مقدمهای باشد برای رجوع انسان از طریق قلب به حضرت حق وگرنه خود عقل نیز یک حجاب نورانی است که باید از آن نیز به عنوان یک حجاب عبور کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که هر ثروتی، رزق محسوب نمیشود. رزق واقعی آن اندازه از ثروت است که ما بتوانیم نیازهای حقیقیِ خود را برآورده کنیم، نه آنکه ثروتمان موجب فخر و تکبرمان گردد. از این جهت تفاوتی بین رشتههای درآمدزا با رشتههای سادهتر نیست، تنها باید به حکم وظیفه در خدمت مردم بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست، کار عاقلانهای نیست. زندگی را باید ساده گرفت و به خدا توکل کرد و نگران فرزندآوری نبود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن به ما میفرماید: «تتقوا و تصبروا» یعنی اگر در مسیر رعایت تقوا همچنان پایداری کنید، چه در موقعی که حال، حالِ خوشی است و چه در موقعی که آنچنان نیست، در نهایت به نتایجی خواهید رسید که تصور آن را هم نمیکردید. خداوند در همهی این احوالات میخواهد صبر و پایداری ما را امتحان کند. موفق باشید
باسمه تعالی. سلام علیکم. توصیهی حضرت، یک نوع وفاداری به دوست را نشان میدهد؛ البته نه به معنای آن که انسان حرکات باطل دوست خود را تأیید کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون حضرت ظهور کنند متقین به معنای واقعی از برکات زمین در راستای تعالی انسان استفاده میکنند و خلقت زمین به هدف اصلیاش نزدیک میشود و زمینهی تحقق قیامت کبری فراهم میشود. موفق باشید