باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را «عرف» تعیین میکند و باید دید که آیا در عرف، حالت جلف دارد یا نه؟ بیشتر بنده آنچه دیدهام عبا و قبای کرمیِ روشن است که چیز خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث استکبارستیزی و مقابله با صهیونیسم آقای هاشمی موضوع روشن و مسلّمی است. بحث در جایگاه نگاهی است که در راستایِ تمدن اسلامی نسبت به فرهنگ غربی ما باید داشته باشیم. تفاوتی که مقام معظم رهبری مطرح کردند، ظاهراً در اینجاها باید باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً با این حدیث نیز باید مثل سایر احادیث آخرالزمانی با نگاهِ تأویلی نگاه کرد. به آن معنا که با ظهور حضرت، سیرهی آن دو بازخوانی میشود و از آن سیره و حرکات پرسش میگردد. احتمالاً ناقلینِ حدیث، حدیث را درست نقل نکردند و به جایِ نقد افراد، فضای خصومت بین شیعه و سنی در روحشان حاکم بوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حاجیهخانم مرضیهی دبّاغ«حفظه االلّه» نمادِ یک زن اسلامی در این تاریخ است که باید در کنار وظایف خانوادگی در دفاع از دین، سر از پا نشناسد. همانطور که باید پول خود را خرج سلامتی خود کرد، باید جان خود را و سلامتی خود را خرج دین نمود. در این مسیر است که باید به دنیا گفته شود؛ زنانیکه اسلامْ مدّ نظر دارد، چنین سالکانِ سلحشوری هستند که در مسیر عشق به دیانت تا کجاها قدم جلو میگذارند. آیا در صحنهای که باید پیام اسلام ارائه شود، نمادِ زن اسلامی نباید در آن صحنه باشد؟ آفرین بر هوشیاریِ حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» که حقیقتاً ملائکة اللّه را نیز انگشت به دهان کرده است آنچنان که خداوند مغرورانه به ملائکه فرمود: «أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» (33) / بقره) نگفتم در مورد آدم و خلیفهقراردادنِ او، دانایِ به غیبِ سموات و ارض عالم هستم و میدانم آنچه را شما آشکار میکنید و آنچه را که شما پنهان میکنید؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید قرآن مثل هر کتاب مقدس و حتی مثل هر کتابی که به اشارات قدسی و معنوی نظر دارد، دارای فرهنگ خاصی است. حتی اگر شما بخواهید مثنوی مولوی را بفهمید، باید شرایط تاریخی آن متن را بشناسید که اصطلاحاً امروز به آن «هرمنوتیک» میگویند. به نظر بنده اگر حداقل یک دور تفسیر قرآن را مطالعه فرموده بودید، بسیاری از سؤالاتتان برطرف میشد. در آیهی 18 سورهی زخرف «اناث» به معنایِ موجود منفعل است و در این آیه ربطی به جنس زن ندارد. میفرماید موجوداتی که خود را نساختند و تحت تأثیر مخلوقات و منفعل از ارادهی آنها شکل گرفتهاند، نباید به عنوان معبود قرار گیرند و یا وقتی میفرماید زنان کشتزار شمایند و باید حرمت آنها را نگه دارید؛ نظر به یک واقعیت طبیعی میکند و ابداً این تحقیر زنان به حساب نمیآید. اگر به داستانهایی که مربوط با انبیاء است از جمله در مورد حضرت موسی«علیهالسلام» به دقت نظر بفرمایید ملاحظه میکنید که در هر جا به سنتِ خاصی نظر دارد و بهرهای بسیار ارزشمندی را به مخاطب خود ارزانی میکند. نامگذاری سورهها عموماً در زمان پیامبر بوده است. در مورد حرمت جابجایی ماهها؛ و سایر موضوعاتی که با نظر به آن زمان پیش کشیده است، بهانههایی را مدّ نظر قرار داده که در دل آن قاعدههای ابدی عالم را متذکر شده است. در موضوع آسمان و حفظ آنها توسط ستارگان و نفی شیاطین توسط شهاب ثاقبِ فرشتگان، عرایضی در شرح سورهی «قاف» داشتهام مبنی بر آنکه اساساً آسمان به معنای محلِ فرشتگان، یک مقامِ مجرد است با مراتب مختلف. مثل مراتب مختلف نفس ناطقهی انسان که از «خیال» شروع میشود و بعد از «عقل» ، «قلب» قرار دارد و بعد از آن «روح» و «سرّ» و «اخفاء». و ستارگان، معارف عالیهی آسمانهای هفتگانه است. و همانطور که عقلِ شما، خیالات واهی جان شما را نفی میکند، فرشتگان عالم بالا، حضورِ شیاطین را جهت بهرهمندی از حقایقِ وَحیانی، نفی مینماید. و همین قاعدهی هفت آسمان که هفتمرتبهی ملکوتی است در مورد هفتمرتبهی زمین مطرح است که هفتمرتبهی ظلمانی است و ربطی به زمین مادّی ندارد. در مورد خلقت انسان از ستون فقرات و دندهها نیز موضوعِ جذباتِ روحانی زن و مرد مدّ نظر است که حاصل آن ترشحات جسمانی است. در هر صورت؛ زبانِ قرآن، زبانِ یک اندیشه است و برای فهم آن باید زبان آن اندیشه را شناخت. مگر شما وقتی فیزیک یا شیمی میخوانید بدون درک زبان و اصطلاحات آن علم، متوجه آن میشوید؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اینها که میفرمایید همه ماهیاتاند و نه وجود 2- همینطور است. مگر این کم کاری است که فیلسوف بتواند مبنای عقلیِ عالَم ابدی را تبیین کند؟! 3- غفلتها نمیگذارد به همان اندازهای که قیامت برای ما شکل گرفته، ظهور کند 4- ملاک، حرکتی است که در عالم ماده هست، حال یا کند یا سریع. همینکه پدیدههای مادی تغییر را میپذیرند، باید جوهری در میان باشد که عین حرکت است 5- جوهر عین حرکت است، مگر بالاتر از عینِ حرکت هم حرکتی میتواند باشد؟ پیشنهاد میکنم شرح صوتی «برهان حرکت جوهری» را استماع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن میفرماید: «فذکّر بایّام اللّه» یعنی نگذارید آن روزهایی که ارادهی خاص الهی در تاریخ وارد شده است فراموش شود. و از این طریق خود را در زیر سایهی آن ارادهی خاص قرار دهید. حضور در ایّام اللّه 22 بهمن، علاوه بر آنکه به یک معنا جهت قرارگرفتن در سایهی ارادهی خاص الهی مربوط به 22 بهمن سال 57 بود؛ همینکه از طریق این حضور، اعلان وفاداری خود را به نظام اسلامی اعلام میکنیم، مسلّم انواری و الطافی از طرف حضرت حق به حاضران در آن محل میرسد و همین امر موجب میشود که دشمنان نتوانند به کمک شیطان نقشههای خود را عملی سازد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آرامآرام و پس از سالها، در فصّ یوسفی مطلب را نیابید، به نظرم به هیچ وجه سخن محیالدین را در این رابطه نخواهید گرفت. در این موارد تنها انتظار، کارساز است تا وقتی بدان رسیدید ندا سر دهید: «چون یافتمت جانان / بشناختمت جانان». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور در سر کلاس یکنوع شخصیت دیگری به شما میدهد که بعداً به آن نیاز دارید. باید بدانید در جمع دوستان این نوع مباحث چگونه جریان دارد. با تمرکز و یادداشتکردن سخنان استاد خطورات کم میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: غضب بر کسی جاری میشود که امکان رسیدن به کمالات الهیه در او باشد و او نسبت به جذب آن کمالات، کاهلی کرده باشد و لذا با نظر به کمالی که میتوانسته است بهدست آورد به او غضب میکنند تا به وَجه کمالیش برگردد و از این جهت، غضب نیز ذیل رحمت الهی به صحنه میآید. میماند بحثی که محیالدین در فصّ اسماعیلی پیش میکشد در رابطه با «عَذْب» و گواراشدنِ عذاب، که در این مورد اختلاف نظر هست.[1] 2- آیات مربوط به فرعون در حالیکه داشت غرق میشد موجب تفاوت نظر در مورد ایمان فرعون شده است که گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(یونس/90) در حالیکه خداوند در جواب او فرمود: « آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ (91) . و این نشان میدهد که فرصتِ ایمان گذشته است. موفق باشید
[1] - محیالدین میگوید بعد از آنکه اسم منتقم کار خود را کرد، عذابِ حسّی مثل دردناکبودن مار و عقرب قطع میشود، ولی عذاب نفسی ابدی است. میگوید اهل جهنم در شرایط «لا یَمُوتُ و لا یَحْیی» قرار میگیرند و مثل کسی که در اثر درد شدید غش میکند دیگر احساس درد را ندارند و در همین حدّ یک نوع نعمت برای آنها محسوب میشود، هرچند از آتش خارج نمیشوند. میگوید: «لأنَّهم لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْ النّار ابداً» ولی تخدیری در حسّ آنها پدید میآید که اَلَمِ موجود در آتش را احساس نمیکنند و حتی گاهی برای بعضی از آنها یک نعیم خیالی پدید میآید، «نعیماً خیالیا» مثل خوابدیدن کسی که در حالت بیداری در سختی است ولی در خواب شرایط دیگری را خواب میبیند.
میگوید در قرآن اگر عذاب الیم فرموده با خالدبودن همراه نیاورده تا معلوم شود عذاب تا آخر با دردناکبودن همراه است و تبدیل به عَذْب نمیشود، هرچند آن کسی که چرک و خون میخورد و به آن عادت میکند، غیر از آن کسی است که از نعمتهای بهشتی لذّت میبرد. ولی اهل نار بعد از آنکه از خروج از نار مأیوس شدند مزاجشان مناسب عذاب میشود و دردشان با نوعی لذّت آمیخته میگردد و این همان مآل إلی الرحمه است(فصّ هودی).
ملاصدرا در جلد 9 اسفار، صفحهی 346 به استقبال سخن محیالدین رفته و معتقد میشود عذاب، دائمی نمیباشد و معتقد است از آنجایی که قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عدهی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عدهای برای جهنم است و از این جهت که ذات آنها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آنها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع میخورند. البته ملاصدرا در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیدهی قبلی برمیگردد و معتقد میشود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع میکند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آنها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت میشود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة.» امّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضتهای علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنجها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوستها در آن دگرگون میشوند. آنجا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست.(ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)
علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سورهی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان میکشند و میفرمایند:
«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مىپذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئلهاى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادلهی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره ميتوان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مىفرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمهی اهل بيتh نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.
از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مىشوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مىكند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم ميشود. و در صورتى كه اين صورتها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مىگردد، براى اينكه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمىبيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورتهاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مىگردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورتهاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل ميشود). و نفس خودش ميماند و آن سعادت و شقاوت ذاتياش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورتهاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورتها از بين مىرود، چون با ذات نفس سازگار نيست همچنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنهاى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل ميشود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همهی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورتهاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازهاى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همانطور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مىكند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مىچشد و پاك ميشود، و از عذاب نجات مىيابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مىزند به اذن خدا است و ليكن از آنجا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مىزند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورتهايى هولانگيز و وحشتآور و زشت از قوهی خياليهاش سر مىزند، چنين كسى همواره از آن صورتها فرار مىكند و با آنها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اينكه خود او اين صورتها را درست ميكند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورتها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورتها رنج مىبرد و از آن صورتها مىگريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن ميگريزد؟ و بعد ازآنكه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مىآيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبهرو ميشود، صدق مىكند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاعناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئلهی خلود در عذاب برايت روشن گرديد، اينك اشكالهايى كه به آن كردهاند از نظرت مىگذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بىپايه است.
اشكال اول اينكه؛ خداى سبحان با اينكه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه ميدهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.
دوم اينكه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور ميشود؟
سوم اينكه؛ بندهی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟
چهارم اينكه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مىكنند، از خدمت افراد سعيد كمتر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينهی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مىنمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟
پنجم اينكه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذابكننده آن نقصى را كه به وسيلهی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاهتر انتقام هم مىگوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمىكند تا بخواهد با عذابكردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه ميشود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.
اين بود آن اشكالها كه بر عذاب خالد كردهاند، البته اشكالهاى ديگرى نظير اينها كردهاند، و خوانندهی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما در بارهی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكالها از اصل ساقط است، براى اينكه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوتبارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نميتواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدتيافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث ميشود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همانطور كه بعد از انسانشدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اينكه پاسخ به همهی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نميدارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مىزند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همهی اينها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمهی وجود او است».[1]
در رابطه با اینکه خداوند به وعدهی خود عمل میکند ولی آنطور نیست که حتماً به وعیدی که میدهد عمل کند، حضرت صادقu میفرمایند: «مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِيهِ بِالْخِيَار»؛ كسى را كه خدا وعدهى پاداش در كردارى دهد آن پاداش برايش ثابت است و كسى را كه خدا وعدهى بر مجازات دهد او مختار است كه اگر بخواهد عوض كند.(بحارالأنوار، ج 74، ص 154)
جناب حجتالاسلام آقای یزدانپناه در جمعبندی این بحث چنین میفرمایند که در اسماء الهی در جمع، اسماء خیر میچربد و از طرفی حدیث «سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي» جدّی است و امیرالمؤمنینu نیز در دعای کمیل با اعتقاد به رحمت الهی عرضه میدارند: «فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا كَانَ[1] لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين».
و از آنجایی از نظر عقلی و عرفانی در نظام اَحسن خیر کثیر است و شرّ قلیل، میتوان گفت در عین عذاب یک نوع لذّت هم باید در میان باشد. زیرا هرچیزی که ملکهی جان انسان شد چنانچه ملکهی دیگری مقابل آن نباشد، آن ملکه کار خود را میکند و صورت برزخی و قیامتی خود را همراه دارد و از این جهت میتوان گفت چگونگی جهنم به حسب افراد و استعدادهای آنها است به طوری که ائمهی کفر تا آخر در رنج و اَلَم هستند در عین لذّات خاص خود از آن عذاب. مثل آنکه در خبر داریم وقتی ابوجهل در جهنم است با عبور رسول خداf از کنار جهنم نسیمی خنک به جهنم و جهنمیان میرسد، وقتی ابوجهل میفهمد این راحتی به جهت عبور رسول خداf است از غضبی که دارد میگوید جلو این نسیم را ببندید، با اینکه در حال عذاب است ولی لذّت باقیماندن در آن عذاب نسبت به راحتی نسیمی که عبور رسول خداf برای او آورده، برایش بهتر است. همهی کفار در جهنم در یک حدّ نیستند، بعضی قطع رنج دارند که همین برای آنها یک نوع رحمت است و بعضی نهتنها قطع رنج دارند بلکه عذاب آنها به عَذْب تبدیل میشود زیرا در دنیا در عین کفر دارای صفات حسنهای مثل سخاوت بودهاند.
جناب حجتالاسلام استاد یزدانپناه، نظر استادشان آیتاللّه حسنزاده را نیز اینطور بیان میکنند که خلود در عذاب هست، ولی چون به آن خو میکنند آن عذاب از رنجآوربودن در میآید. میفرمایند ظاهراً شریعت این موضوع را سربسته گذارده و به اعلام همان عذابی که سالهای متمادی برای اهل جهنم هست بسنده کرده و اگر هم عذاب در نهایت همراه با رنج و درد نباشد همان قبح منظری که جهنمیها دارند که با خوردن غساق همراه است، سر جای خود محفوظ است.
آیتاللّه جوادی معتقدند مسئلهی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت میتوان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت میشود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمیپذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذابهای رنجآور میشود در چنین انسانی باقی است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین ارادت به جناب استاد قائنی؛ اگر سؤالی در مورد خاصی دارید که بنده توان جوابگویی آن را دارم، در خدمت هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ادبیات عرب تنها،وسیلهی فهم درست متون اسلامی است. نباید بیش از این انتظار داشت. نمیدانم در حال حاضر در حوزه چه اساتید و کتابهایی در این مورد مطرح است! بهتر است این را از طلاب فعّال حوزه بپرسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموم این نوع اذکار که اذکار عمومی است مؤثر است. مثل آنکه حضرت علی«علیهالسلام» میفرمایند با ذکر استغفار روزی خود را نازل کنید، و یا میفرمایند با خوشرویی و صلهی رحم رزق خود را وسعت دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع را در جزوهی «رجعت» دنبال بفرمایید. همراه با صوت. موفق باشید
