بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
451

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم باسلام خدمت استادعزیزم خوردن وآشامیدن وخوابیدن رااگرانسان کمترکندبه اصلاح نفس کمک میکند(متعادل) آیااین حکم درموردشهوت صادق است؟ ازدواج رابه تاخیرانداخت به دوعلت1کسب علم2مسلط شدن برشهوت واراده
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی جهت دفع شهوت جنسی اگر ذهن را مشغول موضوعات علمی نماییم کار خوبی است و چنانچه خطر به گناه‌افتادن نباشد، در مورد کسب علم خوب است که ازدواج به تأخیر بیفتد، ولی بدون دلیل و یا جهت تسلط بر شهوات، ازدواج را به تأخیر بیندازیم منطقی نیست و نتیجه‌بخش هم نخواهد بود.
238

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم - یکی از مباحثی که در غربشناسی به آن پرداخته می شود بحث بحران هویت است مشکلی که در فهم مسائل آن بدان برخورده ام، در" تعریف هویت" است لطفا بنده را راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: هویت به معنی احساس شخصیتی مشخص. وقتی می‌گویند انسان در غرب گرفتار بحران هویت شده است به این معنی است که دیگر نمی‌داند جایگاهش در هستی کجا است و چه تعریفی از خود باید داشته باشد که با واقعیت و حقیقت در تضاد نباشد. موفق باشید
10319
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: به نظر شما آیا سرکوب میل جنسی و عدم پاسخگویی به موقع به آن در اثر عدم ازدواج می تواند در دراز مدت باعث قوی شدن قوه وهم و غلبه آن بر عقل بشود؟ یعنی فردی که قوه وهمش خیلی قوی شده است و بر عقلش چیره شده است و به همین دلیل دچار برخی بیماری های روحی - روانی شده است می توان گفت که منشاش تراکم میل جنسی و عدم پاسخگویی به آن باشد؟ و آیا با ازدواج به حالت عادی بر می گردد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: میل جنسی رویهم‌رفته یک میل اصیل نیست، وسیله‌ای است برای تولید فرزند، مگر آن‌که ما بر روی آن متمرکز شویم در آن صورت برایمان عمده می‌شود. علاوه بر پیامبری مثل حضرت عیسی«علیه‌السلام» که ازدواج نکردند، چه علمایی داشتیم که وارد جواب‌گویی به این میل نشدند؟ با این‌همه اگر شرایط ازدواج فراهم باشد بهتر است ازدواج کرد، ولی قبل از آن نباید ذهن خود را متمرکز این موضوع بکنیم تا قوه‌ی واهمه به جای عقل بر ما حکومت کند. موفق باشید
3823
متن پرسش
فقط اگر بتوانید به احادیث مورد اشاره بصورت موردی پاسخ دهید ممنون می شوم. سلام علیکم! در باب رابطه با نامحرم و صحبت با نامحرم و ... دین اسلام خیلی خیلی احتیاط کرده و سخت گرفته. که البته این احتیاط کاملا بجاست و این وادی، وادی بس خطرناکی است که هر کسی حتی اولیاء الله را نیز می تواند آلوده سازد. مانند ماجرای عابد برصیصا. اما از آن طرف می بینیم احادیثی در این زمینه وجود دارد که آدم نمی داند وجهش چیست. برای نمونه حدیث داریم:«قَالَ دَاوُدُ ع لِابْنِهِ امْشِ خَلْفَ الْأَسَدِ وَ الْأُسُودِ وَ لَا تَمْشِ خَلْفَ المَرْأَة»(مستدرک الوسایل ج14 ص275) حال یعنی حتی راه رفتن پشت سر یک زن نیز می تواند خطرناک باشد؟!!! هر روزه هزاران مرد پشت سر هزاران زن در خیابان و جاهای دیگر راه می روند و از این باب نیز هیچ خطری وجود ندارد. (دقت کنید می گویم از این باب بله ممکن است خطراتی افراد را تهدید کند اما نه از این باب.) مخصوصا آنکه زن مورد نظر نیز چادری و با حجاب کامل باشد. حالا بله اگر دختر جوانی بود که بدحجاب بود لباس تنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه راه می رفت؛ بله ممکن است راه رفتن پشت سر همچین دختری خطرآفرین باشد. اما راه رفتن پشت سر یک زن چادری که معمولی راه می رود و حتی کفشش نیز صدا نمی دهد و ممکن است پا به سن گذاشته باشد این هیچ خطری ندارد. خود بنده بارها شده در خیابان پشت سر دختری راه رفته ام و هیچ خطری نداشته است. خود شما نیز قطعا تا بحال این اتفاق بارها برایتان افتاده. آیا خطری داشته؟!!! یا مثلا حضرت امیر ع در بخشی از نامه خویش به امام حسن ع می فرمایند:«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل‏» خوب یعنی حتی شناختن یک مرد نامحرم نیز ممکن است برای یک زن خطرآفرین باشد؟!!! حتی یک شناخت معمولی و به اسم. الان فرض بگیرید ائمه ع نسبت به زنان نامحرم هستند. پس اگر شوهر این زن بتواند کاری کند که این زن ائمه ع را نشناسد این کار را بکند. درست است؟! یا مثلا الان ولی فقیه نامحرم است. پس اگر مردی بتواند کاری کند که زنش ولی فقیه جامعه را نشناسد این کار را بکند. درست است!؟ مرجع تقلید زن نیز کذالک. حال این اشخاص، اشخاص شاخصی بودند که زن باید آنها را بشناسد و ممکن است شما بفرمائید نخیر این نامه شامل این موارد نمی شود. حالا بیائیم سراغ اشخاص عادی: بالاخره زن ممکن است برادرشوهر داشته باشد، ممکن است شوهرخواهر داشته باشد، شوهرخاله و شوهرعمه داشته باشد و سایر اشخاص نامحرمی که نسبت فامیلی نزدیکی با زن دارند. یعنی طبق نامه حضرت ع اگر مرد می تواند کاری کند که زن هیچیک از این اشخاص را نشناسد این کار را بکند؟!!! اگر اینگونه است چرا؟!!! چرا مثلا یک زن اگر شوهرخاله ای که ممکن است 25 30 سال بزرگرتر از خودش است را بشناسد ممکن است خطرآفرین باشد؟!!! سوال بعد اینکه برای مثال حضرت علی ع برادران متعددی داشتند؛ یعنی حضرت فاطمه س هیچیک از این برادران را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! نمی دانم شوهر حضرت زینب س برادر داشتند یا نه. اما اگر برادر داشتند یعنی حضرت زینب س حتی برادران شوهر خویش را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! یعنی فرضا اگر یکی از برادران حضرت علی ع می آمد در خانه و مثلا با حضرت کاری داشت؛ حضرت فاطمه س او را نمی شناختند؟!!! یا فرضا حضرت زینب س با جناب مسلم بن عقیل پسرعمو دخترعمو بودند. یعنی حضرت زینب س جناب مسلم را نمی شناختند؟!!! و سایر فرضها و مثالها یا مثلا حضرت علی ع می فرمایند من به دختران جوان سلام نمی کنم. خوب من واقعا نمی دانم. من خودم تا حالا باهار شده در مهمانی ها و جاهای دیگری به دختران سلام کرده ام و هیچ اتفاقی نیز نیفتاده. دوستان دیگری نیز که این را پرسیده ام آنها نیز گفته اند برای ما نیز اتفاقی نیفتاده. نمی دانم. شاید ما مریضیم. شاید شهوت جنسی ما فوق العاده پائین است. شاید ... . اما واقعا این برایم سوال است که آیا حتی یک سلام خشک و خالی نیز ممکن است موجب مفسده شود؟! یا حتی خود بنده و باز دوستان که پرسیده ام شده که مثلا در مهمانی چند کلمه ای را با دختر نامحرم حرف زده ایم اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاده. احتمال قریب به یقین تابحال برای شما نیز اتفاق افتاده که با زن یا حتی دختر نامحرمی چند کلمه ای صحبت کنید. حالا سر کلاس درس در خیابان در اداره جات یا در هر جای دیگری. حال آیا این صحبت برایتان مفسده داشته یا خیر؟!!! حتی شده باز بنده و دوستان که موقع صحبت با یک نامحرم به او نگاه نیز کرده ایم(اما نه نگاه خیره و از روی شهوت) اما حتی نگاه نیز هیچ مفسده ای نداشته است. حال واقعا این برایم سوال است که اگر این احادیث است آیا ماها مریضیم که هیچ اتفاقی برایمان نیفتاده یا نه ما مریض نیستیم بلکه این احادیث منظور دیگری دارند؟؟!! یا مثلا حدیث داریم از حضرت فاطمه س که بهترین زن زنی است که نه نامحرمی او را ببیند نه او نامحرمی را ببیند یا مثلا حتی ایشان در برابر نابینا نیز رو می گرفتن.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید متوجه جایگاه هرکدام از این روایات شد. بنده در رابطه با یکی از سؤالات کاربران محترم که این موضوعات را مطرح کردند عرایضی داشته‌ام، به دسته بندی رابطه‌ی زن و مرد و یاقسمت جستجوی پرسش و پاسخ مراجعه فرمایید شاید إن‌شاءالله جواب خود را بگیرید. موفق باشید
34235
متن پرسش

🔻پاسخی ترسناک ...جلساتی دارد و شاگردانی. مدهوش ابن عربی است و واله ملاصدرا. تفسیر المیزان تدریس می کند و با هایدگر مبانی تمدن غرب را به چالش می کشد! با این همه مشغله اما در سایتش به پرسش های گوناگون نیز پاسخ بعضاً مبسوط می دهد. در یکی از این پرسش و پاسخها فردی با بیان نظر خودش جویای نظر او در رابطه با قتل کیان پیر فلک شده است؛ پاسخی که او می دهد حقیقتا ترسناک است، او سوال کننده را به تأمل پیرامون قاعده فقهی تَتَرُّس حواله می‌دهد و می گوید چاره ای نداریم که واقع بین باشیم و در مواقعی چندین بی‌گناه را بکشیم برای اینکه با کفار مقابله کنیم! عصاره فضائل این استاد همه فن حریف با انبانی پر از عرفان و حکمت و فلسفه و غرب اندیشی، شده است توجیه جنایت با قاعده فقهی تترّس! کسانی چون او آنقدر در مبانی خودساخته خویش غرق شده اند و از درک عرفی مسائل، عقیم که شاید فقط فریاد "علیکم بدین العجائز" بتواند آنها را متنبه سازد!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بحث در این بود که اگر بر فرض نیروهای امنیتی هیچ چاره‌ای برای دفع خطری که جامعه را تهدید می‌کند، نداشته باشند؛ قاعده تترّس قابل اجرا است. ولی در مورد مرحوم کیان پیرفلک، اساساً موضوع این‌طور نبود بلکه یا باید بپذیریم که همان جریان معاند برای کشته‌سازی او را شهید کردند و یا نیروهای امنیتی به اشتباه به گمان آن‌که همان معاندین هستند که به سوی آن‌ها در حرکتند، به ماشین آن‌ها تیراندازی کردند. آیا مطابق سؤالِ سؤال‌کننده که آن جواب به ایشان داده شد باید نتیجه بگیریم که مثلاً نیروهای امنیتی دست‌شان به خون بی‌گناهی آلوده است؟ و یا چاره‌ای نبوده است در آن حدّ که حتی برای حفظ نظام اسلامی تا اجرای قاعده تترّس، جا دارد که حافظان نظام عمل کنند و نام عمل آن‌ها را آلوده‌بودن خون‌شان به دست بی‌گناه نمی‌گذاریم.

اصل موضوع، مطلبی است که مرحوم شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) آورده‌اند و در آن کتاب می‌فرمایند: در فقه اسلامی ، در کتاب الجهاد ، مسئله‌ای است تحت عنوان " تترس‌ کفار به مسلمین " . مسئله اینست که اگر دشمنان اسلام در حالی که با مسلمین در حال جنگ‌اند عده‌ای از اسرای مسلمان را در مقدم جبهه سپر خویش‌ قرار دهند و خود در پشت این جبهه مشغول فعالیت و پیشروی باشند به طوری‌ که سپاه اسلام اگر بخواهد از خود دفاع کند و یا به آنها حمله کند و جلو پیشروی آنها را بگیرد چاره‌ای نیست جز اینکه برادران مسلمان خود را که‌ سپر واقع شده‌اند نیز به حکم ضرورت از میان بردارد ، یعنی دسترسی به دشمن‌ ستیزه گر و مهاجم امکان پذیر نیست جز با کشتن مسلمانان ، در اینجا قتل‌ مسلم به خاطر مصالح عالیه اسلام و به خاطر حفظ جان بقیه مسلمین در قانون‌ اسلام تجویز شده است . آنها نیز در حقیقت سرباز اسلامند و در راه خدا شهید شده‌اند منتها باید خونبهای آنان را به بازماندگانشان از بودجه اسلامی‌ بپردازند [1] و این تنها از خصائص فقه سلامی نیست بلکه در قوانین نظامی و جنگی جهان یک قانون مسلم است که‌ اگر دشمن خواست از نیروهای داخلی استفاده کند آن نیرو را نابود می‌کنند تا به دشمن دست یابند و وی را به عقب برانند . (جاذبه و دافعه علی: مطهری، مرتضی، جلد : 1  صفحه : 116)

[1] لمعه ، ج 1 ، کتاب الجهاد ، فصل اول ، و شرایع ، کتاب الجهاد

موفق باشید

18172
متن پرسش
سلام: مطلبی از جناب استاد حسن زاده آملی خواندم که آنچنان متوجهش نمیشم میشه لطفا برای من توضیحش دهید نمیدونستم از چه کسی بپرسم ممنون میشم جوابمو بدین چون به شدت برام مهمه توحــید صَـــمَدے قــــرآنـــے: هو
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید صمدی قرآنی یعنی توحیدی که حضرت حق را «صمد» بدانیم به آن معنا که او در همه‌ی عالم به خودْ حاضر است و در مخلوقاتْ به اسماء الهی ظاهر می‌باشد. پیشنهاد می‌شود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن مطالعه فرمایید تا این معانی برایتان روشن شود. کتاب و شرح صوتی آن بر روی سایت هست. موفق باشید

8852
متن پرسش
با سلام: استاد جواب سوال 5468 را که درباره خودکشی بود خواندم. در قسمت شفاعت درست متوجه نشدم که بالاخره کسی که خودکشی می کند مورد شفاعت واقع می شود یا نه؟ با این فرض که فرد خودکشی کننده تارک الصلاه هم نبوده و اعمال عبادی رو انجام می داده و اهل بیت (ع) را هم دوست داشته است. یعنی کسی که خود کشی می کند کافر از دنیا رفته است؟ و مورد شفاعت قرار نمی گیرد؟ سوال دوم اینکه: اگر کسی به قصد خودکشی مثلا سم بخورد و بعد پشیمان بشود از کاری که کرده و حتی زنگ بزند به اورژانش ولی پزشکها نتوانند برای او کاری بکنند و بمیرد، تکلیف چنین فردی در قیامت چگونه است؟ آیا پشیمانی او سودی برایش دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: همین اندازه ما می‌دانیم که طبق آیه‌ی «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» یأس از رحمت خدا یک نوع کفر است و خودکشی یک نوع یأس از رحمت خدا است. جزئیات موضوع چیزی نیست که ما بتوانیم وارد آن شویم. موفق باشید
5031
متن پرسش
سلام استاد چرا یک کتاب درباره ی سیرو سلوک نمی نویسید /با تشکر و خسته نباشید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده را با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله تعالی‌علیه» عوضی گرفته‌اید. ما همه جیره‌خوار سفره‌ی آن بزرگ‌مرد هستیم. دعا کنید بتوانیم استفاده کنیم. موفق باشید
11402
متن پرسش
سلام علیکم: با احترام در برخی درس های شما از جمله شرح خطب نهج البلاغه نقل خاطره ای از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را شنیدم که با بیان ایشان اندکی متفاوت بود و آنچه ایشان درباره استادشان مرحوم میرزا علی اکبر حکیم نقل کرده اند، در نقل شما نسبت به مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی قدس سره الشریف و تاکید بر لطافت روحی بی نظیر ایشان آمده بود و گویا اینها دو ماجرای مختلف بوده اند. از آنجا که احتمال بود مجددا توسط حضرتعالی نقل شود صورت اصلی را به نقل از متن دروس تفسیر سوره حمد می آورم: «عمده نظر من به این است که حیف است یک دسته‏اى از اهل علم که مردم صالح و خوبى هستند، اینها محروم بمانند از یک مسائلى. ما که آمدیم قم، مرحوم آقا میرزا على اکبر حکیم - خدا رحمتش کند - در قم بود؛ وقتى که حوزه علمیه قم تأسیس شد، یکى از مقدسین- آن هم خدا رحمتش کند - گفته بود: «ببین اسلام به کجا رسیده است که درِ خانه آقا میرزا على اکبر باز شد!». علما مى‏رفتند آنجا درس مى‏ خواندند. مرحوم آقاى خوانسارى، مرحوم آقاى اشراقى، این آقاى خوانسارى، اینها مى ‏رفتند پیش آقا میرزا على اکبر درس مى‏ خواندند؛ آن آقا گفته بود که ببین اسلام به کجا رسیده است که درِ خانه میرزا على اکبر باز شد! و حال آنکه خیلى مرد صالحى بود؛ و بعد از این که ایشان فوت شده بود، گوینده‏ شان در منبر گفته بود که من خودم دیدم قرآن مى‏ خواند! مرحوم آقاى شاه‏ آبادى ناراحت شده بود از اینکه این آقا گفته است که من‏ دیدم قرآن مى‏ خواند آقا میرزا على اکبر.» تفسیر سوره حمد، ص: 187
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که می فرمائید. از تذکر حضرت‌عالی کمال تشکر را دارم. موفق باشید

10929
متن پرسش
سلام علیکم: فردی خدمت حضرت رضا علیه السلام آمد و این سوال را پرسید: به من بگو پروردگارت؛ از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده، و بر چه تکیه دارد؟ و حضرت رضا پاسخ داد: خداوند مکان را مکان کرد، بى آنکه مکانى داشته باشد، و چگونگى را چگونه نموده بى آنکه خود چگونه باشد، و بر قدرت خودش تکیه دارد. منبع : کافی باب الکون و المکان ، حدیث 2، ص 88، ج 1 جواب حضرت رضا علیه السلام کمی گنگ است خواهشمندم ساده بیان فرمائید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا می‌داند معارفی بالاتر از این چند جمله در عالَم نیست. سعی کنید با تعمق در بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود»، آرام‌آرام به فهم این حدیث خود را نزدیک کنید. فکر می‌کنید همه‌ی سخنان صدرالمتألهین جز این است که می‌خواهد این جمله را روشن کند تا ما با منظر امام رضا«علیه‌السلام» با خدای خود مأنوس گردیم. وقتى امامان مى‏فرمایند: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَیْکُمْ وَ عَلَیْکُمُ‏ التَّفَرُّع» ؛یعنى وظیفه‏ى ما است که اصول را به شما بگوئیم و بر شما است که در حواشى آن سیر کنید و تدبّر نمائید. موفق باشید
395

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام لطفا اصول و روشهای معاشرت احسن را بگویید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام به گفته‌ی مولوی: من ندیدم در جهان جستجو..... هیچ اهلیت به‌جز خُلق نکو و در همین راستا پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: من مبعوث شدم جهت کامل‌کردن مکارم‌الاخلاق. لذا پیشنهاد می‌کنم یکی از دستورالعمل‌های جامعی که از طرف رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» یا ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» ارائه شده است را بگیرید و بر اساس آن اخلاق و رفتار خود را اصلاح فرمایید. دستورالعمل‌هایی مثل «ای اباذر» که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به اباذر فرمودند و یا «یابن جندب» که امام صادق«علیه‌السلام» به عبدالله جندب فرمودند یا نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که علی«علیه‌السلام» به امام حسن«علیه‌السلام» فرمودند. موفق باشید
36091
متن پرسش

عرض سلام و ادب خدمت استاد طاهرزاده: وقت شما بخیر و نور. آیه الله کشمیری که معروف بودند به «سید الذاکرین » فرمودند که زیارت عاشورا چوب دارد (سنگین است) منظور از این جمله چیست؟ نظر به اینکه در حکایت سید رشتی، حضرت مهدی (عج) تاکید بر جامعه کبیره و زیارت عاشورا و نافله داشتند آیا خواندن زیارت عاشورا به صورت روزانه، عوارض دارد؟ اگر با ۱۰۰ لعن و سلام باشد چطور؟ من راجع به چله برداشتن شنیده ام که باید زیر نظر استاد باشد، در غیر این صورت، بعد از پایان چله باید منتظر نزول بلا بود، علت بلا بعد از اربعینیات، گناه و پاک نشدن نفس هست، لذا نازل شدن بلا برای تطهیر است. نفس پاک کمتر آسیب می‌بیند، چله باعث می‌شود معایب بالا بیاید، وقتی چله می‌گیریم، در صورتی که روی طهارت نفس و برطرف کردن رذیله ها و ترک گناه کار نشود، بلا به سمتمان می آید مثل کربلا رفتن که وقتی برمی‌گردیم درونمان بهم می‌ریزد، ابراهیم بت های درون را می‌شکند کلا انسان بر مبنای شاکله الهی خودش به سمت خدا می‌رود ولی متاسفانه با غفلت های زیاد مثل یک مرده زیر قبر غفلت شدیم که این مرده دارای بت های زیادی مثل حب دنیا و مقام و ثروت است و دل کندن روح از این‌همه تعلقات میسر نمی‌شود و هر دفعه بعد از بیداری دوباره بسمت عصیان میره و اینجا ابراهیم بت شکنی لازم است یا اسرافیلی که شیپور بیدار باش باید بزند که سرتا پا گوش و جان شوی تا لایق جانان شوی و بلا بهترین و سریع ترین کار رو انجام میده و انسان را از عقل جزیی که همش دنیا دنیا می‌گوید رها می‌کند و به عقل کلی که همش الله الله می‌گوید می‌رساند لذا استاد لازم است که شخص رو از خطرات و عوارض ذکر حفظ کند. صلوات و استغفار چون جزء ذکرهای عمومی هستند، آسیب و عوارض ندارند اگر هم بدون استاد چله برمی‌دارید، سعی کنید چله ها رو در جهت استغفار انجام بدید، که همون اولین منزل یعنی توبه هست. مثلا‌چله ذکر یونسیه یا استغفار یا نماز استغفار و... خیلی خوبه و عمومی هست، اما همون هم بهتر هست نیت چله نشود و زمان تعیین نشود، مداومت شود. ذکر باید با حالت روح تناسب داشته باشد لذا استاد لازم است که تعیین کند برای هر شخص، چه ذکری مناسب است و همانطور که هر قفلی، کلید خاص خود را دارد، هر حاجت و مشکلی، ذکر خاص خود را دارد، لذا نمی‌شود سرخود چله برداشت اینها مجموعه ای از شنیده ها بود ممنون می‌شوم در مورد درستی یا نادرستی مطالب پاسخ دهید🙏

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون بنده وارد این امور نشده‌ام نمی‌توانم نظر بدهم. تصور بنده آن است که بیشتر باید در معارف حقه، مانند «معرفتِ نفس» و «معرفتِ حق» و «تدبّر در قرآن» وارد شد که برکات خاص خود را دارد. موفق باشید      

16178
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحيم با سلام خدمت استاد عزيزمان: از اين كه وقت گرانبهای شما را می گیرم عذر خواهی می کنیم خدا به شما خیر کثیر عنایت فرماید. جناب استاد در رابطه با دعا و مقدرات نظر شما برایمان روشن و قابل قبول نیست و با آنچه بزرگان می فرمایند و حتی دریافت و برداشت و عمل عامه مسلمانان انگار همخوانی ندارد البته به فهم ناقص من. چه اشکالی دارد دعا باعث تغییر تقدیر شود. چنانچه امام موسی ابن جعفر علیه السلام می فرماید: «ان الدعا یرد ما قدر و ما لم یقدر قال قلت ما قدر فقد عرفته فما لم یقدر قال حتی لا یکون» (عده الداعی) حضرت در این روایت تصریح دارند دعا باعث تغیر تقدیر می شوند چرا که وقتی تقدیری بر گردانده شود به طور طبیعی تقدیر جدیدی جایگزین خواهد شد. و یا حضرت صادق علیه السلام به میسر می فرماید: «یا میسر ادع الله و لاتقل ان الامر قد فرغ منه....» (همان) و یا روایت دیگر امام کاظم علیه السلام که فرمودند: «علیکم بالدعاء فان الدعاء و الطلب الی الله یردالبلاءو قد قدر و قضی فلم یبق الا امضاءوها فاذا دعی الله و سئل صرفه صرفه» (همان) در این روایت نیز حضرت می فرمایند دعا قدر و قضا را تغیر می دهد زیرا وقتی بلایی طبق این روایت مقدر شده باشد و با دعا صرفه شود یعنی تغییر مقدر با دعا. یا روایتی که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «من تخوف من بلاءیصیبه فتقدم فیه بالدعاء لم یره الله ذلک البلاء ابدا» (همان) این روایت هم می فرماید با دعا می توانی بلایی که نگرانی در تقدیر تو باشد و بر تو نازل شود را به عافیت از آن بلاء تغیر دهی و موارد بسیار دیگر از روایات و داستانهای بزرگان. حال چه اشکالی دارد بگوییم خداوند در شرایط عادی فلان تقدیر را برای فلان شخص رقم زده است و در همان علم الهی نیز ثبت است که با دعا یا صدقه یا..... تقدیر او از آن حالت اول بدون دعا و صدقه و.... به حالت دوم تبدیل خواهد شد، یعنی اولی محو و با قدرت دعا دومی ثبت خواهد شد چنانچه ابن فهد حلی در پاسخ به اشکال فوق و نقش دعا می فرماید ممکن است آنچه مصلحت گردیده و ذات اقدس الهه آن را انجام خواهد داد بعد از دعا مصلحت شده باشد. با این نگاه آیه 22 سوره مبارکه حدید را نیز می توان اینچنین گفت که در کتاب الهی ثبت است که فلان شخص با دعای اختیاری خود شایسته دریافت فلان نعمت می شود یا فلان بلاء از او رفع می شود و در عین این که جایگاه قضا و قدر الهی حفظ می شود نقش دعا هم بر جا می ماند البته آنجا که قضای حتمی الهی همچون وجود مرگ و رفتن حتمی از این دنیا و از این قبیل باشد که محل پرسش نیست با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات بسیار خوبی را متذکر شده‌اید و واقعاً بحثی بر روی نقش دعا و تغییر تقدیرها نیست تا آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»؛ اگر دعای شما نبود، خداوند به شما اعتنا و توجهی نداشت. دعا "بهترین و برترین عبادت"، "مغز عبادت"، "کلید رستگاری"، "گشاینده درِ رحمت" و "سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان‏ها و زمین" است. می‌ماند که آیا قضا و قدرهای ثابتی هست که با دعا قابل تغییر نباشد؟ در جواب آن سؤال‌کننده‌ی محترم که سؤال کرده بود، چرا با این‌همه دعا آن‌چه می‌خواستم محقق نشد؛ عرض شد متوجه قضا و قدرهای ثابتی که به مصلحت بندگان است نیز باشند. و روایاتی که جنابعالی متذکر شدید برای آن است که بفهمیم نقش دعا چه اندازه در تغییر سرنوشت انسان‌ها موثر است ولی نه به آن معنا که هرچه ما بخواهیم باید با دعا محقق شود و به قول اساتید محترم؛ خدا در اختیار ما باشد و ما فرمانده‌ی همه‌چیز. موفق باشید 

5155
متن پرسش
با سلام خدمت شما که همچون پدری دلسوز و مهربان پاسخگوی سوالات همه ی اقشار جامعه هستید واقعا خسته نباشید /سوال که خدمتتان داشتم اینست واقعا چگونه باید زندگی کنیم دو روز که مشکل است حداقل 2ماه یا سال به سالمان مثل هم نباشد /عاقبتتان به خیر انشالله خداوند مقام شهید را به شما عطا کند موفق و سربلند باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌گونه روایات می‌خواهند ما اولاً: جهت‌گیری خود را مشخص کنیم که به سوی کدام آرمان برای امور فردی و اجتماعی نظر داریم. ثانیاً: دائماً خود را نسبت به آن آرمان ارزیابی کنیم که قدمی در راستای آن برداشته‌ایم تا همچنان علاقه‌مند به آن آرمان هستیم. مثلاً مواظب هستیم دروغ نگوییم تا در مسیر نزدیکی به صالحین قدمی برداشته باشیم. مواظب هستیم مؤمنین را تحقیر نکنیم تا ارزش ایمان در جامعه نهادینه شود. موفق باشید
64
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز .از جنابعالی سوالی دارم آیا انسان بعد از کامل شدن باز هم نیاز به مطالعه کتاب های عرفانی دارد یا خیر به عنوان مثال آیا ایت الله بهجت چگونه روز های خود را سپری می کند و ایا ایشان هنوز هم کتب اخلاقی عرفانی را می خواند یا نه در غیر این صورت چگونه شناخت خود را کامل می کنند و از شما می خواهم که در صورت امکان برای ما برنامه روزانه خودتان را بفرمایید تا ما بهتر شرایط سیر و سلوک را بدانیم التماس دعا
متن پاسخ

جواب: مراحل سلوک ابتدا معرفت به حقایق است، سپس کسب فضائل اخلاقی برای به فعلیت رساندن معارف در قلب، آری:
اول قدم آن است که او را یابی..... آخر قدم آن است که با او باشی
وقتی فهمیدیم دل را دائم باید متوجه خدا نمود، متوجه می‌شویم پرحرفی‌ها و کینه‌ها و خودخواهی‌ها مانع چنین توجهی است و لذا همت برای کسب فضائل اخلاقی، یعنی زدودن این ضعف‌ها، به میان می‌آید. وقتی انسان تا حدّی از این دو مرحله گذشت حجاب‌های بین او و خدای بی‌نهایت خوبی ها، آرام‌آرام کنار می‌رود. حال همه‌ی عالم برای او آیت الهی هستند و می‌تواند با آیات الهی به‌سر ببرد و همواره جمال محبوب را در جلوه‌های مختلف بنگرد، این‌جاست که قرآن و روایات معنی دیگری پیدا می‌کنند، و کتاب ذکر برای قلب سالک می‌شوند و لذا در شرح حال حضرت امام خمینی«رحمة‌الله‌‌علیه» داریم روزی هشت مرتبه قرآن می‌خواندند، یعنی روزی هشت مرتبه از کتاب «ذکرٌ للعالمین» جمال محبوب را در جلوات مختلف می‌دیدند و متذکر می‌شدند. علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: اواخر عمر مرحوم قاضی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» خدمتشان می‌رفتیم و فتوحات مکّیّه از محی‌الدین‌عربی را می‌خواندیم. آیت‌الله ‌انصاری ‌همدانی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: مثنوی کتابی است که سالکِ عارف هرگز تا آخر عمر نمی‌تواند از آن جدا شود، زیرا فتوحات و کشفیات دیگر عارفان آینه برای بقیه‌ی عارفان می‌گردد. خوشا به حال آنانی که در گلستان روایات ائمه معصومین«علیهم‌السلام» نورها می‌گیرند و مستی‌ها می‌کنند. گفت:
به هر رنگی که خواهی جامه می‌پوش..... که من آن قد رعنا می‌شناسم
موفق باشید

19832
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد جان! حضرتعالی اگر اشتباه نکنم در آثارتان فرمودید که در پیامبران (ع) قبل از نبی مکرم اسلام (ص) همه ی اسماء الهی بر قلب مقدس این پیامبران متجلی نگشته! مثلاحضرت عیسی (ع) ظهور اسم حی خداوند بوده، اما با بعثت پیامبر اسلام (ص) تمام اسماء الهی به ظهور رسیده از طرفی هم در قرآن می فرمایند علم آدم الااسماء کلها ما به حضرت آدم کل اسماء را آموختیم! با توجه به توضیحات فوق بالاخره پیامبران قبل از پیامبر اسلام (ص) همچون رسول خدا (ص) مظهر تمام اسماء الهی بودند یا تنها برخی از اسماء الهی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم، در آیه‌ی مذکور همان‌طور که قرآن متذکر است خلیفه‌ی الهی است و طبق قاعده‏ ى‏ «النهايات‏ تُرْجَعُ الَيَ الْبِدايات» كه مى ‏گويد: هر صورت انتهايى برگشت دارد به حقيقت غيبى ابتدايى ‏اش. مثل اين‏كه صندلى موجود در خارج برگشت دارد به صورت صندلى موجود در ذهن. يعنى در ابتدا بُعد غيبى آن صندلى در ذهن به صورت كامل موجود است و سپس در طول زمان به كمك نجّار آن صندلى به صورت كامل در انتها ظاهر مى ‏شود. بر اساس همين قاعده است كه مى گوييم در طول تاريخ، ظهور همه‏ ى انبياء و اولياء شرايط ظهور آن حقيقت نهايى مى‏ باشند كه در انتهاى تاريخ ظهور مى‏ كند. در همین رابطه شیخ محمود شبستری می گوید و چه خوب می گوید:

یکی خط است از اول تا به آخر

بر او خلق جهان گشته مسافر

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

وز ایشان سید ما گشته سالار

هم او اول هم او آخر در این کار

احد در میم احمد گشت ظاهر

در این دور اول آمد عین آخر

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

بر او ختم آمده پایان این راه

در او منزل شده «ادعوا الی الله»

مقام دلگشایش جمع جمع است

جمال جانفزایش شمع جمع است

شده او پیش و دلها جمله از پی

گرفته دست دلها دامن وی

 موفق باشید

10774

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد راستش کتاب علل گرایش به مادیگری شهید مطهری رو خوندم در اون فصلی که راجع به نارسایی مفاهیم فلسفی غرب هست خیلی برام سنگین بود و سوالات زیادی برام پیش اومد. استاد عزیر لطفا راهنمایی کنید برای فهمیدن این مطالب فلسفی چکار باید بکنم؟ یعنی باید از کجا شروع کنم با چه کتاب و سیری لطفا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر با سیر مطالعاتی که روی سایت هست کار را شروع کنید، آرام‌آرام زبان تفکر فلسفی برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
14125
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: در کتاب «ادب خیال عقل و قلب» در قسمت ضرورت مطالعه مطلبی دارید قریب به این مضمون که می فرمایید زمانی حقایق متعالی از قلب مبارک پیامبر سرازیر می شد و بر قلب ابوذر طلوع می کرد و مثلا می شد حدیث ای اباذر. آنگاه زمانی رسید که انسانها مجبور شدند حقایق متعالی را که به قلب خوبان می رسید به واسطه ی کتاب بر قلب خود جاری کنند. آیا اکنون زمان آن رسیده که حقایق در فضای مجازی بر قلب ها اشراق شود؟ یا ما موظفیم دوباره آدمها را به سوی نقل سینه به سینه ی حقایق سوق دهیم؟ و اگر اینطور است چرا جنابعالی در شرایط فعلی که حتما بخاطر مقتضیات زمانه است بیشترین همت خود را صرف فضای مجازی می کنید؟ آیا از تاثیر گذاری کتاب ناامید هستید و یا این یک رویکرد موقت است؟ آیا عرضه ی کتابهای جدید توسط نشرالمیزان که بشدت کاهش یافته ناشی از همین شرایط است؟ چرا کتاب «تفسیر سوره ی کهف» بجای چاپ بر روی کاغذ درفضای مجازی انتشار پیدا می کند؟ با تشکر و عذرخواهی از این که مصدع اوقات شریف شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که مرحوم شهید آوینی عزیز نشان داد امروز با نور انقلاب اسلامی می‌توان در فضای مجازی تصرف کرد هرچند نباید در آن حدّ متوقف شد و نقل سینه به سینه در جلسات را که برکات خاص خود را دارد، مغفول گذاشت و از آن‌جایی که هرگز فضای مجازی ظرفیت طرح موضوعاتی را که در کتاب می‌توان با آن روبه‌رو شد، ندارد نباید از کتاب فاصله گرفت. با این‌همه گویا در حال حاضر افراد بسیاری به جهت دردسرهای تهیه‌ی کتاب با مطالعه‌ی نرم‌افزارهای آن، کار را دنبال می‌کنند که البته این وجه ایده‌آل موضوع نیست، ولی نباید به خود چندان سخت‌گیری کرد. موفق باشید

3052
متن پرسش
سلام.من در سالهای آخر دبیرستان دچار شک و تردید بسیار زیادی شدم و نمی دانستم بین حوزه و دانشگاه کدام را انتخاب کنم.مشاوره هایی گرفتم اما کارساز نبود.به قطع می توانم بگویم در هر دو جا می توانستم و علاقه داشتم عالی باشم .با اینکه هم دانشگاه امام صادق (ع) و هم دانشگاه اصفهان قبول شدم اما بعد از درگیریهایی که با خودم داشتم به دانشگاه اصفهان رفتم.اما بعد از اطلاع از سیستم حوزه و دانشگاه البته اموزشی از هر دو زده شدم چون من از کلیشه ای کار کردن و محض بودن بدم می آید.علاقه شدیدی داشتم در کارهای تحقیقاتی جست و جو وکاوش و نوشتن البته به مقدار زیاد در زمینه های مذهبی کار کنم! می خواستم و می خواهم به گردم دنبال مطلب اما این فضا نه در دانشگاه قرار دارد ونه در حوزه. ببخشید که مزاحمتا شدم اگر می شود من را در ادامه مسیر راهنمایی فرمایید! الان ترم 5 رشته ریاضی و کاربردی دانشگاه اصفهان هستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بحثی در رابطه با «حوزه یا دانشگاه» عرض کرده‌ام اگر بایل باشید موضوع را دنبال کنید صوت آن را از گروه فرهنگی المیزان تهیه فرمایید. موفق باشید
5336

تک همسریبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی.سلام علیکم.این مطلب درست است که نظام اسلام بر تک همسری است،و ازدواج مجدد یا موقت برای حل مشکلات درصدی از جامعه است؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. موفق باشید
22036
متن پرسش
با سلام: سؤالی در مورد مثنوی دارم. در دفتر سوم از حکایت دیدن خواجه غلام خود را سپید و نشناختن او به بیت «چون توان با شیعه گفتن از عمر / کی توان بربط زدن در پیش کر» رسیدم و با پدر که در حدود 20 سال در جلسات تفسیر شنبه شب‌های استاد شرکت می کنند نشون دادم و پدرم بخاطر ارادت شدیدی که نسبت به مولانا دارند گفتند منظور مولانا این هست که نمی شود با عمر نشست و از فضایل شیعه گفت و هر چه من خواستم بگویم برعکس این مورد استنباط می کنم متأسفانه عصبانی شدند و اجازه صحبت ندادند و گفتند از جناب طاهرزاده می‌پرسند اما سوال من پرسیده نشد و با توجه به فضای غیر صمیمانه که در خانه جاری هست من نمی توانم سوال خودم را پی گیری کنم. خواهش می‌کنم این بیت را برای من توضیح دهند که با توجه به سه شعر دیگر در مناقب سه خلیفه و یا نسبت دادن حکایت نابینا که مربوط به حضرت فاطمه هست به عایشه، من بسیار متعجب شده‌ام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید که مولوی در بستر اهل سنت سخن می‌گوید و بدین لحاظ می‌توان گفت که تقیه می‌کند. آیت اللّه حسینی طهرانی در کتاب «روح مجرد» دلایلی بر تشیع ایشان می‌آورد 2- در مورد خلفا، مولوی مثل ما فکر نمی‌کند ولی در مورد علی «علیه‌السلام» تعبیراتی دارد که بسیار متعالی است مثل آن‌جایی که می‌گوید: «ای علی که جمله عقل و دیده‌ای / شمّه‌ای بنما از آن‌چه دیده‌ای»  3- بعضی موارد مولوی واژه‌ی شیعه را برای عده‌ای که نسبت به اهل سنت تعصب‌های تندی دارند، به‌کار می‌برد ولی ارادت او به اهل‌البیت «علیهم‌السلام» کاملاً مشهود است.

 مولوى در مورد على «علیه‌السلام» مى‏ گويد:

ترجمانى هرچه ما را در دل است‏

 

دست گيرى هر كه پايش در گل‏ است‏

مرحبا يا مجتبى يا مرتضى‏

 

ان تغب جاء القضاء ضاق الفضا

انت مولى القوم من لا يشتهى‏

 

قدردى كُلًّا لئن لم ينته‏

     

 

مى‏ گويد: آنچه در درون قلب عارفان است تو ترجمان آن هستى تا بتوانند واردات قلب خود را درست تحليل كنند، همچنان كه دست‏گير كسانى هستى كه در مسير سلوك پايشان در گِل گير كرده است. خوش ‏آمدى اى برگزيده و اى پسنديده، اگر در صحنه‏ ى هدايت اهل سلوك نباشى، قضا مى آيد و فضاى بندگى را تنگ مى‏ كند، تو مولاى قوم مسلمانان هستى، حال آن‏كس كه تو را نخواهد و نپذيرد، اگر باز نايستد و از انكارش دست بر ندارد، به ‏كلى هلاك مى‏ شود. همچنين كه در جاى ديگر مى ‏گويد:

هست اشارات محمد المراد

 

كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

صد هزاران آفرين بر جان او

 

بر قدوم و دور فرزندان او

آن خليفه زادگان‏ مقبلش‏

 

زاده‏ اند از عنصر جان و دلش‏

     

موفق باشید  

10188
متن پرسش
سلام علیکم: اگر کسی در بین سه بعد عقل، قلب و خیال قید خیال را بزند و آن هم به این دلیل که به اندازه کافی بعد خیال از طریق جامعه و شخص ثالث تغذیه می شود و دیگر خودمان به آن بال ندهیم، چه ضرری متوجه این رفتار است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این غیر ممکن است، تنها می‌توانید مواظب باشید خیال خود را آلوده نکنید و اولیاء الهی با نظر به توحید حق و مراقبه‌ی لازم از خیالات نورانی بهره‌مند بودند. موفق باشید
108

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده بنده چندی است که مطالعات اندکی در زمینه فلسفه در قرون وسطی مسیحی وبه خصوص فلسفه ابای اولیه کلیسا از جمله اگوستین آغاز کرده‌ام. در این حین به جمله مشهوری از اگوستین برخورکردم « من نمی‌فهم تا ایمان بیاورم بلکه ایمان می‌آورم تا بفهم » راستش را بخواهید بلافاصله بعد از خواندن این جمله آن را خیلی نزدیک به تعالیم شخص شما و کلا آنچه امروز از طریق وعاظ مذهبی در کشور ما تبلیغ می‌شود یافتم . من حدود 5-4 سال است که با مباحث و کتب و سی دی‌های شما آشنا هستم و اگرمنظور شما را خوب فهمیده باشم و بخواهم جمله اگوستین را به زبان شخص شما به خصوص، و دیگر وعاظ فعال مذهبی عموماً ترجمه کنم جمله‌های زیر نمودارمیشود. 1- اولین قدم در راه خود سازی و سعادت و جذب حکمت ناامیدی از خود است2- هی نگویند می‌دانم می‌دانم و احساس استغنا نکنید باید فقیر بود تا خداوند دریای حکمت خود را به روی قلب ما بگشاید3- حقیقت عقل و حکمت را با تفکر و مطالعه و استدلال صرف نمی‌توان بدست آورد بلکه در این راه عقل و شرع ، کوشش در مطالعه و تزکیه دو بال برای رسیدن به حکمت هستند4- آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست5- در مکالمه تلفنی به شخص بنده فرمودید : ملاصدرا را به دلیل توسل به کشف و و شهود بیناتر از بزرگانی می‌دانیم که برای درک حقیقت به صرف عقل متوسل شده‌اند. 6- البته مکتب‌های مثل مکتب تفکیک که اصولا مخالف فلسفه و عرفان و کاربرد عقل هستند و به روایت و حدیث صرف بسنده می‌کنند و آن را کافی می‌دانند نمی توانندبه نحوی درست به آیات و روایات برسند، بلکه فلسفه ملاصدرا و عرفان محیی الدین راه و وسیله خوبی است برای رسیدن به حکمت قرآنی و فهم احادیث ذات صمدانی، راه درست این است که ابتدا باید فلسفه خواند و بعد عرفان را شناخت تا راه برای فهم قرآن و روایات باز شود. همه بیانات فوق را می‌توان به نحوی از انحنا در بین سطور کتب و جزوات شما یا احیاناًَ سی دی‌هایی که از شما موجود است پیدا کرد. حال سوال اصلی این است که تفاوت ما با حکمت مسیحی که به بارزترین وجه در فلسفه و کلام اگوستین تجلی پیدا کرده است چیست و با توجه به اینکه حکمت مسیحی در مقابل هجوم ویران گر مدرنیته کمر خم کرد مگر ما چه چیز بیشتر از آن داریم، که داعیه مقابله با آن را داریم. قصد بنده در این نوشتار این است که با توجه به شناختی نسبی که از مباحث شما و روح کلی حاکم به آن دارم جواب‌های احتمالی شما را پیش بینی کنم و با ناکافی دانستن آن (البته به زغم خودم) در انتظار جواب تازه‌ای از طرف شما باشم 1- ممکن است شما بفرمایید که تفاوت حکمت شیعی و حکمت مسیحی فرهنگ غنی انتظار و پرچم سبزرنگ آن است که باعث می شود تا شیعه هیچگاه در خود احساس رخوت و ناامیدی نکند و همیشه به دنبال تغییری اساسی در اوضاع کنونی جهان باشد و به عبارت بهتر هیچگاه در فرهنگ کنونی ذوب نشود. متاسفم که بگویم فرهنگ انتظار که شما آنرا متعلق به حکمت شیعی می دانید، باذات بشر ممزوج شده است و هرگاه که بشر بوده است در پی شرایطی بهتر با ظهور منجی آسمانی بوده است که این منجی در یهود «مشیاه» و در مسیحیت شخص حضرت مسیح و کلمه الهی نامیده می‌شود. و تاریخ گواهی می‌دهد که کشیشان مسیحی با توسل به همین فرهنگ، مسیحیان را برای جنگهای صلیبی آماده می‌کردند. و وعده ظهور منجی در بیت المقدس را می‌دادند. و روح مبارزه جویی و مقابله همیشگی با کفر و استکبار را که به نظر آنها در مسلمانان جلوه‌گر شده بود همیشه در بین مسیحیان زنده نگه می‌داشتند. 2- ممکن است شما بگویید که تفاوت ما در دارابودن فرهنگ سرخ حسینی است که در صحرای کربلا عارفانه ترین و عاشقانه ترین و حکیمانه ترین رفتار و عبودیت محض را به نمایش می‌گذارد و شعار جاویدش همیشه در گوش شیعیان طنین انداز است، که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و جوان شیعی می‌داند که هیچگاه و در هیچ زمان توقف جایز نیست و در راه رسیدن به مطلوب باید از همه چیز گذشت و خود را وقف اعتلایی احکام اسلام ناب در تمام نقاط کره خاکی کرد و همین اندیشه است که لرزه بر اندام مستکبرین عالم انداخته است و خواب راحت را از چشم آنها ربوده است. پس فرهنگ حماسه یکی از مهمترین آوردها و داشته‌های تشیع است. باید بگویم که فرهنگ مسیحی از این جنبه هم بی بهره نیست. کدام حماسه قدرتمنند تر از اعتقاد عمومی مسیحیان مبنی بر مصلوب شدن کلمة اللة بر صلیب است و کدام واقعه می‌تواند غم بارتر از این باشد که خدا خودش را برای برون رفت جامعه از گناه، یعنی همان که حسین ابن علی احیای سنت جدش خواند ، مصلوب می‌کند. و تاریخ گواهی می‌دهد که امثال پولس قدیس و یوستین شهید با اقتدا به همین واقعه و در راه پیشبرد کلمه اللة در جامعه به فجیع ترین وضع ممکن کشته شدند وسرهایشان از بدنشان جدا شد تا عبرت سایرین گردندو تا حدود 400سال (یعنی تا رسمیت یافتن کلیسا و مسیحی شدن کنستانتین) چه بسیار انسانهای شریفی که قدم در همین راه گذاشته و جان خود را از دست دادند و یا در ورزشگاه آپوپولیس و تحت انظار رومیان وحشی خوراک شیران و پلنگان امپراطور شدند ولی دست از مبارزه برنداشتند آنها همه به مسیح مصلوب اقتدا می‌کردند. باید گفت که اگر ما یک حادثه دراماتیک چون کربلا داریم تعداد این حوادث در فرهنگ مسیحی در طی 400سال بسیار است. البته باید دانست که افول تدریحی تفکر دینی و حکمت مسیحی را نباید در قرن چهاردهم میلادی و به دنبال زر اندوزی کشیشان جستجو کرد (هر چند که این حوادث چون شعله‌ای بر انبار باروت بود) باید برای جستجوی علت این افول ده قرن به عقب‌تر بر گردیم، یعنی قرن چهارم میلادی و مسیحی شدن کنستانتین و ورود عالمان دینی به دستگاه سیاست و جاه طلبی و کسب قدرت که پای بزرگترین قدیسان را می‌لغزاند و این حکمت را از درون تهی می‌کند و اتفاقات بعدی پی آمد ضروری آن است . 3- ممکن است بگویند که برتری ما در دا شتن معجزه همیشه جاوید یعنی قرآن است که به اذعان همه متخصصان و مورخان و برخلاف اناجیل چهارگانه مسیحیان از دست برد تحریف درامان مانده است و حال ما می‌توانیم افتخار کنیم که این همان کلام حق است که بر صفحه نقش بسته است ونه نوشته‌های چهار انسان غیرمعصوم و خاکی که معلوم نیست چه مقدار از آن حقیقت است و چه مقدارش دروغ، به خصوص اینکه شیعه از وجود راسخون فی العلم که همان مفسرین این کلام هستند نیز برخوردار است. گذشته از استدلالات نسبتاَ قابل قبولی که مسیحیان برای توضیح تکثر اناجیل دارند باید عرض کنم که آنچه شما آن را بزرگترین افتخار و فرصت می‌خوانید که همان تحریف ناپذیری و اصالت قرآن است و افتخار داشتن مفسرین آن را نیز برای شیعه محفوظ نگاه می‌دارید ، برعکس بزرگترین خطر و تهدید برای آن است . مثال شخصی که بند مدال افتخار دور گردنش گره خورده و آن را خفه می‌کند. چرا که اگرچه مدال افتخار عدم تحریف بر گردن ما است ولی از خطر گره‌هایی کور تفسیرهای نادرست وتفسیر به رای چگونه می‌توان خلاص شد زیرا هر اندیشه‌ای بنا به موقعیت علمی خود فهمی از این کتاب که البته تحریف ناشده است دارد و آن را به جامعه عرضه می‌کند و از انجا که تفسیر کتاب تحریف ناشده است گویی همه زبانها برای انتقاد لال و همه چشمها کور می‌شد. مضاف بر اینکه بعد تاریخی ما از آن ذوات معصوم که مفسران حقیقی این کلامند لاجرم ما را در دائم بحث‌های بی‌پایان فلسفه تاریخ و علم رجال و درایه‌ می‌اندازد که در اخر نیز دست ما خالی است و حتی اگردست پر هم باشیم و اثبات کنیم که این کلام حتما از معصوم است باز در دام تفسیرهای مختلف و حتی متناقض می‌افتیم که از این کلام می‌شود و قص علی هذا. و لازم به تذکر نیست که گاهاً این تفسیرهای گوناگون از کلام معصوم و نص قرآن به خاطر بار معنوی و انتصاب به کلام تعریف ناشده‌ای که یدک می‌کشیده‌اند چه خسارات جبران ناپذیری بر ما وارد کرده اند که تبعیدهای امثال ملاصدرا و آوارگی‌های او در بیابانهای قم و ظهور متحجرین قشری صفت و حتی امروز ظهور اسلام امریکایی و اسلام انگلیسی و اسلام مارکسیت و اسلام هزار کوفت و زهرمار دیگر از نمونه های آن است. و اگر بیان شود در این عصر باید به عالمان ربانی و فقیهان صمدانی رجوع شود باید بگویم که دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ... لازم به تذکر می‌د‌انم که امروز گروهی در جواب به این سوال که چرا غرب غرب شد به این جواب راحت الحلقوم بسنده می‌کنند که کتابشان قدرت و کشش تطابق با زمان را نداشت و لذا در فرهنگ رومی غرب غرق شد و ابلهانه به این نکته بی‌توجهند که اگر اینگونه است چرا این بلا به سر هند و چین نیامد که اپانیشادها و سرودهای مذهبیشان که سراسر شعر و افسانه است. و چرا مسلمانانی که قرآن را دارند برای کرواتی شدن سرو دست می‌شکنند. 4- محتمل ترین جواب شما را در آخر می‌آورم. و آن اینکه شاید شما بگوئید شیعه دارای یک فرهنگ حکمی- حضوری خاصی است که آن را در هیچ فرهنگی نمی‌توان سراغ گرفت. من هیچگاه معنی درست این عبارت را نفهمیدم. و لذا نقد اکنون من نقد به فهم خودم از این عبارت است و نه نقد به اندیشه شما. آنچنان که من فهمیده ام ما دارای فرهنگی هستیم که در آن حضور و اتصال به غیب و ملکوت و حضور حق در همه مناسبات و توحید در همه جوانب هستی بشری در آن حرف اول را می زند و البته این فرهنگ در قرآن و کلام خاندان وحی متجلی شده است. من هرگز در وجود چنین فرهنگی شک ندارم من حتی منکر تعلق بی چون و چرای آن به امامان معصوم و تمام انبیا و الیای الهی نیستم. چیزی که من در آن شک دارم به این است که در مقابل هجوم سهمگین مدرنیته و ظهور بشر غربی شده، از این فرهنگ کاری برآید. زیرا معتقدم که حضرت رب العالمین به اقتضایی ذات رحمیش نسبت به بندگان این فرهنگ نه تنها به ما بلکه به همه اقوام در همه تاریخ ارزانی داشته است من معتقدم که قدیسان و متفکران واقعی مسیحی از این فرهنگ بی‌بهره نبوده اند چنانکه طلبه‌ای ساعی، جازم و معتقد به فرهنگ اهلبیت به من می‌گفت که من هیچ جمله‌ای از اکهارت المانی نخواندم مگر اینکه به یاد یکی از احادیث امامان معصوم افتادم و باز من خودم شخصاً هرگاه در اندیشه مقدسانی چون اگوستین، آنسلم، اسکات اریژن، دیونو سیوس، اکهارت یا حتی امروز کی یرکگور و هایدگر به جمله‌ی زیبا برمی‌خورم چه بسا که بی‌اختیار اشکم جاری می‌شود، کتاب را رها می کنم، چشم‌هایم را می‌بندم و اجازه می‌دهد تا شیرینی و عمق این کلام را جانم با تمام وجود لمس کند. آری طوفان مدرنیته و فرهنگش سهمگین‌تر از آن است که این عوامل را یارای مقابله با آن باشد و همین جاست که در جواب این سوال که به راستی چرا غرب در غرب غرق شد نوشتاری دیگر لازم است. والسلام 14/9/1387
متن پاسخ
جواب: باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خدا را شاکرم که چنین جوانانی را با این‌گونه دغدغه‌ها در این دوره به صحنه آورده است تا زمینه‌ی هرچه محکم‌تر ظهور حق فراهم گردد. با این وسعتی که جنابعالی بحث را در شقوق مختلف طرح فرمودید جواب همه‌ی آن شقوق برای بنده با داشتن فرصت محدودمشکل است، ولی چون همه‌ی این دغدغه‌ها را می‌شناسم فکر کنم در مباحث مطرح‌شده در کتاب ها و جزوات در شرایطی مختلف به وجهی از وجوه آن پرداخته شده است. از این‌که باید تأکید کنم بنده امثال حضرت علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و حضرت علامه حسن‌زاده«حفظه‌الله‌» را ادامه‌ی مکتب برهان و عرفان صدرایی می‌دانم که بگذریم. باید عرض کنم فراموش نفرمایید که روح فهم آگوستینوس که شما هم جمله‌ی او را نقل کردید و گویا از اشعیای نبی نقل شده، با ظهور توماس‌آکوئیناس به حاشیه رفت و آکوئیناس رجوع به ارسطو را پیشه‌ی خود کرد و گفت : «من این کافر را غسل تعمید دادم» و بزرگان بررسی تاریخ غرب معتقدند نقش آکوئیناس در نزدیک‌کردن غرب به غرب جدید نقش بارزی است. نکته‌ی دیگر؛ همان‌طور که متوجه‌اید مطالب بسیار ارزشمند در متون همه‌ی ادیان هست و دانشمندانِ معتقد به آن متون بهره‌های زیاد از آن ها برده‌اند و نیز به بشریت ارائه فرموده‌اند. ملاحظه بفرمایید غربی می‌خواهد مدیریت جهان را به عهده بگیرد که هیچ‌کدام این‌ها نیست، نه اندیشه‌ی بوکهارت است و نه اندیشه‌ی هایدگر، این‌ها همه راه‌های عبور از مدرنیته را به مردم خودشان توصیه می‌کنند بدون آن‌که جز آماده‌گری کار دیگری بتوانند انجام دهند. در حالی‌که به گفته‌ی مرحوم «فردید»« اگر در زمان تحقق انقلاب اسلامی هایدگر زنده بود، تحقق اهدافش را به او نشان می‌دادم »که چگونه می‌توان با مدیریت خاصی که فرهنگ تشیع در خود دارد بر خلاف اراده فرهنگ مدرنیته انقلابی با «الله اکبر» به جای« غرب اکبر» به‌پا کرد. اجازه بدهید بی‌انصافی شما را نسبت به تفاسیر قرآن؛ پای شور جوانی‌تان بگذارم و متذکر شوم نگاه نهادینه‌ای که در روح تشیع توسط امامان معصوم«علیهم‌السلام» شکل گرفته، موجب شده تفاوت تفاسیر اصیل به جهت ظرفیت کلمات قدسی قرآن باشد و با سیری عمیق در تفاسیر قرآن هرگز به متناقض بودن آن‌ها نمی‌رسیم. از بزرگی های آگوستین و بوکهارت و هایدگر گفتید،آری چرا وقتی متوجه این‌همه سرمایه برای عبور از مدنیته در جهان هستیم امیدوار نباشیم با مدیریت مکتب تشیع می‌توان معادله‌ی جهان را به نفع فکری بالاتر از فرهنگ مدرنیته به‌هم زد؟ مگر بنا ست ایران به تنهایی چنین کاری را به دوش بکشد؟ ما امروزه امثال هایدگر را در کنار ملاصدرا پتانسیلی بزرگ برای آینده‌ی جهان می‌دانیم. عنایت داشته باشید به گفته‌ی دکتر داوری: «وقتی از عظمت یا انحطاط تمدن‌ها و کشورها می‌گوییم می‌دانیم که عظمت یک‌باره حاصل نشده و انحطاط اتفاقی نبوده» موفق باشید
107

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی آقای طاهرزاده سؤالی داشتم از محضر جنابعالی در خصوص حدوث و قدم عالم . طرفداران قدم عالم علت اصلی آنرا دائم الفیض بودن خداوند متعال دانسته و با عنایت به اینکه برای تحقق عالم مجردات صرف علت فاعلی باعث ایجاد است قدم عالم مجردات واضح می باشد ولی آیا عالم ماده هم قدیم است با عنایت به اینکه پیدایش عالم ماده تدریجی است مثلا وقتی شخصی با علم غیب ارتباط پیدا می کند ممکن است واقعه ای را بیابد که صد سال دیگر در عالم ماده اتفاق می افتد این می تواند برای کل عالم ماده صادق باشد یعنی هرچند صورت غیبی عالم ماده قدیم است ولی تحقق آن به صورت عالم ماده دارای آغاز است و روزی هم سفره آن برچیده می شود و عالم ماده برخلاف عالم مجردات دارای حدوث زمانی است با تشکر از جنابعالی
متن پاسخ
- جواب: باسمه تعالی؛ علیکم السلام همچنان که مستحضرید حضرت رب‌العالمین دائم‌الفیض است، از طرفی عین وجود است، پس همواره جلواتی از وجود از طرف وجود مطلق افاضه می‌شود ،که البته هر وجودی در هر مرتبه‌ای خاصیت خود را دارد، از جمله این وجودات پایین‌ترین مرتبه‌ی وجود است که از نظر نزدیک‌بودن به عدم، چیزی جز عین حرکت نمی‌تواند باشد که ما در منظر ماهیت‌نگری، به آن عالم ماده می‌گوییم. عالم ماده از جهت انتسابش به خداوند، یک‌مرتبه از وجود است که از وجود مطلق نشأت گرفته، و از جهت خاصیتش عین حرکت است و همواره نو می‌شود و لذا همواره ظهوری دارد که فانی می‌شود و ظهور دیگری به صحنه می‌آید و این تقدم و تأخر ذاتی را ذهن بر اساس انتزاعی که انجام می‌دهد «زمان» می‌فهمد. هرچند آنچه در خارج ذهن هست وجودی است که در ذات خود عین حرکت است و دهن از عین حرکت، زمان را انتزاع می‌کند و همواره با زمانی روبه‌روست، تا در انتها قوه‌های عالم ماده به فعلیت در آید و به مرتبه‌ی بالاتری صعود کند و باز جای آن را پایین‌ترین مرتبه‌ی وجود- عالم ماده - بگیرد و شرایط تبدیل قوه به فعل شروع شود. پس از یک جهت عالم ماده به عنوان مرتبه‌ای از وجود، قدیم زمانی است، ولی از جهت ذاتی دارای تقدم و تأخر است، همواره ظهوری دارد که در مرحله‌ی قبل ،آن ظهور واقع نشده بود. شاید واژه‌های حکمت مشائی در این‌جا جواب‌گو نباشد که بخواهیم بگوییم بالاخره عالم ماده حادث زمانی است یا قدیم زمانی. در صفحه‌ی 99 کتاب «از برهان تا عرفان» به بحث حدوث و قدم پرداخته شده است. موفق باشید
11525

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم خدمت حضرت استاد: بنده قبول دارم که نورانیت، هر لحظه، برای انسان در انجام وظیفه مشخصش در آن زمان است، اما برایم سخت است که قبول کنم در ایامی که کسی محروم از نماز خواندن است، نورانیت او در عبودیتش و اطاعتش در عدم اقامه نماز و حتی قضا نکردن آن باشد. 1. اگر چنین چیزی هست پس چرا حضرت صدیقه طاهره، بتول نامیده شد؟ 2. اگر کسی در چنین ایامی دل تنگ نماز خواندن و حضور در مسجد شود و با مشغولیت به ذکر و... در اوقات نماز دل تنگی اش برطرف نگردد، چه باید بکند؟ با تشکر التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالعه‌ی زندگی بزرگان و سیره‌ی عملی آن‌ها، درآن موقعیت خوب است. نمی‌دانیم آیا بتول‌بودنِ حضرت زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» به آن معنا است یا نه! موفق باشید

نمایش چاپی