بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5599
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم معنای الله اکبر چیست؟ آیا موارد زیر می تواند معنای صحیحی باشد؟ مهم تر از همه: در اذان و نماز و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها باید به چه معنایی توجه قلبی داشت؟ 1- الله اکبر «من کل شیء»: خدا از هر چیزی بزرگتر است. البته نه بزرگی جسمانی. شاید معنایش این بشود: «رتبه و شأن خدا از رتبه و شأن هر چیزی بزرگتر است.» نتایج این معنا: فقط به فرمان خدا باید عمل کرد، فقط باید دنبال خشنودی او بود، در نماز فقط باید به او توجه کرد. در غیر این صورت دیگران از خدا در رتبه بالاتری قرار گرفته اند. (گاهی تفسیری که از معنای تکبیرة الاحرام در نماز ارائه می دهند، بر اساس این معناست) 2- الله اکبر یعنی خداوند صاحب بزرگی و کبریائی مطلق است. بزرگی مطلق از آن خداست. (براساس توضیح المیزان در مورد «و هو اهون علیه») 3- الله اکبر «من ان یوصف» : خدا از اینکه وصف شود بزرگتر است. 4- الله اکبر یعنی خدا و اسماء و صفاتش از تصورات من بزرگتر است. * اساساً کبریائی به چه معناست؟ بزرگی یعنی چی؟ آیا می توان گفت مجموعه «قدرت»، «علم»، «رحمت» و... بزرگی می آورد؟ و در این صورت معنای الله اکبر چنین باشد: قدرت خدا، علم خدا، رحمت خدا، غضب خدا و ... از قدرت و علم و رحمت و غضب دیگران بیشتر است. شاید دعای زیر شاهد این معنا باشد: «اللهم اِن عَظُمت ذنوبی فانت اعظم و اِن کَبُر تفریطی فانت اکبر ... اللهم اغفرلی عظیم ذنوبی بعظیم عفوک و کثیر تفریطی بظاهر کرمک ...»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از معانی که گفتی در ساحت خود درست است و تا در فضای نسبت‌ها هستیم قصه همین است و با این‌همه مجبوری به دنبال معنای کبریایی حق بگردی. مگر آن‌که بتوانی به «وجود» رجوع کنی آن‌هم به صورت حضوری و طوری وجود را در عالم احساس کنی که نتوانی بپرسی وجود چیست، در آن حال می‌یابی که «وجود» عین کمال است و کبریایی یکی از شئون وجود مطلق یا کمال مطلق است. آن‌وقت إن‌شاءاللّه حضرت حق در نمازت کبریایی خود را بر تو می‌نمایاند. عمده آن است که خود را آماده کنیم تا وقتی با نور اسماء الهی روبه‌رو شدیم نخواهیم آن انوار را در قالب معانی حصولی فرو کنیم. آن‌وقت می‌فهمی چرا صادق آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در جواب سؤال‌کننده می‌فرمایند: «اکبر مِن اَن یوصَف». موفق باشید
4239
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز بنده میخواستم بدانم غم اصلی حضرت فاطمه (ُس)برای چه بود وچرا باید اینقدر ان حضرت مظلوم واقع شوند 2-در اول زیارت حضرت فاطمه امده -یا ممتحنـه امتحنک الله الذی خلقک- میخواستم بدانم تفسیر این جمله یعنی چه؟ در حالی که این امتحان قبل از خلقت, برای هیچ کدام از اولیائ خدا نبوده است و ایا مقام حضرت فاطمه از پیامبر بالاتر است چرا ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه جواب این سؤالات را در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها» و جزوه‌ی «غم اصلی حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها» می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید
3726

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
در پاسخ به سؤال (3392) که: «آیا حضرت امام انقلاب را با اشراق به دست آوردند یا با فکر و استدلال؟»، شما فرمودید: «روح کلی انقلاب اسلامی، اشراقی است. ولی جزئیات آن را با تفکر و رجوع به متون دینی به‌دست می‌آورند.»، چه فرقی بین «روح کلی انقلاب اسلامی» با جزئیات آن است؟ آیا مگر انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مجموعة همین جزئیات و افکار نیست؟ «روح کلی انقلاب اسلامی اشراقی است» یعنی چه؟ اصلاً «روح انقلاب اسلامی» یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را قبلاً عرض کرده‌ام، چیز دیگری در این مورد ندارم که بگویم. موفق باشید
3482

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام آیا ازدواج با همسن ایرادی دارد؟
متن پاسخ
.باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خیر. موفق باشید
2162

سلوک فردیبازدید:

متن پرسش
با سلام.فراموش کردن خود و نشاندن حق به جای من یعنی اینکه ما هویت و هستی خود را فراموش کنیم و خودمان را نفی کنیم؟یا منظور شما چیز دیگری است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی با اراده و انتخاب خودمان حکم خدا را بر میل نفس امّاره حاکم کنیم به شخصیتی برتر می‌رسیم. موفق باشید
2038
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار : چرا خداوند نمی تواند بدون واسطه حضرت مهدی (عج) را بیافریند کلی انسان خلق کند تا بعد آن حضرت را بیافریند ( منظورم این است خدا اگر هدف از خلقتش ظهور تمام اسماء در حضرت بود خوب فقط آن حضرت را می آفرید ).
متن پاسخ
خداوند حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را بدون واسطه آفرید ولی برای ظهور کمالاتی که در حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» و سایر ائمه«علیهم‌السلام» هست شرایط نیاز است تا آن نور اجمالی به تفصیل در آید و عالم مظهر حاکمیت امام معصوم گردد و حق در آینه‌ی جمال مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در همه‌ی عالم ظهور کند آن وقت است که مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نمایان شده وگرنه با خلقت حضرت هنوز حضرت ظهور نکرده‌اند تا اسماء الهی به طور کامل نمایان گردند.
1878
متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار. استاد علامه حسن زاده آملی در خصوص رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای سخنانی ایراد کرده اند که با وجود ارادتی که ما محضر رهبری داریم اما تعاریف بنظر کمی بزرگ می آید، مثلا گفته اند:« رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید. عالمی، عادلی،‌ رهبری، مؤمنی، ‌موحدی،‌ سیّاسی، دلداری، رهبری، انسان ربانی، پاک،‌ منزه، که دنیا شکارش نکرده من جایی [سراغ] ندارم که عرض کنم. همان که عرض کردم: نه شکوفه‌ای، نه برگی، نه ثمر، نه سایه دارم / همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را قدر این نعمت عظمی را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبرِ ولیّ وهمان عبارات که سرور عزیزم جناب استاد حدادعادل، ارائه دادند؛ رهبری، ولیی، الهی» استاد سوال بنده این است با توجه به شناختتان نسبت به آیت الله حسن زاده آملی ایشان آنچه را در باطن عالم مشاهده کرده اند بیان نمودند و یا این صحبتها را به خاطر ایجاد وحدت و وفاق ملی عنوان کرده اند. سپاس بیکران
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: عارفی که یک عمر با قلب و دل خود کار کرده و خود را از مشهورات و تعارفات آزاد کرده نمی‌تواند غیر از آن‌چه را که قلبش تصدیق کرده است بر زبان آورد. موفق باشید
1418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم: سلام عرض می کنم خدمت استاد گرامی...اون طوری که خودم از خودم برداشت کردم فکر می کنم که ارتباط قلبی با ائمه نمی تونم برقرار کنم مثلا در مورد مصیبت حضرت حسین و وقایع کربلا سوالاتی دارم که هیچ گاه حل نمی شوند یعنی می رم سراغ کتاب های مختلف دلایل عقلی عظمت واقعه ی عاشورا رو می خونم و قانع می شم اما همین که می خوام ارتباط قلبی برقرار کنم دوباره اون دلایل از ذهنم می ره مثل این که اصلن وارد دلم نشده بوده و می گم خب که چی؟چرا این مصائب عظیم هستند و چرا اعظم هستند زیارت عاشورا رو به سختی می تونم بخونم چون درک نمی کنم اعظم مصابی یعنی چه؟اگر مصیبت هایی هست که جسما وارد شده مصائی بالاتر از این در تاریخ بوده و اگر از نظر معنوی هست و ضایعه ای که به اسلام و حرمت مقام انسان کامل وارد شده خب مظلومیت حضرت زهرا و حضرت علی آیا بالاتر از این نیست؟جزوه ی کربلا سیران عشق الهی رو هم خونده ام قبول دارم اما در دلم باور ندارم عشق به دلم راه نداره نمی دونم ایراد کار از کجاست.اگر مسئله ای از طریق عقلی و منطقی برام ثابت بشه باهاش ارتباط برقرار می کنم و از طرفی هم اگر ثابت هم بشه باز هم یک چیزی در درونم کمبود احساس می کنم و نمی دونم این به چه دلیلی هست من خیلی نگران هستم که نمی تونم کربلا و عشق در کربلا رو درک بکنم. این خصوصیات در من هست که دلتنگ دیگران نمی شم مگر این که کاری رو ازشون انتظار داشته باشم اون حس محبتی که دیگران نسبت به هم دیگر دارند رو من ندارم و آیا می شه گفت اگر من بخوام در مسیر سیر الهی قرار بگیرم چون وجه محبت رو ندارم شاید نتونم به طور کامل به ظرفیت خودم برسم؟ یا محبت ویژگی فطری برای همه ی انسان هاست.من آدم ایده آلیستی هستم و حتما می خوام از بعد عشق و محبت وارد دین بشم اما الان که این موضوع رو در درون خودم پیدا نمی کنم نمی دونم چه کار باید بکنم. اگر بنا به فرموده شما در جزوات نهایت ظرفیت وجود انسان در عشق و بندگی از روی عشق و حب در کربلا اتفاق افتاده و من نتونم این مسئه رو بچشم چه خسران بزرگی است.غالبا در مراسمات روضه حضرت اباعبدالله دلم می گه خب این ها که گریه نداره برای چی باید گریه بکنم اما با عقلم اون دلایل رو می چینم و خودم رو به گریه وادار می کنم. وقتی به مسئله ی ظهور فکر می کنم و دلایل عقلیش رو بررسی می کنم می گم خب ما منتظر انسان کاملی هستیم تا بیاد و شرایط رو مهیا بکنه برای بندگی کردن به طور کامل اما چه لزومی داره ما دلباخته ی چنین انسانی باشیم مگر نمی شود منتظر بود اما دلباخته نبود؟ آیا این سوال هایی که من دارم مثل همون مسئله ای نیست که شما در آشتی با خدا اشاره کرده اید که کسی که می گه که چی؟ چون به هدفش در زندگی نرسیده شاید چون من در درون محبت قرار ندارم و محبت رو نچشیدم این سوالات رو می پرسم. ممنون می شم لطف بفرمایید و راهنمایی بکنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در مورد ارتباط با حقیقت کربلا پس از آن‌که رعایت حرام و حلال الهی را دنبال کردید یک نحوه یگانگی با حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» پیدا می‌کنید و آن حضرت را جنبه‌ی ایده‌آل خود احساس می‌نمائید و طبیعی است که در چنین حالتی انعکاس شوق اُنس با حضرت همان اشک است که در جواب سؤال 1417 به آن پرداخته شده. در ضمن محبت به اهل بیت«علیهم‌السلام» را با معرفت به مقام قدسی آن‌ها می‌توان به‌دست آورد . سعی بفرمایید در مورد حقیقت نوری اهل بیت«علیهم‌السلام» مطالعاتی داشته باشید تا إن‌شاءالله شوق اُنس با حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نیز در شما صورت منطقی به‌خود بگیرد. موفق باشید
1094

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
آیا در این رابطه حدیثی داریم که دو خانواده فامیل یا فرضا دوست با هم در یک منزل یا در همسایگی هم نباشند. بنده معتقدم که از این نزدیکی ها چون که باعث پیش آمدن یک سری ناراحتی ها می شود که موجب جدایی و کدورت می شود بهتر است اجتناب شود . خواستم ببینم در این رابطه حدیثی داریم یا نه؟
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی بنده چیزی نشنیده‌ام و فکر هم نمی‌کنم حدیثی در این مورد باشد. موفق باشید
18617

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: این سوال را یک بار دیگر هم پرسیدم ولی ظاهرا پاسخ ندادید. آیا امکان بازگشت به عدم در این دنیا وجود دارد؟ و اگر نه آیا در بهشت می توان از خدا طلب عدم کرد؟ زیرا خداوند در قرآن می فرماید هرچیزی که انسان بخواهد در بهشت برای او فراهم است.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره آن کسی که می‌خواهد به عدم رجوع کند، می‌خواهد با چه‌چیز روبه‌رو شود؟ آن‌چه قرآن وعده می‌دهد که انسان در بهشت هرچیزی خواست فراهم است، به این معناست که انسانی در میان است که با مطلوب خود روبه‌رو می‌شود. موفق باشید

18173
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر چند سوال از خدمتتان داشتم: 1) آیا این حر ف درست است که با توجه به تجرد ادراک و اینکه علم مرتبه ای از مراتب وجود است و همچنین حرکت جوهری نفس و بحث اتحاد ادراک و مدرِک و مدرّک که در تمام مراتب ادراک از جمله ادراک حسی و خیالی جاری است نتیجه می شود که اولا در ساحت آگاهی حسی، ما صرفا با خود نفس و انشائات اش روبه رو هستیم و ثانیا آگاهی چیزی جز حرکت دایمی نفس از قوه به فعل نیست. حرکتی که در آن نفس در هر مرتبه از ادراک با آن مرتبه متحد می شود و در این فرایند خود نفس مجرد است که در تجردش تعین می یابد. پس نفس همان آگاهی و آگاهی همان معلوم بالذات است که در یک حرکت دایمی است. یعنی مبتنی بر حکمت صدرایی آگاهی و نفس با هم یکی می شوند. 2) اگر نفس در هر مرتبه از علم با آن مرتبه متحد می شود و به فعلیت جدید می رسد پس در نتیجه در مرتبه ادراک حسی آیا نفس با انشائات خودش متحد می شود و در اثر اتحاد با انشائات خودش به فعلیت جدید می رسد؟ 3) از طرفی مبتنی بر مبانی صدرایی با توجه به اینکه ماده عین غیبت برای خودش است، پس نمی تواند متعلق اداراک علم حضوری که حضور خود معلوم نزد عالم است، قرار بگیرد؛ اما از طرف دیگر شما قبلا در بحث تطابق ذهن و عین فرمودید که بین ذهن و عین اتحاد وجودی برقرار است. پس حالا چطور ممکن است که در نحوه ارتباط آگاهی ما با جهان خارج از یک طرف چون مادی است متعلق علم حضوری نیست و از طرف یگر با ما خارج می توانیم نحوی ارتباط وجودی و حضوری ورای ارتباط مفهومی و ماهوی برقرار کنیم؟ با عرض پوزش آیا در مباحثتان بحث ادراک نفس از جهان خارج را به طور مبسوط بحث کرده اید؟ در صورت امکان فقط آدرسش را بفرمایید. در ضمن بنده صرفا تقریر حضرتعالی را از این بحث در صدرا می خواهم نه تقریر علامه یا شهید مطهری و ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- احسنت از برداشتی که در رابطه با نحوه‌ی ادراکات شده است 2- در ادراکات حسّی، نفس ناطقه آماده می‌شود تا با ارتباط با مبادی‌الصور آن صورت‌ها را در خود ابداع کند. پس عملاً نفس از طریق خودش به فعلیت نرسیده است 3- همان‌طور که متوجه شده‌اید در ادراکات حسّی، نفس آماده می‌شود تا با وجود علمیِ مطابق شیئ خارجی متحد گردد و به آن علم حضوری پیدا کند، نه با موجودات مادی که عین غیبت‌اند. از آن طرف نفس به جهت تجردی که دارد به معلوماتِ بالعرض خود یعنی پدیده‌های مادی احاطه دارد و وجهِ وجودی آن‌ها از او غایب نیست تا این‌که نتواند معلومات بالذات خود را که ابداع کرده، درست و همه‌جانبه بشناسد و مشکلِ دوگانگی بین «عین» و «ذهن» پیش آید. عرایضی در چند جزوه‌ای که در رابطه با «معرفتِ نفس و حشر» شده است می‌تواند کمک‌کار باشد. و از آن مهم‌تر بحث «برکات نظر در نسبت بین «وجودِ نفس» با «صِرفُ‌الوجود» که فایل‌های صوتی آن همراه با متن مربوطه بر روی سایت هست. موفق باشید 

17459
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: نظرتان در مورد متن زیر چیست؟ و طریقه برخورد صحیح با این امر (قوه ی شهویه) چگونه باید باشد؟ لطفا کمی شرح دهید. ‍تهيیج قواي شهوي تضعيف قواي روحاني خواهد بود؛ ولو به صورت حلال. حرام كه تكليفش ‏جداست. زياد پرداختن به مسائل شهویِ حلال و اسير آن شدن طبيعتًا عوارض و عواقب بعدي دارد؛ از جمله ضعف قواي روحي و ضعف استعدادها. اشتغال بیش از حد به اموري كه حرام نيست اما مضعِّف است، توجهات را از بین مي ‏برد. خيلي افراد در مرحله‏ حساسي از توجهات قرار مي‏ گيرند اما با پرداختنِ بی حساب و کتاب به شهوات حلال ضعیف می شوند و نمي ‏دانند چرا ضعيف شدند و لطمه خوردند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: افراط در هر کاری بد است ولی سیره‌ی معصومین و سخنانشان حکایت از آن دارد که با لذّاتِ حلال، شوقِ عبادت را مدّ نظر دارند. امام صادق (عليه السلام) مى ‏فرمايند: «إِنَّ فِي حِكْمَةِ آلِ دَاوُدَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا يُرَى ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ؛ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ ذَاتِ مُحَرَّمٍ، وَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ سَاعَةٌ يُفْضِي بِهَا إِلَى عَمَلِهِ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ سَاعَةٌ يُلَاقِي إِخْوَانَهُ الَّذِينَ يُفَاوِضُهُمْ وَ يُفَاوِضُونَهُ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ، وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ، فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ».[1] در حكمت آل داود چنين است كه شايسته است مسلمانِ عاقل، زمانى از روزِ خود را براى كارهائى كه بين او و خداوند انجام مى ‏گيرد، اختصاص دهد، و زمانى ديگر برادران ايمانى خود را كه با همديگر در امر آخرت مشاركت دارند ملاقات كند، و زمانى نفس خود را با لذائذ و مشتهياتش كه گناه نباشد آزاد بگذارد. زيرا اين زمان؛ آدمى را در انجام وظائف دو امر ديگرش كمك مى‏ كند. حرف بنده توجه به نكته‏ ى آخر است كه مى‏ فرمايند؛ لذت با محرم خود روحيه‏ ى عبادت و ارتباط با مؤمنين را رشد مى ‏دهد و از انحراف ساير ابعاد انسان جلوگيرى مى‏ كند. موفق باشید

 


[1] ( 1)- الكافى، ج 5، ص 87 ..

17258

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
نظر شما در مورد کار کردن خانم های متاهل در اداره ها و سازمان ها چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در این مورد هست مبنی بر این‌که امروز بسیاری از کارهایی که تا دیروز در خانه انجام می‌شد، به بیرون از خانه منتقل شده است و لذا صرفِ کار در بیرون خانه نمی‌تواند غیر عاقلانه باشد. موفق باشید

16333
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: سوال بنده در ارتباط با مبحث آخر کتاب «ده نکته از معرفت نفس» تحت عنوان وسعت روح انسانی می باشد. گفتیم روح، عالی ترین مخلوق خداست و روح انسان تجلی و جلوه همین عالی ترین مخلوق خداست که تنزل یافته است. از طرفی گفتیم که ملایکه تنها مظهر یکی از اسماء خدا می توانند باشند یا چند تا اما نه همه و این روح است که جامع همه کمالات الهی است. جال سوال بنده این است که روح انسان در دنیا (روح دمیده شده در کالبد انسانی) مگر در مرتبه ای پایین تر از ملایکه قرار نگرفته (طبق بحث مراتب تجلی در برهان صدیقین) پس چگونه ملایکه که مرتبه ای بالاتر دارند تنها ظرفیت چند تا از اسماء الهی را دارند و روح انسان ظرفیت جامعیت اسماء را؟ در مراتب تجلی مگر سیر نزول از عالی به کمتر عالی و کمتر و کمتر وجود ندارد پس چه طور روح آدمی ظرفیتش بیشتر از ظرفیت ملایکه می شود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقایسه‌ی روح انسان با مقام فرشتگان، بحث جامعیت روح انسان مطرح است و از این جهت انسان به عنوان مقام خلیفة الله از فرشتگان برتر است. ولی از آن جهت که روح انسان نازل‌شده‌ی آن مقام است در مقایسه با مقام فرشتگان و اسمایی که آن‌ها حامل آن اسماء هستند، انسان می‌تواند از انوار فرشتگان استفاده کند و به خود آید. موفق باشید

14822
متن پرسش
سلام: استاد اصل متن جناب مستحسن این بود که کمی اشتباه فرستادم خدمتتون: " الميزان عليرغم بعضى از اشتباهاتش، بهترين تفسيرى است كه تا به حال نوشته شده است و بايد به عنوان يك منبع قابل اطمينان به آن نگاه كرد. درباره شخصيت هاى بزرگ گذشته ، بايد بگويم در مرتبه اول آثار هر كس مبين شخصيت و طرز تفكر او است. اين كه امروزه بعضى سعى دارند به عنوان نو آورى (كه فقط يك اظهار فضل است) ملا صدرا و محى الدين عربى را «مأمور» بدانند كه قصدشان منحرف كردن اسلام بوده، بايد كمى در صداقت اظهاراتشان شك كرد. ازكجا كه خود ايشان «مأموريت» نداشته باشند كه اين بزرگان را از نسل جوان ما بگيرند؟ ***** شرمنده مزاحم شدم استاد.التماس دعا (صرفا جهت این بود که استاد و کاربران استفاده ببرند).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد نگاه به المیزان، نگاه خوبی است. ولی انصاف آن است که به‌جای این‌که بگویند: «علیرغم بعضی از اشتباهات علامه»؛ بگویند: با توجه به تفاوتِ نگاهی که آقای مستحسن با علامه داشته‌اند. موفق باشید

14801
متن پرسش
سلام: یکی از اساتید مطلبی را فرموده اند در باب امکان تحقق عدالت در این دنیا می خواستم نظر شما راجع به این مطلب را جویا شوم. ممنون به نظر می رسد که در دار دنیا عدالت تحقق پذیر نیست، به دو دلیل: 1. به این دلیل که براي تحقق عدالت، انسان ها باید تحولاتی بیابند که آن تحولات مقدر نیستند. 2. تا قانون نباشد، عدالت معنا ندارد و قانون فی نفسه خلاف عدالت است. نفس قانون خلاف عدالت است. بدون قانون عدالت معنا ندارد. عدالت یعنی عمل طبق قانون. اما قانون خودش فی نفسه ناعادلانه است. نه به این دلیل که قانون نویسان عادل نیستند، بلکه به این دلیل که قانونیت قانون به این است که از تفاوت هاي جزئی صرف نظر کند. یعنی وقتی شما می گویید هر که دزدي کرد فلان کار را با او می کنیم، مثلا دست هایش را قطع می کنیم، این قانون را خدا فرموده است و بنابراین از حیث قانون گذار مشکل ندارد، اما وقتی می گویید هر که دزدي کرد، دستش را می بریم و براي این دزد چند ویژگی قائلید، معنایش این است که همه ي کسانی که دزدي کرده اند و در این چهار ویژگی مشترک اند، از سایر تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، چشم پوشی می کنیم. یعنی همه ي انسان هایی که دزد اند و z و y و x در آن ها محقق است، باید دستشان بریده شود. در صورتی که این ها از هزار و یک حیث دیگر با هم تفاوت دارند ولی ما چاره اي جز صرف نظر کردن از این تفاوت ها نداریم. قانون که نمی تواند قضیه ي شخصیه باشد، قانون بودن قانون به این است که قضیه شخصیه نیست. صرف نظر کردن از این تفاوت ها، پا به قلمروي بی توجهی به مجراي دزدي است. و بی توجهی به مجراي دزدي، یعنی کم یا بیش در حق دزدها ظلم شده است. "عادلانه بودن" این قانون یعنی این که مصالح اجراي این قانون، روي هم رفته بر عدم اجرا بیشتر است. والا وقتی براي تک تک انسان ها اجرا می شود، عادلانه نیست. به تعبیر دیگر، هر که بداند مثلا این بیست دزدي که نزد قاضی آورده اند و از لحاظ شرایط مقرر مشترك اند، از کجا راه افتاده اند و حالا به این جا رسیده اند، می گوید نمی شود براي آن ها حکم واحد داد. این بیست دزد از بیست جاي متفاوت راه افتاده اند ولی ما از این تفاوت ها صرف نظر می کنیم، به محض صرف نظر کردن، کم یا بیش در حق این افراد ظلم می کنیم. ولی با اینهمه می توان قانون را (چه الهی و چه انسانی) عادلانه تلقی کرد، چون بالاخره مصالح اجراي این قانون را بیشتر از عدم اجراي آن می بینیم. از این نظر ویکتور هوگو در بینوایان می گوید: «قاضی اي که به مجاري جنایت پی برده است، از قضاوت استعفا می دهد.» یعنی اگر من بدانم این که آدم کشته است، از کجا راه افتاده که کارش به این جا انجامیده، می گویم من نمی توانم حکم به قتل او بدهم. قاضیان به آخرین برش زندگی یک فرد می نگرند. ولی آدم ها از جاهاي مختلف راه می اقتند و ممکن است در آخرین برش مثل هم باشند، به این معنا عدالت در زندگی این جهانی قابل تحقیق نیست. به همین دلیل انسان ها باید تحولاتی پیدا کنند و اصلا نفس قانون و به یک چشم به همه نگاه کردن ناعادلانه است، عدالت تحقق پذیر نیست. ولی انسان شدیدا طالب عدالت است و بنابراین «عدالت طلبی» یکی از وجوه تراژیک زندگی است.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قوانین خدا تمام جوانب انسانی را که خلق کرده، در نظر می‌گیرد. مثلاً در مورد دزدی در موقعی دست دزد را می‌زند که 17 شرط، محقق شده باشد و از این جهت نمی‌توان گفت شریعت الهی همه‌ی دزدها را با شرایط مختلف با یک چشم نگاه کرده و عملاً عدالت رعایت نشده است! آری! وقتی در افراد گوناگون حدّ نصاب دزدبودن محقق شود دیگر حکم اجرا می‌گردد و این‌که جناب ویکتورهوگو از نظام خشک قرون وسطایی قضاوتِ غربی، گله‌مند است به جهت آن است که شروط اجتهادیِ قضاوت در آن فکر و فرهنگ مرده است. و به همین جهت شریعت الهی اصرار دارد قاضی باید مجتهد باشد. موفق باشید

14209
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید: به نظر شما آیا جایز است در جامعه ی اسلامی هر کس در برخورد با جنس مونث جدی و بدون شوخی و خنده رفتار کرد مطرود گردد؟ من دانشجوی ترم 5 مهندسی عمران هستم و به دلیل عدم رابطه با جنس مونث و به خصوص همکلاسی های دختر متهم شدم و انواع تهمت ها به من زده می شود وظیفه بنده چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگان دین به ما فرموده‌اند در مسیر حق از ملامت ملامت‌کنندگان نگران نباشید، هرچند تنها بمانید. موفق باشید

13385

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم اقای طاهرزاده خیلی ببخشید مزاحم میشوم اقای طاهرزاده اگر صللاح میدانید این مطلب را به نمایش بگذارید این مطلب نتیجه تحقیقات شخصی بوده واثر فوق العاده ان را در خود دیده ام لذا برای استفاده سایر کاربران این پیام را فرستادم و فقط یک پیشنهاد است و الا زیاده روی یا نساختن داروها به فرد به عهده خود تان میباشد بنده طی جستجوهایی که در سوالات داشتم دیدم که یکی از مشکل های قشر مذهبی مجرد فشار های جنسی و شهوت است یا استمنا طبق تحقیقات ناقصی که حقیر کرده این مشکل بعد از مدتی عادت شده و همین که شرایطش پیش اید شهوت فرد شعله میگیرد لذا لازم است که فرد پس از اصلاح مزاج داروهایی مصرف کند مثلا فرد سوداوی به علت فکر و توهم زیاد به این مشکل دچار میشود که لازم است اصلاح مزاج شود
متن پاسخ

باسمه تعالی

علیکم السلام،انشاءالله اصلاح مزاج توسط ؛داروهای گیاهی ،بهبود تغذیه وتغییرسبک زندگی      کمک کننده است ولی همانطورکه اشاره نموده ایدخود درمانی می تواندخطرناک باشدلذا بایدبه اهل فن مراجعه شود.

 

12603

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
به نظر شما مجتهد اعلم کیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی مراجعی که جامعه‌ی مدرسین تعیین کرده‌اند در جای خود اعلم‌اند. بنده با توجه به این‌که یکی از ابعاد اعلمیت را در کنار فقاهت، آگاهی به زمانه می‌دانم، آیت اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» را به عنوان مرجع فقهی خود انتخاب کرده‌ام. موفق باشید

11817

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: 1- علت و دلیل و یا دلایل انکار و یا شک در حقایق و واقعیات توسط برخی مانند سوفیسط ها و بعضی از فلاسفه غرب چیست؟ چرا این گروه به اینجا رسیدند که حقایق و واقعیات واضح و روشن را انکار می کردند و یا در آن شک می کردند؟ 2- آیا به دلیل گناه و معاصی و رذایل و انجام اعمال حیوانی و حیله های شیطانی قلوب آنها محجوب شده و آن صفات رزیله برای آنها ملکه شده و شخصیت آنها سفسطه و جدال و جهل و خیالات باطله شده در نتیجه حقایق بر جانشان نمی رسد و به دلیل منش و شخصیت آنها که به واسطه رزائل پست شده راهها و درهای درون و بیرون بر آنها بسته شده یعنی هم قلب و عقل که محل فهم الهی و الهام ربانیست بسته شده و هم حواس یعنی سمع و بصر که راههای عظیم فهم از طریق بیرون است برای آنها بسته شده، بخصوص که قلب آنها مهر شده و به سفسطه کشیده شده اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر کسی در حسّ متوقف شود حتماً کارش به شک می‌کشد 2- عموماً این‌طور است. بالاخره باید برای ادراک حقایق، خود را گرفتار لذّت‌های مادی نکند. موفق باشید

10098
متن پرسش
سلام علیکم: به نظرم می رسد که ما زمانی که از هیچ بودن خود در برابر خدا سخن می‌گوییم و باز خیلی راحت به بقیه بیانات خودمان می پردازیم، نشان می دهد که این یک نوع حرف زدن است و محترمانه اش این است که در حد یک مفهوم و اطلاع قبول کرده ایم اما اگر این حرف را حقیقتا بفهمیم و پی به عمق آن ببریم مجنون و دیوانه می شویم چون هویتی دیگر برای خود نمی یابیم. نظرتان چیست؟ (ببخشید دیگر منظورم را بهتر نتوانستم بیان کنم)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است و لذا باید علاوه بر توحید علمی، توحید عملی داشت و در امور خود، خدا را همه‌کاره دانست. موفق باشید
6997

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. کسی که نمازش قضا شده است، چگونه آثار اون رو جبران کند؟ یعنی با چه اعمالی میتونه تا حدودی عوارضش را از بین ببرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید برنامه‌ ای بریزد تا نمازهایش که قضا شده است را بخواند؛ همین کار آثار منفی کارش را مرتفع می‌کند. موفق باشید.
6801
متن پرسش
سوالی داشتم در خصوص مباحث نامه ی 31. در آنجا به بهترین شیوه ریاضت شرعیه را ذیل سیره نبوی و علوی توضیح میدهید و ریاضت شرعیه را وسیله ای برای رسیدن روح به عالم تجرد و رهایی از انانیت ها و تعلقات میدانید که من هم از آن استقبال میکنم مثلا در جایی فرموده بودید که خانه پیامبر حیاط نداشت و فقط یک اتاق داشت که به داخل مسجد باز میشد و خانه ها و مهمانسراهای امروزی از سبک زندگی اسلامی خارج است , در جای دیگر عرض کرده بودیدروزی خلیفه دوم پیامبر را دید و دید که حضرت بر روی لیف های خرما خوابیده اند و تکه تکه های کوچک چوب به پشت اشان فرور فته بود .در جایی دیگر فرموده بودید مرکب عیسی پاهایش بود و دستهایش بالش او .و یا جایی دیگر عرض کردید حضرت امیرفرموده بودند موسی کلیم الله آنقدر سبزی را بعنوان غذا مصرف کرده بود که شکم اش سبز شده بود ( البته منظورتان نبود که ما اینگونه باشیم . منظورتان این بود که حالا آدمی قرار است مقداری بخورد تا به حرکت ادامه بدهد نه اینکه صرفا خوردن برای خوردن باشد ) من این مثالهای شما که از دل احادیث هست و به ریاضات شرعیه اشاره دارد را بسیار دوست میدارم و تا جایی که بشود به آنها عمل میکنم و به لطف حضرت باری تعالی گاهی تاثیرات مثبت اش را حس میکنم و یا داستانی در مورد مرحوم امام خمینی شنیدم که شخصی برای ایشان اتوموبیل می خرد ولی ایشان میگوید اگر ماشین را برای من خریده اید آن را بفروشید و پول اش را انفاق کنید .من این عکس العمل امام را در فطرت خود پیدا کردم و خیلی کار زیبایی است که انسان بخواهد اتوموبیلی بخرد که حتی اگر به آن دل هم نبندد باز هم وقت اش را بیهوده میگیرد چون من دیدم اشخاصی را که اتوموبیل دارند و خود مسائل اتوموبیل خیلی وقت اشان را میگرد و یا خیلی از موارد دیگر که در این سوال کوتاه نمیگنجد. اما یک سوال پیش میاید اول آنکه مگر خود آل الله مرکب سواری نداشتند چرا مرحوم امام آن اتوموبیل را قبول نکرد ویکی دیگر هم آن هم مناظره ی مولانا امام صادق با ثفیان ثوری . از طرف دیگر هم به مناظره ی امام صادق و ثفیان ثوری برخورد کردم که ثفیان ثوری برای اینکه امام صادق لباس سفید و زیبایی پوشیده بودند ایشان را مذمت میکند و میگویند شما از سیره ی نبوی خارج شده اید و... ( که متن کامل مناظره را داستان راستان میتوان دنبال کرد ) امام هم تمام شبهات ثفیان ثوری را به زیبایی جواب میدهد و در قسمتی از جملاتشان می فرمایند در زمان حیات حضرت رسول مردم ابتدائی ترین وسایل را برای زندگی نداشتند و از همین حیث نبی مکرم اسلام اینگونه زندگی میکرد . حال که مردم اوضاع اقتصادی اشان بهتر شده است چرا من از این نعمات خداوند که طیب و طاهر است و حقی بر آن نیست استفاده نکنم؟؟ ( البته متن دقیق حدیث را میتوان در کتب روائی دنبال کرد ) البته باید به یک نکته هم اشاره کرد و آن اینکه اگر امام از لباس نو و یا نعمتی استفاده میکند به خودشان اطمینان دارند که این نعمت دنیوی حتی گوشه ای از قلب اشان را اشغال نکند ولی ما که کوچکترین نعمت و موهبتی دنیوی به ما میرسد به راحتی در قلب امان برایش جا باز میکنیم . و یا در داستانی دیگری شنیدم که حضرت امیر به شخصی گفت این چه مدل لباس پوشیدن و غذا خوردن است ؟ شخص گفت یا امیرالمومنین من از شما تقلید میکنم و حضرت به ایشان جواب میدهد من حاکم مردم هستم و باید اینگونه زندگی کنم اما تو میتوانی راحت تر از این زندگی کنی . در جایی دیگر دیده ام که حضرت رضا وقتی در بین مردم ظاهر میشدند لباس های نسبتا مناسبی میپوشیدند و قیمت عطر ایشان نسبتا چشمگیر بوده است که متصوفه ایشان را مذمت میکردنده . و یا اگر اشتباه نکنم در کتاب مفاتیح الحیات دیدم که حضرت به شخصی میفرماید این چه خانه ای است که تو داری ؟ شخص مثل اینکه میگوید یادگارپدرم است سپس امام جمله ای میفرمایند که یادم نیست و سپس میگویند برو خا نه ای بگیر که در شأن تو باشد و .... حال جمع این احادیث چگونه است ؟ میتوانید من را راهنمایی کنید . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی با دقت‌های امثال شما در این‌گونه سؤالات روبه‌رو می‌شوم بسیار مسرور می‌گردم از آن جهت که متوجه‌اید هر دستوری از اسلام نظر به وجه خاصی دارد که جمع آن دستورات است که انسان را متعادل می‌کند. آری وقتی همه‌ی آنچه فرمودید را دانستیم و معنای ساده‌زیستی را از صوفی‌بازی جدا کردیم می‌توانیم در صراط مستقیم قرار گیریم تا نه بیجا زندگی خود را به اسم ساده‌زیستی گرفتار تنگنا کنیم و نه اسیر انواع تجملات گردیم. وقتی نیاز به ماشین سواری داریم و می‌توانیم بخریم در آن حدّی که اسیر تجملات نشویم ماشین می‌خریم و وقتی باید به عنوان یک مسلمان شیعه شخصیت اجتماعی خود را حفظ کنیم هرگز به اسم سادگی لباس‌های مندرس و ظاهر ژولیده به‌خود نمی‌گیریم و زندگی را بر خود سخت نمی‌کنیم و در همه‌ی این حالات سادگی را بر اشرافیت ترجیح می‌دهیم تا فرصت‌های ما در مسیر برآوردن آرزوهای دنیایی از دست نرود و با دست خالی وارد برزخ و قیامت نشویم. موفق باشید
5481
متن پرسش
سلام با عرض معذرت استاد محترم حضور جناب عالی عرض است که از ڪتاب (معاد ؛بازگشت به جدی ترین زندگی)یک سوال پیش آمده آن این است که در صفحه 64 در تفسیر سوره مومن آیت 45 و 46 حدیٿ امام علی ع اورده اید و ٿابت کرده اید که در برزخ صبح،شام،ماه،و سال (یعنی زمان)وجود دارد،در حالانکه در صفحه 116 کتاب با دلیل ٿابت ڪردید که در برزخ زمان(که صبح ،شام،ماه و سال باشد)اصلا وجود ندارد، این دو جور حرف شما در جور نمی آید لطفا این عدم هماهنگی سخن را توضیح نمائید؟؟؟؟؟؟؟ همواره دعاگوی شما هستم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که اهل برزخ معنای صبح و شام را با نظر به دنیا می‌فهمند در حالی‌که در آن‌جا زمانی نیست که به خودی خود صبح و شام باشد. موفق باشید
5166
متن پرسش
1.سلام.جناب استاد من طلبه هستم دریکی ازحوزه های تهران.یک سلسه مباحثی به نام مبانی طلبگی درحوزه ما دنبال می شود که مباحث گوناگونی در آن مطرح می شود.ولی موضوعی که خیلی مرا مشغول کرد وهنوز هم به آن معتقد نیستم ازاین قرار است که مسئول مدرسه ما که انسان محترمی است درباره ی این که درباره موضوعات دین چه کسانی باید داخل شونداین طوری نظرمیدادند که ابتدا باید اجتهاد فقهی-اصولی داشته باشیم وبعد به علوم اسلامی وارد شویم وهرکسی که در این زمینه مجتهد نیست حق ندارد که اظهار نظری درباره دین کند ومطمئنا سبب انحراف می شود.این خلاصه نظر ومبنای ایشان می باشد. 1.ابتدا سوال من این است که آیا می شود تمامی علوم اسلامی را زیر فقه مصطلح تعریف کرد ودید؟وآیا این ظلم به دیگر علوم نیست وارزش گذاری کردن تعالیم اسلام نمی باشد؟ 2.اصلا فقه واصول در دیگر علوم نظیر فلسفه یا عرفان یا تفسیر چه کارکردی دارد؟واگر دارد نسبت اینها چه قدر می باشدومقدار لزوم چه قدراست؟واصلا چرا نمی گوییم که لازمه ی ورود به فقه واصول مثلا داشتن اجتهاد فلسفی باشد؟ 3.آیا این خود ایجاد اصطکاک وسستی در یک جامعه دینی نیست که فقط بگوییم یک عده خاص می توانند راجع به دین اظهار نظر کنند؟البته اینها دلیل می آورند که چگونه که یک شخصی که پزشک نیست طبابت کند ازهزار جا مواخذه می شود چرا درباره دین هرکس به خود اجازه می دهد اظهارنظر کند؟ 4.نظر امام خمینی (ره)ورهبر انقلاب در این باره چیست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ هُوَ فَضْل‏ .حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: « بدان که انسان به طور اجمال و کلى داراى سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است: اوّل، نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل. دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال. سوم، نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت. و از براى هر یک از این [ها] کمال خاصى و تربیت مخصوصى است و عملى است مناسب با نشئه و مقام خود، و انبیاء، علیهم السلام، متکفل دستور آن اعمال هستند. پس کلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم، یعنى، علمى که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیه، و علمى که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است، و علمى که راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است.اما علومى که تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال، و علم به عوالم غیبیه تجردیه، از قبیل ملائکه و اصناف آن، از اعلى مراتب جبروت اعلى و ملکوت اعلى تا اخیره ملکوت اسفل و ملائکه ارضیه و جنود حق جلّ و علا، و علم به انبیا و اولیا و مقامات و مدارج آنها، و علم به کتب منزله و کیفیت نزول وحى و تنزل ملائکه و روح، و علم به نشئه آخرت و کیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن. و متکفل این علم پس از انبیا و اولیا، علیهم السلام، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. و علومى که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلکات خلقیه است، یعنى، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوى، و دیگر از محاسن اخلاق، و علم به کیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادى و شرایط آنها، و علم به قبایح اخلاق، از قبیل حسد و کبر و ریا و حقد و غشّ و حبّ ریاست و جاه و حبّ دنیا و نفس و غیر آن، و علم به مبادى وجود آنها و علم به کیفیت تنزه از آنها. و متکفل این نیز پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام، علماى اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‏اند. و علومى که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است، علم فقه و مبادى آن، و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن، که متکفل آن علماى ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیا و اوصیا، علیهم السلام. و باید دانست که هر یک از این مراتب ثلاثه انسانیه که ذکر شد به طورى به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگرى سرایت مى‏کند، چه در جانب کمال یا طرف نقص. مثلا اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیاست، نمود، از این قیام به وظایف عبودیت تأثیراتى در قلب و روحش واقع شود که خلقش رو به نیکویى و عقایدش رو به کمال گذارد. و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه دیگر مؤثر شود، چنانکه کمال ایمان و احکام عقاید تأثیر در دو مقام دیگر مى‏نماید. و این از شدت ارتباطى است که بین مقامات است. بلکه تعبیر به «ارتباط» نیز از ضیق مجال و تنگى قافیه است، باید گفت یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است. و همین طور، کمالات‏ مقامات ثلاثه بسته به کمالات هر یک است. کسى گمان نکند که بدون اعمال ظاهریه و عبادات قالبیه مى‏تواند داراى ایمان کامل یا خلق مهذّب شود، یا اگر خلقش ناقص و غیر مهذب شد، اعمالش ممکن است تامّ و تمام و ایمانش کامل شود، یا ممکن است بدون ایمان قلبى اعمال ظاهریه‏اش تامّ و محاسن اخلاقیه‏اش کامل گردد. وقتى اعمال قالبیه ناقص شد و مطابق دستورات انبیا نگردید، احتجاباتى در قلب و کدوراتى در روح حاصل مى‏شود که مانع از نور ایمان و یقین مى‏شود. و همین طور اگر اخلاق رذیله در قلب باشد، مانع از ورود نور ایمان است در آن. پس، بر طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است که در هر یک از مراتب ثلاثه با کمال دقت و مواظبت توجه و مراقبت کرده و آنها را اصلاح کند و ارتیاض دهد، و هیچیک از کمالات علمى و عملى را صرفنظر ننماید. گمان نکند که کفایت مى‏کند او را تهذیب خلق یا تحکیم عقاید یا موافقت ظاهر شریعت، چنانچه هر یک از این عقاید ثلاثه را بعضى از صاحبان علوم ثلاثه دارا هستند پیغمبر اکرم، صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، در این حدیث شریف علوم را منقسم به سه قسمت مى‏فرماید، و هیچ شک نیست که این علوم ثلاثه راجع به این مراتب ثلاثه است. چنانچه شهادت به این مدعا مى‏دهد علوم متداوله در کتب الهیه و سنن انبیا و اخبار معصومین، علیهم الصلوة و السلام، که علوم آنها منقسم به همین سه قسمت شود: یکى علم به اللّه و ملائکه و کتب و رسل و یوم الآخرة، که کتب سماویه، و بالخصوص کتاب جامع الهى و قرآن کریم ربوبى، مشحون از آن است. بلکه مى‏توان گفت تنها چیزى را که کتاب خدا از هر چیز بیشتر متکفل است همین علم است. و دعوت به مبدأ و معاد است به طریق برهان صحیح و تبیان کامل که محققین بیان آن را فرمودند. و دو مرحله دیگر در کتاب الهى نسبت به این مرتبه قدر قلیلى دارد. و احادیث ائمه هدى، علیهم السلام، نیز در این مقصد فوق حد احصاء است، که از مراجعه کتب معتبره که پیش تمام علما، رضوان اللّه علیهم، مقبول است از قبیل کافى شریف و توحید صدوق و غیر آن مطلب روشن شود. و همین طور راجع به تهذیب باطن و اصلاح خلق و تعدیل خلق در کتاب الهى و اخبار وارده از اهل بیت، علیهم السلام، فوق مأمول وارد است. منتها پیش ما بیچاره‏ها و گرفتاران آمال و امانى این کتب و این ابواب مهجور مانده و مورد اعتنا و اعتبار نیست. و بیاید روزى که خداى تعالى از ما مؤاخذه فرماید و بر ما احتجاج نماید و ائمه اطهار علیهم السلام، نعوذ باللّه، از ما برائت جویند بواسطه برائت ما از احادیث و علوم آنها. پناه مى‏برم به خداى تعالى از سوء عاقبت و بدى مرجع. و احادیث راجعه به فقه و مناسک ظاهره نیز محتاج به ذکر نیست که جمیع کتب ما مشحون از آن است. پس، معلوم شد علوم شریعت منحصر به این [سه‏] قسم است بر طبق احتیاجات بشر و مقامات ثلاثه انسانیه. و هیچیک از علماى یکى از این علوم حقّ اعتراض به دیگرى ندارند، و لازم نیست اگر انسان داراى علمى نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید. پیش عقل سلیم همان طور که تصدیق بى‏تصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار مى‏آید، تکذیب بى‏تصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمى‏دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کور کورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم. و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بحقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مى‏خواهى با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک آن کنى! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد- رحم اللّه امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره. [1] و همچنین اگر از حکیمى متفلسف یا عارفى متکلف سؤال شود که تو که عالم فقیه را قشرى خواندى و ظاهرى گفتى و طعن به آنها زدى، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیه که انبیا، علیهم السلام، از جانب رب الارباب براى تکمیل نفوس بشریه آورده بودند زدى، و تکذیب و توهین از آنها نمودى، به چه جهت دینیه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعى و عقلى جسارت به یک دسته از علما و فقها را جایز دانستى؟ چه جوابى در محضر حق تبارک و تعالى دارد جز آنکه سر خجلت و انفعال را پیش افکند. در هر صورت، از این مرحله بگذریم که ملالت آور است. آنچه به نظر قاصر در این باب مى‏آید با شواهدى که مذکور نشده ذکر مى‏کنم، و پس از آن، به ذکر یک نکته مهمه، که شیخ بزرگوار ما، جناب عارف کامل، شاه آبادى، دام ظلّه، بیان کردند، مى‏پردازم. بدانکه «آیه محکمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه.و «فریضه عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیه قلوب. و «سنّت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه. و دلیل بر این ترتیب آن است که کلمه «آیه» که به معنى «نشانه» است مناسب با علوم عقلیه اعتقادیه است، زیرا که آن علوم نشانه‏هاى ذات و اسماء و صفات و دیگر معارف است، و سابقه ندارد که در علوم دیگر به آیت یا نشانه تعبیر شود. مثلا در کتاب الهى در موارد کثیره بعد از آنکه اقامه برهان بر وجود مقدس صانع، یا بر اسماء و صفات آن ذات مقدس، یا بر وجود قیامت و کیفیات آن و عالم غیب و برزخ مى‏فرماید، دنباله آن مى‏فرماید: «این آیت است یا آیات است براى متفکرین یا عقلا.» «1» و این تعبیر رایجى است نسبت به این علوم و معارف. و لیکن اگر دنبال ذکر یک فرعى از فروع شرعیه، یا یک اصلى از اصول اخلاقیه، ذکر شود که «این آیت است»، خالى از رکاکت نیست. چنانچه ظاهر است. پس، معلوم شد که آیت و علامت و نشانه از مناسبات و مختصات علوم معارف است. چنانچه توصیف به «محکمه» بودن نیز مناسب با این علوم است، زیرا که این علوم در تحت میزان عقلى و برهان محکم است، و اما سایر علوم را به حسب نوع برهان محکم و استوار نیست. در هر صورت، اى عزیز، تو در تمام عوالم برزخ و قبر و قیامت و درجات آن محتاجى به معارف حقه الهیه و علوم حقیقیه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه. در هر درجه که هستى بکوش و اخلاص خود را زیادت کن و اوهام نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل مى‏شود و راهى به حقیقت پیدا مى‏کنى و طریق هدایت براى تو باز مى‏شود و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى مى‏فرماید. خدا مى‏داند که اگر با این علوم ضایعه باطله و این اوهام فاسده و کدورات قلبیه و اخلاق ذمیمه منتقل به آن عالم شویم چه ابتلا و مصیباتى در دنبال داریم و چه عقبات و درکاتى در پى داریم و این علوم و اخلاق براى ما چه ظلمتها و وحشتها و آتش‏ها فراهم مى‏نماید..» .( چهل حدیث ص: 386) ملاحظه می‌کنید که حضرت امام برای هرکدام از سه علم جایگاه خاصی قائل‌اند و نمی‌توان گفت اگر کسی فقه می‌داند همه‌ی علوم اسلام را می‌داند و اگر کسی فقه نمی‌داند هیچ علمی از علوم اسلامی را نمی‌داند تا اظهار نظر کند. آری مسلّم اگر یک فیلسوف اسلامی نسبت به فقه بیگانه باشد در مواقعی که نظر او به فقه مربوط است درست سخن نمی‌گوید. همان‌طور که اگر یک فقیه از فلسفه بیگانه باشد و بخواهد نظراتی بدهد که به فلسفه مربوط است درست سخن نمی‌گوید. مقام معظم رهبری فلسفه را فقه اکبر می‌دانند و با این‌که تأکید دارند فلسفه در حوزه‌ها رونق بگیرد هرگز تدریس و آموزش فلسفه را مشروط نکرده‌اند که باید اجتهاد در فقه داشته باشیم. هرچند بنده سخت معتقدم اگر طلبه‌ی فلسفه‌خوان از فقه بهره‌ی کافی نداشته باشد بیش از آن‌که مفید باشد مضر خواهد بود. موفق باشید
نمایش چاپی