باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده فیلم را دیدم و به رفقا عرض کردم هیچ محتوایی نداشت و به هیچ نکتهی مهمی اشاره نمیکرد، ولی داستان را خیلی خوب سر هم کرده بود و در مقایسه با بازیگرانی که ما در فیلمهای خود داریم، هر سه شخصیت فیلم خیلی خوب بازی کرده بودند. از آن مهمتر آن خانم به شوهرش متذکر میشد که همهی تقصیرها را به گردن آن پیرمرد هوسباز نباید انداخت. آن پیرمرد با خانم قبلی مرتبط بوده و در عین حال به آنها هم کمک میکرده و برای فرزند آن خانم دوچرخه هم خریده. حالا سراغ آن خانم آمده و زنگ میزند و در باز میشود و بعد هم در حمام برایش باز میشود. اینجا است که با منظرهی به قول خودش که منجر به وسوسهاش شد روبهرو میشود. و این اندازه انحراف ما را به این نتیجه نمیرساند که آقای فرهادی بنا است قبح عفاف و معصومیت را در جامعه بریزد.
فکر میکنم با توجه به سؤال بعدیتان و درگیریای که با برادرتان داشتهاید، جنابعالی جایی برای فکر بقیه باز نمیکنید. همیشه باید متوجه باشیم اندازهی بدیها چقدر است؟ آیا بدی آن پیر مرد هوسباز در ابتدای امر به اندازهی یک مرد متجاوز به یک زن عفیف بوده؟ و یا به قول خودش وقتی در مقابل چنین صحنهای واقع میشود؛ وسوسه میگردد؟ آقای اصغر فرهادی یک حادثه در مقابل بیننده میگذارد که به نظر بنده محتوایی که پیامی برای زندگی او باشد، از طریق این هنر هفتم ظهور نمیکند هرچند در فرهنگ غربی که بیشتر در فضای سوبژه بهسر میبرد، هر سه بازیگر اصلی بهخوبی نقش خود را بازی کردهاند و از نظر آنها موضوع مهمی را متذکر انسانها شدهاند که در جنایتها، عوامل بیرون از تصمیم جنایتکاران از نظرها پنهان نماند. و از این جهت شأن چنین فیلمی خارج از معادلات سیاسی استحقاق داشتن یک اسکار را دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً نمیدانم از معلّمی چه میتوان گفت وقتی همهی بشریت در قامت بلند خود، وامدارِ معلّمانِ حقیقی تاریخ خود میباشند. معلّمی بیش از آنکه تعلیمِ علم باشد، معنایِ عطوفت و محبت است که باید آن را پاسداشت تا محبت و عدالت به خانهها و به شهر برگردد وگرنه همه در ظلماتِ تسلط بر همدیگر، همدیگر را از پای در میآورند.
اگر معلّمی یعنی عطوفت و محبت و آزادی و عدالت، بمیرد همهچیز میمیرد. و اگر معلّمی گرفتار نیازهای روزمرهگی گردد، معلّمی خواهد مرد. معلّمی؛ نیازهای عنانگسیخته نیست. معلّمی قناعت است و سادگی، ولی وای اگر به چنین نیازی پشتِ پا زده شود.
با آن تپانچهای که آن معلّم بزرگ یعنی شهید مطهری، شهید شد، او شهید نشد، همهی ما یعنی همهی آنهایی که در عشقِ به انسانیت، شعلهور بودند شهید شدند. و این است که ما سالها است در خون خود میغلطیم.
وقتی تعصب جای آزادی نشست و فطرتها و عقلها کور شد، حتماً به اسم دین، دین کُشته میشود! و اینجاست که باید بیش از آنکه به ظاهر دین بپردازیم، باید دین را وسیلهی شکوفایی عقل و فطرت نماییم. در این حالت است که باید به شکوفایی وطن دلگرم بود. خوشا به حال مردی که شکوفایی وطنش، همهی شادی و دلگرمی اوست که معلّمی جز این نیست، حال! هرکس در هرجایی و به هرشکلی که در شکوفایی عقلها و فطرتها بکوشد؛ او معلّم است و او قدر و ارزش شریعت را که بهترین بستر برای چنین امری است، بهخوبی میداند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در متن جوابی که تحت عنوان «راههای عبور از اصلاحطلبیِ حزبی» عرض شد، بحث دو نگاه و دو فکر مطرح است. آقای هاشمی سخت معتقد است باید از روحیهی انقلابی برای نجات جامعه عبور کرد و به جمهوری اسلامی و کشور ایران فکر نمود و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» معتقدند این تاریخ، ظرفیت تحقق انقلاب اسلامی و اهداف متعالی آن را دارد و برای تغییر معادلات جهانی باید بر انقلاب اسلامی تأکید کرد تا از طریق انقلاب اسلامی مشکلاتِ منجمدشدهی تاریخیِ ایران نیز برطرف شود. پس بحثِ دو نوع فکر است که ما باید عمیقاً به هر دو فکر بیندیشیم تا معنایِ عبور تاریخی از امثال آقای هاشمی برای جامعهی ما ممکن گردد. بحث لجبازی و عناد نیست، بحث فکری است که باید از آن بهطور منطقی عبور کرد و اتفاقاً هیاهوهایِ حزبی و ژورنالیستی مشکل را در حجاب میبرد، بدون آنکه جامعه بتواند از آن عبور کند. وقتی وزیر مسکن و راهسازی به عنوان یکی از اعضای حزب اصلاحطلبان از لیبرالیسم تعریف میکند، آیا وظیفهی ما آن نیست که به طور مبسوط معنای لیبرالیسم را در فرهنگ سیاسی این دوران تبیین کنیم تا ملت مسلمان ایران متوجه شوند در فرهنگ لیبرالیسم، هیچ حرام و حلالی معنا نمیدهد؟ لذا است که تأکید بنده آن بود و آن است تا فضای فکری و فرهنگی، جایگزینِ جبههبندیهای ژورنالیستی گردد و تفکر به جامعه برگردد تا مردم مسلمان ایران بهراحتی در جبههای که میخواهند قرار گیرند، آگاهان و عالمانه قرار بگیرند، وگرنه به اسم اسلام، در بستری قرار دارند که به اهداف نظام سرمایهداری منجر خواهد شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان طور که هایدگر میگوید اگر تفکر، تفکر نسبت به وجود باشد عملاً ما را در مراقبه نسبت به وجود وارد میکند تا نیوشای سخن وجود باشیم 2- مسلّم اصالت وجود به معنایی که جناب ملاصدرا میگوید که رجوع به وجود است و نه مفهوم وجود، به نظر بنده مهمترین راه برای عبور از غرب سوبژکتیویتهزده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً حرف بنده هم بر روی آیاتی است که اهلالبیت«علیهمالسلام» را معصوم میداند و در قرآنی که هدایت بزرگ خداوند است برای کلّ بشر، چشمها را متوجهی عصمت اهلالبیت«علیهمالسلام» کرده تا انسانها در زندگی زمینی خود گمراه نشوند و شیعیان با هوشیاری خاص خود متوجه این قاعده شدهاند، وگرنه اگر دعوای دو گروه از قوم عرب بود و راهی برای امروز ما در آن باز نمیشد چه اصراری بود که ما بر روی آن تا این اندازه متمرکز شویم؟! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت باید یک برنامهای نهچندان سنگین برای خود بریزید و بر آن پایدار بمانید. یادداشتبرداری از نکات مهم کتابها و جزوات و سخنرانیها کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم تعارضی در میان باشد. هر اندازه انسان بیشتر کشیک نفس بکشد بیشتر متوجه ظرائف خطوراتش میشود و معنای مفسده در سؤال اول صرفاً آن چیزی نیست که شما نام بردهاید، بلکه همینکه انسان در ارتباط با نامحرم گرفتار خطورات وَهمی شود مفسده است و او را از سیری که باید به سوی حقایق بس متعالی و زیبا و آرامبخش جلو ببرد محروم میکند. البته فرق میکند که یک خانم واقعاً از شما با جدیّت تمام آدرس میپرسد یا اینکه یک دختر بخواهد دامی برای شما پهن کند؛ این دومی است که باید از آن سریعاً حذر کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تأکید بنده بر همراهیِ تفکر با حکما از آن جهت است که آنها عقل ما را در معرض حقایق قرار میدهند و این برای ادامهی راه لازم است. 2- کتاب مذکور را نمیشناسم ولی فکر میکنم با آثار استاد یزدانپناه بتوانید راه را ادامه دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن امروزین مقام معظم رهبری به یک معنا همان سخن حضرت امام خمینی در وصیتنامهشان است که میفرمایند: «ما برای ادامهی انقلاب نمیتوانیم معطل کسی باشیم و از وظیفهی مهم حفظ انقلاب غفلت کنیم». آری! نهادی که باید چهرهی فرهنگی انقلاب را بنمایاند، به صدا و سیما نامه مینویسد که چرا صوت «ربّنای» کسی را نمیگذارند که نشان داده هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ما میتوانیم مسئلیت نمایاندن چهرهی انقلاب را به عهدهی آن نهاد بگذاریم؟ یا باید به حکم وظیفه، جلوههای فرهنگی انقلاب اسلامی را در همهی عرصههای لازم اعم از دانشگاه و صدا و سیما و حوزه به صحنه آوریم. بنده چند سال پیش عرایضی در این مورد داشتم که شاید امروز بتواند برای رفقایی که بنا دارند سخنان رهبری را در عرصههای مذکور مدّ نظر قرار دهند، مفید باشد. موفق باشید
عرایض بنده اینچنین بود:
نسبتها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»
باسمه تعالی
1- در طول مدتی که از انقلاب میگذرد همواره این سؤال برای بعضی از افراد مطرح بوده که چگونه انقلاب اسلامی از یک طرف بر مبانی قدسی تکیه دارد و مردم را به آن مبانی دعوت مینماید که حقانیت آن ماوراء نظر مردم و در زمرهی ثابتات عالم هستی است، و از طرف دیگر بر نقش مردم و آراء آنها تأکید دارد.
2- مسلّم حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی که نظر به ابعاد ثابت عالم هستی دارد و فطرت انسانها نیز بر آن مبنا سرشته شده، آن حقیقت چیزی نیست که حقانیت آن با رأی مردم دستخوشِ تغییر شود، هر چند بنیان و بقا و استمرار نظام اسلامی به استقبال و پذیرش مردم بستگی دارد. در همین راستا یعنی در راستای حقیقت آرمانی انقلاب اسلامی و نقش مردم است که جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی روشن میشود بدین نحو که نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در محدودهی ایران است، و دولت اسلامی صورت انقلاب اسلامی در محدودهی آراء مردم میباشد.[1]
سه امر فوق اگر از جهتی وجوه اشتراکی فراوان دارند ولی تمایزاتی نیز نسبت به همدیگر در آنها موجود است به طوری که دولت اسلامی از یک طرف در ذیل انقلاب اسلامی در نظام اسلامی ایران به صحنه میآید، و از طرف دیگر بر اساس آراء مردم شکل میگیرد و رئیس دولت در محدودهی چهار سال و یا نهایتاً هشت سال بر اساس فهم و برنامهی خود از انقلاب اسلامی امور اجرایی کشور را مدیریت میکند و از این لحاظ است که نه میتوان دولت را آینهی تمامنمای انقلاب و آرمانهای آن دانست و به محدودیت آراء مردم نظر نداشت، و نه بر اساس یک نگاه سکولاریستی میتوان امور اجرایی دولت اسلامی را بیرون از آرمانهای انقلاب اسلامی تعریف نمود.
3- تفاوت نسبت رئیس دولت با انقلاب اسلامی و نسبت رهبری انقلاب اسلامی با انقلاب اسلامی، به تفاوت جایگاه دولت اسلامی و انقلاب اسلامی بستگی دارد و حقیقت رهبری انقلاب اسلامی در رابطه با انقلاب اسلامی و وسعتی که انقلاب اسلامی در جهان اسلام دارد تعریف میشود که البته یکی از شئون حوزهی رهبری، دولت اسلامی است ولی نه رهبری ِرهبر محدود به دولت اسلامی است و نه او دخالت مستقیم در امور اجرایی دولت را به عهده میگیرد، بدون آنکه از حفاظت دولت نسبت به آرمانهای انقلاب اسلامی کوتاهی نماید.[2]
4- از اینجا به بعد با توجه به مقدماتی که گذشت هرکس میتواند جایگاه خود را تعیین نماید که چگونه سرباز انقلاب اسلامی باشد و در راستای اهداف انقلاب نسبتِ خود را با رهبریِ انقلاب روشن کند، هرچند نسبت به فهم و برنامههایی که رئیس دولت برای چهار سال ریاست جمهوری خود دارد متفاوت فکر نماید. آری از آنجایی که دولت اسلامی نسبت به اهداف انقلاب اسلامی بیتفاوت نیست هرگز از طرف سربازان انقلاب اسلامی مورد بیمهری و تضعیف قرار نمیگیرد ولی از آنجایی که شدت حساسیت دولتها نسبت به اهداف تمدنساز انقلاب اسلامی متفاوت است، به همان اندازه شدت تعلّق نیروهای وِلاییِ انقلاب اسلامی نیز نسبت به دولتها متفاوت خواهد بود و اندازهی ارزش دولتها نزد نیروهای وِلایی، به اندازهی حساسیت آنها نسبت به آرمانهای تمدنساز انقلاب اسلامی میباشد.
5- آنچه در این نوشتار باید به عنوان فتح باب گشوده شود نظر به تمایزاتی است که به طور طبیعی بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و دولت اسلامی هست تا گمان نشود اگر دولت اسلامی آینهی تمامنمای انقلاب اسلامی نبود، بر آینهی انقلاب اسلامی گردی افشانده شده است؛ چرا که هر دولتی با هر سلیقهای در موقعیت خاص خود وجهی از وجوه انقلاب را در محدودهی زمانی مشخص و در اجرا مینمایاند ولی پس از مدتی در نظام اسلامی ایران دولت دیگری متولد میشود که با بازخوانی از آنچه گذشت و تجربیاتی که کسب شده، نظام اسلامی ایران خود را در راستای نظر به دولتی دیگر «بازتعریف» میکند و چهرهی دیگرِ انقلاب اسلامی را در نظام اجرایی به نمایش میگذارد و باز نیروهای انقلاب نسبتِ خاص خود را با آن دولت مشخص میکنند بدون آنکه اراده کردهباشند همان نسبتی را که با انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دارند با دولت اسلامی داشته باشند.
با نظر به انقلاب اسلامی نظر به حضور فرهنگ تمدنساز شیعه در همهی جهان داریم و با نظر به نظام اسلامی ایران، نظرها متوجه حضور آرمانهای انقلاب اسلامی در مجموعهی قوای سهگانه و نهادهای کشور است و با نظر به دولت اسلامی نظر به برنامههای رئیس دولت است در راستای اهداف انقلاب اسلامی در امور اجرایی و تلاش برای انتخاب اصلحترین فرد جهت این امر در عین محدودیتهایی که نظام اجرایی با خود دارد.
6- نمونهی این خودآگاهیِ تاریخی که مردم نسبت متمایز و متفاوتی بین انقلاب اسلامی و دولت اسلامی قائلاند را درحضور میلیونی مردم در سالگردهای انقلاب اسلامی مییابید. شما هر سال ناظر حضور بیشتر مردم در این مراسم هستید به طوری که راهپیمائیهای 22 بهمن ها محل نمایشِ نسبت تنگاتنگ مردم با انقلاب اسلامی شده است و شما ملاحظه میفرمایید که چگونه مردم فارغ از تنگناهای اجرایی و معیشتی که با آن روبهرو هستند کوچکترین سستی نسبت به حضور خود در راهپیماییهای سالگرد انقلاب از خود نشان ندادهاند در آن حد که حضور مردم در راهپیمایی امسال موجب حیرت همه شد و تعبیر مقام معظّم رهبری «حضور گرمتر» بود در حالیکه دشمنان انقلاب با انواع تحریمهایی که اعمال کرده بودند انتظار دیگری داشتند. عرض بنده آن است که راز حضور چشمگیر مردم در راهپیماییهای 22 بهمن را در عهدی بدانید که مردم ماوراء هر دولتی، با خودآگاهی تاریخی خود، با انقلاب اسلامی بستهاند و دشمنان انقلاب اسلامی از آن عهد قلبی که مردم با انقلاب اسلامی بستهاند غفلت دارند از اینرو جایگاه انقلاب اسلامی در نزد مردم آنچنان نیست که دشمنان گمان میکنند با مشکلاتی که برای دولتها بهوجود میآورند تا دولت نظام اسلامی را ناکارآمد نشان دهند، مردم از انقلاب اسلامی خود دست بردارند.
7- در فضای نظر به نسبتها و تمایزاتِ «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی»، نهتنها انتظارهایی بیش از ظرفیت دولتها از آنها پیش نمیآید که منجر به تضادّ بین نیروهای ارزشمدار و دولت گردد و ناظر دوقطبیشدن جریانهای وفادار به انقلاب گردیم، بلکه توجه به این امر انقلاب اسلامی را از جهت تاریخی جلو میبرد تا در تاریخی قرار گیرد که نیروهای انقلاب در عین تفاوت سلیقه بتوانند همدیگر را درک کنند، که این نیاز تاریخی امروز و آیندهی ما است تا نهتنها از سوء تفاهمهایی که گرفتار آن هستیم عبور کنیم، بلکه به قلمرو تفکری وارد شویم که بنا است از طریق انقلاب اسلامی به جامعهی ما برگردد.
8- وقتي ملتي بتواند درست به خود بينديشد و متوجه جايگاه تاريخي خود شود، داراي تاريخ ميگردد. ما از طريق انقلاب اسلامي توانستيم به خود بينديشيم و متوجه جايگاه تاريخي خود شويم. از طريق انساني بزرگ مثل امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» توانستيم بفهميم در کجاي تاريخ قرار داريم و از رنجِ بيتاريخي رهايي يابيم. وظيفهي ماست که از شناخت بيشتر اين موضوع غافل نباشيم. و این به شرطی است که نسبتها و تمایزات بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی را درک کنیم.
9- درست است راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است، ولی امروز همهی این راهها از مسیر انقلاب اسلامی میگذرد، انقلابی که میخواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. موقعی میتوان جایگاه انقلاب اسلامی را در این دوران درست ارزیابی کرد که انقلاب اسلامی را در محدودهی اجرائی دولتها معنا نکنیم. کافي است براي شما مسلّم شود انقلاب اسلامي ارادهي خاص الهي است که به صورتي اشراقي بر قلب حضرت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» تجلي کرده، از آن به بعد در نسبت شما با اين انقلاب تحولي اساسي رخ خواهد داد که از يک طرف از تمام پوچيهاي دوران رهايي مييابيد و از طرف ديگر زندگي شما در زير سايهي انقلاب اسلامي و در اتحاد با ملکوت حضرت امام خميني ظهور خواهد کرد و از اين طريق به همهي آن معنايي که بايد برسيد دست مييابيد. از این جهت هرگز نباید بین انقلاب اسلامی و نظام اجرایی کشور خلط نمود.
10- رهبران واقعي ملتها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافتهاند و در صدد تحققبخشيدن به آن اصول کلّي بر ميآيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّتها نتيجهي پيوند آنها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شدهاست و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ ميگشايند مسير ساير انسانهاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنجهاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنجها و سختيها اهميت نميدهند و خواهند گفت: «خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد....».[3] و عهد ما با انقلاب اسلامی در راستای تجدید عهد با مشیت الهی این دوران است و از آنجایی که سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي ميطلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري انتزاعي و غير واقعي تبديل ميشود و با انقلاب اسلامي است که ميتوان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد.
11- وظيفهي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقشآفريني کنند و آنچه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغولشدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي ميکند و در نتيجه منزوي ميشود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که ارادهي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد و نسبت خود را با انقلاب اسلامی عین نسبت خود با امور اجرائی نداند وگرنه چه بخواهد و چه نخواهد گرفتار بیفکری میشود. زیرا هر زمانهاي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجهي مشيت الهي در آن زمانه ميشوند و راه حلي ارائه ميکنند که جوابگويي به همهي مسائل آن زمانه در آن راه حل ميگنجند؛ از اين لحاظ ميگوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانهي خود را ميطلبد بدون آنکه از افقي که متفکران گذشته گشودهاند روي برگردانند. این است جایگاه انقلاب اسلامی.
12- کمالِ آگاهي انسان با ارتباط با خدا به ظهور ميرسد و از طرفي خدا در مظاهرش ظهور دارد که از جملهي آن مظاهر، انقلاب اسلامي است و در نتيجه کمالِ آگاهي ما در امروزِ تاريخمان با نظر به انقلاب اسلامي محقق ميشود. زيرا تاريخ، محلّ تحقق عنايت و مشيّت ربّاني است، همانطور که طبيعت عرصهي ظهور مشيت خداوند است. آيا ميتوان گفت تفکر، چيزي جز مطالعهي تاريخ است از آن جهت که خدا در آن نمايان شده؟ در اين رابطه قرآن ميفرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا»(46 / حج). آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده اند تا در اثر آن سير، قلبهايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوشهايى به دست آورند كه به كمك آنها سخن حق را بشنوند؟
13- اگر با نگاهي وجودي به انقلاب اسلامي به عنوان مظهر اشراقِ سنت الهي در اين دوران بنگريم و مقدمات اين نوع نظر کردن را در خود فراهم کنيم، انقلاب اسلامي خود به خود بر ما آشکار ميشود و به خوبی بین جایگاه انقلاب اسلامي با نظام اجرائی کشور امتیاز قائل خواهیم شد.
14- همهي حرف در نسبت ما با انقلاب اسلامي نهفته است و اين نسبت بايد بدون هرگونه تقليدي کشف شود و از آنجايي که خروس خانگي تازه پس از طلوع فجر خواندن را آغاز ميکند، اهل فکر با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامي تازه ميتوانند تفکّر را شروع کنند و به استقبال ارادهي الهي در اين دوران بروند.
15- فراتر از انقلاب اسلامي در اين زمانه ممکن نيست، با فهم انقلاب اسلامي در ذيل شخصيت امام خميني«رضواناللّهتعاليعليه» به دَرْکِ حضوريِ مشيّت الهي نايل خواهيد شد و اين بالاترين تفکري است که امروز ميتوان به آن دست يافت. مگر واقعيترين تفکر، تفکر بر واقعيترين واقعيات نيست؟ هرچند ظاهربينان هميشه از ديدن آن محروماند و مستکبران سعي در نديدن آن دارند. لذا هرچه بهتر جایگاه انقلاب اسلامی را در هستی بشناسیم راحتتر میتوانیم جایگاه سایر قوا و نهادها و از جمله دولت را درک کنیم و با تمام وجود مواظب باشیم آن عهدی را که با انقلاب اسلامی بستهایم دستخوشِ موضوعات موسمی که در انقلاب پیش میآید و میگذرد، نشود.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - هر آرمانی صورت خود را در تاریخ نشان میدهد و کامل میکند لذا نباید گفت نظام اسلامی نه جزء انقلاب اسلامی است و نه در عرض آن. نظام اسلامی صورت انقلاب اسلامی و به تعبیری شأنی از شئونات آن انقلاب است در کشوری به نام ایران. با توجه به اینکه انقلاب اسلامی به عنوان آرمانی متعالی در محدودههای مختلف صورتهای مختلفی از خود ظاهر میکند نظام اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی در ایران است و محدود به ایران نیست. همچنانکه دولت اسلامی ایران صورت انقلاب اسلامی است در محدودهی اجرا در کشور ایران.
[2] - البته نسبتی بین امت و امامت در نظام اسلامی مدّ نظر است که آن نسبت ماوراء نسبتی است که بین دولت و رهبری به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی در میان میباشد. آن نسبت بین وفاداران به انقلاب اسلامی و رهبری انقلاب همیشه و همهجا مطرح و جاری میباشد.
[3] - صحيفهي امام، ج1، ص 269.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده حکم کلّی به صورت فوق برای مردم حقیقت ندارد. پیشنهاد بنده آن است که اولاً سری به جواب سؤال شمارهی 19382 بزنید، ثانیاً: تحلیل آقای امیر محبیان را هم مطالعه فرمایید تا در عین پاسداشتِ تعهد شورآفرین جبههی ایمانی انقلاب، از ضعفهای خودی چندان غافل نباشیم. موفق باشید
آن تحلیل عبارت است از: باسمه تعالی
با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و گشودگی راه توحید در مقابل استکبار جهانی و اینکه هرگز چنین راهی به بنبست نخواهد رسید؛ خوب است که تحلیل زیر را نیز مدّ نظر داشته باشید
ناكامي اصولگرايان از نگاه امير محبيان
امير محبيان، روزنامهنگار اصولگرا، تحليلگر سياسي و استاد فلسفه غرب، اصولا نخستين فردي است كه رسانهها براي شنيدن تحليلهايش از اوضاع اصولگرايي به سراغش ميروند. يك روز بعد از انتخابات رياستجمهوري دوازدهم، «شرق» هم با او درباره «مسئله اصولگرايي» عطف به انتخابات اخير، گفتوگو كرده است.
سؤال: شما چند روز مانده به انتخابات کاملا سکوت و از تحلیل خودداری کردید، چرا؟
سكوت من در چند روز قبل از انتخابات و عدم اعلام صريح نظرات به دليل فضاي احساسي غالب بر اصولگرايان بود كه عملا امكان نقد عقلاني را از ميان برده بود. دوستان بههيچوجه آمادگي شنيدن نقد را نداشته و جز تأييد نميطلبيدند و اين براي من امكان نداشت. در فضاي غيرعام، ديدگاههاي خود را در مورد رفتار و ادبيات غلط به افراد منشأ اثر ميگفتم و نتيجه حاضر را پيشبيني و تذكر ميدادم. در مصاحبههاي عمومي هم گفته بودم اگر اصولگرايان بتوانند بدون هراساندن افكار عمومي از خود به دور دوم راه يابند، احتمال پيروزي دارند؛ بهويژه با قاليباف، ولي تمام مسيرها معكوس پيموده شد.
سؤال: آیا میتوان گفت انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم بهنوعی سرنوشت اصولگرایی را هم تغییر داده یا خواهد داد؟ اصولا این انتخابات روی جریان اصولگرایی چه اثری خواهد گذاشت؟
امیدوارم چنین اتفاقی بیفتد. جریان اصولگرایی دارای ریشههای قدرتمند اجتماعی است، اما مدتهاست به دليل خودداری از بازنگری در مبانی و حتی راهبردها و تاکتیکها و بهویژه ادبیات ارتباط با افکار عمومی به حاشیه کشیده شده است و حتی در زمانی که قدرت را در دوران احمدینژاد به دست آورد، به دلیل ضعف تشکیلاتی و ارتباطی، رئيسجمهوري را از دست داد. بر این باور هستم که زمان آن رسیده که اصولگرایی به تذکری که سالهاست داده میشود، توجه کرده و به بازتعریف جایگاه خود و همچنین باورها و اصول بپردازد. اصولگرایی دارای مبانی و پرنسیپهای ارزشمندی است که با دین پیوند خورده؛ اما اکنون میبینیم پوپولیسم و قدرتگرایی این اصول را از متن به حاشیه رانده است. اصولگرایان با همه سازوبرگ و برنامهریزی و ائتلاف و جبههسازی و حمایتهای کامل از نامزد موردنظر خود نتوانستند نتیجه لازم را به دست آورده و پیروز انتخابات شوند. قطعا دلایل آن مختلف است. بخشی از آن به بحران هویت برمیگردد. اصولگرایان دچار اغتشاش هویتی شدهاند؛ اصولگرایی نباید با افراد تعریف شود؛ افراد باید نسبت خود را با اصولگرایی تعریف کنند. نمونه روشن آن هم بهحاشیهرفتن نهادهای مهم اصولگرایی نظیر جامعتین است. جامعتین از پیشگامی در جریان اصولگرا کاملا به دنبالهروی افتاده است؛ این خطرناک است و باعث کاستهشدن از وزن ارزشی و اعتقادی اصولگرایان و پرشدن این خلأ با قدرتگرایی و فرصتطلبی و پوپولیسم میشود. از طرف دیگر؛ این اغتشاش هویتی به اغتشاش و تناقض رفتاری انجامیده است. توسل به خوانندگان زیرزمینی شاید برای اصلاحطلبان زیاد خلاف تعریفشان از قدرت نباشد، ولی برای اصولگرایی فاجعه است. برای اصولگرا کسب رأی به هر قیمتی ارزش ندارد. اصولگرایان از طرف دیگر قدرت نرم خود را که در ارزشهای فرهنگی و دینی نهفته به فراموشی سپرده و به ساختارهای قدرت و رانتهای سیاسی چسبیدهاند. ما باید بدانیم که قدرت نرم دینی ١٤٠٠ سال سابقه مثبت و ریشه در جامعه دارد؛ نباید این ارزشها را کنار بگذاریم و برای قدرت به بازیهای پوچ اتکا به سلبریتیها بپردازیم. از سوی دیگر؛ مشکل ادبیات ارتباطی اصولگرایان هم مهم است. اصولگرایان باید مظهر عقلانیت، صداقت و پاکدستی توصیهشده در دین باشند؛ نه مظهر خشم و نفرت و بینظمی و حذف رقیب به هر قیمت یا کسب قدرت به هر قیمت.
سؤال: اگر قرار به يك دستهبندی از اشتباهات اصولگرايان در اين انتخابات باشد، اين دستهبندي از نظر شما چيست؟
١. تلاش ناموفق براي آشناسازي جامعه با چهره ناآشناي حجتالاسلام رئيسي در مدت كوتاه.
٢. جابهجايي ناموفق چهره نامآشناي قاليباف با چهره كمآشناي رئيسي
٣. ورود قاليباف از مسير غلط به صحنه انتخابات. قاليباف در بستر گفتمان كارآمدي و با اتخاذ موضع نقد منطقي و غيرتخريبگر ميتوانست از شكلگيري دوقطبي احساسي بكاهد و عملا درصد رأي احساسي مبتنيبر ترس از رقيب به روحاني را كاهش دهد.
٤. در اين رقابت از قاليباف چهرهاي كينهجو و مهاجم كه روي شكاف ٩٦-٤ درصد ميكوشيد خود را سمبل محرومان نشان دهد، ولي فاقد پتانسيل آن بود، به نمايش درآمد درحاليكه قاليباف ظرفيت رقابت در گفتمان كارآمدي با تصوير يك مدير واقعگرا، منصف و كارآمد را داشت كه بهويژه طبقات متوسط قادر بودند به او تكيه كنند. اساسا دليل تقدم رئيسي بر قاليباف برخورد متين او بود، پس متانت برگ برنده بود، نه جنجالگري و تهاجم منفي! قاليباف فرصتي طلايي براي موفقيت و حتي پيروزي را به دليل برخورد احساسي و نيز راهبرد غلط انتخاباتي كه محصول مشاوره افراد نامسلط به سياست بود، از دست داد. ما نبايد سرمايههاي مديريتي خود را به اين راحتي بسوزانيم.
٥. باز هم فقدان برنامه به اصولگرايان ضربه زد؛ هميشه خلأ برنامه را شعار پر ميكند. مردم احساس كردند دست اصولگرايان براي حل معضلات خالي است؛ هرچند دغدغههاي آنها در بيان معضل طبقات محروم درست است.
٦. افتادن در چرخه شعارهاي سوسياليستي - پوپوليستي بدون ارائه برنامه دقيق، درحاليكه سابقه جريان اصولگرا در واقع باور به اقتصاد باز در بستر ارزشهاي اسلامي بود؛ نشان ميدهد لنگر تئوريك اصولگرايان ديگر آنها را به ارزشي خاص متصل نكرده و ميل به پيروزي آنها را به سوي پوپوليسم كور ميراند. اين در حالي است كه قويترين پيشرانههاي نظري؛ يعني جامعتين، در كنار اصولگرايان بوده ولي سالهاست كارخانه موتور تئوريك آنها خاموش است. نقاط اتصال اصولگرايان به ارزشهاي ديني كه رفتار سياسي برون داد آن است، بايد بازبيني شود. بعضي از رفتارها در انتخابات نشانگر ضعف در همين نقطه است. روحانيت بايد شجاعانه به عنوان بازرس همين اشكالات در جهت تطبيق رفتار با آموزههاي دين وارد صحنه شوند. نبايد بحران اخلاقي در جريان دينگراي اصولگرا به وجود آيد.
سؤال: اتفاقات روزهای اخیر در اردوگاه اصولگرایی مانند دیدار آقاي رئيسي با امیرحسین تتلو را در شکست اصولگرایی چقدر مؤثر میدانید؟ برخی معتقدند این دیدار با مشاوره نزدیکان احمدینژاد در ستاد آقای رئیسی رقم خورد. تا چه اندازه با این تحلیل موافقاید و اصلا این اتفاق را که از منظر بیرونی بسیار عجیب به نظر میرسید چقدر در نتیجه کار به ضرر آقای رئیسی مؤثر میدانید؟ برخی معتقدند که جریان اصولگرایی به هوای جذب رأی هواداران چندمیلیونی این خواننده بود که به سراغش رفت. آیا جریان اصولگرایی تا این اندازه به بحران و بنبست رسیده است؟
من درباره زندگی شخصی فرد نامبرده قضاوتی نمیکنم؛ چنین حقی هم برای خودم قائل نیستم؛ اما این دیدار نشانه بدی بود. ما اصولگرایان مدعی هستیم قدرت برای ما ارزش درجه دو را دارد و اهمیت نخست متعلق به ارزشهای دینی است. این که ما تصور کنیم هر کاری ما انجام میدهیم، همان دین است، غلط است. ما باید خودمان را با ارزشهای دینی تطبیق دهیم. قدرت نباید آنقدر اهمیت یابد که هر کاری مجاز شود. این دیدار نشانهای از غلبه پوپولیسم و قدرتگرایی است. افول ما تا این حد بوده است که از شاخصهایی مانند مراجع و علمای بزرگ دین به رپرهای زیرزمینی رسیدهایم؟ هر توجیهی شود، بیمعناست. من مخالف آن نیستم که افراد توبه کرده و بازگردند؛ اشکالی ندارد ولی بسیار زشت است که به طمع رأی چنین کنیم؛ این کار فقط حرکتی غلط نبود، فاجعه بود. علامتی از یک انحراف در رویکرد سیاسی تحت نام اصولگرایی بود؛ آنهم از سوی عالمی که پدر همسر او نگاهی سختگیرانه در این زمينه دارد. من رفتار شخصی آقای رئیسی را در مناظرات متین و محترمانه دیدم و اگر کسانی چنین مشورتی دادهاند، حتما باید در باورهای اصولگرایانه آنها شک کرد.
سؤال: چه تحلیلی باعث میشود مثلا آقای مقصودلو معروف به تتلو به عنوان حامی آقای رئیسی با ایشان دیدار کند و برجسته شود؟ این توصیه و مشاوره از جانب چه جریان یا افرادی بوده، خبر دارید؟ من واقعا اطلاعی ندارم؛ اما با سردرگمی دوستانمان در توجیه این عمل مواجه بودم. در برخورد عادی، من مخالف آن نیستم که همه اقشار به نحوی رابطهای را با اصولگرایی تعریف کنند؛ بالاخره همه شهروند این کشور هستند؛ ولی در فضایی که شبهه طمع رأی وجود دارد، این عمل توجیهپذیر نبود. زمانی بزرگی از اصلاحات، گفت که نقیصه اصلاحطلبی این است که دموکراسی و آزادیخواهی را با سفره مردم نتوانسته گره بزند. به نظر میرسد اصلاحطلبان تا حد زیادی توانستهاند این نقیصه خود را برطرف کنند و شاهد آن هم انتخابات اخیر است که شعارهای منتهی به توزیع پول و یارانه، خریداری پیدا نمیکند. در مقابل شما معتقد بودهاید (به اشتباه یا درست) چهرهای که از اصولگرایان تبیین شده، آنها را ضد آزادیخواهی تصویر کرده است. آیا به نظر شما همین تصویر، بالاخره پاشنهآشیل آنها نشد؟ آیا اصولگرایان قربانی این نگاه نشدهاند؟ یعنی اصلاحطلبی سعی کرد نقیصهی خود را جبران کند؛ اما اصولگرایی نتوانست یا نخواست؟
خیر! اصلاحطلبی هنوز نتوانسته است با طبقات مستضعف پیوند بیابد. این ضعف هنوز پابرجاست. اگرمردم به شعارهای پوپولیستی افزایش نامعقول یارانه «نه»گفتند، به دليل ارتباط اصلاحطلبان با طبقات مستضعف نیست؛ به دليل سطح بالای آگاهی تودههاست که نمیتوان آنها را با این شعارها به سوی خود کشید. نقطه ضعف اصولگرایان؛ یعنی ضعف ارتباطی با طبقات متوسط یا بخشی از نخبگان دانشگاهی و اتخاذ یا طراحی ادبیات نوگرا هنوز پابرجاست و حتما باید بازنگری شود.
سؤال: کنارکشیدن آقای قالیباف را تا چه اندازه در شکست اصولگرایان مهم میدانید؟ گفته بودید اگر کار به دور دوم بکشد، شانس اصولگرایان بیشتر است. گویا خود آنها هم این را میدانستند؛ اما چه شد که این اتفاق نیفتاد. چه تحلیلی باعث کنارکشیدن آقای قالیباف شد؟ آیا ایشان واقعا رأی نداشت؟ آیا تصور این بود که آراي ایشان به سبد اصولگرایان ریخته میشود؟ درحالیکه معلوم بود همهی سبد رأی ایشان، پایگاه اصولگرایی ندارد.
آقای قالیباف با وجود داشتن بهترین فرصت، متأسفانه عملیات انتحاری کرد. براین باور بودم که قالیباف در بستر گفتمان کارآمدی و با اتخاذ ادبیات وزین و محترمانه و البته نقد علمی قدرتمند با اتکا به تجربه مدیریتی خود قادر بود از ایجاد فضای دوقطبی رادیکال جلوگیری کند؛ در این صورت انتخابات به دور دوم میرفت و قالیباف با وحدت قهری پیشآمده در اصولگرایی قادر بود حداقل ٤٠ درصد احتمال برد داشته باشد. اما قالیباف – به دلیلی که نمیدانم - با سر وارد انتخابات شد؛ ادبیاتی نامتناسب با شخصیتش و تکیهکلامهایی سوسیالیستی - پوپولیستی برگزید؛ تمام ظرفیت مثبت قالیباف در یک بازی دو سر باخت سوخت. قاليباف عمليات انتحاري كرد: قالیباف حیف شد ولی کسی جز خود او را نمیتوان سرزنش کرد. قالیباف رأی نخست را در میان اصولگرایان داشت ولی باید تحلیل میکرد که از زمان درگیری رادیکال در مناظرهها جز ریزش رأی چه سودی یافت؟ چرا این روند را ادامه داد؟ همینجاست که ما ارزش مشاوران هوشمند سیاسی و فضاشناس را میفهمیم.
سؤال: اصولا آیا آقای رئیسی گزینه خوبی برای جریان اصولگرایی در انتخابات دوازدهم بود؟
ابتدا به نظر نمیرسید که ایشان بهدلیل فقدان سابقه اجرائی و سیاسی مؤثر، پتانسیل ورود قوی به صحنه سیاسی را داشته باشد؛ اما حتی فراتر از انتظار خود من ایشان خوب عمل کرد، ولی نباید فراموش کرد که هر کاندیدایی ابتدا باید معروف شود و سپس محبوب شود. قالیباف معروف بود ولی رئيسي معروف نبود؛ اما ظرفیتهای خوبی هم داشت ازجمله توانست بخشی از آرایی را که به حساب قالیباف نمیرفت؛ جذب کند. رفتار سیاسی او هم در مناظرههای انتخاباتی متین بود. بههرحال اکنون ما یک ظرفیت جدید داریم که میتواند در فضای اصولگرایی فعالیت مؤثر داشته باشد.
سؤال: آیا این شکست باعث نمیشود که اصولگرایی دوباره به احمدینژاد روی آورند؟ برخی معتقدند که این شکست این تصور را که تنها ناجی اصولگرایان خود احمدینژاد است یا بود تقویت کرده است.
آقای احمدینژاد طرفداران خاص خود را دارد و انتخاب روحانی لزوما به معنای تغییر موازنه به سود دکتر احمدینژاد نخواهد بود.
برخی هم معتقدند که علت شکست اصولگرایان نه تتلو، نه قالیباف و نه عملکرد رئیسی بلکه بالارفتن آگاهی مردم به وسيله شبکههای اجتماعی بود و اینکه مردم بیش از نان، خواهان آرامش و امنیت و آزادیاند و با رأی خود گفتهاند که حتی نانشان هم در گرو امنیت و آزادی است. شبــکههای اجتــماعی بسـتر فعالیت اصولگرایان و اصلاحطلبان بهصورت توأمان بود؛ اتفاقا اصولگرایان از رسانههای مجازی بسیار خوب استفاده کردند. اینکه مردم آگاهانه و منطبق بر منافع کلان عمل میکنند درست است؛ اما تأکید میکنم آقای روحانی به دلیل استراتژی غلط اصولگرایان در انتخابات پیروز شد و نه به دلیل عملکرد خوب اقتصادی خود.
سؤال: به نظر شما واکنش اصولگرایان در قبال پیروزی حسن روحانی چه خواهد بود؟
اصولگرايان اكنون بدنه قدرتمند و منسجمي را در اختيار دارند كه بايد با حفظ موضع انتقادي به دولت كمك كنند كه در حل مشكلات اقتصادي كشور با قدرت حركت كند. اصولگرايان و كانديداهاي آنان بايد اولين كساني باشند كه به رئيسجمهور منتخب تبريك بگويند و براي او آرزوي موفقيت كنند و در همين حال برنامههاي پيشنهادي خود براي حل معضلات را در اختيار رئيسجمهور قرار دهند تا او در صورت نياز از آن استفاده كند.
سؤال: شما يك آسيبشناسي از وضعيت اصولگرايي ارائه كرديد. در دوران دوم روحانی، به نظر شما اصولگرایان باید برای بازسازياي كه پیشنهاد شماست چه کاری انجام دهند؟
«جمنا» با وجود انتقاداتي كه به آن دارم؛ حركت خوبي بوده و بخشي از رشد رأي اصولگرايان محصول آن بود. بايد با تجربيات بهدستآمده مجلس اعلي يا كنگره اصولگرايي تشكيل شود و حتي اصولگرايان كابينه سايه را تشكيل داده و به دولت از طريق نقد منطقي و عالمانه و فشار افكار عمومي در جهت تحقق مطالبات مردم كمك كنند.
سؤال: اصولگرایان انتقاداتي هم به روحانی داشتند و دارند. به نظر شما آيا روحاني مسئوليتي در قبال اين انتقادات دارد؟
به نظر من بخش عمدهی ايرادات و انتقادات مطرحشده اصولگرايان به دولت روحاني وارد بوده و هست و روحاني بايد آنها را برطرف كند. پيري و كندي كابينه، مردمگرانبودنِ كابينه، كمبود سياستهاي رفع معضلات حاد طبقات مستضعف، رابطهی ضعيف كابينه و رئيس دولت با افكار عمومي، موضع غلط تهاجمي و اتخاذ ادبيات خشن با منتقدان، فقدان كاركرد مناسب منطبق با سياست اقتصاد مقاومتي، ضعف در كنترل ركود اقتصادي، ضعف در حل معضل بيكاري؛ همهی اينها ايرادات درستي بود كه فقط افكار عمومي قانع نشدند كه اصولگرايان برنامه يا كفايت لازم براي حل آن دارند، والا همهی انتقادات از نظر من به دولت وارد است. دولت بايد با رويكرد انقلابي (نه كند و بوروكراتيك) اين مشكلات را برطرف كند. اصولگرايان پس از انتخابات نبايد منفعلانه كنار بنشينند؛ آنها بايد با پايش رفتار دولت، عمل دولت را در مسير خواست و مطالبات ملي قرار دهند. اين رفتار سازندهاي خواهد بود. والسلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: ائمه«علیهمالسلام» نیز در موقعیت بشری خود، هوایِ نفس دارند؛ منتها هنر آنها آن است که در مقابل امیال نفسانی، نظر به حق دارند و آن امیال را زیر پا میگذارند و کمال آنها آن است که تمام عمر در مقابل امیال نفسانی خود، سر فرود نمیآورند و معنایِ عصمت آن بزرگان بزرگ در همین نکته است. عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در قسمت آیهی تطهیر در این مورد شده است. کتاب بر روی سایت میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بابارکنا؛ عارف جلیلالقدری از شاگردان عارف کامل عبدالرّزاق کاشانی است و شرح بسیار خوبی از «فصوصالحکم» به زبان فارسی دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از صحبت مقام معظم رهبری بر نمیآید اگر واقعاً برای شما مشخص شده که فردی در لیست اصولگرایان فاقد صلاحیت است، به او رأی دهید. فرمودند وقتی بعضی را نمیشناسم، به صاحبان لیست که مورد اعتمادند، اعتماد میکنم. و در مورد تهران بهخصوص با اعتمادی که به جناب آقای دکتر حداد عادل هست، و با توجه به محذوراتی که آن عزیران دارند، نباید به راحتی از آن لیست عبور کرد. موفق باشید