بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2381
متن پرسش
سلام علیکم. استاد آیا روحی که در شب قدر به همراه ملائکه نازل میشود آیاهمان حقیقت نوری اهل البیت است؟ چون خداوند او را از نورش خلق کرده واز آنجا که ملائکه توسط روح تنزل می یابند پس حقیقت ملائکه باید همان روح باشد که آن روح هر زمان شخصی بستر مناسب با جلوات میکائیلی داشت روح توسط جلوات حضرت میکاییل جلوات میکاییلی میکند وسایر ملائک هم همینطور هستند. ودر حدیث نوری داریم که ملایک توسط ما بوجود آمده اند یعنی ملائک جلوه هایی از حقیقت نوری هستند طبق این استدلالات باید به این نتیجه برسیم که روح همان حقیقت نوری اهل البیت است.آیا درست است؟توضیح کامل بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: روح فرشته‌ی عظیمی است که از جهتی پرتو وجود مقدس انسان کامل است در حالی‌که حقیقت نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» حقیقت اهل‌البیت می‌باشد. موفق باشید
832

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم (باسلام خدمت استاد گرانقدر: مصاحبه زیر در جمعه ای که با شما به کوهنوردی آمده بودیم انجام شد که متن زیر پیاده شده آن مصاحبه با مختصر ویرایش ادبی و احیانا محتوایی می باشد و نیز در ادامه مصاحبه بعضی پرسش و پاسخهای گرفته شده از سایت در این مورد نیز اضافه شده تا بحث تکمیل شود از شما خواهشمندیم که برای غنای بحث متن را ملاحظه کرده و اگر جایی از آن نیاز به اصلاح و تکمیل و یا حذف دارد را تذکر دهید تا برای چاپ واستفاده طلاب موثر واقع شود باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم التماس دعا-شبان-از طرف مجله خط) سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما تقریبا" دراموراتمان از قرآن هیچ استفاده ای نمی کنیم. تقریبا"را هم به این دلیل می گویم که گاهی درامور فردی، به عنوان یک ذکر فردی استفاده می کنیم. اما اینکه می گویم هیچ، برای این که درامور اجتماعی و زندگی کلی هیچ استفاده ای نمی کنیم. پس اول باید دلیل بیاوریم که ما هیچ استفاده ای از قرآن نمی کنیم. دوم این که وقتی فهمیدیم ریشه این مشکل کجا است که از قرآن نمی توانیم استفاده کنیم آنگاه آن ریشه را نفی می کنیم و برمی گردیم به استفاده از قرآن. ما معتقدیم که اصلا" رجوع به قرآن، به نحوی که بشود به قول امیرالمومنین «فاستنطقوه» یعنی قران را به حرف درآوریم چنین رجوعی را نمیتوانیم انجام دهیم. خودشان هم می گویند که شما نمی توانید چنین کاری را بکنید، یعنی با نگاهی غیر ولایی و غیر نظر به آن جمال نورانی که اهل البیت به ما نشان می دهند، نمی شود. پس این یک سرفصل شد که چرا از قرآن استفاده نمی شود؟ مثلا چرا قرآن را بعنوان ذکر للعالمین نمی بینیم. چرا که قرار بود ما ادبیات و مفاهیم کارکنیم تا این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه قرار دهیم.(این یک) خوب در دل این بحث منظورمان چیست؟ منظور این است که برخورد ما با قرآن، برخوردی که برایمان خشیت و خوف اجلال ایجاد کند، نمی باشد. آن هم خشیتی که ما را از عذاب خدا می ترساند، نه اینکه مثلا فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه با بر اساس آن سیاق قرآنی که ربا را محاربه با خدا معرفی می کند باید تبین شود به نحوی که طرف بفهمد با ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. یعنی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده می شود و در دلش خوف اجلال بوجود می آید. به نظرم این را از این جهت ازما بپذیرید که یک کارخوبی را سرفصل بزنیم که وقتی که می خواهیم از قرآن ا ستفاده کنیم مقصود اصلی قرآن حاصل نمی شود(ناقص) خلاصه اینکه وقتی از طلبه ها سوال شود که چرا قرآن نمی خوانند؟ می گویند ما هنوز بلد نیستیم از قرآن استفاده کنیم. لذا باید بتوانیم از قرآن کاربردی استفاده کنیم. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا » یعنی رهاشان کن بعد می گوید «و ذکر به» (به وسیله قرآن به آنها تذکر بده) «به» در اینجا به قرآن بر می گردد. از یک طرف به پیغمبر می گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکر به» می دهد. خب ما اگر بخواهیم این را کاربردی کنیم، یعنی فرهنگ و فکر آنها را نگذار غالب بشود و بعد که می گوید «وذکربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این و«ذکر» در ادامه آیه نبود مثلا میگفتیم تضاد بین ما وسرمایه داری تمام شد اما با وجود این «ذکر» می گوید ای پیغمبر باید کاری کنی که در جمع مسلمین هیچ انس و تاییدی برای نظامی که دین را بازی زندگی گرفته بوجود نیاید. دقت شود که دین را بازی زندگی گرفتن، غیر از این است که دین را رها کرده باشند بلکه دین دارد و نماز می خواند و حج می رود ولی جدی نیست. یعنی می گوید اول این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد تذکر ده، اما آیا ما واقعا این فرهنگ را نفی کردیم؟ من نظرم این است که جنس دولت سازندگی این بود که یک دینی در حاشیه زندگی آورد و آن دین حضرت امام را برد، یعنی حضرت امام دین به شدت برایشان جدی بود اما اینها دین را به حاشیه راندند این آیه می گوید «اینهایی را که دین را به بازی گرفتند» که ما این گونه برداشت می کنیم که دین را به حاشیه بردند که در آن صورت، حجش را می رود، نمازش را می خواند، ولی آن گونه باوری که زندگیش را براساس دین تعیین کند ندارد، حضرت امام شخصیتی بود که همه زندگیش را برای کار دین گذاشت اما عده ای اینگونه نیستند. ادامه آیه می گوید«و ذکربه» یعنی با همین قرآن تذکر بده، یعنی حضرت امام همین تیپها را که رها نکرد بلکه همین به آنها تذکر داد که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما در زندگی از قرآن استفاده نمی کنیم . اینجاست که اولین رویکرد باید این باشد که زندگی مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید. ممکن است که بگویید که همه این را می گویند که باید گفت ما باید از خود بازخواست کنیم، مثلا ما از المیزان می خواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند، نه اینکه قرآن یک گوشه ای باشد و زندگی درگوشه ای دیگر. وانصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را داده اند. بیش از این را دیگر باید خودمان ان شاء الله حساس شویم که می خواهیم با قرآن زندگی کنیم. همین که ما این دید را پیدا کردیم، می بینیم که ما با آیات صحبت داریم و آیات هم با ما حرف دارد. هر چند که این مسأله پخته نشده است اما بالاخره تا این مسأله حل نشود، ما نمی توانیم به فرمایش رهبری عمل کنیم. لذا با توصیه و اندرز کار پیش نمی رود بلکه بستر می خواهد یعنی باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، به جد بتواند با آن زندگی کند که آن وقت می بیند که زندگیش طور دیگر می شود. عروس حضرت امام می فرموند که ایشان روزی هشت بار قرآن می خواندند، من وقتی این قضیه را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت من این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کند و مطلب می گیرد و شارژ می شوند برای ادامه برنامه هایشان، واین است که انسان را منقلب می کند که یک شخص درقطعه قطعه روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند. این گونه نگاه کنید که چگونه توانسته با قرآن وارد زندگی شود و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کند واقعا مطلب می گیرد مثلا دیده اید که به حافظ رجوع می کنید و قشنگ مطلب می گیرید و جلو می روید، چرا؟ چون حافظ از آن روح کلی برخوردار است یعنی از این حالات جزیی بیرون آمده است. حالا قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این برخوردار است. منظورم از روح کلی این است که درتمام عالم گسترده است. پس بنابراین موضوع شما که درهمان عالم است، روشن می شود. )باید بیشتر توضیح داده شود) حال مگر خود حافظ نمی گوید که ما هر چه داریم از قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم که با آن روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم آنگاه باید ما هم روزی هشت مرتبه قرآن بخوانیم. اگر این روحیه پیدا شود دیگر شما نمی توانید که رجوع نکنید و وقتی که رجوع کردید آنگاه فرمایش رهبری مبنی بر انس با قرآن عملی می شود. س: با این دغدغه ها ومشکلاتی که هست و ما اگر بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم بخوانیم آنگاه چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن داشته باشیم یعنی مثلا برای اینکه نفس بکشیم نمی گوییم که نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. یادم هست آن وقتی که مثنوی می خواندم خیلی وقتم را می گرفت ولی هیچ احساس خستگی نمی کردم، با اینکه معلم هم بودمف باید کارهای علمی ام را هم انجام می دادم و جزوه هایم را باید می نوشتم وتایپ می کردم، خلاصه خیلی وقتمان گرفته می شد اما تمام اینها منجر نمی شودکه مثنوی را نخوانیم، علتش هم این بودکه راه افتاده بودیم که آن را می خواهیم، یا اینکه یاد هست سال ششمی که المیزان را تمام کردم، سر سفره صبحانه بود که خط آخر را کشیدم و به خانواده گفتم که بالاخره تمام شد. علتش هم این بودکه المیزان با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن اسوه زندگی مان است، قرآن وارد زندگی می شود. البته من احتیاط می کنم که این ها را بگویم که مبادا دوباره در همان شعار و احساسات بماند و بشود کالاول. اما واقعا" شما امروز که می خواهید بروید سرکلاس اگر برسیم به این که با نگاهی که مذکر خدایی به شما می دهد، راحت تر سرکلاس می روید، آنوقت می گویید که یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید؟ ممکن است بگویید که مقدماتش مثل تفسیر را نداریم، که می گوییم خب ازتفسیر شروع کنید. یعنی به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی؟ در حالیکه این نگاه ظلم به قرآن است چرا که تفسیر یعنی همان نماد قرآن که ما اصلا تفسیر نمی خوانیم بلکه ما قرآن عزیزمان را از زبان یک دل قرآنی دنبال می کنیم، البته ما هرتفسیری را قبول نداریم. مثلا بنده هیچ وقت نه تنها توصیه نمی کنم بلکه می گویم خدایا مردم را نجات بده از تفسیرآقای صادقی. چرا که تفسیر باید دل را قرآنی کند و ما این دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی عزیز می گیریم یا از تفسیر کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می گیریم که حضرت امام در مورد ایشان می فرمایند «العارف الکامل الکاشانی»، البته خودش اولش می گوید اگر این را به عنوان تفسیر گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. لذا باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه. من واقعا" نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن المیزان را دارند می نویسند. پس دیگر معنا ندارد که ما تفسیر بخوانیم تا بعدش برویم تفکر قرآنی پیدا کنیم. یا اینکه تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به قرآن یک نوع نگاه انحرافی است. خود قرآن و تفاسیر درواقع یکی هستند و تفسیر غیر قرآن نیست بلکه تفسیر قصه تبین قرآن است. حال بر می گردیم سر همان مثال امام که این هشت بار قرآن خواندن یعنی اینکه شما دائم بپذیرید که باید به قرآن رجوع کرد، دوباره مثال می زنم گاهی که حافظ را باز می کنید گویی برایتان حرف دارد. علامه طباطبایی می فرمایند وقتی آیت الله بروجردی آنگونه برخورد کردند که شما فلسفه را ادامه ندهید، من ازحافظ نظر گرفتم و ادامه دادم. چطور می شود که همان لحظه حافظ را باز کرد و برنامه از آن گرفت؟ یعنی حافظ اینقدرحرف دارد؟ نه، بلکه روح کلی که منجرشده است این غزل سروده شود، فوق حافظ است. وقتی شاعر این شعر را می گوید خودش می فهمد که این یک کشف بزرگ است. مثلا" تمام ائمه ازکشف امیرالمومنین درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه این را بلد نیستند؟ می گوییم همه شان بلد هستند اما این یک کشف خاص است که آنها به قربانش می روند، چون می بینند که این در چشمه علی جوشیده است. حال این غزل از این جنس است، خود حافظ و بقیه می بینند این یک سروشی بود که آمد لذا رجوع می کنند واز آن روح کلی، بهره خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه قرآن شناس هم از غزل حافظ بهره می برند. این را اگر نسبت به قرآن وسعت دهیم می بینیم این که من اگر بخواهم تفسیر بخوانم، وقتم گرفته می شود مطرح نمی شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی کردن مدتها تفسیر نگاه میکند. یعنی همانطور که ما زندگی می کنیم و عروسی می کنیم وخانه کرایه کنیم، با این رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی کنیم. لذا زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. (در ادامه مصاحبه برای تکمیل بحث پرسش و پاسخهای زیر را قرار است چاپ کنیم(برگرفته از یادداشت نسبت ما قرآن در جهان معاصر) لطفا در چینش پرسشها و کم و اضافه کردن آنها نیز اگر نکته خاصی دارید به ما تذکر دهید توضیح اینکه برخی سوالات ویرایش شده و برخی جوابها با هم تلفیق شده تا متناسب بحث قرار گیرد اگر این تلفیق و ویرایش مشکلی ایجاد کرده تذکر دهید که اصلاح شود) سوال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 21) اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی در تفاسیر متوقف نشد، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نمود. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و و اُنس بگیرید. سوال: آیا فلسفه اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظر ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی ایجادشوندگی انتزاع کردید ،وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن حقیقت تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساس قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیم» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد که به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی می‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل می‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد . باید تمدنی به صحنه بیاید که دیگر با این‌همه گسستگی در بین مسلمانان روبه‌رو نباشیم. تمدن غرب که در نهایتِ مادیّت و شتابزدگی است هرگز نمی‌تواند جواب‌گوی نیازهای واقعی انسان باشد و پایدار بماند، تمدنِ مقابل تمدن غربی، تمدنی است که شیعه مسئولیت بنیانگزاری آن را به عهده گرفته است انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخیِ مخصوص به خود، مرحله‌ی گذار و عبور از فرهنگ مدرنیته به تمدن اسلامی است. نظر به وسعتِ حضور امامان در هستی نه تنها عامل نمایش راه گسترده‌‌ای است که انسان‌ها می‌توانند طی‌ کنند بلکه موجب می‌شود تا روشن شود امامان از چه افقی بشریت را هدایت می‌نمایند
متن پاسخ
بسم الله الرحمن الرحیم باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم. سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می‌تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما درامورات اجتماعی و جهات کلی زندگی هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی کنیم. وقتی روشن شد ما هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی‌کنیم با ریشه‌یابی صحیح برمی گردیم به قرآن. هنوز آن طوررجوع به قرآن نداریم که به تعبیر امیرالمومنین«علیه‌السلام»: «ذلک القرآن فاستنطقوهُ» آن فرآن را به حرف درآورید و از آن بخواهید تا سخن بگوید و در ادامه می‌فرمایند: شفای دردهای شما و سامان‌دهنده‌ی امور شما در قرآن است. باید بتوان قرآن را به‌عنوان «ذِکْرٌ لِلْعالَمین‏» دید، لازم است که ادبیات ومفاهیم کارکنیم اما باید این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه بیابیم تا برایمان خشیت و خوف ایجاد کند، خشیتی که ما را از عذاب خدا بترساند، نه اینکه فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه بفهمیم ربا در حکم محاربه با خدا است به نحوی که طرف بفهمد با نزدیکی به ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. وقتی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده شد در دلش خوفِ اجلال بوجود می آید و مقصود اصلی قرآن که ترک معصیت است حاصل می شود و به همین جهت خداوند می‌فرماید: « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏» چون قرآن قدرت ایجاد خشیت در انسان‌ها را دارد پس ما باید با این رویکرد به آن نظر کنیم. اگر از طلبه‌ ها سوال شود چرا با قرآن مأنوس نیستند؟ می‌گویند ما هنوز نمی‌دانیم چگونه از قرآن استفاده کنیم. درست می‌گویند ولی باید راه استفاده از آن را پیدا کرد تا بتوانیم از قرآن به صورت کاربردی استفاده کرد. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» آن‌هایی که دین خود را جدّی نمی‌گیرند و آن را وسیله‌ی بازی و سرگرمی می‌پندارند رها کن و زندگى دنیا، آنها را مغرور ساخته‏. در ادامه می‌گوید: « وَ ذَکِّرْ بِهِ ‏» به‌وسیله‌ی قرآن به آن‌ها تذکر بده. از یک طرف به پیغمبر«صلواةالله‌علیه‌وآله» می‌گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکّر به». اگر ما بخواهیم این آیه را کاربردی کنیم این طور می‌شود که نگذارید فکر و فرهنگ آن‌هایی که دین را به بازی می‌گیرند در جامعه غالب بشود و بعد که می گوید «وذکّربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این « وَ ذَکِّرْ بِهِ» در ادامه آیه نبود می‌گفتیم باید بین ما و آن‌هایی که در دینداری جدّی نیستند یک تضاد شدیدی حاکم باشد اما با وجود «ذکّربه» می‌رساند که باید رهایشان نکرد و بر اساس قرآن به آن‌ها تذکر بدهیم تا در جمع مسلمین هیچ تاییدی برای کسانی که دین را شوخی می‌گیرند باقی نماند. دقت شود که دین را بازی و سرگرمی قلمدادکردن غیرازاین است که دین را رها کنند مثل کسانی‌ که نماز می‌خوانند و حج می روند ولی جدی نیستد به این معنی که همه‌ی زندگی را در زیر سایه‌ی دین تعریف نکرده‌اند. در آیه‌ی فوق می‌فرماید: ابتدا این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد آنچه باید باشند را تذکر ده، اما آیا ما واقعا در امورات اجتماعی فرهنگ جدی گرفتن دین را نفی نکردیم؟ به نظر من دولت سازندگی دین را به حاشیه‌ی زندگی برد در حالی‌که برای حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» دین به شدت جدّی بود. مسئولانی که دین را به حاشیه بردند نمازشان را می‌خواندند، ولی آن گونه که زندگیشان را و سیاست و برنامه‌ها را براساس دین تعیین کنند نبود در حالی‌که باز تأکید می‌کنم؛ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» شخصیتی بودند که همه‌ی زندگیشان برای دین‌داری بود و نه‌تنها خودشان چنین رویکردی به دین داشتند بر اساس آن قسم از آیه که می‌فرماید: «وَ ذَکّربه» به بقیه نیز تذکر می‌دادند که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما چگونه می‌توانیم در زندگی از قرآن استفاده کنیم. باید عزم اصلی ما در رجوع به قرآن این باشد که زندگی‌مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید همه این را می گویند ولی باید از خود بازخواست کنیم که برنامه‌ی رجوع به قرآن را تدوین کرده‌ایم یا به همین که معنی آیات را فهمیدیم و به تفسیر آن‌ها رجوع کردیم قانع شدیم؟ مثلا ما باید از المیزان بخواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند. و انصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را به حوزه‌ها داده اند. بیش از این را باید خودمان دنبال کنیم و حساس شویم که چگونه با قرآن زندگی کنیم. همین‌که این دید را پیدا کردیم که قرآن را در همه‌ی امور باید وارد زندگی کرد، ملاحظه خواهید کرد آیات با ما حرف دارند. وقتی این مسئله به‌خوبی روشن شد می‌توانیم به توصیه‌ی رهبری در رجوع به قرآن عمل کنیم ولی این با نصیحت عملی نیست بستر می‌خواهد باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، بتواند با آن زندگی کند، اساس را بر این بگذارد که رویکردهای کلی زندگی را باید از قرآن بگیرد.عروس حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» می فرمودند که امام روزی هشت مرتبه قرآن می خواندند، وقتی این خبر را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت بنده این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کرده‌اند و برای ادامه‌ی برنامه‌هایشان راه‌کار به‌دست می‌آورده‌اند. آنچه انسان را منقلب می کند این است که چگونه یک شخص درقطعه قطعه‌ی روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند و ما اگر یک بار هم در بیست و چهارساعت به قرآن رجوع کنیم نمی‌دانیم چه‌چیزی از آن بگیریم. این‌گونه نگاه کنید که چگونه امام توانسته‌اند با قرآن وارد زندگی شوند و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کنند واقعاً مطلب به‌دست می‌آورند. ملاحظه کرده‌اید که چگونه به دیوان حافظ رجوع می کنید و راه‌کار می گیرید و جلو می روید. چون حافظ از روح کلی برخوردار است از مطالب جزیی بیرون آمده است. قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این حالت برخوردار است. روح کلی آن نحوه حضوری است که درتمام عالم گسترده است و قرآن صاحب اصلی چنین روحی است و لذا هرکس در هر زمانی بتواند با رویکرد به روح کلی قرآن با آن روبه‌رو شود مطابق نیاز آن زمانه قرآن با او سخن می‌گوید. مگر خود حافظ نمی‌گوید که ما هرچه داریم از دولت قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم همان‌طور که با دیوان حافظ برخورد می‌کنیم با روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم حکم مربوط به آن زمان را از آن دریافت می‌کنیم و قرآن به این معنی ذکرٌ للعالمین است. اگر این روحیه در رابطه با قرآن در ما پیدا شود دیگر شما نمی توانید رجوع مکرر به قرآن نداشته باشید. س: با توجه به دغدغه‌ها ومشکلاتی که هست اگر ما بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم که هست، چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن برایمان پیش آید تا ملاحظه کنید به هیچ‌وجه مشکل وقت‌نداشتن در میان نمی‌ماند همین‌طور برای این‌که نفس بکشیم نمی گوییم نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. زمانی که بنده مثنوی می خواندم با این‌که خیلی وقتم را می گرفت و مشغول تدریس معارف اسلامی بودم، ولی هیچ احساس خستگی و تنگی وقت نمی‌کردم، علتش هم این بودکه می‌خواستم متذکر بشوم و نه مطلع، شش سال بر روی تفسیر شریف المیزان وقت گذاشتم و یادداشت‌برداری کردم، این شش سال از بهترین اوقات زندگی بنده بود چون المیزان به نور قرآن با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن نقشه‌ی راه زندگی ما بشود و آن را وارد زندگی خود بکنیم و بدون شعاردادن راه درست فکرکردن و درست عمل‌کردن را در آن جستجو کنیم نمی‌توانیم از آن جدا شویم. امروز که می خواهید بروید سرکلاس درس اگر برسید به این که با نگاهی که قرآن به شما می‌دهد به کلاس بروید، راحت‌تر بر سر کلاس حاضر می‌شوید و با نگاه قرآنی موضوعات را تجزیه و تحلیل می‌کنید. با توجه به این امر در هر فرصتی می‌گویید خوب است یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید ممکن است بگویید مقدمات فهم قرآن، مثل تفسیر را نداریم، بسیار خوب؛ ازتفسیر شروع کنید. به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید. ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی، در حالی‌که این‌طور نیست، چون تفسیر یعنی جمع‌بندی پیام قرآن پس ما در مطالعه‌ی تفسیرقرآن با قرآن و تفکر قرآنی روبه‌روئیم، ما در رجوع به تفاسیر، قرآن عزیز را از زبان یک دل قرآنی دنبال می‌کنیم، البته ما هرتفسیری را توصیه نمی‌کنیم باید تفسیر قرآن از دل انسان قرآنی برخاسته شود ما دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیه» احساس می‌کنیم یا از تأویل عبدالرزاق کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می‌توان استفاده کرد، که حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» در مورد عبدالرزاق کاشانی می‌فرمایند: «العارف الکامل القاشانی»، البته خود او اول کتابش می گوید اگر این کتاب را به عنوان تفسیر قرآن گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه». بنده نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن تفسیر المیزان را نوشتند. پس دیگر معنا ندارد که بگوییم ما تفسیر می‌خوانیم تا بعداً برویم تفکر قرآنی کنیم. یا اینکه گفته شود تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به تفاسیر قرآن یک نوع نگاه انتزاعی است. قرآن با رجوع به تفاسیر با ما سخن می‌گوید پس تفسیر چیزی غیر از پیام قرآن نیست. امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» که در بیست و چهارساعت هشت‌مرتبه قرآن خواندند به این معنی است که پذیرفته بودند باید دائماً به قرآن رجوع کرد، با همین رویکردی که بعضی‌ها به دیوان حافظ دارند. علامه‌ طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ «رحمة‌ الله‌ علیه‌ » دستور دادند که‌ شهریّة‌ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند. و بر همین‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ بمن‌ رسید، من‌ متحیّر شدم‌ که‌ خدایا چه‌ کنم‌؟ اگر شهریّة‌ طلاّب‌ قطع‌ شود، این‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ که‌ از شهرهای‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهریّه‌ است‌ چه‌ کنند؟ و اگر من‌ بخاطر شهریّة‌ طلاّب‌، تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمی‌ و عقیدتی‌ طلاّب‌ وارد می‌آید!؟ من‌ همینطور در تحیّر بسر می‌بردم‌، تا بالاخره‌ یکروز که‌ بحال‌ تحیّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور کرسی‌ می‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بدیوان‌ حافظ‌ افتاد که‌ روی‌ کرسی‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ که‌ چه‌ کنم‌؟ آیا تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌، یا نه‌؟ این‌ غزل‌ آمد: «من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ که‌ ترک‌ شاهد و ساغر کنم‌ ... محتسب‌ داند که‌ من‌ این‌ کارها کمتر کنم‌« «من‌ که‌ عیب‌ توبه‌ کاران‌ کرده‌ باشم‌ بارها.... توبه‌ از مِی‌ وقت‌ گل‌ دیوانه‌ باشم‌ گر کنم‌« «چون‌ صبا مجموعة‌ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست .... کج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحة‌ دفتر کنم‌« « عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دریا میکده ... سر فرو بردم‌ در آنجا تا کجا سر بر کنم»‌ «لاله‌ ساغر گیر و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق‌ ... داوری‌ دارم‌ بـســـی‌ یا ربّ کــرا داور کنم‌« «بازکش‌ یکدم‌ عنان‌ ای‌ تُرک‌ شهرآشوب‌ من ....تا ز اشک‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر کنم‌« « من‌ که‌ از یاقوت‌ و لعلِ اشک‌ دارم‌ گنجها...... کی‌ نظر در فیض‌ خورشید بلند اختر کنم‌« «عهد و پیمان‌ فلک‌ را نیست‌ چندان‌ اعتبار...... عهد با پیمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر کنم‌ « «من‌ که‌ دارم‌ در گدائی‌ گنج‌ سلطانی‌ بدست .... کی‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور کنم‌« «گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌ ...... گر به‌ آب‌ چشمة‌ خورشید دامن‌ تر کنم‌« «عاشقان‌ را گر در آتش‌ می‌پسندد لطف‌ دوست‌ .... تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمة‌ کوثر کنم‌« «دوش‌ لعلش‌ عشوه‌ای‌ میداد حافظ‌ را ولی ..... من‌ نه‌ آنم‌ کز وی‌ این‌ افسانه ها باور کنم‌» باری‌، دیدم‌ عجیب‌ غزلی‌ است‌؛ این‌ غزل‌ می‌فهماند که‌ تدریس‌ «أسفار» لازم‌، و ترک‌ آن‌ در حکم‌ کفر سلوکی‌ است‌. همان‌ روز یا روز بعدآقای خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدینگونه‌ پیغام‌ کرده‌ بودند: ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزة‌ علمیّة‌ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگیر خان‌ «أسفار» می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌؛ چند نفر بودیم‌، و خُفیةً بدرس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علنی‌ در حوزة‌ رسمی‌ بهیچوجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود! من‌ در جواب‌ گفتم‌: به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ایم‌؛ و از عهدة‌ تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. من‌ که‌ از تبریز بقم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزة‌ با عقائد باطلة‌ مادّیّین‌ و غیره‌ می‌باشد. در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیة‌ الله‌ با چند نفر خُفیةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبة‌ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیدة‌ پاک‌ بودند و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ «أسفار» نبود؛ ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازة‌ قم‌ می‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! و امروزه‌ باید بدرد طلاّب‌ رسید و آنها را برای‌ مبارزة‌ با ماتریالیست‌ها و مادّیّین‌ بر اساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد و فلسفة‌ حقّة‌ اسلامیّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ نمی‌کنیم‌. ولی‌ در عین‌ حال‌ من‌ آیة‌ الله‌ را حاکم‌ شرع‌ می‌دانم‌؛ اگر حکم‌ کنند بر ترک‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ دیگری‌ بخود خواهد گرفت‌. علاّمه‌ فرمودند: پس‌ از این‌ پیام‌؛ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ دیگر بهیچوجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سالهای‌ سال‌ بتدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. و هر وقت‌ آیة‌ الله‌ برخوردی‌ با ما داشتند بسیار احترام‌ می‌گذاردند، و یک‌ روز یک‌ جلد قرآن‌ کریم‌ که‌ از بهترین‌ و صحیح‌ترین‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هدیّه‌ برای‌ ما فرستادند.(آیت الله حسینی طهرانی، مهر تابان ص 60) علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دیوان حافظ را باز می‌کنند و برنامه‌ی خود را می‌گیرند. این یعنی حافظ اینقدرحرف دارد، چون با اتصال با روح کلی این غزل و سایر غزل‌ها را سروده است. وقتی شاعر شعر را می گوید خودش می‌داند آن شعر یک کشف بزرگ است و نه یک فکر، همین‌طورکه تمام ائمه ازکشف بزرگ امیرالمومنین«علیه‌السلام» درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه«علیهم‌السلام» این نوع مناجات را نمی‌دانند؟ می‌گوییم همه‌ بلدند با خداوند مناجات کنند اما این یک کشف خاص است که بر قلب مبارک علی«علیه‌السلام» متجلی شده، آن‌ها خوب می بینند که این در چشمه‌ی علی«علیه‌السلام» جوشیده است. سروش عالم غیب تجلی می‌کند و حافظ این غزل‌ها را می‌گوید و بقیه رجوع می کنند واز آن روح کلی بهره‌ی خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه طباطبایی قرآن‌شناس هم از غزل حافظ بهره می‌برند. اگر این نوع رجوع را نسبت به قرآن داشته باشیم با آن وسعتی که قرآن دارد دیگر احساس نمی‌کنیم با تفسیرخواندن وقتمان گرفته می‌شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی‌کردن به تفسیر نگاه می‌کنید. همان‌طور که ما زندگی می کنیم ، با رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی می‌کنیم. در آن صورت زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. سؤال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی نباید در تفاسیر متوقف شود، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نماید. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و اُنس بگیرید. سؤال: آیا فلسفه‌ی اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظم ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین‌که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی و ایجادشوندگی را انتزاع کردید، وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باید باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساسِ قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیمِ» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد تا بتوانید به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی ‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل ‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود، به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد و این با تفکر قرآنی و رجوع به قرآن ممکن شد و ادامه می‌یابد. موفق باشید
595

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ضمن عرض سلام . در جواب سوال پیشینم شما فرمودید که آقای خویی گفتند ولایت فقیه از امور حسبیه است در حالی که امام با این امر مخالف بودند . و از آن جا که کسی که خودش نظریه ی ولایت فقیه را بنیان نهاده آن هم امام (ره) بهتر میداند و مشخص است که ولایت فقیه نباید به امور حسبیه محدود شود یعنی آیت الله خویی اشتباه میگفتند ، حال سوال این است که اولا ) شما در مباحث ولایت فقیه فرمودید که ولایت فقیه ولایت حسبیه است . اگر میدانستید چنین نیست یعنی امام موافق نبودند پس چرا چنین فرمودید؟ ثانیا ) ما طبق فرموده ی شما برای یک ملتی توضیح دادیم که ولایت فقیه از امور حسبیه است و طبق فرمایشات شما که با یک میت مانده در خیابان مثال زدید آن را برای دیگران از جمله افرادی که هیچ اعتقادی به ولایت فقیه ندارند تشریح کردیم . حالا میفهمیم که خود شما هم معتقد به این امر نیستید. تکلیف چیست و باید چه کار کرد؟ آیا اگر من به افرادی که مدت های مدیدی در مورد ولایت فقیه با هم صحبت کردیم بگویم که چنین نبوده اعتماد آن ها به دیگر سخنان مطرح شده سلب نمیشود ؟ با تشکر و التماس دعای فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: گویا چند موضوع با همدیگر خلط شده. یک موضوع آن است که آیا مبانی حضرت امام (رضوان‌الله‌علیه) در مورد دلایل ولایت فقیه در حد مبانی آیةالله خویی (رحمةالله‌علیه) است که می‌فرمایند: از آن جایی که جامعه از امور بی سرپرست است و فقیه سرپرستی امور بی سرپرست را به عده دارد پس سرپرستی جامعه را نیز به عهده دارد؟ یا مبنای امام در مورد ولایت فقیه چیز بالاتری است و معتقدند به همان دلیل که خداوند پیامبر و امام را بر جامعه ولایت داده فقیه راهم در زمان غیبت امام عصر (عجل‌الله‌فرجه) ولایت داده و تمام اختیارات پیامبر و امام برای فقیه هست. موضوع دیگر آن است که آیا حکم امور حسبیه در مورد جامعه نیز جاری است یا نه. مسلم امام هم معتقدند این حکم جاری است و لذا همان طور که خودتان در سؤال فرموده‌اید اگر یک فقیهی سرپرستی جامعه را به عهده گرفت از بقیه‌ی فقها ساقط است و حکم همان میت بی سرپرست را دارد. و لذا از آن جهت که بحث امور حسبیه را فرموده‌اید خلاف نفرموده‌اید منتها دلیل حاکمیت فقیه را در حد ولایت در امور حسبیه نباید محدود کرد.
470

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم در صفحه ٤۶از کتاب« معاد» اینگونه امده است. «افرادی در عین لقای رب از وجه کریم پروردگار محجوبند وبا اسم غضب پروردگارروبه رو می شوند» ازاین جمله اینگونه برداشت می شود که حتی معاندین که مستوجب غضب و اتش هستند نیز به لقای حضرت رب العالمین می رسند در حالی که تصور بنده تا کنون وبا توجه به ایه ۳٥سوره«ق»این بود «لقای رب»عالی ترین مرتبه بهشت است که تنها به گروهی خاص از مو منین تعلق می گیرد وبه همین خاطر است که در ایه ۳٥«ق» (لدینا مزید) از دیگر نعمت های بهشتی جدا شده است .(لطفا توضیح بفرما یید)
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همان طور که در کتاب متوجه شده‌اید حضرت رب‌العالمین اسماء متفاوتی دارد، از یک طرف رحمان و رحیم است و از طرف دیگر ذوالانتقام. آن لقایی که نور چشم اولیاء الهی است، لقای اسماء حسنیای الهی است، وگرنه اهل جهنم هم با اسم ذوالانتقام الهی روبه‌رو می‌شوند چون همه به سوی خدا بر می‌گردند ولی همه به سوی لطف الهی بر نمی‌گردند. موفق باشید
20964

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار: در راستای فهم معاد جسمانی و طریق سلوک عرفا و تببین ارتباط روح با بدن و مدارج عالی سیر الی الله و تفسیر قابل فهم برای محققین در علم معرفت و النفس لطف بفرمایید حدیث معراج پیامبر اسلام را شرح بفرمایید و اگر به کتاب تبدیل شود که بهتر مورد استفاده است. ان شاءالله. در غیر اینصورت راهنمایی بفرمایید تفسیر حدیث را بجز به قلم زیبای شما از کجا باید جستجو کرد؟ با تشکر از زحماتتان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدیث «معراج» را آیت اللّه مصباح در کتابی به نام «راهیان کوی دوست» شرح کرده‌اند. بنده هم سال‌های گذشته در اعتکاف‌های متعدد عرایضی داشته‌ام که به نظرم صوت آن‌ها باید در مجموعه‌ی دی‌وی‌دی‌های «لبّ المیزان» باشد. در این مورد می‌توانید با جناب آقای نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

18053

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در پایان نامه ای در تفاوت دیدگاههای بین ملاصدرا (ره) و علامه جعفری (ره) این مورد ذکر شده، ممنون میشم نظرتون رو در مورد این اظهار نظر بفرمایید: «در نظام معناداری ملاصدرا اندیشه یونانی به ویژه تفکر مشایی و نو افلاطونی به طور جدی حضور دارد، عناصری از قبیل عقل فعال، تقسیم چهارگانه عقل منفعل، فضائل اربعه و توسط در قوای سه گانه عقلی، غضبی و شهودی، پلیدی ماده و کمال بودن دوری از هیولی و ... همگی در نظام معناداری ملاصدرا جایگاه ویژه ای دارند، در حالی که در دیدگاه جعفری در باب معنای زندگی، عناصر و اندیشه های یونانی حضور خاصی نداشته و تقریبا می توان گفت این ندیشه ها تاثیر مستقیمی بر دیدگاه جعفری در باب معنای زندگی نداشته اند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم علامه‌ی جعفری دستگاه خاصی ندارند که بتوان با نظام فکری مرحوم ملاصدرا مقایسه کرد. علامه‌ی جعفری بیشتر تحت تأثیر فلسفه‌ی مشاء هستند که البته نگاه عرفانی ایشان جای خود دارد و نمی‌شود نگاه عرفانی را با معانی و مفاهیم فلسفی مقایسه کرد. موفق باشید

17663

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: در جلسات نورانی مدرنیته و توهم در مورد اینکه چگونه می توان از مدرنیته عبور کرد اجمالا اشاره کردید که به علت عدم شناخت مدرنیته عموم اقدامات ما اتفاقا در متن مدرنیته است و طبیعتا هم اثر لازم را ندارد. برداشت بنده این است که فضای دولت آقای هاشمی و بعد اصلاحات به این مطلب دامن زد و جامعه را از عالم انقلاب دور کرد و مذاق جامعه را عوض نمود فلذا ما امروز بیان آقا را می شنویم و از حیث لغت مشکلی نداریم ولی چون در عالم ایشان که همان عالم انقلاب است نیستیم در واقع با ایشان هم زبان نیستیم. بر همین اساس شاید یکی از مهمترین کارهایی که می شود در این فضا برای تحقق اهداف انقلاب و عبور از مهمترین مانع انقلاب یعنی فرهنگ مدرنیته و تبلور آن در طاغوت اعظم امریکا انجام داد تلاش در یادآوری عالمی است انقلاب اسلامی در سالهایی به ما هدیه کرد. هرچند برهه ای مانند دوران دفاع مقدس و فکر حاکم در آن مقطع مانند ماه رمضان در بقیه سال است که برای کسی که آن را تجربه نکرده اصلا قابل توصیف نیست اما زنده نگه داشتن آن مانند محرم و صفر است که علت نمردن روح اسلام و فکر عاشورا در لایه های قلوب در طول تاریخ است. بر این اساس در صورت تأیید برداشت بنده بفرمایید چگونه و با چه ملاحظاتی از ظرفیت زنده نگه داشتن خاطرات دفاع مقدس در جنبه های مختلف و یاد شهیدان به عنوان زمینه ای برای ورود مجدد به عالم انقلاب که همان عالم قدسی است استفاده کنیم؟ چگونه و با چه ملاحظاتی و مراقبت از چه آسیب هایی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف کاملاً درستی است. با طرح شخصیت شهداء و سخنان امثال شهید آوینی و تفصیل‌دادن و تبیین‌کردن سخنان مقام معظم رهبری حتماً آن نتیجه حاصل می‌شود. موفق باشید

17269

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد و وقتتون بخیر، خسته نباشید: استاد نمیدونم چرا اینقدر لغزشم زیاد شده نسبت به سابق، قبلا مراقبه و محاسبه لحظه به لحظه داشتم حتی دوس نداشتم بخوابم و فقط با خدا حرف بزنم اما الان حضور قلبم در طول روز خیلی کم شده و لغزشم زیاد، قبلا هرکی هرچی می گفت عکس العملی نشون نمی دادم و ناراحت نمی شدم اما الان زود ناراحت میشم بعدشم عزا گرفتن که چرا این کارو کردم چرا ناراحت شدم. سعی می کنم عصبانی نشم اما از برخورد بقیه ناراحت میشم و میگم، درصورتی که اینجوری نبودم، الان برای بقیه جوری جا افتاده که انتظار دارن حتی اگه به منم بی احترامی کردن من نه حق ناراحتی دارم و نه عکس العمل و حتی باید از بقیه هم عذرخواهی هم بکنم چون اینجوری براشون عادت شده، حالا امروز که بهم توهین شد و ناراحت شدم هم خانواده انتظار نداشتن بنده ناراحت بشم و هم خودم عذاب وجدان شدید گرفتم و فکر می کنم گناهکارترین آدم عالمم و خدا خودش نمی خواهد دیگه بهش نزدیک شم، میگم اگه می خواست کمکم می کرد که گناه نکنم، من که دعا کردم، توسل کردم، گفتم من از پس نفسم برنمیام کمکم کن خدا، کمک کن امام زمان، اما نمیدونم چرا هی داره وضعم بدتر میشه دارم نامید میشم از آدم شدن. پس کی میاد روزی که هیچ گناهی نباشه و آدم شم. احساس ناتوانی می کنم. نفسم انگار زورش ببشتر از منه و داره کارشو میکنه و منم ضعیف تر از قبل. یاد حدیث عنوان بصری می افتم و بیشتر شرمنده میشم و خجالت می کشم که بخوام حتی با خدا حرف بزنم و استغفار کنم. استاد لطفا راهنمایی کنین بنده رو. مرگ شیرین تر از زندگی کردن با غفلت و گناهه. استاد خواهش می کنم بنده رو راهنمایی کنین چه جوری مقابل خودم وایسم و بجنگم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با رشد مبانی معرفتی، جلوی سوء اخلاق را گرفت. خوب است که بعد از مطالعه‌ی کتاب «ده نکته» و «برهان صدیقین» کتاب «مقالات» آیت اللّه شجاعی را دنبال فرمایید. البته با شرح صوتی هر سه کتاب مذکور. موفق باشید

15455
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: این که فرمودید معتقد نیستید اذکار باید بر اساس حروف ابجد گفته شود آیا منظورتان صرف عدد داشتن است یا بر اساس حروف ابجد. اگر اولی است این که علامه حسن زاده می فرمایند اذکار جسم هستند و اعداد آنها روحشان یعنی چه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن اذکاری که روایات ما تعداد آن را مشخص کرده‌اند نشان می‌دهد ظاهر آن روایت با روحی که تعداد آن را مطرح می‌کند ارتباط دارد. ولی در مورد بقیه‌ی روایات که تعداد مشخص نشده است، بستگی به نفوذ اراده‌ی ما نسبت به آن روایت دارد. حضرت آیت اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» می‌فرمودند: حضرت یونس«علیه‌السلام» یک بار ذکر مشهور یونسیه را فرمودند، و خدا فرمود: «ونجّیناه من الغم» و یا حضرت آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمودند مرحوم صاحب جواهر با آن‌همه مشغله‌ی علمی، مسلّم نفوذ روحانی‌شان در اذکارشان کارساز بوده، زیرا فرصت اداء اذکار زیاد نداشته‌اند ولی همان اذکارِ کم، کارشان را به‌جایی رسانده بود که مولایمان علی«علیه‌السلام» مردم را به ایشان حواله می‌دادند. موفق باشید

15112
متن پرسش
سلام: اگر خاطر شریفتان باشد، بنده برنامه ای بلند بالا نوشته بودم و برای شما هم ارسال کردم تا مشورت کنم (هم در آن معارف بود هم عقاید بود هم دشمن شناسی و...) که شما فرمودید: در برنامه تان نکات مفیدی را مد نظر قرار داده اید. پس از مدتی که تا همین چندروز پیش بنده این برنامه را اجرا می کردم و به طور جامع خود را رشد می دادم. ولی طی مشورتهای دیگر با شما و خواندن مطالب اخیرتان در موردِ طلبه ها به این نتیجه رسیدم که: درست است که می توان جامع بود ولی از آن جامع تر وقتی است که ما در فقه هم به مرحله ای برسیم. و فهمیدم که فقه می تواند در این موارد دیگر هم کمک کار باشد. و... حال برنامه ام تغییر کرده است و آن را عرضه می دارم تا استاد ایراداتش را بفرمایند: ۱. دروس حوزه + مباحثه. ۲. فقه از پایه ی پایه به بالا + اصول فقه همینطور. ۳. خواندن اخبار از سایت ها. ۴. خواندن پرسش و پاسخهای سایت لب المیزان به مدت کوتاه ۵. مباحث قرآنی استاد هفته ای یک صوت ۶. مباحث نهج البلاغه را یک روز در هفته با صوت استاد گوش می دهم. ۷. دوره دروس سالهای قبل حوزه در حد توان. ۸. سخنرانیهای آقا + صحیفه امام هفته ای یک بار نیم ساعت. 9. هر وقت کِسِل شدم اشعار مولوی و امام یا حافظ کمی می خوانم. ۱۰. جمعه ها استراحت است و مشغول دعا و خواندن کتب جنبی می شوم ولی نه هر کتابی. مثلا کتب شهید مطهری می خوانم و برخی کتب استاد را که نخوانده ام. ۱۱. شبها قبل از خواب و بعد از نماز عشا تلاوت قرآن سوره هایی که تفسیرش را کار کرده ام. ۱۲. سپس نوشتنِ برخی اعمال نیک و بدِ خودم به رَمز یا همان محاسبه. ۱۳. هفته ای یک بار زیارت شهدای گمنام + نماز جمعه. ۱۴. برای عده ای در مسجد کلاسِ یک ساعته دارم که هفته ای یک بار است. ضمیمه: عید و تابستان کلاً المیزان مطالعه می کنم این برنامه من است در کل هفته ها. به نیت ۱۴ معصوم. ۱۴کار و فعالیت انجام خواهم داد. اگر ضعفی در آن می بینید بفرمایید تا درستش کنم استاد. مرا ببخشید. إن شاءالله خداوند بر ٱنسِ شما با خود بیفزاید و درجه وجودیتان را شدیدتر بکند. ما را هم دعا کنید یه مبلّغَکی بشویم استاد. تمام تلاش و آرزویمان این است که بتوانیم در راستای اهداف انقلاب و تمدن اسلامی آینده سهیم باشیم. چنان که حضرت آیت الله جوادی حفظه الله. صددرصد هستند. تمامِ نیت بنده (چه از سوالاتی که از جنابتان می پرسم چه از خواندنِ درس) این است که بتوانم در راه اعتلای کلمه الله کاری کرده باشم. بتوانم هم خودم پله ای بالاتر روم و هم دستِ برخی دیگر را بگیرم با مدد الهی. ما که از اینجا رانده و از آنجا مانده ایم استاد! دلمان خدا شاهد است به همین کتب و سایت و پرسش و پاسخ از شما خوش است. هم از شهدا جاماندیم. هم به جُرگه عرفا راه نمی دهند ما را. بقول مرحوم سعادت پرور: «دست رد به سینه ام زدند و گفتند برو تو نامَحرَم این بزمی». ما هم همین طوریم استاد. نمی دانم چه بگویم. چگونه بگویم. دردی در دلم می جوشد که توان نوشتنش را ندارم استاد. آتشی در دلم همیشه حس می کنم که این آتش نمی گذارد بنشینم یک جا. بخاطر همین برنامه زیادی چیده بودم برای خودم. استاد بنده خیلی سختم است که می بینم به هیچ دردی نمی خورم. از شهدا که جا ماندیم و تمام شد. گفت: ما سینه زدیم و بی صدا باریدن / از هرچه که دم زدیم آنها دیدند /// ما مدعیان صف اول بودیم / از آخر صف شهدا را چیدن/ استاد! این اواخر دو تن از دوستانم شهید شدند و سومیشان هم رفته و گفته که بر نمی گردد تا سوریه آزاد شود. اگر شما در جبهه بودید ولی شهید نشدید لااقل می گویید در جبهه بودم. من چه بگویم که هم از شهدای دفاع مقدس جا ماندم. هم از این رفقای هیئت و در جبهه ای هم حضور ندارم. در طلبگی هم که فعلا به دردی نخورده ام. بنده اوایل خیلی بحثای عرفانی دوست داشتم و خوشم می آمد با کسی حرفهای عرفانی بزنم ولی وقتی می بینم ساکت ترین بچه های هیئت که حرفهای عرفانی هم نمی زدند رفتند و شهید شدند دوست دارم زبانم را به دور بیاندازم. از خودم بیزارم استاد. هرچه بدبختی می کشم از دیدن خودم است. معرفت النفس خواندم بهتر نشدم. معاد خواندم بهتر نشدم. مقالات خواندم بهتر نشدم. دائم در جنگم. و حسرت می خورم که می بینم که در نه کنار شهدا جا دارم نه کنار عرفا. با خودم می گفتم کاش یک ٱنس عارفانه با خدا داشته باشم. به این آرزویم رسیدم (اوایل طلبگی) قدر ندانستم و رفت. الان برای آن هم می سوزم. هر از چندگاهی هم سر به ما نمی زند. خیلی سخت است استاد! من چرا نباید پیشرفتی در خود حس کنم؟ گفت: عشق در آمد از درم، دست نهاد بر سرم، دید مرا که بی توام، گفت مرا که وایِ تو روزانه چندین بار به حال خودم تاسف می خورم که چرا نتوانستم با او انسی داشته باشم. (بنده به شدت احساسی هستم) و نیازِ به انس دارم به شدت. و می دانم که کسی جز او نمی تواند کمالی داشته باشد. به همین خاطر خود را می کشم تا آنچه در عرفان هست کمی هم نصیب من بشود. ولی تا الان هرچه آموختم شده أسود و سواد و واقعا. رویم هم اسود است. استاد! تنها خواسته قلبی من الان این است: که یا خدا کمک کند به انسی برسم و یا زودتر از دنیا بروم که حداقل حجابهای دنیوی مانع نشود. شاید بنده منظورم از انس آن نباشد که عرفا می گویند. ولی بالاخره حبّ را که می توانم درک کنم...! دریغا... از یک نسیمِ ملایم از طرفِ او... اصلا محل نمی گذارد... اصلاً. مثل اینکه باید بیشتر خودم را لِه کنم. حدودا یکی دو سال است که نظری معنوی به ما نمی کند. و بعضی وقتها یک مثقال نشان می دهد و سریعا قطعش می کند «و همین قضیه حال مرا خیلی بدتر می کند و آشفته تر می شوم» چون اگر نباشد می گوییم نیست. اگر هم باشد می گوییم هست. (قایِم باشَک بازی می کند). جلوه ای حس می شود. گریه می آید. به قول امروزی ها اتصال برقرار می شود و خودت حس می کنی که مرتبطی ولی ناگهان انگار کسی می آید و این رابطه را قطع می کند. مخصوصا بنده در نماز ظهر و عصر بیشتر حس می کنم نمی دانم چرا. مثل این می ماند که یک بچه که از بستنی خوشش می آید را بستنی نشانش بدهی ولی بستنی را به او ندهی. خدا دارد این کار را می کند با من. در اذیتم استاد. دفعه پیش گفتید برخی سوالات در مورد قبض و بسط را بخوانم ولی کارساز نبود. اوضایم بدتر است. کمی کمک کنید. من را هم ببخشید زیاد شد. ولی (واجب بود) التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این هست که انسان در چنین مسیری باید همه‌ی این حالات را تجربه کند تا در یک جمع‌بندی برای خود راهی را مشخص نماید. باید با حوصله جلو رفت و بیشتر به ابدیتی فکر کنید که در جلو شما است. موفق باشید

13189

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: آیا شرک خفی هم مصداق آن آیه از قرآن است که می فرماید خدا همه گناهان را می بخشد به جز شرک را؟ یا اینجا منظور شرک جلی است فقط؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر خداوند بخواهد گناهان مبتنی بر شرک خفی را نبخشد که به‌جز 14 معصوم و سایر انبیاء کسی برایش در بهشت باقی نمی‌ماند! موفق باشید

13186
متن پرسش
سلام: 1. اینکه می گویید در نماز باید هست انسان به هست مطلق متصل شود منظورتان چیست؟ کلا در نماز چگونه باید حضور قلب داشته باشیم؟ خواه ناخواه اموری فکر انسان را به خود مشغول می کنند. لطفا یک روش کاربردی توصیه کنید. 2. من خواستگارهای طلبه را رد می کنم چون از راه رفتن با طلبه (به دلیل پوشش خاصشان)خجالت می کشم آیا این مسئله در سیر و سلوک من مشکلی ایجاد می کند و نقطه ی ضعف من محسوب می شود؟ لطفا راهنمایی کنید. با سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مباحث معرفت نفس در احساس هستِ خود در راستای اتصال به هستِ حق، راه‌گشا است. اصل بحث در شرح «رسالة‌الولایه» شده است. 2- لباس روحانیت، همان‌طور که در جواب‌های گذشته عرض شده، نماد یک تاریخ حیات فعّال دینی در جامعه‌ی ما در مقابل هر فرهنگ وارداتی است و لذا جامعه‌ای که گرفتار فرهنگ غیر خودی است و یک نوع بیگانگی از ریشه‌های فرهنگی را در خود دارد، نسبت به آن حساس است. راه‌کار؛ عقب‌نشینی نیست، بلکه در صحنه‌بودنِ روحانیت است و لذا خوب است که همسر یک روحانی دوش‌به‌دوش او در مناظر و مرائا حاضر باشد. موفق باشید

12834
متن پرسش
بسمه تعالي سلام عليكم: استاد بزگوار ما در شهر تهران به دليل بي بند و باري بسيار زيادي كه در شهر است خيلي توفيق امر به معروف و نهي إز منكر پيدا مي كنيم كه اين در نوبه ي خود هم خوب و هم بد است. غرض اين بود كه ما در حين انجام وظيفه هولي پيدا مي كنيم اما نه احساس ترس. لطفا راه حلي هم عملي و هم نظري بفرماييد. شرمنده از اين كه مصدع شدم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی باید کرد زمینه‌ای فراهم گردد که طرف مقابل متوجه‌ی دلسوزی شما گردد زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید حوزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، مربوط به مؤمنین است در إزای اظهار محبتی که باید به هم داشته باشند یعنی در فضای دوستانه، نه در فضای تحکم و تحقیر. فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (71توبه)». موفق باشید

12554
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامى: استاد بنده سوالى داشتم در زمينه مقام پيامبر (ص) و امامان (ع). اين مطلب درست است که اولين خلق خداوند که جامع تمامى صفات خداوند است حضرت محمد (ص) بوده اند و سپس تمامى امامان (ع) در يک مرتبه از وجود ايشان خلق شده اند. يعنى مقام حضرت محمد (ص) بالاتر از همه بوده است و از نور وجودى امامان يکبار على (ع) تجلى کرد و يکبار امام حسن و يکبار امام حسين. بنده فرق بين امام حسين (ع) و امام صادق (ع) رو نمى فهمم. و يا اينکه حضرت صادق (ع) مى فرمايند من آرزو دارم خدمت گذارى مهدى (عج) را بکنم. و مقامى که از حضرت مهدى (ع) مى گويند و {اینکه} فرق ايشان با ائمه ديگر در امام حاضر بودن است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد مقام پیامبر خدا و ائمه‌ی هُدی«علیهم‌السلام» همان‌طور که در مباحث «حقیقت نوری اهل‌البیت» بحث شده، از نظر مقام، اولِ آن‌ها برگشت دارد به آخر آن‌ها، یعنی همه در یک مقام‌اند با این تفاوت که صاحب آن مقام حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است و تفاوت، در ظهور است و چون حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در موقعیت اظهار همه‌ی آرمان‌های انبیاء و اولیاء قرار می‌گیرند، مورد نظر همه‌ی اولیاء و انبیاء هستند. موفق باشید 

6291
متن پرسش
سلام.با حسرت ابدی سوختن در مشاهده عشق بازی حسین چه کار کنیم؟چرا این دلدادگی و این نهایت بندگی و عشق بازی به او رسید؟چرا همه چیزش را باخت تا حرفی برای کسی نماند؟از آن مرد چه بخواهیم؟به او چه بگوییم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» راه پذیرفتن ولایت اولیاء معصوم«علیهم‌السلام» را نشان دادند و این‌که اگر از این ولایت غفلت کنیم چه فجایعی به‌دست ما مسلمانان صورت می‌گیرد. این حداقل بهره‌ای است که برای سعادت خود باید مدّ نظر قرار دهیم. عرایضی در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» از جهات دیگر داشته‌ام. موفق باشید
4099

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام 1.بهترین شرح فصوص و منظومه و فتوحات کدام است؟ 2. آیا بعد خواندن بدایه و نهایه لازم است شفا را هم بخوانیم؟ 3. استاد درمورد سیر آموزشی طلاب از یک طرف علامه حسن زاده فرموده اند باید کتابهای قدیمی را خواند مثل جامع المقدمات شرح نظام و ... از یک طرف مقام معظم رهبری می گویند کتاب قدیمی نباشد نو باشد ما کدام را انجام بدهیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ شرح آیت‌الله جوادی و شرح آقای یزدان پناه از متن قیصری خوب است، شرحی از فتوحات نمی‌شناسم. 2ـ به نظر این حقیر بعد از نهایه، اسفار را دنبال کنید. 3ـ با نگاهی که رهبری دارند می‌توانیم مسائلمان را حل کنیم. موفق باشید.
3053

تقوا یعنی...بازدید:

متن پرسش
سلام.در حال مطالعه کتاب جوان و انتخاب بزرگ بودم که سوالاتی بریم پیش آمد البته بعضی از اینها در مورد مطالب کتاب است و بعضی نه! 1.در قسمتی از کتاب مثالی زده بودید که مثلا جوانی که یه کارتون را می بیند بعد به آن وابسته می شود و هر روز سر ساعت پخش آن خودکار به فکر آن کارتون می افتد و جاذبه و کشش کارتون باعث می شود که او هر روز در یک ساعت مشخص ان کارتون را ببیند انتخاب بزرگ خود را نشناخته است.پس طبق این تحلیل ها تمام این فیلم های افانه ای که تلویزیون را پر کرده است به خصوص فیلم هایی 70 تا 80 قسمتی کره ای که جوان امروز ما را در حد دو سه ماه پشت سر هم مشغول خود می کند و یا داستانهای رستم در ادبیات و یا تمام متون ادبی که کلیشه وار و جذاب فکر ما را مشغول می کند تا اینکه داستان تمام شود همگی منفور و رد شده هستند و نباید تلویزین دید ویا این داستانهای ادبی پر پیچ و خم را خواند زیرا ما را از هدف و انتخاب بزرگ وا می دارد؟ 2.جمله ای از کتا به این مضمون بود که شیر برتر از آن است که موش با آن شعور کم از آن بترسد پس ما هم که از گربه هایی مثل مشکلات و.... می ترسیم پس شعور ما ان قدر کم است یا به عبارت دیگر خدا برتر از آن است که ما با این شعور کم از آن بترسیم پس تقوا چه می شود؟ 3.آیا کسانی که کورند مثل ما خودشان را در خواب می ببینند؟که بتوان من نبودن بدن را برای انها هم مصداق داد. 4.انتخاب انفعالی یعنی چه؟ 5.فکر کنم در کتاب به راحتی انتخابهایی مثل پول . خانه . ازدواج . از بزرگی کنار گذاشته شده و شریعت به راحتی پذیرفته شده است.اگر می شود کمی توضیح دهید. 6.می گویند حکمت خدا است که این فرد از اول زندگی کور باشد کسی از میانه زندگی وکسی کاملا بینا!پس برای ما وظیفه ای نمی ماند که کمک او کنیم یا دستش را بگیریم اگر آن فرد کور به زمین میخورد یا مسیر را بلد نیست برود حکمت خدا این است که او اینجوری باشد و زندگی کند. 7.تشکر ازوقتی که برای خدا در راه جواب به سوال من گذاشتید. 8.موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مطمئن باشید اگر به این فیلم‌ها و سریال‌ها عادت کردیم از هدف بزرگ خود محروم می‌شویم 2- تقوا یعنی تمام نظام فکری و عملی خود را در ذیل اوامر و نواهی الهی قرار دهیم تا شرایط اُنس با خداوند در ما به‌وجود آید 3- بالاخره افراد نابینا نیز تصوری از خودشان در ذهنشان ایجاد می‌کنند و به خودشان را در خواب بر اساس آن تصور نظر می کنند. 4- انتخاب انفعالی یعنی زندگی را تحت تأثیر حس و خیال خود انتخاب کنیم 5- به کتاب «چه نیازی به نبی؟» رجوع فرمایید 6- خداوند می‌فرماید ما شما را نیازمند به همدیگر کرده‌ایم – چه بینا باشیم و چه نابینا- که در خدمت همدیگر باشیم و از این طریق به کمال خود برسیم و این نیز از حکمت و مصلحت خدا است و شریعت برای همین آمده که راه‌های خدمت به همدیگر را به ما آموزش دهد. موفق باشید
2133
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بند کتاب علل تزلزل تمدن غرب شما را می خوانم در صفحه 142 کتاب در نقد دموکراسی آورده اید که ( آنچه امروز تحت عنوان دموکراسی مطرح است این نیست که عده ای کثیر بر روی حقیقتی متعالی اتفاق نظر کنند بلکه بدون نظر به هیچ حقیقتی صرفا میل مردم نقش بازی میکند ) و اینکه ( نقش رهبری انسان های برگزیده وحتی وجود آنها با دموکراسی سازگار نیست دموکراسی کسانی را روی کار میآورد ه برتر از بقیه نیستند تا بقیه را به طرف کمال رهنمون کنند) و اینکه شخص حضرت امام (ره) نیز در جایی می فرمایند( ما آن چیزی را که می خواهیم حکومت الله است.ما می خواهیم قرآن بر ما حکومت کند ما حکومتی جز حکومت الله نمی توانیم بپذیریم) من این را قبول دارم اما این جمله امام (ره)که می فرمایند میزان رای ملت است آدمی را به فکر می اندازد که اگر زمانی این ملت به دونه اتصال به وحدت (خدا ) رای به موردی غیر دینی و اسلامی دهند آیا باید براین تصمیم درحکومت اسلامی مهره تایید بخورد. مگرنه اینست که حضرت امام (ره) می فرمایند جزحکومت الله نمی توانیم بپذیریم در اینجا چه باید کرد؟نظام اسلامی حرکتش چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امام در بستری که فقیه در رأس امور است و بستر حکومت الله فراهم است می‌فرمایند «میزان رأی مردم است» و وجود شورای نگهبان حافظ بستری است که رأی مردم در مسیر غیرالهی قرار نگیرد. موفق باشید
998

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم ؛ آقای طاهرزاده راستش را بخواهید داشتم سوالات را بررسی می کردم که جواب سوال های خودم را پیدا کنم که به پرسش شماره 653 رسیدم و دیدم که وضعیت من در دانشگاه بسیار شبیه ایشان بوده ، الان هم دانشگاهم تمام شده و به دنبال همسر می گردم اما در میان آشنایان کسی را که مهرش به دلم بنشیند نمی شناسم گفتم اگر برایتان امکان دارد ایمیل این خانم را برایم بفرستید تا اگر خدا اینجور تقدیر کرده بود که ما با هم باشیم مقدمات ازدواج را فراهم کنیم ؛ آقای طاهرزاده واقعا این مشکل بزرگی است ، ما در شهرستان کوچکی زندگی می کنیم که در میان آشنایانمان کسی با کتاب های شما ، دکتر شریعتی ، آقای پناهیان آشنا نیست چه برسد به اینکه با این مفاهیم زندگی کرده باشد برایم دعا کنید که یک همسر خوب پیدا کنم در ضمن از اینکه نامم را کامل ننوشته ام معذرت می خواهم اگر لازم دیدید آن را برایتان می فرستم ؛ اگر این را در بخش پرسش ها مطرح نکنید ممنون می شوم ؛ منتظر جوابتان هستم ؛ التماس دعا
متن پاسخ
zazari213@yahoo.com
237

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. در تدریس کلاس های موفقیت اساتید از ضمیر ناخودآگاه به عنوان کمک کننده و غول چراغ جادوی انسان یاد می کنند و روشهایی را تدریس می کنند که مثل باور به یک کودک قدرتمند می توان از آن در جهت نیل به اهداف استفاده کرد با توجه به اینکه بنده کتاب ده نکته در معرفت نفس را خواندم می خواستم بدانم این ضمیر ناخودآگاه همان روح است یا نه یک قسمت طبیعی مغز است؟ آنها تاکید دارند که ضمیر ناخودآگاه در عالم کائنات به دنبال آنچه شما فکر می کنید و باور دارید میگردد و جسم کم تراکم(فکر شما را) به جسم پرتراکم (محقق شده فکر شما) بر اساس قانون دوبروی یا دوبرولین تبدیل می کند. در اینکه اصلا این قوانین متافیزیکی درست است یا نه که به آنها تن دهم و مثلا روزانه عبارات تاکیدی بگویم و یا پس از خود هیپنوتیزمی تصویر سازی اهداف خود را کنم مردد هستم. البته پیامبر(ص) فرموده تفالو بالخیر ولی نمی دانم این تکنیک ها در همین مسیر است یا دارم خودم را مورد تمسخر ملائکه و خدا قرار می دهم؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: مباحثی که از آن نام می‌برید بعضاً القائاتی است که به نفس می‌شود و از توانایی‌های خودِ نفس کمک می‌گیرند و بعضی موارد هم صرفاً خیالات است و در انتها شما را به هیچ‌چیزی نمی‌رساند. به کتاب «جایگاه جادوگری و سحر در عالم» رجوع فرمایید، مطالب تا حدّی شرح داده شده است. موفق باشید
22026
متن پرسش
سلام استاد عزیز: نمی دانم شما مستند «فروشنده ۲» را که درباره برجام موشکی و زد و بندهای پشت پرده ی ظریف و تیم مذاکره کننده دولت روحانی با ۵+۱ است، دیده اید یا نه. بنده تمامی جلسات «عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی» را گوش داده ام و دارم دنبال می کنم. اینجا دیگه نمی شود پذیرفت که دولت کنونی در کنار پذیرش اصل انقلاب صرفا با این تفکر که برای حل مشکلات کشور باید به سمت غرب رفت و با نزدیکی به غرب مشکلات جامعه را حل کرد، دارد پیش می رود و ما باید با آنها دایالگو کنیم و تفکر آنها را هرچند مخالف با اندیشه ایستادگی و مقاومت است بپذیریم تا نوعی تفکر که تفکر انقلاب اسلامی است به جامعه برگردد. استاد اینها دارند خیانت می کنند. اخراج دانشمندان هوافضا و موشکی، تعلیق زودهنگام فعالیتهای هسته ای چند ماه قبل از شروع مذاکرات، پذیرش تحریمهای مرتبط با فعالیتهای موشکی داوطلبانه تیم مذاکره کننده به مدت ۵ سال. قراردادهای محرمانه تجاری و .... چطور می شود این اقدامات دولت را توجیح کرد که اینها خیانت به کشور نیست؟! ممنون می شوم اگر پاسخ بدهید. لینک دانلود فروشنده ۲ https://www.fardanews.com/fa/news/813918/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%B2-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده فیلم را دیدم . « فیلم فروشنده‌ی 2 »  به‌خوبی متذکر جریانی شده است که در عین آن‌که می‌خواهد در کنار انقلاب باشد، از یک طرف به هیچ‌وجه متوجه‌ی حقیقت انقلاب و جایگاه تاریخی آن نیست و از طرف دیگر با نوعی خودباختگی نسبت به غرب، گرفتار نوعی خوش‌بینی نسبت به غرب شده است که 200 سال است جریان روشنفکری با این نوع خوش‌بینی به ما ضربه زده است. بنده اولاً: به جهت تجربه‌ی طولانی خود از قبل از انقلاب تا در متن انقلاب و ثانیاً: به جهت تجربه‌ی اجرایی خود با گوشت و پوست و استخوان این جریان را می‌شناسم. مهم‌ترین مسئله‌ای که فکر می‌کنم باید شدیداً بر روی آن فکر کرد آن است که اولاً: جایگاه این جریان را درست بشناسیم و از آن مهم‌تر عقلانیتِ عبور از آن‌ها را بیابیم. ما در رابطه با این جریان، می‌توانیم به سه راه فکر کنیم: یا تقابل مستقیم با آن‌ها به روشی که آن‌ها ما را متهم به تندروی بکنند و مردم را نگران امنیت‌شان از طریق ما بنماید. یا این‌که به اسم درک واقعیت، و با تصورِ این‌که ما نمی‌توانیم راهی جز راهی که تمدن غربی جلوی بشر گشوده است همراه با این جریان در اردوگاه غرب قرار بگیریم و مثل ترکیه و مشی حزب عدالت و توسعه نحوه‌ای از استقلال را برای خود پیشه کنیم. و یا راه سومی که حضرت امام و رهبری معظم در مقابل ما گشوده‌اند تا ما را با روشی کاملا حکیمانه از این نحوه تفکر عبور دهند و به جای آن‌که متهم به تندروی و یا ارتجاع شویم؛ مسیری بس دقیق را در مقابل ما بگشایند. که این عملاً تقابل کیفیت با کمیت است.

جریان گرفتار غرب نمی‌تواند طوری عمل کند و بر ارزش‌های الهی تأکید نماید و خود را جدا از اردوگاه غرب معنا کند تا جریان نفوذی در بین آن ها جاخوش نکند. لذا است که فراموش نکنید دولت بیش از آن‌که خودش بخواهد دارای تفکری است که نفوذی‌های مأمور غرب، به‌خوبی در اکثر جاها می‌توانند عنان امور را در دست بگیرند و حتی کار ها را از دست دولت درآورند. حال باید از خود بپرسیم ما در نسبت با این نفوذی‌ها چه عملی باید در برابر دولت داشته باشیم. جز این است که به هر حال باید دولت را نجات داد به جای آن‌که او را به سوی دامنِ نفوذی‌ها هُل داد؟

اگر بتوانیم در این شرایط حساس درست عمل کنیم از یک طرف همان‌طور که فیلم مذکوز متذکر است، از اختلافی که اخیراً بین صاحب‌نظرانِ وزارت خارجه پیش آمده است به نفع جبهه‌ی انقلاب استفاده خواهیم کرد، به شرطی که آن‌ها گمان نکنند اگر با عبرت‌گیری از حرکات گذشته خواستند حرکت مطابق رهنمودهای رهبری را پیشه کنند؛ از طرف امثال ما گرفتار طعنه‌ها می شوند.

در آخر نظر جنابعالی را به این وعده‌ی الهی جلب می‌کنم که می‌فرماید: «وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»(هود/115) و بدین لحاظ باید بدون آن‌که طمأنینه و امیدواریِ خود را نسبت به آینده از دست بدهیم، هوشیارانه جریان‌ها را رصد کنیم. موفق باشید.

15296
متن پرسش
بسمه تعالی استاد محترم (زید عزه) با سلام و احترام. مقام معظم رهبری مدتی است در سخنرانی های خود تاکید فراوانی بر «انقلابی بودن» ، « افراد انقلابی» ، « حفظ روحیه انقلابی» ، « انقلابی ماندن» ، انقلابی فکر کردن » و... می نمایند. نظر به اهمیت موضوع و تاکیدات مکرر معظم له لطف کرده و راهنمایی بفرمائید: 1. مفهوم « انقلابی» در فرمایشات ایشان چیست؟ و اهمیت این میزان از تاکید و تکرار چیست؟ 2. چه شاخص هایی را می توان برای آن ذکر کرد؟ 3. این مفهوم در نظریه «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره)» و « این نقطه از تاریخ» کجاست و چگونه قابل تعریف است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جایگاه انقلاب اسلامی در این تاریخ، عبور از فرهنگی است که به هیچ حقیقتی معتقد نیست و حقیقت را نسبی می‌داند و انقلابی‌بودن یعنی وفاداری نسبت به حق و حقیقت. و در دلِ این پایداری است که تعارض اصلی انقلاب اسلامی با روحِ استکبار مشخص می‌شود. خوب است در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 15295 و به متن «زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» و هوشیاری نسبت به ظرفیت تاریخی که با اسلام شروع شد» که در قسمت «یادداشت ویژه» بر روی سایت همراه با صوتِ مربوطه هست نیز رجوع فرمایید. موفق باشید

15250

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و ارجمند چرا در روانشناسی و علوم انسانی ما محتاج علوم غربی هستیم؟سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل از ما است که نتوانسته‌ایم متون دینی خود را مطابق این زمان، کاربردی کنیم. موفق باشید

14484
متن پرسش
با سلام : خانمی هستم که در 16 سالگی یکسری کشف و شهود پیدا کردم و به همین دلیل دچار عجب و غرور شدم و با اینکه کتاب چهل حدیث امام را برای مقابله با آن می خواندم اما اصلا قانعم نمی کرد اگرچه بعدها که دوباره کتاب را خواندم فهمیدم که بهترین راه حل برای مبارزه با عجب بوده ولی همین شد که به دلیل عجب و وسواس سقوط کردم با اینکه خدا همچون آفتاب برآیم يقيني شد و در نماز هایم او را مى دیدم یا صداى شیطان و ملایکه را می شنیدم ولی عجب سبب شد که سقوط کنم و سقوط خودم را دیدم. الان بیش از ده سال است که از آن موقع گذشته و من افتان و خیزان قدم بر می دارم گرچه دیگه مثل قبل شهوداتی ندارم یک سری حال ها و معرفت های زود گذر می آید البته اگر مراقبه ام را شدید کنم قیامت را خیلی خیلی نزدیک می بینم گویا درش هستم و فشاری بهم وارد میشه آن لحظه بهترین کار برآیم خوابیدن است و یا یک بار نور پیامبر بهم نزدیک می شد و اگر در اون لحظه استغفار نمی کردم می مردم چون قبلا تجربه سقوط دردناک را داشته ام محتاط شده‌ام و نمی توانم سرعت بگیرم و مراقبه شدید داشته باشم. دوست ندارم سر کار بروم هیاهوی جامعه آلوده ام می کنه ولی پدر و مادرم اصرار دارند که سر کار بروم چندین بار که سرکار رفتم از نظر روحی بهم می ریزم ولی از طرفی هم اطاعت پدرو مادر واجب است نمی دانم چکار باید بکنم؟ و آیا برای من استاد لازم است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی خواجه عبداللّه انصاری حتی کسانی‌که قبل از طی منازل به چیزهایی رسیدند باید مثل یک سالک الی اللّه، منازل را یکی بعد از دیگری طی کنند و بدین لحاظ بنده دنبال‌کردنِ کتاب «مقالات» آیت اللّه شجاعی را پیشنهاد می‌کنم. در این حالت إن‌شاءاللّه به تعادلی می‌رسید که هیاهوهای جامعه شما را از استحکام خارج نمی‌کند و إن‌شاءاللّه می‌توانید در جامعه اثرگذار باشید. موفق باشید

14130

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: دبیرستان شنیدم هر کس یک سال سوره نبا را بخونند میره مکه اما در قرعه کشی اسمم در نیامد گفتم شاید پشت سر هم نخوندم شاید یادم رفته یک روز و... زمان گذشت فضیلت نماز اول را شنیدم در نتیجه تشویق میشم به استمرار نماز اول وقت خواندن خواندم از برکات سوره واقعه هر شب هرگز پریشانی نبیند اما خوب نمی دونم گفتند ذکر صلوات دور می کند شر انس - حدیث کساءگشایش دارد بیش از یک سال می خواندم به آن فراز که پیامبر قسم می خورد در اعتکاف هم خواندم در جمع آنها به حرمت آنها جواب بگیرم اما... حالا سئوالم اینه اینها چقدر راست و درسته؟ من با ناباوری به فضلیت نماز شب نگاه می کنم و یا فضیلت نیکی به پدر و مادر و... این احساس که تمام این مدت با این توصیه ها فریبم دادند - این احساس که برای همه گشایش هست اما من نه. احساس می کنم فراموش شدم در این عالم مستقیم جهنم اگه تقدیر است دعا چرا؟ اگه تقدیر مستقیم بگند تقدیر تو رسیدن به این فضیلت نماز شب می رسد تو در تقدیرت نیست بی خود کسی امیدوار نمی شه - استاد دیگه احساس آرامش نمی کنم وقتی می خونم کشف کربتی و... خوش به حال آنهایی که امام زمان (عج ) دوستشون دارند و هدایت می کنه استاد قسم دادن درست نیست اما خواهش می کنم جوابی هست به منم بگید اگر این حرف ها هست (فضیلت ها، کرامت، معجزه، عنایت و...) پس کو؟ (اگه مال آدم های خاصه خوش به حالشون چرا به عموم میگند؟) اگر نیست چرا ما را با این عقاید بزرگ کردن؟ استاد تمام عقیدم زیر سئوال رفته گیج و افسرده شدم - راهنماییم کنید لطفا. التماس دعا. یا حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام این دستورات با نظر به اقتضائات خودش صورت می‌گیرد مثل علت مُعِدّه است و نه علت حقیقی و لذا اگر حضرت حق مصلحت بنده را بداند عمل می‌شود وگرنه ثواب آن برای ابدیت او در قیامت می‌ماند. موفق باشید

نمایش چاپی