بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4463
متن پرسش
با سلام میخواستم درباره مجاهدین خلق و از اهدافشون چه در زمان انقلاب و چه در حال حاضر بدونم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای جواب‌گویی به این سؤال باید کتاب‌هایی که در این مورد نوشته شده است را مطالعه بفرمایید، سؤالی نیست که بتوان در حدّ یک جواب آن را روشن کرد. کتاب خاطرات عزّت شاهی یا کتاب احمد احمد شروع خوبی است. موفق باشید
2858
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی شما در کتاب "ادب خیال و عقل وقلب" فرمودید که انسان 4 بعد دارد. بنده از عالمی شنیدم که نفس اماره، لوامه و مطمئنه هم از ابعاد ما هستند. می خواستم بپرسم که اولا این نفس ها با چهار بعدی که شما بیان فرمودید(بدن، خیال، عقل و قلب) چه ارتباطی دارند و ثانیا در کل ما چند بعدی هستیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نباید مباحث اخلاقی و فلسفی را مخلوط کرد. نفس امّاره و لوّامه و مطمئنه مربوط به مسائل اخلاقی است. موفق باشید
2155

هستی شناسیبازدید:

متن پرسش
سلام.1.ذات چیست؟2.آیا می توان به ذات چیزی پی برد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ذات هرچیز همان وجود آن چیز است و با نگاه وجودبینی می‌توان نظر به ذات هرچیز کرد. ولی همان‌طور که فلاسفه فرموده‌اند «وجود» قابل تعریف نیست. موفق باشید
422

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم اینجانب از محضر جنابعالی سوالی داشتم که از ارایه پاسخ آن کمال تشکر را دارم. گویا شما در سخنرانی های خود مطالبی پیرامون دنیا طلبی و تجمل گرایی بیان فرموده اید که همسر بنده با توجه به ارادت وافری که به جنابعالی دارند سعی میکنند در زندگی تا آنجائی که میشود مورد توجه قرار دهند و از این جهت در زندگی مشترک ما که تازه شروع شده است سوالاتی برای اینجانب پیش آمده است که لازم دانستم از محضر جنابعالی پرسش نمایم. من خود یک طلبه هستم وبا اشرافیگری و تجمل گرایی مخالفم اما همیشه از خداوند متعال یک زندگی با امکانات رفاهی خوب را خواسته ام .البته همراه با ظرفیت . به عنوان نمونه به همسرم یشنهاد خرید یک تلویزیون LCD داده ام (با کمی پس انداز و تدبر در خرج کردن امکان خریداری هست) ولی ایشان می گویند تا زمانی که با یک تلویزیون معمولی میشود طی کرد چه نیازی به خرید LCDاست.ویا همسرم خانه ای دارد که با نقاشی قابل سکونت است ولی من پیشنهاد کرده ام که وام بگیریم (در پرداخت اقساط آن مشکلی نداریم) و تعمیر بیشتری بکنیم مثلا آشپزخانه آنرا openکنیم و در موارد دیگر هم تغییراتی بدهیم ولی همسرم استناد میکند به سخنی از مرحوم امام که حاج احمد آقا علیه رحمه نقل میکند زمانی فردی را به منزل آورده بودیم که نرده هایی نصب کند که بچه ها نیفتند مرحوم امام علیه رحمه وقتی مطلع می شود میگوید احمد شیطان همیشه از جاهای کوچک شروع می کند اول میگوید نرده بعد رنگ بعد هم خانه کوچک است باید بزرگش کنیم البته ما در این مورد(تعمیر خانه) استخاره کرده ایم خوب آمده است . حال سوال اینست که با توجه به اینکه امکان انجام امور مذکور فراهم است حال با توجه به اینکه ما درصدد هستیم پایه و اساس زندگی ما بر مبنای درست و رهنمودهای دینی باشد آیا اقدام به آن صحیح می باشد لازم به ذکر است که خانواده و اطرافیان من از امکانات رفاهی نسبتا خوبی برخوردار هستند لذا مساله شانیت که در فقه مطرح است در این موارد به چه صورت می باشد. با تشکر
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی همان‌طور که خودتان مستحضر هستید مواردی که می‌فرمایید از نظر فقهی حرام نیست. بحث در موضوع اخلاقی آن است و این‌که کاری کنیم که از مقامات سلوکی و روحانی خود عقب نیفتیم. مسلّم در سیره‌ی معصومین«علیهم‌السلام» در امور دنیا تأکید بر سادگی شده است، مگر این‌که به بهانه‌ی سادگی زندگی را سخت کنیم و ذهنمان مشغول سختی‌هایی شود که خود به‌وجود آورده‌ایم. ولی در هرحال پیامبر خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: « یَا عَلِیُّ نَجَا المخففون وَ هَلَکَ الْمُثْقِلُون‏...»؛ یا على سبکباران نجات یابند و سنگین باران هلاک گردند. به‌خصوص که جنابعالی طلبه هستید و از پیامبر خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» داریم که اگر عالِمی حبّ دنیا داشت او را در علمش متهمش کنید. معلوم است علم او علم حقیقی نیست. چون مردم از عالمان دین انتظار دارند در نهایت سادگی زندگی کنند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را مطالعه فرمایید. إن‌شاءالله نور روایات راه‌گشاست. مرحوم شهید ثانی کتاب «منیة المرید» را جهت طلاب علوم دین نوشته‌اند که تحت عنوان تعلیم و تربیت اسلامی ترجمه شده، روایات بسیار ارزشمندی جهت راهنمایی طلاب علوم دینی در آن هست. موفق باشید
18757
متن پرسش
سلام استاد: نمی خواستم مزاحم وقت شریف شما بشم و اگر مشکلم گلو گیر نبود وقت گیر نمی شدم. دارم کم میارم. گذشته ام آزارم میده. نا امیدی دیوونه ام کرده. بار ها و بار ها در راه خدا اومدم و باز زدم جاده خاکی. دیگه خسته شدم. رفیقم باهام راه نمیاد. خیلی تنهام. در عمل فوق العاده دیگه انگیزه ام رو از دست دادم. فرصت هام رو از بین بردم. جوونیم داره کم کم میره. در جوونی پیر شدم. زندگی و حوادث خمم کرد. شکسته شدم. کسی به جز شما رو که ندیدم برای درد و دل و مشورت و راه کار گرفتن. نمیدونم چه بکنم. سیر علامه و آقای صمدی رو هم بعد از گرفتن مبانی شما پیش رفتم. ولی خیلی گیرم استاد. خیییییییلی استاد از حق دووووور شدم. دیگه اصلا مدتهاست از خوبی ها فاصله گرفتم. و دیگه هم قوت و قدرت برگشت و مقابله با خودم رو ندارم آخه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  فکر می‌کنم به راهِ گشوده‌ای که خداوند برای «حرّ» پیش آورد، با آن گناه بزرگ که مرتکب شد؛ ایده‌ی خوبی در مقابل ما قرار داده است. لذا عرضی که در مورد جناب «حرّ» داشته‌ام را خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید 

باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته    

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

12730

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: لطفا مطالب بدیع یکی از عرفای معاصر که بدون کسب سواد ظاهری مطالب عرفانی عمیقی مطرح می کنند را بنگرید امید که منشا خیردر بسط معارف شود. http://meraj786.com
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا وقتی در امور معارف دینی و اخلاق، عالِمانِ شاخته‌شده و قابل اعتماد را داریم به اموری رجوع کنیم که سخت ابهام‌برانگیز است؟! در حالی که خطر این‌که در دلِ سخنان خوب معنوی چیزی گفته شود که ممکن است انسان را سرگردان کند، هست؟! موفق باشید

11174
متن پرسش
به نام خدا سلام استاد گرامی بی‌زحمت در صورت امکان لطف کرده و نظر خودتان را در مورد این مطلب بفرمایید. ظاهراً آقای سوزنچی مدعی ترجمه و تفسیر اشتباه برخی آیات قرآن تحت تأثیر علمای بنی‌امیه شده‌اند که در آن نام امام علی (ع) صراحتاً قید شده است اگر چنین باشد چظور در طول 1400 سال حداقل علمای بزرگ شیعه متوجه این قضیه نشده‌اند یا شاید هم نخواسته‌اند متوجه شوند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «قرآن هرگز تحریف نشده» از آیت‌اللّه حسن‌زاده«حفظه‌اللّه» به این موضوع پرداخته و مطابق تحقیق آیت اللّه شعرانی آنچه آن آقا فرموده اند را ردّ کرده‌اند. بنده در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عنوانی به نام «چرا نام علی«علیه السلام» در قرآن نیامده» مطرح کرده ام می توانید به آن کتاب که بر روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید
10241
متن پرسش
سلام علیکم: سوال اول اینکه نفس مجرد هم جزو معقولات ثانویه می باشد؟ یعنی مثل بحث حرکت و جوهر و... جز مباحثی هست که عقل می فهمد یا اصلا نفس مجرد ربطی به معقولات ثانی ندارد؟ سوال دوم: اینکه شما می فرمایید در چهل سالگی با یک سلوک جدی علمی و عملی می توانید به درک معقولات برسید، فهم این معقولات با فهم معقولاتی فلسفی چه فرقی دارد؟ آیا درک معقولات بعد از سیر و سلوک جدی همان کشف و مشاهدات است؟ می توانید کمی برایم توضیح دهید. سوال سوم: شما در کتاب معرفت نفس و الحشر فرمودید که وحدت مثل وجود تشکیکی می باشد. استاد و خدا وحدت است دیگر. تشکیک و مراتب چگونه در آن راه دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- موضوعات مجرد را اگر با تعقل و تفکر مورد نظر قرار دهیم در زمره‌ی معقولات ثانویه قرار می‌گیرد، ولی اگر سعی شود با سلوک معنوی قلباً با آن‌ها مرتبط گردیم دیگر معقول نیست بلکه محسوس به حسّ معنوی است 2- آن‌جا دیگر بحث ارتباط وجودی با معقولات است و نه ارتباط با مفهوم آن‌ها 3- موجودات مجرد حقایق یگانه‌ای هستند که در عین واحدبودن، تشکیکی می‌باشند. موفق باشید
8664
متن پرسش
سلام علیکم استاد. استاد در جواب 8637 بنده گفته بودم که این میشود اختیار تام. شما هم گفته بودید همینطور است. سپس بنده پرسیدم پس اگر اختیار تام باشد پس ««امر بین الامرین» چه میشود؟ که در این خصوص جوابی مرقوم نفرموده بودید. سوال دوم اینکه مگر عین ثابت با عهد الست فرق میکند؟ سوم اینکه یک چیزی به ما معرفی کنید تا این قضیه عین ثابت هم مثل حرکت جوهری و برهان صدیقین و معاد و نفس برایمان حل شود.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1ـ فکر کردم متوجه هستید که بین اختیار تام و امر بین الامرین هیچ تنافی وجود ندارد؛ زیرا وقتی شما با قلم روی کاغذ می‌نویسید از یک طرف تماماً قلم نوشته و از طرف دیگر تماماً شما نوشته‌اید چون این دو در طول هم هستند و از آن‌جایی که خداوند اختیار شما را به شما داده شما در مختاربودن مجبور هستید و از طرف دیگر چون شما مختار هستید هر آن‌چه انجام می‌دهید تماماً شما انجام داده‌اید که این بحث را می‌توانید در جزوه‌ی «جبر و اختیار» یا در آخر کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» دنبال کنید. 2ـ آری تفاوت بحث عین ثابته و اقراری که حقیقت انسانیت در عهد الست نسبت به ربوبیت حضرت حق کرده‌است را عرض کردم. عین ثابته‌ی هر کس جنبه‌ی امکانی اوست که به وجود الهی، موجود شده ولی عهد الست، انعکاس حقیقت انسانیت انسان است هر چند در هر انسانی این دو با هم هستند. 3ـ فکر می‌کنم کتاب «عرفان نظری» جناب حجة‌الاسلام استاد یزدان‌پناه کمک کند. موفق باشید
8224
متن پرسش
سلام بر معلّمی که همیشه سینه اش در تلاطم ها و بحران های روحیَم ، موطنی أمن برای من گنهکار بوده است. هر بار برای رفع گرفتاریم به شما پناه می برم ، همین رجوعم را بخشی از درمان روح آشفته ام می دانم ، البته به شرط آنکه این بار هم مطالعه کتاب ادب خیال را پیشنهاد نکنید!!! (مزاح بود) عزیزا ؛ با این ادبار قلب لامذهب چه کنم؟ گویی نمی خواهد از بازیگوشی های نوجوانیم دل بکند!!! اعتراف می کنم که دوران نوجوانیِ سالمی نداشته ام ، نپرسید که چه بر سر خود آوردم . هر آن چه هست ، همینی شده که هست. با این که مدتی است سعی کرده ام عالم انسانی دینی را تجربه کنم و البته و صدالبته می دانم که راه سعادت همین عالم است ، عالمی که هیچ سنخیتی با عالم گذشته ام ندارد ؛ اما چه کنم با گذشته ای نه چندان غریب که مرا از حریم قریب یار می کشاند به سوی خود. پاچه ام را مثل سگ هار گرفته و دندانش را با خاطرات شیرین و تلخم تیز میکند. همین روزهاست که هارم کند و بیخیال همه چیزم کند. حوصله ام را ستانده. حالم را گرفته. سینه ام را می سوزاند و پژمرده ام کرده. اعترافی دیگر میکنم و آن این که آن عالم زنجریم کرده و رهایم نمی کند. اما خدارا شکر که اگر هدایتش نبود ، معلوم نیست سر از کدام جهنم دره ای در می آوردم. گویی فرشته ای به سوی عالمی مرا می کشاند و شیطانی به سوی عالم خود. من ماندم و این دل ناماندگار بی درمان. اما چه کنم که نه فرشته ام ، نه شیطان. البته گذشته ام خیلی هم شیطانی نبود. گاهی هر از گاهی چراغی از آنجا سوسو میکند و شاید بیشتر دلتنگ همانم تا بازیگوشی های آن دوران. دلم برای آن سوسو ها تنگ شده ! و برای آن بازیگوشی ها نیز هم !!! همین ؛ میخواستم درد و دلی کرده باشم و اگر نواشی با کلامتان کردید ، خدا را شکر می کنم. اصلا بی خیال ؛ بگذارید نامه ام را دوباره بنویسم. معلم عزیز؛سلام. حال من خوبست ؛ اما تو باور نکن...
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: می‌دانم که چه می‌گویی. از یک طرف روحانیتی نامرئی در قلب و از طرف دیگر جذبه‌هایی مرئی در خیال. یکی به وسعت بیکرانه‌ات می‌کشاند و دیگری به محدودیت‌های ظلمانی، و چقدر درگیری با خود در این گذرگاه جدّی است و جدّیت می‌طلبد و به قول خودت دلِ ناماندگارِ بی‌درمان هم هنوز یک خیز بر نمی‌دارد و تو را از این فیض راحت کند غافل از این‌که خدا با در حجاب رفتن ، نازکش می‌خواهد پس به او بگو: ای جفای تو زدولت خوب تر و انتقام تو زجان محبوب تر نار تو این است،نورت چون بود؟ ماتم این ،تا خود که سورت چون بود؟ از حلاوت ها که دارد جور تو وز لطافت ،کس نیابت غور تو مگر نگفت: نالم وترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد بوالعجب ،من عاشق این هر دو ضد و الله ار زین خار در بستان شوم همچو بلبل زین سبب نالان شوم این عجب بلبل، که بگشاید دهان تا خورد او خار را با گلستان این چه بلبل ؟این نهنگ آتشی است جمله نا خوش ها زعشق اورا خوشی است عاشق نمی خواهد که حتی جور معشوق کم شود زیرا هر جلوه یی از وجود معشوق به او زندگی وشادی می دهد شگفتا که عاشق،هم عاشق قهر معشوق است وهم عاشق لطف او. عاشق سوگند می خورد که از خارستا قهر الهی به هیچ بوستانی پناه نخواهم برد،من بلبلی نیستم که از رنج این خار بنالم.مولانا بلبل شگفت انگیز بوستان حق را وصف می کند : این بلبل خار وگل را باهم می خورد ورنج وراحت نمی فهمد.اصلا بلبل نیست. درراه عشق چون نهنگی است که خوشی وناخوشی را مانند آتش می سوزاند وبه پایان راه می اندیشد که وصال معشوق است .این ابیات شرحی بر مقام رضا است،مرد راه خدا در مقام رضااز آنچه پیش آید استقبال می کند وچنان غرق در مشیت حق است که گویی حس ظاهر،اورا از رنجهای تن ودشواریهای عالم ماده آگاه نمی کند تا زبان به شکایت بگشاید.زیرا غرق حق خواهد که باشد غرق تر همچو موج بحر جان زیر وزبر زیر دریا خوش تر آید یا زبر تیر او دلکش تر آید یا سپر پاره کرده وسوسه باشی دلا گر طرب را ،بازدانی از بلا گرمرادت را مذاق شکّر است بی مرادی نه مراد دلبر است هر ستاره ش خونبها ی صد هلال خون عالم ریختن ،او را حلال ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دلبردگی بگو: نا خوش او خوش بود در جان من جان فدای یار دل رنجان من عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خشنودی شاه فرد خویش. موفق باشید
6220
متن پرسش
ﺳﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻜﻢ. ﺩﺭ ﻛﻠﺎﺱ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺩﺍﻧﺸﻜﺎﻩ ﻯﻛﻰ ﺍﺯ دانشجویان ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ پرسید چراﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﺒﻬﻜﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻓﺮﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺗﺒﻬﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ? ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻛﻔﺖ ﺻﺮﻑ ﻋﻠﻢ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺎﺛﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ و ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺭﺝ و ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﺎ ﺑﺪﻱ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻭﻟﻲ ﺷﺒﻬﻪ ﺭﻭﻱ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭﻛﻠﺎﺱ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻛﺬﺍﺷﺖ و ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻧﺪ. ﺍﻥ ﺷﺨﺺ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺳﻴﺪ ﻓﻘﻄ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ ﻣﻌﻨﻲ ﺑﻴﺪﺍ ﻛﻨﺪ?!! و ﺑﺎﺯ ﺑﺮﺳﻴﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﻠﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻓﺮﻳﺪ? ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺤﺚ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ کرد ﻭﺍﻳﻦ ﺷﺒﻬﻪ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪ. ﺷﻤﺎ ﺍﻛﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﺟﻪ پاﺳﺦ ﻣﻴﺪﺍﺩﻳﺪ?
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث اساسی است که دوستان باید روی آن وقت بگذارند. اتفاقا جای این نوع بحث‌ها در کلاس دروس معارف اسلامی است و تبیین کتاب ارزشمند عدل الهی اثر شهید مطهری. باید برای دانشجو روشن شود هر کس که امکان ایجاد شدن دارد را حضرت حق خلق می‌کند و به صرف آن که کسی قبل از خلقت معلوم است،‌ تبه‌کار است نمی‌شود از خلقت آن جلو‌گیری کرد زیرا هنوز او تبه‌کار نیست چون فعلی انجام نداده. آری هرکس که امکان خلق‌شدن دارد باید خلق شود تا شخصیت خود را به فعلیت برساند. باز تأکید می‌کنم که این موضوع باید در درس عدل الهی مورد مداقّه قرار‌گیرد. موفق باشید.
6174
متن پرسش
با سلام.نظرتان راجع به این قطعه از شعر مرحوم سهراب سپهری چیست؟:کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ،کار ما شاید این است . که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا او را رحمت کند. حرف درستی است. ما در این دنیا آمده‌ایم که خود را تحت تأثیر تجلیات اسمائی خداوند قرار دهیم و از انوار اولیاء الهی بنوشیم و در اُنس با حضرت حق شناور باشیم و فرصت خود را با انواع چراها از دست ندهیم. موفق باشید
4410
متن پرسش
سلام استاد عزیز عرض ارادت خدمت شما من 25 سالمه . توی بحث امر به معروف و نهی از منکر خیلی ضعیفم یعنی یه جورایی ترسو، بزدل و دارای عدم اعتماد به نفس و ... که خودم فکر می کنم بخاطر رفتار والدین در طول زندگی و شاید هم دارم توجیه می کنم به هر حال این ویژگی ها را دارم و وقتی امر به معروف و نهی از منکر نمی کنم خیلی ناراحت می شم. می گم با خودم چی می خوای جواب خدا بدی ؟ نهی از منکر کن ولی باز این کار را نمی کنم. تو روضه وقتی مصائب حضرت را می شنوم می گم با خودم حضرت جان خود را داد تو حاضر نیستی یک کلمه بگویی که مثلا این کار منکر است؟ موقع توبه می بینم اگر بگم توبه دارم دروغ می گم چون می دانم نهی از منکر نمی کنم چکار کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرط امر به معروف و نهی از منکر آن است که یک نحوه صمیمیت در میان باشد تا شما بتوانید با تذکر دلسوزانه طرف مقابل را متوجه معروف نمایید و از منکر باز دارید چون قرآن می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ». با توجه به این امر فکر نمی‌کنم اگر شرایط آن فراهم باشد شما کوتاهی کنید. باید تلاش کرد فرهنگ استکباری رسوا شود تا جوانان ما تحت تأثیر آن فرهنگ نباشند. کاری که امثال حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبری عزیز«حفظه‌الله» انجام می‌دهند. موفق باشید
3559

بهشت زمینیبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم اگر مبارزه بین حق و باطل در درون انسان ودر درون جامعه در سلوک انسان امری اساسی است و باعث تمییز سره از ناسره چرا در تعابیر از زمان حکومت امام زمان بهشتی را بر روی زمین تصویر می کنند؟ البته پس از ان درگیری ها اساسا چه لزومی دارد که در زندگی این دنیا دنبال بهشت بگردیم؟ ایا تا زندگی انسانی بر روی کره خاکی جریان دارد شیطان و شیطنت نیز جریان ندارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ما در آموزه‌های دینی به دنبال شرایطی در زمین هستیم که زمینه‌ی تعالی استعدادهای انسانی ما را در گستره جامعه فراهم کند. در این بهشت زمینی انسان در تلاش است تا بر نفس امّاره‌ی خود حاکم شود و حجاب‌های بین خود و خدا را مرتفع سازد. این است آن چیزی که با ظهور مولایمان حضرت مهدی«عجل‌الل‌تعالی‌فرجه» محقق می‌شود و این غیر از آن بهشتی است که انسان در جایگاه بقاء با خودش به‌سر می‌برد در حالی‌که جان او در اتصال الهی است بدون آن‌که نفس امّاره مانع این اتصال باشد. به تعبیر امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» آن‌چه در بهشت الهی برای انسان مؤمن واقع می‌شود قابل توصیف نیست و به ذهن هیچ بشری خطور نمی‌کند. موفق باشید
3231

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام اقا سوال پرسیدم مبنی بر اینکه شب جمعه بود و دعای یا شاهد کل نجوی.... جواب ندادید لطف بفرمایید جواب را به ایمیل ارسال فرمایید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم منظورتان چیست، بنده هر سؤالی که برسد اگربلد باشم جواب می‌دهم. موفق باشید
3208

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد برای یه تحلیل کردن عالی چند تا نکته یادم می دین؟خیلی علاقه دارم سخنان اقارو تحلیل کنم حداقل برای فهم خودم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کتاب‌های انقلاب اسلامی شروع خوبی است. موفق باشید
3009
متن پرسش
سلام علیکم! لطفا در مورد احادیث زیر توضیح دهید چون خیلی عجیب هستند: 1- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُصِیبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَى‏...» منظور این روایت چیست؟!!! آیا علما و اولیاءالله امثال حضرت امام(ره)، علامه طباطبائی(ره)، آقا سید علی آقا قاضی(ره)، شیخ انصاری(ره)، شیخ مفید(ره)، آیت الله بهجت(ره)، آیت الله جوادی حفظه الله و سایر علمای متقدم و متأخر نیز مشمول این «مَا مِنْ أَحَدٍ» هستند؟!!! اگر هستند مثلاً زنای این بزرگواران چیست؟!!! البته اگر این بزرگواران مشمول حدیث نباشند؛ مردم عادی که 99/9% مردم شاید هم بیشتر هستند؛ همگی مشمول حدیث می شوند. آیا این نتیجه گیری درست است؟!!! اگر درست باشد یعنی همه انواع و مراتب زنا که در این حدیث مد نظر است گناه است؟!!! 2- «سُلَیْمَانُ ع إِنَّ الْغَالِبَ لِهَوَاهُ أَشَدُّ مِنَ الَّذِی یَفْتَحُ الْمَدِینَةَ وَحْدَه‏» خب چند نفر هستند که بتوانند یک شهر را به تنهائی فتح کنند؟!!!(تازه اگر این الف و لام المدینة را الف و لام جنس یا عهد بگیریم. اما اگر الف و لام استغراق باشد که می شود کل شهرها که اوضاع بازهم خرابتر می شود.) عملا شاید از هر یک میلیون نفر یک نفر نیز نتواند. حال می گوید غلبه بر هوای نفس از فتح یک شهر به تنهائی نیز سخت تر است. آیا واقعاً اینطور است؟!!! در حالی که به نظر می رسد هر فردی در طول عمرش بارها بر هوای نفسش غلبه کرده باشد. 3- «وَ قَالَ ع: مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة» این هم مانند موارد قبل عجیب است. باز هر فردی در طول عمرش بارها اتفاق افتاده که بتواند کاری کند؛ اما عفت بخرج داده و آن کار را نکرده. این یعنی فرد مورد نظر نزدیک ملائکه شده؟!!! یعنی ملائکه شدن اینقدر راحت است؟!!! آیا همین عفیف های عادی و عرفی اصطلاحی که خیلی ها عفیف هستند نیز مصداق این روایت هستند یا در این روایت منظور از عفیف چیز دیگری است؟! 4- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی ضَعِیفُ الْعَمَلِ قَلِیلُ الصَّلَاةِ قَلِیلُ الصَّوْمِ وَ لَکِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آکُلَ إِلَّا حَلَالًا وَ لَا أَنْکَحَ إِلَّا حَلَالًا فَقَالَ وَ أَیُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ.» این هم هکذا. ظاهراً خیلی ها هستند که هم عفت بطن دارند هم عفت فرج. یعنی همگی اینها دارند افضل الجهاد می کنند طبق این روایت؟!!! 5- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج‏» این هم مانند مورد قبل.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- ملاحظه فرمایید که روایت در ادامه می‌فرماید: زنای چشم ، نگاه‌کردن و زنای دهان ، بوسیدن و زنای دست، لمس‌کردن است و می‌خواهند بفرمایند عموماً انسان‌ها به غیر از معصوم به نحوی گرفتاراین امور شده‌اند. حدّاقل در آن حد که یک نگاه از سر میل کرده باشند 2- آیا جز این است که کنترل میل از جنگیدن با شمشیر سخت‌تر است؟ 3- آن فرد در آن لحظه از آن‌جهت که عفت به خرج داده حتماً از ملائکه بالاتر است. 4 و 5- گویا شما برکات عفت بطن و فرج را کم گرفته‌اید، واقعاً بالاترین جهاد است که انسان با میل‌های خود مقابله کند. موفق باشید
352

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید لطفا در مورد ابن عربی ونظریات اوتوضیح دهید متشکرم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام جواب سؤال 351 تا حدّی می‌تواند جواب شما باشد. در این مورد علاوه بر کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی؛ احیاگر عرفان»، کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی» از دکتر محسن جهانگیری خوب است. موفق باشید
242

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک استاد معظم جناب آقای طاهرزاده زیدعزه سلام علیکم با سلام و صلوات بر پیامبر اعظم و خاندان پاکش با احترام سوالاتی در مورد نقش و جایگاه مسجد در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی از حضرتعالی دارم که به شرح ذیل می باشد . امید است راهنمایی های شما مانند همیشه روشنگر و سرلوحه ای برای ما باشد ان شاءالله 1- آیا به صلاح است مساجد در عرصه انتخابات به طور علنی از یک نماینده خاص حمایت کنند و ستاد تبلیغاتی او شوند؟ 2- و در عرصه اجتماعی آیا مساجد باید محلی برای افراد خاص با عقاید خاص باشد یا اینکه نقش مسجد نقشی فراصلیقه ای در چارچوب موازین و اصول اسلامی است و باید پاسخگو برای تمامی این صلیقه ها باشد؟ با کمال تقدیر و تشکر توفیق روزافزون حضرتعالی را از درگاه ایزد منان خواستارم . والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: اگر فضای انتخابات، فضای معنوی باشد و کاندیداها همه در راستای اهداف انقلاب اسلامی قدم بردارند، چنانچه موجب دو دستگی در محل نشود، اشکال ندارد. کاندیداها یا طرفدارانشان بیایند برای مؤمنین برنامه‌های خود را شرح دهند تا موجب رشد اندیشه‌ها گردد، ولی روی‌هم‌رفته باید سعی شود مساجد محل همه‌ی اندیشه‌هایی باشد که به انقلاب تعلق دارند و نه این که یک اندیشه‌ی خاص از مسلمانان در مساجد میدان‌داری کنند. موفق باشید
18508
متن پرسش
با سلام: جناب استاد در خصوص فهم و ادارک اشیاء فلاسفه بحث ماهیت دار بودن اشیاء را مطرح کرده اند و همه اشیاء و ممکنات را دارای ماهیت می دانند. این بدان معناست که برای اشیاء استقلالی فرض کرده اند و ذاتیتی قائل شده اند و علل قوام را جنس و فصل گرفته اند. به نظر می رسد طبق مبنای وجود رابط ملاصدرا این مستقل دانستن اشیاء و در نظر گرفتن ذاتی برای آنها و قوام اشیاء به ذاتیات خود مردود باشد. چون وجود رابط هیچ فرض استقلالی در مورد آن صحیح نیست. شیء ای که تمام هستی او عین ربط به واجب است چه استقلالی دارد؟ البته که ندارد تا بخواهد ماهیت و ذاتیت داشته باشد در خارج و یا حتی این که ماهیت از او انتزاع شود. مگر امکان دارد که از -ربط صرف و غیر مستقل- ماهیت و استقلال انتزاع کرد؟ این که علامه طباطبایی فرموده اند که عقل می تواند به نظر استقلالی نگاه کند به اشیاء به نظر می رسد در اوائل کار و برای تعلیم فرموده باشند چرا که اگر مستقل ببیند عقل اشیاء را هر حکمی می کند بر وجه استقلالی اشیاء می کند در حالی که خارج و اعیان غیر مستقل محض اند. پس عقل هر حکمی که بر موجودی می کند در واقع بر آن موجود از آن حیث که در ذهن خود به طور مستقل فرض کرده می کند نه بر خارج از ذهن و واقع. که در واقع واقع نمایی و حکایت علم از خارج مخدوش می شود. به نظر حقیر می رسد برای رهایی از این مشکل باید برای فهم اشیاء تعاریف را به علل فاعلی و غائی که همان واجب تعالی است تعریف کرد که حیثیت ربط بودن اشیاء به حق متعال در نظر گرفته شود و در غیر این صورت با اشکال یاد شده مواجه هستیم و اشکالات دیگری که آقای جوادی می فرمایند. 1. آیا عرائض بنده را تایید می فرمایید؟ 2. به نظر می رسد عرفان با تعریف مظاهر و اعیان از جهت وجه آسمائی آنها مشکل را تا حدی حل کرده باشد. مثلا آقای جوادی انسان را به حی متاله تعریف کرده اند که وجه آسمائی را مورد توجه قرار داده اند. نظرتان در این مورد چیست؟ ممنون از توجهتون به سوالات و شرمندم از این که وقت شریفتون رو می گیرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر عقل در مفهوم‌ساختن از ماهیات نسبت به خارج هم آن ماهیات را مستقل دانست، عملاً این‌جا عقل بین مفهوم و مصداق خلط کرده است. ولی اگر در ضمن عینِ ربط‌دانستنِ مخلوقات نظر به نحوه‌ی امکانیِ آن‌ها داشت و مفاهیمی از شیئی خارجی که چیزی جز وجود نیست، در ذهن خود شکل داد مشکلی پیش نمی‌آید و طبیعی است برای شناخت پدیده‌ها انسان باید از آن‌ها در ذهن، مفهوم‌سازی کند و در این رابطه از نظر به علتِ فاعلی و غایی نیز غفلت نمی‌شود 2- عموماً همین ماهیات را هم باید نظر به اعیان ثابته‌شان معنا کنیم که عرفان نظری متذکر آن‌ است. موفق باشید

12368
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات و عبادات جنابعالی: اینجانب یک طلبه هستم همسری دارم که فردی مذهبی ولایتی اهل مسجد و جلسات فرهنگی و مطالعه کتب و سایت شما و خلاصه اهل مطالعه و روشنفکر و بچه انقلابی. 7 سال است با او دارم با تمام عشق و علاقه ای که دارم زندگی می کنم، با روحیه سرد و خشک عاطفی بودن او کنار آمدم اما یک چیز است که بیش از اینکه در مورد خودم و آسیب روحی که به من و فرزندانم می زند نگران باشم، درباره خودش نگرانم و عاقبت این امر در آخرت و آن مساله بداخلاقی و بدزبان بودن او در منزل است. باور کنید بعضی مواقع به ایشان می گویم مراقب باش خدای نکرده به عاقبت سعد معاذ مبتلا نشوی ولی او در این زمینه غرور نابجا دارد و اصلا قبول دار اینکه بد زبان و بد اخلاق است نیست و خود را مبری می داند. همیشه جوری صحبت می کند که انگار فقط خود عاقل است و من را فردی بی عقل و نفهم و بی شعور خطاب می کند (البته من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم فقط تلاش می کنم خود را رشد دهم خیلی ببخشید اسائه ادب کردم و این واژه های با بار منفی را نوشتم) حقیقت امر این است که از لحن تند او خسته شده ام. باور کنید حتی در مساله کوچک هم انگار او اصلا زبان نرم و لین ندارد. مثلا صبح ها خیلی مواقع ایشان سر وقت به اداره تشریف نمی برند و مشغول گوش کردن صوت فلسفه یا استفاده از وایبر و واتساب و... به قول خودشان ارشاد فرهنگی اند و وقتی من به ایشان یاداوری می کنم عزیزم شما الان باید بروید سر موقع کار باشید و نظم در ساعت داشته باشید و.... بلافاصله موضع تند می گیرد. اطاله کلام نکنم چون خیلی روحم کسل و خسته شده بود خواستم از جنابعالی در این زمینه راهنمایی بخواهم. موفق و سلامت باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شیطان در مورد غضب به این راحتی‌ها دست از سر مؤمنین بر نمی‌دارد به‌خصوص نسبت به غضب به خانواده و فرزندان. ولی اولاً: با مدارا با ایشان و ثانیاً: با تحریک‌نکردن جنبه‌ی غضبیه‌ی ایشان کمک کنید تا به مرور از این مرحله بگذرند و از میوه‌های شیرین عبور از غضب، شما و فرزندانتان نیز بهره‌مند گردید. موفق باشید

8357

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باعرض سلام .می خواستم تحلیل جناب عالی رادرموردثبت نام ۹۷درصدی مردم دربحث یارانه نقدی رابدانم.ایامی توان نتیجه گیری کرد که مردم ماباتمام تفاوت هاواختلاف سلایقی که باهم دارندمخالف اجرای شیوها وبرنامه های غربی دراقتصاد کشور هستند.؟ایا میتوان گفت مردم یک نه بزرگ به اقتصاد سرمایه داری گفتند؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حرف درستی است.
5934
متن پرسش
با سلام. ببخشید استاد با خواندن سؤال و جواب های این سایت یک سؤالی برام پیش اومد. من چند سالی موسیقی کار می کردم و چند ساز رو در حد نسبتا خوبی آموختم و خودم آهنگ های زیادی ساختم اما بعد از آشنایی با مباحث بزرگانی چون شما ، به جهت این که موسیقی من را از خدا دور می کرد به کل کنار گذاشتم و به شدت و شاید به زعم برخی ها به صورت افراطی گوش خود رو از شنیدن آهنگ اعم از حلال و حرام حفظ کردم. در همین حال، چند سال آغازینی که با مباحث معرفتی آشنا شدم مرتبا در گوش خود موسیقی هایی را می شنیدم که بسیار بسیار جانم را نوازش می داد . گاهی حتی موقع درس خواندن تو دانشگاه ، یا موقع خواب آلودگی یا تفکر یا ... ، صداهای موسیقی بسیار زیبا و متفاوت از موسیقی هایی که دوران جاهلیت خود می شنیدم و می نواختم ، از درون خود می شنیدم که مزاحم کارم نبود. آیا این در اثر قوت گرفتن نفس است ؟ یا در اثر نفی کردن نفس ؟ چرا این طوری بوده ؟ احساس می کنم جانم مستعد است که هرگاه اندکی تزکیه کنم این موسیقی زیبا ، جانم را آرامش می بخشد ( برخلاف موسیقی که منشأش دستگاه های مادی است که جانم را پریشان می کند) . نظر شما چیست ؟ دلیل این مسئله چیست ؟ چرا من این طورم؟ نگران خودم هستم. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: چیز خوبی است فقط سعی کنید از نظر جسمی ضعیف نشوید تا قوه‌ی واهمه رشد کند و شیطان کار را به انحراف بکشاند. تدبّر در قرآن نیز مفید است. موفق باشید
5600
متن پرسش
با سلام حضور استاد گرامی و آرزوی توفیق. استاد در مبحث معاد، در بحث برزخ به حدیثی از امام صادق اشاره داشتید که قبر روزی سه بار فریاد می زند من خانه خاکم و ...و بعد توضیح دادی منظور از قبر در تمام روایات ، برزخ است و در پاسخ به دوستانی که معتقد بودند ظاهر روایت حاکی از همین قبر معمولی است و همین خاکها، فرمودید باید نظر کرد این چه قبری است که حرف می زند و فرمودید شما خاک را بیاورید در ذهنتان، درست است اصلش را از همین خاک گرفته اید اما تصویری که در ذهن شماست جدا از این خاک است و ...اما استاد در آخر ، مطلب را آنگونه که باید و شاید جمع بندی نفرمودید(اینها که به عرض می رسان مربوط به فایل صوتی است)؛ استاد واقعا ظاهر روایت همین خاک عادی را به نظر می آورد. در ضمن این که می فرمایید این چه قبری است که حرف می زند، خب استاد مگر در مورد درخت و زمین و آسمان و ...نداریم که دایم تسبیح حق می گویند؟خب همانگونه که همین درختان عادی دارند تسبیح می گویند و ما نمی شنویم، همین قبرهای خاکی هم دارند صدا می زنند و مانمی شنویم. لابد کسانی که چشم دلشان باز است و گوش قلبشان، می بینند و می شنوند...استاد لطف می کنید توضیح بیشتری مبذول دارید. تشکر می کنم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرفتان درست است که همین خاک با جنبه‌ی ملکوتی‌اش شعور دارد و تسبیح می‌گوید و می‌گوید من قبرم و محل مؤذیات، و امام با نظر به جنبه‌ی ملکوتی قبر به ما خبر دادند. تأکید بنده هم آن است که از جنبه‌ی ملکوتی قبر غافل نشوید که موجب انکار شما شود. مگر حضرت علی«علیه‌السلام» نفرمودند در سفری که با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در بیرون مکه داشتم به هیچ سنگ و کلوخی برخورد نکردم مگر آن‌که اظهار داشت «السلام علیک یا رسول‌اللّه؟» حضرت علی«علیه‌السلام» جز نظر به ملکوت آن سنگ و کلوخ‌ها داشتند؟ وگرنه هرکسی باید صدای آن‌ها را می‌شنید. موفق باشید
5565
متن پرسش
سلام علیکم استاد. استاد رمضانی (از شاگردان علامه حسن زاده) سیری برای مطالعه فلسفه اسلامی ارائه کردند که به ترتیب مکاتب موجود در این زمینه بود، بعد از مطالعه منطق از مشاء و اشراق تا حکمت متعالیه و بعد عرفان اگر در این سیر شروع به کار کردیم، جایگاه کتاب های آیت الله جوادی املی و علامه حسن زاده در این سیر کجاست؟ بنده کتاب شرح مراتب طهارت از علامه را برای مطالعه گرفته ام اما بعضی مطالب آن اصلا برای من قابل قبول و گاهی قابل فهم نیست. بنده بک طلبه سطح 2 هستم چه باید کرد؟ آیا کتابهای این بزرگواران را در لابه لای این سیر مطالعه کنیم یا بگذاریم در آخر؟ که البته این آخر چندین سال طول می کشد چون اتمام این سیر کار سختی ست
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم نباید در هرحال از کتاب‌های حضرت امام و علامه طباطبایی و آیت‌اللّه جوادی غافل بود، همان‌طور که نباید از کتاب‌های آیت‌اللّه حسن‌زاده غافل بود. موفق باشید
نمایش چاپی