باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال میکنم تا خودتان به عنوان صاحبنظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
نحوهی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه میتوانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصهی ما قصهی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
همانطور که میفرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگیمان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونهای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوهی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.
قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامهای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمیرسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان میآید.
حال این سؤال پیش میآید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطهی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» و ائمهی معصومین«علیهمالسلام» میتوانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمةاللهعلیهما» نظر کنیم و راهکار خاص سلوکی خود را بهدست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟
بنده در جمعبندی و بر اساس مختصر تجربهای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این زمان رابطهای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی میرسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونهی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی میتوان یافت.
عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همهی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع میکنند و خود را مقیّد میکنند که همهی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامهی 31 نهجالبلاغه که حضرت به امام حسن«علیهالسلام» نوشتهاند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی میرسند.
بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاجحسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانیپور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتحالمبین جلب میکنم تا روشن شود چرا میگویم میتوان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان میفرمایند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگهاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى توان عظمت آن را دريافت. ما عقبماندگان و حيرتزدگان، و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابانها و گردشگاههايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاى گروهى اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آنها را با صرف سالهاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سالهاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوهاى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مىتوان تحليل اين معما كرد؟
اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره ها روبهرو مىشوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهرهی نورانى اش مشاهده مى كنم احساس شرمسارى و حقارت مى كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى گنجند، خود را ملامت مى كنم و بر حال خويش تأسف مى خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیهالسلام» را در دل زنده مى كند.
جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهدهی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده ايد، دوست مى دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».
در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است میرود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگیها و فضائل خود میافزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آنها اشاره فرمودند. اولاً: انسانهای عادی بودند که به آن درجه رسیدند که حقیقتاً همانطور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته میشود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» یک جامعه ساخته میشود و بنده فکر میکنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجهی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبههی نبردِ دفاع مقدس هشتساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.
مشکل ما آن است که هنوز نتوانستهایم حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدودهی امور فردی میشناسیم، در حالیکه با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی میشود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته بهسر میبریم. بنده سعی کردهام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر میکنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرمودهاید نیز حل شود.
در روایت داریم که معاوية بن عمّار میگويد: به امام صادق«علیهالسلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آنها را در ميان مردم نشر مى دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.
ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیهالسلام» میفرمایند آن فردی که سعی میکند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهتگیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش میکند.
بنده فکر میکنم اگر بتوانیم امام«رضواناللهتعالیعلیه» را درست بنگریم، سیرهی علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا میکند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش بهسزایی دارد. شما از یک طرف متوجهاید علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» شاگرد مبرز مرحوم آیتالله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» را در المیزان ملاحظه میکنید که شدیداً جنبهی اجتماعی آن بر جنبهی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمیرسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» متذکر آن هستند.
والسلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آشنایی با مباحث «عرفان نظری» میتوان با کتاب «چهل حدیث» حضرت امام مأنوس شد. 2- تفاوت «ماهیت» و «وجود» در همین است که ماهیت به معنای چیستیِ چیز، تشکیکپذیر نیست، مگر آنکه ماهیت را به معنای دیگری بدانیم که امثال شیخ اشراق و مرحوم میرفندرسکی میدانند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی راههایی که این بزرگان در مقابل ما قرار دادهاند راههای خوبی است و با هم تنافی ندارد. راه توحیدی حضرت امام خمینی راهِ اصلی امروز ما است. در جزوهی «روحیهی تمدنسازی و عرفان اسلامی» عرایضی شده است خوب است که بدانجا رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از کتاب «الغدیر» و «امام شناسی»های آیت اللّه حسینی تهرانی استفادهی زیادی بردهام و کتاب «الغارات»، استنادات قابل استفادهای در حقّانیت تشیع در آن به چشم میخورد در حدّی که مؤلف زیدیمذهب آن بالاخره به تشیع اثنیعشری گرائید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساس همهی معانی حضرت حق است و لذا هر کس به اندازهای که به خدا رجوع داشتهباشد آنهم رجوع قلبی، از حیطهی پوچی رها میشود ولی اگر به قول «سارتر» انسان فقط در خودش متوقف شود، باز گرفتار همان سوبژکتیویته و پوچی خواهد شد. در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» در بحث خود شارژی که یک فریب بیش نیست، عرایضی شدهاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت از رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» داریم: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمْ صِبْيَانَكُمْ ومَجَانِينَكُمْ» کودکان و دیوانگان را از مساجد دور کنید. حتی در شرح حال بعضی از علمای بزرگ داریم که قبل از اقامهی نماز در درب مسجد میایستادند و مانع ورود کودکان میشدند. زیرا دیوانگان و کودکان، فضایِ قدسی مسجد را از بین میبردند و این حکم، برای هرکس که رعایت فضای مسجد را نکند، جاری است. به همین جهت خوب است که هیئت امنای محترم که وظیفه دارند در حفظ فضای قدسیِ مسجد همت نمایند، قدم در پیش بگذارند و مانع حضور چنین افرادی شوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در زیارت حضرت دانیال نبی، نوعی از زندگی معنوی در مقابل انسان گشوده میشود. لذا اگر سالک بتواند با استمرار در زیارت آن حضرت، آن نوع زندگی را کشف کند و در مشرب آن حضرت، بُعدی غفلتشده از سلوک را بیابد؛ در قیامت که شدیداً به آن نحوه حضور نیاز دارد، به دنبال چنین گمشدهای نمیگردد. باید مدتی مقیم آن بارگاه شد تا آرامآرام، راه گشوده شود و بتوان ذیل نور علی«علیهالسلام» از چشمهای که حضرت دانیال نبیّ نوشیدهاند، نوشید. خود آن حضرت راهنما خواهند بود. دست ما را خواهند گرفت و به آن چشمه متصلمان میکنند. ما که یکمرتبه نمیتوانیم به همهی ابعاد مولایمان امام الموحدین«علیهالسلام» نزدیک شویم، شاید از این طریقهها بشود آنچه باید بشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توکل به خدا و بیمحلی به این حرفها همهچیز حلّ است مگر کسی چنین قدرتی را دارد که سرنوشت کسِ دیگری را تغییر دهد؟ مگر آنکه خودمان پای شیطان را بر زندگی خود باز کنیم. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شمارهی 11845 داشتم که حسابی با بنده دعوا کرده بود ولی از سر دلسوزی و شور انقلابی، شما هم آنقدر عصبانی هستید که میفرمایید هرکس متن قرارداد را بخواند اگر بلاهت نداشته باشد میفهمد ما چه محدودیتهای دردناکی را پذیرفتهایم. همینطور است ولی اگر با دقت به سخنان مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» نظر کنید ایشان میفرمایند: «حالا محدودیتهایی را ممکن است لازم بدانند قبول بکنند ما حرفی نداریم، برخی از محدودیتها را قبول کنند ....» اگر این جملات که قبلاً هم فرموده بودند نبود همهی عصبانیت شما از بنده بهجا بود، ولی دقت کنید با چراغ سبز رهبری این محدودیتها گذارده شده، مواظب باشید این نکته مورد غفلت قرار نگیرد. از این مهمتر در تاریخ 19/11/93 در حضور جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی سخنانی فرمودند که بنده را ساعتها به خود مشغول کرد و فهمیدم بناست محدودیتهایی را ما بپذیریم. در آن تاریخ فرمودند: «طرف ایرانی، برخی از کارهایی که میتوانست او را به توافق نزدیک کند انجام داده است. کارهای متعدّدی را انجام داده: گسترش و توسعهی ماشینهای غنیسازی را متوقّف کرده، خب این را لازم دانستند که یک برههای متوقّف کنند؛ تولید اورانیوم بیست درصد را - که یک کار بسیار بزرگی است رسیدن به دانش و فنّاوری بیست درصد، کار بسیار بزرگی بود؛ این را کسانی که اهل فنّند میدانند که رسیدن از پنج درصد به بیست درصد، اهمّیتش خیلی بیشتر است از رسیدن از بیست درصد به بالا؛ این کار بزرگ را جوانان ما و فنّاوران متعهّد ما انجام دادند - متوقّف کردند، اقتضای مذاکره این بود که متوقّف بکنند؛ کارخانهی اراک را که یکی از کارهای بسیار بزرگ و مهمّ فنّاوری و یک هنر بزرگ فنّاوری است، فعلا متوقّف کردهاند؛ فردو را که یکی از برترین ابتکارهایی است که نیروهای ما و عناصر داخلی ما آن را برای امنیت دستگاههای سانتریفیوژ ما توانستند تأمین بکنند و تضمین بکنند، فعلا متوقّف کردهاند. این همه کارهای بزرگ انجام دادهاند، طرف ایرانی بنابراین منطقی عمل کرده است، طبق منطق مذاکره عمل کرده است؛» آیا نباید به این سخنان رهبری عزیز فکر کرد و نگوییم طاهرزاده شما عزیزان را منزوی کرده؟! آیا این نوع سخنگفتنی که بنده با شما عزیزان در میان میگذارم نزدیککردن شماها به سخنان رهبری است یا منزویکردن شما و راضیکردن کدخدا و رعیتهایش که منظورتان آمریکای خبیث و لیبرالهای عملگرا و سیاسیون یقهسفید است که به صورت مبنایی ما با آنها تقابل تمدنی داریم؟ همین طور است که میفرمایید: «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی »، مرهم آن سخن خلافآمدِ عادت است که حافظ در وصف آن گفت:
«سالها پيرویِ مذهب رندان کردم ... تا به فتوی خِرد حرص به زندان کردم»
حرص همان روح اشرافیت است و رِند یعنی کسی که عرف جامعهی جهانی روی او حساب نمیکند زیرا با فکر و فرهنگ دیگری در جهان و تاریخِ خود حاضر شده است.
«من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه .... قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم»
راهی که انسان را به مقام توحید و «جامعیتِ خلق در حق» میرساند بدون سلوک در ذیل شخصیت توحیدی زمانه که متذکر حقیقت ملکوت است ممکن نیست. طی این مرحله نیاز به مرغ سلیمان دارد تا حقایق قدسی را مطابق این تاریخ برای ما بازگو کند.[1]
«سايهای بر دل ريشم فکن ای گنج روان .... که من اين خانه به سودای تو ويران کردم»
یعنی این دل من که در این زمانه یعنی زمانهی غلبهی کثرات آشفته شده، ای شخصیت ملکوتیِ دوران که گنج روان این تاریخ هستی! سایهای از نور توحیدی که به همراه آوردهای را بر دل و جان من بیفکن، زیرا به امید زندگی در ذیل شخصیت قدسی تو به همهی آنچه فرهنگ ظلمانی روزگار ساخته بود، پشت کردم.
«در خلاف آمد عادت بطلب کام که من .... کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم»
در این بیت جناب حافظ همهی سخن و راهکار خود را به میدان میآورد که اگر میخواهی به سر منزل عنقا برسی و کسب جمعیت و وصول به وحدت نصیب تو شود باید نگران خلاف عادت که به ظاهر منجر به یک نوع پریشانی در کثرات میشود، نباشی و در دل همین جلوههای متفاوت دوران، آن توحید ناب را مدّ نظر آوری. زلف پریشانِ خلافِ آمدِ عادت، راه ورود به حقیقت تاریخِ توحیدی دوران است که یک نوع بیتناسبی با مناسبات جاری در عادات و مشهورات زمانه را به همراه دارد. موفق باشید
[1] - حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در بازگوکردن حقیقت قدسی این زمان میفرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمىكند» (صحيفه امام، ج1، ص: 303)