بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9713

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقتتان بخیر. نظرتان در مورد استفاده از کتاب «حافظ معنوی» که به روایت دکتر دینانی هست، برای فهم حافظ و البته در کنار سیر شما، چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه جناب دکتر دینانی به حافظ نگاه ارزشمندی است و در سلوک کمک‌تان می‌کند. موفق باشید
8847
متن پرسش
سلام علیکم استاد. استاد پس از خواندن منطق مظفر چه چیزی بخوانیم؟ اشارات؟ الهیات شفا؟ مکتب اشراق یا حکمت کتعالیه؟‌ آیا لازم است پس از منطق مظفر برهان شفا را خواند سپس وارد فلسفه شد یا همان منطق مظفر کفایت میکند. عرفان نشری را باید همزمان با فلسفه شروع کرد یا بعد از آن؟ یک برنامه مرتب در خصوص سیر مطالعاتی در فلسفه و عرفان اسلامی میشود به بنده بدهید ؟‌
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: به نظر بنده برای این‌که فلسفه را اصولی بخوانیم نیاز است پس از بدایة‌الحکمه و نهایة‌الحکمه، اسفار را شروع کنیم و بعداً سراغ عرفان نظری برویم. و اشارات و الهیات شفا و حکمت اشراق را نیز بعد از حکمت متعالیه دنبال کنیم. موفق باشید
7770
متن پرسش
سلام علیکم اجمالا سوالم را مطرح می کنم آنچه که ما از حکمت متعالیه و اصالت وجود فهم کرده ایم و سعی کرده ایم که حضورا درک کنیم، آن است که آنچه که بدون واسطه از واقعیت بماهو واقعیت حکایت می کند، مفهوم وجود است نه سایر مفاهیم که ماهوی هستند. و درکلام برخی شارحین و همچنین در برخی عبارات جنابعالی در کتب مختلف تان، برمی آید که مفاهیم همه اعتباری اند، حتی مفهوم وجود و انچه اصیل است، خود وجوذ است سوال اینجاست که مفهوم وجود با خود وجود تفاوتی دارد؟ چه؟ و آیا مفهومی که اعتباری ست و اصالتی ندارد، می تواند از واقعیت عینی بدون واسطه، حکایت کند؟ چگونه؟ و سوال دیگر که شاید بی ربط به سوال قبل نباشد، آن است که منظور از وجود دقیقا چیست؟ آیا منظور وجود مطلقی ست که عالم را فراگرفته و همه چیز طلق ملک اوست؟ یا منظور، وجود هرشیئی ست؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: گفت: «چون گهر در بحر گوید بحر کو .... و آن خیال چون صدف دیوار او»، «گفتن آن کو حجابش می‌شود.... ابرِ تابِ آفتابش می‌شود». همه‌ی مشکل آن است که از «وجود» می‌پرسی، در حالی‌که تا از «وجود» بپرسی «گفتن این کو حجابت می‌شود» از چیزی که فقط می‌توان با تجربه‌ی هستی خود به آن نظر کرد سؤال می‌کنی؟ در حالی که تنها از ساحت حضور خود می‌توانی آن را احساس کنی. همه‌ی مشکل در این است که می‌پرسی «مفهوم وجود با وجود چه تفاوتی دارد؟». «بودن» یک درک حضوری است و خودش خود را می‌نمایاند و افق هستی تو است بدون هیچ نحوه مستوری، آشکارشدگی‌اش به نحوه‌ی نگاه شما بستگی دارد و نه به سؤال کردن‌تان. پدرم در آمده تا در شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» این را متذکر شوم تا بفهمیم حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تفسیر سوره‌ی حمد به کجا اشاره دارند. ما تنها با وجود است که می‌توانیم با عالم ارتباطی درست برقرار کنیم و آن‌ از مستوری نسبت به ما خارج می‌شود و در عالَم ما احساس میگردد. موفق باشید
7740
متن پرسش
سلام علیکم استاد شخصی میگوید نمیشود عین وجود , وجودش از خودش باشد . میگویم به چه دلیل ؟ میگوید به همان دلیل که عین شوری , شوری اش به خواست خداست . میگوید در نهایت آتش و آب و نمک به وجود محض یعنی خدا ختم میشود . و میگوید برای من سوال است که بالاخره عین وجود وجودش را از جایی گرفته باشد . میگویم بابا عین وجود یعنی عین هستی . یعنی کسی که تمام وجود ها و هستی ها به او هست . قانع نمیشود . حال من از کتاب برهان تا عرفان بخش "خداوند وجود اشیا را میدهد نه خاصیت آنها را "دوباره خواندم . دنبال قاعده دو تسلسل هم گشتم ولی مشکل ام حل نشد . مشکل این دوست ما این است که بین مفاهیم خلط ایجاد میکند . بین نمک (شوری محض) و خدا ( وجود محض) رابطه برقرار کرده است . و میگوید اگر نمک عین شوری هم باشد باز هم به خدا ختم میشود . و خدا به چه کسی ختم میشود ؟ من خودم هم گیج شدم . میشود یک راهنمایی بکنید . با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: آری نمک در عین آن‌که عین شوری است و شوری‌اش از خودش است، ولی وجودش به خدا ختم می‌شود که عین وجود است. ولی خدایی که عین وجود است که نمی‌شود وجودش به وجود دیگری ختم شود. موفق باشید
7609

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم . بنده سخنان زیادی در خصوص فلسفه صدرائی از مقام معظم رهبری شنیده ام که به حکمت صدرائی تاکید زیادی داشتند . اما تا به حال در خصوص ابن عربی چیزی از ایشان نشنیده ام . شما شنید اید ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در جلسه‌ای که جناب آقای رمضانی از عالمانی که در زیرسایه‌ی آیت‌اللّه حسن‌زاده هستند با مقام معظم رهبری داشته‌اند خود مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «من عرفان نظری کار نکرده‌ام» و لذا شاید از این جهت مثل حضرت امام اظهار نظر نمی‌کنند. موفق باشید
6785
متن پرسش
با تشکر از راهنمایی استاد طاهر زاده و نیز نظرات دوست عزیمان. با کمال میل از راهنمایی ایشان استفاده خواهیم کرد. ضمنا در تیم ما متخصص طب سنتی نیز وجود دارد. از جمله نکات خوبی که ایشان هم قبلا مطرح کرده بودند همین است که: "بر اساس فلسفه مبنایی طب سنتی ایرانی، وحدت موجود در اشیاء مرکب، حقیقی است و اعتباری نیست. به عبارت دیگر کل، می تواند خاصیتی داشته باشد که غیر از جمع جبری اجزاء آن باشد و در هیچ یک از تک تک اجزائ آن نباشد. لذا یافتن جزیی در موجودات که توجیه کننده تمام یک خاصیت مشخص باشد، کار دقیقی نیست." با وجود این دیدگاه، نمی توان اثرات اجزا را در ایجاد یک خصوصیت در کلیت یک شیء منکر شد وبالاخره این تطبیق و بررسیرابطه با مبانی اثبات شده طب جدید که اکثرا تجربی میباشند باید از جایی شروع شود. لازم به ذکر نیست که دنیای غرب با رویکرد تجربی صرف به علوم دچار اشتباه بزرگی شد از این جهت که منکر سایر روشهای شناخت و برداشت علمی گردید والا خود تجربه و علم تجربی در حیطه هایی که حقیقتا تجربی هستند کاملا قابل دفاع است؛ به شرطی که پایش را از گلیمش دراز تر نکند و در جایی که تجربه پذیر نیست نظر ندهد و یا لااقل نظر قطعی و با ادعای علمی ندهد. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌دانید اطباء سنتی نیز با نظر به کلیات نفس از تجربه و عکس‌العمل‌های جسم استفاده می‌کردند ولی چون رویهمرفته تصور درستی از رابطه‌ی بین جسم و نفس داشتند نتیجه‌ی کارشان مفیدتر بود. موفق باشید
6496
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار. آیا دو مقوله ی «مهدویت» و «عقلانیت» با هم تباین دارند؟ به نظر شما ارتباط این دو چگونه است؟ آیا مقوله ای به نام «عقلانیت مهدوی» را می پذیرید؟ در صورت مثبت بودن پاسخ چه تعریفی از «عقلانیت» مهدوی دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یقیناً مهدویت با نور عقلانیت همراه است ولی عقل قدسی و عقل فطری که همه‌ی جوانب عالم را مدّ نظر دارد، عقلانیت مهدوی نور کشف حقیقت است که از یک طرف فطرت انسان‌ها را می‌شناسد و از طرف دیگر قواعد تکوینی عالم را، و بر این مبنا عمل می‌کند. خداوند همه‌ی ما را در ذیل نور ولایت فقیه، از منتظران آن حضرت قرار دهد و یک لحظه از نظر به حضور مبارک آن حضرت غافل‌مان نگرداند. شاید کتاب «جایگاه واسطه فیض»موفق باشید
5079
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز اینجانب یک خانم هستم که رشته ام روانشناسی است و حدودا سه سالی است که پیگیر مباحث جنابعالی هستم. در یک سال اخیر تلاش هایی در جهت ادامه تحصیل در خارج از کشور انجام دادم و امسال شرایط ادامه تحصیل در مقطع دکترا در کشور آمریکا برایم فراهم شده است و حدودا تا کمتر از یک ماه آینده باید کشور را ترک کنم. شرایط عالی است و به لطف خدا موفق به دریافت بورس کامل از دانشگاه مقصد شده ام. اما از حدود دو ماه پیش که این شرایط پیش آمده من دچار تردید های بسیار زیادی شده ام. مدام احساس می کنم این مطابق رضای خداوند نیست و نگرانم همان جهت گیری اندکی هم که با عنایت پروردگار و پیگیری مباحث در مسیر الهی اتفاق افتاده با قرار گرفتن در این راه از دست برود. آنقدر در این راه متزلزل هستم که حتی قدرت توکل کردن بر خدا را هم ندارم چون دائم چیزی به من می گوید که در مسیر بیراهه به خدا توکل کردن چه مفهومی دارد؟! از طرف دیگر من در رشته خودم در ایران الحمدلله به خوبی وقت صرف کرده ام و تا حدودی به نواقصی که در این رشته وجود دارد آگاهی یافته ام و با توجه به شرایط رشته و دانشگاه و استاد خوبی که فراهم شده است تقریبا یقین دارم که انشاالله این سفر دستاوردهای خوبی برای فعالیت در دانشگاه های کشور در اختیار قرار خواهد داد. زیرا گذشته از برخی مباحث که با نگاه های دینی ما در تناقض است، در برخی از زمینه ها ی روانشناسی در کشور آمریکا بسیار خوب کار شده و اصلا نمی توان از این موضوع غفلت کرد که ما در کشور به این مباحث نیازمندیم . مثلا مباحث مربوط به کودکان یا حتی بزرگسالان. از آنجا که فرصت ادامه تحصیل در رشته های علوم انسانی در آمریکا بسیار مشکل تر از رشته های فنی و علوم پایه به دست می آید نمی توان از این فرصت صرف نظر کرد ولی همانطور که گفتم تردید ها ی بسیاری برای من وجود دارد. از سوی دیگر من مجرد هستم و پدر و مادر مسنی هم دارم که نگران آن ها هستم. همه اینها باعث می شود دائم فکر کنم خداوند راضی به این مسیر نیست و این اجازه نمی دهد که به بهره وری هر چه بیشتر از این فرصت فکر کنم. خواهشمندم بنده را راهنمایی فرمایید. با تشکر و احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جهت اول نگرانی به خود راه ندهید و با رسالت الهی به ادامه‌ی تحصیل بپردازید ولی از جهت دوم اگر پدر و مادرتان به شما نیاز دارند و نبودن شما موجب می‌شود مشکلی برایشان پیش آید باید تأمل کنید. موفق باشید
4816
متن پرسش
سلام یکی از مشکلاتی که در تارنما(سایت) مشاهده می شود مسئله شماره سوال هاست‏‏ برای کسانی که می خواهند بحث هایی را که حضرتعالی به شماره سوالات دیگر ارجاع می دهید سوال را جستجو کنند این امر امکان پذیر نمی باشد‏ و در صورت جستجو همان سوالی که در آن شماره دیگر سوال را ارجاع داده اید می آورد مثلا از شماره در مورد شخصی سوال پرسیده شده شما به سوال 2.... ارجاع داده اید که در تارنما از طریق جستجو قابل دسترس نمی باشد لطفا با تدبیری مثلا اضافه شدن شماره به متن این مشکل را مرتفع نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت ملاحظه فرمایند.::::::::به نام خداوباسلام خدمت کاربران محترم سایت،ایراد فوق البته باگستردگی بیشتری برای طراح این بخش از سایت باز گو گردیده که براساس وعده ای که ایشان داده اند این اشکالات بزودی برطرف خواهد شد."مدیریت سایت"
3621
متن پرسش
باعرض سلام استاد جوادی املی در رحیق هر گونه عشقی جز عشق حق را مجازی دانسته اند ودر صورت استقلالی نگاه کردن به عشقی که پلی است به سوی حق ان را سراب دانسته اند ایا این مطلب شامل عشق ا به مامان نیز میشود؟ صدرادر همان بحث راه رسیدن به حق را از دنیا می دانند ایا این با برهان صدیقین تغاییر ندارد؟ این سخن در جلد دو در بحث مثل امده است ونیز شش رحیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید محبت به امامان پلی است به سوی محبت به خدا و از این جهت می‌فرمایند عشق به آن‌ها عشق مجاز یا عبورگاه است و برهان صدیقین نیز روشن می‌کند هر کمالی که هر موجودی دارد باید به وجود مطلق ختم شود. موفق باشید
3247
متن پرسش
با عرض سلام....در این جمله :" مقسم به وجود اقسامش در خارج محقق می شود" منظور هر نوع مقسمی است؟ شاید مقسم یک لفظ اعتباری باشد که برای سهولت به کار رفته است شاید مقسم انتزاعی از قسم ها باشد و امر مشترک آنها باشد که هیچ وجود مستقلی ندارد. میدانیم وجود مساوق شخصیت و تعین است. یعنی اگر یک چیز بخواهد موجود باشد باید متعین و متشخص باشد پس چطور علامه در نهایه می فرماید مقسم به وجود اقسامش موجود است. یا این است که وجود مقسم منحاز و مستقل است یا اینکه مقسم وجود ندارد و اقسام درخارج وجود دارند.بنده معنای وجود بالعرض را نمی فهمم. مثلا همینکه میگویند: مقسم موجود است به وجود اقسامش یا می گویند: ماهیت موجود است به عرض وجود و ....
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید این سخنان بر مبنای روش مشائی گفته شده و بر آن اساس درست است چون در حکمت مشاء وجودات متباین مدّ نظر است ولی در اصالت وجود و تشکیکی‌بودن آن هیچ‌یک از این موارد مطرح نیست، تنها وجود است و ظهورات وجود. موفق باشید
2973

آزاداندیشیبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت آقای طاهرزاده:‌الان اگر انتقادی از وضعیت موجود بکنی . چنان بلایی به سرت می آورند که زنده بودن یادت بره! هفت جد و ابادت را ور باد می دهند. خب این اسلام است؟ پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) فرمودند مرا نصیحت کنید. به حضرت علی (ع) انتقاد می کردند. آیا این بلاها سرش می آوردندو آقا امام حسین(ع) شب عاشورا با یکی از مصادیق لعن یعنی عمرسعد مذاکره کردند. اما حالا مملکت شیعه اینقدر تهمت و غیبت به همدیگر. حاضر نیستیم با همدیگه بشینیم و با هم صحبت کنیم . اونوقت دم از وحدت شیعه و سنی میزنیم !!وا عجبا!!تازه داعیه ی الگویی هم داریم. استاد اینا سوال من نیست اینا سوال هزاران جوانی است که شاید گذرشان به شمانگیرد. نامه ای که هاشمی به مقام معظم رهبری نوشت و پیشنهاد دادند دیدیم چه بلایی سرش آوردند.تازه پیشنهاد اگر انتقاد بود که واویلا. شما هم همش توجیه می کنید استادم. آخه چرا؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده فکر نمی کنم بلائی بر سر آقای هاشمی آوردند، جز این‌که معلوم شد ایشان از بصیرت کافی در رابطه با فتنه‌ای که برای براندازی نظام برنامه ریزی کرده بودند ، برخوردار نبود و همین عدم بصیرت موجب شد که فرزندان ایشان نیز به فتنه کمک کنند. ولی در مورد عدم تحمل همدیگر که متأسفانه همین‌طور است که می‌گویید و راه‌کار نجات از آن همان آزاداندیشی است که رهبری بر آن تأکید دارند. باید تلاش کنیم سطح فکری جامعه بالا رود تا بتوانیم اندیشه‌های همدیگر را بفهمیم و به همدیگر تهمت نزنیم و بنده تنها امیدم برای نجات جامعه از این معضل را انقلاب اسلامی و تقویت آن می‌دانم. موفق باشید
19471
متن پرسش
با سلام و تحیت خدمت استاد طاهرزاده: در خصوص انتخابات اخیر حقیر به این جمع بندی رسیده ام نمی دانم تا چه اندازه صحیح می باشد به هر حال نکاتی را به شرح ذیل جهت استحضار تقدیم می دارم: نکته اول: عرصه ای که در انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری شاهد بودیم به نوعی عرصه ی جهاد کبیر بود. یعنی قشر عظیمی از مردم با تاکید بر گفتمان انقلاب اسلامی، از تفکر و فرهنگی که نئولیبرال ها در طی چندین سال در جامعه بسط داده بودند ، تبعیت نکردند و قریب به 16 میلیون نفر با هدف تغییر و عدم تبعیت از وضعیت موجود و مشهورات زمانه وارد عرصه ی جهاد کبیر شدند و حقیقتا این جماعت شایسته تکریم و پاسداشت هستند و نه توسری خور. نکته دوم : جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی با همه ضعف ها و کاستی هایی که داشت توانست در مدت زمان کوتاهی ساز و کاری مناسب برای مدیریت صحنه انتخابات برپا کند علی رغم اینکه به مطلوب خود دست نیافت ولی می توان ادعا نمود تاکنون جبهه ای متحدتر و منسجم تر از جمنا در جمهوری اسلامی ایران شکل نگرفته بود. اما صرف مانور سیاهی لشکر و میتینگ های انتخاباتی مراکز استان ها ، شرط کافی برای جذب آراء مردم نبود. لذا بیشترین توان جبهه نیروهای انقلاب اسلامی مصروف این امر شد و از تبلیغ چهره به چهره در مناطق شهری و روستایی غفلت شد. در خیلی از روستاهای آذربایجان شرقی نامزدی با نام حجت الاسلام رئیسی حتی به گوششان هم نخورده بود! شش ماه و یا یکسال مانده به انتخابات، نمی توان به نتایج مطلوب امیدوار بود. نکته سوم : یکی از مولفه های قدرت ساز در پیروزی انقلاب اسلامی مساجد بود . در حال حاضر صفوف اندک نمازهای جماعت مساجد و حضور کم رنگ بسیجیان و حزب اللهی ها در مساجد ، به یک معنا نشان دهنده میزان انقلابی گری جامعه ماست. وقتی یک نهاد اصیل و قدرت سازی همچون مسجد در هیچ یک از راهبرد های ما جایگاهی ندارد ، چگونه می توان ادعای بسط گفتمان انقلاب اسلامی در کف جامعه نمود ؟ اگر مساجد سنگر است پس چرا این مساجد که سنگرهای انقلاب اسلامی هستند اکنون خالی اند؟ نکته این است که مساجد خالی به درد انقلاب اسلامی نمی خورد و باید نسبت به این نکته توجه بیشتری می کردیم. نکته چهارم : جبهه مقابل جمنا از شیوه های مختلف جنگ روانی و ابزارهای آن به وفور بهره می برد. دورغ ، تهمت ، افترا و استهزاء رقبای انتخاباتی ، کف برنامه های تبلیغاتی این جماعت بود و توفیقات زاید الوصفی از این طریق عایدشان شد اگر چه پاره ای از موارد حزب اللهی ها نیز از این ترفندها استفاده می کردند اما طبق آموزه های دینی شما به هیچ وجه مجاز به استفاده از شیوه های غیراخلاقی رقیب نیستی اگر چه عدم استفاده از این شیوه ها ، شاید به نفع جبهه شما نباشد. روایتی از حضرت امیر المومنین (ع) که می‌فرمایند: «لَوْ لَا التُّقَى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَب‏»، اگر تقوا اجازه می‌داد، و اگر تقوا دست و پای علی را نبسته بود، مکارترین افراد عرب بودم. نکته پنجم : شاید قریب به 50 درصد کسانی که به روحانی رای دادند از همان ملت بصیر 22 بهمن ها هستند که حاصل ریزش های جبهه انقلاب اسلامی می باشند . به وفور افرادی را می شناسم که دلشان در اردوگاه انقلاب اسلامی است ولی رای خود را به نامزد جبهه انقلاب اسلامی ندادند. به نظر حقیر نباید تحلیل ها به سمتی برود که نشان دهد کسانی که به نامزد جبهه انقلاب اسلامی رای ندادند در مقابل نظام قرار دارند و یا کسانی هم که آراء خود را به نامزد مطلوب جمنا داده اند ، احساس سرخوردگی و یاس کنند که نتوانستند موثر واقع شوند. جبهه مقابل قوی نبود بلکه ما ضعیف عمل کردیم. محکوم کردن ملت به بی بصیرتی، دردی دوا نمی کند . نخبگان جامعه ما چه گلی بر سر خود زدند که عوام نیز آنها را همراهی کنند تا زمانی که قبول نکنیم بخش عمده ضعف های جبهه انقلاب اسلامی به نخبگان و خواص هم بر می گردد، نمیتوان ساز و کار و نقشه‌ی راه مناسب برای بازگرداندن شرایط مطلوب را طراحی و عملیاتی کرد. نکته آخر : وقتی هیچ تصور و مختصاتی از وسعت شهر سقوط کرده نداریم، چگونه ادعای بازپس گیری اش را بکنیم؟ هرکسی از ظن خود شد یار من ! در واکنش به نتایج انتخابات، برخی ها از ضرورت بازگشت نیروهای انقلاب به موقعیت خدمت به مردم می‌گویند اما خدمت با انگیزه انتخاباتی هم ، نسخه شفابخش انقلاب اسلامی نیست. نکته ای که استاد عزیزمان جناب آقای محمد جبارپور بدان اشاره داشته اند به نظر خیلی خوب بود و آن اینکه : برایم جالب است که تعبیر آقا از انتخابات «شب قدر» است اما توجه ما به این موضوع حداقلی است. البته از امثال بنده انتظار بیشتری نیست! چون مواجهه ما با خود شب قدر نیز اینگونه است. "بعد از صرف افطار" آماده مسجد رفتن و انجام اعمال شب قدر می شویم! بزرگان ما از ابتدای ماه مبارک خود را آماده شب قدر می کنند، اولیاء الله از ماه رجب خود را آماده می کنند و عرفا از شب قدر قبلی یک سال کار می کنند تا شب قدر را درک کنند. درک شب قدر تلاش و مجاهدت مستمر می خواهد نه اینکه شب امتحانی بخواهیم کار کنیم. یادمان نرود کل تلاش سالانه برخی اولیاء خدا برای بهتر درک کردن شب قدر است، یعنی یک سال عبادت می کنند تا یک شب را درک کنند، برای درک انتخابات نیز باید 4 سال تلاش کرد و محور همه فعالیت های ما معطوف به این مساله مهم باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از برکت انتخابات اخیر همین‌که عزیزانی امثال جنابعالی تا این حدّ به تفکر و تحلیل نایل شده‌اید که بس مبارک و همه‌جانبه است. به نظر بنده تمام جوانبی که مطرح فرمودید قابل توجه است. به‌خصوص مطلب آخر که موضوع شب قدر انتخاباتی را پیش کشیدید؛ به این معنا که 4 سال مردم را متوجه‌ی اهدافی در انتخابات‌شان بکنیم که گرفتار تحریکات نفس امّاره‌شان از طریق رقیب نگردند.

آری! ما باید در متن دموکراسی که در این تاریخ با آن روبه‌رو هستیم انقلاب خود را ادامه دهیم. بدین معنا که نه می‌توان بدون رأی مردم انقلاب را شکل داد و جلو برد، و نه مانند غرب با هر مردمی و هر هوسی می‌توان کنار آمد. این جا است که رسالت اصلاحِ جامعه و تربیت دینیِ فردفردِ افراد پیش می‌آید. دوره‌ی آن گذشت که بگوییم هرکس با ما نیست، بر ما است. و دوره‌ی آن گذشت که با برخورد تند و خشن، افرادِ ناصالح را به اردوگاه رقیب پرت کنیم. به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه»؛

«عمده نظر و هدف شما این باشد که چتر گفتمان انقلابی را در کشور باز کنید، بر روی سرِ همه‌ی کشور باز کنید. این کار هم بسیار دشمن دارد. کسانی‌ هستند که سعی می‌کنند سفره‌ی انقلاب را جمع کنند تا دیگر تفکر انقلابی وجود نداشته باشد.... نکته‌ای که باز تأکید خواهم کرد این است که باید در دل‌ها نفوذ کرد، این کارها خیلی کارهای خوبی است که انجام گرفته، اما ارزیابی کنید ببینید این کارها، چقدر در دل‌ها نفوذ کرده... ما باید مردم را با اخلاق تربیت کنیم و با اخلاق بار بیاوریم... شما در این مجموعه، مخاطبان خودتان را مشخص کنید و افزایش دهید، یعنی مخاطبتان فقط آن جوانی که از پیش به شما معتقد است نباشد ... قشر خاکستری و حتی قشر از خاکستری متمایل به سیاه را هم باید بربایید و جذب کنید».(بیانات رهبری در جمع دست‌اندرکاران جبهه‌ی فرهنگی انقلاب، آبان ماه 95). موفق باشید

12324

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: برای اینکه یک تولید کننده علم باشیم در فلسفه و عرفان، مانند ملاصدرا، چگونه باید درس بخوانیم؟ از چه کتابی فلسفه را شروع کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از طی مقدمات لازم در فقه و اصول و طی مقدماتی مثل «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمه» آماده‌ی رجوع به اسفار اربعه‌ی ملاصدرا شوید و سپس به فصوص الحکم محی‌الدین برسید. موفق باشید

9467
متن پرسش
سلام: می شود این جمله تان را شرح کامل بدهید؟ «عمده مشکلی که ما از نظر فرهنگی داریم و امیدوارم إن شاءاللَه از آن عبور کنیم، نگاه به صاحبان فکر است بر مبنای ژورنالیستی و ایدئولوژیک.» با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک نکته‌ی اساسی است که نه تلویزیون و نه روزنامه و نه گروه‌های سیاسی توان فهم سخن اندیشمندان جامعه را ندارند و ما باید به خود آییم و ماورای این‌ها عالمان و اندیشمندان را بیابیم و خود را محدود به رسانه‌ها و احزاب نکنیم. به تعبیر آیت‌اللّه جوادی«حفظه‌اللّه»: این دوربین به‌دست‌ها، سخت نزدیک‌بین هستند. موفق باشید
8150

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت مدیریت سایت .چرا فایل و لینک روحیه ی تمدن سازی وعرفان اسلامی(دغدغه ی اجتماعی عرفای نجف) غیرفعال شده؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ایرادآن برطرف شد.
6175
متن پرسش
با سلام از خدمت استاد گرانقدر سوالی دارم،بحث اعیان ثابته بحث پیچیده ای است.چطور امام خمینی بودن خود را آنچنان پر ثمر خواسته و شخصی چون یزید آنطور؟چگونه یک نفر زنازاده بودن را انتخاب میکند؟چطور یک نفر فقری که به کفر منتهی میشود را انتخاب و دیگری ثروتی چنان حضرت خدیجه را؟آیا ائمه اطهار هم در همین علم الهی است که جایگاه خود را براساس لیاقتشان ثابت کرده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث عرفان نظری یاداشتی دارم که عیناً برایتان ارسال می‌دارم. به هرحال در این مورد مجبوریم فکر کنیم وگرنه همواره این نوع سؤالات برایمان پایدار می‌ماند. موفق باشید. سؤال: این‌که گفته می‌شود هرکس مطابق عین ثابته‌ی خودش عمل می‌کند، موجب می شود تا این سؤال پیش می‌آید: چه چیزی موجب می‌شود که عین ثابته‌ی افراد متفاوت باشد؟ جواب: همان‌طور که مستحضرید تفاوت عین ثابته‌ی هرچیز و هرکس به حقیقت امکانیِ آن مربوط است مثل وقوع عدد 4 که بین 3 و 5 است و یا عدد 10 که بین 9 و 11 می باشد و این وقوع از خودآن اعداد است. به طوری که این اعداد امکانی جز این ندارند که در این موقعیت باشند. همین طور امکان شخص صدام جز همین وقوع و امکان نیست. مثل عدد 4 است که جایش بین 3 و 5 است و وقوع حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» جز این نیست که هستند. مثل عدد 10 است که بین 9 و 11 است. منتها اشتباه از این جا پیش می‌آید که آن وقوعِ اولیه که در آن‌ مرحله هیچ نقص وکمالی برای صاحبانش نیست مگر امکانِ کمال یا نقص، آن را به کمال یا نقص انتهایی افراد نسبت می‌دهیم. در ابتدا امکانِ صدام شدنِ صدام به عنوان یک انسان خون‌خوار در عین ثابته‌ی او هست، منتها در عینِ اختیار و شعور فطری که دارد. درست است هرگز صدام نمی‌تواند امام خمینی شود ولی به جهت اختیاری که دارد می‌تواند شهید خرازی شود. چون عین ثابته‌‌ی او، امکانِ چنین بودنی دارد. همین طور که در ابتدای امر عین ثابته‌‌ی امام خمینی امکان انسانی عالم و عارف و شجاع را دارد و او با انتخاب‌ِخوب خود، مطابق عین ثابته‌ی خود امام خمینی شد و هرگز نمی‌توانست صدام یا شهید خرازی شود. همین طور که یک زن بر اساس امکان وقوع خود زن می‌شود. در مسیر زن بودنش و مطابق عین ثابته‌اش می‌تواند زن خوبی شود و یا زن بدی. ولی هرگز نمی‌تواند مرد شود چون که عین ثابته‌ی او اقتضای زن بودن او را دارد. او در مسیر عین ثابته‌اش می‌تواند مطابق فطرتش عمل کند یا نکند. همین‌طور که امام خمینی می‌توانست مطابق عین ثابته‌اش که شبیه عدد 10 است، انتخاب‌های بدی بکند و یک انسان باسواد ولی خطرناکی بشود. هرچند نمی‌توانست یک صدام بدی شود، چون اقتضای عین ثابته‌اش آن نحوه بودنی است که عدد 10 در آن جایگاه هست و نه عدد 5. پس اگر فردا حضرت امام خمینی از خدا بپرسد چرا من را امام خمینی کردی با این‌همه وسعتِ کار و دردسر، جواب آن است که امکان خودت، امام‌خمینی‌بودن بود و انتخاب‌های خودت هم به اقتضای همان عین ثابته‌ و امکان وجودیت انجام گرفت. مثل این‌که اگر یک زن بپرسد چرا من را زن کردید؟ جواب می‌دهند امکان زن بودن از آن خودت بود و هرچه هم عمل کردی با انتخابی عمل کردی که مقتضای زن بودن توست، چه مطابق فطرت عمل کرده ‌باشد و چه مطابق نفس امّاره. در همه‌ی این موارد حجت خدا در جواب این اعتراض‌ها بالغه و بی نقص است و می‌تواند بدی یا خوبی افراد را متوجه‌ی خودشان بکنند. توجه به جایگاه عین ثابته در کنار حکمت الهی و احسن‌بودن نظام عالم موجب می‌شود تا متوجه باشیم که خداوند به آن اعیانی إذن خلقت می‌دهد که با خلقت آن‌ها نظام احسن الهی ادامه پیدا کند، پس این اشکال پیش نمی‌آید که اگر امکانِ بودنِ هر موجودی از خودش است پس وجود پدیده‌ها در عالم مربوط به خود پدیده‌هاست زیرا وجوددادن پدیده‌ها مربوط به خدا است - هرچند امکان آن‌ها مربوط به خودشان باشد- و خداوند به اقتضای حکمتش به آن‌چه صلاحیت وجودداشتن دارد، وجود می‌دهد
5867

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی من در رشته مهندسی تحصیل کرده ام با اما اکنون با مطالعاتی که داشته ام متوجه شدم که انتخابم درست نبوده گرچه دروس فنی را راحت یاد میگرفتم و باوجود مطالعه کم معدل بالایی داشتم. در حال حاضر در مورد جامعه اطرافم احساس مسئولیت میکنم و خود را در یک جنگ فرهنگی میبینم اما نمیدانم در چه سنگری باید کارکنم گزینه های زیادی پیش روی خود دارم و هرچه بشتر مشورت میکنم سردرگمتر میشوم عده ای به من میگویند چون در رشته خود مهارت دارم تکلیف من ادامه تحصیل در رشته مهندسی مکانیک است عده ای از دوستانم می گویند اصلا برای کار فرهنگی لازم نیست مدرک بگیرم و اما عده ای تشویقم می کنند به رشته های انسانی مثل علوم تربیتی یا مشاور مدرسه ویا رشته های قرآنی و حدیث اما برای من تنها چیزی که مهم است وظیفه ام است که با این گزینه ها تشخیص آن برایم بسیار مشکل شده است خواهش میکنم کمکم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که فعلاً رشته‌ی خود را ادامه دهید و در کنارش مباحث معرفت نفس را ادامه دهید تا بعد از تحصیل راحت‌تر بتوانید وظیفه‌ی خود را تجزیه و تحلیل کنید. موفق باشید
5697

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم . شما خودتون درس شرح اسفار ندارید ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: تنها سی‌دی شرح جلد 8 و 9 اسفار را دارم که خیلی کیفیت آن پایین است در حال حاضر در صدد هستم با ویرایش جدید جلد 8 و 9 آن را طوری آماده کنم که دوستان بتوانند از کتاب استفاده کنند. موفق باشید
5111
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد نفی انانیت به چه معناست؟ آیا نبودن نفس است یا ندیدن آن؟ مطالب کتاب رمضان دریچه ی رویت را مطالعه کردم،ولی در این باره مطلب کاملی بدست نیاوردم.لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که نظر به خود و امیال خود در مقابل حکم الهی نداشته باشیم در فضای نفی انانیت قرار داریم. باید مقصدمان ورود به چنین فضایی باشد. موفق باشید
4458
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم با توجه به اینکه آقا فرمودند امربه معروف و نهی از منکر لسانی وظیفه همگانی من در یکی از دانشگاههای تهران دانشجو هستم وضع حجاب درختران زیاد مناسب نیست من هم در مسیر که رفت و آمد میکنیم تا حدی که برای خودم حرج نداشته باشه تذکر می دهم ولی گاها دختر خانم ها بدجور جواب می دهند و شاید بشود گفت باعث لج طرف هم می شود آیا با این حرف که اسلام حذف فوری گناه را خواسته نه متحول شدن ما به این سبک ادامه دهیم با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال فرموده‌اند در امر به معروف باید احتمال تأثیر را بدهید و اگر احتمال تأثیر را نمی‌دهیم شرایط را طوری فراهم کنیم تا معروف منکر نشود و جایگاه کار فرهنگی در این‌جاها است. موفق باشید
4093
متن پرسش
در سؤالات گذشته، عرض کردم که شما ادعاهای بزرگی در کتاب «سلوک» کرده‌اید، آنگاه نظر خودم دربارة نحوة سلوک با اساتید این فن را نوشتم. شما فرمودید که برای روشن‌شدن این بحث، جزوة «نحوة سلوک طلبة عصر انقلاب» را بخوانم. من امروز آن جزوه را خواندم. تأکید اصلیِ شما در این جزوه، این است که امروزه ممکن نیست بدون توجه به انقلاب و هجمه‌های دشمنان بر اسلام بتوانیم سلوک کنیم، کما این که در اواخر این جزوه در صفحة57 به این نکته تصریح می‌فرمایید: «عرض بنده آن است که اگر می‌خواهید خلوت و ذکر شما نتیجه‌بخش باشد، نبایبد نسبت به انقلاب اسلامی بی‌تفاوت باشید.». حقیر هم هیچ‌گاه منکر این فرمایش حضرتعالی نبوده‌ام، و اصلاً فکرنمی‌کنم این مطلب مخالفی داشته‌باشد؛ این، از بدیهیات است که انسان باید نسبت به جامعه‌اش خصوصاً جامعة اسلامی‌ای که از طرف دشمنان مورد هجمه‌های همه‌جانبه است حساس باشد، خصوصاً در شرایط امروز که نگاه ملت‌های حتی غیرمسلمان به کشور ماست. البته دورادور شنیده‌ام که بعضی آقایان چنین نظری دارند، و نیز فرمایشات مقام معظم رهبری در بجنورد مؤید وجود چنین تفکری است، ولی حقیر تا به حال با شخصی که چنین عقایدی داشته‌باشد و هیچ کاری با جامعه‌اش نداشته‌باشد، مواجه نشده‌ام. خلاصه این که تأکید اصلی شما در آن جزوه، بر لزوم حساسیت نسبت به انقلاب است، و حقیر هم هیچ‌گاه منکر این مسأله نبوده و نیستم. اگر خاطر شریف‌تان باشد، اختلاف ما بر سر مباحث دیگری بوده‌است؛ شما در کتاب «سلوک» علاوه بر «لزوم حساسیت نسبت به انقلاب» ادعاهای دیگری هم دارید، از جمله این که: «این حساسیت بدون نظر به سیرة حضرت امام ممکن نیست.»، کما این که به این مدعا نیز در این جزوه هم اشاراتی در صفحة 51 و پشت جلد داشته‌اید. حقیر حتی این مدعا را هم منکر نیستم؛ اگر باز خاطر شریف‌تان باشد، عرض من این در این قسمت این بود که برخی گزاره‌های حصولی را از حضرت امام بگیریم. و این هم به یک معنا همان اقتدا به سیرة ایشان است. البته واضح است آنها که به مسئولیت‌های بلندی در این نظام می‌رسند، بیش از ما باید به سیرة عملی حضرت امام اقتداکنند؛ چرا که حضرت امام برای آنها بیشتر قابلیت الگوگیری دارد. خلاصه این که حتی این ادعا هم (که در امور اجتماعی و سیاسی باید امام را الگوی خود قراردهیم) محل اصلی اختلاف ما نیست. بحث بر سر این است که: اولاً چرا اگر ما در بعضی مسائل امام را الگوی خود قراردادیم، ذیل شخصیت ایشان سلوک کرده‌ایم و امام واسطة فیوضات معنوی برای ما می‌شود؟ ثانیاً مسلّماً ما در بعضی مسائل به حضرت امام رجوع می‌کنیم و ایشان را الگوی خودمان قرارمی‌دهیم، اما در بسیاری دیگر از مسائل زندگی‌مان ممکن است با یک استاد اخلاق دیگری مشورت کنیم و از او الگو بگیریم. در این صورت، اگر کسی با یک استاد اخلاقی سلوک کرد در عین حساسیت نسبت به انقلاب، چرا این شخص هم ذیل شخصیت حضرت امام سلوک کرده‌است؟ شما این ادعا را در جای‌جای کتاب «سلوک» تکرارکرده‌اید و نقطة اصلی اختلاف ما هم اینجا بود، و آن جزوه‌ای هم که معرفی کردید، کمکی به حل این اختلاف نکرد! این سؤال، یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که در طی این شش ماه بارها از شما با عبارات مختلف پرسیده‌ام، اما هیچ جواب قانع‌کننده‌ای دریافت نکرده‌ام. البته شما ناراحت نشوید، من کلاً دیر قانع می‌شوم و عموماً دنبال صغری‌کبراهای عقلی می‌گردم، به علاوة این که در این راه، مثال‌های نقضی (از کسانی که حساسیت به اجتماع داشته‌اند اما چون استاد اخلاق نداشته‌اند، هیچ پیشرفتی نکرده‌اند) دیده‌ام که باعث شده فضایی که من استشمام می‌کنم، به‌سادگی توان هضم فرمایشات شما را نداشته‌باشد. لذا نه استدلالی طرح شد که عقلاً قانع شوم، و نه فضای فکری و تجربی‌ام به فضای شما نزدیک بود تا با مثال‌های شما فرمایشات‌تان را تصدیق کنم. آن مثال‌های رشدِ شگفت‌انگیز رزمنده‌ها هم مرا قانع نکرد؛ آن مثال‌ها حداکثر فقط همین را ثابت می‌کند که شرایط امروز، شرایط خاصی است؛ جمهوری اسلامی، نظامی است برای اجرای دین در عرصة جامعه، و هر کس که برای حفظ نظامی که باعث حفظ دین و تبلیغ آن در کل دنیا می‌شود خدمت کند، مسلّماً به نحو شگفت‌انگیزی مثل رزمنده‌های اول اسلام که در خدمت پیامبر می‌جنگیدند رشدمی‌کند. اما اولاً خدمت به این نظام چگونه باید باشد؟ آیا حساس‌بودن به جامعه در کنار سلوک با یک استاد اخلاق کافی نیست؟ ثانیاً آیا اگر کسی با چنین استاد اخلاقی سلوک کرد، ذیل شخصیت حضرت امام قرارگرفته؟ اینها سؤالاتی است که آن مثالِ رشد شگفت‌انگیز رزمنده‌ها توان پاسخ‌گویی به آن را نداد. لذا باید بگویم: طولانی‌ترین اختلاف ما در این مباحث، یعنی این سؤال که: «چرا شاگردان تمام عرفای حاضر، و حتی خود عرفای فعلی، ذیل شخصیت امام سلوک می‌کنند؟» همچنان پاسخ‌داده‌نشده مانده‌است، و مباحث مطرح‌شده (چه در کتاب «سلوک» و چه در جزوة «طلبة عصر انقلاب») را پاسخگوی این سؤالات نمی‌دانم. البته یک اختلاف مهم‌تر هم در آن سؤال مفصل (64) مطرح شد که ثمرة عملی هم داشت؛ و آن، این بود که: بهترین راه سلوک چیست؟ شما می‌فرمایید: ذیل شخصیت امام قرارگرفتن و اقتدا به سیرة علمی و علمیِ ایشان. ولی حقیر سه مرتبه شمردم: بهترین راه، شاگرد خصوصیِ انسان‌های راه‌روی راه‌بر شدن است، سپس شاگرد عمومی‌شان شدن، آنگاه اگر چنین موقعیت‌هایی برایمان دست نداد، مرتبة سوم شاگرد فکریِ یکی از علمای عالم‌دار شدن است، و البته در کنارش مطالعات اخلاقی مثل خواندن کتب اخلاقی و سرگذشت علما و شهدا. و این سه مرتبه هم مسلماً در کنار حساسیت نسبت به جامعه است. این، مسلّم است که آن استاد اخلاقی که دشمن آمریکا نیست، اصلاً خودش راه‌رو نیست، چه برسد به این که راه‌بر بشود. و نیز همنطور است آن استاد اخلاقی که نسبت به شرایط جامعه‌اش حساس نیست و مثلاً در انتخابات و راهپیمایی‌ها (که حداقل کاری است که می‌توانیم مستقیماً برای این نظام انجام بدهیم) شرکت نمی‌کند. پس نقاط اصلی اختلاف ما، سه نکته است: اولاً آیا شاگرد یک استاد اخلاق شدن در عین حساس‌بودن نسبت به جامعه، برای سلوک در این زمان کافی است یا خیر؟ ثانیاً چرا وقتی با یک استاد اخلاق سلوک کردیم، ذیل شخصیت حضرت امام قرارگرفته‌ایم؟ ثالثاً بهترین راه سلوک در این زمان، چه راهی است؟ (البته شاید بتوان گفت: جوابِ «اولاً» در ضمن «ثالثاً» داده می‌شود، و لذا نقاط اصلی اختلاف، تنها دو نکته است.)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم بنده از پشتکار شما نسبت به سوالات ممتد ناراحت نمی‌شوم می‌ماند که به گفته‌ی خودتان آیا می‌توان فضای فکری و تجربی‌مان را به هم نزدیک کرد یا نه. آن دیگر به عهده‌ی شماست که ببینید آیا جواب‌های بنده چنین توانایی را دارد یا نه به خصوص که بحمدالله با کسی مثل شما روبرویم که نپذیرفتن نظر بنده از طرف جنابعالی همان اندازه شیرین است که پذیرفتن آن. اما بنده باز اصرار دارم موضوعِ حساس بودن نسبت به جامعه در حال حاضر برای یک استاد اخلاق کافی نیست زیرا حقیقتی به نام انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در حال حاضر ظهور کرده که باید با آن حقیقت زندگی کرد و آن را ظهور نور حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» دانست و لذا سلوکی که در این راستا نباشد، سلوکی نیست که امروز نتیجه بدهد زیرا نسبت به یک حق بزرگی بی‌توجه شده‌ایم. از این جهت می‌پرسم آیا می‌شود با چنین وضعی استاد اخلاقی داشت که ذیل این حقیقت یعنی شخصیت حضرت امام«رضوان‌الهن‌تعالی‌علیه» نباشد و راه ملکوت را در مقابل ما بگشاید و از «مفهوم» ما را به «وجود» سیر دهد؟ معلوم است که معتقدم تنها راه سلوک همین راه است و بهترین آن به شدت حضور بیشتر در این راه است. موفق باشید.
3369
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و احترام و تسلیت به مناسبت 28 صفر و شهادت امام رضا (ع) دو سوال داشتم ؛ با اجازه ؛ 1- حضرت امام خمینی (رض) حفظ نظام را از واجبات می دانند و از طرفی دیگر تعطیلی احکام اسلامی را در صورت مصحلت نظام بی اشکال دانسته اند . سوالی که در اینجا پیش می آید این است که هنگامی که نظام جز برای حفظ و گسترش اسلام نیست چگونه می تواند حکمی دینی را تعطیل نماید ؟ 2- حضرت امام خمینی (ره) بعد از سخنان حضرت آقا در نمازجمعه دی ماه 1367 درباره برخی مسائل اقتصادی و برنامه های دولت در نامه ای که اگر اشتباه نکنم در تاریخ 16 دی ماه 1367 بود، حضرت آقا را مورد سرزنش قرار می دهند که چرا درباره حکومت اسلامی و شان ولایت مطلقه فقیه آنگونه سخن گفته اند . البته حضرت امام فرموده بود که حسب ظاهر سخنان . پنج روز بعد حضرت امام (ره) در پاسخ به نامه حضرت آقا نامه ای می نویسند که لحن آن کاملا متفاوت از نامه چند روز پیش شان خطاب به حضرت آقا بود . چرا حضرت امام (ره) آن گونه حضرت آقا را خطاب قرار داده و سرزنش نمودند و چند روز بعد در تمجید و تعریف از ایشان و ماموریت جدید حضرت اقا در تبیین حدود ولایت مطلقه فقیه نامه نوشتند ؟ با تشکر فراوان و شرمندگی به خاطر گرفتن وقت تان ممنون یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- احکام بعضاً کلی است و بعضاً جزیی. ترک موقت بعضی از احکام جزیی مثل قطع ید سارق به تشخیص ولیّ فقیه جهت حفظ نظام منطقی است چون بحث الأهم فالمهم پیش می‌آید 2- حضرت امام در خطاب به رهبری خواستند متذکر شوند توسعه‌ی ولایت فقیه چه اندازه گسترده است و در این مورد نمی‌توانند کوتاه بیایند ولی در مورد احترام به شخصیت مقام معظم رهبری آن اقدام بعدی را انجام دادند. موفق باشید
2704
متن پرسش
باسمه تعالی سری سوم از سؤالات سلوک (سؤالاتی از جلسة اول) سؤال اول استاد در ابتدای صفحة 26 می‌فرمایند: «مبادی تاریخیِ ما در حال حاضر چیست؟ آیا نمی‌توان گفت: «ما در حال حاضر در تاریخ بی‌فکریِ خود به سر می‌بریم؛ چون در امور اجتماعی و سیاسی و عقیدتی، برای فکرکردن، مبادی لازم را نداریم.»؟! چرا استاد می‌فرمایند ما چنین مبادی‌ای نداریم؟! مگر حضرت امام چنین مبادی‌ای را ترسیم نکردند؟! آیا منظورشان این است که قلباً بی‌فکریم؟! این حرف درست است، اما چرا در قسمت فکر عقلی این مطلب را آورده‌اند؟! بهتر بود که این انتقاد را پس از تعریف «فکر» از منظر «عرفان» می‌آوردند. سؤال دوم استاد در اواخر صفحة 30 می‌فرمایند: «مبادی فکر غرب را «بیکن» طرح می‌کند، و آن عبارت است از اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت».ص30 استاد، مبادی فکر غرب را «اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت» مطرح می‌کنند. اما «اندیشیدن» که یک فعل است، نمی‌تواند مبادی (که قضیه و تصدیق است) باشد! به جملة برجسة استاد دقت کنید: «اندیشیدن» روش به دست آوردن مبادی است، آنچه در انتهای این جمله آمده غرضِ استفاده از این روش است، و «مبادی» تنها می‌تواند آنچه در وسطِ این جمله است باشد یعنی داده‌ها، البته به شرطی که منظور از داده‌ها «تصدیق» باشد نه «تصور». لذا استاد باید هنر بیکن را صحیح‌تر بیان کنند. دو احتمال به ذهن حقیر می‌رسد: احتمال اول: بهتر است بگوییم: «بیکن، مبادی علم غربی را تعیین نکرد، بلکه غرض از علوم را تعیین کرد؛ تسلط بر طبیعت.». و بیش از آن که مبادی یک علم، به آن علم و زندگی دانشمندانِ آن علم جهت بدهد، غرض از علم است که جهت می‌دهد؛ چرا که همین غرض است که باعث می‌شود دنبال مبادیِ متناسب با آن بگردیم. در این صورت، به جای شناخت یک تمدن و فرهنگ از طریق مبادی‌اش، بهتر است که از طریق غرضش آن را بشناسیم؛ چرا که همین غرض است که مبادیِ متناسب با خودش را پیدامی‌کند. احتمال دوم: «بیکن، مبادی علم غربی را تعیین کرد.»، آنگاه باید چند مثال از آن مبادی بزنیم. سؤال سوم استاد در خط آخر صفحة 31 می‌فرمایند: «عالم غربی، یک مفهوم حصولی و انتزاعی نیست که کسی بتواند بنویسد و ما با مطالعة آن از آن مطلع شویم.»، در این راستا این سؤال مطرح می‌شود که: «مبادی عالم غرب را عقلاً باید شناخت یا قلباً؟ دومی ممکن نیست مگر این که غرب‌زده شویم. و اولی هم در کتاب‌ها به دست می‌آید!». سؤال چهارم سؤال: در صفحة 37 دربارة این که «وظیفة آقای منتظری آیا سکوت بود یا ورود در مسائل سیاسی؟»، چون وی با امام اختلاف نظر داشت و گفته‌بود: «من نیز یک مجتهدم و وظیفه‌ام این است که به اجتهاد خودم عمل کنم.»، استاد می‌فرمایند: «پس آقای منتظری خودش را فقیهی در کنار امام خمینی می‌داند». اختلاف نظر داشتن با امام در یک مسأله و تفاوت تشخیص وظیفه، چرا خود را در کنار امام دیدن است؟ این حرف استاد، یا به این معنی است که: «هیچ‌کس نباید با امام اختلاف نظر حتی در تشخیص مصادیق داشته‌باشد.»، یا به این معنی است که خود را کنار امام دیدن بد نیست. آیا اشتباه آقای منتظری صرفاً عمل‌کردن به اجتهاد خودش بود؟ یا مشکل وی، این بود که اجتهادش خیلی خیلی پَرت بود و بصیرت لازم برای شناخت جامعه را نداشت؟ شاید بهتر باشد به جای این که «خود را در کنار امام دیدن» را نتیجة «عمل‌کردن به اجتهاد خود» بدانیم، نتیجة «نشناختن زمانه و درنتیجه اجتهادهای پرت و پلا» بدانیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- همین‌طور که می‌فرمایید از آن جهت که جامعه خود را در ذیل شخصیت امام قرار نداده گرفتار بی‌فکری است، طرح موضوع شده و سپس به آسیب‌شناسی آن پرداختیم 2- بیکن به عنوان یک شخصیت، انعکاس غرض روح زمانه بود و بر آن اساس غرض علوم تعیین شد، پس به نظر بنده می‌توان گفت بیکن مبادی فکر غرب را تعیین نمود 3- ما باید با مطالعه‌ی تاریخ غرب، روح حاکم بر مناسبات غرب را درک و احساس کنیم، مثل آن‌که پس از مطالعه‌ی کتابی متوجه روحی می‌شوید که نویسنده در صدد اظهار آن است. در این‌جا رویکر ما مهم است که در مطالعه‌ی غرب چه‌چیزی را دنبال می‌کنیم 4- آقای منتظری حقیقت و جایگاه حضرت امام را که چیزی بالاتر از یک مجتهد در فقه بود ندید، چیزی که مقام معظم رهبری دیدند. موفق باشید
2290
متن پرسش
سلام استاد.نظر شما درباره ی حرفی که رهبری در مورد علم و بی طرف بودن آن مطرح کردند چیست؟آیا این حرف ایشان در مورد اینکه در کشف واقعیت علمی پیشفرض راه ندارد ناصحیح نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مقام معظم رهبری حفظه‌الله در مقابل آن‌هایی که می‌گویند علم باید بی‌طرف باشد و به این بهانه دانشگاه‌های ما را از خدمت به نظام باز می‌دارند فرمودند «علم در کشف حقیقت باید بی‌طرف باشد» به این معنی که به اسم علم نباید اندیشه‌ها و تئوری‌های دستوری را طرح کرد؛ چیزی که استالین دستور داده‌بود که هر نتیجه‌ی علمی که با مارکسیسم لنینیسم مخالف است نباید طرح شود. رهبری فرمودند علم در کشف حقیقت نباید تحت تأثیر فکر و یا ایدئولوژی خاصی باشد ولی در استفاده از آن مسلّم باید علم در خدمت مردم و نظامی باشد که در خدمت مردم است این غیر از آن است که در فلسفه می‌خوانید نگاه غربی مبتنی بر مبانی آن است نسبت به عالم هستی و نگاه دینی مبتنی بر نگاه آن است نسبت به عالم هستی که در یک نگاه اراده‌ی تخریب طبیعت نهفته‌است و در نگاه دینی اراده‌ی تعامل با طبیعت نهفته‌می‌باشد. موفق باشید.
نمایش چاپی