بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8857
متن پرسش
حضور استاد عزیز سلام دلیل عقلی ( و نه نقلی ) بر زنده بودن امام چیست و به چه دلیل عقلی بشریت بدون امام زنده که هدایت به امر نماید نمی ماند؟ و چه اشکالی عقلی پیش می آید که هدایت امری و باطنی و تکوینی را به حقیقت محمدی صلواه الله علیه نسبت دهیم و نه به امام زنده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: طبق قاعده‌ی جمع تنزیه و تشبیه در مورد حقایق قدسی، حقیقت محمدی«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» مظهر متعیّن می‌خواهد که در حال حاضر همان مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، همان‌طور که حضرت محمد«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» در زمانی مظهر حقیقت محمدی بودند. دلایل زنده‌بودن حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» عرض کرده‌ام. موفق باشید
8841
متن پرسش
سلام. انشاءالله خدا به شما استاد عزیز خیر بی پایان عطا کند. مشکلی دارم که نمیتوانم حضورا از کسی راه حل بخواهم. (خیلی خجالت میکشم) من نمیتوانم مصیبت و غم شهادت معصومین (به خصوص امام حسین (ع)) را حس کنم و اشک بریزم. وقتی به این مشکلم فکر میکنم بغض راه گلویم را میگیرد. به خاطر همین هم حالم بدتر میشود چون فکر میکنم این ناراحتی از روی خودخواهی (و فکر کردن به پستی خودم) است. البته گاهی که مداحی به جای ذکر مصیبت مسائل مربوط به محبت و عظمت معصومین را مطرح میکند (به خصوص پیرامون امام زمان (عج)) اشک و غمی دارم. ولی حرف کربلا که میشود (به خصوص اگر روضه فاش بخوانند) مثل تکه سنگی بی احساس میشوم (او اشد قسوه) وقتی به این مشکل فکر میکنم از خودم متنفر میشوم. به خصوص که تصمیم دارم وارد عالم طلبگی شوم و تنها چیزی که باعث شک در تصمیمم میشود همین مشکل است (میترسم در لباس دوستانشان با ایشان دشمنی کنم) لطفا مرا از این برزخ نجات دهید. خدا خیرتان بدهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: این چیزی نیست که ذهن خود را به آن مشغول کرده‌اید. اگر از یک طرف ارزش بندگی خدا آرام‌آرام برایتان روشن شود و از طرف دیگر با مطالعه‌ی کافی متوجه مقام سیدالشهداء«علیه‌السلام» به عنوان قله‌ی بندگی شود، مطمئناً آن می‌شود که باید بشود. «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس.... خودْ راه بگویدت که چون باید رفت». موفق باشید
7659
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید، نگاهی به جهان موجود است که همه چیز را دارای ذات می پندارد و اینگونه توصیف می کند که تمام جهان پیرامون و هر آنچه در آن است همه به یک عین الوجودی بازمی گردد پس هر چیزی دارای عالمی است که این عالم باید در راستای عالم توحیدی قرار گیرد. حال با این نگاه علوم نیز دارای ماهیت تعریف می شوند و در واقع گفته می شود که چون این علوم برگرفته از تفکر انسان های غربی است که از فضای توحیدی جدا هستند، پس این علوم نیز ذات غربی و شیطانی بوده و هر فرد با مطالعه این علوم از فضای توحیدی و الهی فاصله می گیرد. حال اگر اینگونه باشد و علوم دانشگاهی نیز دارای فضای غربزدگی باشند که عالم انسان ها را عوض می کنند پس چگونه فردی مثل شهید چمران از این سیستم بیرون می آید و یا اگر چمران را به فضای جبهه و جنگ مرتبط سازیم، شهدای هسته ای را چگونه می توان توجیه کرد؟؟؟ تقاضا دارم در این زمینه توضیحات کامل را بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: اگر انسان با خودآگاهی به علم غربی نظر کند دیگر گرفتار وجه شیطانی آن نمی‌شود. مثل آن‌که شما وقتی دارید فیلمی را تماشا می‌کنید متوجه باشید همه‌ی حرکات و اشک و خنده‌ی افراد فیلم، یک نوع بازی است، در این صورت مسحور فیلم نمی‌شوید. اگر ما با نور شریعت با غرب برخورد کنیم نه‌تنها شیفته‌ی آن نمی‌گردیم، بلکه علم غربی را در بستری قرار می‌دهیم مثل کاری که شهید آوینی با دوربین کرد و در همین دستگاه رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: من شیطان خود را تسلیم کردم. ولی مشکل عموم مردمی‌اند که نه چمران‌اند و نه آوینی و ناخودآگاه تحت تأثیر فرهنگ شیطانی غرب قرار می‌گیرند و رهبر انقلاب«حفظه‌اللّه» در سخنان اخیر خود در 15/12/92 فرمودند: «باطن این تمدن مادی که ضد انسان است، ضد فطرت الهی است، دارد خودش را نشان می‌دهد ....... از پرده برون افتاده آن فساد باطنی و درونی». موفق باشید
7119
متن پرسش
به نا م خدا و با سلام خدمت استاد عزیز در جمع بندی نظریات شما نسبت به ابوبکر و عمر و عایشه و طلحه و زیبر نتیجه می گیرم شما یک نرمش فوق العادهای نسبت به اینان نشان می دهید تو گویی اینها یک اشتباهی و یک اجتهادی غلط انجام داده اند و ما به انها انتقادی داریم درست است ما نباید به خاطر وحدت سخن نا به جایی بگوییم ولی تقلیل مسئله تا این حد آیا درست است آیا حجابی که آنها ایجاد کردند و اسلام را به حاشیه رانند و قرنهاست مسلمانان را از اب زلال ولایت محروم کردند و ان همه نافرمانی از سخنان پیامبر داستان قلم و دوات وهزاران نکته دیگر این قدر ساده است در ضمن روایاتی که اساسا آن دو نفر را مسلمان نمی داند و لعن را بدون نام بردن استفاده کرده است چه می شود سخن حضرت زینب در عاشورا و حتی روایتی که در احتجاج است که امام علی فرمود من از جانب پیامبر اختیار دارم و ایشان را از همسری پیامبر خلع کردم نقل به مضمون را چه باید کرد ایا اساسا شما عایشه را جناب می دانید یا حفظ وحدت این گونه اقتضا می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیره‌ی من و شما در این موارد باید سیره‌ی علمای بزرگی مثل حضرت امام و رهبری عزیز باشد که تعبیر جناب عایشه را برای همسر پیامبر به‌کار می‌بردند و بهترین کتاب را برای کالبدشکافی جریان انحراف در صدر اسلام «الغدیر» می‌دانم و سوز متعالی حضرت علامه امینی. ببینید آن علماء بزرگ در جمع‌بندی خود چگونه برخورد کرده‌اند. حقیقتاً موضوع انحرافی که در صدر اسلام پیش آمد و بنده سعی کردم در کتاب «بصیرت حضرت فاطمه«سلام‌اللّه‌علیها» عرایضی داشته باشم، چیزی نیست که بتوان به‌راحتی از آن گذشت و اصلاً بحث تقلیل موضوع نیست، بحثِ درست‌برخوردکردن با موضوعی است که به گفته‌ی علامه امینی با هزاران حاشیه همراه شده و حالا کار را بسیار حساس کرده. موفق باشید
6994
متن پرسش
سلام علیکم . استادتفسیر تسنیم حضرت آیت الله جوادی خیلی کامل و جامع است .پس چرا شما همیشه المیزان را مد نظر دارید ؟ البته من به شخصیت عرفانی علامه و تجرد روحی شان آگاه هستم . خودم تا به حال المیزان نخواندم ولی یکبار با خودم گفتم وقتی تفسیر تسنیم با این همه توضیح و تشریح هست چه نیازی به المیزان است ؟ شما توصیه به خواندن المیزان میکنید یا تسنیم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما عنایت دارید که حضرت آیت‌اللّه جوادی در دروس تفسیر خود اصرار دارند عزیزان ابتدا المیزان را مطالعه کنند و در جلسه حاضر شوند زیرا تفسیر حضرت استاد شرح المیزان است و جامعیت المیزان بر سر جای خود محفوظ است. موفق باشید
6713
متن پرسش
سلام. 14معصوم هم دارای نفس ناطقه هستند. آیا انسان کامل بودن حضرات معصومین علیهم السلام به اعتبار همین نفس ناطقه می باشد؟ اگر جواب پرسش قبلی درست باشد باید این گونه گفت که حضرات 14 معصوم به علاوه دیگر انبیاء انسان کامل اند به این اعتباراما فرقی که بین دیگر انبیاء و14 معصوم وجود دارد این است که این بزرگواران دارای خلقت خاصی قبل از به وجود آمدن نفس ناطقه شان می باشد واز این جهت با دیگر انبیاء متفاوت وبرترند که همان حقیقت نوری شان می باشد آیا این درست است وانبیا دیگر دارای خلقت نوری نیستند؟ یک پرسش دیگر اینکه می گویند انسان های کامل از ابتدا کامل بوده اند وسیر تکامل درآنها وجود ندارد چگونه است یعنی به محض افاضه روح به جنین که نفس ناطقه خلق می شود تا پایان زندگی در زمین آنها کامل هستند وفقط تکاملشان به حفظ عصمت است؟ اگر این را بپذیریم چگونه می شود این موضوع را که در یک زمان خاص مثلا در زمان نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت(ص) هم ایشان هستند هم حضرت امیر وهم حسنین(ع)وبافرض قبلی همه ی این عزیزان کامل هستند وکامل نمی شوند وازجهتی داریم که انسان کامل ظرف ظهور تمام اسماءالله است ویکی از اسماء الله من لیس کمثله شیء می باشد ومطمئنا از این باب باید انسان کامل یکی باشد با این تفاسیر باید قبول کنیم که این عزیزان در زمان حیات پیامبر انسان کامل نبودند و پی در پی وبعد از شهادت هر عزیزی عزیز دیگر مقام انسان کامل را دارا می شود؟ویا به گونه ای دیگر است؟ ویک سوال هم این که آیا حضرت زهرا سلا الله علیها هم انسان کامل اند به آن معنای قبلی واگر می باشند چگونه است چون در زمان حیات حضرت محمد (ص) که ایشان بودهاند وبعد امیرمومنین(ع) وایشان در این بین با این مبنا که انسان کامل یکی است هیچ زمانی برای انسان کامل بودن نداشتند. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما که بحمداللّه مباحث را و کتاب‌ها را دنبال می‌کنید پیشنهاد می‌کنم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را نیز با دقت مطالعه فرمایید زیرا در بستر مطالب آن کتاب راحت‌تر توانسته‌ام این نکات را عرض کنم 1- در هر حال باید گفت: انسان کامل‌بودن ائمه«علیهم‌السلام» به جهت اتحاد نفس ناطقه‌ی آن بزرگواران است با نور عظمت‌شان و انجام عبادات کامل برای حفظ این اتحاد است و همه‌ی انبیاء به نحوی با نور عظمت رسول خدا و ائمه«علیهم‌السلام» مرتبط بوده‌اند و از این جهت همه‌ی آن‌ها دارای خلقت نوری هستند و از نبوت و ولایتِ ختم نبوت و ختم ولایت بهره گرفته‌اند. 2- آری حضرت حق در علم خود دید آن ذوات مقدس می‌توانند عصمت را حفظ کنند و لذا آن‌ها را معصوم آفرید و تکامل آن‌ها حفظ آن عصمت بود و از آن جهت که همه‌ی آن‌ها در مقام نوری‌شان یک نورند با ظهورات مختلف ،هرکدام در زمان خود بر اساس ظرفیت زمان‌شان آن نور را اظهار می‌کنند و بدین لحاظ اگر زمانه، زمانه‌ی ظهور آن نور از طریق حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است بقیه با تبعیت کامل از حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عصمت خود را حفظ می‌کنند در عین آن‌که در آن زمان یک نفر است که مظهر «لیس کمثله شیئ» حضرت حق است و زهرای مرضیه«علیها‌السلام» نیز انسان کامل‌اند از آن جهت که تمام حقیقت شریعت محمدی را تصدیق کردند و با رعایت همه‌ی آن دین عصمت و کمال خود را محفوظ داشتند. موفق باشید
3655
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوارم - مشغله شدید کاری دارم از صبح تا شب مجبورم بخاطر مسئولیت سنگینی که دارم _ شهردار_ درگیر موضوعات مختلف باشم از این رو فراغت فکری خیلی کم دارم شاید بگویم اینقدر مسائل کاری در ذهنم خطور می کند که شاید به جرات بتوان گفت اصلا نمیتوانم خلوت داشته باشم چندبار تصمیم گرفتم تا استعفا بدهم بلکه خودم را گم نکنم ولی از طرف دیگر احساس تکلیف میکنم چون واقعا در این مسئولیت میتوانم به مردم خدمت نمایم حضرتعالی چه توصیه ای به بنده جهت فارغ نمودن ذهنم از مشغله ها دارید، جالب اینکه اگر بخواهم شبی برخیزم و نماز بخوانم تمام طول نماز شبم به شدت درگیر مسائل و مشغله هایم میشود از پاسخگویی تان سپاسگزارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نیت خدمت به مردم کار را ادامه دهید ولی جمله‌ی حضرت علی«علیه‌السلام» را فراموش نفرمایید که فرمودند: «ْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی‏» بنا ندارم به قیمت اصلاح شما خود را فاسد کنم. سعی کنید حضور در جلسات دینی و مطالعه‌ی کتب اخلاقی را با مسئولیت اجرایی هر دو را با هم داشته باشید. موفق باشید
2126
متن پرسش
سلام و وقت بخیر من دختری هستم 26 ساله چطوری در کشاکش گناه مقاومت کنم ؟ روحم خیلی خسته شده . از کجا شروع کنم برای شناخت خدا و خودم ؟ تصویر روشنی از خودم می خواهم . به دنبال فهم عملی هستم . کمکم کنید تا راه را بشناسم و عمل کنم . چه مقدماتی لاز م است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اول باید متوجه ابدیت خود بشوی و بدانی در ابدیت خودت هستی با خودت، آیا انسانی که همه‌ی فکر خود را مشغول امیال بدن خود کرده است در آن‌جا با چه کسی زندگی می‌کند؟ با خودی که هیچ بهره‌ای از اُنس با خدا ندارد؟ یا با خدایی که در دنیا با عبور از امیال خود پیدا کرده؟ کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله ما را با خود و با دیگران و با خدا آشتی می‌دهد و از این‌همه نظر به امیال بدنی آزاد می‌کند. میل به گناه مثل میل به خاراندن سری است که گرفتار قارچ کچلی است، هرچه بخارانی می‌خارد و تا خون‌افتادن پوست سر کار ادامه می‌یابد، کافی است انسان در مقابل این سرخاراندن مقاومت کند تا از سرخاراندن پی در پی نجات یابد. موفق باشید
1899
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز از مباحثی که این مدت در سوالات کم وبیش در مورد اعیان ثابته شده کمی گیج شدیم. آیا اعیان ثابته همان خزائن غیبی هر شیئی هستند که در قرآن آمده؟ آیا کل عالم یک عین ثابته دارد ویا هر جزئی از هر عالمی یک عین ثابته خاص دارد؟ آیا عین ثابته همان وجود اشیاء قبل الخلق در علم الهی هستند یعنی همان علم اجمالی حق به مخلوقات قبل الخلق است وبعد خلق به علم تفصیلی می آید؟ اگر هر کسی عین ثابته خاص خود را دارد آیا با انس با آن حقیقت می تواند به اسرار عالم غیب راه پیدا کند؟ اگر این عین ثابت است پس تغییرات 180 درجه ای در شخصیت بعضی افراد از چیست؟ آیا قائل شدن به وجود این اعیان مستلزم جبر نیست یا اینکه جوابش همان علم خداوند به مختار بودن ما در افعال است؟ آیا منبعی هست از آثار خودتان یا حضرت امام یا دیگر بزرگان تا در این مورد مطالعه درستی داشته باشیم؟ از توجه شما بسیار ممنونم
متن پاسخ
تعالی؛ علیک السلام: 1- اعیان ثابته جنبه‌ی امکانی مخلوقات است در علم الهی 2- ظاهراً اولیاء الهی متوجه عین ثابته‌ی خود و بقیه می‌شوند 3- درجواب سؤال شماره‌ی1364 دلایل آن‌که عین ثابته منجر به جبر نمی‌شود آورده شده است. در کتاب‌های عرفانی که بر مشرب ابن‌عربی بحث کرده است به عین ثابته پرداخته شده. ولی کتاب مستقلی سراغ ندارم. موفق باشید
481

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند اینجانب فوق لیسانس الهیات هستم. پروژه ای تحقیقاتی بر عهده بنده گذاشته شده است با عنوان «جایگاه هنر در فرهنگ اسلامی». می خواستم در ابتدای امر از نظرات حضرتعالی در این زمینه استفاده و راهکارهای پرداختن به این موضوع را از قلم و بیان شما استخراج کنم. منتظر رهنمودهای شما هستم. در پناه حضرت حق مؤید باشید.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی بنده در این رابطه تخصصی ندارم. فکر می‌کنم کتاب‌های شهید آوینی و مرحوم مددپور بتوانند کمک کنند. موفق باشید
135

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
باعرض سلام .ایا یک بنده ی خدا که یک گناه کبیره را بارها انجام داده وهربار توبه کرده باز هم راهی برای اشتی با خدا دارد با اینکه می دانسته این عمل او اشتباه است و عمل او باعث حجاب او با خدا شده است.باتشکر
متن پاسخ

جواب: علیک‌السلام
باسمه تعالی؛ تا خداوند نوری در جان بنده‌ی گناهکارش می‌بیند، او را موفق به توبه می‌نماید، تا در هر توبه مزه‌ی ارتباط با خدا را به کام او بچشاند و زشتی گناه را در خود احساس کند. حارث محاسبی می‌گوید؛ برای یک گناه هفتاد بار توبه کردم تا موفق به ترک آن شدم. یعنی هفتادبار آن را مرتکب می‌شده و هفتاد بار توبه کرده تا بالاخره مزه‌ی اُنس با خدا بر مزه‌ی انجام گناه بر قلبش غلبه کرده است.

17699

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: با عرض خسته نباشید و قبولی طاعات و عبادات استاد معظم و مسوولین سایت. جدیدا بحث درباره ترنس سکسوال ها که یک نوع انحراف و اختلال جنسی دارند به طور شفاف در جامعه مطرح می شود. حتی رسانه هایی مثل تی وی پلاس دست به ساخت مستندی در این باره زدند و حتی بعضی بازیگران و چهره های معروف در این موضوع فعالند. بیماری اینگونه تعریف می شود که فرد بیمار بدون اینکه بخواهد بدن و جسمش کاملا بدن مرد است کلی اشتباها روح زنانه در آن دمیده شده و بالعکس. یعنی جنسیت کاملا مردانه است ولی رفتار و خلقیات و حتی تمایلات جنسی کاملا زنانه است و بالعکس. مراکز پزشکی ای هم در این زمینه فعالند و با حدود یک سال دوره های روانشناسی ایشان را ترغیب به تغییر جنسیت می کنند تا روح و بدن یکسان شود. حتی در قانون معافیت پزشکی سربازی هم این نوع افراد دارای معافیت دایم هستند http://vazifeh.police.ir/?siteid=25&fkeyid=&siteid=25&pageid=1688 سوال بنده این است که آیا طبق قواعد معرفت النفس این قضیه ممکن است که روح زنانه اشتباها در کالبد مردانه قرار بگیرد یا خیر؟ نحوه برخورد با این افراد در اجتماع باید چگونه باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم بنده با مواردی این‌چنین روبه‌رو بوده‌ام. احتمالاً ممکن است موضوع از این قرار باشد که در جنین، اختلالی صورت گرفته است. به این شکل که روحِ طرف مثلاً زن بوده ولی از بعضی جهت، جنین بدنِ مرد را برای خود شکل داده و یا برعکس. و از این جهت پزشک می‌تواند آن اختلالی که روح در بدن خود ایجاد کرده است را درمان کند. موفق باشید

16169

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
به نام خدا عرض سلام: یک سخنرانی از جناب آقای پناهیان مشاهده کردم که می فرمایند طبق روایات همسر هرکس مشخص است و هیچ چیزی نمی تواند آن را تغییر دهد و خیلی به این تشریفات قبل ازدواج توجه نباید کرد و عقد هرکس در آسمانها بسته شده و کسی خودش همسرش را انتخاب نمی کند. منظورشان چیست؟ با تشکر التماس دعا اگر لازم باشد می توانم از طریق تلگرام فیلم را برای جناب موسویان ارسال کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنا است که در جواب سؤال شماره‌ی 16098 و 16167 عرض شد. موفق باشید

 

13756

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: خسته نباشید و خدا قوت استاد گرامی: غرض از مزاحمت، روشی نوین در ترجمه و تفسیر قرآن توسط استاد محمد تقی فیاض بخش حفظه الله ارائه شده که تفسیر واژه محور قرآن کریم نام دارد. که متن توضیح آن را پس از سوال هایم در زیر برایتان می گذارم و نمونه عملی آن را در سایت رادیو قران گذاشته اند. حال چند سوال داشتم: 1. مرحوم جناب علامه (ره) در المیزان از این روش هم استفاده کرده اند؟ 2. این روش برای تقویت بنیه ی تفسیری خوب است؟ 3. ما ابتدا این روش را کار کنیم یا مستقیما وارد المیزان شویم؟ التماس دعا. این هم توضیحات روش: بسمه تعالی. مقدمه ای بر تفسیر واژه محور قرآن کریم آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. (مقدمه کتاب ترجمان وحی) آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. توضیح آن که: ما معتقدیم قرآن معجزه نبوی است و خطابات آیاتی که قرآن دیگران را به تحدّی فرا می‏ خواند و اعجاز خود را اثبات می‏ کند عام است یعنی اولاً خطاب تحدّی به قرآن شامل گروه خاصی نمی‏ شود و همه جن و انس را در همه ازمنه و اعصار در برمی‏ گیرد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی‏ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ‏ی وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیرًا[1]» بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آن‏ها پشتیبان برخی [دیگر] باشند. و ثانیاً اعجاز قرآن محدود به جهت خاصی نمی‏ شود، بلکه برای همه انسان‏ ها است و از هر جهتی که به حوزه‏ ی معارف وحی باز می‏ گردد معجزه است قرآن برای حکیم در گشودن ابواب حکمت و برای متکلم و فیلسوف در استدلال و مناهج گوناگون برهان و خطابه و برای فقیه و اصولی در مباحث حقوقی بهترین و عالی‏ ترین روابط فردی و اجتماعی را به ارمغان می‏ آورد و در انسان‏ شناسی و معرفت النفس یا جامعه‏ شناسی و روان‏شناسی و نیز تاریخ امت‏ ها و فلسفه‏ ی تاریخ و سایر حوزه‏ های اندیشه‏ ی بشری بهترین لعالی و دُرر را در بهترین قالب‏ ها عرضه می‏ دارد و هر کس در حد فهم و استعداد خود از گنجینه‏ ی بی‏ پایان وحی بهره می‏ برد. چنان که مولا امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - به گوشه‏ هایی از عظمت قرآن این گونه اشاره فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ... وَ بَحْراً لا یُدْرَکُ قَعْرُهُ... فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ... جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَشِ الْعُلَماءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهاءِ... وَ دَواءً لَیْسَ بَعْدَهُ داءٌ... وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ...[2]» سپس خداوند بر نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - قرآن را نازل کرد و نوری است که هرگز چراغ آن خاموش نمی‏ شود... و دریایی است که کسی به ژرفای آن نمی‏ رسد... قرآن معدن و مرکز ایمان و سرچشمه‏ های همه علوم و دریاهای بی‏ پایان علم است... خداوند قرآن را سیرابی عطش علمی همه علما قرار داد و طراوت و شادابی برای قلب‏ های فقیه و در یک کلام قرآن برای بشریت دارویی است که با آن هیچ دردی عارض نمی‏ شود... و جای امنی است برای کسی که در پناه آن قرار گیرد... ولی ریشه ‏ی اعجاز قرآن را در سرچشمه آن باید جستجو کرد خداوند در آغاز سوره‏ ی هود می‏فرماید: «الر کِتَبٌ أُحْکِمَتْ ءَایَتُهُ‏ و ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر[3]ٍ» الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است. بنابراین، حقیقت قرآن نه کتابی است از سنخ کلمه و کلام مکتوب بلکه آن حقیقتی است نوری که برای بشر تفصیل داده شد تا قابل فهم برای آن‏ها گردد. و از آن حقیقت نوری گاه به لوح محفوظ و یا کتاب مکنون و یا ام الکتاب تعبیر فرمود که هر یک با ظرایفی اشاره به جهتی از بلندای مرتبه حقیقت قرآن دارد. «بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظِ[4]» آری، آن قرآنی ارجمند است، که در لوحی محفوظ است. وجه مشترک همه این اشارت‏ ها در آن است که آن چه پیش روی ما است منزَّل آن حقیقت نوری است که به برکت وجود مقدس نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - لباس حرفی و کلامی پوشید و به گونه‏ای قابل فهم برای ما خاکیان طی بیست و سه سال تلاوت شد. «وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَهُ لِتَقْرَأَهُ‏و عَلَی النَّاسِ عَلَی‏ مُکْثٍ[5]» و قرآنی [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی. و رابطه ‏ی آن حقیقت با قرآن نازل رابطه‏ ی روح با جسد و چراغ با چراغدان و ملکه علمی یک مجتهد با تفصیل بیانات کلامی یا کتابی او است. طبعاً آن چه در لوح محفوظ و کتاب مکنون است از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج در میان ما نیست و اصولاً سنخ مکالمات کَرّوبیان در عوالم ربوبی با ناسوتیان تفاوت اساسی دارد. عالم دنیا که ادنی مرتبه‏ ی خلقت است به لحاظ مرتبه‏ ی وجودی سراسر آکنده از حجاب ماده و ظلمت جسمانیت و کدورت گناه و غفلت است و کون و فساد و تغییر و تحول و مرگ و حیات لازمه‏ ی لا ینفک آن است در چنین عالمی ارواح و نفوس در ارتباط با یکدیگر چاره ‏ای جز استفاده از زبان و قلم و کلام و کتابت ندارند و معانی در قالب کلمه و کلام به دیگران منتقل می‏ شود و الفاظ مَعْبَری برای انتقال معانی می‏ گردند اما در عالمی که سراسر تجرد و نور است و حجابی در ارتباط ارواح و عقول با یکدیگر نیست نیازی به ابزار کلامی و زبان و قلم و کتابت متعارف نیست در آن جا اگر سخن از لوح و قلم و املاء و کتابت است اشاره به جهات دیگر از انتقال معنا از مبدأ فاعلی به قابلی و ثبت آن در خزائن الهی است و هر اسمی در هر عالم به تناسب آن عالم باید معنا شود و تطبیق آن‏ها به عالم دنیا اشتباه بزرگی است چنان که در مراتب روح انسانی نیز هنگامی که یک معنای لطیف از مرتبه‏ ی عقلی تا مرتبه‏ ی لفظی تنزل پیدا می‏ کند در هر مرحله احکام خاص خود را دارد و هرگز ملکه اجتهاد یک مجتهد در مرتبه‏ ی عقلی از سنخ کلمه و لفظ نیست اما هنگامی که در مقام بیان و تعلیم و تعلم تفصیل می‏ یابد و به صورت کتبی یا کلامی درمی‏ آید به کتاب جواهر الکلام در فقه یا اسفار اربعه در حکمت متعالیه و یا تجرید الاعتقاد در کلام ظاهر می‏ شود و رابطه‏ ی این تفصیل با آن حقیقت رابطه‏ ی جسم با روح و لفظ با معنا است. حقیقت قرآن نیز در خزینه‏ ی غیب الهی و در احکم و اتقن و اشرف مراتب نزد پروردگار است و آن مرتبه به حدی مجید و علی و حکیم است که جز کرّوبیان و اولیای الهی که مطهّر از همه‏ ی ارجاس و آلودگی‏ ها هستند هیچ کس را یارای رسیدن به آن مرتبه نیست. «إِنَّهُ‏ و لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ‏ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[6]» که این [پیام‏] قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک‏شدگان بر آن دست نزنند. و حتی اگر به مراتب نازله‏ ی این حقیقت در آسمان‏ های میانی و قبل از آسمان دنیا گوش نامحرم و دست ناپاکی بخواهد نزدیک شود به سختی گرفتار شهاب نگهبانان خزائن الهی می‏ گردد. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَآءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شُهُبًا * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْأَنَ یَجِدْ لَهُ‏و شِهَابًا رَّصَدًا[7]» و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. و در [آسمان‏] برای شنیدن، به کمین می‏ نشستیم، [امّا ]اکنون هر که بخواهد به گوش باشد، تیر شهابی در کمین خود می‏ یابد. بنابراین حقیقت کلام الهی هنگامی که از آن مرتبه علی و حکیم به مراتب نازله‏ ی عوالم پایین‏ تر فرود می‏ آید در هر مرتبه لباس مناسب آن مرتبه را به خود می‏ گیرد و در انزل مراتب لباس عالم دنیا را بر تن می‏ کند تا برای اهل آن قابل فهم باشد و به این ترتیب آن معارف نوری لباس کلمه و کلام به خود گرفت و آن حقیقت لا حد و بی‏ انتها مقیّد به لباس الفاظ و حروف شد و طبعاً مثل سایر حقایق بلند که هرگز همه‏ ی معنا با همه گستردگی در قالب لفظ قابل انتقال نیست و هر ظرفی به مقدار استعداد و گنجایشی که دارد کمالات مظروف خود را اظهار می‏ نماید کلام عِلْوی در قالب سِفلی بر بشر خاکی عرضه شد تا هر کس در حد استعداد و ظرفیت روحی که دارد از اشارت‏ های قرآن به حقایق پشت پرده پی ببرد، مثلاً این که در اولین آیه سوره‏ ی بقره می‏ خوانیم: «الم * ذَ لِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ[8]» الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدی نیست. و هنگامی که می‏ پرسیم چرا نفرمود: «هذا الکتاب» و به قرآن با اسم اشاره به دور خطاب کرد، جواب می‏ شنویم چون «ذلک» برای اشاره به مقام بلند و عظیمی که قابل اکتناه نیست نیز به کار می‏ رود و از این اشارت هر کس به مقدار درکی که از کتاب الهی دارد به عظمت آن پی می‏ برد و یا هنگامی که در اول سوره‏ ی توحید می‏ خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و از ضمیر بدون مرجع بارز «هو» سؤال می‏ کنیم ادیب پاسخ می‏ دهد که این گونه ضمائر در اول کلام را ضمیر شأن می‏ گویند و برای بیان عظمت خبر خود ذکر می‏ شوند مثل: «هو الامیر قادمٌ.» او است امیر بزرگ که می‏ آید. اما اگر از این اشارت قرآن به حقیقت معنای اللَّه در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» توجه کنیم و این که هر ضمیری اشاره به اسم بارزی دارد و مرجع در ضمیر شأنِ «هو» در این آیه هر چند اسم بارزی نیست، اما اشاره به حقیقت آشکار و روشنی دارد که ندای فطری هر موجودی به آن مشیر است و لذا در این جا نیز این اشارت قرآن بیانگر حقیقتی است که به طور صریح‏ تر در آیه‏ ی 172 سوره‏ ی اعراف بیان شد و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی‏ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی‏ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی‏ شَهِدْنَآ» و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه‏ ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: [آری ما یکتایی تو را دیدیم و ]شهادت دادیم. بنابراین اشارت کوتاه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» نه فقط همان ضمیر شأن است بلکه دریا دریا سخن‏ های نهفته در درون خود دارد که با اهلش در میان می‏ گذارد و هر کس از آیات کتبی قرآن به آیات آفاقی و انفسی قرآن به میزان درک و استعداد و سعه صدر و طهارت دلی که دارد پی می‏ برد و قرآن صامت برای او به همان مقدار ناطق می‏ شود و چه زیبا فرمود امیر بیان و مولای متقیان علی - علیه‏ السّلام - : «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ، أَلا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَواءَ دائِکُمْ...[9]» آن قرآن بلندمرتبه است، او را به سخن آورید ولی با شما سخن نمی‏ گوید ولی من از آن خبر می‏ دهم، بدانید که در قرآن علوم گذشته و آینده است، و دوای همه‏ ی دردهای شما... و اگر کوه‏ ها پرتوی از تجلی الهی را نتوانستند تحمل کنند و مندک شدند و موسای کلیم نیز بیهودش بر زمین افتاد پس چگونه است که امام صادق - علیه‏ السّلام - فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلامِهِ وَ لکِنَّهُمْ لا یُبْصِرُونَ.[10]» به درستی که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی کرد ولی آن‏ها او را نمی‏ بینند. ولی در مساجد و معابر و مجالس ختم و عزا قرآن خوانده می‏ شود، اما هیچ اتفاقی در کسی نمی‏افتد و کسی منقلب نمی‏شود. ریشه ‏ی همه‏ ی این غفلت‏ ها و کج‏روی‏ ها در آن است که ما در عبارت باقی ماندیم و از اشارت‏ ها غافل شدیم، و از آیه به ذو الآیه و از سایه به آفتاب پی نبردیم و الّا بودند در میان اولیای الهی کسانی که با شنیدن یک آیه و تکرار آن از خود بی‏خود می‏ شدند، چنان که امام صادق - علیه‏السّلام - در هنگام تلاوت سوره‏ ی حمد در نماز هنگامی که به آیه‏ ی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسیدند آن را آن قدر تکرار کردند تا به آن جا که حال غشوه به حضرتش دست داد و وقتی از ایشان درباره‏ ی علت آن سؤال کردند حضرت فرمود: «لازِلْتُ أُکَرِّرُها حَتّی‏ سَمِعْتُها مِنْ قائِلِها.[11]» دایماً آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده‏ اش شنیدم. و خداوند خود در آیه‏ ی 23 سوره‏ ی زمر حال اولیای خود را در تلاوت آیات الهی این گونه بیان می‏ فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی‏ ذِکْرِ اللَّهِ» خدا زیباترین سخن را [به صورت‏] کتابی متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان می‏ هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه می‏ افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم می‏ گردد. اما چه شد که ما اشارت‏ ها را فدای عبارت‏ ها و رعایت‏ ها را فدای حکایت‏ ها کردیم و قرآن را به کتابت و قرائت‏ های گوناگون و تلاوت را در صوت و لحن و یا حفظ محدود کردیم و آیا هشدار امام جواد - علیه‏ السّلام - در معنای دور افکندن کتاب خدا پیرامون آیه 101 سوره‏ ی بقره کافی نیست، آن جا که فرمود: «نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَبَ کِتَبَ اللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنان که گویی [از آن هیچ ]نمی‏ دانند. و امام - علیه‏ السّلام - در معنای «نبذ الکتاب» فرمودند: «و کان مِنْ نَبْذِهِمُ الکتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه و حَرَّفُوا حُدودَه، فَهُمْ یَرْوُونَه و لا یَرْعُونَه وَ الجُهّالُ یُعْجِبُهُم حِفْظُهم لِلرّوایةِ، وَ العلماءُ یَحْزَنُهم تَرکُهُمْ لِلرِّعایَةِ.[12]» دورافکندن کتاب خدا به این بود که حروف و ظاهر کتاب را گرفتند، ولی حقیقت آن را رها کردند، آن‏ها کتاب خدا را می‏ خواندند و برای دیگران بیان می‏ کردند اما عمل به احکام و فرامین آن نمی‏ نمودند. افراد نادان و جاهل از این که آن‏ها قرآن را به خوبی می‏ خوانند و یا حفظ می‏ کنند خوشحال می‏ شدند، اما علمای ربانی از این که آنان از حقیقت قرآن فاصله گرفتند و در عبارت‏ ها ماندند محزون می‏ شدند. آن چه عرض شد پرتوی از انبوه اشارت‏ های قرآن و کلام معصوم - علیه‏ السّلام - بود تا مبادا کسی گمان کند قرآن محدود به همین یکصد و چهارده سوره و شش هزار و ششصد و اندی آیه است و هنگامی که خداوند در پانزده مورد صریحاً خطاب به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - [ما ادریک‏] و یا [ما یدریک ] می‏ فرماید و به خصوص در آیات 17 و 18 سوره‏ ی انفطار که سخن از روز قیامت و روز ظهور حقیقت قرآن و تأویل کتاب الهی است. دو بار به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - خطاب «مَآ أَدْرَلکَ» می‏ شود تکلیف امثال ما روشن است!! «وَ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» و تو چه دانی که چیست روز جزا. باز چه دانی که چیست روز جزا؟ بنابراین اگر رابطه‏ ی حکایت‏ های قرآن با اشارت‏ های آن و تنزیل با تأویل رابطه‏ ی ظاهر با باطن است و قرآن نازلی که در میان ما است پرتوی از حقیقت قرآن در لوح محفوظ است پس امت اسلام مأمور به فهم حقیقت قرآن و دسترسی به روح کلام الهی است و چنان که جسم بی‏ روح و چراغ دان بی‏ نور ارزشی ندارد و در روابط متعارف اجتماعی مخاطب جسم‏ها ارواح آن‏ها است و کسی با مرده‏ ی بی‏ روح سخنی نمی‏ گوید. قرآن خالی از حقیقت نیز تنها الفاظی است که می‏ تواند دست‏آویز هر نا اهلی قرار گیرد و روزی بر منبر پیامبر اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - از دهان بوزینگان اموی و مروانی خارج شود و روز دیگر بر سر نیزه‏ ها رود و در جنگ صفین دست‏آویز قاسطین زمان بر علیه ولی دوران و همه ایمان امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - قرار گیرد. ولی در هر صورت از همین ظاهر می‏ باید به باطن رسید و با تدبر در همین قرآن نازل روح را صیقل داد و به مقدار صفا و طهارت از سفره‏ ی ادبستان الهی بهره‏ مند شد. پیامبر گرامی اسلام - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - می‏ فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ، فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ.[13]» این قرآن سفره‏ ی گسترده ادب الهی است. پس هر چه می‏ توانید و فرصت دارید از این سفره بهره‏ مند شوید. پس همه سخن به چگونگی بهره‏ مندی از این ظاهر برای نزدیک شدن به روح قرآن است. یعنی این قرآنی که در میان شما است، سفره‏ ی گسترده‏ ی الهی در روی زمین است و تا در عمر کوتاه خود فرصت دارید، و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان نعمت الهی بهره ببرید که با بانگ رحیل ملک الموت و تمام شدن فرصت عمر دنیایی، شما را از کنار این سفره - چه بخواهید و نخواهید - برمی‏ دارند پس تا فرصت‏ها از دست نرفته است و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان گسترده‏ ی الهی بهره ببرید. نویسنده‏ ی لسان العرب - به نقل از ابوعبیده - «مَأدُبَه» را «مَأدَبَة»، مصدر میمی از ادب می‏ داند و می‏ گوید: «مَأدَبَة» با سیاق روایت سازگاری بیشتری دارد، به این ترتیب معنای روایت این چنین می‏ شود: ای انسان‏ها! بدانید این قرآنی که بین شما است، مجموعه‏ ی ادب الهی در روی زمین است. پس تا آن جا که می‏ توانید از این ادبستان الهی بهره گیرید، زیرا با جمع شدن بساط زندگی در دنیا و کوچ به عالم آخرت، حسرت از محرومیّت از قرآن فایده‏ای ندارد. در هر حال، خداوند در سوره‏ ی زخرف می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ ‏و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[14]» حاء، میم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی [لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحکمت است. معنای ام الکتاب در آیه‏ ی شریفه چنان که از واژه امّ و کتاب [به معنای مکتوب ] برمی‏ آید یعنی گنجینه و خزینه‏ ای که مرکز و محور سایر کتاب‏ ها و خزائن است و این حقیقت از یکسو متصف به علوّ و تعالی است که تنها اولیای الهی و مطهرین به آن دسترسی دارند و از سوی دیگر حکیم و ریشه‏ دار و محکم و در هم پیچیده است و برای فهم و تعقل در آن باید به لباس تفصیل و کتابت و در قالب حروف به زبان عربی در آید تا قابل بیان و تعلیم و تعلم گردد. از سوی دیگر عقل حکم می‏ کند بین ظرف و مظرف باید تناسبی وجود داشته باشد و هر لباسی زیبنده‏ ی شخصیت خاص خود است و طبعاً حقیقت قرآن و کتاب مکنون الهی هنگامی که از مرتبه علی و حکیم خود بر عالم دنیا عرضه شود و لباس کلمه و کلام بر خود بپوشد در احسن کلمات و زیباترین ترکیب‏ ها بر قلب رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - نازل می‏ شود و سرّ اعجاز قرآن در همه ابعاد علمی و هنری و ادبی و بلاغی در همین نکته است، و هر معنای بلندی هنگامی که در قالب لفظ مقید می‏ شود محدود به اعتبارات قراردادی و لفظی می‏ گردد و هرگز کلمات لفظی نمی‏ توانند تمام بار معنای حقیقت خود را به طور کامل به مخاطب حمل کنند، چنان که یک نویسنده یا سخنران هر مقدار تلاش کند نمی‏ تواند تمام بار معانی بلندی را که در نظر دارد در کتابت یا خطابه به دیگری منتقل کند و به همین دلیل است که در ادبیات عرفانی ما باب تشبیه و مجاز و کنایه باز شد و از شدت شوق عبد به معبود خود به عشق و از بی‏خودی بنده در درگاه مولا به مستی و از افاضات خاص الخاص مولا به بندگان خاص خود و در نتیجه از خودی گرفتن آن‏ها به مِی و شراب و از ظرف دل عبد در برابر جلوه‏ های گوناگون مولا به پیاله و جام و خم از وسائط فیض جمالی و جذبی حق به ساقی و یا گردش جام تعبیر شد. و آیا می‏ توان از کلام دیگری که ظرفیت تحمل این همه معنا را داشته باشد استفاده کرد؟، اجازه بدهید به دو نمونه از غزلیات خواجه شیراز اشاره‏ ای کنیم و درک لطایف آن را به نکته سنجی خوانندگان عزیز واگذاریم. اَلْمِنَّةُ لِلّه! که دَرِ میکده باز است‏ وین سوخته را بر دَرِ او روی نیاز است‏ خُم‏ها همه در جوش و خروشند زِ مستی و آن مِی که در آن جاست، حقیقتْ نه مجازاست[15] * * * نوش کن جامِ شرابِ یک منی‏ تا بدان بیخِ غم از دل برکنی‏ چون ز جامِ بی‏خودی رطلی کشی‏ کم زنی از خویشتن لافِ منی‏ دلِ به مِی دربند تا مردانه‏ وار گردنِ سالوس و تقوی‏ بشکنی[16] اکنون اگر صاحب کلام خود خالق کلام باشد و اگر اشرف و امتن و اتقن و احسن معارف را بخواهد از گنجینه علی و حکیم خود بر عالم دنیا نازل کند، آیا جز در قالب احسن حدیث و ابلغ موعظه نازل می‏ کند؟ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا[17]». بنابراین، گستره‏ ی اعجاز قرآن محدود به ادب و بلاغت و بیان و یا پیشگویی‏ هایی تاریخی نمی‏ شود، بلکه سرّ اعجاز قرآن در قدرت حمل خزینة لا یتناهای الهی است که بتواند آن کتاب مکنون را که در لوح محفوظ و ام الخزائن و ام الکتاب است در قالب الفاظ و کلمات به بهترین وجه منتقل نماید تا هر کس در حد استعداد و فهم و طهارت و خلاصه شرح صدری که دارد از نردبان کلمات معبر الفاظ قرآن به حقیقت این کتاب عزیز که «لَّا یَأْتِیهِ الْبَطِلُ مِن‏م بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ»(20) دست یابد. بنابراین، هر چند آن چه در میان ما است صورتی از آن حقیقت و لباسی از آن معنا است، ولی راه رسیدن به آن معنا نیز از همین صورت و لباس عربی آغاز می‏ گردد و رابطه‏ ی این صورت با آن حقیقت و باطن رابطه‏ ی طولی است که هرگز انفکاک‏ پذیر نیستند. «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْءَانَ[18]» ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم. بنابراین، نتایج به دست آمده را در چند عبارت کوتاه تکرار می‏ کنیم: 1. قرآن حقیقتی ذو مراتب است و آن چه در دست ما است انزل مراتب این حقیقت است. 2. حقیقت قرآن از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج نیست، بلکه حقیقتی نوری و از سنخ مجردات و اسمای مجرده‏ ی الهی است. 3. رابطه‏ی آن حقیقت و این کتاب نازل رابطه‏ ی ظاهر و باطن و جسم با روح و تلألؤ چرغدان با چراغ داخل آن است. 4. به دلیل سنخیت عقلی ظرف و مظروف آن حقیقت علی و حکیم با همه‏ ی گستره‏ ای که دارد اگر بخواهد در قالب ادبی و لفظی درآید در بهترین قالب باید عرضه شود و سر اعجاز قرآن و گستره‏ ی اعجاز این کلام الهی و تحدّی قرآن در همه‏ ی ابعاد و در همه‏ ی اعصار در همین نکته است. «وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی‏ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ[19]» و اگر در آن چه بر بنده‏ ی خود نازل کرده‏ ایم شک دارید، پس - اگر راست می‏ گویید - سوره‏ ای مانند آن بیاورید. 5. راه رسیدن به آن حقیقت عِلوی از طریق همین ظاهر لفظی و نیل به حقیقت قرآن با تدبر در همین قرآن نازل است، هر چند که شرط لازم آن طهارت باطن از همه‏ ی آلودگی‏ های شرک و کفر و گناه است. اکنون می‏ گوییم: اولاً ظاهر ادبیات قرآن به زبان عربی است و هر چند عربیت قرآن به دلیل مبدأ نزول این کتاب عزیز در میان قوم عرب بوده است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ[20]» اما زبان عربی به دلیل ویژگی‏ های خاصی که دارد در میان سایر زبان‏ ها بهترین محمل در حمل کلام وحی است. گستره‏ ی واژه‏ ها، اشتقاق‏ های گوناگون اسمی و فعلی این زبان و حتی رابطه‏ ی ریشه‏ های لغات با معنای آن‏ها و به وجود آمدن انواع اشتقاق‏ های صغیر و کبیر و اکبر در لغت و کشف روابط ظریفی که میان معنای هر واژه و حروف آن وجود دارد که علم اصوات را در این زبان رغم زده است و ده‏ها لطایف دیگر در مفردات کلماتِ این زبان قدرت انتقال معنا را در انتخاب واژگان بیش از هر زبان دیگری به صاحب سخن می‏ دهد و این همه در کنار ادبیات این زبان در ترکیب لغات و علم نحو و بلاغت و معانی و بیان که به جرأت می‏ توان ادعا کرد هیچ زبانی در تاریخ بشریت قدرت خلق این همه آثار ادبی و هنری در رشته‏ های مختلف نظم و نثر را نداشته است و در این فضا است که معجزه‏ ی الهی در بهترین قالب‏ها بر زبان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - جاری می‏ شود و آن چنان قلب‏ ها و فکرها را مجذوب خود می‏ کند که دوست و دشمن در برابر عظمت این کتاب الهی زانو می‏ زنند و جز تحسین و یا سکوت راه دیگری ندارند و اگر راهی داشتند نیازی به این همه جنگ و خونریزی و هزینه در مبارزه با قرآن نبود، تنها کافی بود یک سوره‏ ی دو سطری شبیه به قرآن می‏ آوردند و قلم قرمز بر همه‏ ی سخنان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - و تحدّی و هم‏ آوری قرآن می‏ کشیدند. سخن ما در کتاب «ترجمان وحی» از همین جا آغاز می‏ شود که اگر راه درک قرآن از ادبیات آن آغاز می‏ شود و معجزه قرآن در انتخاب بهترین واژگان و در بهترین قالب‏ ها و ترکیب‏ ها است. پس تحقیق واژه‏ های قرآنی و کشف ظرافت‏ های چگونگی قرار گرفتن این واژه‏ ها در ترکیب جملات و بررسی ادبی و بلاغی آن‏ها اولین قدم در فهم معارف بلند قرآن است. گفتیم در زبان عرب به دلیل گستردگی لغات برای یک معنا صاحب سخن می‏ تواند از کلمات مترادف فراوانی در انتقال معنای خود استفاده کند، اما این به میزان تسلط او بر معانی ظریف واژگان و لطافت وزن و ترکیبی است که آن واژه دارد تا بتواند به بهترین وجه معنای مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند و قطعاً این امر در قرآن اتفاق افتاده است تا به آن جا که برخی معتقدند اصولاً در قرآن کلام مترادف وجود ندارد و هر واژه‏ ای که به کار رفته معنای خاص خود را داشته که در فضای آیه معنای منحصر به فرد خود را دارد به گونه‏ ای که اگر وزن و حتی ماده لغتی را با واژه‏ ی دیگر عوض کنیم معنا تغییر می‏ کند. اجازه بدهید با مثالی مسأله را روشن‏ تر کنم، ما سوره‏ ی حمد را در قرآن فراوان می‏ خوانیم و حداقل در هر شبانه‏ روز هفده بار آن را با دقت و مخارج حروف در نماز تلاوت می‏ کنیم در آیه‏ ی دوم می‏ فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ّ الْعَلَمِینَ». چه تفاوتی میان حمد با مدح یا شکر دارد و چرا نفرمود «المدح للَّه» و یا «الشکر للَّه رب العالمین» و در میان اسمای الهی چرا بر اللَّه تکیه شد و نفرمود «للرحمن» و وصف رب می‏ توانست با واژه‏ ی قریب المعنای دیگری مثل «مالک» یا «مربی» یا «سیّد» ذکر شود و به جای «مالک» نیز «صاحب» بگوید و آیه‏ ی شریفه این گونه باشد: «المدح للرحمان صاحب العالمین» و بر همین قیاس آیات دیگر سوره‏ ی حمد. بنابراین شناخت ظرافت ‏های معنای هر واژه اولین قدم در فهم کلام وحی است و قدم دوم شناخت ظرافت‏ های اوزان هر واژه است مثلاً در آیه‏ ی سوم که می‏ فرماید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» چه تفاوتی میان این دو وزن وجود دارد و اگر به جای اوزان فعلان و فعیل از سایر اوزان صیغه مبالغه یا صفت مشبهه استفاده می‏ شد چه مانعی داشت و بالاخره قدم سوم شناخت ظرافت‏ های ترکیبی واژه‏ های قرآن است که تفاسیر بلاغی و ادبی قرآن معمولاً بر محور این مهم نوشته شده‏ اند. هدف اوّلیه‏ ی ما ترجمه‏ ی قرآن - با عنایت به لغات پر استعمال قرآنی - بر محور لغت بود. هر چند مجموعه‏ ی لغات قرآن - بنابر نقل راغب در مفردات - حدود 1550 لغت است، امّا حدود 15 آن (300 لغت)، خیلی استعمال شده که با فراگیری آن‏ها می‏ توانیم بیش از 80% آیات را ترجمه کنیم. سپس هدف اصلی دقت در واژه‏ه ای قرآنی و معانی گوناگون آن در آیات قرآن است. ما معتقدیم اگر قرآن معجزه‏ ی الهی است، در همه‏ ی جهات معجزه است. اگر در میان حقایق عالم غیب و شهادت در تاریخ گذشتگان و احتجاج با مشرکان و منافقان و بیان معارف الهی معجزه است، از جهت ادبی و بلاغت نیز معجزه است، به خصوص که خود به عربی بودن و تعقل در ادبیات قرآن تصریح می‏ نماید، مثلاً در سوره‏ ی زخرف، می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[21]»؛ قسم به کتاب روشن قرآن و این که ما آن را قرآنی به زبان عربی قرار دادیم تا شما در آن تدبّر کنید. هر چند حقیقت قرآن در مقامی علی و حکیم نزد حق است: «وَ إِنَّهُ‏ و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[22]» امّا مقام زمینی و ظاهری قرآن در میان ما، به صورت کتابی با زبان عربی است و در همین بخش نیز معجزه است، یعنی کتابی است که همتا ندارد. به عبارت روشن‏تر اگر قرآن در فَصاحت و بلاغت و بیان معانی در زیباترین جمله‏ ها و ترکیب‏ ها همتا ندارد، در انتخاب واژه‏ ها و کلمات و ربط میان الفاظ و معانی مفردات قرآن نیز معجزه‏ ی الهی است. فَصاحت در ترکیب، متوقّف بر فصاحت در کلمه است و فصاحت در کلمه را هم این طور معنا می‏ کنند که چون در تکلّم، هدف انتقال معانی از گوینده به شنونده است، اگر ابراز معنای مورد نظر با انتخاب بهترین کلمه باشد تا این معنا را به صورتی روشن و روان و زیبا به شنونده القا کند، در آن صورت فصاحت در کلمه تحقق می‏ یابد و اگر ترکیب کلمات نیز به بهترین وجه انجام گیرد، فَصاحت در کلام و گفتار حاصل می‏ شود، در حالی که بیشتر معجزه‏ ی قرآن را در فَصاحت در گفتار و موزون بودن کلمات می‏ دانند، در حالی که شالوده‏ ی فصاحت یک کلام، از زیبایی و حسن انتخاب واژگان استفاده شده‏ ی در آن کلام سرچشمه می‏ گیرد و اگر قرآن معجزه است باید دقت شود هر کلمه در آیه، چگونه بر معنای مورد نظر دلالت می‏ کند؛ به گونه‏ ای که اگر کلمه‏ ی دیگری به جای آن انتخاب شود، آن معنا را نمی‏ رساند. در زبان عربی با توجه به گستردگی لغات، رابطه‏ ی نزدیکی میان لفظ و معنای یک لغت وجود دارد. بنابراین کثرت لغات برای یک معنا، به معنای مترادف بودن آن لغات نیست، بلکه در ظرافت‏ ها با هم اختلافاتی دارند که در صورت بیان معانی دقیق لغت، نمی‏ توانند به جای هم استعمال شوند. مثلاً خداوند متعال در سوره‏ ی مدثر، اعراض کنندگان از قرآن را به خران یا گورخرانی تشبیه فرموده که از مقابل شیر درنده‏ ای فرار می‏ کنند، ولی لفظ شیر با «قَسْوَره» آمده نه «اسد»: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ» زیرا در این آیه منظور هر شیر و حتّی شیر عصبانی و در حال حمله هم نیست، بلکه بر قدرت و غلبه و مصمّم بودن شیر در گرفتن شکار تکیه دارد لذا به دلاور شجاع یا تیرانداز ماهر و یا صیاد مصمّم هم «قسور» گفته شده. بنابراین خداوند در این آیه از یک سو بر بلادت، کودنی و نفهمی مخالفان قرآن اشاره دارد که آنان را با لغت «حمار» تعبیر فرمود و از سوی دیگر درباره‏ ی قرآن بر قدرت، غلبه، قاهر بودن غیر مقهور و مصمم بودن در تبلیغ و ابراز حق و سیطره‏ ی قرآن بر قلب‏ ها و دل‏ ها تکیه می‏ کند که آن را با لغت «قَسْوَرَه» بیان فرمود. این همه زیبایی، در سایه‏ ی دقت و به کارگیری لغت «قَسْوَرَه» به دست می‏ آید. در هر حال، در کتاب ترجمان وحی سعی بر آن شده در تفسیر دو سوره‏ ی مزمّل و مدّثر کمتر به بحث‏ های روایی در توضیح آیات پرداخته شود و تنها بر کشف معانی لغات تکیه شده تا با شناخت ظرافت‏ های آن و فضایی که در ترکیب آیه معنای هر لغت ایجاد می‏کند به دقایق لطایف آیات الهی برسیم و گامی لرزان به سوی درک حقیقت قرآن برداریم. تجربه مختصر ما در این نوع نگاه به قرآن به خصوص در جزء اول و سی‏ام و بخشی از جزء 29 که در برنامه ترجمان وحی از شبکه قرآن صدای جمهوری اسلامی ایران به آن پرداخته شده نشان داد که دقت و تأمّل در واژه‏ های قرآنی بسیاری از لطایفی را که در روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - به آن‏ها اشاره شد در خود آیه کشف می‏ گردد. روش عملی ما در گام اول یعنی کشف معنای اصلی هر لغت به این ترتیب است که ابتدا ریشه‏ ی هر لغت در آیه شریفه از کتاب‏ های لغت عرب بررسی می‏ شود و سعی می‏ گردد معنای اصلی ماده لغت با مقایسه معانی گوناگونی که برای آن ذکر شده روشن شود و سپس با مراجعه به کتاب‏ های لغت قرآنی و سپس تفاسیر مربوطه به خصوص تبیان و مجمع البیان و المیزان و در مواردی تفسیر کشاف و بیضاوی معنای لغت روشن شود. در قدم بعدی این معنا با کمک سایر لغات آیه‏ ی شریفه در ترکیب آیه و سپس در سیاق آیات روشن‏ تر می‏ شود و ظرایف ادبی و بلاغی آن مورد توجه قرار گیرد. این روش در آغاز هر چند حوصله فراوان می‏ طلبد، ولی با توجه به این که اغلب لغات قرآن از واژه‏ های کثیرالاستعمال قرآنی است سرعت آن به مرور بیشتر می‏ شود و در عین حال ربط آیات مختلف قرآنی با واژه‏ های مشترک و فهم ابعاد گوناگون لغات قرآن در هر آیه برای ما روشن می‏ شود و افق‏ های جدیدی از کلام وحی را با مدد روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - بر ما می‏ گشاید. این روش هر چند مشکل و طولانی است، امّا ثمراتی که در فهم آیات الهی و ظرافت‏ های معانی آیات قرآن برای ما به ارمغان می‏ آورد، بسیار با ارزش است. در هر حال باید دانست که هر مقدار در فقه اللّغه‏ ی قرآن کار شود، دُرهای بیشتر و لعالی با ارزش‏تری از دریای بی‏ کران کتاب الهی نصیب ما خواهد شد، ان شاء اللَّه. به امید آن که پروردگار ظرف دل و روح ما را مستعد بهره‏ گیری از عنایات خود و تلألؤ انوار قرآن قرار بدهد و از راهنمایی اهل نظر محروممان نگرداند. مطالب مرتبط: اخبار- ترجمان وحی به چاپ رسید محصولات - ترجمان وحی [1] سوره اسراء، آیه 88 [2] نهج البلاغه، خطبه 198 [3] سوره هود، آیه 1 [4] سوره بروج، آیات 21 و 22 [5] سوره اسراء، آیه 106 [6] سوره واقعه، آیات 77- 79 [7] سوره جن، آیات 8 و 9 [8] سوره بقره، آیات 1 و 2 [9] نهج البلاغه، خطبه 158 [10] بحار الانوار، ج 92، ص107 [11] ر.ک: مفتاح الفلاح، ص292؛ فلاح السائل، ص211. [12] کافی، ج8، ص53، حدیث 16 [13] مستدرک الوسائل، ج 4، ص233. [14] سوره زخرف، آیات 1 تا 4 [15] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 110، ابیات 1 و 2 [16] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 592، ابیات 1، 3 و 4 [17] سوره زمر، آیه 23 [18] سوره یوسف، آیات 2 و 3 [19] سوره بقره، آیه 23 [20] سوره ابراهیم، آیه 4 [21] سوره زخرف، آیات 1- 3 [22] سوره زخرف، آیه 4
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه گذرایی که بنده نسبت به آن مقاله داشتم فکر می‌کنم نکات خوبی را استاد در رابطه با قرآن متذکر می‌شوند. البته علامه طباطبایی به صورت اجمال این نوع مباحث را داشته‌اند و ایشان بحمداللّه از آن نکات استفاده نموده‌اند. موفق باشید

11034
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: به نظر شما آیا پیامبر تحت تاثیر اطرافیان خود قرار می گرفت تا آنجا که گفته شده او شخصی ساده و خوش باور بود... به نقل از سخنان محمد خامنه ای. لطفا مختصر توضیح ندهید. سوال بعدی در مورد صفویه است. آیا اگر در زمان حکومت صفویه بودیم وظیفه داشتیم که از آن حمایت کنیم چون شیعی بوده اند و شرایط خوبی رو فراهم کرده اند، و چرا حاج شیخ عباس قمی این قدر از شاه عباس تعریف کرده چه لزومی داشته یا شاید آدم خوبی بوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خوش‌باوربودن رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به آن معنا نیست که کسی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را فریب می‌داده، این آیه در مقابل تصوری است که منافقین نسبت به حضرت داشتند که می‌دیدند رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخنان آن‌ها را که بعضاً غیر واقعی بود می‌شنیدند و عکس‌العملی نشان نمی‌دادند که آبروی آن‌ها برود و از طرف دیگر نظام اسلامی در ابتدای امر گرفتار درگیری داخلی شود، به همین جهت وقتی می‌گفتند «هو اُذنٌ» یعنی او تحت تأثیر سخنان اطرافیان است، آیه آمد: «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» این‌طور برخورد رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» برای شما بهتر است. پس معلوم است رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بنا به مصلحتی آن‌ها را رسوا نمی‌کردند و به نظرم آقای استاد محمد خامنه‌ای برای توجبه سخن خود این آیه را شاهد آوردند که کار خوبی نبود 2- همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» نیز برای صفویه جایگاه مهمی قائل‌اند، صفویه در نگاه تمدن‌سازی شیعه جایگاه ارزشمندی دارد و به این لحاظ علمائی مثل شیخ‌بهائی به آن‌ها می‌پیوندند و این غیر از خصلت‌ها و ضعف‌های فردی تک‌تک آن‌ها است. موفق باشید
7172
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز بنده در مرز تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی هستم. اما با یک دوگانگی مواجه شده ام. علاقه شخصی بنده ضمن علاقه به مطالعه در متون و معارف دینی ، بیشتر در زمینه نظریه پردازی در علوم اجتماعی می باشد. احساس میکنم باید به رشته علوم اجتماعی بروم و از طریق نقد و مطالعه نظریات علوم اجتماعی غربی و نیز مطالعه در معارف دینی به تولید نظریات اجتماعی اسلامی رسیده و به نظریه پردازی در بحث سبک زندگی دینی بپردازم در حد توان خودم. از طرفی با توجه به ماجرای منقول از زبان آیت الله ناصری از قول آقای بهجت و نیز برخی سخنان جناب پناهیان و نیز مشاهده وضعیت جهان و منطقه و نیز این احساس که پرچم را آیت الله خامنه ای به حضرت صاحب خواهند داد و اینکه رهبری با توجه به سن بالایشان، احتمالا ظهور باید نزدیک باشد تا ایشان بتوانند پرچم را بدهند. بنابراین اگر ظهور به زودی اتفاق بیفتد، دیگر مطالعه غربشناسی و نقد نظریات غرب و تفکر پیرامون تولید نظریات سبک زندگی دینی بیهوده خواهد بود. چرا که با ظهور حضرت نه غربی خواهد ماند و نه سبک زندگی غربی. خود ایشان سبک زندگی دینی را برای بشریت تبیین خواهند کرد. مثلا فرض کنید ما به رشته علوم اجتماعی برویم و پس از 10 سال مطالعه در این رشته و اجزایش ، حضرت ظهور کنند. آنوقت تمتم زحمات ما بی نتیجه خواهد شد. لذا این فکر که ظهور خیلی نزدیک است بنده را به سمت مطالعه صرف در علوم و معارف اسلامی اعم از علوم حدیث، اعتقادات، تفسیر قرآن، مباحث حضرتعالی و این دست مطالعات سوق می دهد. خلاصه بنده در این دو راهی گیر کرده ام. اینکه بنابر نیاز امروز و نیز بلند مدت جامعه به سمت علوم اجتماعی بروم یا با فکر نزدیکی بسیار زیاد زمان ظهور و برچیده شدن بساط غرب، فقط به سمت رشته هایی نظیر علوم قرآن وحدیث بروم. لطفا پاسخ کامل بفرمایید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن آن بزرگان می‌تواند معنای دیگری داشته باشد حاکی از این‌که مسیری که حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» باز می‌کنند بالاخره به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌رسد و لذا شما طبق وظیفه‌ای که تشخیص می‌دهید عمل کنید و وقتی هم که حضرت تشریف بیاورند ما باید به عنوان کارشناسان آن نظام آمادگی‌های لازم را در خود ایجاد کرده باشیم. موفق باشید
6048
متن پرسش
با سلام و عرض ادب.به من بگویید یک انسان کامل یا یک عارف واصل توحید افعالی را چگونه می بینید و توصیف می کند؟اینکه باید منشا همه افعال و آثار را خداوند بدانیم به چه معنا است؟شما به من بگویید اگر یک انسان کامل هم اکنون جای من باشد و این کلمات را با کیبورد تایپ کند آن را چگونه به خداوند نسبت می دهد؟(یک انسان کامل نه فرد دیگر)غیر از این است که در غایت و نهایت توحیدش می تواند بگوید خداوند به من حیات و قدرت و اراده و توانایی و علم داده و هم اکنون من خودم با انگشتان خودم و با علمی که به من داده شده است دارم تایپ می کنم؟آیا فراتر از این ممکن است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید یک حقیقت است و هرکس به هر اندازه که بتواند در مسیر شریعت الهی با خلوص کامل قدم بزند آرام‌ارام از خود فانی و به حق باقی می‌گردد و از علم الیقین به عین الیقین و در نهایت به حق الیقین می‌رسد تا آن‌جایی که در عین کثرت وحدت می‌یابد و در عین وحدت کثرت. مثل آن‌که شما در عین آن‌که خودتان هستید، قوای سامعه و باصره شمایید بدون آن‌که دوگانگی در میان باشد. به هر حال توحید افعالی در مقام علم الیقین همان است که شما می‌فرمایید ولی این راه همچنان ادامه می‌یابد تا آن‌جایی که در هر فعلی حضور حق را می‌یابید بدون دوگانگی بین آن فعل و آن حق و بدون آن‌که نفی مظاهر کنید بلکه حق از طریق آن مظاهر فعل خود را انجام می‌دهد. که بحث مهمی است و باید در جای خود و با مقدمات طولانی به آن برسید و از حد سؤال و جواب بیرون است. موفق باشید
3597
متن پرسش
سلام وقت شما بخیر نماز شب در چه موقعی باید خونده شود؟ ایا اثری هم در نزدیکی به خدا دارد؟
متن پاسخ
3597 - باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هرچه به اذان صبح نزدیک‌تر باشد بهتر است – مثلاً یک ساعت به اذان صبح- رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: نماز شب برای اجابت دعا و قبول‌شدن اعمال مفید است و فرمودند: هنگامی که بنده ای از بستر خواب نوشین خود در حالی که چشمانش خواب آلوده است بر می خیزد تا خدای خود را با نماز شب گذاردن خشنود کند خدایش به او بر فرشتگان خویش مباهات می کند و می فرماید آیا این بنده مرا می بینید که از بستر خود برای نمازی که بر او واجب نکرده ام برخاسته است گواه باشید که او را آمرزیدم و همان حضرت فرموده اند آن کسی که نماز شب می خواند اگر تصور کند روز گرسنه و بدون روزی می ماند یاوه پنداشته است. 2- امام رضا(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: بر شما باد به نماز شب. هیچ بنده مؤمنی در آخر شب بر نمی خیزد و هشت رکعت نماز و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر را نمی گذارد و هفتاد مرتبه در دعای دست خود استغفار نمی کند مگر این که خدایش او را از عذاب گور و عذاب دوزخ پناه می دهد و عمرش را می افزاید و روزیش را فراخ می دارد و سپس فرمود همانا خانه هایی که در آن نماز شب خوانده می شود،‌ پرتو آن برای مردم آسمانها همچون پرتو ستارگان برای اهل زمین است و می درخشد. 3- امام صادق(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: یکی از جمله اموری که خداوند آن را وسیله شادمانی روح و نشاط قلبی مؤمن قرار داده است نماز شب می‏باشد. 4- حضرت علی(ع)در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: نماز شب موجب خشنودی خداوند و محبت فرشتگان و نسبت پیامبران و نور معرفت و پایه ایمان و راحت ابدان و خشم شیطان و اسلحه بر علیه دشمنان و اجابت دعاها و قبولی اعمال و برکت روزی و شفاعت نزد ملک الموت و چراغ قبر و زیرانداز انسان در قبر و پاسخگویی نکیر و منکر و انیس و مونس انسان در قبر می باشد و در قیامت حائل بین او و آتش و وسیله سنگینی میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد. 5- امام صادق(ع) در مورد فضیلت نماز شب فرمودند: به سلیمان دیلمی فرموده است. ای سلیمان دست از شب خیزی بر مدار که مغبون آن کسی است که از قیام به هنگام شب محروم بماند. 6- رسول اکرم(ص): چون آخر شب فرا رسید خداوند سبحان فرماید آیا دعا کنندای هست تا اجابتش کنم؟ آیا سؤال کننده و خواهنده ای هست که خواسته اش را بدهم؟ آیا استغفار کننده ای هست تا او را بیامرزم؟ آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟. موفق باشید
15863
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: در تحلیل و بازخوانی نسبت «توده های مردم» بویژه جوانان با «دین» تجربه نشان داده است هرگاه اسلام در قالب «اسلام اخلاق و عرفان» (اخلاق و عرفان مورد تایید شارع مقدس) ارائه می شود مخاطبان بسیار دارد که تشنه دریافت معارف هستند. همه ما دیده ایم کتاب زندگینامه عرفایی چون علامه قاضی، آیت الله بهجت، مرحوم دولابی، شیخ حسنعلی نخودکی و ... تا چه اندازه مورد توجه قرار می گیرد، همایش بزرگداشت عرفا بسیار مورد استقبال قرار می گیرد و به صورت کلی جامعه تا چه اندازه به ایشان اقبال دارد. در مقابل اما ما شاهد رفتاری دیگر نسبت به دین هستیم. توده های مردم بویژه نسل جوان به آنچه امروز از دین ارائه می شود و بیشتر با رویکرد «فقه» و با «زبان فقه» است کمتر روی خوش به دین نشان می دهند. در اینکه فقه لازمه شریعت است تردید نیست سخن از نسبت فقه با شرع مقدس است. حضرت استاد؛ ممنون می شوم تحلیل و برداشت من را در این زمینه نقد بفرمایید. به نظر حقیر، ما با دو مقوله «دین حداکثری» و «دین حداقلی» مواجهیم. دین حداکثری بر سه پایه احکام (فقه)، اخلاق و عقاید (کلام) استوار است که هرکدام در جایگاه خود ارزشمند هستند. از نظر ساختاری، فقه در جایگاه «پوسته دین» است و وظیفه حمایت و حراست را بر عهده دارد. اخلاق (در مقیاس حداکثری؛ عرفان) اما نقش و جایگاه هسته و مغز را دارد. بی تردید هرگاه تصویری که از دین ارائه می شود فقه باشد و تنها از احکام حلال و حرام و طهارت و نجاست و .... سخن گفته شود جاذبه کمی خواهد داشت اما ضمن پایبندی به فقه، هرگاه «ویترین» دین اخلاق و عرفان و فلسفه شد و فقه نقش و جایگاه خود را ایفا نمود برای همگان بویژه نسل تشنه معارف و مردمانِ سرگردان در کثرت گرایی، آنقدر جذاب خواهد بود که فطرتا گمشده خود را پیدا خواهند کرد. از این منظر، «اسلام فقاهتی» مورد سوال است. «اسلام فقاهتی» اگر در برابر «اسلام اخلاق و عرفان» قرار گیرد بسیار نکوهیده است و اگر در برابر «اسلام اباحه گری» قرار گیرد سوال مطرح می شود که مگر جایی از اسلام منهای فقه سخن گفته شده است؟! آیا این تاکید، نوعی محدود کردن اسلام به فقه نیست؟ براین پایه، چنانچه «اسلام فقاهتی» را تبدیل به «اسلام جامع» - بر اساس همه آنچه شارع مقدس و اهل بیت (ع) تعیین نموده اند - نمود بسیاری از اعوجاج ها تا حدودی حل خواهد شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاهد صحت سخن جنابعالی، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است که چگونه با فقه و عرفان و قرآن و حکمت و بصیرت تاریخی توانستند جوانان این ملت را تا آن‌جا شیفته‌ی خود کنند که آن جوانان برای ایجاد لبخندی برلبان مبارک آن مرد الهی، حاضر بودند جان خود را فدا کنند. زیرا قلب‌ها طالب اسلام است ولی همه‌ی اسلام، و نه یک بُعد از ابعاد آن. موفق باشید 

12306
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در زیارت ال یس: در دعای بعد از زیارت آمده «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي [مُحَمَّدٍ] حُجَّتِكَ‏ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلادِكَ وَ الدَّاعِي.....» این صلوات آیا منظور امام عصر (عج) می‌باشند یا رسول اکرم (ص)؟ آیا مستقیم نام حضرت را آورده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرازی که مدّ نظر شما است چنین شروع می‌شود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي [مُحَمَّدٍ] حُجَّتِكَ‏ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلادِكَ وَ الدَّاعِي إِلَي‏سَبِيلِكَ وَ الْقَائِمِ بِقِسْطِكَ وَ الثَّائِرِ بِأَمْرِكَ وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَوَارِ الْكَافِرِينَ وَ مُجَلِّي الظُّلْمَةِ وَ مُنِيرِ الْحَقِّ وَ النَّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَ الصِّدْقِ وَ كَلِمَتِكَ التَّامَّةِ فِي أَرْضِكَ الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ وَ الْوَلِيِّ النَّاصِحِ سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَ عَلَمِ الْهُدَي وَ نُورِ أَبْصَارِ الْوَرَي وَ خَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَ ارْتَدَي وَ مُجَلِّي الْعَمَي [الْغَمَّاءِ] الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ». که ترجمه‌ی آن چنین است: اى خدا! درود و رحمت فراوانت را بر حجت خود [مُحَمَّد] «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ارزانى دار - آن امام غايبى كه هم اسم با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است - هم او كه حجّت تو در زمين و خليفه تو در شهرها و دعوت كننده به سوى راه تو است، هم او كه‏ قيام كننده به قسط بوده و به فرمانت انقلاب خواهد كرد، ياور و سرپرست و دوست مؤمنان، و ويران كننده كافران، و روشنى بخش ظلمت و روشنگر حق، و نماياننده حكمت و درستى است، هم او كه عامل ظهور سنّت و كلمه تو در زمين است، هم او كه سخت مواظب تجاوزكاران بوده و لذا از اين جهت خائف و نگران است، آن سرور و سرپرست خيرخواه، آن سفينه نجات و پرچم هدايت و نور چشم خلائق و بهترين كسى كه پيراهن و رداء - امامت - را به بر كرد، زداينده كورى و گمراهى، آن كسى كه زمين را از عدل و قسط پر مى كند، در حالى كه ظلم و بيداد سراسر آن را گرفته، كه تو در سرازير كردن صلوات و رحمت بر او قادر و توانايى، چون بر هر چيزى قادر و توانايى! يافتن امام (ع) و توجه به اوصاف او كار بزرگى است كه انسان نبايد از آن غافل باشد. گفت:

 

بر عاشقان فريضه بود جستجوى دوست‏

 

بر روى و سر چو سيل، دَوان تا به جوى دوست‏

     

 

خودْ اوست جمله طالب و ما همچو سايه ها

 

اى گفتگوى ما همگى گفت وگوى دوست‏

     

 

گاهى به جوى دوست چو آب روان خوشيم‏

 

گاهى چوآب، حبس شديم در سبوى دوست‏[1]

     

 

حضرت را با كلماتى كه در اين فراز آمده وصف مى كنى تا مشخص كنى انتظار آن حضرت را در سينه دارى و چشم از وجود مبارك او برنداشته اى، به انتظار كسى هستى كه كلمه تامّه الهى در زمين است، حق را مى نماياند و ناطق به حكمت است، و هرگز بنا ندارى دل از او بركنى و آن را به جاى ديگر اندازى. این قسمت عرض بنده در کتاب «زيارت آل يس، نظر به مقصد جان هر انسان‏» بود که برایتان کپی شد. چنان‌چه مایل باشید می‌توانید به اصل کتاب که در سایت وجود دارد، رجوع فرمایید. ظاهراً نام مبارک حضرت را که مطابق نام مقدس پیامبر می‌باشد در زمان خاصی نباید برده می‌شد مگر به کنایه، ولی بعداً فضا تغییر کرد. موفق باشید

 


[1] ( 1)- كليات شمس، غزل شماره 442.

12014
متن پرسش
با سلام خدمت جنابعالی: استاد مطهری در یکی از کتابهایشان در روایتی از حضرت امام رضا (ع) وقتی از ایشان در مورد قبول ولایتهدی مامون سوال کردند ضمن توضیح شرایط، خویش را با زمان حضرت یوسف(ع) مقایسه نموده و در ادامه مقام حضرت یوسف (ع) را بالاتر از امامان دانستند هر چند که در کتاب اصول کافی هم بارها این مطلب از قول ائمه آمده است. پس چرا اینقدر ما شیعیان بخصوص ایرانیان در اکثر بیانات از تریبونها و منابر مختلف امامان را برتر از پیامبران به غیر از حضرت محمد(ص) می دانیم و اصلاً چرا اینقدر شیعه روی برتری ها تاکید می کند؟ وقتی که خوب و عمیق به سیره همه پیامبران و امامان می نگریم متوجه می شویم آنها اصلاً در بیان برتری یکی به دیگری نبوده اند. انگار سیره ایشان فراموش شده و فقط در پی بیان مناقب و معجزات هستیم هر چند که آخرین پیامبر الهی معجزه شان فقط قرآن بوده و همانطورکه همه می دانند معجزه یعنی خرق عادت و حالت استثنا دارد و همیشگی نیست. کاش روزی برسد که این بندگان بزرگ را فقط به عنوان یک انسان کامل معرفی می کردیم نه آسمانی. این بزرگواران قطعاً بخاطر لیاقتهایی که در زندگی داشتند به این درجه رسیده اند آیت الله امینی در کتاب بانوی نمونه اسلام می فرمایند روزی امام حسن (ع) بر دوش پیامبر بود و دانه ای خرما که از بابت ذکات در اختیار رسول خدا (ص) بود برداشته بر دهان گذاشته و می خورند پیغمبر مکرم اسلام دست در دهان ایشان کرده و فرمودند حسن جان مگر نمی دانی که آل محمد صدقه نمی خورند. آیت الله امینی در ادامه می فرمایند امام حسن (ع) کودک نابالغی بود و تکلیف نداشت در اینجا چند چیز به وضوح نمایان می گردد یکی آنکه ندانستن هم در کودکی مانند تمام کودکان کل جهان در امام حسن (ع) هم وجود داشته است و همینطور نابالغی مانند تمام کودکان که اینها همه از نظم خالق یکتاست که حتی سن بلوغ برای دختران و پسران هم در دو سن مختلف پدیدار می شود. چرا ما شیعیان چندین هزار سال است می خواهیم بگوییم خدای یکتا نظم هستی را به خاطر 14 نفر تغییر داده. امام حسن که نابالغی آن قطعاً وجود داشته چگونه پذیرفتنی است اعراب و انسانها از سه کودک زیر 10 سال یعنی امام جواد (ع)امام هادی (ع) و امام مهدی (عج) که به سن بلوغ نرسیده اند بتوانند بعنوان امام پیروی کنند اگر این فرض هم مثل تمام توجیهات علمای شیعه پذیرفته گردد پس اینجا می ماند فقط عامل وراثت پس لیاقت فردی برای رسیدن به صفت ولایت چه می شود؟ براستی اگر اینگونه است در زمان پیامبر چندین امام وجود داشته امام علی (ع) امام حسن (ع) و امام حسین (ع)؟ خواهشمند است این مورد شبهه مطرح شده را توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع امامت چند ضلع دارد و سعی شده در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست بدان پرداخته شده. از یک طرف آن‌ها هم مثل ما یک انسان عادی هستند و خودشان هم دوست دارند مثل انسان‌های عادی زندگی کنند، از یک طرف طبق آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب خداوند ارداه کرده است اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را از هرگونه رجس و آلودگی پاک کند تا نمونه‌ی زندگی دینی مورد قبول در منظر انسان‌ها باشد. از طرف دیگر در بعضی از مراحل تاریخی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 12012 عرض شد ضرورت دارد که خداوند برای نجات مردم از طریق نو جوان 9 ساله توجه‌ها را به حقیقت امامت جلب کند. لذا باید موضوع را از زوایای مختلف دید، ولی در هرحال قرآن و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ما را دعوت به تعقل کرده‌اند تا با فهم خود و تدبّر در قرآن راه سعادت را بیابیم و در همان قرآن جایگاه سخن‌گفتن حضرت عیسی«علیه‌السلام» در گهواره را نیز ارزیابی کنیم. بنده چندسال پیش با یک جوان که در مقطع راهنمایی بود روبه‌رو شدم که نظرات علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» به او القاء می‌شد و او به خوبی اظهار می کرد؛ که بحث آن مفصل است و در چندین جلسه این موضوع اتفاق افتاده. البته نمی‌خواهم موضوع امام را با آن جوان مقایسه کنم ولی در آن حدّ که انسان را به فکر فرو ‌برد که چگونه خداوند برای هدایت بشر اقدام می‌کند، عرض کردم. موفق باشید

11427

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: سوالی در مورد کتاب اخیر (امام خمینی ...) داشتم استاد در کتاب جامعه و تاریخ در قسمت انواع جامعه که 4 قسمت می کنند نطر 3 را قبول می کنند. برای من سوال پیش آمده که نظر شما در این کتاب در مورد روح جامعه نظر سوم است یا نظر چهارم می شود کمی توضیح دهید؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیشتر نظر علامه را در ذیل آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران پذیرفته‌ام که هر جامعه‌ای روح خاص خود را دارد و در قسمت دوم کتاب «مادی‌شدن دین» نظر علامه را آورده‌ام. کتاب روی سایت هست. موفق باشید

11207
متن پرسش
سلام علیکم: استاد چرا حضرت علی (ع) با آن همه رشادتی که داشتند از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند و با حضور ایشان حضرت فاطمه را کتک زدند و آن اتفاقات افتاد آیا حضرت علی (ع) نمی توانست دفاع کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع در کتاب «بصیرت فاطمه زهرا«سلام‌اللّه‌علیها»بحث شده که اگر علی«علیه‌السلام» در آن صحنه‌ی وارد می‌شدند بحث جنگ قدرت به میان می‌آمد، نه دفاع از غدیر. موفق باشید
10371
متن پرسش
بسمه تعالی. با سلام و تحیت محضر استاد: حقیر رشته مهندسی را تا سطح لیسانس خوانده ام، و در حال حاضر ترم یک ارشد رشته مهندسی را نیز خواندم و به دلیل اینکه متوجه شدم که علاقه مندی در رشته قرآنی دارم تصمیم به تغییر رشته دارم و در حال حاضر چند ترم هست که دیگر در مقطع ارشد انتخاب واحد نکردم و بلا تکلیف رها کردم. قابل ذکر است که فقط به دلیل کار پیدا کردن تصمیم به گرفتن مدرک ارشد را داشتم، حالا با مدرک لیسانس استخدام شدم ولی می‌بینم که در اداره ما همه چی به مدرک بستگی دارد، مدیر شدن، حقوق بالا گرفتن، ... آیا من مجاز هستم که همان رشته فنی را با این که علاقه زیادی ندارم ادامه دهم و وقت برایش صرف کنم تا با آن مدرک حقوق من 500000 تومان زیاد شود و این مبلغ را در راه خیر استفاده کنم؟ یا اینکه به علاقه‌مندیم برسم و یک رشته قرآنی را شروع کنم و ارشد بگیرم. هرچند با ارشد رشته قرآنی دیگر حقوقم زیاد نمی شود و اصلا در سوابق کاری من اثر ندارد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید در عین آن‌که امکان امرار معاش دارید عمر خود را صرف تدبّر در قرآن کنید، از زندگی خود بیشتر بهره خواهید برد. موفق باشید
4660
متن پرسش
آن کسی که با دیدن دودکش کشتی به ذهنش خطورکرد که حتماً زمین باید کروی باشد، آیا بدون مقدمات و استدلالْ این نتیجه را حدس زد؟ یا مقدمات و استدلال‌های خفی‌ای پشت این حدس وجود داشته (که بالاخره یا نور باید منحنی شده‌باشد یا زمین باید منحنی باشد، و فرقی بین این قسمت زمین با قسمت‌های دیگرش نیست، پس تمام سطح زمین باید منحنی باشد، پس زمین باید کروی باشد.)؟ آیا این حدسْ متفرع بر این استدلال‌های خفی است و آن شخص ناخودآگاه این استدلال‌ها را انجام داده‌بود؟ خلاصه این که: اولاً آیا این مطلب، درنتیجة آن مقدمات و استدلال‌ها به دست آمد؟ ثانیاً در صورت مثبت‌بودن پاسخ سؤال قبل، آیا این استدلال‌های خفی باعث نمی‌شود این مطلب از حدس‌بودن خارج شود؟ این سؤال‌ها دربارة حلقوی‌بودن مولکول بنزن و تمام حدس‌ها هم مطرح است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که می‌دانید در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام «رضوان‌الله‌ تعالی‌علیه» عرض شد اشراق انقلاب اسلامی بر قلب امام بر مبنای مقدماتی بود که حضرت امام در خود ایجاد کرده بودند. مثل آن‌که متوجه بودند مدرنیته در حال حضور فعّال در همه‌ی عرصه‌های زندگی آینده‌ی بشر است و اسلام را به حاشیه می‌راند. در مورد هر حدسی هم که بخواهد اشراق شود مطابق زمینه‌ی فکری آن فرد این موضوع صادق است. موفق باشید
نمایش چاپی