بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10351

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: در تفسیر سوره ی احزاب (مرجفون) فرمودید استکبار برنامه ای دارد که سران عدالت طلب کشور های مخالف خود را می کشد مثل چاوز و ... (نقل به مضمون) می شود کمی این مطلب را باز نمایید؟؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع روشن در پرونده‌ی استکبار است، از پاتریس لومبو بگیر تا کودتای شیلی و قتل سالوادور آلنده است. موفق باشید
9967
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد: 1) نگرش ما راجع به همسران حضرت رسول صل اله وعلیه واله چگونه باید باشد با توجه به اینکه بنظرم در قرآن هم از مسلمانان خواسته شده احترام نگه دارند و فقط عایشه مشکل داشته اند آیا باید همین جا حضرت عایشه گفت یا تا این حد احترام لازم نیست؟ لطفا توضیح فرمایید. 2) با توجه به تعالیمی که ما در مدرسه آموختیم بما گفته اند دنیا دار تغییر است و بعد از آن شما نان عملتان را می خورید و همه چیز ثابت می شود و دار مجازات شروع می شود در صورتیکه جنابعالی در بحث معاد تاکید بر ادامه سیر انسان تا قیامت را دارید و دربرزخ نوعی پاک شدن اجباری را برای مومنین قائل هستید لطفا توضیح بفرمایید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده در شرح آیه‌ی 6 سوره‌ی احزاب عرض کردم از آن جهت که قرآن می‌فرماید همسران پیامیر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مادر شما به حساب می‌آیند به تعبیر علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» احترام به آن‌ها واجب است. ولی همان‌طور که مقام معظم رهبری در سخنانشان لغت «جناب» را برای آن‌ها به‌کار می‌برند کافی است 2- پس از این دنیا دیگر ما با نتایج اعمال‌مان روبه‌روئیم، منتها برای رسیدن به نتایج کامل اعمال، برزخ مقدمه است و زمینه‌ی رفع حجاب است نه آن‌که چیزی علاوه بر آنچه در دنیا انجام داده‌ایم در برزخ و قیامت به ما بدهند. موفق باشید
9321
متن پرسش
سلام علیکم: استاد هر موقع که در نیمه شب یا در غیر آن در دعاها مناجات ها وقتی با حضور قلب رو به حق میکنم تمام توجه ام این است که یک توجه قلبی در مناجات هایم داشته باشم ولی باز میبینم که استاد اصلا دلم نمیشکنه و اشک از چشمانم جاری نمی شود و این خیلی مرا از حال دعا می اندازد که چرا نمیتوانم یک رابطه ی عاشقانه با خدا داشته باشم، از خوف او بگریم؟ از حال بد خودم اشک بریزم این چه علتی دارد استاد؟ با اینکه عاشق اینم ساعات ها با انس با خدا در مناجات ها بنشینم ولی این چشمان خشکم یاری نمیکند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا این توفیق که می‌توانید با زبان ادعیه‌ی ائمه با خدا سخن بگویید و آن دعاها را سخن خود احساس کنید، توفیق کمی است؟ به خدا عرضه دارید: خدایا تو را شکر که حرف خود را می‌توانم با زبان ادعیه‌ای اظهار کنم که بهترین بندگانت اظهار کرده‌اند. موفق باشید
9001
متن پرسش
با عرض سلام و خداقوت. استاد چند سالی هست که متوجه شدم تنها راه رسیدن به آرامش ارتباط با خداست و عمل به دستورات خدا ولی متاسفانه فقط دو یا سه ماه می تونم خودم رو حفظ کنم.. در عرض سه یا چهار روز خدا رو فراموش می کنم و با گناهای کبیره خیلی بدی هر چی ساخته بودم رو خراب می کنم و چند روز دچار عذاب وجدان شدید میشم و باز توبه و از صفر شروع کردن!!! استاد چندین ساله روال زندگیم این شده: چند ماه با خدا بودن و یک دفعه سقوط .. با اینکه در اون چند ماه حالات معنوی بسیار خوبی دارم. از این وضعیت خسته شدم.. کمکم کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه راه را درست تشخیص داده‌اید. سعی کنید لذّات دنیایی موجب انتخاب‌های شما نشود بلکه برعکس، هر وقت شرایط لذّات شرعی فراهم بود، آن لذّات را انتخاب کنید. موفق باشید
4256
متن پرسش
سلام علیکم! شما در پاسخ به سوال 4241 مصاحبه حجت الاسلام نبویان را محکوم کرده اید و آن را خلاف عدالت دانسته اید. در حالی که به نظر من هیچ خلافی صورت نگرفته. هیچ جا نگفته اند برای نقد علمی اشخاص و نظرات حتماً باید آن شخص نیز حضور داشته باشد. نمی دانم شما این مصاحبه را خوانده اید یا خیر. اما ایشان صرفاً نقد علمی کرده اید و هیچ اتهامی را متوجه آقای مشائی نکرده اند. اینهمه علمای ما در حوزه در دروس خارج خود سایر علما را مورد نقد علمی قرار می دهند. آیا این کار خلاف عدالت است؟؟؟!!! بعد خود ایشان در مصاحبه می گوید چند بار از ایشان برای مناظره دعوت کردم نیامد. خوب اینجا وظیفه یک عالم دینی است که علمش را اظهار بکند و با بدعت ها مبارزه بکند. چطور وقتی کسی که اسلام شناس نیست و در اسلام تخصصی ندارد اظهار نظر می کند؛ این خلاف عدالت نیست. اما وقتی یک عالم می آید به اظهارات او جواب می دهد و او را نقد می کند خلاف عدالت است؟؟؟!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا به‌راحتی شخصی که خود را طرفدار انقلاب و رهبری می‌داند متهم به پلورالیست و اومانیست‌کردن نقد علمی است؟ نقد علمی آن است که یک نظریه را نقد کنند نه این‌که به اشخاص تهمت بزنند. بنده اگر همین برخورد را با آقای نبویان بکنند آن را نیز غیر اخلاقی می‌دانم. موفق باشید
2600

قوه واهمهبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم لطفا منابعی برای تحقیق درمورد قوه توهم و کارایی هایش معرفی نمایید.متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در اسفار جلد هشتم جناب ملاصدرا نکات ارزشمندی دارند. در ضمن کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» می‌تواند کمک کند. موفق باشید
1768

ریا یا حلمبازدید:

متن پرسش
با سلام. استاد گرامی دختری هستم که سعی دارم در سایه سار مذهب زندگی کنم. با توجه به اینکه محجبه هستم قاعدتا اطرافیان و مردم هر کاری که میکنم به اسم اسلام قلمداد می کنند.گاهی سعی می کنم چون افراد قشر مذههبی را نماد اسلام می دانند مثلا در جایی که از دست کسی عصبانی میشوم به خاطر اسلام و اینکه مردم به دین بدبین نشوند این عصبانیت را بروز ندهم و کارهایی از این دست. استاد آیا این ریاست؟ گاهی بخود میگویم نکند این ریا باشد. تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام «ریا» آن است که عملی را که صورت مذهبی دارد بدون اعتقاد به آن ،جهت جلب نظر مردم انجام دهید تا شما را هم جزء کسانی بدانند که معتقد به آن عمل هستند. در صورتی‌که شما عملی را انجام می‌دهید که به حقانیت آن اعتقاد دارید هرچند هنوز تماماً متخلق به آن عمل نیستید و این «ریا» نیست. این مثل آن توصیه‌ای است که امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إذا لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّمْ» اگر هنوز به مقام حلم نرسیده‌ای، پس حلم را بر خود تحمیل کن تا حلیم شوی.
697

آل یسینبازدید:

متن پرسش
ضمن عرض سلام. در مورد :"سلامٌ علی آلِ یسین" لطفا توضیح بفرمایید. با تشکر.
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیک السلام. لطفا به کتاب «زیارت آل یس نظر به مقصد جان هر انسان » رجوع فرمائد. موفق باشید.
500

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم گاهی به واسطه غفلت ها گناهانی از انسان سر می زند که تا مدتها حال معنوی او را مغشوش کرده و باعث غبض و تاریکی میگردد. مثلا بر اثرپرحرفی یا حرکتی که از آن بوی ریا شنیده می شود تا ساعتها باید گرفتگی روحی را تحمل کرد اما این تازه اول ماجراست زیرا در همین ساعت تاریکی و گرفتگی, اوهامات شیطانی وسعت میگیرد ومثلا شخص را به کلی از خود و رحمت الهی نا امید میکند و این نا امیدی باعث می شود که میل هر گونه عبادت و بازگشتی در انسان بمیرد مثلا شخص پس از آنکه پرحرفی کرد دیگر میل به طهارت دایم(دائم الوضو بودن) یا تلاوت قرآن ودعا و شرکت در جلسات مذهبی را ندارد و حتی بیم آن می رود که در چنین لحظاتی سرمایه چندین ساله عبادات بکلی به باد برود سوال این است که چه باید کرد تا هرگاه مکروهی از انسان سر میزند جلوی تصاعدی شدن تاریکی را گرفت. با توجه به اینکه حالت دعا و بازگشت و توبه و انابه و وگریه در انسان مرده است و هرچه می کند راهش نمی دهند تا جایی که گاهی شرایظ به حدی رقت بار است که بواسطه انجام چندین باره یک گناه از استغفار شرم دارد در این لحظات آیا راه میان بری هست؟ دعایی مخصوص/ ذکر مخصوص؟ عملی خاص؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: ما باید جایگاه گناهانی که گاهی خداوند بدان مبتلایمان می‌کند را بشناسیم و موضوع عُجب را که در همین قسمتِ سؤال و جواب‌ها عرض شده دنبال کنید، تا نه‌تنها با ارتکاب گناهان مأیوس نگردیم بلکه زمینه‌ی تذکر الهی و توبه را در خود رشد دهیم و بفهمیم خداوند می‌خواهد بفهماند نقص‌هایت را ببین و شایستگی خود را جهت قرب الهی شدت ببخش. و لذا موضوع توبه و جایگاه آن معنی خود را پیدا می‌کند و متوجه می‌شویم بعد از هر گناهی راه توبه را به سوی ما می‌گشایند تا آرام‌آرام ما را از گناهان عبور دهند. پس دیگر جایی برای یأس نمی‌ماند تا شیطان بخواهد زمینه‌ی تصاعدی گناهان را فراهم کند. دعای مخصوص و ذکر مخصوص و محل مخصوص یک چیز بیشتر نیست و آن نظر به «توّاب رحیم» است که پس از هر گناه راه ورود به آغوش او را گشاده ببینیم.« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین‏» موفق باشید
370

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی جناب اقای طاهرزاده جنابعالی در جلسه تفسیر خود در مورد لبثتم فی کتاب الله فرمودید این آیه صوفی گری نیست بلکه حریت است بعد هم مطالبی در مورد اویس قرنی علیه رحمه فرمودید انسان وقتی به زندگی اویس از لحاظ معیشتی نگاه می کند بین او و زندگی صوفی گرانه تفاوتی نمیبیند مسائلی مانند دوری از خلق و اجتماع و وضعیت لباس و خوراک او مطالب صوفیه را در تذکره الاولیاء عطار یاداوری می کند و با تعالیم اهل البیت در موارد فوق مغایرت دارد با عنایت به احادیثی که از پیامبر اکرم ص در مورد اویس وجود دارد و شرکت او در جنگ صفین زندگی امثال او را چگونه باید توجیه کرد با توجه به اینکه شما در شرح خطبه 113 نهج البلاغه حتی زهد مورد نظر حافظ را هم نقد فرمودید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام شرایط اویس قرنی را در نظر بگیرید که بعد از رحلت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» حاکمانی در یمن حاکم شدند که جایی برای فعالیت اویس قرنی نماند و لذا به عنوان یک نحوه مبارزه‌ی منفی از آن جامعه دوری جست، ولی آن‌جایی که حاکمیت امام معصوم یعنی علی«علیه‌السلام» به میان است خود را همچون سربازی فداکار به رکاب حضرت می‌رساند و در خدمت حضرت با دشمنان امام وقت مبارزه می‌کند. این نوع زندگی غیر از زندگی صوفیانه است که نسبت به سرنوشت جامعه و حاکمیت آن بی‌تفاوت می‌باشد. موفق باشید
12044
متن پرسش
سلام استاد: وقتی به برخی بیماری های روانی نگاه می کنیم و بررسی هایی که روی جسم انجام داده اند، می بینیم که به دلیل اختلال در هورمون های مغز آن شخص دچار آن بیماری روانی شده که آن بیماری باعث ایجاد استرس و یا خشم و یا اضطراب و.... شده که خشم و غیره باعث سقوط نفس می شود اما این بیماری جبری است دست خود بیمار نیست، حال اینکه این شخص بیمار از سعادت ابدی دور می افتد به دلیل پایین آمدن سطح نفس چگونه توجیه می شود؟ ما می گوییم که نفس بدن را تدبیر می کند و روی بدن تاثیر می گذارد اما چرا اینجا جبرا بدن باعث تاثیر روی نفس می شود و باعث دور ماندن شخص از سعادت می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدای امر به آرامشی که با اطمینان به حضرت حق باید نظر می‌کرد، توجه نکرد و حالا به تبع آن این فشار‌ها را دارد تا آن‌جا که ممکن است باید به این آیه‌ی کریمه نظر داشته باشد که فرمود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» بدانید با یاد خدا و این‌که خدا را همه‌کاره‌ی امورتان بدانید قلب‌ها آرامش می‌یابد. موفق باشید

11427

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: سوالی در مورد کتاب اخیر (امام خمینی ...) داشتم استاد در کتاب جامعه و تاریخ در قسمت انواع جامعه که 4 قسمت می کنند نطر 3 را قبول می کنند. برای من سوال پیش آمده که نظر شما در این کتاب در مورد روح جامعه نظر سوم است یا نظر چهارم می شود کمی توضیح دهید؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیشتر نظر علامه را در ذیل آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران پذیرفته‌ام که هر جامعه‌ای روح خاص خود را دارد و در قسمت دوم کتاب «مادی‌شدن دین» نظر علامه را آورده‌ام. کتاب روی سایت هست. موفق باشید

7291

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار اینجانب طلبه سال چهارم حوزه علمیه هستم و سال هاست که از مباحث شما نیز استفاده کرده ام و به میزان آشنایی و نه قاعده مند و اصولی مطالعات فلسفی - قرآنی در کنار دروس حوزوی نیز داشته ام، امسال که حلقیه ثانیه اصول شهید صدر را شروع کردم، شدیدا احساس نیاز به منظم کردن ساختار فکری خود دیدم و و لذا برای شروع قاعده مند مطالعات فلسفی و دینی به این نتیجه رسیده ام که باید کاری اصولی در مباحث معرفت شناسی و شناخت شروع کنم و اطلاعات کافی در این باره ندارم و تنها نگاه های کوچک و جزئی به بعضی از کتاب هایی که در ادامه می آید داشته ام و هیچ کدام را به طور تخصصی و با بحث و بررسی دقیق مطالعه نکرده ام، لذا خواهشمندم در این زمینه مرا راهنمایی کنید و نظرتان را نسبت به هریک از این کتاب ها و سیر مطالعاتی پیشنهادیتان(بنا به در نظر گرفتن سطوح مباحث و جایگاه مطالعاتی بنده) مبذول بفرمایید و در صورت لزوم کتاب های ضروری تری و کارآمدتری را معرفی کنید 1- شناخت شهید مطهری 2- شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم شهید مطهری 3- اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبائی 4- منزلت عقل در هندسه معرفت دینی آیت الله جوادی آملی 5- شناخت در قرآن آیت الله جوای آملی 6- فلسفتنا شهید صدر (فایل صوتی تدریس آیت الله مصباح یزدی) 7- اسس المنطقیه للاستقرا شهید صدر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر اساس را بر روی بدایه و نهایه‌ی علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» بگذارید بهتر ذهن خود را تربیت کرده‌اید. موفق باشید
6713
متن پرسش
سلام. 14معصوم هم دارای نفس ناطقه هستند. آیا انسان کامل بودن حضرات معصومین علیهم السلام به اعتبار همین نفس ناطقه می باشد؟ اگر جواب پرسش قبلی درست باشد باید این گونه گفت که حضرات 14 معصوم به علاوه دیگر انبیاء انسان کامل اند به این اعتباراما فرقی که بین دیگر انبیاء و14 معصوم وجود دارد این است که این بزرگواران دارای خلقت خاصی قبل از به وجود آمدن نفس ناطقه شان می باشد واز این جهت با دیگر انبیاء متفاوت وبرترند که همان حقیقت نوری شان می باشد آیا این درست است وانبیا دیگر دارای خلقت نوری نیستند؟ یک پرسش دیگر اینکه می گویند انسان های کامل از ابتدا کامل بوده اند وسیر تکامل درآنها وجود ندارد چگونه است یعنی به محض افاضه روح به جنین که نفس ناطقه خلق می شود تا پایان زندگی در زمین آنها کامل هستند وفقط تکاملشان به حفظ عصمت است؟ اگر این را بپذیریم چگونه می شود این موضوع را که در یک زمان خاص مثلا در زمان نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت(ص) هم ایشان هستند هم حضرت امیر وهم حسنین(ع)وبافرض قبلی همه ی این عزیزان کامل هستند وکامل نمی شوند وازجهتی داریم که انسان کامل ظرف ظهور تمام اسماءالله است ویکی از اسماء الله من لیس کمثله شیء می باشد ومطمئنا از این باب باید انسان کامل یکی باشد با این تفاسیر باید قبول کنیم که این عزیزان در زمان حیات پیامبر انسان کامل نبودند و پی در پی وبعد از شهادت هر عزیزی عزیز دیگر مقام انسان کامل را دارا می شود؟ویا به گونه ای دیگر است؟ ویک سوال هم این که آیا حضرت زهرا سلا الله علیها هم انسان کامل اند به آن معنای قبلی واگر می باشند چگونه است چون در زمان حیات حضرت محمد (ص) که ایشان بودهاند وبعد امیرمومنین(ع) وایشان در این بین با این مبنا که انسان کامل یکی است هیچ زمانی برای انسان کامل بودن نداشتند. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما که بحمداللّه مباحث را و کتاب‌ها را دنبال می‌کنید پیشنهاد می‌کنم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را نیز با دقت مطالعه فرمایید زیرا در بستر مطالب آن کتاب راحت‌تر توانسته‌ام این نکات را عرض کنم 1- در هر حال باید گفت: انسان کامل‌بودن ائمه«علیهم‌السلام» به جهت اتحاد نفس ناطقه‌ی آن بزرگواران است با نور عظمت‌شان و انجام عبادات کامل برای حفظ این اتحاد است و همه‌ی انبیاء به نحوی با نور عظمت رسول خدا و ائمه«علیهم‌السلام» مرتبط بوده‌اند و از این جهت همه‌ی آن‌ها دارای خلقت نوری هستند و از نبوت و ولایتِ ختم نبوت و ختم ولایت بهره گرفته‌اند. 2- آری حضرت حق در علم خود دید آن ذوات مقدس می‌توانند عصمت را حفظ کنند و لذا آن‌ها را معصوم آفرید و تکامل آن‌ها حفظ آن عصمت بود و از آن جهت که همه‌ی آن‌ها در مقام نوری‌شان یک نورند با ظهورات مختلف ،هرکدام در زمان خود بر اساس ظرفیت زمان‌شان آن نور را اظهار می‌کنند و بدین لحاظ اگر زمانه، زمانه‌ی ظهور آن نور از طریق حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است بقیه با تبعیت کامل از حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عصمت خود را حفظ می‌کنند در عین آن‌که در آن زمان یک نفر است که مظهر «لیس کمثله شیئ» حضرت حق است و زهرای مرضیه«علیها‌السلام» نیز انسان کامل‌اند از آن جهت که تمام حقیقت شریعت محمدی را تصدیق کردند و با رعایت همه‌ی آن دین عصمت و کمال خود را محفوظ داشتند. موفق باشید
4581
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم امیدوارم که حالتان خوب باشد. بنده سوالی از شما داشتم و آن این است که چگونه پرخوابی را درمان کنم؟ بنده اهل ورزش هستم، سیر مطالعاتی دوم را هم دنبال میکنم و فعلا کتاب "فرزندم اینگونه..." را مطالعه میکنم. البته مجرد هم هستم و بیست سال دارم. خدا شاهد است که دیگر دارم از پرخوابی خودم افسرده میشوم!!! هر کاری میکنم خوابم کم نمیشود، از لحاظ بدنی هم الحمدلله سالم هستم (کم خونی ندارم) از کار و زندگی افتاده ام خواهش میکنم کمکم نمایید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا هشت ساعت در 24 ساعت مجازید بخوابید. در بهار وجود دانه‌های گرده موجب حساسیت و خواب‌آلودگی می‌شود، این را پای خودتان نگذارید. برنامه به خودتان بدهید و مطالب مورد مطالعه را یادداشت و طبقه‌بندی کنید تا ذهن‌تان فعّال بماند. موفق باشید
4275
متن پرسش
السلام و التحیة. ببخشید استاد قسمت سوم مقاله ای که دکتر جباری در فیس بوک خود گذاشته اند در ذیل آمده است که ایشون به مطالبی که شما عرض فرمودید هم پاسخ دادند ، نظرتان چیست ؟: " شیعه حقیقی یعنی چه؟ (بخش 3) ************************** سومین ساحتی که میتوان در آن به تمییز شیعه و اهل سنت پرداخت، ساحت عرفان و حکمت است. راقم این سطور براین باور است که تنها ساحتی که میتواند معیار و مناط تمییز شیعه از غیر شیعه باشد، همین ساحت حکمت و عرفان است و تنها در همین ساحت است که مفهوم شیعه خود را شکل می دهد و معنا می یابد. این سخن بدان معناست که اساساً شیعه حقیقی (نه شیعه تاریخی) عارفان هستند و هم ایشان هستند که حقیقت شیعه را در طول تاریخ به منصه ظهور آورده اند. اما دلیل این مدعا چیست و چرا باید کثیری از بزرگان حتی فقه و کلام شیعه تاریخی را از دایره شیعه حقیقی بیرون نهاد؟ شاید برای کثیری از شیعیان!!، امروزه دشوار باشد که بزرگانی از فقه و حدیث و کلام تاریخشان را از دایره شیعه بیرون ببیند، اما واقعیت این است که اگر به دنبال شیعه حقیقی و حقیقت شیعه هستیم باید از بند مشهورات تاریخی رها شویم و عاداتی که صرفا بر اثر "تکرار"، بدیهی شده را کنار نهیم. فلان "شیخ"، و فلان "علامه" و فلان "آیت الله" و "ثقه الاسلام" و "حجه الاسلام" نمیتوانند حقیقت شیعه باشند حتی اگر صاحب صدها کتاب در فقه و حدیث بوده باشند و ارکان حدیثی برای این شیعه تاریخی ساخته باشند، مگر اینکه در ساحت "عرفان و حکمت" به حقیقت شیعه نائل آمده باشند. لذا ما از قضاوت درباب افراد پرهیز میکنیم و به دنبال این نخواهیم بود که فی المثل آیا شیخ صدوق یا شیخ طوسی با آن همه کتاب آیا شیعه حقیقی محسوب میشوند یا نه! آنچه برای راقم این سطور حائز اهمیت است مفهوم شیعه حقیقی است که بتواند آن را از شیعه تاریخی متمایز سازد. مهمترین موضوع در عرفان و حکمت، مفهوم "ولایت" است. شاید برخی ایراد بگیرند که مفهوم "امامت" نزد متکلمین هم مطرح است، پس چرا بدان در کلام پرداخته نمیشود؟ در پاسخ میتوان چنین توضیح داد، که مقسم ما در شیعه حقیقی، مقوله "حقیقت" است، نه صرفا مسائل علمی و بحثی. این درست است که در بین متکلمین و کلام امامیه، بحث "امامت" بحثی جدی و مهم است، اما دو نکته است. نخست اینکه فقط بحث است. یعنی یک نسبت "حصولی" وجود دارد. متکلم درباب امامت بحث میکند این بدان معنا نیست که لزوماً حقیقت آن بحث را به حضور دریافته باشد. متکلم میتواند کتابی در اثبات امامت بنویسد، و در عین حال هیچ حظی از حقیقت امامت نبرده باشد و هیچ ایمانی هم نداشته باشد. این خاصیت کلام است که ساحت حصول و بحث و جدل است. اما چون مقسم ما در شیعه حقیقی، حقیقت است، پس باید امری و ساحتی مورد قضاوت و معیار قرار گیرد که نسبت حقیقی و حضوری حاکم باشد، یعنی نسبتی که فرد در آن نسبت، آن معنا را حضور کرده باشد و صرفا مفهوم نباشد. در واقع شیعه حقیقی با "معنا" کار دارد، و شیعه تاریخی(متکلم یا فقیه) با "مفهوم" در ارتباط است. نکته دیگر این است که در کلام امامیه، بحث درباب امامت است، حال آنکه در نزد عرفا مساله "ولایت" است و تفاوت در این است که "ولایت اعم از امامت است. عرفا در نسبتی حضوری به دیدار حقیقتی نائل میشوند که بر کل هستی حاکم است و در این نسبت حضوری عام، مصادیق خاص آن را نیز درک میکنند. اما برای متکلم چون هیچ نسبت حضوری طرح نیست، خود را با مصادیق تاریخی ولیت، یعنی "امامت" مشغول می سازد تا بتواند بطور حصولی عظمت و بزرگی برخی از مصادیق ولایت یعنی "اهل بیت" را اثبات نماید. این اثبات مصادیق جزیی ولایت به شکل امامت در طول تاریخی، اساس و ماهیت شیعه تاریخی را شکل داده است که صرفا در تولید ابنوه آثار به کار می آید و جزء ایجاد افتراق بین مسلمانان هیچ حاصلی نداشته است. وقتی به تاریخ این شیعه تاریخی رجوع میکنیم و حجم وسیعی از کتب در اثبات امامت اهل بیت را میخوانیم، و فی المثل کتابی مانند "الغدیر" مرحوم امینی را در دست میگیریم، چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا خواننده این کتاب معظم، با شیعه حقیقی مواجه میشود و به حقیقت شیعه نائل میشود؟ هرگز. آنچه رخ میدهد، صرفا انبان ذهنی خواننده پر میشود از کثیری احادیث و روایات در اثبات حقانیت امیرالمومنین در ساحت "ذهن" و حصول. این همان چیزی است که نامش را شیعه تاریخی مینامیم. در حالیکه شیعه حقیقی نه در نسبت حصولی، بل در ساحت حضوری به دیدار حقیقت امامت یعنی ولایت نائل می آید. اما داسنتیم که ولایت مهمترین مساله در عرفان است و عارف بدین خاطر عارف میشود که ولایت را به جان می آزماید. ولایت نزد عارفان بدان معناست که حقتعالی ولی کسانی است که ایمان آورده اند و ولایت بدان معناست که حق تعالی همه هستی را خواه تککوینی و خواه تشریعی در ید هدایت خویش دارد و هیچ موجودی نیست در ذیل هدایت او نباشد. "ولیگ نیز از اسما< الله است و به همین سبب برخی از انسانها مظهر این اسم میشوند و ولایت الهی بدانها تجلی میکند و ظهور می یابند. درباب مفهوم "ولایت" و اقسام آن در کتب عارفان مطالب مفصلی وجود دارد، اما آنچه در این مقام می بایست گفته آید این است که شیعه حقیقی نخست این حقیقت را به حق الیقین می ازماید که همه عالم تحت ولایت انسان کامل است و این انسان کامل در هر دوره ای "حضور" دارد، گرچه "ظاهر" نباشد. شیعه حقیقی این "حضور" بدون "ظهور" را در می یابد و میکوشد در این نسبت حضوری با ولی الهی قرار گیرد و بدان تقرب جوید. شیعه حقیقی تا به "دیدار" ولی الله الاعظم نائل نشود و در نسبت حضوری با نباشد، خود را درگیر مباحث انتزاعی مصادیق تاریخی ولیایت نمیسازد. شیعه حقیقی میداند که وظیفه اش درک حضوری ولی الله اعظم است، نه اثبات نظری مقام امام یا امیر المومنین. او این وظیفه را برای مکتلمین رها میسازد و خود به دنبال آن میشود تا در نسبت حضوری حقیقت ولایت و ولی خدا را درک کند. او میداند که با خواندن کتاب و نوشتن هزاران کتاب در اثبات امامت یک مصداق خاص، نمیتوان به حضور ولی خدا نائل آمد. قرب ولی خدا، آدابی دیگر دارد و این آداب جملگی در کتب عارفان به دقت بیان شده است. وجود پیر و مرشدی برای تقرب ساحت ولی الله الاعظم، امر ضروریست و سیر و سلوکی باید تا این تقرب حاصل شود. شیعه حقیقی در نسبت حضوری با ولی خدا، بدین حقیقت نیز نائل می آید که اساساً اسلام هنوز ظهور نیافته است و در کمون غیب است و با این حال رحمت واسعه الهی عام است و همه مخلوقات را در برمیگیرد. شیعه حقیقی مظهریت اسم رحمان میشود تا بتواند رحمت خاصه الهی را برای خود بدست آورد. او میداند تا زمانیکه به همه مخلوقات رحمت عام نداشته باشد، هرگز نمیتواند مشمول رحمت خاصه باشد که همان تقرب به ساحت ولی الله الاعظم است. از همین رو شیعه حقیقی هرگز در دام کینه جویی با خلایق نمی افتد خاصه کینه های تاریخی. شیعه حقیقی میداند کسانی که به اسم دفاع از اهل بیت و با عنوان "تولی و تبری" دائما زبان به دشنام می گشایند و اندرون پلید خود را با این عناوین ظاهر میسازند، نه تنها شیعه نیستند، بل هزاران هزار فرسنگ از حقیقت دورند و در ظلمات کفر غوطه ورند. شیعه حقیقی خود را با هیچ امر انتزاعی و وهمی مانند "تاریخ" درگیر نمیسازد، بل میکوشد، ولی حی و حاضر (اما غایب) را درک کند. او با یقینیات حقیقت دین را می یابد و در مواجهه با دین مانند بنی اسرائیل(داستان گاو و موسی) دنبال مساله تراشی نیستند. دینداری شیعیان تاریخی مانند قوم بنی اسرائیل است زمانیکه کسی به قتل رسیده بود و نزد موسی رفتند تا از او کمک بگیرند، و موسی به اذن الهی به آنها گفت بروید گاوی را ذبح کنید و خونش را به مقتول بمالید تا مقتول خودش زنده شود و قاتلش را معرفی کند. اما قوم بهانه گیر بنی اسرائیل دائمکا از کم و کیف گاو پرسیدند. لاغز باشد، یا چاق؛ پیر باشد، یا جوان. چه رنگی باشد، چه سنی باشد، و... و به موازات این بهانه گیر "و طرح "مسال"، تکلیفشان نیز سخت تر میشد. دینداری شیعیان تاریخی مانند همین قوم دینداری "مساله محور" است. توضیح المسائل جای کتاب الله می نشیند و به جای حصول جای حضور. شیعه درون یک شبکه پیچیده ای از "شبه علومی" مانند "علم رجال و علم الحدیث گرفتار میشود تا بتواند به انجام یک عمل و تکلیف دست یابد. برای استحکام این شبکه پیچیده، سلسله راویان و محدثین شکل میگیرد ودر حقیقت به تقویت آتوریته این شبکه تعداد مسائل افزوده میشود تا هیچ کس نتواند به تنهایی به دین دست یابد مگر از رهگذر این شبکه و این سلسله جلیله!"
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان بسیار مغشوشی است، مگر می‌شود بدون مقدمات علم حصولی نسبت به حقایق به علم حضوری دین رسید؟ و مگر می‌شود بدون شناخت مصداق امام از طریق علم شریف کلام، زمینه‌ی اُنس با امام را فراهم کرد؟ و مگر بدون فقه می‌توان ادب لازم جهت ارتباط با حضرت مولا را پیدا کرد؟ بنده فرصت ندارم وگرنه اگر کسی فرصت داشته باشد می‌تواند به این سخنان اشکال اساسی بگیرد به طوری که بوی اباحه‌گری و همان عرفان منفی از آن استشمام می‌شود إلاّ این‌که نویسنده‌ی محترم با عجله چیزهایی فرموده و متوجه لوازم آن نشده. به گفته‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اسلام را فقه نگه داشته. موفق باشید
2734
متن پرسش
با سلام و آرزوی توفیق روز افزون برای شما استاد بزرگوار.استاد من دانشجوی ترم اول ارشد هستم که در دوران کارشناسی بخصوص دو سال میانی خودم را در فاکتور های دینی و درسی بسیار تقویت کردم به طوری که واقعا شادی درون را داشتم که کتابهای شما نقشی اساسی داشت. اولین و مهمترین مشکلم این است که انگار همه چیز یادم رفته شاید اگر کسی از بیرون به من نگاه کند مرا ادم خوبی بداند ولی خودم رضایت از خودم ندارم و احساس می کنم که واقعا کیفیت کارهای دینی ام پایین آمده است همین طور حس میکنم عزت نفسم کم شده و حافظه ام یاری نمی کند خیلی تنش در درونم هست با خودم می گویم نکند به حال خودم رها شده ام یا گناهی کرده ام که نمی دانم که اینطور در دین درجا می زنم و هر چه تلاش میکنم راهی نمی یابم انگار احساس مس کنم من ان آدم قبلی نیستم و خیلی فکرها این شکلی.من هیچ اهمیتی به بحث ازدواج و درگیری فکری ان به خودم راه نمی دادم و بسیار محکم در زمینه ی درس و دین کار میکردم.از جانب دیگر من شرایط فکر کردن به این قضیه را نداشته و ندارم چون من یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که بسیار دوستش دارم واو بسیار حساس است و اصلا دوست ندارم تنشی به او وارد شودو زودتر از او ازدواج کنم .ازطرفی خواستگارهایی که داشتم و آنها را رد کردم بسیار ذهنم را مشغول می کند در حالیکه که انها را رد کرده ام ولی باز این حس که شاید هنوز در فکر من باشند باعث می شود که به آنها فکر کنم به خصوص یکی از آنها که در دانشگاه هست و من درجا با توجه به شرایط خانواده ام از طریق دوستانم جواب رد را دادم و واقعا از نظر شرایط خانوادگی و خواهرم شرایط را ندارم و اصلا وجدانم اجازه ی ازدواج را به من نمی دهد حتی اگر خودمم بخواهم از نظرخانواده امکان ندارد تازه من 23 سال بیشتر ندارم شاید به دلیل همان ضعف ایمانم شده که اینقدر به این چیزها فکر میکنم.من باید از نظر درسی پیشرفتم را داشته باشم چون پدرم زحمت میکشه و برام پول میفرسته و واقعا باید جواب زحمتاشو با براورده کردن تقاضاهاش و همین طور رضایت وجدانی خودم برای کارآبودن در رشته ام را برآورده کنم،استاد خیلی تنش دارم از یه طرف درسام سنگین شده از طرفی هم این فکرا از طرفی هم پیشرفت دینی برام مهمه که چرا کتاب دینی میخونم درکم کم شده حتی کتاب های شما که قبلا خیلی بهتر میفهمیدم، استاد باتشکر از زحمات فراوان شما از شما می خواهم هم در زمینه ی دینی و هم در زمینه پیشرفت درسی ام وهم افکارم مرا راهنمایی بفرمایید. استاد لطف بفرماییدمرا به جایی ارجاع ندهید و خودتان جواب را برایم روشن بفرمایید با تشکر فراوان از شما استاد عالی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هر انسانی در مسیر کمالی خود مراحلی را دارد و باید سعی کند در هر مرحله‌ای خود را بازخوانی مجدد کند تا در مرحله‌ی جدید با تولدی جدید روبه‌رو ‌شود وقتی در این مرحله که فرموده‌اید وارد شدید بر اساس درک واقعیاتی که در اطرافتان می‌گذرد ذهن خود را مدیریت کنید و بر این اساس 1- فعلاً نگذارید ذهن شما مشغول خواستگاران‌تان شود (که در این مورد کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند) 2- برای مطالعه‌ی دروس دانشگاهی برنامه‌ریزی کنید و سعی کنید با یک برنامه‌ریزی معقول خود را وارد برنامه کنید 3- ساعات محدودی را برای مطالعه‌ی کتب غیر درسی بگذارید. تا در این مرحله نیز تولدی جدید و تجربه‌ای دیگر به‌دست آورید. موفق باشید
2126
متن پرسش
سلام و وقت بخیر من دختری هستم 26 ساله چطوری در کشاکش گناه مقاومت کنم ؟ روحم خیلی خسته شده . از کجا شروع کنم برای شناخت خدا و خودم ؟ تصویر روشنی از خودم می خواهم . به دنبال فهم عملی هستم . کمکم کنید تا راه را بشناسم و عمل کنم . چه مقدماتی لاز م است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اول باید متوجه ابدیت خود بشوی و بدانی در ابدیت خودت هستی با خودت، آیا انسانی که همه‌ی فکر خود را مشغول امیال بدن خود کرده است در آن‌جا با چه کسی زندگی می‌کند؟ با خودی که هیچ بهره‌ای از اُنس با خدا ندارد؟ یا با خدایی که در دنیا با عبور از امیال خود پیدا کرده؟ کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله ما را با خود و با دیگران و با خدا آشتی می‌دهد و از این‌همه نظر به امیال بدنی آزاد می‌کند. میل به گناه مثل میل به خاراندن سری است که گرفتار قارچ کچلی است، هرچه بخارانی می‌خارد و تا خون‌افتادن پوست سر کار ادامه می‌یابد، کافی است انسان در مقابل این سرخاراندن مقاومت کند تا از سرخاراندن پی در پی نجات یابد. موفق باشید
2122
متن پرسش
سلام علیکم :خیلی از افراد هستند که چندین سال است سیر تالیفات شما را در دست گرفته اند و ادعا میکنند که با مطالعه منظم این کتب قلب میگیرند آیا خروجی دیگری مد نظر شماهست ؟لازم به ذکر است این افراد از مباحث استدلالی شدیدا گریزانند به نظر شما چگونه میتوان فهمید که دیگر به ساحل رسیده ایم و باید از مرکب عقل پیاده شویم نطر قرآن در این رابطه چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هرگز خودم چنین نمی‌کنم که از مباحث استدلالی و عقلی فاصله بگیرم و معتقدم عقل به حقایق عالم بالا اشاره می‌کند و شریعت الهی راه رسیدن و انس قلب با آن حقایق را نشان می‌دهد. پس هیچ‌وقت نباید از مرکب عقل پیاده شد بلکه نباید تنها به مفهوم حقایق بسنده کرد. استدلال عقلی راه را نشان می‌دهد و چیزی نیست که انسان از آن گریزان باشد. موفق باشید
14577
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد گرانقدر اگر یک طلبه برای رشد عقیدتی و عرفاتی و اخلاقی فقط آتار شما را مطالعه کند عالی است؟ آیا نیاز است آثار دیگر اساتید مانند آیت الله جوادی هم مطالعه شود؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی تلاش بنده آن است که مخاطبان نوشته‌های خود را به دریای بیکرانِ علمِ عالِمانی چون حضرت امام و علامه طباطبایی و شاگردان آن‌ها متصل گردانم. موفق باشید

13220
متن پرسش
سلام خدمت استاد: بنده برای امور واجبی مثل ازدواج مدتی است که پول پس انداز می کنم چند سوال برایم پیش آمده: 1. آیا پس انداز منافاتی با رزاق دانستن خداوند و توکل به او دارد؟ 2. اگر برای امور مستحبی مانند زیارت اهل بیت (ع) یا قرض به دیگران بخواهم از این پول که برای امر واجب پس انداز می شود استفاده کنم آیا اشکال دارد؟ 3. آیا شما با پول گذاشتن در بانک موافقید؟ و این کار از لحاظ دینی و سلوکی مشکلی ندارد؟(منظورم مسئله فقهی آن نیست) خواهشمندم راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده آن است که این امور با حرص انجام نگیرد وگرنه نفس عمل کار بدی نیست مگر آن‌که در مقابل کار مهم‌تر ما باز بر همان پس‌انداز خود اصرار داشته باشیم و دیگر آن‌که کار خوبی است که انسان از آن پول جهت امور شرعی به مؤمنین قرض بدهد و یا اگر نمی‌تواند از آن در فعالیت‌های اقتصادی استفاده کند، در بانک بگذارد تا بانک به عنوان وکیل او این کار را بکند، از این جهت مشکلی در سلوک انسان به‌وجود نمی‌آید. موفق باشید

12975
متن پرسش
سلام: من ان شاءالله امسال وارد حوزه می شوم. آیا سیر مطالعاتی شما را ادامه دهم یا سیر شهید مطهری را یا هر دو را با هم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل برای یک طلبه ممحض شدن در دروس حوزوی است و دیگر هیچ و پس از مدتی که سوار کار شدید و مباحث، ملکه‌ی شما شد، بد نیست مباحث ده نکته و برهان صدیقین را دنبال کنید و سپس با یک برنامه‌ریزی دقیق تقریباً همه‌ی کتاب‌های مرحوم شهید مطهری را مطالعه و یادداشت‌برداری کنید. موفق باشید

12014
متن پرسش
با سلام خدمت جنابعالی: استاد مطهری در یکی از کتابهایشان در روایتی از حضرت امام رضا (ع) وقتی از ایشان در مورد قبول ولایتهدی مامون سوال کردند ضمن توضیح شرایط، خویش را با زمان حضرت یوسف(ع) مقایسه نموده و در ادامه مقام حضرت یوسف (ع) را بالاتر از امامان دانستند هر چند که در کتاب اصول کافی هم بارها این مطلب از قول ائمه آمده است. پس چرا اینقدر ما شیعیان بخصوص ایرانیان در اکثر بیانات از تریبونها و منابر مختلف امامان را برتر از پیامبران به غیر از حضرت محمد(ص) می دانیم و اصلاً چرا اینقدر شیعه روی برتری ها تاکید می کند؟ وقتی که خوب و عمیق به سیره همه پیامبران و امامان می نگریم متوجه می شویم آنها اصلاً در بیان برتری یکی به دیگری نبوده اند. انگار سیره ایشان فراموش شده و فقط در پی بیان مناقب و معجزات هستیم هر چند که آخرین پیامبر الهی معجزه شان فقط قرآن بوده و همانطورکه همه می دانند معجزه یعنی خرق عادت و حالت استثنا دارد و همیشگی نیست. کاش روزی برسد که این بندگان بزرگ را فقط به عنوان یک انسان کامل معرفی می کردیم نه آسمانی. این بزرگواران قطعاً بخاطر لیاقتهایی که در زندگی داشتند به این درجه رسیده اند آیت الله امینی در کتاب بانوی نمونه اسلام می فرمایند روزی امام حسن (ع) بر دوش پیامبر بود و دانه ای خرما که از بابت ذکات در اختیار رسول خدا (ص) بود برداشته بر دهان گذاشته و می خورند پیغمبر مکرم اسلام دست در دهان ایشان کرده و فرمودند حسن جان مگر نمی دانی که آل محمد صدقه نمی خورند. آیت الله امینی در ادامه می فرمایند امام حسن (ع) کودک نابالغی بود و تکلیف نداشت در اینجا چند چیز به وضوح نمایان می گردد یکی آنکه ندانستن هم در کودکی مانند تمام کودکان کل جهان در امام حسن (ع) هم وجود داشته است و همینطور نابالغی مانند تمام کودکان که اینها همه از نظم خالق یکتاست که حتی سن بلوغ برای دختران و پسران هم در دو سن مختلف پدیدار می شود. چرا ما شیعیان چندین هزار سال است می خواهیم بگوییم خدای یکتا نظم هستی را به خاطر 14 نفر تغییر داده. امام حسن که نابالغی آن قطعاً وجود داشته چگونه پذیرفتنی است اعراب و انسانها از سه کودک زیر 10 سال یعنی امام جواد (ع)امام هادی (ع) و امام مهدی (عج) که به سن بلوغ نرسیده اند بتوانند بعنوان امام پیروی کنند اگر این فرض هم مثل تمام توجیهات علمای شیعه پذیرفته گردد پس اینجا می ماند فقط عامل وراثت پس لیاقت فردی برای رسیدن به صفت ولایت چه می شود؟ براستی اگر اینگونه است در زمان پیامبر چندین امام وجود داشته امام علی (ع) امام حسن (ع) و امام حسین (ع)؟ خواهشمند است این مورد شبهه مطرح شده را توضیح دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع امامت چند ضلع دارد و سعی شده در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست بدان پرداخته شده. از یک طرف آن‌ها هم مثل ما یک انسان عادی هستند و خودشان هم دوست دارند مثل انسان‌های عادی زندگی کنند، از یک طرف طبق آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب خداوند ارداه کرده است اهل‌البیت«علیهم‌السلام» را از هرگونه رجس و آلودگی پاک کند تا نمونه‌ی زندگی دینی مورد قبول در منظر انسان‌ها باشد. از طرف دیگر در بعضی از مراحل تاریخی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 12012 عرض شد ضرورت دارد که خداوند برای نجات مردم از طریق نو جوان 9 ساله توجه‌ها را به حقیقت امامت جلب کند. لذا باید موضوع را از زوایای مختلف دید، ولی در هرحال قرآن و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» ما را دعوت به تعقل کرده‌اند تا با فهم خود و تدبّر در قرآن راه سعادت را بیابیم و در همان قرآن جایگاه سخن‌گفتن حضرت عیسی«علیه‌السلام» در گهواره را نیز ارزیابی کنیم. بنده چندسال پیش با یک جوان که در مقطع راهنمایی بود روبه‌رو شدم که نظرات علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» به او القاء می‌شد و او به خوبی اظهار می کرد؛ که بحث آن مفصل است و در چندین جلسه این موضوع اتفاق افتاده. البته نمی‌خواهم موضوع امام را با آن جوان مقایسه کنم ولی در آن حدّ که انسان را به فکر فرو ‌برد که چگونه خداوند برای هدایت بشر اقدام می‌کند، عرض کردم. موفق باشید

10215
متن پرسش
سلام:   ببخشید به نظر شما فلسفه اسلامی که که بیشتر اون تقلید از یونان هست به چه خاطر اسلامی می نامیم و تاثیر اسلام در اون از چه جهت و در کجاها بوده و اینکه آیا واقعا دانشمندان مسلمان در بیشبرد اون نقش جدی داشته اند یا نه؟ با سپاس در پناه حق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید تفکر مکان نمی‌شناسد، همان‌طور که اولین بار این نوع ریاضیات که در دنیا معمول است مربوط به هند بوده ولی یک نوع فکر است، تفکر فلسفی هم یک نوع فکر است. به همین جهت شهید مطهری«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمایند: مسلمانان آن تفکر را گرفتند ولی نکات بسیار ارزشمندی بدان اضافه کردند. و انسان اگر واقعاً علم فلسفه را دنبال کند می‌پذیرد که یک نوع فکر است و مربوط به ساحتی از ساحات انسان می‌باشد. موفق باشید
8841
متن پرسش
سلام. انشاءالله خدا به شما استاد عزیز خیر بی پایان عطا کند. مشکلی دارم که نمیتوانم حضورا از کسی راه حل بخواهم. (خیلی خجالت میکشم) من نمیتوانم مصیبت و غم شهادت معصومین (به خصوص امام حسین (ع)) را حس کنم و اشک بریزم. وقتی به این مشکلم فکر میکنم بغض راه گلویم را میگیرد. به خاطر همین هم حالم بدتر میشود چون فکر میکنم این ناراحتی از روی خودخواهی (و فکر کردن به پستی خودم) است. البته گاهی که مداحی به جای ذکر مصیبت مسائل مربوط به محبت و عظمت معصومین را مطرح میکند (به خصوص پیرامون امام زمان (عج)) اشک و غمی دارم. ولی حرف کربلا که میشود (به خصوص اگر روضه فاش بخوانند) مثل تکه سنگی بی احساس میشوم (او اشد قسوه) وقتی به این مشکل فکر میکنم از خودم متنفر میشوم. به خصوص که تصمیم دارم وارد عالم طلبگی شوم و تنها چیزی که باعث شک در تصمیمم میشود همین مشکل است (میترسم در لباس دوستانشان با ایشان دشمنی کنم) لطفا مرا از این برزخ نجات دهید. خدا خیرتان بدهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: این چیزی نیست که ذهن خود را به آن مشغول کرده‌اید. اگر از یک طرف ارزش بندگی خدا آرام‌آرام برایتان روشن شود و از طرف دیگر با مطالعه‌ی کافی متوجه مقام سیدالشهداء«علیه‌السلام» به عنوان قله‌ی بندگی شود، مطمئناً آن می‌شود که باید بشود. «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس.... خودْ راه بگویدت که چون باید رفت». موفق باشید
نمایش چاپی