سلام استاد بزرگوار: تر ک فعل، بی تحرکی و خونسردی دستگاه قضایی باعث آزردگی بسیاری از مردم مومن و متدین و انقلابی است که باتوجه به آسیبهای جدی که بعضی سیاستمداران غرب گرا و ساده لوح و شاید بعضا خائن به کشور میزنند و شکایاتی که از آقایان میشود ولی هیچ تحرکی از دستگاه قضایی دیده نمیشود مثلا نمایندگان مجلس طبق بعضی شنیده های موثق هشت مورد شکایت در مورد آقای روحانی از سالها پیش به دستگاه قضایی ارایه کردهاند ولی یک احضاریه هم در مورد ایشان اعمال نشده و همچنان با افکار سطحی خود که انسجام و وحدت ملی را به هم میزند یا در مورد آقای ظریف که در تبلیغات انتخاباتی دروغ کشتن مهسا امینی را با باتوم تکرار میکند ولی بابت شایعه پراکنی و تشویش اذهان عمومی بازخواست نمیشود با اینکه چندین پزشک متخصص خلاف آن را اثبات و اعلام کرده اند و الی مشا الله از این موارد زیاد است نظر جنابعالی چیست اگر حکمتی هست ما را هم مطلع کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عزم کلی دستگاه قضایی به خصوص جناب حجت الاسلام و مسلمین آقای اژهای مثبت است. مشکل، نظام قضایی کشور ما و دیگر کشورهای جهان است که قاضی آنچنان استقلال دارد که به راحتی پروندۀ آقای انصاری را مختومه میکند. امید است که جوانان عدالتخواه با مطالبهگریهای خود نگذارند کواکبیانها با آن تهمتهایی که به نظام میزنند، از حکم قضایی فرار کنند. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرانقدر: بنده ۲۷ سال سن دارم و ۲۷ سال غفلت کرده ام در رمضان سال ۱۴۰۴ و از ابتدای این سال خداوند به این بنده توفیق داد و چندین بت و زنجیر بزرگ که بر پای دلم بود با عنایت خاص خداوند برچیده شد. هر چند هنوز بت های بزرگی دارم اما آن که مانع اصلی حرکت بود برداشته شد و توفیقات زیادی هم از جانب خدا به من شد که با اسباب خود خدا از طریق قرآن و کتب اخلاقی هر جا گیر میکنم صفحه را باز میکنم خود صفحات و حوادث راه را نشانم میدهند. رشته ی این بنده حقیر در دانشگاه حقوق بوده و آزمون هایی از جمله قضاوت داده ام که احتمالا پذیرفته میشوم از خدا خواستم راه را جلوی پایم نشان دهد علاقه زیادی به عرفان و علما و حوزه در بنده ایجاد شده میشود راه را بر این بنده عاصی نمایان کنید؟ با توجه به این که سن بنده هم به تحصیل رسمی حوزه نمیخورد چه میفرمایید این روزها حوادث و قرآن و کتب میگویند باید جهاد کنی و از دنیا دل بکنی و اگر در میانه معرکه حق و باطل نباشی چه تپه نشین ندبه باشی چه شمر لعین (در ضمن دوره تحصیل و قبل از غفلت ها استعداد خیلی خوبی داشتم) در ضمن استخاره گرفتم آیه ۳۹ سوره حج آمد و خوب بود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر کنید که در این سنّ که سنّ آمادگی برای کسب معارف و حقایق است؛ به میدان آمدهاید. پیشنهاد اولیه رجوع به سیر مطالعاتیِ سایت است بخصوص مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آنها و کتاب «خویشتن پنهان» و پس از آن رجوع به کتاب « معاد، بازگشت به جدیترین زندگی» همراه با شرح صوتی آن و پس آن نظر به سورههای روم و عنکبوت و آلعمران که همۀ آن موارد در سایت هست. و البته بدون عجله و با برنامه. در ضمن از آموزش ادبیات عرب هم غفلت نشود زیرا بالاخره متون دینی را اگر با همان زبان که گفته شده است، بیابیم ارزش خود را دارد. موفق باشید
سلام استاد گرانقدرم: سوالی داشتم از همه مذهبیها! اگر خدا نیست که هیچ... اما اگر خدایی هست و حضور دارد و ما به سوی اوییم و نماز میخوانیم و روزه میگیریم، پس اینهمه نگرانی و اضطراب و استرس و فکر و خیال اینکه پسرم و یا دخترم چه میشوند و نگرانی جان و مال و آبرو برای چیست؟ نکند مردم بفهمند من این مشکل را دارم!!! این اگر دین است فرقش با کفر چیست؟ بیشتر هم قشر مذهبی اینگونه اند! بیدین ها انگار جلوترند و میگویند هرچه پیش آید خوش آید، استاد مذهبیهای این شکلی پدرمان را در آوردهاند و عاجزمان کردهاند ما کفار را...
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد است که باید بین باور به خدا که امری مفهومی و انتزاعی است با ایمان به خدا فرق گذاشت. آری همچنان که قبلاً نیز عرض شده است شیطان هم به خدا باور دارد ولی ایمان به خدا چیز دیگری است، ایمان به خدا حضوری است که انسان نه تنها خود را در آغوش رحمت واسعه رب العالمین احساس میکند حتی افقی در مقابل او گشوده میشود که مییابد چه اندازه باید نسبت به آینده دینداری اش امیدوار باشد. امری که شما در شخصیت رهبر انقلاب ملاحظه میکنید و بنده مکرراً عرض کردهام که آن حالت، همان ایمان است و از خداوند همواره خواستهام به حقیقت ایمان رهبر معظم انقلاب ما را منور به ایمانی بگردان که در آن ایمان زندگی معنای دیگری دارد و در آن حالت همواره امید و همواره امید به آیندهای که در بستر ایمان در پیش است https://eitaa.com/tasnimnews/289008 و عجیب است که در آن دوردستها مانند شیعیان لبنان به خصوص سید حسن نصراللهِ شهید و شیخ نعیم قاسم عزیز به خوبی متوجه نقش تاریخی رهبر معظم انقلاب هستند، نقشی که حاصل ایمان حضرت نایب الامام آیت الله خامنهای میباشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/20675 موفق باشید
استاد عزیز سلام علیکم: استاد نظر شما را در مورد این جملات خواستم بدانم. خداوند در ذات خود عین علم است. بطور مثال درخت یا جسم من را وقتی با دقت می نگریم.علمی است که به این شکل آمده. مثلا به سر انگشت دست که نگاه می کنیم دراصل علمی است که به این شکل ظهور کرده. استاد عزیز چه راهی هست که بتوان از این اوهام شکل ها وتعین ها درآمد و به باور قلبی حضور خدا رسید؟ یعنی قلبم باور کنه؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» به عنوان مقدمه لازم است برای انس بیشتر با قرآن، بخصوص با نظر به سورۀ مبارکه آل عمران که عرایضی در رابطه با جایگاه تأویل آیات مطرح شده است. موفق باشید
با سلام و درود بر استاد عزیز: چرا خداوند حضرت محمد صلی الله علیه وآله را عقل کل خلق کرد؟ اینکه میگن نود و نه درصد عقل اختصاص به ایشون دارد و یک درصد مابقی مربوط به سایر انسانها اگه اینطور باشه، چون خداوند اراده کرده، میتونست اون مخلوق اول من باشم چه دلیلی در وجود حضرت بوده که ایشون انتخاب شده؟ یعنی چه عمل خاصی انجام داده که لایق این فیض شده؟ از این دست سؤالات ذهن من رو درگیر کرده. مثلاً علی اصغر که در کربلا در شش ماهگی به شهادت رسید چه عمل خاصی انجام داده که باب الحوائج شد اینکه هنوز زندگی در دنیای کثیف را تجربه نکرده بود که یک شبه به این مقام والا رسید صرف اینکه فرزند امام حسین علیه السلام بوده، خوب اگه خدا میخواست من میشدم فرزند امام حسین. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد مفصل است. در مورد قسمت اول سؤال و اینکه خداوند حضرت محمد «صلواتاللهعلیهوآله» را شایسته یافتند که هدایت مردم و نبوت را به عهدۀ آن حضرت بگذارند، خوب است به قسمت اول کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست رجوع فرمایید. و در مورد قسمت دوم سؤال، قبلاً عرض شد که این امام معصوم است که از اسرار درون افراد آگاه میباشند و متوجۀ طلب درونی افراد هستند که چگونه آن کودک ۶ ماهه مایل است در آن نهضت بزرگ سهمی داشته باشد. موفق باشید
سروده ای تازه از دلی کهنه: راهرو دیدیم امّا راه کو؟ شب رسید امّا فروغ ماه کو؟ حضرت غم! من مریدت نیستم؟ ناله کو؟ شکوایهام کو؟ آه کو؟ (دیدهای خواهم که باشد شهشناس) دیده کو؟ خواهندهاش کو؟ شاه کو؟ این حوالی از خدایان پر شدست بت شکن! معبودک دلخواه کو؟ یوسفی از مصر خود فریاد زد: خستهام از شهر رنگی، چاه کو؟ زندگی در جست و جوی مرگ مُرد مرگ کو؟ آن لحظهی جانکاه کو؟ وقت عصیان، وقت خونریزی، جنون یک نفر میگفت: پس الله کو؟ ناردیفیهای من تقصیر کیست؟ آنکه میسازد از این یک کاه کوه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرمودید: «راهرو دیدیم امّا راه کو؟» آری! وقتی انسان تا اینجاها قد بکشد و آن کس را که به عنوان «راهرو» مییابد، کافی است کمی بیشتر بنگرد و خودِ او را «راه» ببیند، به همان معنایی که خاتم الرسل «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: « قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (۱۰۸)/ یوسف) در واقع او، خودش با شخصیتش میدان اشاره به حضرت معبود است با بصیرتی که دارد. موفق باشید
سلام آقای طاهرزاده ای که هرگز جهان فرصت نداده تا عاشقانه مثل انسانی به انسان دیگر به شما نگاه کنم و شما را برحسب مخلوق خدا بودن در نگرش مخلوق خدا بودنم با «عشق» بنگرم عشقی که همان خدای زنده و زندگی است. شرمنده ام جهان و دورانی که در آنیم «عاشق شدن و عشق» را گم کرده همه جا خشک و مرده. چطور جهانی که عشق را نمیفهمد زندگی و خدا و اولیاء معصوم خدا را بفهمد؟ چطور عشق به انسانها را به حسب مخلوق خدا بودنشان و خوده خودشان بفهمد؟ لعنت به تحمل و رفتارهایی که مجبور شدم نسب به دیگران داشته باشم تا مرا منزوی نکنند و ندرند و حرف هایم را که زندگی آور بود خوردم، لعنت به ترسی که لحظه به لحظه زندگی اجتماعی ام را گرفته و همواره روی هیچ چیز و هیچ کسی نمیتوانم با آرامش حساب باز کنم از همه مردمی که عشق را نمیفهمند میترسم آنها رحم نمیکنند. جای هرگونه عشقی که واقعی باشد و ما را به درک عشق خدا و زندگی و مخلوقات میرساند خالی است. از جهان فاقد عشق به خداوند که او نیز از جهان بی عشق گله مند است، گله میکنم. آخر راهی که اهل جهان مدرن میروند اسرائیله! بعضی فکر میکنند اسرائیلی ها مثل فیلم ترسناکند در حالی که نهایت همه آرزوهای مدرن خواهان اسرائیله، پول بی نهایت، قدرت بدون محدودیت، امکانات عالی همه چیزشان عالیست ولی آنها نه انسانند و نه عاشق، همین دو مورد کارشان را به دشمنی با خدا و گمراهی کامل کشاند. آخ از خودم بخاطر اسرائیلی بودن شرمسارم. چقدر مردم جهان اسرائیلی اند وگرنه آنها سگ کی بودند بتوانند کشور گشایی کنند اگر ما پیش تر، آنها را در خود نپذیرفته بودیم و منش و راه آنها را نمیرفتیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه زندگی را زیبا می کند نظر به انسانیت انسانها می باشد https://eitaa.com/matalebevijeh/20173 و https://eitaa.com/matalebevijeh/20161 و باز https://eitaa.com/matalebevijeh/20059. آری! ملاحظه می فرمایید که در نسبت انسانیت انسانها نه تنها ایمان گمشده به ما برمی گردد بلکه انسانیت از دست رفته چهرۀ خود را می نمایاند. موفق باشید
سلام خداقوت: معمولا انسان ها تا قبل از بلوغ متوجه عالم هستی و خلقت و رشد نیستند و درگیر بازی های بچه گانه هستند. به سن بلوغ که رسیدند خدا میگه خب دیگه نباید گناه کنید! آیا کسی که تازه فهم پیدا کرده و به بلوغ رسیده میتونه عصمت داشته باشه و از گناه دوری کنه؟ قطعا خدا از ما ترگ گناه و انجام واجبات خواسته که تکلیف ما لا یطاق هست چون رشد تدریجی حاصل میشه و انسان تدریجی سالک و عارف میشه غیر بعضی مواردی که استثنا بوده و نمیشه طبق موارد استثنا حکم داد بلکه باید عموم انسان ها رو دید. برای همین ما غیر از اهل بیت کسی رو تقریبا نمیبینیم که بتونه ادعای عصمت کنه یعنی اکثر مردم ناتوان هستند از اطاعت اوامر الهی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه انسان گناه را ترک کند و به واجب عمل نماید، وارد شریعت الهی شده است و این غیر از مقام عصمت است که بسی والا میباشد. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: در آیه نهم و دهم سوره مبارکه قیامه میفرمایند: « و خسف القمر _ و جمع الشمس و القمر» استاد آیا میتوان گفت اشاره ای است به معاد حضرت الله در حضرت احدیت؟ خدا حفظ تون کنه
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اشارۀ آیات مذکور، اشاره به مقام عبور عالَم است از کثرت و برگشت به مقام وحدانیاش. موفق باشید
سلام خدمت آقای اصغر طاهرزاده: وظیفه من چیست؟ ۱۴ ساله
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. احترام به والدین ۲. مطالعۀ کتابهایی مانند «داستان راستان» از شهید مطهری و کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «چه نیازی به نبی» که این دو کتاب روی سایت هست. همۀ اینها در کنار دروس مدرسه ۳. ورزش ۴. اگر استعداد حفظ قرآن دارید، شرکت در کلاسهای حافظ قرآن. موفق باشید
با عرض سلام. امیدوارم خدا عمر و عزتتون بدهد لطفا بفرمایید آیا با توجه به اینکه در بعضی منابع گفته شده در بین الطلوعین کراهت داره پرداختن به امور دنیوی، آیا کسی که وقتش پر هست در طول روز و بعلت مشغله زیاد، برای مطالعه و کسب علم، از اون موقع استفاده کنه هم کراهت داره یا نظر شما این نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کراهت دارد؛ یعنی بهتر است انجام نگیرد. ولی به هر حال نوعی رخصتدادن در آن است. موفق باشید
بسمه تعالی؛ سلام علیکم: استاد سوالی در رابطه با استفاده از امکانات مادی دارم بخصوص اکنون که بنا به تشکیل زندگی و خانواده است و جهیزیه ای قرار است در این زندگی استفاده شود. به حضرت امام می نگرم و آن شور عمیق ایمانیشان که در تعارض بوده با حتی استفاده از یک تلفن ثابت، یک یخچال و...) به نقل از مستند «بانو قدس ایران» به حضرت آقا می نگرم با آنهمه زندگی ساده شان در مشهد مقدس قبل از انقلاب با آن همه بی چیزی! (که در کتاب «خون دلی که لعل شد» بخوبی نمایانگر است) از طرفی صحبت از حضور در زندگی امروزی و ضدیت پیدا نکردن با عرف و حتی به دلیل وجود بحران آب، استفاده از ماشین لباس شوئی و ظرفشوئی و... میشویم. و از طرفی نگاه به زندگی انسان هایی که حتی در نان و آب خود مانده اند!! و حال منی که در روح ایمانی خود، خواهان یافت وسعتی به وسعت تمام انسان ها هستم. از طرفی شاهد مثال هایی برایم زده میشود از ساده زیستی های رهبر معظم که بدلیل منصوب شدن به رهبری شان این گونه رفتار دارند (بعنوان مثال رهبری فرمودند بعد از رهبری دیگر آجیل نخوردند) از طرفی من خود را در مقابل حدیث «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» می یابم که آن امامی که در حدیث بدان اشاره رفته حرف از جایگاه و مقام نزده که حال بگوییم «تو هم هرموقع امام شدی، ساده زیست بتمام معنا باش». کل و خلاصه عرض بنده اینست که روحیه ام این امان را نمیدهد که همچون طلبه های دیگر همراه عرف شوم و از ماشین و تلویزیون بزرگ و لباس شوئی و ظرفشوئی و یخچال فریزر جدا جدا و تخت و مبل استفاده کنم، به من امان نمیدهد از ظروف پر نقش و نگار و قالی های ۱۷۰۰ شانه و .... استفاده کنم. زندگی ای که میخواهم و میدانم عرف قبول ندارد، اکتفا به کمترین هاست. نمیدانم جز این میتوانم سعه صدری داشته باشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه زندگی ساده باشد، بهتر است. ولی نباید بیرون از عرف جامعه زندگی را شکل داد. قبلاً ۱۵۰ گرم گوشت میخریدیم و استفاده میکردیم، بدون نیاز به یخچال. و یا در حیاط طشت لباس را میگذاردند و لباسها را شستشو میدادند. در حالیکه عرف تغییر کرده و از این جهت نباید خارج از عرف زندگی کرد زیرا به زحمت میافتیم و از کارهای اصلیمان باز میمانیم. با اینهمه هرچه سادهتر، بهتر. موفق باشید
این دنیا دنیای مادهست. هر قدری، قضایی داره. اگه مسواک نزنی، دندونات خراب میشه. اگه ابزار جسمت مریضه، کم توان میشی. پس تا چه اندازه میتونم مسئله بیماری و ترس از عوارض و تاثیراتش رو به امام حسین علیه السلام بسپارم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح است که جسم را تدبیر میکند و لذا هر اندازه روح وسعت داشته باشد و از تفکرات زائد آزاد باشد؛ امکان تدبیر بدن برایش بهتر فراهم میشود. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد شما در صفحه ۱۱۳ کتاب خویشتن پنهان شما فرمودین که «در رابطه با اين كه اگر عزم نفس انسان قوى باشد امكان تأثير ميكروبها بر بدن را به آنها نمیدهد و ميكروبها نمى تواند بر بدن تأثير بگذارند، مى توان علت نپوسيدن بعضى ازبدنهـا بعد از مرگ را تبيين كرد، چون روح آنهايى كه بدنشان در قبر نمى پوسد آنچنان گرفتار گناهانشان نيست كه توجه به بدن را به كلى از دست بدهند، زيرا اندك توجهى به بدن كـافیست تا با كتریها نتواند بر بدن اين افراد غلبه كند. چون قدرت حيات روح بر فعاليت باكترىها غلبه دارد.» در خصوص این متن برام ابهام پیش اومده ۱. نتیجه میگیریم هرکس بیمار میشود و یا در قبر میپوسد قطعا درگیر گناهانش هست؟ ۲. کودکان و نوزادان که معصوم هستند و به تکلیف نرسیده اند و گناهی ندارند پس وقتی بیمار میشوند به چه دلیل است یعنی درگیر گناهانشان هستند؟ ۳. نتیجه میگیریم که اگر گناه نکنیم میکروب ها اثر نمیگذارند حتی اگر رعایت نظافت را هم نکنیم؟ ۴. پیامبران که معصوم بودن و بیمار میشدند (تب کردن امام حسن و حسین و نذر روزه حصرت زهرا برای سلامتی آنان) یعنی درگیر گناهان بودند؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در یک قاعدۀ کلی باید جایگاه موارد حاشیهای را هم مدّ نظر داشت. آری! نفس در تدبیر بدن تا آن جا قدرت دارد که حتی پس از مرگ انسان و انصراف کلیِ نفس از بدن، اگر بخواهد و توجهاش به امور برزخی طوری نباشد که از توجه بدن منصرف بشود؛ آن بدن در قبر سالم میماند که مواردی از این امور داشتهایم. پس این یک قاعدۀ کلی است که نفس، بدن را تدبیر میکند و عامل حیات بدن است، ولی موارد فرعی نیز در جای خود باید مدّ نظر باشد مانند تقدیرات جاری در عالم که بعضاً سرنوشت افراد به طور خاص در میدان آن تقدیرات قرار دارند و یا امتحانات و ابتلائاتی که در میان است که ربطی به گناه افراد ندارد. آری! اگر گناه انسان عامل ضعف تدبیر نفس شود، اینجا است که میتوان گفت گناه موجب بیماری بدن میگردد. در رابطه با موضوعِ عدم نظافت که میفرمایید، آیا میتوان گفت عدم نظافت، امری نیست که موجب بیماری شود؟ در حالیکه روحی که رعایت نظافت لازم را نکرده، عملاً نوعی انصراف از تدبیر بدن را دامن زده. موفق باشید
سلام و رحمت خدمت استاد طاهرزاده و همه همراهان بزرگوار: تشکر بابت وقتی که به مطالعه پرسش و پاسخ شایسته آن اختصاص میدهید. در رابطه با صحبت اخیر رهبری در روز ۱۳ آبان، و اشاره ایشون به حجاب زهرایی و زینبی سوالاتی داشتم که خدمتتون عرض میشه: ۱. این که ایشون مخاطب سخن خود را خانمها و دختران فرمودند و از مسئولیت حفظ حجاب در جامعه با ایشان صحبت کردند میتوان به اشارت رهبری گوش سپرد که: مسئولیت حفظ حجاب در جامعه به عنوان یک امر اسلامی و دینی، بیش از اینکه یک امر حکومتی باشد یک امر مردمی است که: «کلکم راع، و کلکم مسئول عن رعیته». آیا میتوان گفت که اصرار بر قانون حجاب بدون پذیرفتنمسئولیت جامعه دینی برای حفط آن، یک غفلت بزرگ است که فقط در ساحت حکمت و تفکر انقلابی میتوان به آن متدکر شد؟ ۲. و اگر حجاب امر زهرایی و زینبی است پس چگونه میتوان در پیگیری برای حفظ آن، از زبان خطبه هایشان غافل شد آن گاه که رهبری میفرمایند: خطبه طوفانی حضرت زهرا (س) پس از رحلت پیامبر اعظم (ص) که در عین مضامین مهم و اعتراضی و اعلام خطر درباره انحراف از مفاهیم برجسته اسلامی، با کلمات محکم و متین و بدون بیان حتی یک کلمه توهینآمیز بیان شده است، افزودند: مکتب اهلبیت از مسائلی مانند قول بغیر علم، غیبت، تهمت، بدگویی و بدزبانی مبرّا است. به نظر میرسد تامل بر این کلام بسیار مجمل رهبری، ساعت ها گفت وگو میطلبد تا در مساله حجاب، سلوک زهرایی و زینبی را شنوا شویم و راه تاریخ اکنون را برای اين مساله مهم بگشاییم تا مساله حجاب،عامل انسجام جامعه دینی گردد و نه اختلاف و دوری و یا تقصیر و مقصر یابی!! تشکر از وفتی که به مخاطبان هدیه میدید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در این دوران آخرالزمانی که زمانۀ حضور ابعاد نهایی انسانها ذیل نظر به انسان کامل است؛ باید به حضور نهایی زنان و بانوان فکر کرد و اینکه اگر دختران ما متوجه باشند آن حضور نهایی که به دنبال آن میباشند را با نظر به نمادهایی از انسانیت مییابند که در شخصیت حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» و حضرت زینب «سلاماللهعلیها» میتوانند بیابند، مسلّماً در درون خود به خوبی احساس میکنند چه اندازه به آن بزرگواران نزدیکاند و چه اندازه نیاز دارند برای رسیدن به نهایت خود، شخصیت آن بزرگواران را در خود جستجو کنند تا بیش از پیش به خودِ نهایی خود نزدیک شوند و از سرگردانی رهایی یابند. و اینجا است که در شخصیت زهرایی و زینبیِ خود حجاب را به معنای فاخر آن در مییابند. و این است آیندۀ فاخر دختران ما. موفق باشید
سلام و عرض ادب: وقت به خیر. در پاسخی که به سوال ۴۰۷۴۶ فرمودید؛ مطالعه و درک فلسفه غرب و همچنین اسلامی، عمیقاً دغدغه بنده هست و چندسال است که فکرم را مشغول کرده. نمیخواهم بیش از این معطل بمانم چون راهنمایی برای مطالعهام نداشته ام. شیوه مطالعه به صورت شخصی؛ چون به استادی که غرب را خوب فهمیده باشد دسترسی ندارم که یک در یک سیر مطالعاتی با ایشان همراه شوم. ممنون میشوم مسیری که حضرتعالی پیمودهاید اگر قابل میدانید در اختیار بنده نیز بگذارید که به آن نوع حضوری که میفرمایید از هر دو فلسفه اسلامی و غرب معاصر دست یابم. منتظر مجموعه رهنمودهای شما در این خصوص هستم؛ هر آنچه که مناسب است از کتب و صوت ها و آثار متفکرانه متعدد و... همچنین اگر حضرتعالی به این مباحث مبسوط و مفصل پرداختهاید که صوتها و کتب هم موجود هستند بسیار بسیار خوشحال میشوم استفاده کنم. بسیار سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید برای شروع بعد از آنکه تا حدی با فلسفه صدرایی آشنا شدید جزوات فلسفه غرب که روی سایت هست خوب باشد https://lobolmizan.ir/leaflet/397?mark=%D8%BA%D8%B1%D8%A8 و https://lobolmizan.ir/leaflet/960?mark=%D8%BA%D8%B1%D8%A8 موفق باشید
سلام وقت بخیر و التماس دعا خدمت استاد طاهرزاده ی عزیز. ببخشید که وقت تون رو می گیریم چیزی که از بعضی سخنان شما متوجه شدم (شاید برداشت بنده اشتباه هست) این هست که در بحث ازدواج همسر آدمی چیزی از پیش تعیین شده هست (همانند پدر و مادر انسان) پس استاد تکلیف آدم ها در بحث ازدواج چیه من پسری رو میشناسم از لحاظ اخلاق و دین و کاری بودن خوب هست و چند جا به خواستگاری رفته و با اینکه تو محیط کوچکی هستن و شناخت خوبی از همدیگه دارن جواب منفی بهشون میدن مگه نه تو احادیث داریم که حضرت امیر علیه السلام می فرماید: رسول مکرّم اسلام فرمودند: وقتی کسی به خواستگاری، به خانه شما آمد که شما از اخلاق و دین او راضی هستید، او را زن بدهید، به رسول خدا عرض کردم آیا اگرچه نَسب پستی داشته باشد؟ حضرت فرمودند: اگر از اخلاق و دین او راضی هستید، کافی است که به او زن بدهید و البتّه اگر او را به دامادی نپذیرفتید، فساد و فتنه ای بزرگ در زمین ایجاد می شود. ( وسايل الشيعه، حديث 25078) حالا استاد این ها که جواب منفی میدن آیا دچار خطا و گناهی هستن یا نه چون که ازدواج از قبل تعیین شده هست اشتباهی مرتکب نشدن؟ و به نوعی جبراً این انتخاب رو میکنن؟ اگه اینطوری هست فلسفه ی امتحان و آزمایش بندگان چی هست تو این مورد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در هر حال باید به توصیۀ حضرت پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» عمل نمود وگرنه دختران و پسرانمان بیهمسر میمانند و این غیر از آن بحثی است که میفرماید بالاخره هر کودکی از پدر و مادر خاصی به دنیا میآید. موفق باشید
سلام علیکم حاج آقا: در پایان دعای عدیله نوشته شده هر که خواهد از آن (عدیله عند الموت) سالم بماند استحضار کند ادله ی ایمان و اصول خمسه را با ادله ی قطعیه و صفای خاطر و بسپارد آن را به حق تعالی (و عقاید حقه) معنی این کلمات چیه؟ منظور از استحضار ادله ی ایمان و ادله ی قطعیه و صفای خاطر چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی آن نکات را که در آن دعا میفرماید به قلب خود برسانیم مانند آنکه میفرماید: «وَاَشْهَدُ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَمُسآئَلَةَ الْقَبْرِ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ، وَالصِّراطَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْکتابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ حَقٌّ، وَالنَّارَ حَقٌّ، وَاَنَّ السَّاعَةَ اتِيةٌ لارَيبَ فيها...». موفق باشید
سلام استاد عزیز: وقت بخیر، ممنونم از کتاب آشتی با خدا. این کتاب حقیقتا در فطرت و حقیقت انسان اثر عمیقی می گذارد. سوالی که دارم در مورد صفحه ۲۳۶ کتاب هست. اونجا شما فرمودید که «کسی که می خواهد به مقامی برسد که در آن مقام، عالم کثرت را نمایش جمال حق ببیند ابتدا باید عقل خود را نسبت به حضور و ظهور خداوند مطمئن کند و سپس با انصراف از عالم کثرت، قلب را متوجه حق نماید.» میخواستم بدانم که چگونه می توانم قلب را نسبت به حضور و ظهور خداوند مطمئن کنم؟ مثلا الآن رو به روی من یک میز چوبی قرار دارد. چگونه به حضور و ظهور خداوند در این میز می توان پی برد؟ آیا جزوه و کتاب خاصی هم هست که در این زمینه خود را تقویت کنم؟ یک دنیا از شما و مطالب نابتون متشکرم🌹🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله آرامآرام انسان در این مسیر به جایی میرسد که متوجۀ انوار و اسمای الهی در مخلوقات خداوند میشود مانند آن که در درختان، نور حیات حضرت حق را مدّ نظر میآورد از آن جهت که درخت، موجودی است که مخلوق خداوند است و این با میز فرق میکند که افراد در رابطه با حوائجشان ساختهاند. در رابطه با راهی که انسان متوجۀ انوار و اسمای الهی بشود؛ «برهان صدیقین» که روی سایت هست و شرح صوتی آن، ان شاءالله کمک میکند. موفق باشید
بسمه تعالی. سلام علیکم: نوع پوشش رهبر معظم انقلاب _از نخ کش بودن آستین لباسشان و مندرس بودن عبایشان _ در دیدار دولت حکایت از چه دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موقعیت و این سنّ، او راست و هر آنچه ملاحظه میفرمایید، وگرنه در جای خود و در آن دورانهای گذشته، ظاهری داشتند چشمگیر. موفق باشید
نظر شما درباره این یادداشت چیست؟ نکتهای ویژه از انسانشناسی قرآنی علامه طباطبایی برای روانشناسی و اخلاق تفسیر علامه طباطبایی از یک ویژگی انسان در سوره معارج، برخلاف نظر دیگر مفسران، با اعتقاد به خلقت احسن سازگارتر است و امکان مثبتنگری روانشناسان و فیلسوفان اخلاق نسبت به ساختار خلقت انسان را فراهم میکند. در سوره معارج گفته شده که «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً». علامه طباطبایی میگوید: «هلع و حرص از فروع حب ذات است و به خودى خود از رذائل اخلاقى نيست و تنها وسيله کمالطلبى و "حب خیر شدید» است. استاد جوادی آملی در تفسیر سوره معارج دیدگاه خود که بین فطرت و طبیعت تفکیک میکند، را تکرار کرده و میگوید هلوع بودن انسان در طبیعت انسان است نه فطرت او. این صفت و لوازم آن بر اثر سوء یا فقدان تربیت پدید میآید. مزیت تبیین علامه طباطبایی این است که میگوید مصلین هَلَع را از بین نمیبرند بلکه به همان صورت كمال و فضيلت اصلى باقی میگذارند. این نوع انسانشناسی این سوال را بهتر پاسخ میدهد که چرا خداوند امیالی در وجود انسان قرار داد که باید محدود شوند؟ اگر قوای انسانی به کمال خود هدایت شوند نیازی به محدود کردن آنها نیست. با این نوع نگرش به انسان است که رفتار با افراد بزهکار تغییر میکند یعنی به جای طرد و مجازات غیرتنبیهی، برنامه تعدیل و به اعتدال آوردن قوای آنها اجرا میشود. مطالعه یادداشت کامل https://farsnews.ir/rezakarimi1001/1763133716693362924
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید هر دو مطلب قابل جمع باشد از آن جهت که هیچ میلی در انسان بیحساب و بیدلیل نیست. آنگاه که آن میلها در جای خود قرار گیرند و انسان در صفتی مانند «هلوع» بخواهد خود را در انسانیت وسعت دهد و از پای ننشیند، آن صفت ارزشمند میشود. ولی اگر در بستر انسانیت، خود را ادامه ندهد و گرفتار وَهمیات بشود همان حرص او را از پای در میاورد. موفق باشید
سلام علیکم و رحمة الله: عرض ادب. پیرو پاسخی که نسبت به سوال ۴۰۷۶۹ داشتید؛ ابتدا تشکر میکنم از راهنمایی حضرتعالی، ماجور باشید انشاءالله موردی که برای بنده ابهام ایجاد کرده بود پاسخی بود که نسبت به سوال دیگری در خصوص قوه واهمه داشتید، بدین صورت که فرموده بودید: «اجتناب از جلسات و شرایطی که موجب تحریک احساسات و قوه واهمه میشود، حتی برای چنین افرادی (وسواس) جلسات مذهبی که دارای شرایط مذکور باشد تا زمانی که بهبود نیافتهاند قابل اجتناب است.» لذا سوال شد که ارتباط عاطفی با اهل بیت علیهم السلام در فضای روضه یا مجالس شادی حضرت معصومین برای افراد مذکور منع ضروری دارد؟ یا محیط خاصی مد نظرتان هست؟ به شخصه احساس میکنم این رابطهی عاطفی و احساسی مفید و با برکت است. لطف بفرمایید این مورد را تشریح بفرمایید، سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر به سیره و سخنان اولیای معصوم که حکایت فطرت انسانها هستند، همواره مفید و ضروری است و جلساتی که به نحوی ذکر آن عزیزان در میان آید انسان را به تعادل میرساند و انسان عملاً خودِ گمشدۀ خود را در شخصیت آن انسانهای کامل مییابد. موفق باشید
با عرض سلام: خدا قوت و استدعای توفیقات و برکات بیش از پیش برای شما استاد گرامی و همه برادران عزیز سالیان درازی است که حیران و سرگردانم. سالیان درازی است که نمیتوانم با خودم کنار بیایم. حقیقتا دیگر آن صفای باطنی که در کودکی و قبل تر ها داشتم را ندارم. از اعماق وجودم خلأای را حس میکنم که قدرت بیانش را ندارم و تشنگی عمیقی که سیراب نمیشود. دیگر مدت زیادی است که همه جهان برایم رنگ باخته است. حتی معصومیت شیرین کودکان هم مرا نمیتواند تکان بدهد. حیاتی بدون لذت و خوشی... بله، نسیم هایی میوزد، حال ها عوض میشود اما باز هم پس از چندی با آن خلأ عمیق رو به رو میشوم. زبانم بیانی ندارد، به سختی میتوانم کلامی بگویم و با دوستان گرم بگیرم. گویا گمشده ای دارم که تا نیابمش در این دنیا معیوبم. دوستان کمتر میشوند و من هم کمتر و کمتر میتوانم انسی بگیرم. و در نهایت روز خود را تنها میابم با قلبی اغلب سرد و خالی... و تمام حیاتم را در خسرانی عمیق میبینم. راه معلوم نیست و رمقی هم نمانده... و هر چه هم بیشتر گشتم کمتر انیس و مونسی یافتم. همگان را در دنیایی خود ساخته میبینم. دنیایی که کمتر جایی برای غیر دارد. و این قلبی که بدون عشق و شوق نمیتواند ادامه دهد و از این حیات بی نشاط بیزار است. قلبی که برای خود به سختی چیزی میطلبد و تمام خوشی ها را برای اطرافیان و دوستانش میخواهد اما بی انیس و مطرود مانده... آری. آیا راهی هست؟ آیا میتوان بدون غیر ادامه داد با اینکه این قلب همه را خود میداند و با اتصال و خیر رساندن زنده میماند؟ کجا میتوان آن عشق عمیق را یافت و آتشکده خاموش دل را دوباره به گداختن و نور افشانی واداشت؟ برای کسی که در خود؛ خود را نمیبیند و دیگر با بقیه هم ارتباط عمیقی ندارد چگونه راهی هست که هویتی بیابد با آنکه این عشق به برادران است که با شعله هایش جان او را شکل داده و راه دیگری نگذاشته است. آیا خورشیدی که ندرخشد و نور ندهد باز میتواند خود را بپذیرد؟ این حال دلی است سرگشته و حیران که دیگر سخنان خالی ثمری برایش ندارد و هر جا سراغ از خود گم شده اش میگیرد و کمتر و کمتر میابد. لطفا اشارتی بنمایید. موفق و در پناه حق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصۀ بشر امروز چنین است که به گفتۀ شما همگان در دنیای خودساختۀ خود مشغولند بدون وسعتی که در دریای انسانیت انسانها قابل درک است. راهکار رفع از این مشکل را در شعری میدانم که حضرت آیت الحق آیت الله حسنزاده «رضواناللهتعالیعلیه» مکرر میخواندند که:
بُوَد مرد تمامی آنکه از تنها نشد تنها / ولکن به تنهایی بُوَد تنها و با تنها بُوَد تنها
در نسبتی که باید با رهبر معظم انقلاب و شهدا داشت، میتوان به چنین حضوری فکر کرد. در ضمن نظری به سؤال و جواب شمارۀ 40556 بیندازید خوب است. موفق باشید
سلام علیکم: از استاد طاهرزاده میخواستم بپرسم آیا در منطقه تیران از شاگردانتان و یا افرادی که بحثهای شما را میشناسند هستند که ما به ایشان رجوع کنیم و از ایشان استفاده نماییم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً یکی از برادران خوب و اهل علم و فکر از اهل تیران که در همان شهر هم ساکن هستند به نام حجت الاسلام حاج آقا مهدی کثیری تشریف دارند که در مباحث معرفت نفس و مباحث تربیتی زحمت کشیدهاند و میتوانند برای عزیزان مفید باشند. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: سوالی داشتم من یه خانم ۲۴ ساله هستم یک سالی هست که با یک دختر خانم ۱۶ ساله به صورت مجازی آشنا شدم روز به روز بیشتر با هم صمیمی شدیم اما متاسفانه ایشون پسر نما هستن و علاقه ی زیادی به اینکه شبیه پسرها باشن دارن ظاهرشون رو روز به روز بیشتر دارن شبیه پسرها میکنن بی حجابن حتی دیدم که دست به دست نامحرم میرقصن تا جایی که رفتن مشهد ولی حرم نرفتن به خاطر اینکه نخوان چادر بپوشن من هرچه بهشون تذکر میدم فایده ای نداره. البته میگه نماز میخونه ولی مطمئن نیستم. نمیدونم این رفاقت اصلا درست هست یا نه فکر نمیکنم اخلاقش روی من اثر گذاشته باشه ولی ذهنم رو درگیر خودش کرده الان تا حدودی به هم وابسته شدیم من ذهنم خیلی درگیر ایشون شده (دلم میخواد درگیر خدا و معنوبت باشه) ایشونم خیلی روی من حساسه و اگر به هم بزنیم مطمئنم ضربه ی سنگینی میخوره به منظور استشاره قرآن رو باز کردم آیه ی ۸۰ سوره ی مائده اومد و واقعا ترسیدم. ممنون میشم راهنماییم کنید که این رفاقت رو ادامه بدم یا قطع ارتباط کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکراتی عمیق مانند طرح نکات معرفت النفسی و توجه به شخصیت مقام معظم رهبری ممکن است او را به خود آورد و البته در عین حال طوری با هم نباید مرتبط باشید که جایگاه خود را محدود به توجه او نمایید و از دنبال کردن شخصیت علمی و فکری و انقلابی و انس با شهدا و خاطرات آنها، باز بمانید. موفق باشید
