بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
36402
متن پرسش

با سلام استاد گرامی: فرض کنید شخصی بر اساس شواهدی که دارد وجود خود را عالم صغیر می‌بیند. چگونه و با چه پرسش هایی می تواند به درستی یا نادرستی این ادراک پی ببرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از «معرفت نفس» جناب سید حیدر آملی در مورد عالَم کبیربودنِ انسان از یک جهت، و عالَم صغیربودنِ انسان از جهت دیگر، سخن‌هایی دارد. خوب است در این مورد به کتاب «جامع الاسرار و منبع الانوار» ایشان که به فارسی ترجمه شده است رجوع فرمایید. در صفحه ۲۳ کتاب «فصوص الحکم» در فصّ آدمی که روی سایت هست داریم: در زبان عرفا از آن به انسان كبير تعبير مى‌‏كنند می‌گویند: «اَلإنسانُ عالَمٌ صغيرٌ مُجْمَلٌ و الْعالَمُ انسانٌ كبيرٌ مفصّلٌ»، به این جهت به عالَم، انسان کبیر می‌گویند که هر آن‌چه در انسان مندرج است در عالم نیز هست منتها به صورت تفصیلی، وگرنه از نظر مرتبه، انسان، عالم کبیر است و عالم، انسان صغیر می‌باشد زیرا انسان خلیفه‌ خدا در این عالم است. موفق باشید

36401
متن پرسش

عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی: روز شنبه قبل از جلسه در رابطه با جناب مولوی صحبت کردیم قرار شد نسبت به غزلی که از دیوان شمس خدمتتان اشاره شد، شرح مختصری برای اون بنویسید. صمیمانه سپاسگزارم التماس دعا.
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن / چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای / بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو / خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی / بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست می وفاستم / با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام / او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو/ گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کرده‌ای در همه در دمیده‌ای / چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد/ ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو/گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو/کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا /گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو / باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون / بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو/ چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر خود، نمادی از توحید را مانند جناب شمس تبریزی مدّ نظر آورید و ملاحظه کنید جناب مولوی در آن منظر توحیدی چه انواری می‌یابد و با آن انوار که در منظر آن شخص می‌یابد، عملاً با آن شخص معاشقه می‌کند. و قصه  آن حضورِ همراه با شیدایی را در آن کلمات، به ظهور می‌آورد و یا بگو: آری! آن کلمات است که جناب مولوی را به حضور آورده.
این‌که می‌گوید: دوش چگونه با آن انس ربّانی به‌سر برده‌ای که اکنون که با تو روبه‌رو می‌شوم از یک طرف متوجه آن انوار هستم و از طرف دیگر خودت حجاب ظهور آن انوار شده‌ای و مانند کسانی که گویا از آن باده توحید، بهره‌ای ندارند روی به آسمان داری، در حالی‌که خودت آسمانی.
آری! آن باده خاص در شخصیتت پیداست و با گفتن سخنان عادی نمی‌توانیم آن انوار قدسی را پنهان کنیم و این قصه هر جمال توحیدی است.
به هر حال ملاحظه می‌کنید که جناب مولوی تا آخر این غزل متذکر توجهی است نسبت به آینه توحیدیِ جناب شمس تبریزی و امثال او که همچون نور توحید از یک طرف در ظهورند و درست از همان طرف، باطن و پنهان‌اند و در همان رابطه آن شب عرض شد بنده رهبر معظم انقلاب را این‌چنین احساس می‌کنم و به خود می‌گویم: « ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام / او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن» و در واقع سعی بنده آن است که با نوری که حضرت صاحب الأمر«در این مرد به جلوه آورده، بگویم: «ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو/ گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن» زیرا او بحمدلله به خوبی متوجه است از کجا و از کدام مادر می‌نوشد. یعنی: «شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا / گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن»، یعنی راه ما، راهِ هرچه بیشتر به ظهورآوردن توحید است و عبور از حجاب‌هایی که دنیا و دنیاداران مدعی آن هستند و این یعنی: «چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن» تا در جمعِ بین «هو الظاهر و الباطن» و «هوالاول و الاخر» که ناب‌ترین نحوه توحید است، حاضر شویم. در نتیجه، آری! او هر بُنِ بامداد سبوی خود را به سوی ما می‌کشد تا ما به جای دیده به این و آن، تنها او را در افق خود داشته باشیم. «کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن» آیا این همان پیشنهادی نیست که در افق توحیدیِ این انقلاب متذکر شهدا شد و آن کردند که کردند. موفق باشید      

 

36400
متن پرسش

سلام: بنده مدتیه هر کاری میخوام کنم یه حسی از درون باعث میشه از خود راضی شم و کلی کیف می‌کنم کسی ازم تعریف کنه. بعد فکر می‌کنم حالا چقدر اخلاص وجود داره در این بنده. حتی این رو هم که می نویسم میگم چه آدمِ خوبی که از این حالت ناراحتم و مشخص میشه اخلاص درش هست. مشکلم رو هم با علما در میون بزارم که ذکری بگن. باز حسِ خوبی دارم که من لابد خیلی خوبم که میتونم بیام این مشکلم رو بگم. و اون عالم الان میگه ببین چه بنده ایه که ناراحته از این ناخالصی و نفاق. باعث شده حسِ پوچی بهم دست بده چون انرژیم رو برای کارای خوب ازم گرفته. مثلا میرم حرم امام رضا همش افکارم پریشانه. از چیزای دیگه لذت می‌برم و حالِ مناجات ندارم. بزور نماز میخونم. لطفا راهِ رهایی از این بی اخلاصی رو بفرمائید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان در معارف توحیدی تعمق بیابد، افق حضور او متعالی می‌گردد. در این رابطه هست که «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» نقش‌آفرین خواهد بود. موفق باشید

36399
متن پرسش

«یا قاضی الحاجات» سلام استاد بزرگوار: چند وقت پیش با یک واسطه از یکی از شاگردان حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه شنیدم که نقل به مضمون گفتند: اگر در مکانی عبادت کردید و احساس کردید سیر قلبی و صعود روحانی ندارید، احتمال دارد در آن مکان گناهانی صورت گرفته باشد و آثار آن گناهان مانع شده است. مسائل حقیر این هست که: اثر گناهان در مکدر کردن مکان ها تا چه حد هست و تا چه مدت باقی است؟ و چگونه اگر در یک مکانی گناهانی صورت گرفته باشد آن مکان از اثرات آن گناه تطهیر می شود؟ و آیا خودِ خدای متعال هم مکان های آلوده را تطهیر می کند؟ با تشکر از الطاف شما

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با یک استغفار و با همتی توحیدی، مکان، سیطره منفی خود را از دست می‌دهد زیرا بالاخره به ما فرموده‌اند: «شرف المکان بالمکین» ارزش هر جایگاه به کسی است که در آن قرار گرفته است. به عبارت دیگر، انسان است که به یک جایگاه ارزش می‌دهد. موفق باشید

36398
متن پرسش

سلام استاد: رفته بودم حرم امام رضا علیه السلام می‌خواستم از طرف امام زمان عج الله تعالی فرجه زیارت کنم ولی فکر کردم مقام امام زمان احتمالا بالاتر هست و شاید این زیارت درست نباشه. لطفا راهنمایی بفرمایید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ذیل وجود امامی حیّ و حاضر به زیارت حضرت رضا «علیه‌السلام» رفتن، آرام‌آرام کار خود را خواهد کرد. ان شاءالله. موفق باشید

36397
متن پرسش

سلام علیکم: درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم چه مسجد و چه مدرسه ای مدنظر امام خمینی رحمت الله علیه بود که از آن بیزار شدند و کجاست آن میخانه ای که مدنظر ایشان هس؟ .فضای نیست انگاری آنقدر جهان ما را پر کرده و افراد و دانشگاه و حوزه و... را دربرگرفته که آگاه شدن به این نیست انگاری گویا فقط درد را بیشتر می‌کند. کجاست آن میخانه ای که شب و روز انسان در آن مستی می‌کند و از این مسجد و مدرسه که پر از مشهورات شده رهایی میابد و فریاد اناالحق سربدهد. مگر نگفت: بار دانش که چهل سال کشیدیم به دوش به یکی جرعه فکنیدم و یبک بال شدیم براستی راه تعامل با افرادی که می‌خواهند ما را به سوی مسجد و مدرسه ای که امام خمینی از آن بیزار بود بکشند چیست؟ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در عرایضی که در رابطه با سوره «اخلاص» شدhttps://lobolmizan.ir/sound/962?mark=%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5، به همین نکته اشاره گردید که آن مسجدی که تنها ما را در ظاهر عبادات متوقف کند و آن مدرسه‌ای که ما را در حدّ مفاهیم حتی مفاهیم توحیدی قرار دهد؛ جوابگوی بشر امروز نیست زیرا بشر امروز به گفته جناب آیت الله طباطبایی پرستشی را نیاز دارد که همراه با مستی و دل‌دادگی باشد که همان حضور میخانه‌ای است. در این رابطه ایشان می‌فرمایند: «پرستش به مستی است در کیش مهر /  برون‌اند زین جرگه، هشیارها». آری! هوشیاری بس است، باید به دنبال مستی و هستی بود. موفق باشید

36396
متن پرسش

سلام استاد: ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها رو خدمتتون تسلیت میگم. مدت زیادی هست که به خاطر گناهان زیاد توفیق ارتباط با شما و سایتتون رو ندارم در باتلاق نفسم گیر کرده ام ملتمس استغفار و دعای خیرتون هستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که متوجه می‌باشید راه دیگری در مقابل‌تان هست که راه نورانیت است؛ این حکایت از آن دارد که قلب شما نسبت به حقیقت حساس است. به این نکته فکر کنید که پيامبر اکرم- صلی الله عليه و اله- فرمودند: حواريين به عيسي عليه السلام گفتند يا روح الله با كه بنشينيم فرمود: با كسي كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زياد كند و كردارش شما را بآخرت تشويق كند. «قَالَتِ اَلْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى يَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ.» موفق باشید

36395
متن پرسش

🔵 این سؤال دوباره ارسال میشه چون پاسخش ارسال نشده, درسایت هم نیست کد پیگیری قبلی : 9ackmtk8k6 سلام علیکم استاد در زندگیم مسئله‌ای به وجود آمده که نیاز به مشورت با شما دارم بنده بانویی صاحب چهار فرزند هستم ..................

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور جواب داده شد: 36278- باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: همان‌طور که طرف، عقاید منفی خود را حتی به ظاهر انکار کرده باشد؛ کافی است برای ادامه زندگی. و ثانیاً: در مورد فرزندانتان با تذکرات معرفتی مانند مباحث معرفت نفس که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» مطرح است می‌توانید آن‌ها را متوجه حقیقت خود و عالم ابدیت بنمایید.

با توجه به اینکه سوالات این چنینی که خصوصی هستند به ایمیل کاربران ارسال می‌شود سوال جناب عالی نیز در ایمیل جواب داده شده است. و به جهت خصوصی بودن قسمتهایی از سوال حذف شد زیرا ممکن است سوال کننده شناخته شود و این صلاح نیست

موفق باشید

36393
متن پرسش

با سلام استاد گرامی: در رابطه با انسان کامل آیا این مرتبه برای تمام انسان ها ممکن است؟ یا شخص برگزیده یا مشخص شده ای از میان انسان ها مدنظر است؟ سوال دوم آیا انسان کامل معصوم هستند؟ (به معنایی که هیچ عصری بدون امام عصر نیست). فرضا برخی عمر خیام را امام عصر خود می دانستند یا دیگرانی در گذشته که به این صفت در برخی نهله های فکری منسوب شده اند. به نظر اعتقاد این جریان فکری به وجود امام عصر در هر دوره است. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این‌که خداوند در هر عصری نمادی از انسانیت را که همان انسان کامل است، در صحنه دارد؛ حرفی در آن نیست. زیرا انسانها برای حضور در عالی ترین میدان، نیاز به حجّت دارند و در این مورد عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در قسمت «آیه تطهیر» شده است که می‌توانید به آن کتاب که روی سایت هست، رجوع فرمایید. ۲. مسلّماً انسان کامل معصوم است از آن جهت که نماد عالی‌ترین مقام انسانی است وگرنه ما در مسیری که باید به سوی کمال انسانی داشته باشیم، ناقص می‌مانیم و این برای حضور ابدی ما بسی آزاردهند است. موفق باشید

36392
متن پرسش

هر جهانی افرادی داره که آدمارو به خودشون گوشزد میکنه تا به آرمان های جهانشون بازگردند و فرو نپاشند جهان مدرن روانشاس داره. طبق معمول خودم رو در حرفام میگم نه به این خاطر که وقت کسی رو بگیرم یا داستان سرایی کنم و حرفام به درد کسی نخوره، به این دلیل که هنوز دیگران رو آنطور که لازمه مثل خودشون گشودگی ندارم تا حرفایی بزنم به وسعت توانایی درک اجتماعی بزرگ، پس با احترام خودم رو میگم که در نوجوانی با اولین سئوال جدی از خود که (کیستم) به این نتیجه رسیدم خودم رو گول نزنم با حرفای بزرگترا چون دیگران رو در حالی یافتم که مسائلشون رو بی جواب گذاشتند و از بی جوابی به خواب رفتند پس خودشون رو با گول زدن قانع کردند و من رو به روانشاناسان ارجاع می‌دادند!. من عمر خودم رو با تکذیب جهان مدرن و مخالفت خود از سمت و سوی مردم دنیا بسوی پوچی مصرف کردم تا آنجا که اجازه اشتغال رو ازم گرفتن، نذاشتن جایی بین مردم داشته باشم و حتی نذاشتند ازدواج کنم و امروز موجودی ام ۶۰ هزار تومان است با سنی نزدیک به ۳۰ سال در حالی که تنها انتظاری که داشتم این بود بگذارند در خلقت آزاد خداوند وجود خود را آزادانه و بی آزار فقط بیابم. امروز حس می‌کنم چرا باید افرادی که واقعا پوچند این اندازه مغرورانه در باطل خود در چشمان من بنگرند و بگویند یا جای توست یا جای ما پس به نفی و تکذیب بپردازند. بخدا باطل چنان می‌رود که گویی هرگز نبوده و حق چنان غالب خواهد شد که تمام بهشت های عالم در اوج مستیشان به ظهور خواهند آمد. من آن روز نزدیک را تنها به خود مشغولم و اما می‌پرسند از کجا این حرف ها را میگی و چرا عمر خود را چنان کردی؟ من از پشت کردن جهان به خویش و سرکشی روزگار با خود و رو آوردن آخرت به من چیزی دریافته ام که مرا از یاد کرد هرکس جز خود و توجه به ماورای خویش بازمی‌دارد اما چون دغدغه کار خود مرا از اهتمام به کار مردم باز می‌داشت این دغدغه اندیشه مرا از خواهش نفس خویش بازداشت و حقیقت کارم را به من نشان داد و مرا به کاری جدی که در آن بازیچه ای نبود و به صداقتی که در آن دروغی وجود نداشت واداشت. با غدر خواهی از شما جناب ظاهرزاده که سخنان بنده ساختار سایت محترم شما را ممکن است بهم بریزد ولی گاهی حرف های دلی بر من غلبه می کنند و سالها صبرم فشاری به قلبم میاره که جز این راهی بلد نیستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در آن است که نباید به هر دلیلی زندگی را ترک کرد به همان معنایی که پیامبران چنین نکردند حتی اگر آنچه از زندگی در مقابل ما قرار می‌گیرد، در محدوده شاگردیِ یک مغازه در یک کوچه باشد؛ باز هم زندگی است و معنادارشدن در آن نهفته است. به یاد دارم مردمانی که با داشتن زندگی‌های ساده، چه اندازه احساس بودن و زندگی‌کردن داشتند. آری! باید خودمان زندگی را شروع کنیم. موفق باشید

36390
متن پرسش

«نی و چه» و در نگاه نیچه....... دست آورد نیچه بعنوان نماد انسان جدید _ نگاه نیچه به زندگی انسان به دو بخش قابل تقسیم است _بخش اول تذکر اوست به مسئله پوچی یا نهیلیسم که در ادبیات کهن ما با کلید واژه «نی» قابل پیگیری است _بخش دوم_ نگاه نیچــــه و نقادی او به آنچکه به گزافه مدعی یافتن حقیقت است، متمرکزشده! که با کلید واژه پرسشی « چه؟» در تمام متون فلسفی و حکمی وجود داشته و دارد! پرسش از چیستی «چه» نقد نیچه بر متافیزیک با ترجمه این واژه غربی با واژه «مابعدالطبیعه» بیشتر روشن می‌شود تا با واژه متافیزیک! او (نیچــــه) بعنوان نماد هر انسان جدیدیست و دقیقا پرسش می‌کند «چه» چیز خارج از طبیعت وجود دارد؟ «چه» چیزی بغیر آنچه یافته ایم وجود دارد؟ اگر خارج از طبیعت چیزی باشد، طبیعت دیگری خواهد بود و غیر طبیعی «نی_ست» ...... و در نتیجه این پرسش و «چه» متوجه می‌شویم که انسان چیزی که بدان عینیت قائل است، تفسیر به رأی خویش است و طلوع بُتی است که بایست غروب یابد و ربطی به فی حد ذاته امور ندارد! لذا هیچ ربطی میانشان «نی_ست» ! و پرده مورد غفلت نهیلیسم وجه «اثباتی» آنست نه وجه «نفی» لذا نمایاندن پوچیِ آنچه در جایگاه حقیقت چنبرهٔ نامیمون زده کاری ساده نبوده و در میان انسانها جز از عهده و زبان و عمل اولیا الله از کسی بر نمیاد، لذا «زرتشـــت نماد» همین خارج از دستیاب بودن است، و در قید ولایت بودن «حقیقت» است با «نیِ» نیچــــه به مولاناها اگر نگاه کنیم تفاسیر بشنو از نی چون حکایت می‌کند کاملا افقی جدید خواهد یافت، «نی» یعنی اوليا الله _که وجه عملی او ابتدا در انسان نفی و نمایاندن پوچی (رژیم غاصب درون هر انسان و البته رژیم غاصب بیرون) است، جز از عهدهٔ «نی» از که بر آید؟ هیچ کس! و با «چه» نیچه اگر به متون فلسفی نگاه کنیم افق نو بوجود می‌آید که بیشتر بر شکستن نظریات پایدار است تا بر ساختن نظر _شکستن از جنس ابراهیم _ابراهیم حنیف ساز _و این بی شباهت تفسیر آیه قرآن است که می‌فرماید « الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ _ﺣﻖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺗﻮﺳﺖ لذا مباش از ممترین. امتراء کننده در صدد کشیدن چیزی از میان پیکره واحد به بیرون است و لذا حق و پایداری در قید «نی» است و خدا و تنها کار صالح انسان بنظر نساختن و شکستن ساخته های پوچ است _و این از میان برخیزیدن است که تنها حجاب موجود است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب است که باب تفکر به نیچه را گشوده‌اید، هرچند درک اندیشه طوفانی او آسان نیست و قصه او این‌چنین است که: «هرکسی از ظنّ خود شد یار من». ولی نمی‌توان نبوغ آن مرد را نادیده گرفت بخصوص با قرائت جناب هایدگر در سه جلد معروف او در رابطه با نیچه. و بخصوص جلد سوم آن کتاب‌ها. بنده خلاصه‌ای که از آن کرده‌ام در پیام رسان ایتا برایتان ارسال می‌کنم. ولی آن طور نیست که اگر پیامی در ایتا ارسال فرمایید بتوانم آن را دنبال کنم. ارتباط بنده با رفقا از طریق همین پرسش و پاسخ‌ها باید باشد. موفق باشید

36389
متن پرسش

خلقت بشریت در عین آزادی برای اینه هرکسی خودشو به خودش بده! تا خودشو با پیدایش و تجربه کردن خود در وجود خود به نتیجه برسونه و اگر پایداری داشت جاودانه ولی اگر ناپایدار بود فرو میریزه و فرو ریختن همون جهنمه و جهنم همون پوچیه ، افرادی بودند که توانستند بهترین پایداریها را داشته باشند که پیامرانند و خدا آنها را برگزید که برگزیدن خدا یعنی برگزیدن خودش چون او را بیشتر پایدار و مقرب دیده و جای دوئی و غیر نیست که پیامبر آخرین به وسعت همه تواریخ توانست خود را در پایداری بی نقصی پیدا کنه که پایداری خودش همون اسلامه و اسلام در واقع برای هرکسی پیدایش خودیست که پایدارترینین حالت اوست. خدا وجود هر کسی را که طلب داشت مطابق طلبش به او داد اما آدمی نتوانست در ابتدا خود را در وجود درک کند پس عالم مثال ساخته شد تا با صورت و معنی آرام آرام به خود آید و سپس به علت شدت مسائل خود را در هر مسئله ای میباخت پس تا عالم طبیعت صورت گری شکل گرفت تا با طبیعت بتواند صبر و آرامشی که در عوالم بالاتر برایش در حال رخ دادن بود را تحمل کند و به کل خود را نبازد. و اما در مقابل شیطان! که قسم خورد آنچه خودش با عبادت هفت هزار ساله به انانیتش همواره می افزوده را به دیگران نیز بیاموزد و خودش را بسط دهد اما با سوبژکتیویته یا همان یافتن خود در گوش سپردن به راهنمایی های شیطان! خود است اما خودی که شیطان دارد آن‌را می‌سازد و آدمی نمی‌داند چنان آزاد است که می‌تواند با اسلام و ایمان موحد شود و خودش بالحق باشد یعنی جاودان و در مقابل با سوبژکتیویته می‌تواند یک شیطان بسط یافته و حتی عاشق حیوانات چون هرچه می‌بیند آینه اوست! کدام او؟! ... و اما نمی‌توان فهمید چه کسی درست می‌گوید مگر با میزان و میزان انسان کامل است، از طرفی افرادی با دلسوزی تمام ما را دعوت می‌کنند به برتری و موفقیت در جهان مدرن که عموم دارند درش رقابت می‌کنند شیطان بزرگه ولی از طرفی افرادی با ظاهری ساده و دلسوزی تمام‌ در همین جهان راه صعودی هستند به سوی پایداری ابدی من در این چند سطر آخر سالها صبر کردم و عمر خود را خرجش کردم ولی ارزشش را داشت.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! چرا ارزش نداشته باشد که انسان متوجه شود با یافتن انسان کامل، چه اندازه در نسبت با او می‌تواند خود را معنا کند و بسط دهد و در این بسط‌دادن حقیقتاً شور زندگی را احساس کند زیرا انسان‌ها به اندازه‌ای که در معنابخشی به زندگی تلاش کنند، در زندگی موفق خواهند بود و معنابخشی به زندگی یعنی در عین آسمانی‌بودن، از زمین و زندگی معمولی غفلت نکنیم به همان معنایی که جناب مولوی در وصف رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: «نه ملک بودی و نه خسته ز خاک / ای بشیرِ ما بشر بودی و پاک». موفق باشید

36388
متن پرسش

من آدم مذهبی هستم ولی جدیدا از ته قلبم ایمان ندارم نمیدونم چرا حس می‌کنم خلا بزرگی درونم هست که هیچ جوره پر نمیشه. نماز اول وقت میخونم با حضور قلب هم میخونم حتی وقتی فهمیدم سوره انسان واسه افسردگی خوبه میخونم ولی تاثیرش بسیار موقتی هستش. هر کاری می‌کنم آروم نمیشم. ذکر هم زیاد میگم روانشناسی هم زیاد رفتم ولی خوب نمیشم. خلاصه سوالم در مورد اینه که از کجا مطمئن شم همه اینا واقعیت داره وقتی ته دلم خالیه و اینکه هر کاری می‌کنم فکر خودکشی از ذهنم بیرون نمیره هیچ جوره چیزی نیست که بعد از خودکشی نجاتم بده یا اصلا از کجا مطمئن شم اون دنیا اینجوریه که اسلام میگه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ظرفیتی فکر کنید که به جهت آن ظرفیت و جواب‌ندادن به آن، چنین احساسی برای انسان پیش می‌آید و از این جهت به رفقایی امثال جنابعالی پیشنهاد مباحث «معرفت نفس» می‌شود تا متوجه حقیقت خود و وسعت بیکرانه خودشان  که حضوری است تا ابد و ابدیت؛ بشوند و در این راستا است که انسان احساس رضایت نسبت به بودن خود می‌کند. پیشنهاد می‌شود در این رابطه از کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و سپس کتاب «خویشتن پنهان» استفاده نمایید تا به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن برسید. همه این کتاب‌ها و شرح صوتی کتاب اخیر روی سایت هست. موفق باشید

36387
متن پرسش

عرض سلام و ادب: اگر بخواهیم از استاد بزرگوار برای سخنرانی در دانشگاه فرهنگیان دعوت کنیم از چه طریقی باید اقدام کنیم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که برای آن مراکز و آن جایگاه، ارزش فراوانی قائل هستم ولی متأسفانه به جهت کارهایی که در دست دارم و از نظر ناتوانی جسمی، امکان آن نیست که در خدمت آن بزرگواران باشم. موفق باشید

36386
متن پرسش

عرض سلام و ادب و ارادت خدمت استاد طاهرزاده گرانقدر و عزیز: مطالعه کدام کتاب شما می تواند کمک کننده باشد برای فهم این دو موضوع که در صوتها زیاد تکرار می‌شود: در رابطه با زمان شناسی و درباره بودن در تقدیر امروزمان. ضمن تشکر از خداوند منان عاجزانه می‌خواهم شما را مشمول دعاهای خیر امام زمان علیه السلام قرار دهد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته مباحث اخیر از کتاب «سلوک ذیل شخصیت....» گرفته تا کتاب «گوش سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی» و مباحث «انقلاب اسلامی، جهان بین دو جهان» و پس از آن مباحث «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» همه از تفکر تاریخی و زمان شناسی سخن می‌گویند. می‌توانید از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شروع بفرمایید. موفق باشید.

36385
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: من از سال ۹۴ با آثار شما محشورم و تقریبا همه کتابهاتون رو دارم، امسال توفیقی داشتم که کتاب رساله الولایه علامه رو، رو حساب ذوق شخصی و احساس اینکه لازمه اطرافیانم یا جامعه فرهنگی ما با این کتاب آشنا باشن ترجمه کردم و اسمش رو گذاشتم راز ولایت. برای شرحش جهت استفاده شخصی از شرح شما و آثار استاد یزدان پناه و امینی نژاد استفاده کردم یه چیز جالب این بود که اواخر ترجمه این کتاب با کتاب «سرباز روز نهم» که زندگی نامه شهید صدرزادست آشنا شدم و به این نکته هدایت شدم که رساله الولایه چشم اندازی برای معنویت مطلوب در گام دوّمه و باید درست مناسب تاریخ بهش نگاه بشه تا امثال این شهید ثمرش باشند و خیلی جاها در این کتاب احساس کردم که ظهورات سلوکی که در رساله الولایه ترسیم می شه دیده می شه. استدعا داشتم برای مقدمه این کتاب ترجمه، چند جمله ای جهت نشون دادن اهمیتش بنویسید اگر خواستید خود ترجمه رو هم براتون می‌فرستم میدونم وقتتون کمه ممنون ضمناً پاسخ این سوال لطفا، خصوصی برای من فرستاده بشه

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که خوب است کاربران محترم نسبت به اهمیت کتاب «رسالۀ الولایۀ» آگاهی بیشتری داشته باشند؛ اجازه بدهید تا موضوع را با همه کاربران در میان بگذاریم.
در مورد کتاب شریف «رسالۀ الولایۀ» به این نکته باید اندیشید که حضرت آیت الحقّ سید حسین طباطبایی «رحمۀ‌الله‌علیه» به کدام افق چشم دوخته‌اند که برای گزارش نسبت به آنچه یافته‌اند؛ کتاب «رسالۀ الولایۀ» را در مقابل ما گشوده‌اند؟ آیا حکایت، در آن کتاب حکایتِ نظر به انسانی نیست که باید در این آخرین دوران، همه ابعاد خود را در نزد خود بیابد و تجربه کند و وجهِ زمینی خود را به آسمان معنویت متصل گرداند؟
بی‌حساب نیست که حضرت علامه طباطبایی «رحمۀ‌الله‌علیه» میدان نظر به انسان را از طریق معرفت نفس در مقابل مخاطبان‌شان گشوده‌اند تا معلوم شود انسان در جدّی‌ترین برخوردی که باید با خود داشته باشد، باید وسعت خود را به علم حضوری در خود تجربه کند و در این‌جا است که آری! خود را عین ربط به حضرت حق یعنی به وجود مطلق می‌یابد و این، بلندترین سخنی است که جناب علامه طباطبایی در افقِ «حکمت متعالیه» جناب صدرالمتألهین به روشن‌ترین شکل با ما در میان می‌گذارند تا ما در این آخرین دوران، که از یک طرف ظلمات و خودبنیادیِ انسان به اوج رسیده است و از طرف دیگر، خود را در عالی‌ترین حضور دریابیم و احساس کنیم. این است رازی که کتاب شریف «رسالۀ الولایه» با ما در میان می‌گذارد. امید است با دقت و حساسیت لازم در آن کتاب، در جستجوی این «راز» باشیم. موفق باشید          

 

36384
متن پرسش

سلام استاد: در فص عیسوی اشاره کردید به این موضوع و فرمودید اگر وقت بود توضیح می‌دادم. اگر ممکنه کمی توضیح دهید فرمودید که: «چرا حضرت موسی (ع) اول نار دید سپس نور دید؟ برای کی نار بود؟ برای کی نور بود؟ حضرت موسی رفت آتش بگیره ولی آتشی دید که او نور بود. اما نار بود یا نور بود؟ چرا اول نار بود سپس نور شد؟ خیلی کار ازش میاد اگر بتونیم بحث کنیم» در جلسه ۱۴۶ در دقیقه ۳۲ فرمودید خدا حفظ تون کنه استاد

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که قبلاً عرض شد در فضای سؤال و جواب نباید وارد مباحثی شد که در مباحث «فصوص الحکم» پیش می‌آید. با ادامه همان مباحث، مطالب به مرور ان شاءالله روشن می‌شود. موفق باشید

36383
متن پرسش

با سلام: ان الله جمیل و... اینجا گفته شده خدا زیباست. سوال آیا می‌شود عاشق این زیبایی شد. در کجا و کدام موطن؟ آیا این زیبایی صورت هم دارد؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همه عالَم جلوات اسمای الهی است و سالک الی الله با اصلاح قلب خود متوجه انوار الهی در هر منظری می‌شود. موفق باشید

36382
متن پرسش

با سلام: شما در یکی از صوت ها فرمودید که فقط خیال محل تجلی گاه خداوند است. سوال؛ مگر عالم ماده هم محل تجلی گاه خداوند نیست؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رابطه ما با عالم ماده باز از طریق تصوراتی است که در خیال خود داریم و نسبتی که با آن صورت خیالی برقرار می‌کنیم. موفق باشید

36381
متن پرسش

با سلام و عرض خدا قوت: دانشگاهم در شهری غیر مذهبی است که خب اعتقادات مذهبی یک در ده هزار نفر، تازه وجود کمرنگی پیدا می‌کند. بنده به عنوان کسی که از نوجوانی به دنبال دین و اعتقاداتم بودم برایم این شرایط بسیار پیچیده و سخت شده است. فقط کافی است که هم دانشگاهی هایم متوجه بشوند که بنده انسانی هستم که کمی به مذهب باور دارم، دیگر تمام است. این موضوع را دیده ام که می‌گویم. به شدت حساس هستند که حتی کسی انگشتر هم نداشته باشد! نمازم را در خفا می‌خوانم که بعد به شدت مورد تمسخر و کم محلی قرار نگیرم. شاید گمان می‌کنید دانشگاهم خارج از ایران است ولی نه؛ وضعِ بسیار بغرنجی برایم پیش آمده. بنده تا به حال کسی را توصیه به چیزی نکرده ام. هیچ کس را. تازه مذهبی بودن یک سمت ماجرا است، اگر متوجه بشوند که من اندکی متمایل به انقلاب و رهبری هستم دیگر اوضاع درست بشو نیست و احتمال برخورد فیزیکی هم هست. شاید گمان کنید که دارم پیاز داغش را زیاد می‌کنم ولی بنده فردی نیستم که خودم را گول بزنم. خلاصه که به رسم تقیه نمازم را در خفا می‌خوانم و خیلی سکولار رفتار می‌کنم. سؤال بنده این است که تکلیفم چیست؟ واقعا خیلی در تگنا هستم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به شرایط تاریخی که داریم و رویهمرفته مردم و جوانان ما معنای دینداریِ اصیل را می‌شناسند. از این جهت نباید شخصیت مذهبی خود را در عین وقار و محبت، پنهان کنید حتی با گفتگوهای دوستانه می‌توانید جوانان را متذکر عالَم دینی بنمایید و تا مرز دفاع از انقلاب، کمک‌شان کنید. موفق باشید 

36380
متن پرسش

با سلام: وقتی گفته می‌شود که اصالت با وجود است آیا منظور مفهوم وجود است یا وجود به عنوان امری خارجی؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرق نمی‌کند، در هر دو حال، وجود، بنیاد است. موفق باشید

36379
متن پرسش

با سلام: در باره پرسش و پاسخ ۳۶۳۷۲ شما می فرمایید که خداوند نمی تواند منشا هر لذتی باشد چون ممکن است منشا آن توهمات باشد. سوال: مگرنه این است که هر چیزی منشا اثر باشد امر وجودی است و واضح است که هر توهمی اثری دارد و مگر نه این است که خدا عین هستی است و هر هستی به عین هستی ختم می‌شود. نتیجه آن که هر امر وهمی هم به عین هستی ختم می‌شود. لطفاً توضیح دهید! با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن جواب گفته نشده خداوند نمی‌تواند منشأ لذت باشد، بحث در انسان بود و توهّمات انسانی که ذهن خود انسان می‌سازد بدون آنکه ریشه در واقعیت و وجود و هستی داشته باشد. موفق باشید

36378
متن پرسش

درباره علت اذن خداوند برای افزایش زمان زندان حضرت یوسف علیه السلام بنظر من چون در آیه گفته شیطان کاری کرد که زندانی حرف یوسف را فراموش کنه پس اشتباه یوسف نبوده بلکه امتحانش بوده مثل ایوب. آیا درست برداشت کرده ام؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین‌طور است که می‌فرمایید. و علامه طباطبایی بر اساس آیه ۲۴ همان سوره که می‌فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» می‌فرمایند شیطان بر مخلَصین سلطه‌ای ندارد که بخواهد فرد را گرفتار فراموشی کند و بنابراین ضمیر فراموشی، به آن کسی ارجاع داده می‌شود که از زندان آزاد شد. موفق باشید

36376
متن پرسش

عرض سلام و ادب: متن زیر برگرفته از سخنرانی حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در جمع اساتید مراکز آموزش عالی قم در تاریخ 1391/02/21. هست و سوالی برای بنده ایجاد کرده که مرحوم استاد با استناد به چه دلیل و توضیحی می‌فرمایند که می‌شود از گفته های فروید درباره ضمیر ناخودآگاه فهمید که وجود ناخودآگاه متکی به وجود روح است و اصالتا ناخودآگاه مربوط به روح است و نه روان یا جسم! این مسئله برای بنده بسیار مهم است من دانشجوی روان‌پرستاری هستم و دائما با این گذاره ها درگیر هستم اگر اثبات شود که واقعا ضمیر unconscious به روح بازمی‌گردد خیلی مطالب باید تجدید نظر شوند. متشکر واقعا اما گفته های آیت الله مصباح: در روان‌شناسی و علوم دیگر مکاتبی هم هست که بر اساس آنها، روح هم واقعیتی دارد، خواه در این صدد برآمده و تصریح کرده باشند، یا لازمه حرف‌هایشان این باشد. حالا این خیلی گفتنی نیست و شاید هم از این حرف سوء استفاده بشود که بعضی از نظریات فروید ناخودآگاه بر پذیرفتن وجود روح مستقل از بدن مبتنی است، هرچند من تصریحی از خودش ندیده­ ام؛ این مسأله، فلسفی است و در روانکاوی مطرح نمی‌­شود، اما بعضی از نظریات را اگر تحلیل فلسفی کنیم، بر اصل وجود روح مستقل از بدن مبتنی است.»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فروید بی‌ارتباط با نگاه هایدگر به انسان نیست، و در هایدگر، انسان به عنوان دازاین، امری است گشوده نسبت به وجود، می‌توان فروید را با قرائتی غیر از قرائت روان‌شناسانه دنبال کرد از آن جهت که علم روان‌شناسی نظر به عکس‌العمل‌هایی در انسان دارد که از طریق جسم ظهور می‌کند ولی روح، امری است وجودی که در نزد خود مستقر است که البته بحث آن مفصل است. از آن جهت که پرسش از «وجود»، پرسشی است که باید همواره گشوده بماند، بدون آن‌که از چیستی آن سؤال شود، همان‌طور که گل سرخ بدون چرا است، می‌شکفد چون می‌شکفد. وجود نیز چون وجود است، حاضر است و وجود دارد، امری که اندیشه اصالت‌دادن به وجود، متذکر آن است. موفق باشید

36375
متن پرسش

غزه یعنی پایداری، غزه یعنی بیداری، غزه یعنی سنگ، غزه یعنی فرهنگ، غزه یعنی صبر، غزه یعنی فخر، غزه یعنی شعور، غزه یعنی غرور، غزه یعنی فکر، غزه یعنی ذکر، غزه یعنی ایمان، غزه یعنی عرفان، غزه یعنی قوی، غزه یعنی شفی، غزه یعنی امید، غزه یعنی کلید، غزه یعنی مظلوم، غزه یعنی معصوم، غزه یعنی رشادت، غزه یعنی شهادت، غزه یعنی شور، غزه یعنی نور، غزه یعنی حضور، غزه یعنی ظهور، غزه یعنی هادی، غزه یعنی مهدی.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! غزه، افقی است که همه آنچه فرمودید در آن پیدا و پیداتر است. خوشا به حال آنانی که مانند خودِ مردم غزه متوجه گشوده‌شدن آنچه فرموده‌اید را، در درون عالَم و آدم شده‌اند و در خود، این نوع شکوفایی را که برترین احساس در این تاریخ است، می‌یابند. اجازه بدهید با نظر به آخرین فراز از سخن‌تان از غزه، سخن بگوییم که فرمودید: «غزه یعنی هادی». به این معنا که از طریق رخداد پیش‌آمده در غزه، شرایط هوشیاری بشریت از غفلت زمانه فراهم شده است. اگر در دیروزِ تاریخی ما امثال حاج قاسم سلیمانی‌ها و در امروز، مردان مقاومت در غزه نباشند، که با شیطانِ بزرگ مقابله کنند، حقیقت در کجا خواهد درخشید؟ موفق باشید     

نمایش چاپی